گرافیست ایرانی با شهرت جهانی
نگاهی به زندگی هنری قباد شیوا
زندگینامه
در دوران دبیرستان در كلاس سیف الله گلپریان از سهلایی و مقوا و هر آن چه كه میشد كاردستی درست میكرد. اما یك روز كه همهی دانش آموزان باید كاردستیهای خود را تحویل میدادند، قباد كاری انجام نداده بود. هنگامی كه استاد از قباد خواست كار خود را نشان بدهد، ترس سراپای قباد را فراگرفت اما ناگهان به یاد آورد كه طرح یكی از كارتتبریكها را روی فیبر با رنگ پودری كشیده و در جیبش گذاشته بود. به ناچار همان را به استاد نشان داد و منتظر توبیخ او شد. اما استاد گلپریان نقاشی را با علاقه نگاه كرد و پس از این كه دریافت قباد آن را كشیده است، جلوی همكلاسیها از او و نقاشیاش بسیار تعریف كرد. این رویداد گرایش قباد را به نقاشی بیش از پیش افزایش داد.
به زودی قباد دریافت كه سیف الله گلپریان كلاس نقاشی دارد. اما كلاسش ویژهی دختران بود و پسرها را راه نمیدادند. با وجود این، قباد از پدرش خواست كه از دوست دیرینش بخواهد پسرش را در كلاس نقاشی بپذیرد. گلپریان كه به توانمندی قباد در نقاشی آشنا بود پذیرفت كه او به عنوان دستیار به كلاسش راه پیدا كند. قباد در ساختن رنگ به استاد كمك میكرد و از او شیوههای رنگگذاری و نقاشی را میآموخت. چندی نگذشت كه قباد از ماندن در آن كلاس خسته شد، زیرا كار اصلی آنها نسخه برداری از نقاشیهای چاپ شدهی خارجی به ویژه روسی بود. از این رو، به دامن طبیعت پناه برد و تا پایان دورهی دبیرستان به نقاشی از طبیعت پرداخت.
هنگامی كه قباد تصمیم گرفت برای رفتن به دانشكدهی هنرهای زیبا خود را آماده كند با مخالفت خانواده رو به رو شد. پدر به دلیل وابستگی عاطفی به قباد مخالف رفتن او به تهران بود و دیگران معتقد بودند كه با نقاشی نمیتوان هزینهی زندگی را فراهم كرد. این مخالفتها باعث ناراحتیهای روانی برای قباد شد و سرانجام او را به بیمارستان كشاند. پزشكان به خانوادهی قباد سفارش كردند كه او را در كارهایش آزاد بگذارند و گر نه حال او بدتر میشود. به این ترتیب، قباد جواز رفتن به دانشگاه را پیدا كرد و پس از این كه یك بار در كنكور دانشگاه پذیرفته نشد، سرانجام به آرزوی خود رسید و همراه بزرگانی چون عباس كیارستمی، فرشید مثقالی، آیدین آغداشلو و ابراهیم جعفری، دورهی آموزشی خود را در دانشگاه تهران آغاز كرد.
زندگی در تهران دشواریهای خود را داشت و خانوادهی شیوا نمیتوانست از پس هزینههای زندگی و تحصیل شیوا برآید. همین تنگنای مالی باعث شد كه او به نقاشی تبلیغاتی(گرافیك) رو بیاورد. هر چند شیوا آن نخستین كارها را مزخرف دانسته است، اما همان كارها باعث چرخیدن نگاهها به سوی او شد و كانون آگهی زیبا جایگاهی را برای او در نظر گرفت. كار شیوا شبیه كاری از نمونههای خارجی بود و این كار هر چند برایش خسته كننده بود، اما برای گذران زندگی به ناچار به آن تن داد.
هنگامی كه از مجلهی تماشا، هفتهنامهی اطلاع رسانی صدا و سیما، به سراغ شیوا آمدند همه چیز دگرگون شد. آن مجله فرصتی برای نوآوری فراهم كرد و باعث آشنایی با نویسندگانی شد كه او را به كارگزینی صدا سیما معرفی كردند و شیوا به عنوان یكی از كاركنان واحد دكور صدا سیما به طراحی دكور، پوسترهای اطلاعرسانی، از جمله پوسترهای جشن هنر شیراز، و روی جلد كتابهای انتشارات سروش پرداخت. او با كارهای برجسته و پسندیدهی خود مدیران تلویزیون را متقاعد كرد كه واحد گرافیك صدا و سیما را راهاندازی كننند. سپس، شیوا تصمیم گرفت واحد گرافیك انتشارات سروش را راهاندازی كند و به همین دلیل به چند كشور اروپایی سفر كرد تا ببیند واحدهای انتشاراتی در دنیا چگونه كار میكنند تا با چرخهی كار آشنا شود.
كارهایی كه شیوا در آن سالها انجام داد نه تنها او را به عنوان یكی از طراحان گرافیك ایرانی پرآوازه كرد بلكه جایزههای جهانی را نیز برایش به همراه داشت. او جایزهی دوسالانهی پوستر بورنو را برد، مجلههای گرافیك كارهایش را چاپ میكردند و تا اندازه ای در جهان شناخته شده بود. با وجود این، احساس كرد كه به فراگیری "علم گرافیك" نیاز دارد. از این رو، برای دانشگاه پرت (Pratt) نیویورك درخواست فرستاد و پذیرفته شد. زمانی كه برای نام نویسی به آن دانشگاه رفت به او گفتند كه باید با هیئت علمی مصاحبه كند. شیوا تصور می كرد كه این مصاحبه بخشی از فرآیند پذیرش دانشجوی آن دانشگاه است. اما هنگامی كه به جلسهی مصاحبه رفت متوجه شد كه آنها تصور میكردند شیوا برای درسدادن درخواست داده است. هنگامی كه فهمیدند او برای درس خواندن آمده است، شگفت زده شدند، چرا كه از پیشینهی كاری او بر میآمد كه جوایز شناخته شدهای را برده است. آنها گزینش واحدها را به خود شیوا سپردند و او فقط درسهای پایهای گرافیك را برگزید و این بار نیز همگان را شگفتزده كرد.
هنوز زمان زیادی از رفتن شیوا به آمریكا نگذشته بود كه انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و همه چیز تا زمانی كه چندان روشن نبود به صورت نامشخص درآمد و پولی برای او فرستاده نمیشد. از این رو، برای گذران زندگی خود و خانوادهاش و فراهم كردن هزینهی مواد و ابزار كارش به جست و جوی كار پرداخت و سرانجام در كارگاه گلیزر، از طراحان گرافیك سرشناس آمریكایی، پذیرفته شد. او به كمك گلیزر توانست به مدرسهی هنرهای تجسمی نیویورك نیز راه یابد. سرانجام پس از فراهم شدن اندوختهی ارزشمندی از دانش گرافیك در سال 1360 به ایران بازگشت.
شیوا پس از بازگشت به ایران تا زمان بازنشستگی در صدا و سیما كار كرد و در دانشكدهی هنرهای زیبای تهران، دانشگاه الزهرا و دانشگاه آزاد به تدریس پرداخت. پس از بازنشستگی كارگاه شخصی خود را بر پا كرد و كار آموزشی را به شیوهی دیگری پی گرفت. این بار به جای این كه او به دانشگاه برود، از دانشجویان خواست به كارگاهش بیایند و دانش گرافیك را در عمل بیاموزند. اكنون قباد شیوا مدیر آموزشگاه فرهنگی هنری شیوا در تهران است و به آموزش گرافیك ایرانی به هنرآموزان جوان میپردازد تا رهپویان راه او گرافیك ایرانی را به پیش ببرند.
اندیشههای گرافیكی
البته شیوا فقط به كار بردن عناصر هنر ایرانی مانند شمسه و ترنج را در یك اثر هنری كافی نمیداند، بلكه آن اثر باید بازتاب روح ایرانی باشد. به نظر او: "وقتی اثری دارای روح ایران باشد به آن میگویند گرافیك ایرانی. همان گونه كه وقتی دارای روح لهستانی یا آلمانی باشد به آن جا تعلق پیدا میكند." او فرهنگ ایرانی را فرهنگ غیرمستقیم و رازآلود میداند و بر این باور است كه: " اگر در آثار هنرمند رمز و راز وجود داشته باشد بدون هیچ گونه موتیف ایرانی، آن اثر شرقی و به طبع ایرانی است." از سوی دیگر ممكن است در یك پوستر موتیف ایرانی یا خط ایرانی به كار رفته باشد، اما آن اثر ایرانی نباشد. چنان كه خود او مثال میزند: "من یك پوستر دارم از یك گرافیست ژاپنی كه با كتیبهای به خط ایرانی كار شده است اما هنوز هم این اثر بسیار ژاپنی است."
شیوا تقسیمبندی گرافیگ را به تجاری و هنری چندان درست نمیداند و یادآور میشود كه چند میلیون نفر در جای جای جهان هستند كه روشها و ابزار گرافیك را خوب میشناسند و میكوشند نیاز گرافیكی مردم را در حوزههای اجتماعی، فرهنگی یا اقتصادی پاسخ دهند. این دسته نمایشگاهی برای آثار خود برگزار نمیكنند، اما كار خود را درست انجام میدهند. اما در هر كشوری شمار اندكی پیدا میشوند كه : " در ضمن كاری كه انجام میدهند خواستار این هستند كه اندیشه، نگاه و حضور خود را در اثرشان بیان كنند. اینها همان گرافیستهای مولف هستند و دستاورد كار همین هنرمندان است كه نمایانگر جامعه، فرهنگ و جغرافیای آنان است." شیوا كوشیده است از این دسته باشد و خوشبختانه چنین است.
به نظر شیوا كسی كه طراحی نمیداند، نمیتواند گرافیست خوبی باشد. او با هنرجویان سفارش میكند بسیار طراحی كنند و از همان آغاز به گرافیك رایانهای روی نیاورند بلكه آن را به خدمت طراحی در بیاورند. شیوا پیشبینی میكند كه غربیها كم كم رایانه را در كار گرافیكی كنار میگذارند و میگوید: " آنها خودشان طراحی كامپیوتری را قبول ندارند و به افرادی كه مینشینند رو به روی كامپیوتر و طراحی میكنند به اصطلاح میگویند: عروسك خیمه شببازی. جالب اینجاست به تصاویری هم كه با این سیستم بیرون میآید میگویند: "فحشای تصویری". غرب در حالی كه خودش سازنده كامپیوتر است اما در حال حاضركوشش میكند تا از آن فاصله بگیرد."
نگاه شیوا به هنر اسلامی نیز بسیار نو و آموزنده است. او دلیل نزدیكی هنر اسلامی به ریاضیات و هندسه را حقیقتگرایی هنرمندان مسلمان میداند. او در این باره میگوید: " تصویر شما، خود شما نیست، تصویر شما دروغی از شما است. هر چقدر تصویر ماهرانهتر باشد، دروغ ماهرانهتری است. یك گل همان گل است، اما تصویرش نه. اما یك مربع همیشه مربع است و دیگر اشكال هندسی هم همین گونه است. به همین دلیل هنرمندان اسلامی رفتند سراغ عناصر بصری كه حقیقت دارد و این باعث شد هنر اسلامی، هندسی شود و حالا در غرب میبینیم كه پس از هجوم فیگور طی قرنهای متمادی، در هنرهای تجسمی بالاخره به انتزاع رسیدهاند، یعنی چه بخواهیم و چه نخواهیم آنها به انتزاع رسیدند، در صورتی كه هنر اسلامی از ابتدا چنین بود. برای مثال، میكل آنژ در خلق اثر «روز محشر» بر سقف كلیسای سیسیتن خدا را یك پیرمرد ریشدار نشان میدهد، اما در هنر اسلامی خدا یك نقطه است كه این به ذهنیت امروزه ما نزدیكتر است و بنابراین هنر خالصتری است."
شیوا از درك نادرست غربیها از هنر اسلامی انتقاد میكند و میگوید: " غربیها چون این هنر را درك نمیكنند، آن را تزئین نامیدند، درحالی كه اینها بیان است نه تزئین، بیانی در قالب ابزار خالص كه همان هندسه است. آنها چه هنری را هنر تزئینی میگویند؟ از لحاظ علمی هنری كه معماری را تغییر نمیدهد، تزئینی است. اما اگر شما كاشیكاریهای گنبد مسجد شیخ لطف الله را بردارید، دیگر آن جلوه پیشین را ندارد. بنابراین هنر اسلامی هنری بیانگر است. در این هنر همه شكلها دارای معنی است و فقط یك چیز تزئینی نیست. هنر اسلامی یكی از خالصترین هنرهایی است كه بشر به آن دست یافته است."
او بر این باور است كه هنر اسلامی بسیار نو است و فقط به دلیل ناآگاهی و كم توجهی ما گرد كهنگی بر آن نشسته است. او میگوید:" درست است كه هنر اسلامی طی قرنها شكل گرفته، اما بسیار مدرن است. من پژوهشگر یا تاریخ نگار نیستم و اگر به این هنر علاقهمند شدم، به این دلیل است كه حرف آنها پس از دویست سال، هنوز حرف امروز است و این یعنی مدرنیته. ما مدرنیته را از قدیم داشتهایم. به نظر من شاهكار هنری، امضایی است كه من در مسجد جامع یزد دیدم و آن هم شكل و نحوه قرارگیری امضای یك استاد كاشیكار بود كه در یكی از طاقیها نصب شده بود و هنگامی كه من آن را با سواد امروز میبینم، فكر میكنم بسیار مدرن است. اگر خود من این كار را انجام بدهم، به من میگویند تو یك كانسپچوالیست مدرن هستی. صحبت اصلی من در این است كه ما تجلی هنرمندانه را از هزار سال پیش داشتهایم، اما چرا دیده نمیشود؟ شاید باید نیكلاس شیفری باشد كه با حس كنجكاوی آنها را ببیند و دوباره آن را عرضه كند تا ما آن را بفهمیم؟ "
تعریف شیوا از مدرنیته نیز متفاوت از دیگران است. به نظر او: " مدرنیته خشت آخری است كه باید روی خشت زیرین و با تكیه به آن نهاده شود. هر چند كه این خشت آخر، شكل و ماده و اندازهی خودش را داراست. تا طاقچه و سكو و زمینهای نباشد، گلدان شما چگونه ایستایی خواهد داشت؟ گلدان معلق هم محكوم به سقوط و تكه تكه شدن است. سنت و میراث هم مثل پدیده DNA به چگونگی حضور جسمی و روحی ما شخصیت میدهند ." او افسوس میخورد كه در جامعهی ما "گذشته" را مترادف "كهنگی" میدانند و میگوید: " این شیوه از نگاه باید از اذهان محو شود. مادر كهنه نیست، مولوی كهنه نیست، مینیاتور كهنه نیست، خط و خطاطی كهنه نیست، آقا لطفعلی صورتگر شیرازی هم كهنه نیست، فرش هزار نقش ما هم كهنه نیست. سماور، حافظ و ابر و باد هم كهنه نیستند. اینها و خیلی چیزهای دیگر گوشت و استخوان و رگ و پی ما هستند. بازگشت به خودمان، بازگشت به كهنگی نیست. "
او نمونههای خوبی از تازگی فرهنگ دیرین ایران دارد و از جمله گفته است: " ژرژ براك وقتی حروف و نوشتهها را به عنوان فرم با تصویر همنشین كرد و پایههای مكتب كوبیسم پیریزی كرد، همان موقع گفت كه این تداخل تصویر و حروف را از دیر باز در مینیاتورهای ایرانی یافته است و ما میدانیم بین این كشف ژرژ براك در مكتب كوبیسم و میراثهای مینیاتوری ما دست كم 300 سال فاصله زمانی وجوددارد. پس باید به هوش باشیم و قدر میراثهایمان را بدانیم. "
سپاسگذاری جهانیان
هنگامی كه شیوا در دانشگاه پرت به فراگیری دانش گرافیك میپرداخت، خود دانشگاه نمایشگاهی بزرگ از آثار او برگزار كرد. برای آن كه بازدیدكنندگان آشنایی چندانی با ایران و هنر آن نداشتند، شیوا عكسهایی از كتاب "ایران پل فیروزهای" اثر رولف بنی را به صورت اسلاید در نمایشگاه به نمایش گذاشت و هر جا كه نیاز بود به بازدیدكنندگان توضیح میداد كه در كدام پوستر از آجركاری یا نقش و نگار ساختمانی كه در اسلایدها میبینند، بهره گرفته است. نمایشگاه بسیار پر شور بود و آوازهی آن در نیویورك پیچید تا این كه یك روز گروهی با دستگاههای عجیب و غریب به نمایشگاه آمدند و صدای قباد را به عنوان یك هنرمند برجسته ضبط كردند تا با موشك و دستگاههای ویژه به فضا بفرستند تا اگر در سیارههای دیگر حیات هوشمندی وجود داشته باشد، پیام نخبگان زمین را دریافت كنند.
انجمن بین المللی طراحان گرافیك(AGI)، كه در برنامهی تازهای 12 كتاب از آثار 12 طراح گرافیك برتر جهان را با عنوان استادان بزرگ بین المللی طراحی گرافیك(International Masters of Graphic Design) منتشر كرد، یك جلد را به قباد شیوا اختصاص داد. این كار كه حتی برای خود شیوا نیز شگفتانگیز بود با عث شد كه شیوا با دفتر آن انجمن تماس بگیرد و دلیل گزینش خودش را به عنوان یكی از 12 استاد برتر گرافیك معاصر جهان بپرسد. چنین پاسخ شنید: "كارهای شما هویت مستقل و خاص دارد و شاخص گرافیك ایران است." آری، شیوا به هدفی كه از سالها جوانی پیگرفته بود، دست یافت، چرا كه میخواست در كنار گرافیك آلمان، گرافیك لهستان و گرافیك ژاپن، از گرافیك ایران نیز سخن به میان آید.
سرانجام نام شیوا در ویرایش 2007 دانشنامهی بریتانیكا به عنوان یكی از سه طراح گرافیك برجستهی كشورهای در حال توسعه در كنار نام یك طراح گرافیك آفریقایی و یك طراح گرافیك آرژانتینی آمد. به نظر نویسندگان بریتانیكا، آثار این سه هنرمند پیام آور سنت و فرهنگ سرزمینی آنهاست. آنها به تحلیل آثاری از شیوا پرداخته و پوستر بزرگداشت سعدی شیوا را نیز به عنوان نمونهی برجستهای از گرافیك ایرانی چاپ كردهاند. در بخشی از آن مقاله چنین آمده است:
"طراحان كشورهای در حال توسعه طرحهای خود را اغلب با رویكردهایی برگرفته از كشورهای صنعتی پدید میآورند، اما برای برقراری ارتباط دیداری كارآمدتر آن را با سنتهای محلی و ملی در هم میآمیزند. در سدهی بیستم میلادی قباد شیوا، طراح گرافیك ایرانی، جعبه رنگ نقاشی، خوشنویسی و صفحه آرایی نسخههای خطی را در كارهای گرافیگی خود وارد كرد. كارهای او از بستهبندی تا آگهیهای تبلیغاتی و مجلهها و روزنامهها تا پوسترهایی برای جشنها و همایشها گسترده است. برای مثال، پوستر او برای هشتصدمین سالگرد تولد شاعر نامدار ایرانی سعدی این مهارت او را در به گارگیری رنگ و تواناییاش را در آفریدن تصویری باطراوت به خوبی نشان میدهد. این تصویرسازیهای سبكدار، ادامهی سنتهای كتابهای خطی ایران كهن است، اما در بافتی از ذائقهی طراحی معاصر."
شیوا در نگاه هنرمندان
لیلی گلستان، نویسنده و مدیر گالری گلستان، نیز همین پوستر را بسیار زیبا و هوشمندانه و دوست داشتنی می داند و سنتی و مدرن بودن كارهای شیوا را این گونه بیان كرده است: " كارهایش به همان اندازه سنتیاند كه مدرن. از عناصر سنت مثل درخت سرو، گل سرخ، خوشنویسی و گل و مرغ استفادهی مدرن میكند و چه بجا. پس من ایرانی قرابت زیادی با اثر حس میكنم و اوی غیرایرانی هم رنگ و بوی اینجایی را خوب متوجه میشود."
پرویز كلانتری، نقاش، اثرپذیری قباد شیوا را از فرهنگ ایرانی این گونه بیان كرده است:"من با چشم خودم او را دیدم كه روی فرشی كه قالیچهی حضرت سلیمان نبود بر فراز شهر به پرواز درآمد و در پروازش به انگلستان و فرانسه و آمریكا رفت و سر از نشریات بین المللی گرافیك درآورد. همان فرش خوش نقش و نگاری كه همهی عمرش از سالهای كودكی تا هنوز هم روی آن میخوابد و نقش خوابهایش را روی پوسترها برای ما تعریف میكند."
علی خسروی، طراح گرافیك، از نقش قباد شیوا در وارد كردن خط فارسی و موتیفهای سنتی در طراحی گرافیك مدرن ایران چنین گفته است: " آن سالها هنرمندان گرافیك با تصور مدرن شدن و مدرن بودن، عناصر تصویری سنتی را كنار گذاشته بودند. شیوا با نگاهی دوباره و مدرن از این عناصر تصویری استفاده كرد. از خط نستعلیق برای ساختن چند پوستر به بهترین شیوه استفاده برد، كاری كه بعدها بسیاری از هنرمندان از آن تقلید كردند."
كیوان سپهر، نویسنده و ناشر، این نوآوری شیوا را این گونه بیان كرده است: " شیوا پس از آن كه برای نخستینبار در سال 1350 ابتكار به كارگیری خط شكسته نستعلیق فارسی را نه به عنوان عاملی فرعی و فقط اطلاعرسان، بلكه به سبب استفاده از توان گرافیكی و تصویری آن در یك اثر هنری كاربردی به خود اختصاص داد، این نگاه را همچنان پیگرفت و از انرژی و جوانی تنیده در تن بازماندههای هنر باستانی و قدیم ایرانی، كه به ظاهر پیر و كهنه مینماید، بهره جست."
محسن احتشامی، طراح گرافیك، مشخصترین بخش فعالیت حرفهای قباد شیوا را طراحی پوستر میداند و در این باره گفته است: " با وجود سفارشهای متفاوت و موضوعهای گوناگون طی سالها، استمرار یك حركت پیگیرانه و قابل لمس در كارهایش هویداست. رنگ نكتهی فراموش نكردنی كارهای اوست ... با وجودی كه موضوع بسیاری از پوسترهای دههی 1350 قباد شیوا فرامنطقهای است، اما استفاده از طرحهای آزاد و كاربرد پارهای نمادهای ایرانی همچون كار با جوهرهای دوندهی رنگی به مرور پوسترهای این دوره را را بومیتر و تغزلیتر كرده است."
آیدین آغداشلو، نقاش و طراح گرافیك، شیوهی خاص كارهای شیوا را این گونه بیان كرده است:"شیوه كارش چنان واضح و مشخص است كه بیتماشای امضای كارهایش راحت میفهمیدی كه كار اوست و نگاهش به خوشنویسی سنتی ایرانی، بهویژه خط شكسته نستعلیق، او را در میان بنیادگذاران گرافیك معاصر ایران شاخص و خاص كرد."
لئوناردو دسونولی دربارهی آثار شیوا گفته است: " من به تازگی طراحی گرافیك ایران را كشف كردهام. در آن یك شگفتی زیبا و نیرو بخش و نفسی ناگهانی حضور دارد. در دنیای مغلوب پندارهای غربی، ما نیاز به همتایی داریم كه ریشه در رسم و سنت خود داشته باشد. آثار شیوا به طور عمیق بر آمده از ذائقه پارسی است."
سخن شیوا
مآخذ:
1 . جعفری، مهشید. تا راه قلندری نپویی نشود(گفت و گو با قباد شیوا). نگاه نو، شمارهی 72 ، بهمن 1385
2 . رزمجو خوزانی، محسن. روح ایرانی شیوا. نگاه نو، شماره ی 72 ، بهمن 1385
3 . جلالی، رضا. وازارلی در بقچه مادربزرگ من است(گفت و گو با قباد شیوا). روزنامهی ایران، شمارهی 2045 ، 15 بهمن 1380
4 . میرزایی، علی. دربارهی شیوا(نظر هنرمندان دربارهی شیوا). نگاه نو، شمارهی 72 ، بهمن 1385
5 . دالوند، احمدرضا. شیوا از سالهای پیش تا هنوزهم. روزنامهی ایران، شمارهی 3192 ، 25 تیر 1384
/س