استفاده‌ي علّامه مجلسي از منابع اهل سنّت

مسأله‌ي نقل احاديث اهل سنّت، همواره مورد اختلاف فقها و محدثان شيعه بوده است. علّامه مجلسي نيز به عنوان بزرگ‌ترين محدّث متأخر شيعي، نمي‌توانسته است در بزرگ‌ترين کتاب حديثي خود، اين مسأله را ناديده
يکشنبه، 29 مرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
استفاده‌ي علّامه مجلسي از منابع اهل سنّت
استفاده‌ي علّامه مجلسي از منابع اهل سنّت

نويسنده: عبدالهادي مسعودي

 

چکيده

مسأله‌ي نقل احاديث اهل سنّت، همواره مورد اختلاف فقها و محدثان شيعه بوده است. علّامه مجلسي نيز به عنوان بزرگ‌ترين محدّث متأخر شيعي، نمي‌توانسته است در بزرگ‌ترين کتاب حديثي خود، اين مسأله را ناديده بگيرد. از اين رو، ايشان با وجود زمينه‌هاي فکري مخالف و وجود نشانه‌هاي عدم اعتنا به احاديث اهل‌ سنّت، همه‌ي کتاب‌هاي مهم حديثي اهل سنّت را که مرتبط با دايرةالمعارف بزرگ بحارالأنوار بودند، مطالعه کرد و از آنها براي استفاده‌هاي گوناگون - همچون تأييد احاديث شيعه، تعيين موارد تقيه، احتجاج و استدلال و يا بيان و کشف مشکلات لغوي و معنوي -، بهره گرفت.
نوشته‌ي حاضر، نخست به بررسي زمينه‌هاي نقل و عدم نقل احاديث اهل سنّت در بحارالأنوار مي‌پردازد، و سپس شواهدي بر استفاده‌هاي علّامه مجلسي از احاديث اهل‌ سنّت ارائه مي‌کند. اين شواهد، هم براساس انگيزه‌هاي نقل و هم براساس موضع آنها، دسته‌بندي شده‌اند. در پايان مقاله نيز نشاني‌هاي محل استفاده‌ي کتاب‌هاي اهل سنّت ارائه شده است.

درآمد

گسترش دانش و فراواني آبشخورهاي فکري يک دانشمند، تأثير غيرقابل انکاري بر تراوشات ذهني وي دارد. هرگاه اين گستره در يک بستر، محدود نماند و در فضاهاي گوناگون و حتي ناهمگون تنفّس کند، امتزاجي مولّد را به ارمغان مي‌آورد و مرواريدهاي حکمت را در صيقل اين اصطکاک، درخشان‌تر مي‌سازد. علاّمه مجلسي از بزرگ ترين نمونه‌هاي اين دانشمندان است که در طول پرپهنه‌ي زندگي علمي خود، از چشمه‌هاي حکمت و رياضت و فصاحت و بلاغت و عرفان و حديث و برتر از همه، قرآن و تفسير، سيراب گشته و اين همه را، به محک علم صحيح اهل‌بيت (عليهم‌السلام) سنجيده و سپس در سينه جاي داده است. از اين‌رو، کتاب جاويد او، هم گسترده و عميق است و هم پرتلألؤ و روشن، به عمق دريا و روشني نور.
علّامه‌ي مجلسي، نام کتابش را بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمّة الأطهار نام مي‌نهد، امّا اين موجب نمي‌شود که براي تشييد و تبيين مطالب و روايات کتاب خود، از احاديث و تحقيقات غيرشيعيان بهره نجويد.
نوشتار حاضر، درصدد است که با توجه به زمينه‌ي فکري علّامه نسبت به اهل سنّت و با ديده‌ي مخالف نگريستنش به آنان، اين پرسش را پاسخ دهد که علّامه مجلسي، چرا، چقدر و چگونه از مصادر اهل سنّت استفاده کرده است.

نگرش کلي علّامه مجلسي به احاديث اهل سنّت

با بررسي ديدگاه علّامه‌ي مجلسي و نگرش کلي وي نسبت به احاديث اهل سنّت، زمينه‌ي فهم چگونگي ردّ و قبول و استفاده‌ي گسترده و يا موردي ايشان از منابع اهل‌ سنّت فراهم مي‌شود، و گردآوري اظهارات پراکنده‌ي ايشان در بحارالأنوار، مي‌تواند به اين امر ياري رساند. علّامه مجلسي، در مقدمه‌ي کتاب بحار و در فصل «توثيق المصادر»، به معرفي منابع شيعي و اهل‌ سنّت کتاب مي‌پردازد. ايشان در ذکر مصادر شيعي، آنجا که به تنبيه الخواطر مي‌رسد، مي‌گويد:
و کذا کتاب تنبيه الخواطر و مؤلّفة مذکوران في الإجازات، مشهورات، لکنّه رحمه الله لمّا کان کتابه مقصوراً علي المواعظ و الحکم، لم يميّز الغثّ من السمين، و خلط أخبار الأمامية بآثار المخالفين، و لذا لم نذکر جميع ما في ذلک الکتاب، بل اقتصرنا علي نقل ما هو أوثق؛ لعدم افتقارنا - ببرکات الأئمّة الطاهرين - إلي أخبار المخالفيين؛ (1)
و همين طور کتاب تنبيه الخواطر و مؤلفش در اجازات، ذکر شده و مشهورند، امّا چون مؤلف، کتابش را به اندرز و حکمت اختصاص داده، غثّ و سمين را جدا نساخته و روايات اماميه را با اخبار مخالفان درهم آميخته و از اين‌رو، ما همه‌ي آن را نقل نمي‌کنيم، بلکه تنها آنچه را که اطمينان داريم، مي‌آوريم؛ زيرا به برکت امامان پاکمان، به اخبار مخالفان نياز نداريم».
در جايي ديگر، علّامه مجلسي همين اشکال را بر کتاب غوالي اللئالي، اثر ابن‌جمهور احسايي وارد مي‌کند و مي‌فرمايد:
کتاب غوالي اللئالي و ان کان مشهوراً و مؤلّفة في الفضل معروفاً، لکنّه لم يميّز القشر من اللباب و أدخل أخبار متعصّبي المخالفين بين روايات الأصحاب، فلذا اقتصرنا منه علي نقل بعضها و مثله کتاب نثر اللئالي (2) و کتاب جامع الأخبار (3)؛ (4) کتاب غوالي اللئالي اگر چه مشهور و مؤلفش به فضل معروف است، امّا پوسته را از مغز جدا نساخته و اخبار مخالفان متعصب را در ميان روايات اصحاب اماميه داخل کرده است. از اين‌رو، ما تنها برخي از روايت‌هاي آن را نقل مي‌کنيم و همچون اين کتاب، کتاب نثراللئالي و جامع‌الاخبار است.
علّامه مجلسي در همين مقدمه، با صراحت مي‌گويد که مراجعه‌اش به کتب حديثي اهل‌ سنّت اندک است، و به همين دليل نيازي در تخصيص رمز ويژه به آنها نمي‌بيند. ايشان در فصل سوّم که به تبيين رموز کتاب بحارالأنوار اختصاص دارد، مي‌گويد:
إنّما لم نرمز لها [يعني أکثر الکتب] إمّا لذکرها بتمامها في محالّها کما عرفت، أو لقلّة رجوعنا إليها؛ لکون أکثر اخبارها عاميّة، أو لکون حجم الکتاب قليلاً و أخباره يسيرة أو...؛ (5)
ما براي کتاب‌هاي ديگر رمزگذاري نکرديم؛ چون يا همه‌ي آن را يک‌باره در محل مناسب خود آورده‌ايم، و يا به سبب آن که بيشتر روايات آنها، از غيرشيعه و عامي است، به آن مراجعه‌اي اندک داريم، يا اين که حجم کتاب اندک و رواياتش معدود است و يا ... .
اگر چه شواهد ريز و درشت ديگري و يا غير صريح‌تري نيز وجود دارد، (6) امّا مي‌توان به مهم‌ترين آنها اشاره‌اي کوتاه داشت. علّامه مجلسي در جلد دوم بحارالأنوار که اختصاص به «کتاب العلم» دارد، در باب 28، اخباري را جمع کرده است که موضع‌گيري شديد ايشان را نشان مي‌دهد. ايشان عنوان باب را چنين انتخاب کرده است:
ما ترويه العامّة من أخبار الرسول (صلي الله عليه و آله و سلم) وأنّ الصحيح من ذلک عندهم (عليهم السلام) و النهي عن الرجوع إلي أخبار المخالفين و فيه ذکر الکذّابين؛ (7)
آنچه اهل سنت و غيرشيعه از روايات حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي‌کنند، و اين که صحيحِ اين اخبار، نزد اهل‌بيت (عليهم‌السلام) است، و نهي از مراجعه به اخبار مخالفان، و نيز در اين باب از دروغگويان ياد شده است.
شايد با مراجعه به روايات باب، نتوان اين عنوان را اصطياد کرد، امّا مي‌توان آن را قرينه‌اي صريح بر عدم اعتماد علّامه مجلسي به روايات اهل‌ سنّت دانست.
اينک، اين ترديد برمي‌انگيزد که با توجه به اين زمينه‌ي فکري، آيا علّامه مجلسي، حديث و مطلبي از کتب اهل‌ سنّت نقل مي‌کند، و يا همه‌ي آنها را به کنار مي‌نهد؟ براي پاسخگويي به اين سؤال، ابتدا نشانه‌هاي متعارض را مي‌آوريم و سپس تفسير هر دو دسته قراين [نقل و عدم نقل] را ارائه مي‌کنيم.

