گزارشگر: فرزام هاشمي
پيمان ف. معروف به ايليا (الياس) رام ا... از حدود سالهاي 75 تا 84 جلسات سخنراني را در قالبي معنوي در اماکن عمومي و فرهنگي تهران برگزار کرد و محافل خصوصي را در منازل، باغها و ويلاهاي مربوط به مريدان در تهران، مهرشهر (کرج) و شمال تشکيل داد. جلسات وي تحت عناوين هنر زندگي متعالي، آموزش علوم باطني و هنرهاي ماورايي، يوگاييل و الاهيسم نوين بود که ترکيبي از عرفانهاي يهودي و مسيحي، فراروانشناسي، علم موفقيت، و سحر و جادو است. او در ادامه برگزاري جلسات، تشکيلاتي را در قالب خدمت به خداوند راهاندازي کرد و مريدان را مجاب به اخذ مجوز نشرهاي تعاليم مقدسي (حق)، حم، والسماء، هدايت الهي و ياهو و نشرياتي همچون هنر زندگي متعالي، حرکت دهندگان، علوم باطني، علم موفقيت، هنرهاي زيستن، تفکر متعالي و اخبار کودکانه نمود. همچنين آنها مؤسسات فرهنگي
اوامر ياسين، علم موفقيت و هنرهاي زيستن سماوي، شرکت ساختماني آسمان سازه گستر، انجمن متفکران و محققان، انجمن جبهه طبيعت و گروه کوهنوردي پيام کوهستان را تأسيس کردند. او به دليل احساس خطر از تعطيلي مؤسسات، دستور اخذ عادي مجوز رزرو را از طريق مريدان ناشناس تر داد تا اگر يک فعاليت تعطيل شد، ده فعاليت ديگر راهاندازي شود. البته اين هم بزرگنمايي بيش نبود چون امکان فعال سازي اين کارها وجود نداشت و با بررسي اعضاء اسمي و فعال مؤسسات متوجه ميشويم که اسامي تعداد محدودي از مريدان در همه کارها تکرار شده است. او بر خلاف ادعاهايش به دليل حجم زياد کارها و تعداد کم پيروان توانمند، نتوانست فعاليتهايش را گسترش دهد و با وجود فشارهاي زيادي که به آنها ميآورد نتيجه لازم را نميگرفت. اگر هم بر فرض محال اين ادعاها واقعيت داشت تأسيس مؤسساتي غيرفعال و نشرياتي با تيراژ و تا سه هزار شماره در سه ماه (فصلنامه) با وجود مريداني که تمام زندگي خود را در اين راه گذاشته بودند، خروجي ناچيزي بود. او ادعا کرد نشرياتي که مريدانش تهيه ميکنند بسيار ناب و فوق العاده است ولي با وجود تمام تلاشهايي که مريدان براي فروش آنها انجام ميدادند همان تيراژ اندک هم فروش نميرفت و هر فصل مسئولين امور به جاي مقاله بايد به فکر انبار براي نشريات برگشتي بودند.
قصد نهايي اش براي راهاندازي اين فعاليتها، تشکيل يک جمعيت فرهنگي بود و البته واژه فرهنگي، پوششي نرم براي دنبال کردن اهداف سياسي، اقتصادي اش بود چون اگر اين اهدافش بصورت علني مطرح ميشد مريدان نسبت به عملکرد و راه و روش او حساس ميشدند و پي به چهره واقعي و قدرت طلبش ميبردند و شايد او را ترک ميکردند.
او که ظاهراً انجام کارهاي سياسي را براي مريدان منع کرده بود، در انتخابات نهم رياست جمهوري از معنويت به سياست راهي باز کرد تا خود را از اين طريق نيز در جامعه تبليغ کند. بنابراين مريدان را به بهانه تشکيل ستادهاي انتخاباتي و جمع آوري راي به ملاقات کانديداها فرستاد اما اين کار هم برايش بدون نتيجه ماند و هيچ کدام از آنهابه دامش نيفتادند.
