مدرس و جنجال جمهوری

مشیرالدوله، اولین نخست وزیر مشروطیت است . (1) وی را در زمره روشنفکران خود باخته‏ای قلمداد نموده‏اند که قرارداد استعماری اعطای امتیاز کشف استخراج معادن نفت جنوب به ویلیام نکس دارسی را به همراه دو فرد دیگر امضا کرد و برای تایید این قرار داد، پنج هزار سهم از انگلستان دست‏خوش گرفت (2) و از کارهای دیگرش این‏که برای تامین مخارج سفر مظفرالدین شاه به فرنگ دو وام خانمان برانداز و سنگین برای ایران از روسیه استقراض کرد . (3)
شنبه، 5 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مدرس و جنجال جمهوری
مدرس و جنجال جمهوری
مدرس و جنجال جمهوری





مروج تجدد

مشیرالدوله، اولین نخست وزیر مشروطیت است . (1) وی را در زمره روشنفکران خود باخته‏ای قلمداد نموده‏اند که قرارداد استعماری اعطای امتیاز کشف استخراج معادن نفت جنوب به ویلیام نکس دارسی را به همراه دو فرد دیگر امضا کرد و برای تایید این قرار داد، پنج هزار سهم از انگلستان دست‏خوش گرفت (2) و از کارهای دیگرش این‏که برای تامین مخارج سفر مظفرالدین شاه به فرنگ دو وام خانمان برانداز و سنگین برای ایران از روسیه استقراض کرد . (3)
حسن پیرنیا (مشیرالدوله) که زمینه‏های فرهنگی و اجتماعی استبداد رضاخان و روی کار آمدن این دیکتاتور را در ایران فراهم کرد; همان مشروطه خواه پر سر و صدا و آتشین مزاجی بود که در دفاع از آزادی و شرکت در جنبش‏های مردمی لحظه‏ای قرار و آرام نداشت وی که با ارزش‏های دینی و هویت مذهبی میانه‏ای نداشت، کوشید برای پوشانیدن لحظه‏های پرشکوه تاریخ ایران پس از اسلام و زنده کردن فرهنگ پادشاهان قبل از اسلام کتاب‏هایی به رشته تحریر درآورد . کتاب مفصلی چون «تاریخ ایران باستان‏» (سال 1306 ه . ش) و داستان‏های ایران قدیم را در این راستا نوشت تا تصویری زیبا، اسطوره‏ای، افسانه‏ای و رمانتیک از ایرانیان باستان و نژاد آریایی ارائه دهد و هدف از این همه تبلیغات ناسیونالیستی و زنده کردن خسروان باستانی چیزی جز مبارزه با تفکر و شریعت اسلامی، ستیز با علمای دینی و ترویج آداب تجدد نبود . (4) حضرت امام خمینی - قدس سره - در وصف این دوران و چنین اوضاعی فرموده‏اند: «. . . در زمان این شخص نالایق [رضاخان] که مملکت ما را به تباهی کشاند، به پیغمبر اکرم (ص) در روزنامه سب کردند . . . آن دولت مردان مجلس درست کردند و در آنجا از پیروزی اسلام به کفر [رژیم شاهنشاهی ساسانی] انتقاد کردند و این روشنفکرها دستمال را درآوردند و گریه کردند که اسلام به شاه ایران - شاه آن وقت - غلبه کرده است، شعرایشان شعر گفتند، نویسندگانشان نوشتند و گویندگانشان گفتند .» (5)

موازین شرعی و قانون محاکمات

مشیرالدوله، وقتی در سال 1327 ه . ق پس از استبداد صغیر، وزیر عدلیه شد از مجلس خواست‏به بهانه این‏که مجلس فرصت ندارد تک تک موارد قانون عدلیه را تصویب کند به کمیسیون عدلیه ماموریت‏بدهد که قوانینی را که دولت‏برای عدلیه پیشنهاد می‏کند، مطالعه و تصویب کند و به اجرا بگذارد . یکی از قوانینی که مشیرالدوله آن را تهیه کرد قانون اصول محاکمات حقوقی بود که بنا به نظر علمای طراز اول در مجلس شورای ملی رد شد، به ویژه شهید آیة الله مدرس که عضو هیات طراز اول و ناطق آن هیات بود شدیدا با این قانون مخالفت کرد و تنها راه موافقت‏خود را، به هشت ماده‏ای که باید به قانون محاکمه‏ها افزوده شود مشروط کرد . در این مواد موازین شرعی و عرفی لحاظ گردیده بود، هرچند مشیرالدوله مقاومت کرد نتیجه نگرفت و سرانجام تسلیم شد و به این ترتیب قانون آیین دادرسی به تصویب مجلس شورا رسید . صدرالاشراف، از رجال مهم اواخر دوره نخست مشروطه در خاطرات خویش چنین می‏گوید: «ایراد مدرس و علما بر قانون اصول محاکمات از جهاتی بود اول آن‏که غیر از مجتهد جامع‏الشرایط حق محاکمه و فصل خصومت دعاوی را ندارد . . .» وی می‏افزاید: یک روز مشیرالدوله به مدرس گفت: اگر این قانون را قبول نکند و محاکمات چون سابق منحصر به برخی علما که هر روز حکم ناسخ و منسوخ می‏دهند باشد بالاخره دول اروپا قانون خود را بر ما تحمیل خواهند کرد، مدرس از این تعرض سخت‏برآشفت و گفت: شما فرنگی مآب‏ها فریفته اروپایی‏ها هستید و الآن شما قوانین اروپا را بر ما تحمیل می‏کنید وظیفه من این است که هر قانونی را که مخالف شرع بدانم رد کنم و غیر از این تکلیف ندارم . (6)
مدرس، در جلسه 33 مجلس شورا (دوره چهارم) به این موضوع اشاره نمود و گفت: «. . . راجع به مساله قضاوت و حکومت قانون اساسی به ما فرموده مرجع تظلمات عمومی وزارت عدلیه است، در این سیاست جدید دو چیز باید محفوظ بماند یکی ماهیت مطلب، یکی کیفیت جریان آن مطالب اما ماهیت مسائل حقوقی و جزایی همان است که در قانون اسلام هست و امکان ندارد به قدر یک خشخاش از آن کم یا زیاد بشود . . .» . (7)

اهانت آشوب‏گران

در هفتمین جلسه دوره پنجم مجلس شورای ملی که در چهاردهم شعبان 1342 ه . ق تشکیل شد و آخرین جلسه سال 1302 ه . ش شمرده می‏شد طرحی مشتمل بر سه ماده به مجلس تقدیم گردید که در ماده اول آن تبدیل رژیم مشروطه به جمهوری آمده بود، در این مجلس علی‏رغم خواست مدرس موافقان رضاخان در اکثریت‏بودند، فراکسیون تجدد به رهبری سید محمد تدین، حدود 44 نفر عضو داشتند و سوسیالیست‏ها به سرکردگی سلیمان میرزا حدود پانزده نفر بودند و همگی از رضاخان جانب‏داری می‏کردند . روزنامه‏های اکثریت در خارج مجلس به فراوانی و با حمایت قوه مجریه منتشر می‏شدند، ولی جراید اقلیت‏به طور طبیعی کم‏تر بود و همین تعداد غالبا مورد بی‏مهری دولت وقت قرار می‏گرفتند . از سوی دیگر عنوان جمهوری خود موضوع چشم‏گیری بود و تنوع داشت و برای مردمی که ستم‏شاهان را دیده و به تازگی از کشورهای دیگر خبر خوشی درباره این نوع رژیم شنیده بودند چه بسا هیجان‏زا بود، در چنین شرایطی و پس از تهیه مقدمات فراوان و کارهای تبلیغاتی زیاد و انتقاد شدید از سلطنت طرح مزبور تقدیم مجلس شد، با این وضع تصور می‏شد جمهوری پیشنهادی در مجلس به تصویب برسد . (8)
در مقابل این گروه خیانت‏کار عده‏ای نماینده مورد تایید ملت و آگاه و بصیر که از توطئه‏ها با اطلاع بودند، برای خنثی کردن این توطئه در مقابل هواداران جمهوری صف آرایی کردند، در راس آنان چهره شهید مبارز و روحانی پایدار سید حسن مدرس دیده می‏شد . مدرس زودتر از همه خطر این آشوب سیاسی را حس کرد و درصدد چاره‏جویی برآمد . او به سوی روزنامه‏نگاران رفت تا آنان را بر ضد این حرکت‏برانگیزد . بعد از آن نامه‏های متعددی در خصوص مضرات و عوارض سوء جمهوری رضاخانی نوشته به طور محرمانه به قم فرستاد و نظر علما را نسبت‏به توطئه‏ای جدید دچار تردید و سوء ظن نمود .
در مجلس مدرس و یارانش کوشیدند تا از تصویب اعتبارنامه‏های عده‏ای نماینده که به دستور سردار سپه انتخاب شده یا با او تبانی داشتند، جلوگیری به عمل آورند . هم‏چنین در موقع بررسی اعتبارنامه‏های نمایندگان واقعی سعی کردند وقت مجلس را چنان اشغال کنند که برای روزی که حامیان رضاخان در نظر گرفته بودند تا این طرح را مورد بحث و تصویب قرار دهند . اعتبارنامه‏های تصویب شده به حد نصاب نرسد و مجلس صورت قانونی نیابد .
مدرس، علیه جمهوری در مجلس به سخنرانی پرداخت . سید محمد تدین که از طرفداران جدی رضاخان بود، سعی کرد نمایندگان حامی خویش را به هنگام سخنرانی مدرس از جلسه خارج کند، ولی بیانات پرجاذبه مدرس آنان را تحت تاثیر قرار می‏داد . این وضع تدین را خشمگین کرد و در پی درگیری لفظی با مدرس همراه با عده‏ای از فراکسیون تجدد جلسه را ترک کرد . در خارج جلسه جدل و بحث ادامه یافت و مدرس در اتاق تنفس بیانات خود را پی گرفت، در این میان دکتر حسین بهرامی معروف به احیاء السلطنه پس از یک مشاجره لفظی به تحریک تدین سیلی بر صورت مدرس نواخت، صدای این سیلی که به گونه مجتهدی آگاه و فقیهی مبارز آشنا گردید نه تنها همچون رعد در تهران و حومه آن پراکنده شده، بلکه مانند کبریتی که به انبار باروت برسد، در افکار و علایق مردم این شهر انفجاری عظیم پدید آورد و سیلی از مردم مسلمان را در خیابانها به راه انداخت . بازارها بسته شد و طبقات مختلف مردم در مساجد و سایر اجتماعات حاضر شده و نفرت خویش را از این حرکت نامعقول و توهین‏آمیز اعلام داشتند:
از آن سیلی ولایت پر صدا شد
دکاکین بسته شد غوغا به پا شد
هر روز در مسجد شاه (امام خمینی کنونی) تهران مردم اجتماع نموده و به سخنان مهیج‏خالصی زاده که علیه رضاخان و جمهوری و شخص تدین ایراد می‏شد گوش فرا می‏دادند و آماده همه نوع فداکاری می‏شدند .

زنده باد خودم؟!!

مدرس برای خنثی کردن این خیانت‏حدود پانزده نفر از نمایندگان مجلس را برای زیارت به قم فرستاد و همین کار موجب شد جلسه هفتم مجلس که در آخرین روز سال 1302ه . ش تشکیل شد . بدون اخذ نتیجه خاتمه یابد، سیلی خوردن مدرس در مجلس تغییراتی پدید آورد و موجب شد عده‏ای به حامیان مدرس پیوسته یا جزء گروه منفردین قرار گیرند . افراد اقلیت‏به شخص مدرس نزدیک‏تر شده و با او هم آهنگ گردیدند . در بیرون مجلس شوری عجیب برپا گردید و شیخ محمد خالصی زاده در بازار تهران نماز جماعت اقامه نمود و پس از نماز از مردم خواست‏به جانب‏داری از مدرس به سوی مجلس حرکت کنند و خود در پیشاپیش این جمع خشمگین قرار گرفت، مردم از نقاط دیگر به این امواج خروشان افزوده می‏شدند و اقیانوسی عظیم را تشکیل می‏دادند، این افراد با فریادهای مرده باد جمهوری، زنده باد مدرس، ما دین نبی می‏خواهیم، جمهوری نمی‏خواهیم وارد حیاط مجلس شدند . مرحوم آیة الله حاج شیخ عبدالنبی نوری که از مجتهدان نامدار تهران و تربیت‏شده مکتب میرزای شیرازی و همفکر مدرس بود در میان صنوف مردم همراه گروه دیگری از علما دیده می‏شد . رضاخان که اوضاع را دگرگون دید عده‏ای از سربازان و چماقداران را اجیر کرد تا در مقابل مردم شعار مرده باد مدرس/زنده باد جمهوری سر دهند . در همین حال مدرس سر از پنجره طبقه بالای مجلس بیرون آورد و با صدای بلند گفت مرده باد جمهوری/زنده باد مدرس (به قولی: زنده باد خودم) ساعت‏حدود شش بعدازظهر آن روز (دوم فروردین 1303) که صحن مجلس و میدان بهارستان مملو از جمعیت‏شد . ناگهان فریادهای مخالفت مردم شهر را به لرزه درآورد . وحشت طرفداران رضاخان را فراگرفت و هر یک به گوشه‏ای خزیدند . مدرس از مجلس بیرون آمد و مردم او را بر سر دست گرفتند و با فریادهای زنده باد اسلام/زنده باد مدرس او را به منزل بردند . رضاخان که خود را تنها و درمانده و خویشتن را با شکستی مفتضحانه روبرو دید . در روز هیجدهم فروردین به حالت قهر به بومهن، واقع در چهل کیلومتری تهران رفت . بعد از آن افراد نظامی و مزدورانش به مجلس فشار آوردند که باید سردار سپه را برگردانند و مجلس استعفای او را قبول نکند و شایعه کردند اگر برنگردد کودتا می‏کند، شهید مدرس به نمایندگان مجلس دلداری داده و گفت: نترسید او نمی‏تواند کودتا کند و اگر هم‏چنین کند تنها مرا می‏کشد که با او مخالفم بنابراین بگذارید بیاید و چنین کند تا اوضاع تمام شود، در هر حال غائله جمهوری با تلاش مدرس خنثی گردید . (9)
میرزا کریم خان رشتی که در سال‏های پس از کودتای سوم اسفند 1299 در نقش مشیر و مشاور در کنار رضاخان قرار گرفته بود، در بلوای جمهوری از تعزیه گردانان اصلی به شمار می‏رفت وی هنگام تغییر سلطنت در سفارت شوروی رل‏های حساسی بازی نمود و مدت‏ها با لیدرهای احزاب سوسیالیست تماس گرفت . (10)

مؤسس حزبی مضر

احسان طبری می‏گوید: در مساله روی کار آمدن رضاخان سلیمان میرزا در همکاری نزدیک با حزب کمونیست ایران کار می‏کرد و دستورهای سفارت شوروی را در این باره عملی می‏نمود . (11) هنگامی که سلیمان میرزا رهبر حزب سوسیالیست‏سنگ طرفداری از سردار سپه و جمهوری را به سینه می‏زد . مدرس طی مطایبه‏ای شیرین به وی چنین پیغام داد: این قدر سنگ طرفداری از جمهوری را بر سینه مزن . در صورت عملی شدن آن میرزا را از دمش بر می‏دارند و به سرش می‏گذارند و سلیمان میرزا می‏شود میرزا سلیمان . و این کنایه از آن است که وقتی بعضی یهودیان را می‏خواستند دوستانه خطاب نمایند مثلا به یعقوب می‏گفتند میرزا یعقوب و چون بین آنان اسامی یعقوب، سلیمان، اسحاق و . . . زیاد است اهمیت این مطایبه مدرس خطاب به وی مشخص می‏گردد . (12) سلیمان میرزا روشنفکری بود که در سال 1325 ه . ق روزنامه حقوق را منتشر می‏کرد و چون پس از مرگ برادرش یحیی میرزا به نمایندگی مجلس شورا انتخاب شد در فرقه دموکرات مجلس داخل گردید . در دوره سوم قانون‏گذاری مجلس (1332ه . ق) از سوی اصفهان به مجلس راه یافت و در همین موقع بود که فرقه دموکرات مجلس دچار انشعاب شد و شاهزاده ناگزیر به تاسیس حزب سوسیالیست دست‏یازید و خود رهبر این حزب چپ گرای خلق الساعه گردید، سلیمان میرزا در دوره ریاست رضاخان به وزارت فرهنگ منصوب شد که به دلیل عدم مدیریت صحیح نارضایتی‏های زیادی به بار آورد، در واقع باید مؤسس حزب توده را وی دانست زیرا او بود که پنجاه و سه تن زندانی زمان رضاشاه را در خانه خودش گرد آورد و این تشکیلات مضر و پرمفسده را بر جای نهاد . (13)
سید محمد بیرجندی، معروف به تدین، پسر محمد تقی در دوران مشروطیت، سنگ آزادی را بر سینه می‏زد و از این راه معروف گشت و از افراد برجسته حزب دموکرات گردید و در سال 1336 ه . ق از سوی دموکرات‏های تهران برای وکالت دوره چهارم مجلس شورای ملی نامزد و انتخاب شد . در کابینه وثوق‏الدوله که امیران را تحت الحمایه انگلستان درآورد در پیشرفت و تصویب قرارداد ننگین 1919م خیلی کوشید و در اماکن عمومی برای مزایای آن نطق‏ها نمود . وی که زمانی دم از آزادی و مشروطه‏خواهی می‏زد از هواخواهان و ناطقین جمهوریت گشت و از بیرجند در دوره پنجم نماینده مجلس گردید و هنگام رای به تغییر سلطنت نایب رئیس مجلس شده بود، مدتی هم ریاست مجلس را عهده‏دار گشت .
تدین کوشش مستمری به خرج داد تا راه سلطنت رضاخان هموار گردد، اما سد راهش مدرس بود نکته دیگر این‏که وقتی رضاخان را روی کار آورد پس از آن همه پی‏گیری در این مسیر مغضوب شاه واقع شد تا آن جا که ناچار گردید برای حفظ جان خود و کاستن خشم رضاشاه حکومت تحمیلی کرمان را بپذیرد، آخرین مقام وی در سال 1330 سناتوری مجلس است و پس از آن بیماری سرطان به وی چنگ انداخت و او را از پای درآورد . (14)

چهره یک چاپلوس

علی دشتی از طریق بهرامی دبیر اعظم رئیس دفتر سردار سپه، وقت ملاقات گرفت و مخفیانه به دیدار رضاخان رفت و به چاپلوسی پرداخت و خطاب به وی گفت: قلم و زبان و فکر من در اختیار پیشرفت مقاصد میهن پرستانه حضرت اشرف است و از تقویت و تایید سیاست‏شما دریغ نخواهم داشت . او یک فرصت‏طلب تمام عیار بود که هر چه را دیکتاتوری چون رضاخان تقویت می‏کرد می‏نوشت و هر کس را می‏خواست از لب تیغ انتقاد خود می‏گذرانید .
در فروردین 1303 شمسی وقتی مجلس شورای ملی بحث پیرامون اعلام جمهوریت تشکیل جلسه داد علی دشتی یکی از سرکردگان این ماجرا بود و زمانی که مشاهده کرد شهید مدرس و اکثر علمای دینی با جمهوری رضاخانی مخالفند دست‏به قلم برد و با هدف فریب افکار عمومی، دلایلی چند پیرامون استحقاق سردارسپه برای ریاست جمهوری ایران اقامه کرد . (15)
موقعی که سردارسپه به حالت قهر به بومهن رفت از جمله جرایدی که در اطراف تعرض و خروج سردار سپه داد تملق را داده بود . روزنامه شفق سرخ به مدیریت علی دشتی بود، او در مقاله‏ای تحت عنوان «پدر وطن رفت‏» نوشت:
آن کسی که بعد از دو قرن ضعف و مذلت و تفرق و تشتت‏به ایران قوت و عزت و وحدت داد روز گذشته از تهران پر از جنایت و غرض بیرون رفت! . . . سردار سپه پدر وطن است، نمونه روح مردانگی و شهامت و شجاعت ایرانی است، سردار سپه جانشین اردشیر بابکان و نادرشاه افشار است، سردار سپه قائد توانای ملیون و موضوع احترام و ستایش طبقات رنجبر و موجد نظام جدید ایران . . . است این شخص نباید برود . . . (16)
پس از نشر مقاله فوق و نوشته‏های دیگرش در این زمینه افراد اقلیت و طرفداران مدرس اسناد را که حاکی از ارتباط او با دیگران بود منتشر نمودند و چون او را به وکالت‏ساوه برگزیده بودند مدرس تصمیم گرفت، اعتبارنامه او را رد کند . در همین اوان در روزنامه سیاست‏سندی به شرح ذیل انتشار یافت: «روز جمعه (کاغذ مارک‏دار سفارت انگلیس) دوست عزیزم . . . عرض می‏شود که آقای . . . و آقای سالار مدیر شفق را حاضر کرده‏اند و قول هم داده که خیانت نخواهید کرد در این صورت گمان می‏کنم که جنابعالی خوب است‏با آقای سالار . . . ملاقات فرمایند از . . . و دستورالعمل از او بخواهید که چطور داخل مطلب شوید مسلمانان [روزنامه] شفق پول خواهد خواست . . . هاوارد انگلیسی - محل امضاء» (17)
پس از نشر سند مزبور مدرس در مجلس تقاضای رای مخفی کرد تا اعتبارنامه دشتی رد شد . (18)
هرچند علی دشتی در مجلس دوره پنجم ناکام ماند و به مجلس راه نیافت، اما در دوره ششم از ابتدای سلطنت‏سردارسپه عضو دائمی مجلس شورا شد و در شمار کارگردانان طراز اول آن قرار گرفت . دشتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به زندان افتاد و لحظات آخر عمرش را در حبس گذرانید در همان وضعیت هم دست از عناد با مردم و کینه‏توزی با نظام اسلامی برنداشت . (19)

تیر توطئه

بعد از ماجرای جمهوری و پیروزی غیر منتظره مدرس و با عزل‏نامه‏ای که از سوی احمدشاه به مجلس رسید، رضاخان با مشکلاتی عدیده مواجه شد، شکست مفتضحانه با داشتن آن اکثریت غرورانگیز در مجلس، مرده باد شنیدن و پاره آجر خوردن در مدخل مجلس دست‏به دست هم داد و باعث‏خفت او نزد عام و خاص شد . بنابراین لازم دید برای تجدید موقعیت‏خود تلاش نماید و به طریقی دامان خود را از دست احمدشاه رها کند تا دیگر مساله عزل او به هیچ بهانه‏ای پیش نیاید . برای خاموش ساختن افراد مذهبی و خصوصا کنار آمدن با مدرس اقداماتی انجام داد که به ظاهر نشان می‏داد وی به امور مذهبی و حفظ شعائر دینی علاقه دارد از این جهت‏به قم مسافرت نمود; در تکیه دولت روضه‏خوانی کرد; پابرهنه پیشاپیش دسته شام غریبان رفت و در این اقدامات از تسلط بی‏چون و چرای خود بر قوای امنیتی کشور به عنوان یک حامی محکم بهره گرفت، او طی چند ماه و بدون اشکالی خود را به مدرس نزدیک ساخت که این جزء مهم از تظاهرات دینی وی بود .
در روز هفتم آبان 1304 ه . ش طرح تغییر سلطنت، انقراض قاجاریه و تفویض حکومت‏به رضاخان به مجلس آمد، ولی با وجود آن‏که در محیط ارعاب و وحشت این برنامه می‏خواست انجام گیرد با تلاش مدرس و خارج شدن 22نفر از نمایندگان مخالف از مجلس تصمیم‏گیری درباره‏اش به روز نهم آبان موکول گردید . با وجود آن‏که به تحریک مدرس رئیس مجلس استعفا داده بود و با نداشتن رئیس مجلس تصویب هر طرح و لایحه غیرقانونی است و با عنایت‏به نظر منطقی مدرس که آوردن این پیشنهاد برای مجلس غیر قانونی است و باید استعفای احمدشاه تقدیم مجلس گردد، ولی از حاضرین هنگام رای‏گیری تعداد 49 نفر رای موافق می‏دهند و 31 نفر بقیه مخالفت‏خویش را با این طرح غیر اصولی اعلام می‏کنند یک ساعت و نیم بعد از ظهر روز نهم آبان 1304ه . ق سقوط قاجاریه با شلیک چند توپ به اطلاع مردم رسانیده می‏شود و رضاخان که تا این زمان لقب میرپنج داشت، لقب پهلوی را برای خود انتخاب می‏کند . روز یک شنبه 15 آذر 1304، مجلس مؤسسان در تهران تشکیل گردید و در روز 24 آذر همین سال سلطنت ایران را به رضاخان پهلوی و اعقاب و اولاد او واگذار کردند . امام خمینی در این باره فرموده‏اند: «سلطنت پهلوی از روزی که تاسیس شد خلاف قانون بود، مجلس مؤسسان قلابی تشکیل دادند و با زور او را [رضاخان را] به ایران تحمیل کردند . هیچ کس حق ندارد برای بعد از خود کسی را انتخاب کند این مردم هستند که هر نسلی باید تصمیم بگیرد»
یادآوری می‏شود نخستین دولتی که رضاخان را به عنوان پادشاه ایران به رسمیت‏شناسانید انگلیس بود . (20)

دولت ذلت

گروهی از روشنفکران خودباخته و متمایل به غرب به خدمت‏گزاران و نوکران تمام عیار رژیم پهلوی تبدیل گشتند و در واقع با تلاش‏های فرهنگی خود کوشیدند، استبداد را بر گرده ملت ایران مسلط سازند و پایه‏های ستم را به تصور خویش محکم کنند . فروغی در مراسم تاج‏گذاری رضاخان به تشریح و تبیین مسایل ناسیونالیستی پرداخت و رضاخان را پادشاهی ایران‏نژاد، پاکزاد، وارث تخت و تاج کیان و منجی بی‏همتای ایران نامید . او یکی از چهره‏های شاخص روشنفکری این دوره و از مدعیان و مدافعان تجدد و مدرنیسم و پیروی از آداب و عادات و زندگی غربی بود، این سیاستمدار فراماسونر را می‏توان مظهر و تجسم هویت‏سیاسی و فرهنگی دوره اول جریان روشنفکری ایران دانست . (21)
فروغی با روی کار آمدن پهلوی اولین رئیس دولت رضاشاه شد و در سمت کفالت وزرا به تاسیس مجلس مؤسسان مبادرت کرد و سلطنت را با اصلاح چند اصل مهم قانون اساسی در خانواده پهلوی استوار کرد . خطابه فروغی به عنوان نخست‏وزیر در هنگام تاج‏گذاری رضاخان مملو از تملق و مداهنه و گزافه‏گویی بود . فروغی در دوران دوم نخست‏وزیری خود دست‏به یک سلسله فعالیت‏هایی زد که محتوای آن‏ها ضدیت‏با اسلام و هویت فرهنگی منبعث از باورهای مذهبی را نشان می‏داد . او ریاست فرهنگستان را در سال 1314 به عهده گرفت و چهره‏های شاخص روشنفکری را در این تشکیلات گردهم آورد تا با تبادل‏نظر واژه‏های جدید فارسی به جای لغات عربی بسازند چنانچه مخبرالسلطنه هدایت می‏گوید: «امر بود که به جای کلمات عربی معادل فارسی قرار دهند .» رضاخان با تشویق افرادی چون فروغی درصدد آن برآمد تا وضع ظاهر را از لباس و سایر امور با اوضاع غربی‏ها تطبیق دهد و اجرای سیاست تغییر اجباری لباس مردم، ایجاد محدودیت‏برای روحانیون و فشار در جهت تغییر لباس آنان، فشار در جهت نوع حجاب از بانوان کشتار مسجد گوهرشاد از جمله اعمالی بود که در دولت فروغی انجام پذیرفت و سخت مورد اعتراض مردم قرار گرفت . (22) تحقیر تمدن ایرانی
سید حسن تقی زاده فرزند سید تقی اردوبادی از رجال دوره مشروطیت است . در جنگ بین الملل اول در برلن روزنامه کاوه را دائر کرد و بعد تعطیل گردید . وی در سال 1312 ه . ش که وزیر دارایی بود قرارداد نفت را که در 26 ماده تنظیم شده بود به مجلس برد و امتیاز آن به مدت شصت‏سال دیگر به انگلیس‏ها داده شد وقتی قرارداد مزبور بار دیگر به نفع انگلستان تجدید شد دیگر احتیاجی به او نبود از این جهت‏برکنار شد، او از جمله رجالی است که به فرنگی مآبی و بی‏اعتقادی به سنت‏های ایرانی و اسلامی شهرت دارد (23) در کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران به قلم اسماعیل رائین در کنار عکس تاریخی او می‏نویسد: سید حسن تقی زاده فراماسون شصت و دو ساله استاد اعظم (مادام‏العمر) گراندلژ مستقل ایران (24) . تقی زاده در مقاله‏ای تمدن ایرانی را چنین تحقیر می‏کند: ایرانیان خیال می‏کنند که در گذشته یک تمدن عالی درخشان داشته‏اند، وقتی حقایق علمیه و تاریخیه بیشتر در جلو آن‏ها گذارده شود خواهند دید که ایران به علم و ترقی دنیا کمک زیادی نکرده و مانند همه ملل عالم در اغلب آن‏چه هم که داشته مدیون تمدن و علم یونانیان بوده است . (25)
امام خمینی در بیاناتی به این فرد اشاره دارند: «شما اگر شنیده باشید یکی از آن گویندگانی که یک وقت هم در [مجلس] سنا بود - شاید یک وقت هم رئیس سنا بود، حالا من یادم نیست این یک آدم معروفی است درصدر مشروطیت . . . تا وقتی که مرد هم جزء معاریف بوده - این گفته بود که: ما هیچ چیزمان درست نمی‏شود مگر همه چیزمان انگلیسی باشد . . . حالا این آدم این قدر بی‏شعور بوده است که این تبلیغاتی که کردند در مغزش وارد شده است . (26) . . . تقی زاده گفته بود که ما باید سرتاپایمان انگلیسی باشد یا فرنگی باشد و باید این طور باشیم تا این‏که آدم بشویم . (27)
می‏گویند تقی زاده چون از اروپا آمد به دیدن مدرس رفت و طی مذاکرات مشروحی خطاب به آقا گفت: انگلیسی‏ها خیلی قدرتمند و باهوش و سیاستمدارند، نمی‏توان با آنان مخالفت کرد، مدرس پاسخ داد، اشتباه می‏کنید آنان مردمان هوشیاری نیستند شما نادان و کم شعورید که درباره این افراد چنین فکری دارید . (28)
و نیز وقتی تقی زاده از اروپا بازگشت چون به مدرس برخورد نمود، آقا فرمود هان برای چه به ایران آمدی؟ وی جواب داد آمدم که در کابینه شرکت کنم و به درس و بحث هم بپردازم، مدرس با لبخند ملیحی می‏گوید برای اولی که خیلی بد موقعی آمدی دومی که اصلا کار تو نیست، تقی زاده با استماع این سخن از شدت آشفتگی جمع شد و از مدرس دور شد . (29)
با وجود آن‏که تقی زاده از مدرس دل خوشی نداشت‏به این حقیقت اعتراف داشت که مدرس انسان شجاعی است و در خاطره‏ای برای برادرزاده مدرس گفته است: هیچ کدام از ما مدرس نبودیم و نمی‏شدیم غیر از او بقیه ما صلاح دیدیم همراه سیل آمده حرکت کنیم و با جریان آن خویشتن را به ساحل برسانیم، ولی مدرس به خاطر رشادتی که داشت‏خلاف جریان به حرکت درآمد و دست از مخالفت‏برنداشت . ما این از خود گذشتگی و شجاعت را نداشتیم که تا مرز شهادت پیش رویم ولی او داشت، نظیر مدرس در تمام طول تاریخ کم‏تر پیدا می‏شود . (30)

داور دیر آمد

ماموریت فراماسونرهایی چون مشیرالدوله و ذکاء الملک فروغی را علی اکبر داور به پایان برد . وی چون سفری به اروپا نمود تحصیلات خود را در رشته حقوق در کشور سوئیس پایان برد و در سال 1300 ه . ش به ایران بازگشت، پس از چندی حزب رادیکال و روزنامه مردآزاد را تاسیس کرد و به طور تدریجی مقاماتی را طی نمود، رئیس فرهنگ، چند دوره نماینده مجلس وزیر فوائد عامه، وزیر دادگستری و وزیر دارایی شد و در دوره سلطنت رضا شاه پهلوی از رجال معروف گردید . او از پادوها و ایادی بسیار فعال تغییر سلطنت‏بود و برای نزدیکی به سردارسپه و رسیدن به منصب‏های عالی خیلی تلاش و جان‏فشانی می‏نمود، وی را فردی جاه طلب و چاپلوس معرفی کرده‏اند . (31)
پیوند نزدیکی با تقی زاده داشت، فعالیت‏های تند و تیز داور در ایجاد زمینه‏های اقتدار همه جانبه سلسله پهلوی از چشم مدرس دور نماند و در خصوص وی گفت: «پسر زرنگی است، اما دیر آمده و می‏خواهد زود برود، معلوم نیست‏برای چه این قدر عجله می‏کند .» (32) وی در سمت وزارت عدلیه قوه قضائیه را منحل کرد، محسن صدر معروف به صدرالاشراف درباره این برنامه داور می‏نویسد: موضوع دیگری که از نظر او مهم بود این بود که عدلیه را از صورت آخوندی بیرون بیاورد و چون در آن تاریخ اکثر اعضای عدلیه یعنی قضات، اهل علم و معمم بودند، جز معدودی از قضات سابق باقی قضات و اعضای عدلیه را از متجددین تشکیل داد ولی نه بر حسب لیاقت و مدرک علمی بلکه فقط به ظاهرسازی پرداخت . (33)
متاسفانه ملاک داور در تهیه قوانین حقوقی و قضایی التقاطی از منابع غربی و فقه شیعه بود که این کوشش‏هایش از نظر علما دور نماند . داور برای وکالت در دادگستری شرایطی قائل شد و آن را محتاج به اجازه وزارت عدلیه دانست و پوشیدن لباس متحدالشکلی به سبک غربی را برای قاضیان الزامی نمود، با این تصمیم شمار زیادی از قاضیان که در لباس روحانیت‏بودند، تغییر لباس دادند و گروهی نیز از خدمت قضایی کناره‏گیری کردند، او برای آن‏که قاضیان را مطیع اوامر خود و رضاخان کند با تفسیر اصل هشتاد و دوم متمم قانون اساسی که ضامن استقلال قضات بود همه آن‏ها را به کارگزاران دودمان پهلوی تبدیل کرد . به این ترتیب دیگر قوه قضائیه وجود نداشت و اگر قاضیئی برابر نظر دولت‏یا وزیری رای نمی‏داد از سمت‏خویش معزول می‏گردید، از این برهه علمای شیعه و روحانیون به طور کلی از امور قضایی کنار گذاشته شدند و تمامی جریان‏های حقوقی و قضایی به دست نوگرایان افتاد . (34) وی در اواخر عمر به مدت سه سال و نیم وزیر دارایی بود تا این‏که در بیست و یکم بهمن سال 1315ه . ش به وسیله خوردن تریاک خودکشی کرد .

درباری بی‏بند و بار

عبدالحسین تیمورتاش که تحصیلات خود را در روسیه در رشته نظام به اتمام رسانیده بود در سنین جوانی رئیس قشون خراسان شد . از همان سنین، خودخواهی، هوس‏رانی، شهوت‏رانی و غرور در وجود این مرد خبیث راه یافت و با تبانی والی خراسان - نیرالدوله - در میان موج اعتراضات مردم به دوره سوم مجلس راه یافت، چون نهضت میرزاکوچک خان علیه وثوق‏الدوله قیام نمود . سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) را برای حکومت گیلان معین کرد تا تشکیلات جنگل را از بین ببرد . تیمورتاش در خطه گیلان جنایات زیادی را مرتکب شد و رفتارهایش خشم مردم این سامان را برانگیخت . در یکی از روزها گروهی از مردم عادی را که مشغول شالی‏کاری بودند دستگیر و زندانی نمود و عده‏ای از آنان را بدون محاکمه به دار آویخت . (35)
در روز هفتم مرداد سال 1303 ه . شهید مدرس به همراه تنی چند از مخالفان رضاخان، استیضاح از سردارسپه را تقدیم مجلس کرد . در شانزدهم مرداد همان سال هیات دولت‏به مجلس اعلام کرد که آماده است‏به استیضاح پاسخ گوید و روز 27 مرداد برای جواب دولت تعیین شد در آن روز تجهیزات نظامی از سوی دولت‏به قصد ایجاد رعب و وحشت در نمایندگان، اطراف مجلس مستقر شد . هنگامی که سید حسن مدرس به مجلس وارد گردید، جمعیت اراذل و اوباشی که به منظور بی‏نظمی و حمایت از سردارسپه در صحن مجلس حضور داشتند او را مورد هجوم قرار دادند و فریاد کشیدند مرده باد مدرس زنده باد سردار سپه، مدرس برگشت و به آنان این جمله تاریخی را گفت: «اگر مدرس بمیرد دیگر کسی به شما پول نخواهد داد» ، در مجلس بین مدرس و رضاخان درگیری پیش آمد و میرزا علی کازرونی از امضاء کنندگان ورقه استیضاح مضروب شد، (36) در آن موقع تیمورتاش به حمایت از سردار سپه قیام کرد و از رئیس مجلس تقاضا کرد که تکلیف استیضاح را معین کند و به دولت رای اعتماد دهد رئیس مجلس گفت استیضاحی صورت نگرفته که رای اعتماد گرفته شود و برای این‏که به این موضوع صورت رسمی داده نشود اظهار شد که افراد موافق دولت قیام کنند و چون مخالفان در مجلس نبودند همه حاضران برخاستند .
تیمور تاش پنج‏سال وزیر دربار رضاشاه بود و در این پست آن چنان قدرتی از خود نشان داد که نخست وزیر حاج مخبر السلطنه از وی دستور می‏گرفت، زیرا مظهر قدرت شاه شده بود . او قدرت‏طلبی و خودکامگی را به حدی می‏رسانید که جز خودش چیزی را نمی‏دید و با چنین توهمی مردم ایران را حقیر مشاهده می‏کرد . رای هیچ کس را قابل اعتنا نمی‏دانست و مهار تمام وزارت‏خانه‏ها و ادارات را در دست‏خویش جمع کرد . این وضع ایران را از ترقی و کمال و قدرت نبوغ و ابتکار دور کرد تا آن‏که در پاییز سال 1311ه . ش یک روز روزنامه‏های صبح خبری ساده و بدون شرح نوشتند: تیمورتاش از وزارت دربار معاف شد! تملق و چاپلوسی وی را از زندان رفتن معاف نکرد و سرانجام در زندان به قتل رسید . (37)

پی نوشتها:

1) نک: تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران، سید جلال الدین مدنی، ج‏2، ص‏128 .
2) پنجاه سال نفت ایران، مصطفی فاتح، ص‏254 .
) نخست وزیر ایران، باقر عاقلی، ص‏32 .
4) تاملاتی درباره روشنفکری در ایران، شهریار زرشناس، ص‏114 .
5) صحیفه نور، ج‏13، ص‏57 .
6) خاطرات صدرالاشراف، ص‏212 .
7) مرد روزگاران، علی مدرسی، ص‏503 - 504 .
8) یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، سید صدرالدین طاهری .
9) اقتباس از کتاب شهید مدرس ماه مجلس، از نگارنده، ص‏148 - 155 .
10) تاریخ بیست‏ساله ایران، حسین مکی، ج‏3، ص‏387 .
11) کژراهه، احسان طبری، ص‏18 .
12) داستانهای مدرس، از نگارنده، ص‏143 .
13) بازیگران عصر رضاشاهی و محمد رضا شاهی، ناصر نجمی، ص‏48 - 49 .
14) مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، ج‏2، ص‏242 .
15) جستاری در افکار و اندیشه‏های علی دشتی، مهرزاد تولایی تهران، کیهان فرهنگی، شهریور 1376 .
16) متن کامل این مقاله در روزنامه شفق سرخ، شماره 228، 19 حمل 1303 خورشیدی چاپ شده است .
17) تاریخ بیست‏ساله ایران، ج‏2، ص‏551 .
18) نک: مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج‏2، ص‏43 .
19) کیهان فرهنگی، شهریور 1376، ص‏43 .
20) مدرس مجاهدی شکست‏ناپذیر، عبدالعلی باقی، ص‏81 - 82 .
21) تاملاتی درباره روشنفکری در ایران، ص‏112 - 114 .
22) زندگی نامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج‏5، ص‏102 .
23) یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، ص‏256 .
24) ج سوم، ص‏532 .
25) تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی، ج‏1، ص‏156 .
26) صحیفه نور، ج‏9، ص‏256 - 257 .
27) از سخنان امام خمینی در تاریخ اول اسفندماه 1360 به نقل از کتاب پایداری تا پای دار، علی ابوالحسنی، ص‏109 .
28) داستانهای مدرس، از نگارنده، ص‏104 .
29) یادنامه پنجاهمین سالگرد شهادت شهید بزرگوار سید حسن مدرس، بخش فرهنگی جهاد دانشگاهی دانشگاه اصفهان، ص‏8 .
30) یک بررسی تحلیلی از زندگی سیاسی مدرس، ص‏256 .
31) همان ماخذ، ص‏167 - 168 .
32) تاریخ احزاب سیاسی، ملک الشعرای بهار، ج‏2، ص‏181 .
33) خاطرات صدرالاشراف، ص‏288 .
34) مجله حوزه، سال سیزدهم، شماره 76 - 77، ص‏354 - 355 .
35) شهید مدرس ماه مجلس، از نگارنده، ص‏162، پاورقی .
36) زندگی‏نامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج‏5، ص‏224 .
37) شهید مدرس ماه مجلس، ص‏163 .





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.