شواهد نقل از منابع اهل ‌سنّت

علّامه‌ي مجلسي، خود در معرفي کتاب‌هاي مورد استفاده‌اش در تأليف بحاراالأنوار و پس از ذکر کتاب‌هاي شيعه، به معرفي منابع اهل‌ سنّت خود مي‌پردازد و با تقسيم آنها به دو دسته‌ي کلّي، يک‌‌يک آنها را بر مي‌شمرد (8)
ايشان، نخست کتابهايي را نام مي‌برد که براي تصحيح الفاظ روايت و يا تعيين معاني آن، مورد استفاده‌ قرار داده و سپس کتاب‌هاي روايي ايشان را ذکر مي‌کند. اين کتاب‌ها که تعدادشان به هيچ‌وجه اندک نيست و در همه‌ي علوم و فنون گسترده شده‌اند، بزرگ‌ترين شاهد و دليل صريح بر استفاده‌ي مجلسي از روايات اهل‌ سنّت است. ما در بخش پاياني اين نوشته، نمونه‌هايي از آنها را با ذکر محل استفاده، ارائه مي‌دهيم.
همين تصريح علاّمه مجلسي در مقدمه و عمل بر طبق آن در همه‌ي بحارالأنوار، موجب گشته است که برخي از محدّثان و عالمان معاصر و غيرمعاصر علّامه، آنجا که درصدد پيشنهاد و ارايه‌ي راه، جهت تکميل بحارالأنوار برآمده‌اند، به مصادر اهل‌ سنّت ديگري که علّامه از آنها نام نبرده و يا استفاده نکرده، اشاره کنند.
نخستين اين افراد، يکي از شاگردان بزرگ علّامه مجلسي است که تحقيقات انجام شده نشان مي‌دهد، همان ميرزاعبدالله بن‌عيسي التبريزي الاصفهاني، مشهور به افندي، صاحب کتاب رياض العلماء، متوفّاي 1130 هجري قمري مي‌باشد. (9) اين شاگرد بزرگ علّامه مجلسي که خود از بزرگان علم حديث و رجال است، در نامه‌اي به محضر استادش، پيشنهادهايي براي تکميل بحارالأنوار مي‌دهد که بيشتر، معرفي کتاب‌هايي است که مي‌توانند در افزودن به بحارالأنوار مورد استفاده قرار گيرند. او افزون بر معرفي آنها، مظان دسترسي به آنها و گاه محل اضافه کردن آنها را در بحارالأنوار ارائه مي‌دهد.
افندي، پس از فهرست کردن کتاب‌هاي شيعي، چند کتاب از اهل‌ سنّت را که علّامه مجلسي استفاده نکرده، نام مي‌برد؛ گويي که حق چنين بوده است که مورد استفاده واقع شوند. تعداد اين کتاب‌ها اندک است و بيشتر غيرروايي، امّا کتاب روايي نام برده شده، بسيار بزرگ و جامع است. اين کتاب که همع‌ الهوامع نام دارد، شرحي بر جمع ‌الجوامع نوشته‌ي جلال‌الدين سيوطي، نويسنده‌ي پرکار اهل سنّت در قرن نهم است که بزرگ‌ترين و جامع‌ترين جامع روايي اهل‌ سنّت به شمار مي‌رود.
پس از افندي، محدّث ديگري که به تکميل بحارالأنوار نظر داشته و در همين راستا و براساس همان ديدگاه، به ارائه پيشنهاد پرداخته، مرحوم حاجي نوري، صاحب مستدرک الوسائل است. وي که به تهيه‌ي مستدرک بحارالأنوار نيز مي‌انديشيده، منابعي را که علّامه مجلسي مي‌بايد استفاده مي‌کرده و استفاده نکرده، گردآورده و نام برده است؛ از جمله‌ي اين منابع، جامع روايي ديگر سيوطي، يعني الجامع الصغير و مجمع الزوائد از نورالدين هيثمي است. در زمينه‌ي تاريخ و رجال نيز به سيره‌ي ابن‌هشام و أسد الغابة في معرفة الصحابة اشاره نموده است. (10)
اگر بر اينها، نقل علّامه مجلسي از کتاب‌هاي شيعه را که مؤلفان آنها به طور مستقيم از سنيّان نقل مي‌کنند، (11) بيفزاييم، در بن‌بستي ظاهري گرفتار مي‌شويم، و برابري ارزشي قرينه‌هاي نقل و عدم نقل و اعتبار يکسان آنها، ما را وادار مي‌کند به گونه‌اي اين دو را با هم سازگار کنيم. به نظر اين قلم، مطالعه‌ي انگيزه‌هاي علّامه مجلسي در نقل از مصادر اهل‌ سنّت و نيز دقّت در چگونگي نقل احاديث اهل‌ سنّت و کيفيت استفاده از منابع عام اهل‌ سنّت، مي‌تواند اين تعارض ظاهري را حل کند.

انگيزه‌هاي نقل از مصادر اهل سنّت

خوشبختانه، علّامه مجلسي مانند بسياري ديگر از محققان و مؤلفان بزرگ و کارآزموده، شيوه و اهداف کار سترگ خود را در مقدمه‌ي ارزشمندش، آورده است.
علّامه مجلسي در يک گزارش اجمالي، از مهم‌ترين منابع مورد استفاده خود، در حدود بيست کتاب لغت و غريب‌الحديث را نام مي‌برد که از آنها براي تصحيح و تفسير معاني واژه‌هاي حديث بهره مي‌برد، و سيزده شرح حديثي را نام مي‌برد که از آنها براي تصحيح و تفسير معاني واژه‌هاي حديث بهره مي‌برد، و سيزده شرح حديثي را نيز در کنار اينها جاي داده است. پس از اين دسته، اصلي‌ترين کتاب‌هاي حديثي اهل‌ سنّت را نام مي‌برد و مي‌گويد:
قد نورد من کتب أخبارهم للرّد عليهم، أو لبيان مورد التقيّة، أو لتأييد ما رَوي من طريقنا، مثل ما تقلناه عن صحاحهم الستّة و جامع الأصول لابن الأثير و ...؛ (12)
گاه از کتاب‌هاي روايي اهل‌ سنّت، اخباري را نقل مي‌کنيم که يا براي ردّ آنهاست، و يا نشان دادن موارد تقيّه و يا تأييد، آنچه از طريق خود و شيعه نقل کرده‌ايم؛ آنچه از صحاح سته و جامع‌الاصول و ديگر کتاب‌هاي آنها آورده‌ايم.
سپس بيش از پنجاه کتاب را از اين دسته نام مي‌برد که برخي از آنها، جزو مهم‌ترين و يا بزرگ‌ترين جوامع روايي اهل‌ سنّت هستند. گفتني است اين کتاب‌ها، مهم‌ترين کتاب‌هايي هستند که علّامه از آنها نقل کرده است و گرنه، نام کتاب‌هايي را که کمتر استفاده مي‌کند، در همان محل استفاده ياد مي‌کند، و ما نشان خواهيم داد که تعداد آنها از اين دسته نيز بيشتر است. اينک شواهدي را براي هر يک از انگيزه‌هايي که علّامه مجلسي نام مي‌برد، به همان ترتيب ارائه مي‌دهيم:

الف: تفسير حديث و لغات مشکل

علّامه مجلسي در اين راستا، از همه‌ي کتب اصلي لغت و ادب و مهم‌تر از آنها، کتاب‌هاي غريب‌الحديث سود مي‌برد. افزون بر اينها، علّامه از شروح اصلي کتب اهل سنّت استفاده مي‌کند (13)، و با تخصص و تبحّر فوق‌العاده‌ي خود در احاديث و معاني آنها، گاه چند معنا را فراروي خواننده مي‌نهد، و گاه معنايي مشهور را ردّ مي‌کند و معناي منتخب خود را ارائه مي‌دهد. (14) در ميان اين کتاب‌ها، بيشترين سهم به نهايه‌ي «ابن‌اثير» اختصاص دارد. در يک تتبع اجمالي، بيش از دو هزار مورد، استفاده‌ي علّامه مجلسي از اين کتاب به دست آمد که اين رقم، حتي از القاموس المحيط فيروزآبادي با حدود هزار و ششصد مورد بيشتر است. ديگر کتب مورد استفاده‌ي علاّمه مجلسي در اين زمينه، عبارت‌اند از: «غريب الحديث» از ابن‌سلّام و ابن‌قتيبة: و صحاج جوهري و نيز کتاب‌هاي ديگر که در بخش پاياني نوشته، خواهند آمد.
تنها ذکر اين نکته در اين‌جا جالب توجه است که لغات غريب تفسير شده در مجموعه‌ي بحارالأنوار، خود به تنهايي کتابي چهارجلدي به نام «غريب الحديث» في بحارالأنوار گشته است، که به مناسبت همايش بزرگداشت علّامه مجلسي، نخستين جلد آن و بقيه نيز به تدريج منتشر شده است. (15)

