سه صحنه از زندگی پیامبر (صلی الله علیه وآله )
خداى متعال به ما مسلمانان دستور داده است كه از پيامبر تبعيت كنيم. اين تبعيت، در همه چيز زندگى است. آن بزرگوار، نه فقط در گفتار خود، بلكه در رفتار خود، در هيأت زندگى خود، در چگونگى معاشرت خود با مردم و با خانواده، در برخوردش با دوستان، در معاملهاش با دشمنان و بيگانگان، در رفتارش با ضعفا و با اقويا، در همه چيز اسوه و الگوست.
جامعهى اسلامى ما آن وقتى به معناى واقعى كلمه جامعهى اسلامىِ كامل است، كه خود را بر رفتار پيامبر منطبق كند. اگر به طور صددرصد مثل رفتار آن حضرت عملى نيست - كه نيست - لااقل شباهت به آن بزرگوار باشد؛ عكس جريان زندگى نبىّاكرم بر زندگى ما حاكم نباشد؛ در آن خط حركت بكنيم.
صحنهى اول از زندگى پيامبر، صحنهى دعوت و جهاد بود. كار مهم پيامبر خدا، دعوت به حق و حقيقت، و جهاد در راه اين دعوت بود. در مقابل دنياى ظلمانى زمان خود، پيامبر اكرم دچار تشويش نشد. چه آن روزى كه در مكه تنها بود، يا جمع كوچكى از مسلمين او را احاطه كرده بودند و در مقابلش سران متكبر عرب، صناديد قريش و گردنكشان، با اخلاقهاى خشن و با دستهاى قدرتمند قرار گرفته بودند، و يا عامهى مردمى كه از معرفت نصيبى نبرده بودند، وحشت نكرد؛ سخن حق خود را گفت، تكرار كرد، تبيين كرد، روشن كرد، اهانتها را تحمل كرد، سختيها و رنجها را به جان خريد، تا توانست جمع كثيرى را مسلمان كند؛ و چه آن وقتى كه حكومت اسلامى تشكيل داد و خود در موضع رئيس اين حكومت، قدرت را به دست گرفت. آن روز هم دشمنان و معارضان گوناگونى در مقابل پيامبر بودند؛ چه گروههاى مسلح عرب - وحشيهايى كه در بيابانهاى حجاز و يمامه، همهجا پراكنده بودند و دعوت اسلام بايد آنها را اصلاح مىكرد و آنها مقاومت مىكردند - و چه پادشاهان بزرگ دنياى آن روز - دو ابرقدرت آن روز عالم؛ يعنى ايران و امپراتورى روم - كه پيامبر نامهها نوشت، مجادلهها كرد، سخنها گفت، لشكركشيها كرد، سختيها كشيد، در محاصرهى اقتصادى افتاد و كار به جايى رسيد كه مردم مدينه گاهى دو روز و سه روز، نان براى خوردن پيدا نمىكردند. تهديدهاى فراوان از همه طرف پيامبر را احاطه كرد. بعضى از مردم نگران مىشدند، بعضى متزلزل مىشدند، بعضى نق مىزدند، بعضى پيامبر را به ملايمت و سازش تشويق مىكردند؛ اما پيامبر در اين صحنهى دعوت و جهاد، يك لحظه دچار سستى نشد و با قدرت، جامعهى اسلامى را پيش برد، تا به اوج عزت و قدرت رساند؛ و همان نظام و جامعه بود كه به بركت ايستادگى پيامبر در ميدانهاى نبرد و دعوت، در سالهاى بعد توانست به قدرت اول دنيا تبديل شود.
در جنگ خندق، وقتى كه مسلمين در مدينه از همه طرف تقريباً محاصره بودند و غذا به مدينه نمىآمد و آذوقهى مردم تمام شده بود، به طورى كه گاهى دو روز، سه روز كسى غذا گيرش نمىآمد كه بخورد، در همان حال پيامبر اكرم خودش در خندق كندن در برابر دشمن، با مردم مشاركت مىكرد و مانند مردم گرسنگى مىكشيد.
منبع: گزیدهای از خطبههاى نماز جمعهى تهران 05/ 07/ 70
جامعهى اسلامى ما آن وقتى به معناى واقعى كلمه جامعهى اسلامىِ كامل است، كه خود را بر رفتار پيامبر منطبق كند. اگر به طور صددرصد مثل رفتار آن حضرت عملى نيست - كه نيست - لااقل شباهت به آن بزرگوار باشد؛ عكس جريان زندگى نبىّاكرم بر زندگى ما حاكم نباشد؛ در آن خط حركت بكنيم.
صحنهى اول از زندگى پيامبر، صحنهى دعوت و جهاد
صحنهى اول از زندگى پيامبر، صحنهى دعوت و جهاد بود. كار مهم پيامبر خدا، دعوت به حق و حقيقت، و جهاد در راه اين دعوت بود. در مقابل دنياى ظلمانى زمان خود، پيامبر اكرم دچار تشويش نشد. چه آن روزى كه در مكه تنها بود، يا جمع كوچكى از مسلمين او را احاطه كرده بودند و در مقابلش سران متكبر عرب، صناديد قريش و گردنكشان، با اخلاقهاى خشن و با دستهاى قدرتمند قرار گرفته بودند، و يا عامهى مردمى كه از معرفت نصيبى نبرده بودند، وحشت نكرد؛ سخن حق خود را گفت، تكرار كرد، تبيين كرد، روشن كرد، اهانتها را تحمل كرد، سختيها و رنجها را به جان خريد، تا توانست جمع كثيرى را مسلمان كند؛ و چه آن وقتى كه حكومت اسلامى تشكيل داد و خود در موضع رئيس اين حكومت، قدرت را به دست گرفت. آن روز هم دشمنان و معارضان گوناگونى در مقابل پيامبر بودند؛ چه گروههاى مسلح عرب - وحشيهايى كه در بيابانهاى حجاز و يمامه، همهجا پراكنده بودند و دعوت اسلام بايد آنها را اصلاح مىكرد و آنها مقاومت مىكردند - و چه پادشاهان بزرگ دنياى آن روز - دو ابرقدرت آن روز عالم؛ يعنى ايران و امپراتورى روم - كه پيامبر نامهها نوشت، مجادلهها كرد، سخنها گفت، لشكركشيها كرد، سختيها كشيد، در محاصرهى اقتصادى افتاد و كار به جايى رسيد كه مردم مدينه گاهى دو روز و سه روز، نان براى خوردن پيدا نمىكردند. تهديدهاى فراوان از همه طرف پيامبر را احاطه كرد. بعضى از مردم نگران مىشدند، بعضى متزلزل مىشدند، بعضى نق مىزدند، بعضى پيامبر را به ملايمت و سازش تشويق مىكردند؛ اما پيامبر در اين صحنهى دعوت و جهاد، يك لحظه دچار سستى نشد و با قدرت، جامعهى اسلامى را پيش برد، تا به اوج عزت و قدرت رساند؛ و همان نظام و جامعه بود كه به بركت ايستادگى پيامبر در ميدانهاى نبرد و دعوت، در سالهاى بعد توانست به قدرت اول دنيا تبديل شود.
صحنهى دوم از زندگى پيامبر، صحنهى رفتار با مردم
در جنگ خندق، وقتى كه مسلمين در مدينه از همه طرف تقريباً محاصره بودند و غذا به مدينه نمىآمد و آذوقهى مردم تمام شده بود، به طورى كه گاهى دو روز، سه روز كسى غذا گيرش نمىآمد كه بخورد، در همان حال پيامبر اكرم خودش در خندق كندن در برابر دشمن، با مردم مشاركت مىكرد و مانند مردم گرسنگى مىكشيد.
صحنهى سوم از زندگى پيامبر، صحنهى ذكر و عبادت الهى
منبع: گزیدهای از خطبههاى نماز جمعهى تهران 05/ 07/ 70