اهل بيت ترجمان قرآن
منصوربن حازم گويد: به امام صادق (علیه السلام) عرض كردم: خداوند بالاتراز آن است كه به وسيله مخلوقاتش شناخته شود بلكه اينمخلوقاتند كه به وسيله خدا شناخته مىگردند.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: راست گفتى.
گفتم: كسى كه دانست براى او پروردگارى است، پس سزاوار است كه بداند براى آن پروردگار رضا و سخطى است كه جز از راه وحى ورسول شناخته نمىگردند ، پس اگر به كسى وحى نشد سزاوار است كه دست به دامان رسولان خدا شود، پس اگر آنها را ملاقات كرد، خواهد ديد كه آنها حجت هستند و پيروى از ايشان واجب.
آنگاه به امام صادق(علیه السلام) مىگويد كه از مردم در مورد حجت بعد از رسول خدا(صلی الله علیه واله) پرسيدم. آنها گفتند: قرآن ، ولى من به آنها تذكر دادم كه قرآن بدون سرپرست و قيم كفايت نمىكند، چرا كه گروههاى مختلف از جمله مرجئه ، قدريه و حتى زنادقه كه به قرآن ايمان هم ندارند براى سخن خويش به قرآن استدلال مىكنند و روى همين جهات است كه گفتم قرآن نياز به سرپرستى دارد كه هرچه در مورد آن بفرمايد حق باشد و در اين ميان كسانى چون ابن مسعود و عمر و حذيفه به عنوان سرپرست معرفى شدند اما من سوال كردم كه آيا تمام قرآن را مىدانستند؟ در جواب گفتند:
خير ، تنها على بود كه آگاه به تمام قرآن بود. من گفتم: پسشهادت مىدهم كه على (علیه السلام) قيم و سرپرست قرآن است و پيروى از او واجب و پس از رسول خدا (صلی الله علیه واله) حجت بر مردم است و آنچه در مورد قرآن ابراز عقيده كند حق است.
امام صادق (علیه السلام) پس از شنيدن سخنان او و استدلال زيبا و محكم وى او را با گفتن «رحمك الله» ستود و دعايش كرد. (1)
سخنان جناب منصور را ضميمه كنيد به فرمايش حضرت اميرالمومنين كه مىفرمايد: (علیه السلام) «اين قرآن جز خطوطى كه ميان دو جلد نگاشته شده، چيزى نيست، به زبان سخن نمىگويد، ناچار بايد ترجمانى داشته باشد» (2)
در همين زمينه يكى از اصحاب امام صادق (علیه السلام) مىگويد:
شنيدم كه امام صادق (علیه السلام) مىفرمود: « نحن ولاه امر الله و خزنهعلم الله و عيبه وحى الله.» (ما ولى امر «امامت و خلافت» خدا و گنجينه علم خدا و صندوق وحى خدائيم) (3)
پدر گرامى آنحضرت ، امام باقر نيز (علیه السلام) مىفرمايد: نحن تراجمه وحى الله» (ما مترجمان وحى خدائيم.) (4)
هرچه مىخواهى در قرآن بجوى
در قرآن مىخوانيم: «و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكلشىء...» (5)
امام صادق (علیه السلام) مىفرمايد: «خداوند در قرآن هرچيزى را بيان كرده است، به خدا سوگند آنچه كه مورد احتياج مردم بوده را كم نگذارده، تا كسى نگويد اگر فلان مطلب درست بود در قرآن نازل مىشد، آگاه باشيد همه نيازمنديهاى بشر را خدا در آن نازل كردهاست.» (6) آرى، قرآن كتاب تربيت و آدم سازى است.
تمام آنچه براى رسيدن به تكامل و قرب الهى لازم است در قرآنآمده ، باطن قرآن نيز ژرفائى دارد كه براى رسيدن بدان علم اهل بيت لازم دارد و همچنين جزئيات احكام و مطالب مختلف در قرآن است كه همان علم خاندان وحى را مىطلبد.
امام صادق (علیه السلام) مىفرمايد:
«ما من امر يختلف فيه اثنان الا و له اصل فى كتاب الله عزوجل و لكن لا تبلغه عقول الرجال» (هيچ امرى نيست كه دو نفر در آناختلاف پيدا كنند مگر آنكه اصل و ضابطهاى در قرآن دارد و ليكن عقول مردم بدان نمىرسد.) (7)
در جاى ديگر امام فرمود: معناىاين روايت كه «هيچ آيهاى از قرآن نيست مگر آنكه ظهر و بطنىدارد»
اين است كه: ظهر قرآن تنزيل آن و بطن آن تاويلشمىباشد كه بخشى از آن سپرى گشته و بخش ديگر هنوز نيامده و مانند خورشيد جريان دارد ، آنچه از تاويل آمده همان گونه كه شامل مردگان مىگردد، زندگان را نيز شامل مىشود و خداوند مىفرمايد:
«تاويل آن را جز راسخان در علم نمىدانند» و ما از تاويلآن آگاهيم. (8)
آن امام (علیه السلام) همچنين مىفرمايد: من به كتاب خداوند آگاهم و گوئى در كف دستم قرار دارد، در آن خبر آسمان و زمين و خبرهاى آينده و كنونى موجود است، خداوند مىفرمايد: «نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء» (9)
اقسام ايمان در قرآن
1- اقرار زبانى:
امام مىفرمايد: اگر اهل شرق و غرب اين سخن را بر زبان جارىمىساختند از دايره ايمان بيرون مىرفتند. اما با اين حال چوناقرار زبانى كرده بودند خداوند آنها را مومن ناميده و به همينجهت مومنان دعوت مىشوند كه ايمان آورند: «يا ايهاالذين"آمنوا"، "آمنوا" بالله و رسوله» (11) كه خداوند به خاطر اقرار زبانى آنها را مومن ناميده و به ايشان فرموده ايمانآوريد يعنى تصديق هم بنمائيد.
2- تصديق قلبى:
و همچنين در آنجا كه خداوند از قول بنى اسرائيل چنين نقل مىكند كه: «يا موسى لن نومن لك...» (13) يعنى اى موسى ما هرگز به تو ايمان نمىآوريم (و تو راقلبا تصديق نمىكنيم) مگر آنكه خدا را (با چشم خود) آشكارا ببينيم!
3 - انجام واجبات:
4- تاييد و حمايت:
اقسام كفر در قرآن
1 انكار (كه خود بر دوقسم است):
الف: از روى نادانى:
چيزى جز همين زندگانى ما در دنيا چيز ديگرى نيست، گروهى از ما مىميرند و گروهى زنده مىشوند (و به دنيا مىآيند و جاى آنها رامىگيرند) و چيزى جز گذشت زمان ما را هلاك نمىكند. «و مايهلكناالا الدهر» در حالى كه آنها (كفار نادان) به اين سخن خود (كه معادى وجود ندارد) يقين نداشته و تنها گمانى بى اساس دارند.
«و مالهم بذلك من علم ان هم الا يظنون» (16) و همچنين آنجا كه خداوند مىفرمايد: آنهاى كه (از روى نادانى) كافر گشتند براى آنها تفاوت نمىكند كه آيا مرا از عذاب خدا بترسانى يا نترسانىايمان نخواهند آورد. (17)
ب از روى آگاهى
هنگامى كه از طرف خداوند كتابى (قرآن) به آنها (يهود) رسيد كه موافق نشانههايى بود كه با خود داشتند، با اينكه پيش از اينجريان، خود را به ظهور پيامبر اسلام(ص) دلگرم مىكردند و اميد پيروزى بر دشمنان خود را داشتند، اما با ظهور وى (همه چيز رافراموش كردند و با آگاهى) به او (حضرت محمد«صلی الله علیه واله») كافر گشتند. (18)
آرى، چنين است كه هوا پرستى سبب مىگردد تا ا نسانى كهسالها در پى حقيقتبوده، از درك آن باز بماند و جالب است كه در زمان ما نيز عدهاى كه پس از پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى دم از ارزشها مىزدند اكنون وازده و جامعه غرب را به رخ جامعهاسلامى ما مىكشند و از اينكه بوى ادكلن آنها ما را مست نكرده وهمچنان بر اصول خويش پا برجا ماندهايم تاسف مىخورند و غضبناكند و اينجاست كه بايد همان سخن ارزشمند شهيد دين وسياست آيهالله دكتر بهشتى را گفت كه خطاب به ارباب آنها فرمود: «به امريكا بگوئيد از ما عصبانى باش و از اين عصبانيت بمير.» «موتوا بغيظكم» (19)
2 بيزارى:
شما غير از خدا براى خود بتهايى انتخاب كردهايد كه در زندگىدنيا وسيله محبت و دوستى ميان شما گردند، اما بدانيد روزقيامت اين رشته علاقه و محبت گسسته گشته و هريك از شما ازديگرى بيزارى مىجويد «يكفر بعضكم ببعض» و يكديگر را لعن ونفرين مىكنند... (20)
3 ترك فرمان خدا:
4 كفران نعمت:
رنگ خدايى
امامصادق (علیه السلام) فرمودند: مراد از «رنگ خدايى» اسلام است. (24)
آرى،اگر مبانى و تعاليم آسمانى اسلام براى نسل جوان تبيين گردد آنان را شيفته خود كرده و روى از مكاتب ساخته دستبشر وبرآمده از هوا و هوسهايش رهايى مىيابند و اثر جلوه گريهاىسراب گونه و سم كشنده فرهنگ فاسد غرب در قالب خط و خال خوشرنگاز بين خواهد رفت.
معناى خشم و غضب خدا
امام صادق (علیه السلام) مىفرمايد: خداوند مانند ما (انسانها) به خشم در نمىآيد بلكه براى خود ، اوليا و دوستانى دارد كه آنها خشمگين و يا راضى مىگردند، و خداوند رضاى آنها را رضاى خود و خشم آنان را خشم خويش قرار داده، چراكه آنان را راهنماى به سوى خود محسوب داشته و فرموده است:
هركس به دوست من اهانت كند، با من به جنگ برخاسته و مرا به جنگ دعوت كرده است و همچنين خداوند فرموده است: كسى كه از پيامبر(ص) پيروى كند خدا را پيروى كرده است. «من يطع الرسولفقد اطاع الله» (26) همچنين فرموده است: كسانى كه با تو بيعت مىكنند، در حقيقت با خدا بيعت نمودهاند «ان الذين يبايعونكانما يبايعون الله» (27)
چرا دعاهاى ما مستجاب نمىشود؟
امام فرمود: زيرا شما به عهد و پيمان خدا وفا دار نيستيد ، خداوند مىفرمايد: به عهد من وفا كنيد تا به عهد شما وفا كنم.
«اوفوا بعهدى اوف بعهدكم.» (29) آنگاه چنين ادامه دادند: بهخدا سوگند اگر شما به پيمان تان با خدا وفا دار باشيد (و فرامين او را اطاعت و نواهى او را ترك گوئيد) خدا به پيمانخود با شما وفا مىكند (و دعاهايتان را مستجاب و بهشت رانصيبتان مىگرداند.) (30)
كمترين اهانت به پدر و مادر ، ممنوع!
خداوند مىفرمايد: پروردگارت فرمان داده جز او راپرستش مكنيد و به پدر و مادر احسان و نيكى نمائيد، هرگاه يكىاز آنها، يا هردو ايشان، نزد تو به سن پيرى برسند، به آنها «اف» مگو. (كلمه اهانتآميز به زبان نياور) «فلا تقللهما اف» و بر سر آنها فرياد مزن و گفتار كريمانه (لطيف وسنجيده) نثارشان گردان. امام صادق (علیه السلام) مىفرمايد: اگر چيزى كمتراز «اف» وجود داشت، خدا از آن نهى مىكرد و اين (كلمه اف) حداقل مخالفت و بى احترامى نسبت به پدر و مادر مىباشد... (31)
بهره هركس از قرآن ، به اندازه خويش
امام صادق (علیه السلام) مىفرمايد: معارف قرآن 4 دستهاند: عبارت، اشارت، لطائف و حقائق.
آرى، قرآن ظاهرى دارد و باطنى.
دسترسى به ظاهر قرآن براى كسانى كه با لغت عرب آشنايى دارندميسور است. اما از اين مرحله كه بگذريم يعنى اشارات و لطائف وحقائق قرآن در شعاع فكرى هركسى نمىباشد و تنها عدهاى مخصوص ازآنها بهره مىبرند.
هشدار به مدعيان دانش قرآن
بدانيد! خداى رحمتتان كناد! هرگاه كسى از كتاب خدا، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، محكم و متشابه، اسباب نزول،... آشكار و عميق، ظاهر و باطن، ابتدا و انتها،... قطع و وصل،... و سياقكلام و... نداند آگاه به قرآن و اهل آن نيست و اگر كسى چنينادعايى (بدون دليل) كرد، دروغگو و اهل افترا و تهمت بر خدا و رسولش مىباشد و جايگاه وى جهنم خواهد بود و بد سرانجامىاست. (32)
پي نوشت :
1 اصول كافى، ج 1، ص 168، حديث
2 نهج البلاغه خطبه 125.
3 اصول كافى، ج 1، ص 192، حديث 1.
4 همان، حديث3.
5 نحل، آيه89.
6 تفسير نور الثقلين، ج3، ص 740.
7 همان، ج3، ص 75.
8 بصائرالدرجات، ص216.
9 اصول كافى، ج 1، ص229.
10 نساء، 71 تا73.
11 همان، آيه136.
12 يونس، آيات63 و 64.
13 بقره، آيه 55.
14 همان، آيه143.
15 مجادله، آيه 22. تفسير قمى، ج 1، ص 30، چاپ نجف.
16 جاثيه، آيه 24.
17 بقره، آيه6.
18 همان، آيه89.
19 آل عمران، آيه119.
20 عنكبوت، آيه 25.
21 آل عمران، آيه97.
22 نمل، آيه 40 و تفسير قمى، ج 1، ص 32، چاپ نجف.
23 بقره، آيه 138.
24 تفسير قمى، ج 1، ص 62.
25 زخرف، آيه 55.
26 نساء، آيه 80.
27 فتح، آيه 10 و توحيد صدوق، ص 168.
28 بقره، آيه186.
29 همان، آيه 40.
30 تفسير قمى، ج 1، ص46.
31 جامع السعادات، ج 2، ص 258.
32 همان، ج93، ص 2 و3.
/س