او براي آن که خودش را همسو با دغدغه مسئولين و جامعه نشان دهد ادعا کرد سخنان و تعاليم او خداگرايي را در بين تعداد زيادي از گمراهان و منحرفان احياء کرده است. اما به مريدان گفته بود که قصد ياد دادن وضو با روش امام حسن (عليه السلام) را به مسئولين دارد. او به قصد فريب برخي از مسئولين ارشد و ايجاد قلابهايي در حکومت بود تا اگر اقدامي بر عليهاش صورت گرفت، از حمايت آنها برخوردار شود و مصون بماند اما اين کار هم با وجود تلاشهاي مريدانش بي نتيجه ماند و هيچ کدام از وي حمايت نکردند.
بعد از افزايش نظارت نهادهاي مختلف بر پيمان و کارهايش، او اقدام به حذف انحرافات و ادعاهاي پنهان و نقد تصنعي خود کرد و با استفاده از استراتژي فرار به جلو، قبل از آن که مسئولين امر نسبت به او حساس شوند و به سراغش بيايند، قدمي به جلو گذاشت و تعريفي ساختگي از خود ارائه داد. در همين راستا اعلام کرد شايعات متناقضي به او نسبت ميدهند و او را روح مسيح، ساي بابا، مستجاب الدعوه، جادوگر قرن، کافر، ملحد، روح خدا و ... مينامند در صورتي که بسياري از اين واژهها هم ساخته و پرداخته خودش بود. اما چرا پيمان از اين القاب بزرگ استفاده کرد و خودش را با پيامبران و امامان مقايسه نمود؟ و چرا مخالفانش را منافق و دشمنان الهي ناميد؟ با بررسي و دقت در اين واژهها متوجه ميشويم که در هر کدام از اين القاب، نهايت آن مطرح شده است و مخاطب را به اين نتيجه ميرساند که چه مثبت و چه منفي، به هر حال او انساني متفاوت و بزرگ است! او قصد داشت در ذهن خواننده و مخاطب (که همگي از مراجع و مسئولين بودند) بصورت ناخودآگاه خود را هم رده القاب مذکور قرار دهد و براي آنان توقف ذهني، ترس پنهان و تفکر و تحقيق پيرامون خودش ايجاد کند. اگر هم کسي فکر مخالفت داشت بداند که در نظر مريدان به او برچسب دشمن خدا و منافق زده ميشود.
او در نامههايي که براي مسئولين ارسال کرد خود را ضعيف و مظلوم و نهادهاي فرهنگي و امنيتي را قوي و ظالم نشان داد تا احساسات خواننده نامه را نسبت به گفتار و اعمال آنها بدبين کند. پيمان که به غير از بزرگنمايي کاري نميکرد، در کنار سايرجنجال آفرينيهايش، اين توهم را در بين مريدان ايجاد کرد که نهادهاي امنيتي دشمنشان هستند و به خاطر خطر جدي! که از طرف پيمان احساس ميکنند، دائماً آنها را تعقيب ميکنند، مکالماتشان شنود ميشود، از اتاق خوابشان تصويربرداري ميشود و ... و با اين کار توانست مريدان را در ترس و وحشت نگه دارد و آنها را بازي دهد. بنابراين مريدان تصور ميکردند سايه به سايه کنترل ميشوند!
پيمان در زمانها و شرايط مختلف در عرصههاي گوناگون سوار بر امواج حرکت کرد. در ابتدا خود را به عنوان تنها معلم علوم باطني معرفي نمود که هنرهاي سي و شش گانه ماورايي را ميداند و تنها کسي است که در جهان آن را تعليم ميدهد. با اوج گرفتن بحث عقل گرايي در جامعه، او هم موضوع تفکر و مديريت را مطرح کرد و خودش را بالاترين متفکر جهان معرفي نمود. در حدود سال 82 با بروز مدعيان و کلاهبرداراني که به انرژي درماني و شفا در جامعه ميپرداختند سعي کرد خود را به عنوان شفا دهنده الهي مطرح کند و جلساتي را در اين قالب توسط شاگردانش برگزار نمود.
اما با وجود اين تبليغات جنجالي او تا به حال چه کسي را شفا داده يا به چه کسي هنرهاي ماورايي را تعليم داده است؟ و چرا پس از گذشت حدود 12 سال تا به حال کسي قطره اي از اين سراب برداشت نکرده است؟ چرا کساني که به صورت تمام وقت و شبانه روزي زندگي خود را به خيال و توهم برخورداري از روح الهي در اختيار او قرار داده بودند تا به حال صلاحيت برخورداري از تعاليم او را پيدا نکردهاند؟
او در اين فکر بود که با ثبت نام اسمي تعداد بي شماري از افراد، پياده نظامي دروغين ترتيب دهد و با ليست اسامي پيروان صوري اش رقبا را کنار بزند و راه را براي معامله با ارکان قدرت باز کند. بر اين اساسي از سال 84 به بعد ادعا کرد مريدان زيادي در سراسر جهان دارد.
او در اين سالهاعده اي را که از روي نياز، ضعف يا ايمان، به معنويت گرايش داشتند، فريب داد تا با کار شبانه روزي برايش بيگاري کنند و او را به مقاصدش برسانند. او با ايجاد ابهام در گفتار، رفتار و نحوه زندگي اش توانست توهم الهي بودن خود را به مخاطبان القاء کند. مريدان هم که بطور ناخواسته در توهمات او شريک بودند و خودشان را متصل به ملکوت، غيب و ... ميدانستند، تلاش ميکردند تا هر چه بيشتر او را بالا ببرند چون هر اندازه او بالاتر ميرفت خودشان بالا ميرفتند و بالعکس. بنابراين آنها از يکديگر ارتزاق مينمودند و طبيعي است که آنها يکديگر را رها نکنند. چون مسيح (عليه السلام) فرموده: «شاگرد و استاد در سرنوشت هم شريکند».
پيمان به مريدانش موضوعاتي مطالعاتي واگذار کرد و اعلام نمود اگر به اين نتيجه برسد که آنها در موضوع تحقيقي به سطح متعارف رسيدهاند او تعليم بالاتر يا نامتعارف را در اختيارشان ميگذارد. اما هدف پنهاني او براي واگذاري تحقيقات اين بود که با مطالعه چکيده تحقيقات، آگاهي خودش را افزايش دهد. در حالي که مريدان بر اساس نمايشهاي مستقيم و غيرمستقيم تصور ميکردند که او علم لدني دارد و اين مطالب را از غيب ميگويد و از مطالعات پيمان در موضوعات تحقيقي شان خبر نداشتند.
در يکي دو سال اخير به مريدان گفته بود که دائم کتاب جريان هدايت الهي، کتاب مقدس، قرآن و نهج البلاغه بخوانند چون اين کتابها را از منشاء الهي ميدانست اما در نزد شاگردان نزديک تر تأکيد ويژه اي بر روي کتاب جريان هدايت الهي و کتاب مقدس داشت و براي عموم فقط قرآن و نهج البلاغه تجويز ميشد. با اين کار ميخواست القاء کند که مريدان به خاطر تعاليم او به خواندن قرآن روي آوردهاند. اما صحبتهاي پيمان مريدان سرسپرده را به خواندن روزانه قرآن سوق نداده بود بلکه اين کار يک دستور و نسخه تشکيلاتي بود. چون اگر مريدان به دلايل غيرعمدي، روزي اين کار را انجام ميدادند مجبور بودند دست به خودمجازاتي زده و مانند يهوديان، بيست و چهار ساعت روزه بگيرند.
او با بي اعتماد کردن مريدان نسبت به يکديگر تخم نفاق و بدبيني را بين آنها کاشت تا مريدان فقط به يک نفر يعني شخص رام ا... اعتماد داشته باشند. او با بسياري از مريدان ارتباط خصوصي داشت ولي از آنها تعهد گرفته بود که براي ديگري اين ارتباط را آشکار نسازند زيرا القاء ميکرد که فقط با آن فرد در ارتباط است. در صورتي که اگر صحبت صرفاً در مورد خدا بود چرا بايد موضوع محرمانه ميماند؟! دليلش اين است که در صورت تبادل اطلاعات بين مريدان انحرافات، تناقضات و حرکات نفاق آميزش آشکار ميگرديد.
پيمان در خرداد سال 86 در حال فرار دستگير شد و با دستور بازپرس دادسراي ويژه امنيت به زندان منتقل گرديد و به مدت شش ماه در بازداشت به سر برد. او که حدس ميزد بالاخره روزي دستگير ميشود در اين سالها تحت پوشش کارهاي معنوي به مريدان مسائل امنيتي از جمله ضد بازجويي، ضد تعقيب، ضد شنود، عمليات رواني و جوسازي و ... را آموزش داده بود و اميد داشت که بعد از دستگيري آن تدابير به بار بنشيند و مريدان دست به خودسوزي، تغيير دين، تجمع اعتراض آميز، نامه پراکني و تشويش اذهان و . . . بزنند اما نه تنها هيچ کدام از تدابيرش که کپي برداري نسخههاي کهنه و پوسيده غربي بود عملي نشد بلکه موجب شد تا چهره معاندش آشکار شود. جهت انسجام بخشي به مريدان از طريق همسرش به بيرون از زندان مژده داد که تا سال 88 ياران راستين خود را انتخاب ميکند و اين آزمون و مرحله اي براي آنهاست و به اين ترتيب اکثر آنها را دوباره در خدمت نگه داشت.
بعد از آزادي او مريدان در راديو صداي آمريکا و راديو فردا مطرح کردند و به دليل شکنجههايي که در زندان شده است از ناحيه چشم، گوش و معده خونريزي دارد. در صورتي که با بررسي پرونده پزشکي اش معلوم ميگردد که او داراي مشکلاتي در اين زمينه بوده است و در سال 84 در بيمارستان مدائن جراحي شده است.
او براي تحت تأثير قرار دادن روند پروندهاش تهديد کرد به دليل فشارهايي که به فرقه آمده، پيروانش در خارج از کشور ميخواهند به سمت دين مسيحيت بروند و با اين کار دو ابهام و سؤال ايجاد کرد: 1- اگر آنقدر که پيمان ميگويد تعليماتش ناب و استثنايي است چطور نتوانسته برخلاف ادعاهايش پيروانش را جذب قرآن و اسلام کند. 2- اگر اين دستوري تشکيلاتي به سرسپردگان باشد آيا پيمان با اين تهديد قصد تشويش اذهان عمومي را دارد. نکته اي که در همه اين موارد به نظر ميآيد اين است که در نهايت او همه مريدان را براي فرار و آزادسازي خودش قرباني خواهد کرد.
بر خلاف توصيفات عجيب و خارق العاده اي که پيمان از خودش دارد و بر خلاف تصورات ابر انساني و خداگونه اي که شاگردانش از او دارند، وي جرات نميکند ادعاها و رفتارهايي که در جمع خصوصي مريدانش مطرح کرده است را در مقابل مقامات قضايي اعتراف کند چون ميداند که مجازاتش سنگين خواهد بود. حال سؤال از ايشان اين است که اگر اينهاحقيقت است و شما هم خود را هدايتگر نه تنها مسلمانان بلکه تمام مردم جهان ميدانيد پس چرا به جاي اعتراف به حقيقت خودساخته تان آن را انکار ميکنيد؟ چطور تجسم خدا آنقدر ضعيف شده و به التماس افتاده است؟ چرا با ادعاي وجود دهها هزار نفر مريد، صد و سي قطعه فيلم کوتاه، هزاران سايت و وبلاگ و ... اين وضعيت پيش آمده است؟ اگر هم فکر ميکنيد که مانند منصور حلاج خواهيد شد لازم به يادآوري است که منصور بر عبارت «اَنَا الحَق» ايستادگي کرد و حقيقتي را که در خفا ميگفت در آشکار هم بيان کرد و همانند شما آلوده به نفاق نبود.
البته باور و پذيرش اين مطالب براي کساني که سالهااز او پيروي کردند مشکل است، با اين حال کم نيستند شاگرداني که با اين تغيير و تحولات و رسواييهاي پشت پرده، او را آشکارا و ناآشکارا ترک کردهاند.
منبع مقاله:
جمعي از نويسندگان؛(1388)، کژراهه (گزارشهايي از فرقههاي نوپديد و عرفانهاي دروغين)، تهران: موسسه جام جم، چاپ اول.
اوامر ياسين، علم موفقيت و هنرهاي زيستن سماوي، شرکت ساختماني آسمان سازه گستر، انجمن متفکران و محققان، انجمن جبهه طبيعت و گروه کوهنوردي پيام کوهستان را تأسيس کردند. او به دليل احساس خطر از تعطيلي مؤسسات، دستور اخذ عادي مجوز رزرو را از طريق مريدان ناشناس تر داد تا اگر يک فعاليت تعطيل شد، ده فعاليت ديگر راهاندازي شود. البته اين هم بزرگنمايي بيش نبود چون امکان فعال سازي اين کارها وجود نداشت و با بررسي اعضاء اسمي و فعال مؤسسات متوجه ميشويم که اسامي تعداد محدودي از مريدان در همه کارها تکرار شده است. او بر خلاف ادعاهايش به دليل حجم زياد کارها و تعداد کم پيروان توانمند، نتوانست فعاليتهايش را گسترش دهد و با وجود فشارهاي زيادي که به آنها ميآورد نتيجه لازم را نميگرفت. اگر هم بر فرض محال اين ادعاها واقعيت داشت تأسيس مؤسساتي غيرفعال و نشرياتي با تيراژ و تا سه هزار شماره در سه ماه (فصلنامه) با وجود مريداني که تمام زندگي خود را در اين راه گذاشته بودند، خروجي ناچيزي بود. او ادعا کرد نشرياتي که مريدانش تهيه ميکنند بسيار ناب و فوق العاده است ولي با وجود تمام تلاشهايي که مريدان براي فروش آنها انجام ميدادند همان تيراژ اندک هم فروش نميرفت و هر فصل مسئولين امور به جاي مقاله بايد به فکر انبار براي نشريات برگشتي بودند.
قصد نهايي اش براي راهاندازي اين فعاليتها، تشکيل يک جمعيت فرهنگي بود و البته واژه فرهنگي، پوششي نرم براي دنبال کردن اهداف سياسي، اقتصادي اش بود چون اگر اين اهدافش بصورت علني مطرح ميشد مريدان نسبت به عملکرد و راه و روش او حساس ميشدند و پي به چهره واقعي و قدرت طلبش ميبردند و شايد او را ترک ميکردند.
او که ظاهراً انجام کارهاي سياسي را براي مريدان منع کرده بود، در انتخابات نهم رياست جمهوري از معنويت به سياست راهي باز کرد تا خود را از اين طريق نيز در جامعه تبليغ کند. بنابراين مريدان را به بهانه تشکيل ستادهاي انتخاباتي و جمع آوري راي به ملاقات کانديداها فرستاد اما اين کار هم برايش بدون نتيجه ماند و هيچ کدام از آنهابه دامش نيفتادند.
او براي آن که خودش را همسو با دغدغه مسئولين و جامعه نشان دهد ادعا کرد سخنان و تعاليم او خداگرايي را در بين تعداد زيادي از گمراهان و منحرفان احياء کرده است. اما به مريدان گفته بود که قصد ياد دادن وضو با روش امام حسن (عليه السلام) را به مسئولين دارد. او به قصد فريب برخي از مسئولين ارشد و ايجاد قلابهايي در حکومت بود تا اگر اقدامي بر عليهاش صورت گرفت، از حمايت آنها برخوردار شود و مصون بماند اما اين کار هم با وجود تلاشهاي مريدانش بي نتيجه ماند و هيچ کدام از وي حمايت نکردند.
بعد از افزايش نظارت نهادهاي مختلف بر پيمان و کارهايش، او اقدام به حذف انحرافات و ادعاهاي پنهان و نقد تصنعي خود کرد و با استفاده از استراتژي فرار به جلو، قبل از آن که مسئولين امر نسبت به او حساس شوند و به سراغش بيايند، قدمي به جلو گذاشت و تعريفي ساختگي از خود ارائه داد. در همين راستا اعلام کرد شايعات متناقضي به او نسبت ميدهند و او را روح مسيح، ساي بابا، مستجاب الدعوه، جادوگر قرن، کافر، ملحد، روح خدا و ... مينامند در صورتي که بسياري از اين واژهها هم ساخته و پرداخته خودش بود. اما چرا پيمان از اين القاب بزرگ استفاده کرد و خودش را با پيامبران و امامان مقايسه نمود؟ و چرا مخالفانش را منافق و دشمنان الهي ناميد؟ با بررسي و دقت در اين واژهها متوجه ميشويم که در هر کدام از اين القاب، نهايت آن مطرح شده است و مخاطب را به اين نتيجه ميرساند که چه مثبت و چه منفي، به هر حال او انساني متفاوت و بزرگ است! او قصد داشت در ذهن خواننده و مخاطب (که همگي از مراجع و مسئولين بودند) بصورت ناخودآگاه خود را هم رده القاب مذکور قرار دهد و براي آنان توقف ذهني، ترس پنهان و تفکر و تحقيق پيرامون خودش ايجاد کند. اگر هم کسي فکر مخالفت داشت بداند که در نظر مريدان به او برچسب دشمن خدا و منافق زده ميشود.
او در نامههايي که براي مسئولين ارسال کرد خود را ضعيف و مظلوم و نهادهاي فرهنگي و امنيتي را قوي و ظالم نشان داد تا احساسات خواننده نامه را نسبت به گفتار و اعمال آنها بدبين کند. پيمان که به غير از بزرگنمايي کاري نميکرد، در کنار سايرجنجال آفرينيهايش، اين توهم را در بين مريدان ايجاد کرد که نهادهاي امنيتي دشمنشان هستند و به خاطر خطر جدي! که از طرف پيمان احساس ميکنند، دائماً آنها را تعقيب ميکنند، مکالماتشان شنود ميشود، از اتاق خوابشان تصويربرداري ميشود و ... و با اين کار توانست مريدان را در ترس و وحشت نگه دارد و آنها را بازي دهد. بنابراين مريدان تصور ميکردند سايه به سايه کنترل ميشوند!
پيمان در زمانها و شرايط مختلف در عرصههاي گوناگون سوار بر امواج حرکت کرد. در ابتدا خود را به عنوان تنها معلم علوم باطني معرفي نمود که هنرهاي سي و شش گانه ماورايي را ميداند و تنها کسي است که در جهان آن را تعليم ميدهد. با اوج گرفتن بحث عقل گرايي در جامعه، او هم موضوع تفکر و مديريت را مطرح کرد و خودش را بالاترين متفکر جهان معرفي نمود. در حدود سال 82 با بروز مدعيان و کلاهبرداراني که به انرژي درماني و شفا در جامعه ميپرداختند سعي کرد خود را به عنوان شفا دهنده الهي مطرح کند و جلساتي را در اين قالب توسط شاگردانش برگزار نمود.
اما با وجود اين تبليغات جنجالي او تا به حال چه کسي را شفا داده يا به چه کسي هنرهاي ماورايي را تعليم داده است؟ و چرا پس از گذشت حدود 12 سال تا به حال کسي قطره اي از اين سراب برداشت نکرده است؟ چرا کساني که به صورت تمام وقت و شبانه روزي زندگي خود را به خيال و توهم برخورداري از روح الهي در اختيار او قرار داده بودند تا به حال صلاحيت برخورداري از تعاليم او را پيدا نکردهاند؟
او در اين فکر بود که با ثبت نام اسمي تعداد بي شماري از افراد، پياده نظامي دروغين ترتيب دهد و با ليست اسامي پيروان صوري اش رقبا را کنار بزند و راه را براي معامله با ارکان قدرت باز کند. بر اين اساسي از سال 84 به بعد ادعا کرد مريدان زيادي در سراسر جهان دارد.
او در اين سالهاعده اي را که از روي نياز، ضعف يا ايمان، به معنويت گرايش داشتند، فريب داد تا با کار شبانه روزي برايش بيگاري کنند و او را به مقاصدش برسانند. او با ايجاد ابهام در گفتار، رفتار و نحوه زندگي اش توانست توهم الهي بودن خود را به مخاطبان القاء کند. مريدان هم که بطور ناخواسته در توهمات او شريک بودند و خودشان را متصل به ملکوت، غيب و ... ميدانستند، تلاش ميکردند تا هر چه بيشتر او را بالا ببرند چون هر اندازه او بالاتر ميرفت خودشان بالا ميرفتند و بالعکس. بنابراين آنها از يکديگر ارتزاق مينمودند و طبيعي است که آنها يکديگر را رها نکنند. چون مسيح (عليه السلام) فرموده: «شاگرد و استاد در سرنوشت هم شريکند».
پيمان به مريدانش موضوعاتي مطالعاتي واگذار کرد و اعلام نمود اگر به اين نتيجه برسد که آنها در موضوع تحقيقي به سطح متعارف رسيدهاند او تعليم بالاتر يا نامتعارف را در اختيارشان ميگذارد. اما هدف پنهاني او براي واگذاري تحقيقات اين بود که با مطالعه چکيده تحقيقات، آگاهي خودش را افزايش دهد. در حالي که مريدان بر اساس نمايشهاي مستقيم و غيرمستقيم تصور ميکردند که او علم لدني دارد و اين مطالب را از غيب ميگويد و از مطالعات پيمان در موضوعات تحقيقي شان خبر نداشتند.
در يکي دو سال اخير به مريدان گفته بود که دائم کتاب جريان هدايت الهي، کتاب مقدس، قرآن و نهج البلاغه بخوانند چون اين کتابها را از منشاء الهي ميدانست اما در نزد شاگردان نزديک تر تأکيد ويژه اي بر روي کتاب جريان هدايت الهي و کتاب مقدس داشت و براي عموم فقط قرآن و نهج البلاغه تجويز ميشد. با اين کار ميخواست القاء کند که مريدان به خاطر تعاليم او به خواندن قرآن روي آوردهاند. اما صحبتهاي پيمان مريدان سرسپرده را به خواندن روزانه قرآن سوق نداده بود بلکه اين کار يک دستور و نسخه تشکيلاتي بود. چون اگر مريدان به دلايل غيرعمدي، روزي اين کار را انجام ميدادند مجبور بودند دست به خودمجازاتي زده و مانند يهوديان، بيست و چهار ساعت روزه بگيرند.
او با بي اعتماد کردن مريدان نسبت به يکديگر تخم نفاق و بدبيني را بين آنها کاشت تا مريدان فقط به يک نفر يعني شخص رام ا... اعتماد داشته باشند. او با بسياري از مريدان ارتباط خصوصي داشت ولي از آنها تعهد گرفته بود که براي ديگري اين ارتباط را آشکار نسازند زيرا القاء ميکرد که فقط با آن فرد در ارتباط است. در صورتي که اگر صحبت صرفاً در مورد خدا بود چرا بايد موضوع محرمانه ميماند؟! دليلش اين است که در صورت تبادل اطلاعات بين مريدان انحرافات، تناقضات و حرکات نفاق آميزش آشکار ميگرديد.
پيمان در خرداد سال 86 در حال فرار دستگير شد و با دستور بازپرس دادسراي ويژه امنيت به زندان منتقل گرديد و به مدت شش ماه در بازداشت به سر برد. او که حدس ميزد بالاخره روزي دستگير ميشود در اين سالها تحت پوشش کارهاي معنوي به مريدان مسائل امنيتي از جمله ضد بازجويي، ضد تعقيب، ضد شنود، عمليات رواني و جوسازي و ... را آموزش داده بود و اميد داشت که بعد از دستگيري آن تدابير به بار بنشيند و مريدان دست به خودسوزي، تغيير دين، تجمع اعتراض آميز، نامه پراکني و تشويش اذهان و . . . بزنند اما نه تنها هيچ کدام از تدابيرش که کپي برداري نسخههاي کهنه و پوسيده غربي بود عملي نشد بلکه موجب شد تا چهره معاندش آشکار شود. جهت انسجام بخشي به مريدان از طريق همسرش به بيرون از زندان مژده داد که تا سال 88 ياران راستين خود را انتخاب ميکند و اين آزمون و مرحله اي براي آنهاست و به اين ترتيب اکثر آنها را دوباره در خدمت نگه داشت.
بعد از آزادي او مريدان در راديو صداي آمريکا و راديو فردا مطرح کردند و به دليل شکنجههايي که در زندان شده است از ناحيه چشم، گوش و معده خونريزي دارد. در صورتي که با بررسي پرونده پزشکي اش معلوم ميگردد که او داراي مشکلاتي در اين زمينه بوده است و در سال 84 در بيمارستان مدائن جراحي شده است.
او براي تحت تأثير قرار دادن روند پروندهاش تهديد کرد به دليل فشارهايي که به فرقه آمده، پيروانش در خارج از کشور ميخواهند به سمت دين مسيحيت بروند و با اين کار دو ابهام و سؤال ايجاد کرد: 1- اگر آنقدر که پيمان ميگويد تعليماتش ناب و استثنايي است چطور نتوانسته برخلاف ادعاهايش پيروانش را جذب قرآن و اسلام کند. 2- اگر اين دستوري تشکيلاتي به سرسپردگان باشد آيا پيمان با اين تهديد قصد تشويش اذهان عمومي را دارد. نکته اي که در همه اين موارد به نظر ميآيد اين است که در نهايت او همه مريدان را براي فرار و آزادسازي خودش قرباني خواهد کرد.
بر خلاف توصيفات عجيب و خارق العاده اي که پيمان از خودش دارد و بر خلاف تصورات ابر انساني و خداگونه اي که شاگردانش از او دارند، وي جرات نميکند ادعاها و رفتارهايي که در جمع خصوصي مريدانش مطرح کرده است را در مقابل مقامات قضايي اعتراف کند چون ميداند که مجازاتش سنگين خواهد بود. حال سؤال از ايشان اين است که اگر اينهاحقيقت است و شما هم خود را هدايتگر نه تنها مسلمانان بلکه تمام مردم جهان ميدانيد پس چرا به جاي اعتراف به حقيقت خودساخته تان آن را انکار ميکنيد؟ چطور تجسم خدا آنقدر ضعيف شده و به التماس افتاده است؟ چرا با ادعاي وجود دهها هزار نفر مريد، صد و سي قطعه فيلم کوتاه، هزاران سايت و وبلاگ و ... اين وضعيت پيش آمده است؟ اگر هم فکر ميکنيد که مانند منصور حلاج خواهيد شد لازم به يادآوري است که منصور بر عبارت «اَنَا الحَق» ايستادگي کرد و حقيقتي را که در خفا ميگفت در آشکار هم بيان کرد و همانند شما آلوده به نفاق نبود.
البته باور و پذيرش اين مطالب براي کساني که سالهااز او پيروي کردند مشکل است، با اين حال کم نيستند شاگرداني که با اين تغيير و تحولات و رسواييهاي پشت پرده، او را آشکارا و ناآشکارا ترک کردهاند.
منبع مقاله:
جمعي از نويسندگان؛(1388)، کژراهه (گزارشهايي از فرقههاي نوپديد و عرفانهاي دروغين)، تهران: موسسه جام جم، چاپ اول.