مدرنیته جهانی، طلاق ایرانی
نويسنده: امین بزرگیان
الف) در طی نیم قرن گذشته ما شاهد روند رشد و افزایش طلاق از یک سو و کاهش قبح جدایی دو همسر در بین افکار عمومی جهانی از سوی دیگر هستیم. در طی سالهای اخیر اکثر کشورهای جهان در جهت آسانتر کردن روند طلاق اقدام کردهاند.
هر چند که در ابتدای ایجاد قوانینی سهل گیرانه نسبت به طلاق ، این پدیده در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی در کشورهای اروپایی، به سرعت افزایش یافت اما در دهههای اخیر، میزان آن تا اندازهای تثبیت شده است. اما چرا آمار طلاق افزایش پیدا میکند؟
با استقلال تدریجی زنان از نظر اقتصادی و ورود آنها به عرصه کار، ازدواجها دیگر همچون گذشته بر اساس اتکای اقتصادی زنان به مردان شکل نمیگیرد. دیگر آن که در اشکال جدید خانواده، ازدواج بیش از هر چیز دیگر تلاشی است برای برقراری رابطهای ارضاء کننده و ثمر بخش در جهت پاسخگویی به میل عاطفی و جنسی. در این حال ارزیابی ازدواج برحسب میزان ارضای شخصی، اندازهگیری و ارزشگذاری میشود و طلاق با نبود این حس ( ارضای شخصی ) صورت میگیرد.
آنتونی گیدنز، جامعهشناس معاصر انگلیسی معتقد است با صنعتی شدن و مهاجرت کشاورزان از مزارع به کارخانهها و ترک خانهها توسط مردان روستائی، خانواده به تدریج از شکل یک واحد تولید خارج گردید و به هم تنیدگی میان مفاهیم خانواده و کار به هم خورد. از جمله مهمترین فرایند، تضعیف نظام پدر سالاری در خانوادههای سنتی بود. با فروپاشی روابط کاری و اقتصادی در خانوادهها، پیوستگی اعضاء از حیث مالی به کارخانهداران بیشتر گردید و قدرت پدر به حوزههای شخصیتر هدایت شد. همچنین از سوی دیگر با جدایی از محل کار، روابط شخصی در خانواده از روابط در محیط کار متمایز گردید و به رشد فردگرایی عاطفی و ظهور آرمانهای عشقهای رمانتیک منجر شد که این مسأله شالوده اصلی ازدواجها را فراهم ساخت.۱و۲
با آغاز قرن بیستم، خانواده به عنوان قلمروارضای شخصی و بستر نزدیکی و صمیمیت عاطفی و جنسی میان زن و شوهر تعریف شد و از نظر فرم نیز تحت تأثیر صنعت و زندگی شهری امروزی به اشکال هستهای سوق پیدا نمود.
مورد دیگری که نیز در اینجا میباید به آن اشاره کرد بحثی متأخّر در “جامعهشناسی مصرف” است. با رشد صنعت و حضور ملموس تکنولوژی در خانه، همچون اختراع و توسعه فناوری لوازم خانگی؛ زن به عنوان یکی از ارکان جدی خانواده با محوّل کردن بسیاری از کارهایی که در دنیای سنت در خانه مجبور بود خود آنها را انجام دهد به وسایل پیشرفتهای همچون جاروبرقی، ماشین لباسشویی و غیره، فراغ بال گسترده پیدا کرد و یا به زبان دیگر وقت آزاد بیشتری را به دست آورد که حالا میتوانست آن را صرف کارهایی اجرائی در بیرون از خانه و از آن مهمتر کارهای فکری کند. بیشک استفاده از صنعت لوازم خانگی و رشد مصرف تکنولوژی نقشی بسزا و تأثیر مهمی در ایجاد و تقویت جنبشهای فکری ـ اجتماعی زنانه و برابری جویانه داشته است.
روندهای نوسازی در کشورهای غربی، تغیراتی را در مفهوم و شکل خانواده به وجود آورده است. از جمله مهمترین این دگرگونیها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف) در اشکال جدید، گروههای خویشاوندی نفوذ خود را دست دادهاند و از تأثیر آنان در طلاق و ازدواج گروه خویشاوندی کاسته شده است.
ب) با رشد فردگرایی و ایجاد عشق رمانتیک و کاهش قدرت نظارتی پدر بر اعضاء، رویکردی کلی در جهت انتخاب آزادانه همسر و بالطبع طلاق آزادانه همسر، شکل گرفته است.
ج) استقلال اقتصادی قابل توجه زنان، نوعی آگاهی به حقوق خویش را در میان آنان رشد داده است. حق زن در انتخاب همسر و نیز حق تصمیمگیری او برای پایان زندگی زناشویی از جمله این آگاهیها و حق تصمیم گیریها بشمار می رود.
همچنین از موارد دیگر باید به کاهش ازدواجهای خانوادگی، رواج آزادی جنسی و گسترش حقوق کودکان اشاره کرد.
آنگونه که ملاحظه میشود تغییر مفهوم و شکل خانواده یعنی تبدیل خانوادههای گسترده و خویشاوندی به هستهای و همچنین تغییر کارکرد اقتصادی خانواده به کارکردی عاطفی و جنسی و نیز با استقلال اقتصادی زنان و به دنبال آن رشد جنبشهای برابری جویانه میان زن و مرد و در نتیجه تضعیف وضعیت مرد سالارانه در محیطهای خانوادگی، در ملموسترین نتیجه خود، هم ازدواجها را غیر قبیلهای و غیر خانوادگی ساخت و صورتبندی رمانتیکی به آن بخشید و هم امکان طلاق را بیش از گذشته فراهم ساخت. همراه با این مسأله، مدرنیزاسیون و نوسازی در حوزه سیاسی و دولت نیز امکان تصویب و اجرای قوانین آزادیخواهانهتری را برای طلاق فراهم ساخت. و به دنبال آن آمار طلاق افزایش یافت.
طلاق مولود روندهای نوسازی است. فرایندهای متجددانهای همچون افزایش حقوق زنان و تغییر شکل خانوادهها از گسترده به هستهای، افزایش آمار طلاق را منجر شده است. یکی از علل و دلایل افزایش طلاق، رشد آگاهیهای طبقه زنان به حقوق خویش است، آگاهیهایی که مرهون روند نوسازی است.
ب) جامعه ایران، جامعهای است که بیشک در حال تجربه روندهای نوسازی است. امواج تجدد به ما نیز رسیده و جنگ میان سنت و مدرنیته چندی است در این نقطه از عالم آغاز شده است. جامعه ما طفلی را میماند که در حال آموختن راه رفتن است. راه رفتن برای او و هر انسان دیگر امری است واجب که راه فراری از آن نیست، هر چند که در مسیر آموختن آن چند باری به زمین بخورد و گریه کند، مهم تداوم کار است و از آن مهمتر دست مهربانی است که به یاری او بشتابد و او را از زمین بلند کند.
جامعه ایران در حال تجربه مدرنیته است. این گسست (البته نه گسست کامل) از سنت و بازخوانی مدرن از جهان، دارای تبعاتی بیشمار است. تبعاتی آنومیک همچون جدایی زن و شوهر، فرار مغزها، روسپیگری، فرار دختران و … که همة آنها منجمله افزایش طلاق قابل تأیید نیست. بیشک جامعة سرگردان میان سنت و مدرنیته، خسارتزاست اما نکته مهم ایناست که دولت به عنوان قدرتمندترین نهاد شکل یافته در هر جامعهای موظف است نقش آن دست مهربان را بازی کند. دولت موظف است با تقویت نهادهای حمایتی و کمک به شکلگیری تشکلهای غیر دولتی حفاظتی و مراقبتی، تبعات مدرنیزاسیون را به کنترل خویش درآورد و آسیب دیدگان را یاری نماید.
اکثر رسانههای عمومی و کارشناسان بهداشت روان سعی دارند با نشان دادن تصویری مهلک و سراسر منفی از طلاق، به خیال خود یکی از معضلات اجتماعی را حل کنند. راه حلشان چیست؟ تبلیغ این دست شعارها که همسران باید با یکدیگر با مدارا برخورد کنند یا جوانان در انتخاب همسر دقت کنند و یا با ایمان و اخلاق، همدیگر را تحمل نمایند اما ، آنان به این مسأله توجهی ندارند که هر چند بالا رفتن آمار طلاق در هر جامعهای گویای سست شدن نهاد خانواده و عواقب ناخوشایند آن برای اعضای خانواده میباشد، اما در عین حال از رشد برخی آگاهیهای اجتماعی نیز خبر میدهد. بالا رفتن آمار طلاق از جمله شاخصههایی است که نشان دهنده خروج عقل جمعی از فهم سنتی و علاقمندی به دستیابی به حقوق فردی و اجتماعی، و در مجموع نشانگر بحران جوامعِ در معرض روند نوسازی است. آگاهی طبقاتی زنان به حقوق خود و تن ندادن به نظام سرکوب مردسالارانه با توجه به استقلال نسبی اقتصادی زنان، در شکل نهادینه نشده و سازمان نایافته خویش به بالا رفتن آمار طلاق میانجامد. همچنین افزایش طلاق به عنوان یک واقعیت اجتماعی در ایران، از سوی دیگر نشانه کاهش تصور نامطلوب از “مطلّقه” در جامعه ایران است. زن طلاق گرفته امروز، نسبت به زن طلاق داده شده دیروز با پذیرش اجتماعی بالاتری میتواند به زندگی خویش بعد از طلاق ادامه دهد.
در مجموع میتوان گفت، همبستگیهای مکانیکی که در خانوادهها از طریق یک نوع متافیزیک ناخود بسنده در جامعه سنتی ایرانی موجبات پابرجایی جبری و سرکوب گرایانه نظام خانواده را به هر قیمتی فراهم میساخت، با قدرت مدرنیته و نوسازی سست و ضعیف گشته است. اما شاید دغدغه این باشد که، این وضعیت در حال گذار تا برقراری شرایط تثبیت شده مدرن (توقف آمار افزایش طلاق و ایجاد نوعی همبستگیهای عاشقانه با به رسمیت شناختن تفاوت در سلیقه افراد در ایجاد نوع خانواده دلخواه) تا چه میزان میخواهد از جامعه ایرانی قربانی بگیرد؟ چقدر باید در راه رسیدن به مدرنیته، با داشتن کودکان طلاق، زنهای آواره و غیره ... ، رنج و درد گروه بسیاری از افراد جامعه را شاهد باشیم؟ آیا نباید روندهای نوسازی را بدلیل اینگونه تبعات مخربش از حرکت باز داشت. مقصر واقعی در این میان کیست؟
آنچه که در ایران در این زمینه مشکل آفرین شده است، نه تغییر در باورها و فرهنگ عمومی نسبت به خانواده، طلاق و روندهای نوسازی، بلکه در عدم کارآمدی دولت و جامعه مدنی در ایجاد و تقویت سازمانهای حمایت کننده حقوق کودکان و زنان آسیب دیده از طلاق است. رشد چند درصدی آمار طلاق در هر سال که با تصویب قوانینی سهلگیرانهتر افزایش نیز می یابد، در کنار خود به ایجاد سازمانهای حمایت کننده منجر نشده است و تعداد اینگونه مراکز به میزان همان آمار قدیمی آن است.
ممکن است اثرات ناخوشایند طلاق همچون اضطراب کودکان و ضربههای روحی و مالی به زن تا سالهای بعد از جدایی ادامه یابد، اما در ایران به دلیل فقدان نهادهای حمایتی، اینگونه اثرات و ضربهها تا مدت مدیدی همراه خانواده طلاق هست، در حالیکه در کشورهای پیشرفته صنعتی، مشکلات ناشی از طلاق مقطعی و کوتاه مدت است. رشد آمار طلاق همچون بسیاری دیگر از شاخصهها که توسط برخی ناکارشناسان، بحران اجتماعی عنوان میشود، نشانگر تقویت روندهای نوسازی در کشور ما است. روندهایی که به دلیل تازگی و اثرات خود ممکن است تبعاتی ناخوش را نیز بیافریند. اما باید توجه کرد که اگر چنانچه طلاق و این دست مسایل در کشور ما، اینچنین مشکلات عظیمی را برای ایرانیان فراهم نموده، باید اول خودمان و بعد دولت را مقصر بدانیم که در تشکیل و تقویت نهادهای دولتی و حمایت از نهادهای غیر دولتی، ضعیف عمل کردهایم.
/س
هر چند که در ابتدای ایجاد قوانینی سهل گیرانه نسبت به طلاق ، این پدیده در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی در کشورهای اروپایی، به سرعت افزایش یافت اما در دهههای اخیر، میزان آن تا اندازهای تثبیت شده است. اما چرا آمار طلاق افزایش پیدا میکند؟
با استقلال تدریجی زنان از نظر اقتصادی و ورود آنها به عرصه کار، ازدواجها دیگر همچون گذشته بر اساس اتکای اقتصادی زنان به مردان شکل نمیگیرد. دیگر آن که در اشکال جدید خانواده، ازدواج بیش از هر چیز دیگر تلاشی است برای برقراری رابطهای ارضاء کننده و ثمر بخش در جهت پاسخگویی به میل عاطفی و جنسی. در این حال ارزیابی ازدواج برحسب میزان ارضای شخصی، اندازهگیری و ارزشگذاری میشود و طلاق با نبود این حس ( ارضای شخصی ) صورت میگیرد.
آنتونی گیدنز، جامعهشناس معاصر انگلیسی معتقد است با صنعتی شدن و مهاجرت کشاورزان از مزارع به کارخانهها و ترک خانهها توسط مردان روستائی، خانواده به تدریج از شکل یک واحد تولید خارج گردید و به هم تنیدگی میان مفاهیم خانواده و کار به هم خورد. از جمله مهمترین فرایند، تضعیف نظام پدر سالاری در خانوادههای سنتی بود. با فروپاشی روابط کاری و اقتصادی در خانوادهها، پیوستگی اعضاء از حیث مالی به کارخانهداران بیشتر گردید و قدرت پدر به حوزههای شخصیتر هدایت شد. همچنین از سوی دیگر با جدایی از محل کار، روابط شخصی در خانواده از روابط در محیط کار متمایز گردید و به رشد فردگرایی عاطفی و ظهور آرمانهای عشقهای رمانتیک منجر شد که این مسأله شالوده اصلی ازدواجها را فراهم ساخت.۱و۲
با آغاز قرن بیستم، خانواده به عنوان قلمروارضای شخصی و بستر نزدیکی و صمیمیت عاطفی و جنسی میان زن و شوهر تعریف شد و از نظر فرم نیز تحت تأثیر صنعت و زندگی شهری امروزی به اشکال هستهای سوق پیدا نمود.
مورد دیگری که نیز در اینجا میباید به آن اشاره کرد بحثی متأخّر در “جامعهشناسی مصرف” است. با رشد صنعت و حضور ملموس تکنولوژی در خانه، همچون اختراع و توسعه فناوری لوازم خانگی؛ زن به عنوان یکی از ارکان جدی خانواده با محوّل کردن بسیاری از کارهایی که در دنیای سنت در خانه مجبور بود خود آنها را انجام دهد به وسایل پیشرفتهای همچون جاروبرقی، ماشین لباسشویی و غیره، فراغ بال گسترده پیدا کرد و یا به زبان دیگر وقت آزاد بیشتری را به دست آورد که حالا میتوانست آن را صرف کارهایی اجرائی در بیرون از خانه و از آن مهمتر کارهای فکری کند. بیشک استفاده از صنعت لوازم خانگی و رشد مصرف تکنولوژی نقشی بسزا و تأثیر مهمی در ایجاد و تقویت جنبشهای فکری ـ اجتماعی زنانه و برابری جویانه داشته است.
روندهای نوسازی در کشورهای غربی، تغیراتی را در مفهوم و شکل خانواده به وجود آورده است. از جمله مهمترین این دگرگونیها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف) در اشکال جدید، گروههای خویشاوندی نفوذ خود را دست دادهاند و از تأثیر آنان در طلاق و ازدواج گروه خویشاوندی کاسته شده است.
ب) با رشد فردگرایی و ایجاد عشق رمانتیک و کاهش قدرت نظارتی پدر بر اعضاء، رویکردی کلی در جهت انتخاب آزادانه همسر و بالطبع طلاق آزادانه همسر، شکل گرفته است.
ج) استقلال اقتصادی قابل توجه زنان، نوعی آگاهی به حقوق خویش را در میان آنان رشد داده است. حق زن در انتخاب همسر و نیز حق تصمیمگیری او برای پایان زندگی زناشویی از جمله این آگاهیها و حق تصمیم گیریها بشمار می رود.
همچنین از موارد دیگر باید به کاهش ازدواجهای خانوادگی، رواج آزادی جنسی و گسترش حقوق کودکان اشاره کرد.
آنگونه که ملاحظه میشود تغییر مفهوم و شکل خانواده یعنی تبدیل خانوادههای گسترده و خویشاوندی به هستهای و همچنین تغییر کارکرد اقتصادی خانواده به کارکردی عاطفی و جنسی و نیز با استقلال اقتصادی زنان و به دنبال آن رشد جنبشهای برابری جویانه میان زن و مرد و در نتیجه تضعیف وضعیت مرد سالارانه در محیطهای خانوادگی، در ملموسترین نتیجه خود، هم ازدواجها را غیر قبیلهای و غیر خانوادگی ساخت و صورتبندی رمانتیکی به آن بخشید و هم امکان طلاق را بیش از گذشته فراهم ساخت. همراه با این مسأله، مدرنیزاسیون و نوسازی در حوزه سیاسی و دولت نیز امکان تصویب و اجرای قوانین آزادیخواهانهتری را برای طلاق فراهم ساخت. و به دنبال آن آمار طلاق افزایش یافت.
طلاق مولود روندهای نوسازی است. فرایندهای متجددانهای همچون افزایش حقوق زنان و تغییر شکل خانوادهها از گسترده به هستهای، افزایش آمار طلاق را منجر شده است. یکی از علل و دلایل افزایش طلاق، رشد آگاهیهای طبقه زنان به حقوق خویش است، آگاهیهایی که مرهون روند نوسازی است.
ب) جامعه ایران، جامعهای است که بیشک در حال تجربه روندهای نوسازی است. امواج تجدد به ما نیز رسیده و جنگ میان سنت و مدرنیته چندی است در این نقطه از عالم آغاز شده است. جامعه ما طفلی را میماند که در حال آموختن راه رفتن است. راه رفتن برای او و هر انسان دیگر امری است واجب که راه فراری از آن نیست، هر چند که در مسیر آموختن آن چند باری به زمین بخورد و گریه کند، مهم تداوم کار است و از آن مهمتر دست مهربانی است که به یاری او بشتابد و او را از زمین بلند کند.
جامعه ایران در حال تجربه مدرنیته است. این گسست (البته نه گسست کامل) از سنت و بازخوانی مدرن از جهان، دارای تبعاتی بیشمار است. تبعاتی آنومیک همچون جدایی زن و شوهر، فرار مغزها، روسپیگری، فرار دختران و … که همة آنها منجمله افزایش طلاق قابل تأیید نیست. بیشک جامعة سرگردان میان سنت و مدرنیته، خسارتزاست اما نکته مهم ایناست که دولت به عنوان قدرتمندترین نهاد شکل یافته در هر جامعهای موظف است نقش آن دست مهربان را بازی کند. دولت موظف است با تقویت نهادهای حمایتی و کمک به شکلگیری تشکلهای غیر دولتی حفاظتی و مراقبتی، تبعات مدرنیزاسیون را به کنترل خویش درآورد و آسیب دیدگان را یاری نماید.
اکثر رسانههای عمومی و کارشناسان بهداشت روان سعی دارند با نشان دادن تصویری مهلک و سراسر منفی از طلاق، به خیال خود یکی از معضلات اجتماعی را حل کنند. راه حلشان چیست؟ تبلیغ این دست شعارها که همسران باید با یکدیگر با مدارا برخورد کنند یا جوانان در انتخاب همسر دقت کنند و یا با ایمان و اخلاق، همدیگر را تحمل نمایند اما ، آنان به این مسأله توجهی ندارند که هر چند بالا رفتن آمار طلاق در هر جامعهای گویای سست شدن نهاد خانواده و عواقب ناخوشایند آن برای اعضای خانواده میباشد، اما در عین حال از رشد برخی آگاهیهای اجتماعی نیز خبر میدهد. بالا رفتن آمار طلاق از جمله شاخصههایی است که نشان دهنده خروج عقل جمعی از فهم سنتی و علاقمندی به دستیابی به حقوق فردی و اجتماعی، و در مجموع نشانگر بحران جوامعِ در معرض روند نوسازی است. آگاهی طبقاتی زنان به حقوق خود و تن ندادن به نظام سرکوب مردسالارانه با توجه به استقلال نسبی اقتصادی زنان، در شکل نهادینه نشده و سازمان نایافته خویش به بالا رفتن آمار طلاق میانجامد. همچنین افزایش طلاق به عنوان یک واقعیت اجتماعی در ایران، از سوی دیگر نشانه کاهش تصور نامطلوب از “مطلّقه” در جامعه ایران است. زن طلاق گرفته امروز، نسبت به زن طلاق داده شده دیروز با پذیرش اجتماعی بالاتری میتواند به زندگی خویش بعد از طلاق ادامه دهد.
در مجموع میتوان گفت، همبستگیهای مکانیکی که در خانوادهها از طریق یک نوع متافیزیک ناخود بسنده در جامعه سنتی ایرانی موجبات پابرجایی جبری و سرکوب گرایانه نظام خانواده را به هر قیمتی فراهم میساخت، با قدرت مدرنیته و نوسازی سست و ضعیف گشته است. اما شاید دغدغه این باشد که، این وضعیت در حال گذار تا برقراری شرایط تثبیت شده مدرن (توقف آمار افزایش طلاق و ایجاد نوعی همبستگیهای عاشقانه با به رسمیت شناختن تفاوت در سلیقه افراد در ایجاد نوع خانواده دلخواه) تا چه میزان میخواهد از جامعه ایرانی قربانی بگیرد؟ چقدر باید در راه رسیدن به مدرنیته، با داشتن کودکان طلاق، زنهای آواره و غیره ... ، رنج و درد گروه بسیاری از افراد جامعه را شاهد باشیم؟ آیا نباید روندهای نوسازی را بدلیل اینگونه تبعات مخربش از حرکت باز داشت. مقصر واقعی در این میان کیست؟
آنچه که در ایران در این زمینه مشکل آفرین شده است، نه تغییر در باورها و فرهنگ عمومی نسبت به خانواده، طلاق و روندهای نوسازی، بلکه در عدم کارآمدی دولت و جامعه مدنی در ایجاد و تقویت سازمانهای حمایت کننده حقوق کودکان و زنان آسیب دیده از طلاق است. رشد چند درصدی آمار طلاق در هر سال که با تصویب قوانینی سهلگیرانهتر افزایش نیز می یابد، در کنار خود به ایجاد سازمانهای حمایت کننده منجر نشده است و تعداد اینگونه مراکز به میزان همان آمار قدیمی آن است.
ممکن است اثرات ناخوشایند طلاق همچون اضطراب کودکان و ضربههای روحی و مالی به زن تا سالهای بعد از جدایی ادامه یابد، اما در ایران به دلیل فقدان نهادهای حمایتی، اینگونه اثرات و ضربهها تا مدت مدیدی همراه خانواده طلاق هست، در حالیکه در کشورهای پیشرفته صنعتی، مشکلات ناشی از طلاق مقطعی و کوتاه مدت است. رشد آمار طلاق همچون بسیاری دیگر از شاخصهها که توسط برخی ناکارشناسان، بحران اجتماعی عنوان میشود، نشانگر تقویت روندهای نوسازی در کشور ما است. روندهایی که به دلیل تازگی و اثرات خود ممکن است تبعاتی ناخوش را نیز بیافریند. اما باید توجه کرد که اگر چنانچه طلاق و این دست مسایل در کشور ما، اینچنین مشکلات عظیمی را برای ایرانیان فراهم نموده، باید اول خودمان و بعد دولت را مقصر بدانیم که در تشکیل و تقویت نهادهای دولتی و حمایت از نهادهای غیر دولتی، ضعیف عمل کردهایم.
پي نوشت :
۱و۲ - برای مطالعه بیشتر میتوانید به فصول مربوط به جامعهشناسی خانواده رجوع نمایید:
ـ ورسلی، پیتر/ جامعهشناسی مدرن/ ترجمه حسن پویان/ انتشارات چاپخش ۱۳۷۳
ـ گیدنز، آنتونی/ جامعهشناسی/ ترجمه منوچهر صبوری/ نشر نی/ چاپ پنجم ۱۳۷۸
ـ کوئن، بروس/ درآمدی بر جامعهشناسی/ ترجمه محسن ثلاثی/ انتشارات فرهنگ معاصر ۱۳۷۲
/س