ب: تصحيح و روشن نمودن تصحيف

تصحيف و تحريف در نقل حديث و يا هر متن ديگري، همواره و پيوسته اتفاق مي‌افتد. تصحيف‌هاي لفظي و سماعي و خطي، همواره مخلّ به معنا بوده‌اند و از فهم درست و مقصود اصلي گوينده جلو گرفته‌اند، اگرچه روش تصحيح نسخه‌اي و مقابله و عرضه، شيوه‌اي کارآ در جهت تقليل تصحيف بوده است، امّا تنها راه نبوده است. علّامه مجلسي افزون بر تهيه‌ي نسخه‌هاي خطي نفيس و متعدد، پا فراتر نهاده و نصوص نقل شده را با متون ديگر کتاب‌هاي مشابه سنجيده، و در اين ميان، از متون اهل سنّت هم بهره برده است. به عنوان نمونه، عبارت «يا اصحاب السورة البقرة» را با توجه به اکثر روايات اهل‌ سنّت، به «يا اصحاب السمرة» (16) تصحيح مي‌کند؛ گرچه وجوهي را هم براي عبارت اول احتمال مي‌دهد. (17) همچنين در جايي که مدح انصار را ذکر مي‌کند، مي‌گويد:
يظهر من بعض کتب المخالفين أنّ مکان «عيني» و «عيبتي»، و مکان «ترسي» «کرشي»؛ (18)
از کتاب‌هاي مخالفان چنين بر مي‌آيد که به جاي «چشمم»، «جامه دانم» و به جاي «سپرم»، «خانواده‌ام» است.
نمونه‌ي ديگر که آن را تصحيف نقطه‌اي مي‌ناميم، عبارت «المتحابّين بحلالي» است که علّامه مجلسي به قرينه‌ي اکثر نسخ و روايات اهل‌ سنّت، نسخه‌ي «بحلالي» را کنار گذارده‌اند و «بجلالي» آورده‌اند. (19)

ج: ردّ احاديث اهل سنّت

منظور از اين انگيزه، نه اين است که علّامه مجلسي جاي ويژه‌اي و فصل مخصوصي را براي ردّ کردن روايات اهل سنّت گشوده باشد، بلکه منظور آن است که هرگاه روايات اهل سنّت به مناسبتي آورده شده و معارض با روايات مقبول بود‌ه‌اند، به ردّ آنها پرداخته است. نمونه‌هاي اين انگيزه را نيز مي‌توان مؤيّد اين معنا دانست.
نمونه‌ي نخست:
علّامه مجلسي در مقام ردّ خبري که دالّ بر توبيخ امام حسن (عليه‌السلام) از سوي حضرت علي (عليه‌السلام) بوده است، (20) مي‌گويد:
هذا الخبر إنّما رواه من طرق المخالفين، و نحن لا نصححّه، و علي تقدير صحّته يحتمل أن يکون أخذه (عليه‌السلام) قبل القسمة، مع کون حقّه فيها مکروهاً؛ (21)
اين خبر را تنها از طرق اهل سنّت روايت کرده است و ما آن را صحيح نمي‌دانيم، و بنا به فرض درستي آن، احتمال مي‌رود که امام حسن (عليه‌السلام) در آن حق داشته، اما اخذ حق، پيش از قسمت بيت‌المال مکروه است.
نمونه‌ي ديگر، روايتي است که دلالت بر ارائه‌ي چگونگي آغاز خلقت به حضرت موسي (عليه‌السلام) دارد. اين روايت را شعيري سبزواري در جامع‌الاخبار نقل کرده است و علّامه مجلسي آن را از اهل سنّت و غيرمقبول مي‌داند. از اين رو، مي‌گويد:
هذه من روايات المخالفين أوردها صاحب الجامع، فأوردتها و لم أعتمد عليها؛ (22)
اين، از روايات اهل سنّت است که صاحب کتاب جامع‌الاخبار آن را نقل کرده است و من آن را آورده، ولي بر آن اعتماد ندارم.
نمونه‌ي متفاوت ديگري، در مجلدات مربوط به ادعيه و اذکار آمده است. علّامه مجلسي پس از نقل صلوات نقل شده از اهل سنّت مي‌گويد:
ثمّ اعلم إنّا إنّما أوردنا الصلوات المنقولة من طريق المخالفين عن أبي هريرة و أنس و ابن مسعود و أضرابهم، تبعاً للشيخ و السيّد و غيرهم من أصحابنا، و الأجود العمل بالأخبار المنقولة من اُصول أصحابنا المنتمية إلي أئمّتنا (عليهم‌السلام)، فانّه لايتّسع الوقت لعشر من أعشار ما رويَ عنهم من الصلوات و الأدعية و الأذکار، فترکها و العمل بما رويَ عنهم مع ضعفها، بعيد عن الاعتبار، مجانب لطريقة الناقدين للأخبار؛ (23)
پس بدان که ما اين صلوات منقوله از طريق اهل سنّت از ابوهريره و انس و ابن‌مسعود و امثال آن را فقط به جهت دنباله روي شيخ [طوسي] و سيد [ابن‌طاووس] و غير آنان از اصحاب خود آورديم، و بهتر است که به اخبار منقوله از طريقه‌ي خود که به امامان (عليه‌السلام) مي‌رسد، عمل کنيم که فرصت يک دهم صلوات و ذکرها و دعاهاي مروي از آنان را هم نداريم، پس ترک هر چه از امامان (عليه‌السلام) روايت شده و عمل به آنچه از اهل سنّت روايت شده، با وجود ضعفشان، بي‌اعتبار و دور از شيوه‌ي ناقدان اخبار است.

د: بيان مورد تقيّه

اين انگيزه که مانند انگيزه‌ي پيشين و نيز انگيزه‌ي بعدي، مورد تصريح خود علّامه مجلسي است، بيشترين نمونه‌ها را در خود جاي مي‌دهد و در سراسر بحارالأنوار منتشر است. از اين رو با مراجعه، مي‌توان به آساني برخي از نمونه‌ها را يافت و ما به جهت اختصار، دو نمونه را ذکر و به بقيه ارجاع مي‌دهيم. (24)
علّامه مجلسي در بحث «کفارّ طمث»، روايت داوود بن فرقد را که دالّ بر وجوب پرداخت کفّاره است، به جهت ضعفش و موافقت با اخبار اهل سنّت، حمل بر تقيّه مي‌کند، و به دليل تسلّطش بر روايات فريقين، تفصيلات روايت را با تفصيلات روايات اهل‌ سنّت، مشابه مي‌داند. (25)
همچنين در تأييد خبر کافي که اکتحال پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را در چشم راست، چهار بار و چشم چپ، سه بار مي‌داند، خبري را که دالّ بر سه بار اکتحال در هر دو چشم است، ردّ مي‌کند و مي‌گويد:
و يمکن حمل علي التقيّة؛ لکونه أوفق بأخبار المخالفين، إذ أکثرهم رووا أنّه (صلي الله عليه و آله و سلم) کان يکتحل في کلّ عين ثلاثاً؛ (26)
و مي‌توان اين روايت را بر تقيه حمل کرد؛ چون با اخبار مخالفان که اکثرشان روايت کرده‌اند، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در هر چشم سه بار سرمه مي‌کشيد، موافق است.

هـ: تأييد روايات شيعه

علّامه مجلسي با توجه به اين که احتجاج و استدلال به احاديث و گفته‌هاي خود محدثان و عالمان اهل سنّت، حقيقت را بهتر آشکار مي‌کند و اوقع في النفوس است، به کتاب‌هاي آنان مراجعه مکرّر داشته و براي تحکيم نظر شيعه، روايات آنان را استخراج کرده است. ايشان در تفسير اهل‌البيت در آيه‌ي شريفه‌ي تطهير از سوره‌ي احزاب (27) مي‌فرمايد:
و لنذکر لمزيد التشييد و التأکيد بعض ما استخرجته من کتب المخالفين أو استخرجه أصحابنا من صحاحهم و اٌصولهم الّتي عليها مدارهم؛ (28)
و ما بايد براي تحکيم و تأکيد، برخي از رواياتي را که از کتاب‌هاي مخالفان استخراج کرده‌ام و يا اصحاب ما از صحاح و کتاب‌هاي اصلي ايشان که محور بحث و تحقيق ايشان است، استخراج کرده‌اند، بياوريم.
همچنين در همان مجلّد و براي اثبات ايمان ابوطالب مي‌گويد:
و تواترت الأخبار من طرق الخاصّة و العامّة في ذلک؛ (29)
اخبار از طريق شيعه و اهل‌ سنّت، بر اين موضوع متواترند.
علّامه مجلسي براي تأييد قضاياي تاريخي نيز از اين روش بهره مي‌گيرد و به عنوان نمونه، در تأييد ماجراي غسل پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) توسط علي (عليه‌السلام)، از تاريخ طبري و حلية الاولياء نقل مي‌کند. (30)
شايد تصور شود که اين تأييدات فقط در بخش فضايل و مناقب اهل‌بيت عصمت و طهارت (عليهم‌السلام) مي‌باشد، امّا با اندکي تتبع، روشن مي‌گردد که منحصر در اين نيست، و به عنوان مثال در تأييد حکم فقهي عدم نقض وضو به خوردن طعام پخته شده با آتش مي‌گويد:
والمشهور بين المخالفين أيضاً ذلک، قال في شرح السنّة بعد أن روي عن ابن‌عبّاس أنّ رسول‌الله (صلي الله عليه و آله و سلم) أکل کتلف شاة ثمّ صلّي و لم يتوضّأ، هذا متّفق علي صحّته، و أکل ما مسّته النار لا يوجب الوضوء؛ (31)
و مشهور ميان اهل سنّت نيز چنين است، [بغوي] در شرح السنّة پس از آن که روايت ابن‌عباس را درباره‌ي اين که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از سردست يک گوسفند خورد و نماز خواند، بي‌آن که وضو بگيرد، مي‌گويد: بر صحّت اين مطلب اجماع است و خوردن آنچه که با آتش پخته شده، موجب وضو نيست.
علّامه مجلسي حتي گاه براي تأييد يک جمع روايي و نظر فقهي، به روايات اهل ‌سنّت اعتنا مي‌کند. ايشان در جمع ميان اخباري که مي‌گويند، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به مردگاني که مالي براي اداي دين خود باقي نگذاشته و وامدار از دنيا رفته بودند، نماز نمي‌خواند، و آن دسته رواياتي که نماز پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را بر چنين کساني گزارش کرده‌اند، به اين صورت جمع کرده است که سيره‌ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پيش از حصول غنايم و پس از حصول آن تفاوت داشته است، و پس از حصول غنايم، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، خود، قرض آنان را به عهده مي‌گرفته و از بيت‌المال ادا مي‌نموده است. از اين‌رو، مي‌گويد:
و يؤيّده ما رويَ من طريق المخالفين أنّه کان يؤتي بالمتوفّي و عليه دين، فيقول (صلي الله عليه و آله و سلم): هل ترک لدينه قضاء؟ فإن فيل: ترک، صلّي. فلمّا فتح‌الله تعالي الفتوح قال (صلي الله عليه و آله و سلم): أنا أولي بالمؤمنين من أنفسهم، من توفّي و ترک ديناً فعليّ، و من ترک مالاً فلورثته؛ (32) و اين جمع روايي، آنچه از طريق اهل‌ سنّت روايت شده، تأييد مي‌کند که متوفّي را نزد حضرت مي‌آوردند، در حالي که بدهکار بود، پس حضرت مي‌فرمود، آيا مالي [و يا شخصي] براي اداي دين خود گذاشته است. اگر گفته مي‌شد: گذاشته است، نماز مي‌خواند. سپس هنگامي که خداوند متعال فتح و پيروزي‌ها را پيش آورد، حضرت فرمود: من از خود مؤمنان به آنان اولي هستم. هر کس بميرد و بدهکار باشد، ادايش با من است، و اگر مالي باقي بگذارد، براي وارثانش است.
در همين راستا، مي‌توان نمونه‌هاي ديگري آورد که ما تنها به ذکر نشاني آنها اکتفا مي‌کنيم. (33)
نکته‌اي که مي‌توان آن را در اين بخش افزود، يافتن مستندات اقوال بزرگاني همچون شيخ طوسي و محقق حلّي است. علّامه مجلسي، گاه که به مستند قول اين بزرگان در کتاب‌هاي شيعه دست نيافته است، با فحص و تتبع فراوان، روايتي از اهل سنّت را ارائه مي‌کند و احتمال مي‌دهد که اعتماد گوينده بر آن بوده است. به عبارت ديگر، آن قول را به گونه‌اي مستند ساخته و تأييد نموده است؛ زيرا علّامه مجلسي در ابواب مخصوصي همانند اذکار و ادعيه، تسامح در سند و طريق را جايز مي‌داند. (34) از اين‌رو، پس از نقل قول شيخ در مبسوط که براي سماع اذان، دعا و ذکر خاصي را ذکر مي‌کند، مي‌گويد:
أقول: روي البخاري مثل الدعاء الأوّل عن النبيّ، و أنّ من قاله حين يسمع النداء، حلّت له شفاعتي، و روي أبوداوود الدعاء الثاني عن اُمّ سَلَمة، عن النبيّ (صلي الله عليه و آله و سلم)، و لعلّه رحمةالله أخذهما من کتبهم؛ (35)
چنين مي‌گويم که بخاري مشابه دعاي اوّل را از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل کرده است و آن، اين که هر کس آن را هنگام شنيدن اذان بگويد، شفاعتم برايش روا مي‌باشد، و ابوداوود دعاي دوّم را از ام‌سلمه از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل کرده است، و شايد ايشان [شيخ طوسي]، اين دو ذکر و دعا را از کتاب‌هاي آنان اخذ کرده است.
براي مورد مشابه درباره‌ي علّامه حلّي، مي‌توان به بيان علّامه مجلسي در ذيل روايت هشتاد از جلد هشتاد، صفحه‌ي 127 مراجعه کرد.

گستره و چگونگي نقل احاديث اهل‌ سنّت

همان‌گونه که از شواهد و نمونه‌ها هويداست، گستره‌ي نقل احاديث اهل سنّت، همه‌ي موضوعات و تمام کتاب‌هاي بحارالأنوار را مي‌گيرد؛ گرچه گاه در ابوابي مثل «فتن»، «فضائل و مناقب» و «احتجاجات» فزوني مي‌گيرد. ما براي مستند ساختن اين نکته، در يک مرور اجمالي بر روايات استفاده شده از صحيح بخاري، گستردگي اين مطلب را نشان مي‌دهيم.
علّامه مجلسي در کتاب «موت» بحار (36)، احاديثي را از صحيح بخاري درباره‌ي جايگاه انسان در قيامت و ارائه‌ي آن به مرده در برزخ نقل مي‌کند، که يک موضوع کلامي است، و در مجلدات هفده تا بيست، شواهد فراوان تاريخي را از صحيح بخاري گزارش مي‌دهد. (37) همچنين در مجلدات سي تا پنجاه و بيشتر توسط کتاب‌هايي مانند مناقب ابن‌شهر آشوب، طرائف و فضائل ابن‌شاذان، مناقب را نقل مي‌کند (38). پس از اينها، درباره‌ي خواب و رؤيا و تعبير آن، و حديث «من رآني في النوم فقد رآني» (39)، و نيز احاديث متعددي را درباره‌ي جنّ (40) نقل مي‌کند.
همچنين مي‌توانيم احاديث مربوط به گوسفند‌داري را اضافه کنيم که موضوعي کاملاً اقتصادي است. (41) در زمينه‌ي احاديث فقهي نيز مواردي مربوط به وضوي حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) (42)، اذان و فضيلت آن (43) قابل اشاره است.
درباره‌ي جمع قرآن نيز روايتي از بخاري نقل کرده است (44) موضوعات، ديگري همچون توصيف بهشت (45)، و يا عدم مرگ عيسي مسيح (46) را نيز مي‌توان افزود.
نکته‌ي مهم‌تر، طريقه و چگونگي آوردن اين روايات در بحارالأنوار است. ما در فصل اوّل اين نوشته، نشان داديم که علّامه مجلسي اختلاط اخبار را بر نمي‌تابد، و نه تنها بر آن اعتراض مي‌کند، بلکه مؤلّفاتي را که با اين شيوه، کتاب‌هاي خود را کم اعتبار ساخته‌اند، نکوهش مي‌کند، و به احتمال فراوان اين نکوهش از اين حدّ در نمي‌گذرد، و اگر آنان اخبار را به گونه‌اي از هم متمايز ساخته بودند که امکان نقد و نسبت سنجي آنها با علم صحيح اهل‌بيت فراهم مي‌گشت، جاي اعتراضي باقي نمي‌ماند. از اين‌رو، علّامه مجلسي، خود، روايات اهل‌ سنّت را جز در بيان‌ها و شرح و تبيين‌هاي بحارالأنوار ذکر نمي‌کند و از اختصاص رقم و جايي همانند روايات اصلي کتاب، به آنها خودداري مي‌ورزد، و بيشتر از کتاب‌هاي شيعي که مشتمل بر روايات اهل سنّت هستند، نقل مي‌کند و نه آن که مستقيماً به آنها مراجعه کند. براي اثبات و مستند کردن اين ادعا، کافي است به نشاني‌هاي ذکر شده در سراسر مقاله مراجعه کنيم. تنها دو استثنا مشهود اين قاعده، کتاب شهاب‌الأخبار قاضي قضاعي با علامت مشخص و مستقيم [الشهاب] و الدرّ المنثور هستند، که از مصادر بحارالأنوار به شمار مي‌آيند و در مجلدات مختلف، از آنها نقل مي‌شود. (47) علّامه مجلسي خود در مقدمه، علّت را ذکر مي‌کند و مي‌گويد:
و کتاب الشهاب و إن کان من مؤلّفات المخالفين، لکنّ أکثر فقراتها مذکورة في الکتب و الأخبار المروية من طرقنا، و لذا اعتمد عليه علماؤنا و تصدّوا لشرحه؛ (48)
و کتاب شهاب‌الاخبار اگرچه از تأليفات اهل‌ سنّت است، امّا بيشتر فقرات آن در کتاب‌ها و رواياتي که از طرق شيعه به ما واصل شده، موجود است و از اين‌رو، عالمان ما به آن اعتماد کرده و به شرح آن پرداخته‌اند.
اگرچه اين علت در مورد الدرّ المنثور ذکر نشده است، امّا شايد بتوان آن را همچون تفسير ثعلبي مورد اعتماد علّامه مجلسي دانست. علّامه مجلسي در توصيف ثعلبي مي‌گويد:
هو لتشيّعه أو لقلًة تصّبه کثيراً ماينقل من أخبارنا، فلذا رجعنا إلي کتابيه أکثر من سائر الکتب؛ (49)
او به خاطر تشيّع و يا کمي تعصبش، بسياري از اخبار ما را نقل مي‌کند، پس ما به کتاب‌هاي او، «عرائس و تفسير»، بيشتر از کتاب‌هاي ديگر اهل‌ سنّت مراجعه مي‌کنيم».
به عبارت ديگر، مي‌توان اين گونه فرض کرد که علّامه مجلسي، بسياري از احاديث مقبول تفسير ثعلبي و الدرّ المنثور را از شيعه مي‌داند که در آنها وارد شده است، و اين با توجه به کثرت نقل سيوطي در الدّرالمنثور از ابن‌عباس بعيد نيست؛ زيرا ابن‌عباس در خانه‌ي اهل‌بيت پرورش يافته و از آن چشمه نوشيده است.
اينک در پايان نوشتار، آن دسته از مصادر اهل سنّت را که اهميت بيشتري براي علّامه مجلسي داشته‌اند، نام مي‌بريم تا فراواني نسبي هر يک از موضوعات نمايان شود. اين موضوعات عبارت‌اند از: «مناقب»، «جنگ‌ها و أمالي‌ها»، «کتب ادبي»، «شرح‌ها» و «کتاب‌هاي حديثي عام». همچنين به برخي مصادر غيرحديثي، ولي مرتبط، همچون تاريخ و رجال و علوم قرآني نيز اشاره مي‌شود. گفتني است ما تنها به برخي از موارد استفاده‌ي آنها در بحارالأنوار اشاره مي‌کنيم، امّا موارد پرتعداد را با علامت (*) مشخص مي‌کنيم. همچنين تذکر اين نکته ضروري است که در غير بيان‌ها و شروح لغوي، نقل مجلسي از اين کتاب‌ها با واسطه است، يعني از کتاب‌هاي شيعه، همچون مناقب ابن‌شهر آشوب که از اهل‌سنت نقل کرده‌اند، نقل مي‌کند.

کتب مناقب

1.مناقب، طبري (50).
2.مناقب، علي بن محمّد بن الطبيب الشافعي (51).
3.مناقب، خوارزمي (52).
4.مناقب، محمّدبن يوسف الغراء (53).
5.مناقب، أبوبکر ابن هردويه اصفهاني (54).
6.مناقب، ابن‌المغازلي (55).
7.مناقب، أبوعبدالله البيع.
8.مناقب، ابن‌جوزي (56).
9.تذکرة الخواص، ابن‌جوزي (57).
10.شرف‌ المصطفي، أبوحامد شافعي (58).
11.شرف‌المصطفي، أبوسعيد خرکوشي (59).
12.صفة الصفوة، ابن جوزي (60).
13. الشمائل، ترمذي (61).
14. فضائل، احمدبن حنبل (62).
15. فضائل أميرالمؤمنين، أبوبکر بن مردوية (63).
16.فضائل بني‌هاشم، جاحظ (64).
17.فضائل فاطمه، ابن‌شاهين (65) .
18.فضائل الصحابة، بيهقي (66).
19.فضائل الصحابة، سمعاني (67).
20.فضائل الصحابة، عبدالرحمن بن ارزق (68).
21.فضائل الصحابة، أبونعيم اصفهاني (69).
22.فضائل العشرة، ابن الفرکاح (70).
23. فضائل العشرة، ابن‌المؤذن (71).
24.مانزل من القرآن في علي، أبونعيم اصفهاني.
25.مناقب الکنجي (72).
26. نهاية الطلب و غاية السؤول في مناقب آل‌الرسول ( 73)، ابراهيم بن بکروس الدينوري.
27.مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (74)، کمال‌الدين محمّدبن طلحة البيهقي.
28.ذخائر العقبي في مناقب اولي القربي، سيوطي.
29. جواهر المکاسب.
30.الفصول المهمّه في معرفة الأئمّة.
31. الصواعق المحرقه.

أمالي‌ها و جُنگ‌ها

1.أمالي، أحمد بن منيع (75).
2.أمالي، أبواسحاق نحوي «زجاج» (76).
3.أمالي، أبوبکربن شيبه (77).
4.أمالي، أبوبکر بن عياش (78).
5.أمالي، أبوبکربن هردويه (79).
6.أمالي، حاکم نيشابوري (80).
7.أمالي، ابن‌حشيش تميمي (81).
8.أمالي، ابن‌دريد (82).
9.أماي، سهل‌المروزي (83).
10. أمالي، ابن‌شريح (84).
11.أمالي، أبوعبدالله نيشابوري (85).
12. أمالي، أبوالفضل شيباني.
13.أمالي، محمّد بن حبيب. (86)
14.أمالي، يحيي‌بن معين (87).
15.البيان و التبيين، جاحظ (88).
16.محاضرات الاُدباء، راغب اصفهاني (89).
17.ربيع‌الأبرار، زمخشري (90).

کتب ادب و لغت

1.النهاية، ابن‌اثير (91).
2.غريب الحديث، أبوعبيد قاسم بن سلّام (92).
3.غريب الحديث، ابن‌قتيبه (93).
4.الغريبين، أبوعبيد هروي (94).
5. الفائق، زمخشري (95).
6.مفردات، راغب اصفهاني (96).
7.القاموس المحيط، فيروزآبادي (97).
8.الصحاح، جوهري (98).
9.مصباح المنير، فيومي (99).
10. تهذيب اللغة، ازهري (100).
11.المقاييس، ابن فارس (101).
12.مجمل اللغة، ابن‌فارس (102).
13. الجمهرة، ابن‌دريد (103).
14.المغرب و المعرب، مطرزّي (104).
15. مجمع‌البحار، بعض علماء الهند (105).
16. اساس البلاغة، زمخشري (106).
17. مستقصي الامثال (107).
18. مجمع الامثال، ميداني (108).
19. مغني اللبيب، أبوهشام (109).
20. شرح شواهد المغني، سيوطي (110).
21. مطوّل، تفتازاني (111).
22. اصلاح غلط العامّه، ابن ‌جواليقي.
23. شمس العلوم.

شروح حديثي

1.فتح الباري «شرح بخاري»، ابن‌حجر عسقلاني (112).
2.شرح کرماني «شرح بخاري»، کرماني (113).
3.شرح قسطلاني.
4.شرح نووي «شرح صحيح مسلم»، نووي (114).
5. شرح آبي «شرح صحيح مسلم»، آبي (115).
6.شرح السنّة، حسين‌بن مسعود البغوي (116).
7.شرح جامع الاصول، ابن‌اثير (117).
8. شرح طيّبي، «شرح مشکاة».
9.شرح المقاصد، تفتازاني (118).
10.المنهاج.
11. ناظر عين الغريبين.
12.المفاتيح «شرح المصابيح».
13. شرح الشفا.
14. مشکل الحديث، طحاوي (119).
15.شرح نهج‌البلاغة، ابن‌ابي‌الحديد.
16.شرح زرکشي.

کتاب‌هاي حديثي

1.صحيح بخاري، محمّدبن اسماعيل بخاري (120).
2.صحيح مسلم، مسلم بن حجّاج (121).
3.جامع ترمذي، ابن‌عيسي ترمذي (122).
4.سنن ابن‌ماجة، ابن ماجه قزويني (123).
5.سنن ابن داوود، أبو داوود سجستاني (124).
6.سنن نسايي، نسايي (125).
7.صحيح مسلم و بخاري (126).
8.الجمع بين الصحيحين، أبوعبدالله حميدي (127).
9.الجمع بين الصحاح الستّه، رزين‌العبدري (128).
10. مسند، ابن‌حنبل (129).
11. مسند أميرالمؤمنين، دارقطني (130).
12.مسند، يعقوب بن شيبه (131).
13. مسند، أنس به مالک (132).
14. مسند، الانصار (133).
15. مسند، ابن أبي اوفي (134).
16. مسند، ابن‌البيّع (135).
17. مسند، ثوبان (136) .
18. مسند، جابربن سمرة (137).
19. مسند، جميل (138).
20.مسند، الحارث بن أبي اسامة (139).
21. مسند، الحافظ أبي العلاء (140).
22. مسند، حذيفة بن اليماني (141).
23. مسند، أبي حنيفة (142).
24. مسند، دارمي (143).
25. مسند، أبي الدرداء (144).
26.مسند، زيدبن ارقم (145).
27.مسند، أبوسعيد خدري (146).
28. مسند فاطمة، دارقطني (147).
29. مسند، أبوعامر (148).
30. مسند، عبدالله بن أحمد (149).
31. مسند، عبدالله بن موسي (150).
32. مسند العشرة، أحمدبن حنبل (151).
33. مسند، أبوبکر أحمدبن جعفر بن حمدان (152).
34. مسند أبوعلي (153).
35. مسند أبو مالک (154).
36. مسند أبومسعود (155).
37.مسند، أبوهريرة (156).
38. مسند، أبويعلي موصلي (157).
39. مسند، اللالکائي (158).
40. مسند، يحيي بن معين (159).
41. مسند النساء الصحابيان (160).
42. مصابيح، بغوي (161).
43. الادعية المروية من الحضرة النبوية، سمعاني.
44.الأذکار، نووي (162).
45. الاربعين، الخطيب الخوارزمي (163).
46. الاربعين، علي أحمد البغدادي (164)
47. الاربعين، الغزالي (165).
48. الاربعين، الفتواني (166).
49. الاربعيني، فخر رازي (167).
50.معجم کبير، طبراني (168).
51.معجم أوسط، طبراني (169).
52.معجم صغير، طبراني.
53. معجم أوسط، دارقطني (170).
54.صحيح، دارقطني (171).
55. حلية الاولياء، أبونعيم اصفهاني (172).
56.دلائل النبوة، بيهقي (173).
57. سنن، بيهقي (174).
58. جامع الاصول، ابن‌اثير (175).
59. جامع الصغير، سيوطي. (176).
60. دلائل النبوة، أبونعيم اصفهاني (177).
61. الشفاء قاضي عياض.
62.المنتقي في مولود المصطفي، کازروني.
63.العرائس، ثعلبي (178) .
64. فردوس الاخبار، ابن‌شيرويه ديلمي.

کتاب‌هاي تاريخ

1.تاريخ، خطيب بغدادي (179).
2.وفيات الأعيان، ابن‌خلکان (180).
3.تاريخ طبري (181).
4.تاريخ نسائي (182).
5.تاريخ نسوي، يعقوب بن سفيان (183).
6.تاريخ نيسابور، حاکم نيسابوري (184).
7.تاريخ الفتوحات، واقدي (185).
8.مغازي، واقدي (186).
9.فتوح، ابن اعثم الکوفي (187).
10.عيون التواريخ (188).
11.کامل التواريخ، تاريخ ابن‌الأثير علي بن عبدالکريم (189).
12.السيرة النبوية، محمّدبن اسحاق (190).
13. اخبار الخلفاء، سيوطي (191).
14. اخبار دمشق (192).
15. الأغاني، أبوالفرج اصفهاني (193).
16. اخبار دمشق (194).

کتاب‌هاي رجال و تراجم

1.طبقات، ابن سعدالکبري (195).
2.معرفة الصحابه، ابن‌منده ابوعبدالله (196).
3.المعمرين، ابوحاتم سجستاني (197).
4.ميزان الاعتدال، ذهبي (198).
5.وفيات الأعيان، ابن‌خلکان (199).
6.الاصابة، ابن‌حجر عسقلاني (200).
7. الاستيعاب، ابن‌عبدالبر (201).
8.انساب الاشراف، بلاذري (202).
9. انساب الصحابه، طبري (203).
10. انساب قريش، زبيربن بکّار (204).
11. الانساب سمعاني (205).

کتاب‌هاي علوم قرآني

1.معاني القرآن زجاج (206).
2.الاتقان، سيوطي جلال‌الدين.
3.تفسير بيضاوي (207).
4. تفسير ثعلبي (208).
5.تفسير رازي (209).
6.تفسير طبري (210).
7.تفسير کشاف زمخشري (211).
8.الدرالمنثور، سيوطي (212).
9.غريب القرآن سجستاني، أبوبکرمحمّدبن عزيز عزيزي (213).
10.تفسير نيسابوري.
11.تفسير بيضاوي.
12. الغريبين، هروي (214).
13. مفردات راغب (215).
14.اسباب النزول واحدي (216).
15. فضائل القرآن ابن ابي‌الدنيا (217).
16.فضائل القرآن ابن الضريس (218).

پي‌نوشت‌ها:

1.بحارالأنوار، ج 1، ص 29.
2.اين کتاب از ابن‌جمهور احسايي است.
3.گويي منظور، جامع‌الأخبار شعيري سبزواري باشد.
4.بحارالأنوار، ج 1، ص 31.
5.همان، ج 2، ص 48.
6.بنگريد: بحارالأنوار، ج 1، ص 40 و ص 25 در اشاره‌ي به شيوه‌ي ثعلبي.
7.بحارالأنوار، ج 2، ص 214، باب 28.
8.همان، ج 1، ص 24 - 25.
9.بحارالأنوار، ج 107، ص 165، خاتمه.
10. همان، ج 102، ص 74، ح 45.
11.بنگريد: نقل علّامه مجلسي از مناقب ابن‌شهر آشوب در سرتاسر بحارالأنوار، و نيز آنجا که طريق‌هاي صاحب مناقب را به کتاب‌هاي اهل‌ سنّت ذکر کرده است (بحارالأنوار، ج 1، ص 62).
12.بحارالأنوار، ج 1، ص 24 - 25.
13.علّامه مجلسي از فتح‌الباري، نوشته‌ي ابن‌حجر عسقلاني، و شرح کرماني که هر دو، شرح صحيح بخاري هستند، و نيز شرح نوري بر صحيح مسلم فراوان است. براي نمونه بنگريد: بحارالأنوار، [199/37 و 269، 229/59، 60 و 32، 295/63] و [173/8، 304/9، 145/18، 305/22] و [45/55 و 234/57، 140/58، 229].
14.به عنوان مثال بنگريد: ج 60، ص 308.
15. اين کتاب به گردآوري شرح‌هاي لغوي علّامه مجلسي در بحارالأنوار و مستندسازي آنها پرداخته است. مؤلف کتاب، حجةالاسلام حسني مي‌باشد، و موسسه‌ي فرهنگي دارالحديث، تحقيق و ويراستاري آن را به انجام رسانده است.
16.السمرة: نام درختي است که بيعت رضوان در زير آن انجام شد.
17.بحارالأنوار، ج 20، ص 338، ذيل ح 3.
18. همان، ج 23، ص 146، ح 107.
19.همان، ج 84، ص 137، ح 2.
20.ماجراي ساختگي توبيخ چنين بوده است که امام حسن (عليه‌السلام) پيش از تقسيم بيت‌المال، مهماني برايش مي‌رسد و ايشان مجبور مي‌شود از مسؤول بيت‌المال، ظرفي عسل قرض کند و به مهمانش بدهد. حضرت علي (عليه‌السلام) در سرکشي‌اش به بيت‌المال قضيه را مي‌فهمد و امام حسن (عليه‌السلام) را توبيخ مي‌کند.
21.بحارالأنوار، ج 41، ص 112، ح 22.
22.همان، ج 54، ص 331، ح 16.
23. همان، ج 87، ص 337، ح 52.
24.بنگريد: بحارالأنوار، ج 5، ص 295، ح 227؛ ج 13، ص 233، ح 42؛ ج 77، ص 273، ح 26؛ ج 78، ص 151، ح 7؛ ج 80، ص 314، ح 4 و ... .
25.بحارالأنوار، ج 78، ص 117، ح 39.
26.همان، ج 16، ص 272، ح 93.
27.سوره‌ي احزاب، آيه‌ي 33.
28.بحارالأنوار، ج 35، ص 225، ح 34.
29.بحارالأنوار، ج 35، ص 138، ح 84.
30.همان، ج 22، ص 523، ح 29.
31.همان، ج 77، ص 223، ح 19.
32.همان، ج 27، ص 242، ح 1.
33.بنگريد: بحارالأنوار، ج 81، ص 304، ح 27؛ ج 57، ص 36، ح 3؛ ج 28، ص 163، ح 23؛ ج 83، ص 2، ح 2؛ ج 64، ص 250، ح 88.
34.بنگريد: بحارالأنوار، ج 1، ص 30 «في الأدوية و الأدعية لانحتاج إلي الأسانيد القوية»؛ ج 1، ص 31 «مع أنّ الامر في سند الدعاء هيّن».
35.بحارالأنوار، ج 81، ص 180، ح 12.
36.بحارالأنوار، ج 6، ص 284.
37.همان، ج 17، ص 349؛ ج 58، ص 18، ح 42؛ ج 19، ص 226؛ ج 20، ص 199 و 200.
38.همان، ج 41، ص 58 - 102؛ ج 38 ص 250 و ... .
39. همان، ج 58، ص 222، ح 234.
40. همان، ج 59، ص 177، ح 297.
41.همان، ج 61، ص 117.
42. همان، ج 63، ص 554.
43. همان، ج 81، ص 105.
44. همان، ج 89، ص 75.
45.همان، ج 8، ص 92.
46.همان، ج 14، ص 344.
47.براي نمونه‌هاي نقل از شهاب‌الأخبار بنگريد: بحارالأنوار، ج 57، ص 16، ح 21؛ ج 58، ص 66، ح 150 و ج 59، ص 70، ح 104؛ ج 60، ص 19، 20 و 268، و براي نمونه‌هاي نقل از الدرّ المنثور بنگريد: ج 54، ص 370، ح 12؛ ج 55، ص 17، ح 10؛ ج 52، ص 5؛ ج 56، ص 27، ح 10.
48.بحارالأنوار، ج 1، ص 42.
49. همان، ج 1، ص 25.
50.مناقب، طبري، ج 38، ص 9؛ ج 39، ص 181؛ ج 41، ص 86.
51. مناقب، علي‌بن محمّد‌بن الطبيب الشافعي، ج 18، ص 401؛ ج 38، ص 355؛ ج 40، ص 24.
52.مناقب، خوارزمي، ج 18، ص 386؛ ج 25، ص 339؛ ج 58، ص 183.
53. مناقب، محمّدبن يوسف الغراء، ج 38، ص 227.
54.مناقب، ج 28، ص 75؛ ج 35، ص 387؛ 38، ص 11.
55.مناقب، ابن‌المغازلي، ج 23، ص 108؛ ج 25، ص 207؛ ج 27، ص 283.
56.مناقب، ابن‌جوزي، ج 28، ص 233؛ ج 46؛ ص 3؛ ج 74، ص 294.
57.تذکرةالخواص، ابن‌جوزي، ج 42، ص 11، 12، 14 و 195.
58.شرف‌المصطفي، أبوحامد شافعي، ج 35، ص 284.
59.شرف المصطفي، أبوسعيد خرکوشي، ج 17، ص 30؛ ج 18، ص 132؛ ج 21، ص 342.
60.صفةالصفوة، ابن‌جوزي، ج 43، ص 347؛ ج 48، ص 82.
61.الشمائل، ترمذي، ج 16، ص 180؛ ج 42، ص 62.
62.فضائل، احمدبن حنبل، ج 8، ص 25؛ ج 21، ص 343؛ ج 22، ص 73.
63.فضائل أميرالمؤمنين، ج 32، ص 118 و 173؛ ج 43، ص 111 و 180.
64.فضائل‌بن هاشمي، ج 40، ص 164؛ ج 42، ص 37.
65.فضائل‌ فاطمه، ابن‌شاهين، ج 42، ص 37؛ ج 43، ص 107.
66.فضائل الصحابة، بيهقي، ج 39، ص 39.
67.فضائل الصحابة، سمعاني، ج 43، ص 283.
68.فضائل الصحابة، عبدالرحمن بن ارزق، ج 36، ص 38.
69.فضائل الصحابة، أبونعيم اصفهاني، ج 38، ص 337؛ ج 40، ص 229؛ ج 45، ص 301.
70. فضائل العشرة، ابن الفرکاح، ج 43، ص 40 و 44.
71.فضائل العشرة، ابن‌المؤذن، ج 38، ص 8؛ ج 21، ص 343؛ ج 35، ص 197.
72. مناقب، الکنجي، ج 51، ص 97.
73.نهاية الطلب و غاية السؤول في مناقب آل الرسول، ابراهيم بن بکروس الدينوري، ج 35، ص 127، 151؛ ج 42، ص 332.
74.مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، کمال‌الدين محمّدبن طلحة البيهقي، ج 5، ص 56؛ ج 35، ص 5؛ ح 75، ص 3.
75. أمالي، أحمدبن منيع، ج 101، ص 385.
76.أمالي، أبواسحاق نحوي «زجاج»، ج 37، ص 307.
77.أمالي، ابوبکربن شيبه، ج 34، ص 73.
78. أمالي، أبوبکربن عياش، ج 41، ص 14.
79. أمالي، ابوبکربن هردويه، ج 28، ص 10؛ ج 38، ص 213.
80. أمالي، حاکم نيشابوري، ج 1، ص 65؛ ج 18، ص 41.
81.أمالي، ابن‌حشيش تميمي، ج 39، ص 220.
82. أمالي، ابن‌دريد، ج 94، ص 5.
83.أمالي، سهل‌المروزي، ج 38، ص 231.
84.أمالي، ابن‌شريح، ج 43، ص 280.
85.أمالي، ابوعبدالله نيشابوري، ج 39، ص 126؛ ج 46، ص 43.
86.أمالي، محمّدبن حبيب، ج 15، ص 362؛ ج 20، ص 128؛ ج 43، ص 357.
87. أمالي، يحيي بن معين، ج 43، ص 120.
88. البيان و النبيين، حاجظ، ج 5، ص 317؛ ج 40، ص 164.
89. محاضرات الأدباء، راغب اصفهاني، ج 35، ص 327؛ ج 41، ص 305.
90. ربيع‌الأبرار، زمخشري، ج 13، ص 360؛ ج 16، ص 75؛ ج 32، ص 272.
91.النهاية، ابن‌اثير، ج 40، ص 236.
92.غريب‌الحديث، أبوعبيدقاسم بن سلّام، ج 40، ص 240؛ ج 43؛ ص 296.
93.غريب‌الحديث، ابن قتيبه، ج 32، ص 157؛ ج 51، ص 106، ح 131.
94.الغريبين، أبوعبيد هروي، ج 41، ص 304.
95. الفائق، زمخشري، ج 1، ص 227؛ ج 4، ص 269؛ ج 16، ص 256.
96. مفردات، راغب اصفهاني، ج 36، ص 14؛ ج 70، ص 399.
97.القاموس المحيط، فيروزآبادي، ج 1، ص 112.
98. الصحاح، جوهري، ج 1، ص 145.
99. مصباح المنير، فيومي، ج 54، ص 338؛ ج 56، ص 5؛ ج 64، ص90.
100.تهذيب اللغة، ج 7، ص 151؛ ج 8، ص 94؛ ج 15، ص 266.
101.المقاييس، ابن‌فارس، ج 16، ص 118؛ ج 54، ص 195؛ ج 63، ص 342.
102. مجمل اللغة، ابن‌فارس، ج 32، ص 279؛ ج 35، ص 413؛ ج 88، ص 324.
103.الجمهرة، ابن‌دريد، ج 1، ص 215؛ ج 33، ص 511، ج 51، ص 266.
104. المغرب و المعرب، مطرزّي، ج 1، ص 149؛ ج 2، ص 101؛ ج 4، ص 26.
105.مجمع‌البحار، بعض علماء الهند، ج 21، ص 7.
106.اساس البلاغة، زمخشري، ج 33، ص 23؛ ج 80، ص 82.
107.مستقصي الامثال، ج 40، ص 349؛ ج 44، ص362؛ ج 51، ص 257.
108.مجمع‌الامثال، ميداني، ج 32، ص 523؛ ج 33، ص 403؛ ج 40، ص 196.
109.مغني اللبيب، أبوهاشم، ج 81، ص 143.
110. شرح شواهد المغني، سيوطي، ج 63، ص 250، 298؛ ج 83، ص 177.
111.مطولّ، تفتازاني، ج 22، ص 88؛ ج 80، ص 82.
112.فتح‌الباري «شرح بخاري»، ج 37؛ ص 199 و 269؛ ج 58، ص 175 و 195.
113.شرح کرماني «شرح بخاري»، ج 9، ص 304؛ ج 18، ص 145؛ ج 55، ص 380.
114.شرح نووي «شرح صحيح مسلم»، نووي، ج 8، ص 62؛ ج 21، ص 7؛ ج 55، ص 45.
115. شرح آبي «شرح صحيح مسلم»، آبي، ج 82، ص 293.
116.شرح‌السنّة، حسين بن مسعود البغوي، ج 5، ص 269؛ ج 17، ص 112؛ ج 28، ص 42.
117.شرح جامع الاصول، ابن‌اثير، ج 63، ص 32؛ ج 72، ص 35.
118.شرح‌المقاصد، تفتازاني، ج 6، ص 213؛ ج 8، ص 205؛ ج 18، ص 290.
119. مشکل الحديث، طحاوي، ج 17، ص 358؛ ج 20، ص 396؛ ج 21، ص 42.
120.صحيح بخاري، محمّدبن اسماعيل بخاري، ج 5، ص 295؛ ج 14، ص 89؛ ج 17، ص 58.
.121صحيح مسلم، مسلم‌بن حجّاج، ج 5، ص 269؛ ج 7، ص 263.
122.جامع ترمذي، ابن‌عيسي ترمذي، ج 23، ص 108؛ ج 37، ص 71؛ ج 43، ص 185.
123.سنن ابن‌ماجة، ابن ماجه قزويني، ج 17، ص 380؛ ج 21، ص 343؛ ج 22، ص 522.
124.سنن ابن داوود، أبوداوود سجستاني، ج 28، ص 164، ج 35، ص 223؛ ج 36، ص 368.
125.سنن نسايي، نسايي، ج 35، ص 199؛ ج 39، ص 156؛ ج 60، ص 315.
126.صحيح مسلم و بخاري، ج 6، ص 284؛ ج 28، ص 26؛ ج 61، ص 113.
127.الجمع بن الصحيحين، أبوعبدالله حميدي، ج 23، ص 117؛ ج 28، ص 24؛ ج 88، ص 224.
128.الجمع بين الصحاح الستّه، رزين‌العبدري، ج 22، ص 153؛ ج 23، ص 50؛ ج 32، ص 134.
129.مسند، ابن‌حنبل، ج 20، ص 102؛ ج 75، ص 78؛ ج 80، ص 158.
130.مسند، أميرالمؤمنين، دارقطني، ج 51، ص 106.
131.مسند، يعقوب بن شيبه، ج42، ص 37.
132. مسند، أنس بن مالک، ج 28، ص 31.
133.مسند، الانصار، ج 41، ص 86؛ ج 43، ص 292.
134.مسند، ابن أبي اوفي، ج 35، ص 37، 179 و 230.
135.مسند، ابن‌البيّع، ج 43، ص 306.
136.مسند، ثوبان، ج 28، ص 32.
137.مسند، جابر بن سمرة، ج 36، ص 362.
138.مسند، جميل، ج 101، ص 325.
139.مسند، الحارث بن أبي اسامة، ج 51، ص 93.
140. مسند، الحافظ أبي العلاء، ج 38، ص 154.
141.مسند ،حذيفة بن اليماني، ج 78، ص 330.
142. مسند، أبي حنيفة، ج 40، ص 159؛ ج 46، ص 289؛ ج 47، ص 30.
143.مسند، دارمي، ج 60، ص 305.
144.مسند، أبي الدرداء، ج 28، ص 31.
145.مسند، زيدبن ارقم، ج 23، ص 117.
146. مسند، أبوسعيد خدري، ج 32، ص 311.
147.مسند فاطمة، دارقطني، ج 51، ص 106.
148.مسند، أبوعامر، ج 28، ص 32.
149.مسند، عبدالله بن أحمد، ج 27، ص 310؛ ج 38، ص 327.
150.مسند، عبدالله بن موسي، ج 21، ص 153.
151. مسند العشرة، أحمدبن حنبل، ج 38، ص 203؛ ج 43، ص 283.
152.مسند، أبوبکر أحمدبن جعفر بن حمدان، ج 38، ص 222؛ ج 39، ص 28؛ ج 41، ص 39.
153. مسند أبوعلي، ج 40، ص 160.
154.مسند أبومالک، ج 28، ص 32.
155. مسند أبومسعود، ج 27، ص 257.
156. مسند، أبوهريرة، ج 28، ص 32؛ ج 38، ص 193.
157. مسند، أبويعلي موصلي، ج 21، ص 116؛ ج 22، ص 473؛ ج 32، ص 118.
158.مسند، اللالکائي، ج 47، ص 30.
159.مسند، يحيي‌بن معين، ج 39، ص 206.
160.مسند النساء الصحابيان، ج 39، ص 262.
161.مصابيح، بغوي، ج 37، ص 198؛ ج 47، ص 304؛ ج 72، ص 166.
162. الأذکار، نووي، ج 60، ص 315.
163.الاربعين، الخطيب الخوارزمي، ج 38، ص 9؛ ج 39، ص 100.
164.الاربعين، علي أحمد البغدادي، ج 41، ص 235.
165.الاربعين، الغزالي، ج 58، ص 89.
166.الاربعين، الفتواني، ج 43، ص 304.
167.الاربعين، فخر رازي، ج 35، ص 268؛ ج 57، ص 305.
168. معجم کبير، طبراني، ج 51، ص 96 و 97؛ ج 78، ص 330.
169.معجم أوسط، طبراني، ج 35، ص 185؛ ج 51، ص 93؛ ج 61، ص 191.
170.معجم أوسط، دارقطني، ج 61، ص 244.
171.صحيح، دارقطني، ج 22، ص 473؛ ج 38، ص 301؛ ج 43، ص 43.
172.حليةالاولياء، أبونعيم اصفهاني، ج 10، ص 212؛ ج 22، ص 116؛ ج 32، ص 316.
173.دلائل النبوة، بيهقي، ج 16، ص 20؛ ج 17، ص 387؛ ج 18، ص 207.
174.سنن، بيهقي، ج 61، ص 219؛ ج 62، ص 88.
175. جامع الاصول، ابن‌اثير، ج 6، ص 305؛ ج 21، عن 58؛ ج 30، ص 343؛ ج 36، ص 364، ج 6، ص 305؛ ج 20، ص 343، ج 21، ص 58.
176.جامع الصغير سيوطي، ج 23، ص 220.
177. دلائل‌النبوة، أبونعيم اصفهاني، ج 45، ص 215.
178. العرائس، ثعلبي، ج 14، ص 36، دکتر عابدي در کتاب آشنايي با بحارالأنوار مي‌گويد: علّامه مجلسي براي نقل روايات عامه، به کتاب عرائيس البيان و جامع الاصول توجه زياد دارد، ص 148.
179.تاريخ، خطيب بغدادي، ج 26، ص 332؛ ج 32، ص 301 و...
180.وفيات الأعيان، ابن‌خلکان، ج 51، ص 24؛ ج 60، ص 306.
181.تاريخ طبري، ج 6، ص 306؛ ج 15، ص 362 و 337؛ ج 22، ص 523.
182.تاريخ نسائي، ج 39، ص 257؛ ج 46، ص 97.
183.تاريخ نسوي، يعقوب‌بن سفيان، ج 1، ص 63، ج 16، ص 5؛ ج 37، ص 334؛ ج 38، ص 203.
184.تاريخ نيسابور، حاکم نيسابوري، ج 49، ص 126؛ ج 53، ص 141؛ ج 55، ص 307.
185.تاريخ الفتوحات، واقدي، ج 48، ص 305؛ ج 60، ص 94.
186.مغازي، واقدي، ج 20، ص 129؛ ج 35، ص 166.
187.فتوح، ابن اعثم الکوفي، ج 32، ص 118 و 120؛ ج 38، ص 49.
188.عيون التواريخ، ج 50، ص 238.
189.کامل التواريخ، موارد متعدد مثل: ج 20، ص 305؛ ج 51، ص 71؛ ج 71، ص 188.
190.السيرة النبوية، محمّدبن اسحاق، ج 15، ص 364؛ ج 17، ص 359.
191. اخبار الخلفاء، سيوطي، ج 48، ص 144.
192.اخبار دمشق، ج 42، ص 60 و 61.
193.الأغاني، أبوالفرج اصفهاني، ج 21، ص 343؛ ج 38، ص 234؛ ج 41، ص 243.
194.اخبار دمشق، ج 42، ص 60 و 61.
195.طبقات، ابن‌سعدالکبري، ج 46، ص 163؛ ج 55، ص 371؛ ج 61، ص 18.
196.معرفة الصحابة، ابن‌منده ابوعبدالله، ج 19، ص 5 و 15؛ ج 38، ص 87؛ ج 41، ص 173؛ ج 43، ص 214.
197.المعمرين، ابوحاتم سجستاني، ج 51، ص 108.
198. ميران الاعتدال، ذهبي، ج 25، ص 271.
199.وفيات الأعيان، ابن خلکان، ج 51، ص 24؛ ج 60، ص 306.
200.الاصابة، ابن‌حجر عسقلاني، ج 28، ص 366، ح 69.
201.الاستيعاب، ابن‌عبدالبر، ج 10، ص 128، ح 7؛ ج 22، ص 290، ح 25, ج 22، ص 275، ح 25؛ ج 21، ص 64، ح 11.
202.انساب الاشراف، بلاذري، ج 22، ص 152، 191؛ ج 38، ص 297.
203.انساب الصحابه، طبري، ج 38، ص 228.
204.انساب قريش، ج 55، ص 152؛ ج 98، ص 316.
205.الانساب سمعاني، ج 47، ص 404.
206.معاني القرآن زجاج، ج 21، ص 116؛ ج 22، ص 62؛ ج 38، ص 234.
207.تفسير بيضاوي، ج 6، ص 212.
208.تفسير ثعلبي، ج 14، ص 96؛ ج 128، ص 265؛ ج 19، ص 86؛ ج 22، ص 38.
209.تفسير رازي، ج 6، ص 211، ح 302؛ ج 7، ص 244؛ ج12، ص 132.
210.تفسير طبري، ج 18، ص 284؛ ج 35، ص 189.
211.تفسير کشاف زمخشري، ج 23، ص 235؛ ج 24، ص 49؛ ج 43، ص 29؛ ج 46؛ ص 295.
212.الدرالمنثور، سيوطي، ج 21، ص 285؛ ج 23، ص 151؛ ج 46، ص 15.
213.غريب القرآن سجستاني، أبوبکرمحمّدبن عزيز عزيزي، ج 35، ص 355.
214.الغريبين، هروي، ج 80، ص 204؛ ج 43، ص 16؛ ج 84، ص 192؛ ج 87، ص 224 و ... .
215.موارد متعدد مثل: ج 36، ص 14؛ ج 58، ص 303؛ ج 66، ص 34.
216.اسباب النزول واحدي، بيش از 20 مورد، و نيز التفسير البسيط و الوسيط.
217.فضائل القرآن ابن‌ابي الدنيا، ج 23، ص 109.
218.فضائل القرآن ابن الضريس، ج 87، ص 66.

منبع مقاله:
مسعودي، عبدالهادي؛ (1391)، در پرتو حديث، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط