غلام رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم). عباس بن عبدالمطلب او را به آن حضرت بخشيده بود و حضرت چون به مسلمان شدن عباس بشارت يافت او را در راه خدا آزاد کرد. ابورافع از کساني است که زود به اسلام گرويدند. وي از مکه به مدينه هجرت نمود و در غزوات پيغمبر شرکت کرد و پس از وفات آن حضرت ملازم امير مؤمنان (عليه السلام) گرديد و از شيعيان خوب آن حضرت بود. در جنگها آن جناب را ياري مينمود و پسرانش عبدالله و علي منشي امام (عليه السلام) بودند. نجاشي از وي روايت کرده که گفت: بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد شدم در حاليکه خواب بود يا وحي بر او نازل ميشد که ناگاه ديدم ماري در يکسوي منزل است، نخواستم با کشتن مار آن جناب را بيدار کنم، لذا بين آن حضرت و مار دراز کشيدم تا اگر صدمهاي بود به من برسد. پس رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از جاي برخاست در حاليکه اين آيه را تلاوت ميکرد «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» سپس گفت: حمد خداي را که براي علي خواستهاش را کامل فرمود و گوارا باد علي را اينکه خداوند برتريش بخشيد. آنگاه متوجه من شد که در کنارش بودم، فرمود: اي ابورافع چه وادارت کرد که اينجا دراز بکشي؟ جريان مار را گفتم، فرمود: برخيز و آن را به قتل برسان، برخاستم و مار را کشتم. آنگاه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) دستم را گرفت و فرمود: اي ابورافع چگونه خواهي بود با قومي که با علي جنگ خواهند کرد، او بر حق است و آنان بر باطل، که از جمله حقوق خداوند جهاد با آنان ميباشد، و هر کس نتواند بايد در دل با آنها مخالفت کند، پس هر که نتواند تکليفي بر او نيست. من عرضه داشتم: برايم دعا کنيد که اگر آنها را ديدم خداوند مرا بر جنگيدن با آنان ياري دهد و قوت بخشد. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) دعا کرد: بار خدايا چنانچه آنان را درک نمود او را تقويت فرماي و ياريش کن. سپس به سوي مردم بيرون رفت و فرمود: اي مردم هر کس ميخواهد امين من بر جان و خاندانم را ببيند، اين ابورافع امين من بر جان من است. چون طلحه و زبير در بصره شورش بپا کردند، ابورافع- که در آن هنگام هشتاد و پنج سال داشت- زمين کشاورزي و خانهي خود را فروخت و به ياري اميرالمؤمنين (عليه السلام) شتافت و با افتخار ميگفت: بحمدالله کسي را به منزلت خود نميبينم، دو بار بيعت کردم: بيعت عقبه و رضوان، و به سوي دو قبله نماز گذاردم، و سه بار هجرت کردم: يکبار با جعفربن ابي طالب به حبشه، و با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به مدينه، و اين هجرت سوم با علي بن ابي طالب (عليه السلام) به کوفه. ابورافع پيوسته ملازم اميرمؤمنان (عليه السلام) بود تا اينکه آن حضرت به شهادت رسيد، پس از آن با امام حسن (عليه السلام) به مدينه بازگشت، امام حسن (عليه السلام) نيمي از خانهي اميرالمؤمنين (عليه السلام) و قطعه زميني را به او داد. ابورافع کتابي در ابواب مختلفي از فقه داشته است.
کتابنامه: رجال، نجاشي، 2؛ رجال، طوسي، 5؛ رجال، حلي، 3؛ جامع الرواة، 15/1، تنقيح المقال، 9/1؛ معجم رجال الحديث، 45/1؛ رجال، ابن داووود، 31.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول
کتابنامه: رجال، نجاشي، 2؛ رجال، طوسي، 5؛ رجال، حلي، 3؛ جامع الرواة، 15/1، تنقيح المقال، 9/1؛ معجم رجال الحديث، 45/1؛ رجال، ابن داووود، 31.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول