زبان قرآن يا زبان ويژة هدايت

دراين مقاله به سوالهاي دربارة‌ زبان قرآن پاسخ داده مي شود كه از آن جمله است : آيا قرآن داراي يك زبان است يا به تناسب موضوعات مطرح درآن ازيك سووسطوح ولايه هاي تودرتوي معاني قرآن از ديگر سو،داراي شيوه هاي گوناگون وچند زبان است ؟اگر داراي يك زبان است ، همان زبان عموم عقلا وعرف مردم است بازبان مخصوص به خود را دارد؟ اگرداراي چند زبان است، معيار آن چيست ؟ تنوع وتكثر موضوعات ، اعم ازطبيعي وفراطبيعي مي باشد يا به اعتبار زاوياي گوناگون
شنبه، 12 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زبان قرآن يا زبان ويژة هدايت
زبان قرآن يا زبان ويژة هدايت
زبان قرآن يا زبان ويژة هدايت


 

نويسنده: محمد باقر سعيدي روشن
 


 

چكيده :
 

دراين مقاله به سوالهاي دربارة‌ زبان قرآن پاسخ داده مي شود كه از آن جمله است : آيا قرآن داراي يك زبان است يا به تناسب موضوعات مطرح درآن ازيك سووسطوح ولايه هاي تودرتوي معاني قرآن از ديگر سو،داراي شيوه هاي گوناگون وچند زبان است ؟اگر داراي يك زبان است ، همان زبان عموم عقلا وعرف مردم است بازبان مخصوص به خود را دارد؟ اگرداراي چند زبان است، معيار آن چيست ؟ تنوع وتكثر موضوعات ، اعم ازطبيعي وفراطبيعي مي باشد يا به اعتبار زاوياي گوناگون واضلاع مختلف قرآن است يا زمان ،مكان ، مخاطبها ، قراين وفضاهاي نزول ، منشأتفاوت درموضوع واحد يا موضوعات گوناگون مي شود ؟ وسرانجام ، قرآن خواه داراي يك شيوه يا شيوه هاي گوناگون وسطوح مختلف عرضي وطولي باشد ، آيا پذيراي هنجارها وقواعد خاصي است ياخير؟
نويسندة محترم درنهايت، چنين نتيجه گيري مي كند كه معقول ترين رهيافت درزبان قرآن ،‹‹ زبان هدايت ›› است ؛ يعني راهنمايي به سوي هدف برين حيات انسان وجهت بخشي دعوت وي به تعالي وجودي ، تا توانمنديها واستعدادهاي انساني اوبه ثمر نشيند وبه هدف آفرينش خويش كه كمال انساني است ، نايل آمده ، جاودانگي پيام قرآن براي هدايت بشريت تحقق يابد .

مقدمه
 

درپرتومباني مدلل اعتقادي مربوط به قرآن ، طبيعي است كه رهيافت ما درزبان قرآن ، باهيچ يك ازديدگاههاي جديد زبان ديني درغرب ، همسويي ندارد ؛ چه آن كه هر يك ازآن رهيافتها علل وعوامل خاص خود را دارد ودراين مياه ، تأثير چشمگير دو عامل اساسي ؛ يعني روش معرفت شناختي تجربي ودشواري متون متهافت ديني بشر ساخته درپيدايش تمامي آن رهيافتها (بي معنايي، كاركردگرايي، نماد انديشي وواقع گروي انتقادي )قابل ملاحظه است . ازسوي ديگر ، باتوجه به ويژگيهاي كه قرآن دارد ، روشن خواهد شد كه ديدگاه ما درزبان قرآن ،نظرية‌ زبان عرفي محض نيز نمي باشد نظريه اي كه اين نوشه برآن اذعان دارد ، زبان خاص؛ يعني ‹‹ زبان ويژة هدايت ›› است .

ويژگيهاي زبان شناختي قرآن
 

چنان كه مي دانيم ، قرآن به لفظ ومعني ،سخن خداوند متعال است كه ازطريق وحي برپيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم القا شده وايشان نيزبي كم وكاست ، آن را به مخاطبان نهايي وحي ؛ يعني مردم رسانده است . همچنين افزون برمباني مربوط به زبان شناسي قرآن ، كيفيت ارتباط الفاظ بامعاني ، حيثيت واقعيت نمايي درعين انگيز انندگي ، مورد توجه ماست .
باتوجه به اين نكات ، اكنون پرسش اين است كه به راستي ، خداو ند متعال دردعوت انسان به اهداف مورد نظر خود ودرتفهيم پيام خويش ، چگونه سخن گفته واز چه سبك وشيوه اي استفاده كرده است ؟آيا قرآن با نگرشي تخصصي ، علمي ، فلسفي يا عرفاني به مسائل نگريسته يا باروش معمولي ومتعارف ، سخن گفته است يا بايك شيوه وروش ويژه وداراي يك نوع زبان خاص ؟
اساسا آيا قرآن داراي يك زبان ايت يا آن كه به تناسب تنوع مو ضوعات مطرح درآن از يك سو ، وسطوح ولايه هاي تودرتوي معاني قرآني از ديگر سو، اين متن داراي شيوه هاي گوناگون كلامي وسطوح مختلف وچند زبان است ؟
اگرداراي يك زبان است ، آن زبان ، همان زبان عموم عقلا وعرف مردم است يا زبان مخصوص وويژة‌ خود را دارد ؟ ازآن سو، اگرداراي چند زبان است ، معيار اين چندگانگي چيست ؟ آياتنوع وتكثر موضوعات ؛ اعم از طبيعي وفراطبيعي ، منشأتعدد زبان قرآن مي شود؟ بدين معني كه آيا زبان قرآن درساحت طبيعت ،داراي يك وجه ودرساحت فراطبيعي ، داراي وجهي ديگر است ؟ آيا تقسيم آيات به دونوع ‹‹ محكم ›› و‹‹ متشابه ›› ، ناظر به همين دوگانگي است يابه اعتبار آن كه جملات قرآن داراي زواياي گوناگون واضلاع مختلف است ، داراي زبانهاي متعدد مي شود ؟
ياتفاوت زمان ، مكان ، مخاطبها ، قراين وفضاهاي نزول ، منشأ تفاوت زبان قرآن درموضوع وجملة‌ واحد ، يا درموضوعات گوناگون مي شود؟ بالاخره آن كه خواه آن را داراي يك شيوه ويك سطح بدانيم ، ياداراي شيوه هاي گوناگون وسطوح مختلف طولي وعرضي ، آيا اين متن وزبان ، پذيراي هنجارها وقواعد خاصي است يا نه ؟ به عبارت ديگر ، آيا منطق تفاهم عقلايي برآن حكم فرماست يا آن كه به دليل انتساب اين كلام به خدا ، هنجار شكن است واز هيچ قاعده وقانوني پيروي نمي كند ؟
ترديد نيست كه قرآن درابلاغ پيام خود ، منطق تفهيم وتفاهم عموم عقلا را كنار نمي نهد واز سوي ديگر ، شيوة سخن گفتن قرآن به گونه اي است كه همگان مي توانند از آن بهره مند شوند . باتوجه به اين خصوصيتها شايد گمان رود كه زبان قرآن ،همان زبان متداول ميان عرف وعموم مردم است ، نه زبان خاص وهمراه با اصطلاحات ويژة دانشمندان ؛ اما باتوجه به ويژگيهاي ديگري كه قرآن واجد آنهاست ،دشوار مي نمايد كه زبان قرآن به تمامي ، همان زبان عرفي دانسته مي شود .

انتفاع همگاني
 

نوشته ها وگفته هاي انساني ، معمولا مخاطب خاصي دارد .گفته ها ونوشته هايي كه مخاطب آنها عموم مردم باشد ، براي متخصصان رشته هاي گوناگون ، مفيد نخواهد بود . افزون برآن كه موضوعات تخصصي نيز به نوبة‌خود ، محدوديتهاي ويژه اي دارد .براي مثال ، زبان واصطلاحات رياضي ،براي متخصصان رشته هاي ديگر كه ارتباط چنداني با اين رشته ندارند ، قابل استفاده نيست وبه عكس . ‹‹ راغب اصفهاني ›› مي نويسد :
قرآن ، راهنماي همة مردم است ، البته مردم درشناخت قرآن ، يكسان نيستند ، بلكه به ميزان مراتب علمي وروحي خويش ، برآن آگاهي مي يابند . صاحبان بلاغت ، از فصاحت قرآن آگاهي مي يابند ، فقيهان از احكام آن بهره مي برند ، متكلمان ازبراهين آن ومورخان از داستانهاي آن منتفع مي گردند.
همين طوروي درموردي ديگر مي نويسد :
خداوند درخطابهاي خويش به مردم ، به روشنترين زبان ودقيقترين بيان ، سخن گفته است كه هم عموم مردم از خطابهاي روشن آن اقناع مي شوند واتمام حجت صورت مي پذيرد ، وهم خواص ازاثناي آن ، دقايقي حكيمانه درمي يابند .ازاين روست كه فرمودند:‹‹ لكل آيه ظهرا وبطنا ، ولكل حرف حدا ومطلعا ››.برهمين اساس ، مي نگريم كه خدواند وقتي ربوبيت ووحدانيت خود را بيان مي كند ، گاه [فهم ] آن را به صاحبان عقل اضافه مي كند، گاه به صاحبان علم وگاه به سامعان ، گاه به متذكر شوندگان و…؛چون هريك از اين نيروها وجهي از حقايق قرآن را بازمي نمايد .
اما زبان قرآن درقلمروهدايت ودعوت انسان به سوي كمال وسعادت ، به گونه اي است كه هم براي عموم مردم وغير متخصصان ، راهنمايي وهدايت گري دارد وهم نسبت به متخصصان وانديشمندان رشته هاي گوناگون علمي .
علامه طباطبايي نيز درهمين زمينه دربحث اعجاز قرآن با استناد به مفاد آية‌ ‹‹ قل لئن اجتمعت الانس والجن علي أن يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله ولوكان بعضهم لبعض ظهيرا ›› 3 تحدي قرآن را درابعاد گوناگون دانسته ، مي نويسد :
پس قرآن براي اديب وسخن دان ، آيت ونشان الهي درفصاحت وبلاغت ، وبراي فيلسوف ، آيت الهي درحكمت ، وبراي دانشمند، آيت الهي دردانش ، وبراي جامعه شناس ، نشان الهي درعلم اجتماعي ، وبراي حقوق دان وقانون گذار ، آيت الهي درتشريع ، وبراي سياستمداران ، آيت الهي درسياست ، وبراي فرمانروايان، آيت الهي درحكومت ، وبراي همه جهانيان ، آيت الهي درآن چيزي است كه همة آنان بدان دست نمي يازند ؛ چون غيب گويي وعدم تهافت درحكم وعلم وبيان . از همين روي است كه قرآن مدعي عموميت اعجاز وعدم انحصار آن دربعد خاص است ؛ زيرا قرآن براي هرفردي از انسانها وپريان ، از عموم يااز خواص ،از عالم يا جاهل ، ازمرد يازن ، از انسانهاي برتر تا انسانهاي متوسط ، وبراي هر خردمندي ، معجزه است .

سبك قرآن ، آميختگي موضوعات
 

كتابهاي بشري ، هم از لحاظ گسترة‌ موضوع ، محدود به موضوع يا موضوعات خاص است وهم از نظرپردازش ، دسته بندي وفصل بندي ، سبك شناخته شده اي دارد .براي نمونه ، كتابي كه موضوع آن ، تاريخ يا جغرافيا ، زيست شناسي يا فيزيك ، اخترشناسي يا انسان شناسي است ، به اقتصادي محدويت حاكم برانديشة‌ نويسنده از يك سو، وتمايز مفادهريك ازاين علوم ، از ديگر سو، نمي تواند موضوعات ديگر رامورد پردازش قراردهد .
قرآن دراساس ، حامل پيام هدايت براي انسان است ، اما درانجام اين رسالت ، به اقتضاي حكمت خدا درتربيت انسان ، از يك سو، موضوعات گوناگوني راكه هريك به نوعي درارتباط با هدايت انسان بوده است ، مورد توجه قرارداده واز ديگر سو، درفصل بندي خاصي جاي نداده است . وقتي به هرسوره از سوره هاي قرآن بنگريم ، مي بينيم كه مطالب وموضوعات آن ، نظم موضوعي ندارد ، بلكه سبك مخصوص به خود را دارد .
حضرت امام خميني رحمه الله دراين باره مي گويند :
قرآن يك سفره اي است كه انداخته شده است براي همه طبقات ؛ يعني يك زباني دارد كه زبان ، هم زبان عامة مردم است وهم زبان فلاسفه است وهم زبان عرفاي اصطلاحي است وهم زبان اهل معرفت به حسب واقع .
ايشان همچنين مي نويسند :
قرآن شريف ، با آن كه جامع همه معارف وحقايق اسما وصفات است وهيچ كتابي آسماني وغيرآن ، مثل آن معرفي ذات وصفات حق تعالي راننموده ، وهمين طورجامع اخلاق ودعوت به مبدأ ومعاد وزهد وترك دنيا ورفض طبيعت وسبكبار شدن از عالم ماده ورهسپارشدن به سرمنزل حقيقت است ، به طوري كه مثل آن متصورنيست ، مع ذلك چون ساير كتب مصنفه ، مشتمل نشده برابوابي وفصولي ومقدمه وخاتمه واين از قدرت كاملة‌ منشيءآن است كه محتاج به اين وسايل درالقاي غرض خود نبوده وازاين جهت ، مي بينيم كه گاهي با نصف سطر ،برهاني را كه حكما با چندين مقدمه بيان كنند ، به صورت غير شبيه به برهان مي فرمايد .
براي پرهيز ازاطالة‌ سخن ، براي نمونه ، تنها يكي از سوره هاي كوچك قرآن را مطالعه مي كنيم :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الأعْلَى (١)الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى (٢)وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى (٣)وَالَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعَى
(٤)فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى (٥)سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسَى (٦)إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى (٧)وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَى (٨)فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرَى (٩)سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشَى (١٠)وَيَتَجَنَّبُهَا الأشْقَى (١١)الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرَى (١٢)ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيهَا وَلا يَحْيَا (١٣)قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى (١٤)وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (١٥)بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (١٦)وَالآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى (١٧)إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الأولَى (١٨)صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى (١٩)

خلاصه مطالب سوره اعلي
 

1.تنزيه وتقديس پروردگار ، ربوبيت وبرتري مطلق (اوصاف خداوند ).
2.خالقيت واعطاي نظم وهماهنگي درميان پديده هاي عالم .
3.تعيين خصوصيت نوعي (هدف داري وجهت يابي ) موجودات وكششهاي دروني هريك براي رسيدن به مقصد .
4.زمين ورويش گياهان براي تغذية‌ انسا وحيوان ، به عنوان نمونه اي از مصاديق ربوبيت خدا .
5.خشك كردن گياهان ،نمونه از ناپايداري پديده هاي دنيا؛ توحيد افعالي .
6.اشاره به نبوت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم كه نمود ربوبيت خدا درسرنوشت انسان است ، واطمينان داده به پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم كه نگران فراموش كردن وحي نباشد ؛ زيرا ارسال وحي وحفظ آن ، فعل خداست .
7.بيان مشيت فراگير وعلم خدا كه آگاه ازنهان وآشكار است .
8.دلداري پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم كه سمت پيامبري ، قرين دشواريهاست ، لكن خداوند هماره ياريگر اووآسان كنندة‌ سختيهاست .
9.بيان مهمترين شرح وظيفة‌ پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم كه تذكر ، تبليغ واتمام حجت است .
10.عكس العمل مثبت گروهي ازمردم كه احساس مسؤوليت دارند ، دربرابر دعوت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم .
11.پاسخ منفي گروهي از مردم دربرابر تذكر پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم ، توصيف اين گروه به شفاوتمندان !
12.فرجام شفاوتمندان ، ورود درآتش بزرگ . [اصل مفروض آخرت ،حساب ، كتاب وكيفر]
13.وضع وحال شقاوتمندان درآخرت ؛ نه مرگ ، نه زندگي !
14.تزكيه وپاكي روح از عقيده وعمل فاسد ، راه رستگاري .
15.ياد خدا ونماز ، ازعوامل رستگاري .
16.دنيا گروي. ازموانع رستگاري؛ مذمت ا زگرايشهاي منفي درون انسان .
17.توصيف آخرت به برتري كيفي وپايداري كمي ؛ مقايسه دنياوآخرت .
18.اصول مشترك وتغيير ناپذير شرايع آسماني .[تزكيه ، يادخدا ونماز ، عامل رستگاري ؛ دنيا گروي ، مانع رستگاري؛ برتري آخرت ]
19.ابراهيم وموسي عليه السلام از پيامبران صاحب شريعت وكتاب . و…
اگر نيك بنگريم ، اين سورة‌ ارجمند ، درنهايت ايجاز واختصار ، فشرده اي گويا از اصول جهان بيني وايدئولوژي واصول پايدار دعوت انبيا را بارساترين بيان بازمي گويد . خداشناسي ، شرح اسماء، صفات وافعال خدا ، فلسلفة‌نبوت ووظيفة پيامبري ،بيان وضعيت مردم وجهت گيريهاي متفاوت آنان دربرابر دين الهي ودعوت انبيا، آخرت شناسي ومقايسه دنيا ، بيان عوامل فلاح ورستگاري انسان وهمچنين موانع رستگاري وسعادت انسان ومانند آن ، ازموضوعات اين سورة كوچك قرآن است . اما اين همه ، نه مطابق با نظم معهود كتب علمي ، فلسفي ،كلامي ، ياتربيتي مكتوب بشر، بلكه برابر سبكي ويژه ، ناشي از حكمت خداوند ، تبيين وآرايش يافته است .

زبان دواضلاع
 

قرآن ، رسالت والاي خود را انسان سازي معرفي مي كند ، اما تحقق آن هدف ، به تناسب مخاطبان گوناگون ونيازهاي فكري – معرفتي ، روحي ، عاطفي ، معنوي ، مادي ، آخرتي ودنيوي آنها ، نيازمند ابزارها ووسايل گوناگوني است . ارائه بينشهاي واقعي از جهان هستي، گذشته وآيندة‌ آن ، انسان وچگونگي سرنوشت وي ، ارتباط جهان وانسان با خداي هستي بخش ، بايدها ونبايدهاي انسان وجز اينها ، به اقتصادي وضع وحال ، افكار وروحيات متفاوت ، همه از لوازم هدف يابي درست انسان است .
از اين روست كه قرآن ، هم زباني تعليمي دارد وبه تصوير وترسيم واقعيتهاي هستي ونقش وكارهريك مي پردازد وهمزمان، درمتن آن ، زبان تربيتي مخصوص به خود را نيز دارد . گاه انسان را به باورها ، انگيزه ها ورفتارهاي درست كه اورا به سوي هدف حيات سوق مي دهد ، فرامي خواند، هشدار مي دهد ، ياترغيب مي كند ، قصه مي گويد وفرجام نيكان وبدان را بازمي نمايد ، سنتهاي پايدار خدا را گوشزد مي كند ، نعمتهاي بي اندازه وبي زوال بهشتيان را به مشام مي رساند ، وعذابهاي بي حد جهنميان را به رخ مي كشد ، مهر بي پايان خدا را بيان مي كند، وقهر توان سوز خدا را ياد مي كند ، اما اين همه ، دردل هم جاي دارند ومنعزل از يكديگر نيستند .
امام خميني رحمه الله درهمين باره مي نويسند :
كسي كه بخواهد تربيت وتعليم ، انذار وتبشيركند ، بايد مقاصد خود را با عبارات مختلفه وبيانات متشتته ، گاهي درضمن قصه وحكايت ، وگاهي درضمن تاريخ ونقل وگاهي به صراحت لهجه ، گاهي به كنايت وامثال ورموز ترزيق كند ، تانفوس مختلفه وقلوب متشتته هريك بتوانند از آن استفاده كنند … وچون اين كتاب شريف (قرآن )براي سعادت جميع طبقات وقاطبه سلسله بشراست و… نوع انساني درحالات قلوب ، وعادات اخلاق، وازمنه وامكنه ، مختلف هستند ، همه رانتوان به يك طوردعوت كرد ، اي بسانفوسي كه براي اخذ تعليم ، به صراحت لهجه والقاي اصل مطلب به طورساده حاضرنباشند واز آن متأثر نگردند ، با اينها بايد به طورساختمان دماغ آنها دعوت كرد ومقصد را به آنها فهمانيد .وبسا نفوسي كه با قصص وحكايات وتواريخ سروكارندارند وعلاقه مند به لب ولباب مقاصدند ، اينها را نتوان با دسته اول دريك ترازو گذاشت .اي بسا قلوب كه با تخويف وانذار ، متناسبند وقلوبي كه باوعده و وتبشير سروكاردارند. از اين جهت است كه اين كتاب شريف ، به اقسام مختلفه وفنون متعدده وطرق متشتته ، مردم را دعوت فرموده است .
براي مشاهدة عيني همين ويژگي ؛ يعني ذواضلاع بودن زبان قرآن ، تنها بخشي ازآيات سورة شريفة‌‹‹ رعد ›› را كه از سوره هاي مكي است ، ملاحظه مي كنيم ،كه درآن ، هم از باورها ومحورهاي بينشي وجهان شناختي سخن مي گويد ، هم ازبرنامه هاي انسان سازي ورفتاري .
1.حروف رمزي قرآن ، حقانيت قرآن ، پيامبري حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم ، ربوبيت خداوند ، روي گرداني اكثريت مردم از گروش به ايمان وبه طور ضمني ، بيان انگيزة اعراض مردم با وصف حق بودن قرآن كه آن انگيزه كبر ، يا هواي نفس ومانند اينهاست .
2.استناد همة‌ ا فعال عالم به الله ، افراشتن آسمانها بدون ستون مرئي ، كيهان شناسي ، گردش كرات آسماني درمدارهاي خود ، تدبير عالم هستي ، حركات خورشيد وماه با تسخير پروردگار وخاصيتي كه درآنها قرارداده ، حدوث وفناي همه نظام كيهاني ، تدبير وحسابگري وهدفداري درگردش كرات ، خداوند نشانه هاي خود را برمي شمارد ، هدف ازشرح نشانه هاي خدا ، پيدايش يقين به جهان آخرت .
3.گسترش زمين نيز مستند به خداست ، قراردادن كوهها ، نهرها ، جفت بودن ميوه ها ، نظام شب وروز ، اين همه ، نشانه هاي خداست ، انديشه ورزان ازنشانه ها بهره مي برند .
4.وجود قطعات مختلف درزمين باخواص گوناگون ، باغهاي انگور، زراعت ونخل درزمين ، تفاوت درختان يك پايه ودوپايه ، يك آب وخاك با ميوه هاي متفاوت ، تفاوت وتفاضل ميوه ها ، همة‌ اينها نشانه هاي خدا ودرس توحيد است ، خردمندان از نشانه هاي الهي بهره مند مي شوند .
5.اظهارشگفتي كافران از معاد ، شگفتي از سخن منكران معاد (معاد همانند آفرينش نخست است ) ، كافران ، ربوبيت پروردگار را منكرند ، سرنوشت كافران ، غلهاي گوناگون برگردن آنان ، جاودانگي درآتش .
6.لجاجت ودرخواستهاي غير منطقي كافران (درخاست عذاب به جاي درخواست رحمت )! نمونة امتهاي عذاب شده فراوان است ،بخشش ومغفرت ، اقتصادي ربوبيت خداست ، مغفرت خدا دردادن فرصت و… شامل ستمگران نيز هست ، كيفرشديدنيز اقتصادي ربوبيت خداست .
7.كافران ودرخواست معجزه هاي اقتراحي از پيامبر ، وصف پيامبر ،بيم دادن است ، هدايت الهي شامل حال همة‌ اقوام است .
8 .نمونه هايي از علم بي پايان خدا ، علم به جنينها وسلامت وسقط آنها ،حساب وكتاب وبرنامه واندازة‌ همه چيز نزد خداست ؛ جنين شناسي .
9.خدآگاه غيب وشهادت است ، ازصفات خدا اين است كه اوبزرگ وبرتر از هرچيز است ؛ جهان غيب وشهادت .
10.خدا، سخنان نهان وآشكار را مي داند ، نيز اوآگاه به حال شبروان وكارورزان روزروشن است .
11.خيل نگهبانان الهي حافظ انسان ، فرشته شناسي ، افعال خدا درسرنوشت انسانها كه مختارند ، وابسته به رفتارخود انسانهاست . ارادة تكويني خداوند ، قابل تغيير نيست ،ازهمين رو،سرنوشت بد هرقوم كه مرهون رفتارآنان است ، درقضاي الهي تغيير ناپذيرنيست . ياريگري جز خدا نيست .
12.رعد وبرق ، ابرهاي باران زا وپديده هاي جوي وفوايد آنها ، نشانه هاي توحيدي .
13.رعد وتنزيه وحمد گويي خدا ، فرشتگان هم تنزيه وتسبيح گوي خدايند .خوف فرشتگان از عظمت الهي ، صاعقه ها وآسيب آنها ، همه به فرمان خداست ، ستيزه جويي وحق ناسپاسي انسان ؛ كيفر بخشي نيز از صفات خداست .
14.دعوت حق ، تنها از آن خداست (توحيد ) خواندن غيرخدا، باطل وبي پاسخ است ، بي خاصيتي بتها ، تلاش بيهودة‌مشركان ؛ درخواست كافران از بتها گمراهي است .
همان طوركه ملاحظه شد ، دراين آيات كه قريب يك سوم آيات سورة‌ رعد بود ، موضوعات گوناگوني چون : شناخت خدا، افعال ، صفات ، شناخت معاد ونشانه هاي آن ، قرآن وحقانيت آن ، فرشته شناسي ، كيهان شناسي وپديده هاي گوناگون جوي وزميني ، شناخت انسان وهستة‌ اوليه جنيني او، گزارشهاي انسان سازانه ، بيان خصوصيتهاي رواني انسانهاي كافر، سنتهاي الهي درسرنوشت انسان ، ذكر پايان سرنوشت معاندان اقوام پيشين وجز اينها را دربر مي گيرد كه به اجمال ، مورد اشاره قرارگرفت .

زبان ذومراتب
 

مكررگفت شد كه قرآن هدايت انسان را رسالت خويش قرارداده است كه ثمرة‌ آن رشد وشكوفايي استعدادهاي خاص انساني وتعالي ‹‹ من علوي ›› و‹‹ رقاي وجودي ›› است . چنان كه بالعيان مي دانيم ، سرشت انسان ، طالب كمال مطلق است وذات انسان ، ذاتي بي قراراست كه هماره درپي دست يابي به هدف برتر وبالاتر است.
وحي الهي كه ترجمان هستي انسان است ، فطرت آدمي رامخاطب خويش مي خواند وپيام خود را به سوي اوروان مي سازد وگام به گام ، اورا به طرف كمال واقعي پيش مي برد .بدين روي ، آموزشگاه تربيتي قرآن با معاني تودرتو وسطوح گونه گون ظهر وبطن ، براي هيچ مرتبه اي از مراتب رشدوحركت معنوي انسان، فاقد پيام مناسب نيست .
قرآن، گريز پايان حق ستيز را دعوت مي كند كه به سوي باز آيند وفطرت افلاكي خويش را درخاك تيره نيالايند :‹‹ اذهب إلي فرعون إنه طفي ، فقل هل لك إلي أن تركي ، وأهديك إلي ربك فتحشي ›› ، ‹‹‌وقد خاب من دساها ››
قرآن ، راكدان ودرجازدگان رانيز به تكاپو مي خو اند : ‹‹ وأن ليس للإنسان إلاما سعي ›› و رهروان گوناگون صراط مستقيم (آرام روان ،چابك سواران وتيزپروازان )را مشمول خطاب خويش قرارمي دهد : ‹‹ فإذافرغت فانصب ›› زيرا نداي گذر از وضع موجود به وضع مطلوب ، دعوتي است مدام كه پاسخ به اين دعوت نيز تلاشي بي پايان است ؛ هرچند آن را سمت وسويي معلوم است :‹‹ وأن إلي ربك المنتهي ›› .
بنابراين ، وقتي قرآن ازازدياد هدايت وايمان سخن مي گويد ، معلوم مي شود كه هدايت وايمان ، ذومراتب است ؛ هم از اين روي روشن مي گردد زبان قرآن نيز زباني ذومراتب وچند سطحي است .
‹‹ ويزيد الله الذين اهتداواهدي ›› ، ‹‹ يا أيها الذين آمنواآمنوبالله ورسوله ›› ، ‹‹ وإذا تليت عليهم آياته زادتهم إيمانا …››.
چنان كه روشن است ، ايمان ازمقولة‌ گروش واين گروش ، مسبوق برنوعي معرفت ونگرش است . بدين روي ، تلاوت آيات ، منشأ دوحقيقت است : يكي معرفت ، ديگري ايمان .
حضرت امام خميني رحمه الله درهمين زمينه مي نويسند :
وبايد دانست كه دراين كتاب جامع الهي ، به طوري اين معاف ، ازمعرفه الذات تا معرفه الافعال ، مذكور است كه هرطبقه به قدراستعداد خود ، ازآن ادراك مي كنند؛…چنان كه كريمة ‹‹ هو الأول والآخر والظاهر والباطن ›› (حديد /3)، و‹‹ الله نورالسموات والأرض ›› (نور/35)و‹‹ هوالذي في السماءإله وفي الأرض إله ›› (زخوف /84)و‹‹ هو معكم ›› (حديد /4)و‹‹ أينما تولوا فثم وجه الله ›› الي غير ذلك درتوحيد ذات ، وآيات كريمة‌آخر سورة حشر وغيرآنها درتوحيدصفات ، وكريمة ‹‹ ومارميت إذرميت ولكن الله رمي ›› (انفال /17)و‹‹ الحمدلله رب العللين ››‌ و‹‹ يسبح لله مافي السموات ومافي الأرض ››‌ (جمعه /1، تغابن /1)درتوحيد افعالي ، كه بعضي به وجه دقيق وبعضي به وجه ادق عرفاني دلالت دارد ،براي هريك از طبقات علماي ظاهر وباطن ، طوري شفاي امراض است .ودرعين حال كه بعضي آيات شريفه ، مثل آيات اول ‹‹ حديد ›› وسورة مباركة‌ ‹‹ توحيد ›› به حسب حديث شريف كافي براي متعمقان از آخرالزمان وارد شده ، اهل ظاهر را نيز ازآن بهرة‌ كافي است . واين از معجزا ت اين كتاب شريف وازجامعيت آن است .
علامه طباطبايي از اين خصوصيت؛ يعني مراتب چند سطحي معاني قرآن ،چنين ياد مي كند :
قرآن ازنظر معني ، مراتب مختلفي دارد ، مراتبي طولي كه مترتب ووابسته به يكديگر است ، وهمه آنها درعرض يكديگر قرارندارد ، تا دشواري استعمال يك لفظ دربيشتر از يك معني ، يا مشكل عموميت مجاز ، ويا دشو اري لوازم متعدد براي ملزوم واحد ، پيش آيد .چه اين كه همة اين معاني مطابقي است والفاظ آيات ، به دلالت مطابقي برآنها دلالت دارد ، البته هرمعنايي متعلق به مرتبه اي از فهم است .

معارف فراعرفي
 

اگر شرط لازم زبان عرف ، آن باشد كه درسطح فهم عرف باشد ، بايد حداقل يك سلسه از تعابير بلند توحيدي ومعادشناسي قرآن وهمين طورحروق مقطعه درآغاز تعدادي از سوره هاي قرآن را خارج ازسطح فهم عرف بدانيم ؛ زيرا به نظرنمي رسد اين گونه تعبيرها آشنا ومتعارف درميان عرف مردم باشد :
‹‹ هوالأول والآخر والظاهر والباطن ›› (حديد /3)(او[خدا]است اول وآخر وشونده است .)
‹‹ وما تشاؤون إلاآن يشاءالله ›› (انسان /30، تكوير /29)(وچيزي را نمي خواهيد مگر آن كه خدا بخواهد .)
‹‹ وهو معكم أينما كنتم والله بما تعملمون بصير ››(حديد /4)(وخدا باشماست هر جا باشيد ، وخداوند به آن چه انجام مي دهيد ، بيناست .)
‹‹ وما رميت إذ رميت ولكن الله رمي ›› (انفال /17)(توتيرنينداختي آن هنگام كه تير انداختي ، بكله خداوند تيرانداخت .)
‹‹ وإن من شي ءإلاعندنا خزائنه وماننزله إلا بقدرمعلوم ››(حجر /21)(وهيچ چيز نيست مگر آن كه گنجينه هاي آن نزدماست وما جز به انداره معين ، فرونمي فرستيم .)
‹‹ لقد جئتمونا فرداي كم خلقناكم أول مره ›› (انعام /94)(همانا تنها نزد ما آمديد ،همان طور كه نخست شما را تنها آفريديم.)
گويا ازميان خصايص گوناگون قرآن ، زيبايي ودلربايي قرآن سبب شده ، كساني گمان برند قرآن كتابي ساده وسهل است، لكن روشن است كه اين تمام خصوصيات قرآن نيست ،بلكه قرآن به غير اززيبايي وجاذبة‌ ظاهري ، ژرفاهايي نيز دارد كه پهلوانان انديشه ورز را مي طلبد تا به درك آن اعمال نايل آيند .
امام علي عليه السلام فرمودند :‹‹ ظاهر قرآن ، زيبا وباطن آن، ژرف وناپيداست ، شگفتيهاي آن سپري نگردد ، وتازه هاي آن به پايان نرسد ، وتاريكيها جزبه وسيلة‌ آن زدوده نشود .››
امام خميني رحمه الله دربارة‌ اين خصوصيت قرآن مي نويسد : لسان قرآن، لساني است كه سهل وممتنع است ، بسياري از ارباب معرفت وفلسفه ، گمان مي كنند كه قرآن را مي توانند بفهمند ، براي اين كه بعدي [ازآن ] براي آنها جلوه كرده است وآن بعدي كه درپس اين ابعاد است ، براي آنهامعلوم نشده است .

مراتب عالي هدايت وعرف ويژة قرآن
 

قرآن به ما مي آموزد كه درفرايند تنزيلي وارائة مفاد ظاهري ، همانند خورشيد روشنايي بخش راه ومسير همة‌ انسانها ست تا حد نصاب هدايت واتمام حجت وزمينة‌ سعادت براي همگان فراهم آيد :‹‹ هذا بيان للناس وهدي وموعظه للمتقين ››، ‹‹ كذلك يبين الله آياته للناين لعلهم يتقون ›› .
براي دست يابي يه اين سطح ازمعاني قرآن ، تنها استفاده از ابزارهاي زبان شناختي وسلامت عقلي ، كافي است . به نظرمي رسد كساني كه اززبان عرفي قرآن سخن به ميان آورده اند ، همين سطح از شناخت قرآن را منظور داشته اند كه براي عموم مردم ؛ اعم ازكافر ومسلمان ، تحقق مي يابد ، وگرنه چگونه مي توان تمام معاني قرآن ، اعم از ظاهروباطن وهمة‌ابعاد وسطوح متصاعد معنايي آن را درقلمرو فهم عرفي جست وجو كرد ؟
قرآن تصريح مي كند كه تمام حقيقت آن ، درهمين فرايند ظهور وزبان ازعمق به سطح خلاصه نمي شود ، بلكه افزون براين ، قرآن داراي فرايند تأويلي وزبان ازسطح به عمق وحقايق متعالي است كه دست يابي به آن ، تنها با اتكا به اصول زبان شناسي عرفي ، ناممكن است .
براي اين كه به اين سطح ازمعارف قرآن كريم وارد شويم ، افزون برقوانين زبان شناختي ، استعداد از تعالي نفساني وبعد روان شناختي ومعني شناسي آيات درپرتو يكديگر نيزضروري است :‹‹ إنه لقرآن كريم ، في كتاب مكنون ، لايمسه إلاالمطهرون ، تنزيل من رب العالمين ›› .
علامه طباطبايي رحمه الله درمقدمة تفسير الميزان مي نويسد :
قرآن رابايد با خود قرآن تفسير كرد وتوضيح آيه را به وسيلة‌ تدبر ودقت ، ازديگر آيات ، جست وجو كرد ومصاديق را باويژگي هايي كه خود آيات به دست مي دهد ، شناخت .
ايشان درجاي ديگر بيان مي كند كه قرآن ،كتابي قابل فهم است وانديشة‌ افراد عادي نيز بدان دسترسي دارد وآيات آن ، يكديگر را تفسير مي كند ؛ زيرا خداوند ، مردم را به تدبر درآيات آن فراخوانده است ، تا درپرتو آن، معلوم گردد كه قرآن ، فاقد هرگونه اختلافي است .
با اين وصف ، ايشان درتوضيح مفهوم ‹‹ تفسيربه رأي ›› تصريح مي كند كه : اكتفا به ابزارهاي متعارف درفهم كلام عرب ، براي فهم كلا خداوند ومقايسة‌ كلام خدا با سخن مردم ، خود تفسير به رأي است ؛ زيرا هرگاه به پاره اي ازسخن هرمتكلمي برخورد كنيم ، بي درنگ ، به قواعد متعارف دركشف مراد آن سخن مي پردازيم ومي گوييم :‹‹ مرادش چيست ؟ ›› وبرهمين اساس است كه اقرار وشهادت وغيره صورت مي گيرد .
اين همه ، بدان روي است كه سخن ما انسانها براساس دانش ما از لغت ومصاديق حقيقي ومجازي كلمات ، شكل مي گيرد . لكن قرآن ،چنان كه دربحثهاي پيشين گذشت ، اين گونه نيست ن، بلكه آيات قرآن با اين كه كلمه هايي جدا از يكديگر است ، سخني يكپارچه مي باشد ، وهمان طوركه علي عليه السلام فرموده است ، پاره اي از آيات آن ، نسبت به پاره اي ديگر سخن مي گويد وبرخي نسبت به برخي ديگر گواهي مي دهد .
پس براي استنتاج مراد يك آيه ، تنها كاربرد قواعد جاري درمعني شناسي كفايت نمي كند ، بلكه راه صحيح فهم مراد سخن وحي ، آن است كه درهرموضوع ، تمامي آيات متناسب با آن بررسي ومورد تدبركامل قرارگيرد . مطابق اين معني ،تفسير به رأي كه مورد نهي قرارگرفته ، ناظر به طريق كشف معني مي شود ، نه خود معني . به عبارت ديگر ، دراين سخن ‹‹ من فسر القرآن برأيه … ››،ازفهم سخن خداوند، بااكتفا به همان طريقة فهم سخن انسانها ، پرهيز داده شده است ؛ هرچند ممكن است جوينده به معناي واقعي هم رسيده باشد .
دليل اين سخن ،آن است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم درروايتي ديگر فرمودند :كسي كه دربارة‌ قرآن باتكيه برنظر خود سخن بگويد وبه معناي واقعي برسد ، بازهم خطاكرده است . دراين جا حكم به خطا با فرض دست يابي به معناي واقعي ، تنها به همان دليل است كه اين اشتباه ،مربوط به شيوة فهم است .

جهاني بودن وجاودانگي قرآن
 

اين خصيصة‌ قرآن به عنوان يك مبناي قطعي ، به نوبة‌ خود، مانع از‌‌آن است كه زبان قرآن درقلمروزبان عرف عام مردم انحصار يابد ؛ چه اين كه زبان عرف ، خواه ناخواه به نوعي ، متأثر از سطح فهم ، فرهنگ وآگاهيهاي گويندگان انساني ومحدويتهاي آنها ست . اما آيت پاينده وسخن جاودانة‌ پروردگار كه ملازم باحق بودن است وفرسايش زمان وغباربطلان درحريم آن راه ندارد ، زبان هماره زيبا وپيام ماناي آن ، پيوسته برسرزمين جان آدميان مي بارد وآنان را به حياتي برين مي خواند :‹‹واعلموا انه ليس علي أحد بعد القرآن من فاقه ، ولالأحد قبل القرآن من غني … ما توجه العباد إلي الله تعالي بمثلة‌›› ؛ (آگاه باشيد ! هيچ كس پس از داشتن قرآن ،بيچارگي ندارد وهيچ كسي بي همراهي قرآن ، بي نيازي نخواهد داشت … هيچ چيز همانند قرآن ، وسيلة‌ روي آوردن بندگان به سوي خدانيست .)
بدين روي، باتوجه به نكاتي كه گذشت ، مي توان نتيجه گرفت كه قرآن ، هرچند از لحاظ اصول محاوره ، منطق زبان شناختي عرف عقلا را البته بدون مسامحات مجاز عرفي، مراعات مي كند ونيز درساخت مفهومي ورسانايي سخن ، به منظور اتمام عرفي ، مراعات مي كند ونيز درساخت مفهومي ورسانايي سخن ، به منظور اتمام حجت وتحقق حد نصاب هدايت ، سطح درك وفهم عموم مخاطبان وشيوة‌ تخاطب ومكانيسم گفتمان عموم مردم را لحاظ مي كند ، نه اصطلاحات فني وپيچيدة‌ متخصصان را ، وبه احتمال راجح ، مفاد ‹‹ بلسان قومه ›› نيز به همين دوجهت اشاره دارد ، نه صرف همزباني لغوي ، اما با اين وصف ،نمي توان زبان قرآن را به تمامي ،زبان عرفي دانست ؛ زيرا نشانه ها وعلايم فراعرفي وياعرف خاص دربارة قرآن به اندازه اي غلبه دارد كه نمي توان به نظرية‌ عرفي بودن اكتفا كرد .
البته اين سخن ، هرگز به مفهوم كنارنهادن قوانين محاوره وزبان شناختي عرف عقلانيست ، بلكه غرض آن است كه براي دست يابي به معاني راقي قرآن ، افزون برمكانيسم متعارف عقلا، مكانيسم خاص قرآن شناخت وآگاهي از عرف وزبان ويژة قرآن نيز اجتناب ناپذير است وتئوري عرفي بودن زبان قرآن ، نمي تواند جامع وشامل همة پيامها ومفاهيم قرآن باشد . همچنين ازمباحث پيشگفته ،اين موضوع نيز روشن مي گردد كه قرآن ، هرچند مشتمل برحقايق عقلاني وراهبرد استدلال برهاني است ،اما زبان قرآن رانمي توان زبان فلسفي يا كلامي به اصطلاح رايج دانست . همين طور، قرآن با وجود دربرداشتن توصيفهايي علمي وبازنمايي از پديده هاي خرد وكلان هستي وفرد واجتماع انسان ، نمي توان آن را يك كتاب علمي درمفهوم رايج كلمه ؛ همچون : كيهان شناسي ، انسان شناسي ، زيست شناسي ، روان شناسي ،جامعه شناسي ومانند آن معرفي كرد وزبان آن را زبان علمي دانست
هچنين با اتصاف قرآن به انواع محسنات كلامي وجلوه هاي هنري وزبان شناسي ؛ همچون :مجاز ، كنايه ، تمثيل ، استعاره ، حذف وايجاز ومانند اينها ، نمي توان رسالت قرآن را تنها درقلمرو هنر جست وجو كرد وزبان قرآن را زبان هنري ،نمادين ويا اسطوره اي دانست .
وبالاخره با وجودي كه بعد اخلاقي ، يك ركن اساسي از آموزه هاي قرآن را تشكيل مي دهد ، نمي توان قرآن را صرفا ازمنظراخلاقي نگريست وزبان آن را زباني احساس گرادانست.شايد از همين روي است كه محقق فرزانه ، استاد مطهري مي نويسد : دركتاب آسماني ، هيچ مطلب اجتماعي يا تاريخي با زبان معمول جامعه شناسي يا فلسفة‌ تاريخ طرح نشده است ؛ همچنان كه هيچ مطلب ديگر : اخلاقي ، فقهي ، فلسفي وغيره با زبان معمول ودرلفافة اصطلاحات رايج وتقسيم بندي مرسوم ، بيان نشده است . درعين حال ، مسائل زيادي از آن علوم ، كاملا قابل استنباط واستخراج است .

زبان ويژة هدايت
 

درپرتونكاتي كه ياد آورشد، گمان مي رود معقولترين رهيافت درزبان قرآن ، آن باشد كه آن را ‹‹ زبان هدايت›› يعني: راهنمايي به سوي هدف برين حيات انسان وجهت بخشي ودعوت وي به تعالي ورقاي وجودي ، تاتوانمنديها واستعدادهاي انساني اوبه ثمر نشيند وبه هدف آفرينش خويش ؛ يعني كمال انساني نايل آيد .
زبان قرآن ، به اين دليل ، زبان هدايت ودعوت است كه بامراتب تشكيلي خود ، اولا ، همة انسانها ، اعم ازعاميان ومتخصصان فرهيخته درعلوم وفنون را دربرمي گيرد واختصاص به طيف خاصي از انسانها ندارد .
ثانيا ، همة كاروانيان بشري با فاصله هاي گوناگون اعتقادي ورفتاري ؛ اعم از گمراهان وايمانيان متوسط تا مقربان وبرگزيدگان خدايي رافرامي گيرد .
ثالثا، گسترة‌ اين زبان درقلمرو متن قرآن ، همة مراتب حقايق قرآن؛ ازظهورتنزيلي تاصعود تأويلي وبطون تودرتو را دربردارد .
افزون براينها ، راز اعجاز قرآن وبي همساني آن كه مطابق تحديهاي مكرر قرآن ، هرگز مغلوب نظيره گويان واقع نخواهد شد ، به هردو ويژگي ‹‹ لفظي ›› و‹‹ معنايي ›› قرآن برمي گردد واز آن جا كه هم آوايي لفظ ومعني واوج زيبايي وشكوه محتواي قرآن ، منبعث از علم بيكران وجمال بي مانند خداوند است ، هيچ گاه بشر را ياري همبري با قرآن نيست ، واين جهت ، وجه فارق سخن خدا با كلام بشراست .
پنجمين دليل نامبرداري زبان قرآن به ‹‹ زبان هدايت ›› ، توجه به مبدأ فاعلي وقابلي اين زبان است . خواستگاه بيروني ومبدأ فاعلي اين زبان ، ‹‹ ربوبيت خدا›› ست . كه درعالم انساني ، درنمود هدايت تشريعي ووحي نبوي تجلي مي يابد :‹‹ ربنا الذي أعطي كل شيء خلقه ثم هدي ›› وخواستگاه دروني اين زبان ، همان ‹‹ فطرت انسان ›› است :‹‹ فأقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطرالناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ››.
وبالاخره آن كه اقتضاي تداوم ربوبيت الهي وثبات فطرت درنوع انسان وبهره مندي تمامي نسلهاي انساني از قرآن ازيك سو واكمال هدايت خاصه وختم نبوت وكتاب آسماني درشريعت محمدي صلي الله عليه وآله وسلم كه مستلزم استمرار هدايت قرآن وطراوت وتازگي آن درهميشة‌ تاريخ بشر است ، به نوبة‌ خود ، گوياي زبان هدايت است : ‹‹ إن هوإلاذكر للعالمين ››.
درروايتي از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود : خداوند ، قرآن را براي يك زمان و يك نسل وجامعة خاص قرارنداده است ، بلكه قرآن درهمة‌ زمانها نواست وبراي هرگروه ، تاروز قيامت ، تازه وباطراوت است .
بدين روي ، نظرية ‹‹ زبان هدايت ›› از اين ويژگي نيز برخوردار است كه با جاودانگي پيام قرآن براي همة‌ بشريت ،سازگاري كامل دارد .

مآخذ :
 

قرآن كريم
نهج البلاغه ، خطبة 18 و 176.
بحارالانوار ،محمد باقر مجلسي (رحمه الله علیه )، جلد 2
الميزان في تفسير القرآن ، ج 1، 3 ، 11
البيان في تفسير القرآن، سيد ابوالقاسم خويي (رحمت الله علیه)
قرآن دراسلام ، سيد محمد حسين طباطبايي (رحمت الله علیه)
آداب الصلوه، امام خميني (رحمت الله علیه) (با تلخيص ).
صحيفه نور ، امام خميني ،ج 2 و 19
شرح حديث عقل وجهل ، امام خميني (رحمت الله علیه)
جامعه وتاريخ ، پيشگفتار
الموافقات في اصول الشريعه ، شاطبي ، ج2
قرآن كتاب هدايت
 

منبع:http://www.e-resaneh.com



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط