گزارشگر:ک، کشاورز
«وَ اِذَا السَّماءُ کُشِطَت (1)»
کتاب جريان هدايت الهي يا تعاليم حق (جلد اول) مجموعهاي از سخنرانيهاي پيمان ف. معروف به الياس (ايليا) رام ا... است که با استفاده از قالب و ظاهري معنوي توانست افراد زيادي را بفريبد. او به همراه همدستانش کساني که مشتاق تعاليم الهي بودند را فريب داد و سوء استفادههاي گوناگوني از آنها به عمل آورد و زندگيها و خانوادههاي بسياري را از هم پاشيد. در اين مجال قصد بر اين بود تا با ياري و استعانت از خداوند، آسمان دروغيني که با عنوان «وَالسَّمَاءِ وَ الطَّارِق(2) ساخته شده بود شکافته شود و نور حقيقت نمايان گردد.
پيمان ف. فرزند قاسم در تاريخ 1/11/1351 به عنوان عضو دوازدهم خانواده در کرمانشاه متولد شد. وي در دوره ابتدايي دانش آموز دبستان نوبنياد 22 بهمن واقع در ناحيه يک آموزش و پرورش کرمانشاه بود و دوره راهنمايي را در خرداد سال 1366 از مدرسه راهنمايي شهيد عباس يوسفي به پايان رساند اما به دليل مشکلاتي نتواست دوره دبيرستان خود را به پايان ببرد. در اوايل دهه هفتاد به تهران آمد و به همراه خانوادهاش در محله سمنگان واقع در شرق تهران ساکن شد. از آنجا به فرحزاد و سپس به تهرانسر رفت و آخرين منطقه سکونتش در تهران آپارتماني واقع در جنت آباد بود و در نهايت به برکت ثروت مريدان در سال 83 به خانه مجلل هزار متري در مهرشهر کرج کوچ کرد. وي در حدود 13 سالگي با خانم شباب ح، (پريا) که در همسايگي ايشان در کرمانشاه بود آشنا شد. پيمان پس از عزيمت خانواده شباب با جادوگراني در کرمانشاه و يزد آشنا شد و مدتي تحت تعليمات آنها قرار گرفت.
وي در سال 1373 با کمک فردي به نام مرتضي را با نام مستعار توکل عدهاي را براي جلسات سخنراني گرد هم آورد. مرتضي هم که مدتي به عنوان انتظامات درب ورود يک شرکت در جاده کرج مشغول به کار بود حال به عنوان رابط پيمان (خالق فتاح) يا حضرت استاد! (ملکوت) براي مدعوين معرفي گرديد و صحنه گرداني ظاهري اين جريان را به عهده گرفت. جلسات وي تحت عناوين هنر زندگي متعالي، آموزشي علوم باطني و هنرهاي ماورايي، يوگابيل و الاهيسم نوين برگزار شد که ترکيبي از عرفانهاي يهودي و مسيحي، فراروانشناسي، علم موفقيت و سحر و جادو است.
اولين و سخت ترين گام پيمان، جلب و جذب ايمان مدعوين و ترساندن آنها از قدرت، خشم و دوري خود بود چون بعد از اين مرحله هر عمل و گفتاري از سوي او براي مخاطب قابل توجيه ميشد! در همين راستا به سلسله اقداماتي که انجام داد اشاره ميشود:
پيمان به همراه نزديک ترين دوستش فرشاد م. معروف به پيما الهي کتاب جريان هدايت الهي را در سال 76 تهيه و تنظيم نمود. او با استفاده از مقدمه کتاب، فضايي قدس گونه پيرامون خود ايجاد نمود. اما هشت سال بعد با توجه به تبعات منفي اين مقدمه، در ظاهر نگارش آن را به فرشاد نسبت داد و از بيان آن مطالب ابراز نارضايتي و بي اطلاعي نمود ولي در محافل خصوصي همان مطالب را بصورت اغراق آميزتري تأييد نمود. در عين حال نبايد فراموش کرد که انکار ظاهري وي هم برنامهاي موذيانه و تحريک کننده براي معرفي خودش بود. او در بند ششم اطلاعيه شماره يک، قسمت سوم گزيده کوتاهي از سخنان الياس رام ا... که در سال 86 بصورت گسترده در بين مراجع و مسئولين توزيع شد آورده است: «توضيحات اضافه شده به کتاب تعاليم حق (جلد اول کتاب جريان هدايت الهي) که بصورت مقدمه در کتاب وجود دارد، مورد تأييد ايشان نبوده و به همين دليل آقاي پيما الهي، يکي از تهيه کنندگان اصلي کتاب از مجموعه نشر تعاليم حق اخراج گرديد». ذکر نکاتي در اين جا خالي از لطف نيست و به شناخت ما در مورد اين شخص کمک بيشتري ميکند. 1- چنين اطلاعيهاي در سالهاي قبل از آن وجود نداشت؛ 2- گزيده کوتاه اصلاً قسمت اول و دوم نداشت که حالا قسمت سوم آن منتشر شده باشد و اين از اقدامات پيمان بود تا القاء کند قبلاً مواردي در اين راستا منتشر شده است. 3- فرشاد م. از بنيانگذاران فرقه رام ا... با هماهنگي شخص پيمان اقدام به چاپ کتاب نمود اما پس از مرگ مشکوکش پيمان از فرصت استفاده کرد و تقصيرها را به گردن او انداخت.
در ابتداي مقدمه کتاب جريان هدايت الهي نوشته است «درباره تولدش حکايت شگفت انگيزي نقل ميشود. . .» و او اين شايعه را در بين مريدانش ترويج داد که مادرش در زمان بارداري از طريق چشم و دهان از نوري (روح الهي) تغذيه کرده که آن نور نويد به دنيا آمدن فرزندي را داده است و در زمان تولد هم پيمان در پيلهاي نوراني قرار داشته است! اين کار کپي برداري از تولد حضرت عيسي مسيح (عليه السلام) بود تا از اين طريق خودش را همانند ايشان مطرح کند و چهرهاي مقدس را به مخاطب القاء نمايد. در اينجا از شيوه «انتقال» در تبليغ استفاده شده است که اعتبار يک موضوع به دليل تشابه، به موضوع ديگر منتقل ميشود. القاب و واژههايي مانند «آواتار» به معني «تجسم جريان حقيقت»، «روح مجسم حق»، «تجسم الهي»، «بني سماء» و «سات گورو» هم در راستاي همين شيوه تبليغي بود. او اسامي ديگري را نيز براي خودش در نظر گرفت و اين گونه اظهار کرد که آنها از سوي ديگران به او داده شده است و با استفاده از اين اسامي توانست هويت خانوادگي خود را پنهان نمايد و همچنين شکلي ناشناخته و مقدسي مأب به خود دهد.(3) بطور کلي او با مطالعه و کپي برداري زندگي بزرگان معنوي فضايي ايجاد کرد که مدام مخاطبانش، او را با پيامبران، امامان، بزرگان و شخصيتهاي برجسته معنوي مقايسه کنند و بتواند اين تصوير را در ذهن آنها ايجاد کند که همانند آنان است. ولي با گذشت زمان پا را فراتر هم گذاشت و به مريدان القاء کرد که معلم پيامبران و ساير بزرگان هم خودش بوده است! و خودش را الياس نبي ميدانست که در اين زمان ظهور کرده است.
از ديگر شايعات تولدش اين است که ميگويد به دليل شرايط خاصي که مادرش در زمان بارداري داشته، او را پس از تولد نزد کسي ميبرند و آن شخص برايش اسمي نامناسب انتخاب ميکند که احتمالا در خور شان و شخصيت والاي وي نبوده است؟! اما با قرار دادن اسم پيمان در کنار اسم 14 خواهر و برادر ديگرش از جمله کامران، ساسان، آرمان، کيوان و ... متوجه ميشويم که اين اسامي در فضايي مشابه هم هستند و اين کار توسط همان کساني انجام گرفته که اسامي ساير فرزندان را نيز انتخاب کردهاند؛ يعني همان والدينش!
پيمان ميگفت در کودکي به کنار رودخانهاي ميرفته و ساعتها در آن جا وقت گذراني ميکرده است. روزي در آن جا با شخصي آشنا ميشود که اکنون از او به عنوان حضرت استاد (روح خدا) نام ميبرد و آن استاد زندگي او را متحول ميکند و مأموريت هدايت و تعليم از جانب خداوند را به او واگذار مينمايد. اين داستان را هم مشابه مدعيان معنوي شناخته شده مطرح کرد و همان شيوه انتقال را به کار برد تا خودش را همانند آنان معرفي نمايد. بنابراين آشنايي با معلم خيالي اش را شبيه به زندگي پال توئيچل بيان کرد که در کنار رودخانهاي با معلمش ربازار تارز 4 آشنا ميشود و پس از آن دچار تحول روحي و دروني ميگردد.
او براي آن که بگويد داراي علم لدني است و مطالبش را از غيب ميگويد در معرفي خود نوشته است: «تحصيلات او اندک و ناچيز است و بقول خودشان يک روز همان اندک اندوخته را هم سوزاندم و به فراموشي سپردم» ولي واقعيت اين است که مدرک تحصيليش زير ديپلم است و آن مدرک را هم نسوزانده بلکه با استفاده از همان مدرک تحصيلي در تاريخ 20/11/78 (يعني يکسال پس از چاپ کتاب جريان هدايت الهي) با پرداخت پنج ميليون ريال خدمت سربازي خود را خريداري نموده است.
پيمان سعي کرد در نظر مخاطبينش خود را داراي چندين قالب شخصيتي جلوه دهد و عيبها و کمبودهايش را در پس آنها توجيه نمايد تا اگر خطايي از او سر زد به حساب قالبهاي شخصيتي و ابعاد بي نهايتش! گذاشته شود. به همين منظور در اين کتاب خود را اين چنين توصيف ميکند. «او در قالبهاي شخصيتي متعدد و گاه بظاهر متفاوتي در اجتماع ظاهر شده. شخصيتش بسيار اسرارآميز و چند پهلوست، به گونهاي که گاهي بيننده را ميان ايمان و ترديد حرکت ميدهد. او در پس حجابهاي ارادي و در ناشناختگي زيسته، با آنکه بسادگي در ميان اجتماع زندگي کرده و...». اما اساساً او از اجتماع فراري بود و امکان اين را هم نداشت که در حد متعارف با کسي ارتباط برقرار کند تا جايي که همواره خود را در اتاق خودساختهاش زنداني ميکرد. با استناد به قانون «مشت نمونه خروار» در اين دوازده سال با شاگردان، اطرافيان و حتي خانواده خود ارتباطي کامل برقرار نکرد و فقط در شرايط مختلف و بصورت مقطعي از آنها سوء استفاده کرد و آنها را ابزار دست خود قرار داد زيرا اگر خود را بيش از حد در معرض و دسترس قرار ميداد چهره اصليش آشکار ميشد و ديگر خريداري نداشت بنابراين بايد با ايفاي نقش، خودش را پنهان ميکرد.
او براى کسب اعتبار و مقبوليت بخشيدن به خود، گفت از حلقههاي متصل «ماها...»، معلم اعظم حق و قطب الهي در زمين ميباشد». به عبارتي ديگر او خود را نماينده روح خدا در زمين معرفي کرد و اظهار داشت که تنها کسي است که وظيفه تعليم و القاء روح را از جانب خدا دارد و ساير کساني که به شکلي مدعي اين موضوع هستند شيادند و اگر هم حرکتي درست انجام ميشود تحت کنترل و نظارت وي است و زمين حوزه ي تحت تسلط اوست! آيا او با اين کار قصد داشت خودش را موجه و متصل به خداوند و سرچشمه خوبيها معرفي نمود تا بتواند از آن طريق به اهداف شومش برسد؟ اگر او خود را هر چيزي به غير از عناوين مقدس و الهي معرفي ميکرد آيا باز هم ميتوانست کساني که خالصانه مشتاق خداوند بودند را جذب کند و از آنها با اين نام بيگاري بکشد؟
بطور کلي اين گونه اظهارات و ادعاهاي مبهم و نامفهوم در تمامي کارهاي او قابل مشاهده است. او مطالبي را عنوان کرد که محک و معيار سنجشي براي آن وجود نداشته باشد تا در نتيجه مورد نقد هم قرار نگيرد. کلي گويي و استفاده از عبارات کيفي، احساسي و مبهم بيانگر شيوهاي ديگر از تبليغات به کار گرفته شده در کارهاي اوست. بر فرض اگر در مورد دين، مذهب، علم و ... به صراحت صحبت ميکرد به هر حال زير ذربين قرار ميگرفت ولي او در مورد مسائلي مانند روح، القاء روح و ... صحبت کرد تا امکان ارزيابي گفتهها و ادعاهايش به سادگي ميسر نباشد و هر طور هم که بخواهد آن را به نفع خودش تفسير کند.
دور از دسترس بودن، حاضر نشدن در جمع افراد و يا حاضر شدن با تشريفاتي اصل به عامل گسترش دهنده ي فضاي تقدس در پيرامون پيمان منجر شد. مبهم برخورد کردن، در لفافه حرف زدن، طفره رفتن از پاسخ گويي به سوالاتي که جواب کاملا معلومي مانند بله، خير يا نمي دانم داشت از شگردهاي اصلي او بود. او تصوري غيرمستقيم يا نيمه مستقيم براي مخاطب ايجاد ميکرد و پس از تحريک مخاطب در آن موضوع، پاسخي مبهم به آنها ميداد و تلويحاً به همان سمتي که ميخواست سوقش ميداد و يا اين که در آن مورد سکوت ميکرد و اصلاً پاسخي نمي داد تا خلاء و ابهام بيش تري ايجاد کند و با اين کار ظرفيت پذيرندگي مخاطب نيز بالا رود و هر چيزي را در مورد وي بپذيرد که نتيجه همه اين کارها تأييد و تثبيت خودش بود. با اين کار نه ظاهراً اداري کرده بود و نه آن که مستقيماً چيزي را گفته بود تا واکنشي منفي ايجاد کند و اين مخاطب بود که خود بخود به نتيجهاي که مورد نظر پيمان بود ميرسيد.
براي نمونه به اين پرسش و پاسخ از صفحه 121 کتاب ميتوان اشاره کرد: «سؤال- شما که هستيد؟ ميخواهيم واقعيت را از زبان خودتان بشنويم. جواب- راه را به اشتباه نرويد. مهم اين است که خودتان را بشناسيد. اساس، پاسخ به سوال «من کيستم؟» است، نه «تو کيستي؟». چه ارزشي دارد که بدانيد من کيستم؟ فرض کنيم که من بگويم، چه کسي هستم. اما آيا شما به همين راحتي گفته ي مرا ميپذيريد؟... اين براي شما چه فرقي دارد؟ شما همان چيزي را باور داريد که تصور کرده ايد درست است. اگر من موافق خيالتان چيزي بگويم باورش ميکنيد و اگر بر خلاف آن بگويم آنرا مردود ميشماريد. قصد شما اين نيست که بدانيد «من کيستم» هرچند که ظاهر سؤالتان اينطور نشان ميدهد. شما در واقع ميخواهيد بدانيد که آيا من با نظر شما موافقم يا مخالف. اما فرزند آدم را دست کم نگيريد زيرا حامل هستي بزرگ است. اگر نيم نگاهي به عظمت الهي خود بيندازيد ديگر چيزي براي شما عجيب و باورنکردني نيست ... آيا ميفهميد چه ميگويم؟ من همانم که هستم». پيمان با اين روش، از پاسخ دهي طفره رفته و در ضمن فضايي را در طي پاسخ براي مخاطب ايجاد کرده و در آخر هم ضربه را به مخاطب وارد نموده است و خودش را حامل هستي بزرگ، داراي عظمت الهي و ناشناخته معرفي کرده است.
و اما درباره تجارب شگفت انگيز، اعمال خارق العاده و تسلطش بر علوم باطني و ماورايي؛ پيمان به همراه دو سه نفر ديگر در مورد هيپنوتيزم، مانيه تيزم، خلسه و سحر و جادو مطالعات و تمريناتي انجام داده بود و تمام توصيفاتي که از وي انجام گرفته توهمات خود او بوده که قصد داشت اطرافيان خود را به اين باور برساند که او داراي قدرت و شعور الهي است و از اين طريق تسلط رواني و فرارواني خود را بر مخاطبان افزايش دهد. نتيجه بررسيهاي دقيق کارشناسي در مورد خزعبلاتي به عنوان «اخبار مکتوم» که او آن را محل محکم استنادات ادعاهاي باطني خود قرار ميداد اين است که در مورد وقوع تمام آن موارد ابهاماتي جدي وجود دارد و تناقضاتي اساسي بين اصل موضوع و نسخ اصلاح شده به چشم ميخورد. مهمتر آن که مشاهدات شاهدان هم با تفاسير، القائات، جوسازيها و شعبده شخص پيمان شکل ميگرفته و نه آن که واقعاً به آن شکلي که بيان شده است رخ داده باشد. بنابراين اگر توضيحات پيمان به اطرافيان را در ان زمان حذف کنيم چه ميماند؟ آيا جز اينست که واقعهاي شايد معمول و پيش و پا افتاده رخ داده است؟ يا حتي اصلاً اتفاقي هم نيفتاده باشد بلکه فقط جوسازيها و بزرگنماييهاي پيمان در کار بوده است؟ از جمله نکات اصلي که در اين زمينه بايد به آن توجه داشت اين است که پيمان از شرايط به نفع خودش حداکثر استفاده را مينمود. به عنوان نمونه يکي از ادعاهايش که در مورد پيشگويي يازده سپتامبر است، مورد بررسي قرار ميدهيم:
در اولين سالروز يازدهم سپتامبر برگهاي با دستخط پيمان توسط يکي از شاگردان براي ساير مريدان خوانده شد و اينطور القاء شد که پيمان قبل از يازدهم سپتامبر اين واقعه را پيش بيني کرده است. اما واقعيت زماني افشاء شد که معلوم گرديد برگه مورد استناد چند روز بعد از يازدهم سپتامبر به آن شاگرد داده شده است و نه قبل از آن، آن شاگرد هم تصور کرده که با وجود آن که برگه را بعد از آن تاريخ دريافت کرده است ولي پيمان آن را قبلاً نگاشته است!
به عنوان شاهدي محکم، او که ادعا داشت آن چه ميگويد همان ميشود، از غيب خبر دارد، طي الارض ميکند و بطور کلي بر تمام علوم باطني تسلط دارد در عين ناباوري مريدان در خرداد سال 86 دستگير و به مدت شش ماه در زندان ماند و در حين دستگيري به جاي ناپديد شدن، از ديوار حياط همسايه فرار کرد و اين دستگيري فرصتي شد تا چهره ي پوشالي اش آشکار شود. اما بر فرض اگر چنين ادعاهايي هم است بود همانطور که خيليها با تمرين و رياضت ميتوانند به اين قابليتها دست يابند بايد گفت وجود چنين چيزهايي دليلي بر الهي بودن کسي نيست.
يکي از ادعاهاي اصلي او احياء عشق و ايمان به خدا در بين مريدانش بود و اين موضوع به تأييد اکثر کساني که با وي در ارتباط هستند ميرسد. حال اين سؤال مطرح است که کدام کلاهبردار تا به حال اعلام کرده که ميخواهم کلاهبرداري کنم؛ خانوادهها را از هم بپاشم؛ زمان، پول، امکانات و مهمتر از همه اختيار قربانيانم را تحت کنترل و سلطه بگيرم؛ والدين را از فرزندان، و زنان را از شوهران جدا کنم؛ خود را وارد صحنه سياسي کنم و به مسئولين خط دهي سياسي کنم و ...؟ بنابراين طبيعي است که براي فريب مردم بايد راه و قالبي را انتخاب ميکرد تا بتواند آنها را به مدت ده پانزده سال به دنبال خود بکشد و در زير نقابي معنوي به سوء استفاده از آنها بپردازد.
او از هر روشي براي کسب و گسترش قدرت و جاه طلبي استفاده ميکرد و با بيان اين که «در مناطق مختلف هزاران تن پيرو دارد» قصد داشت پايههايي براي خود در جامعه ايجاد کند و توهم اين را داشت تا نقشي تعيين کننده براي خود بدست آورد. تأکيد مکرر بر تعداد بسيار زياد افراد هم شيوهاي با عنوان «کارناوال تبليغاتي» است و وجود هزاران تن پيرو که قطعاً هم وجود ندارند، الزاماً به معناي برتري و اولوهيت نيست.
در سالهاي اوليه فعاليتش مجموعهاي ناآشکار را به عنوان مقربون معرفي کرد و در سالهاي بعد آن را حم ناميد. پيمان براي بزرگنمايي ميگفت اين مجموعه متشکل از اشخاص استثنايي و شاخصي است که او در سالهاي گذشته آنها را شناسايي کرده است و نبايد بين آنها و مريدان بخش آشکار اتصالي بوجود آيد. او براي آن که به مريدان فشار بياورد و آنها را به فعاليت بيشتر تحريک کند و شبانه روز از آنها بيگاري بکشد ميداني رقابتي بين مريدان با حم ايجاد کرد و همواره توانايي شاگردان دروغين ناآشکار يا حم را بر سر مريدان کوبيد. اما حقيقت موضوع اين است که قبل از فوت فرشاد او بود که برگههايي با امضاء مقربون را تنظيم ميکرد ولي بعد از آن خود پيمان برگههاي حم را تنظيم نمود و با عنوان واحدهاي مختلف حم براي مريدان ميفرستاد. با اين کار او توانست اشتباهات خودش را به حم نسبت دهد تا جايگاهش در بين مريدان خدشه دار نشود و در نتيجه اگر هم انتقادي از عملکردشان بود از مجموعهاي خيالي و نامعلوم صورت ميگرفت.
همچنين براي ايجاد رقابت بين اعضاء و تحريک آنها به فعاليت بيشتر، دائماً اين موضوع را مطرح ميکرد که «پيروان راستين بسيار اندکند» و راه نزديکي، تسليم، خدمتگزاري و تبعيت (از پيمان) است. آن هم نه هر خدمتي بلکه خدمتي هماهنگ يعني کارهايي را که پيمان از طرف خداوند براي آنها تعريف ميکرد. بنابراين پيامش براي مريدان اين بود که هر کسي ميخواهد نزديک شود بايد بيشتر زمان و زندگي خود را در اختيار تحقق اهداف خداوند يعني شخصي پيمان بگذارد. او براي دلخوشي و جلوگيري از اعتراض مريدان ميگفت شما در عوض اين همه کاري که انجام ميدهيد خدا را به دست ميآوريد و با بردن نام خدا دهان آنها را ميبست. با وجود آن تدابير اگر باز هم کسي مخالفتي ميکرد برخوردهاي مختلفي از جمله شکايت (مالي و . . .)، ايجاد درگيريهاي خانوادگي و... را در دستور کار قرار ميداد تا آنها را از سر راه کنار بزند. اگر هم کسي قصد جدا شدن از او را داشت طوري فضاسازي ميکرد که آن شخص به خاطر قصدش احساس گناه کند. به سايرين هم ميگفت که آن شخص گرفتار روح شيطاني شده پس از او فاصله بگيريد تا آلوده نشويد! زيرا پيمان ميخواست که افراد بيشتري تحت تأثير شخص جدا شده قرار نگيرند و او را ترک نکنند.
جمعي از نويسندگان؛(1388)، کژراهه (گزارشهايي از فرقههاي نوپديد و عرفانهاي دروغين)، تهران: موسسه جام جم، چاپ اول.
کتاب جريان هدايت الهي يا تعاليم حق (جلد اول) مجموعهاي از سخنرانيهاي پيمان ف. معروف به الياس (ايليا) رام ا... است که با استفاده از قالب و ظاهري معنوي توانست افراد زيادي را بفريبد. او به همراه همدستانش کساني که مشتاق تعاليم الهي بودند را فريب داد و سوء استفادههاي گوناگوني از آنها به عمل آورد و زندگيها و خانوادههاي بسياري را از هم پاشيد. در اين مجال قصد بر اين بود تا با ياري و استعانت از خداوند، آسمان دروغيني که با عنوان «وَالسَّمَاءِ وَ الطَّارِق(2) ساخته شده بود شکافته شود و نور حقيقت نمايان گردد.
پيمان ف. فرزند قاسم در تاريخ 1/11/1351 به عنوان عضو دوازدهم خانواده در کرمانشاه متولد شد. وي در دوره ابتدايي دانش آموز دبستان نوبنياد 22 بهمن واقع در ناحيه يک آموزش و پرورش کرمانشاه بود و دوره راهنمايي را در خرداد سال 1366 از مدرسه راهنمايي شهيد عباس يوسفي به پايان رساند اما به دليل مشکلاتي نتواست دوره دبيرستان خود را به پايان ببرد. در اوايل دهه هفتاد به تهران آمد و به همراه خانوادهاش در محله سمنگان واقع در شرق تهران ساکن شد. از آنجا به فرحزاد و سپس به تهرانسر رفت و آخرين منطقه سکونتش در تهران آپارتماني واقع در جنت آباد بود و در نهايت به برکت ثروت مريدان در سال 83 به خانه مجلل هزار متري در مهرشهر کرج کوچ کرد. وي در حدود 13 سالگي با خانم شباب ح، (پريا) که در همسايگي ايشان در کرمانشاه بود آشنا شد. پيمان پس از عزيمت خانواده شباب با جادوگراني در کرمانشاه و يزد آشنا شد و مدتي تحت تعليمات آنها قرار گرفت.
وي در سال 1373 با کمک فردي به نام مرتضي را با نام مستعار توکل عدهاي را براي جلسات سخنراني گرد هم آورد. مرتضي هم که مدتي به عنوان انتظامات درب ورود يک شرکت در جاده کرج مشغول به کار بود حال به عنوان رابط پيمان (خالق فتاح) يا حضرت استاد! (ملکوت) براي مدعوين معرفي گرديد و صحنه گرداني ظاهري اين جريان را به عهده گرفت. جلسات وي تحت عناوين هنر زندگي متعالي، آموزشي علوم باطني و هنرهاي ماورايي، يوگابيل و الاهيسم نوين برگزار شد که ترکيبي از عرفانهاي يهودي و مسيحي، فراروانشناسي، علم موفقيت و سحر و جادو است.
اولين و سخت ترين گام پيمان، جلب و جذب ايمان مدعوين و ترساندن آنها از قدرت، خشم و دوري خود بود چون بعد از اين مرحله هر عمل و گفتاري از سوي او براي مخاطب قابل توجيه ميشد! در همين راستا به سلسله اقداماتي که انجام داد اشاره ميشود:
پيمان به همراه نزديک ترين دوستش فرشاد م. معروف به پيما الهي کتاب جريان هدايت الهي را در سال 76 تهيه و تنظيم نمود. او با استفاده از مقدمه کتاب، فضايي قدس گونه پيرامون خود ايجاد نمود. اما هشت سال بعد با توجه به تبعات منفي اين مقدمه، در ظاهر نگارش آن را به فرشاد نسبت داد و از بيان آن مطالب ابراز نارضايتي و بي اطلاعي نمود ولي در محافل خصوصي همان مطالب را بصورت اغراق آميزتري تأييد نمود. در عين حال نبايد فراموش کرد که انکار ظاهري وي هم برنامهاي موذيانه و تحريک کننده براي معرفي خودش بود. او در بند ششم اطلاعيه شماره يک، قسمت سوم گزيده کوتاهي از سخنان الياس رام ا... که در سال 86 بصورت گسترده در بين مراجع و مسئولين توزيع شد آورده است: «توضيحات اضافه شده به کتاب تعاليم حق (جلد اول کتاب جريان هدايت الهي) که بصورت مقدمه در کتاب وجود دارد، مورد تأييد ايشان نبوده و به همين دليل آقاي پيما الهي، يکي از تهيه کنندگان اصلي کتاب از مجموعه نشر تعاليم حق اخراج گرديد». ذکر نکاتي در اين جا خالي از لطف نيست و به شناخت ما در مورد اين شخص کمک بيشتري ميکند. 1- چنين اطلاعيهاي در سالهاي قبل از آن وجود نداشت؛ 2- گزيده کوتاه اصلاً قسمت اول و دوم نداشت که حالا قسمت سوم آن منتشر شده باشد و اين از اقدامات پيمان بود تا القاء کند قبلاً مواردي در اين راستا منتشر شده است. 3- فرشاد م. از بنيانگذاران فرقه رام ا... با هماهنگي شخص پيمان اقدام به چاپ کتاب نمود اما پس از مرگ مشکوکش پيمان از فرصت استفاده کرد و تقصيرها را به گردن او انداخت.
در ابتداي مقدمه کتاب جريان هدايت الهي نوشته است «درباره تولدش حکايت شگفت انگيزي نقل ميشود. . .» و او اين شايعه را در بين مريدانش ترويج داد که مادرش در زمان بارداري از طريق چشم و دهان از نوري (روح الهي) تغذيه کرده که آن نور نويد به دنيا آمدن فرزندي را داده است و در زمان تولد هم پيمان در پيلهاي نوراني قرار داشته است! اين کار کپي برداري از تولد حضرت عيسي مسيح (عليه السلام) بود تا از اين طريق خودش را همانند ايشان مطرح کند و چهرهاي مقدس را به مخاطب القاء نمايد. در اينجا از شيوه «انتقال» در تبليغ استفاده شده است که اعتبار يک موضوع به دليل تشابه، به موضوع ديگر منتقل ميشود. القاب و واژههايي مانند «آواتار» به معني «تجسم جريان حقيقت»، «روح مجسم حق»، «تجسم الهي»، «بني سماء» و «سات گورو» هم در راستاي همين شيوه تبليغي بود. او اسامي ديگري را نيز براي خودش در نظر گرفت و اين گونه اظهار کرد که آنها از سوي ديگران به او داده شده است و با استفاده از اين اسامي توانست هويت خانوادگي خود را پنهان نمايد و همچنين شکلي ناشناخته و مقدسي مأب به خود دهد.(3) بطور کلي او با مطالعه و کپي برداري زندگي بزرگان معنوي فضايي ايجاد کرد که مدام مخاطبانش، او را با پيامبران، امامان، بزرگان و شخصيتهاي برجسته معنوي مقايسه کنند و بتواند اين تصوير را در ذهن آنها ايجاد کند که همانند آنان است. ولي با گذشت زمان پا را فراتر هم گذاشت و به مريدان القاء کرد که معلم پيامبران و ساير بزرگان هم خودش بوده است! و خودش را الياس نبي ميدانست که در اين زمان ظهور کرده است.
از ديگر شايعات تولدش اين است که ميگويد به دليل شرايط خاصي که مادرش در زمان بارداري داشته، او را پس از تولد نزد کسي ميبرند و آن شخص برايش اسمي نامناسب انتخاب ميکند که احتمالا در خور شان و شخصيت والاي وي نبوده است؟! اما با قرار دادن اسم پيمان در کنار اسم 14 خواهر و برادر ديگرش از جمله کامران، ساسان، آرمان، کيوان و ... متوجه ميشويم که اين اسامي در فضايي مشابه هم هستند و اين کار توسط همان کساني انجام گرفته که اسامي ساير فرزندان را نيز انتخاب کردهاند؛ يعني همان والدينش!
پيمان ميگفت در کودکي به کنار رودخانهاي ميرفته و ساعتها در آن جا وقت گذراني ميکرده است. روزي در آن جا با شخصي آشنا ميشود که اکنون از او به عنوان حضرت استاد (روح خدا) نام ميبرد و آن استاد زندگي او را متحول ميکند و مأموريت هدايت و تعليم از جانب خداوند را به او واگذار مينمايد. اين داستان را هم مشابه مدعيان معنوي شناخته شده مطرح کرد و همان شيوه انتقال را به کار برد تا خودش را همانند آنان معرفي نمايد. بنابراين آشنايي با معلم خيالي اش را شبيه به زندگي پال توئيچل بيان کرد که در کنار رودخانهاي با معلمش ربازار تارز 4 آشنا ميشود و پس از آن دچار تحول روحي و دروني ميگردد.
او براي آن که بگويد داراي علم لدني است و مطالبش را از غيب ميگويد در معرفي خود نوشته است: «تحصيلات او اندک و ناچيز است و بقول خودشان يک روز همان اندک اندوخته را هم سوزاندم و به فراموشي سپردم» ولي واقعيت اين است که مدرک تحصيليش زير ديپلم است و آن مدرک را هم نسوزانده بلکه با استفاده از همان مدرک تحصيلي در تاريخ 20/11/78 (يعني يکسال پس از چاپ کتاب جريان هدايت الهي) با پرداخت پنج ميليون ريال خدمت سربازي خود را خريداري نموده است.
پيمان سعي کرد در نظر مخاطبينش خود را داراي چندين قالب شخصيتي جلوه دهد و عيبها و کمبودهايش را در پس آنها توجيه نمايد تا اگر خطايي از او سر زد به حساب قالبهاي شخصيتي و ابعاد بي نهايتش! گذاشته شود. به همين منظور در اين کتاب خود را اين چنين توصيف ميکند. «او در قالبهاي شخصيتي متعدد و گاه بظاهر متفاوتي در اجتماع ظاهر شده. شخصيتش بسيار اسرارآميز و چند پهلوست، به گونهاي که گاهي بيننده را ميان ايمان و ترديد حرکت ميدهد. او در پس حجابهاي ارادي و در ناشناختگي زيسته، با آنکه بسادگي در ميان اجتماع زندگي کرده و...». اما اساساً او از اجتماع فراري بود و امکان اين را هم نداشت که در حد متعارف با کسي ارتباط برقرار کند تا جايي که همواره خود را در اتاق خودساختهاش زنداني ميکرد. با استناد به قانون «مشت نمونه خروار» در اين دوازده سال با شاگردان، اطرافيان و حتي خانواده خود ارتباطي کامل برقرار نکرد و فقط در شرايط مختلف و بصورت مقطعي از آنها سوء استفاده کرد و آنها را ابزار دست خود قرار داد زيرا اگر خود را بيش از حد در معرض و دسترس قرار ميداد چهره اصليش آشکار ميشد و ديگر خريداري نداشت بنابراين بايد با ايفاي نقش، خودش را پنهان ميکرد.
او براى کسب اعتبار و مقبوليت بخشيدن به خود، گفت از حلقههاي متصل «ماها...»، معلم اعظم حق و قطب الهي در زمين ميباشد». به عبارتي ديگر او خود را نماينده روح خدا در زمين معرفي کرد و اظهار داشت که تنها کسي است که وظيفه تعليم و القاء روح را از جانب خدا دارد و ساير کساني که به شکلي مدعي اين موضوع هستند شيادند و اگر هم حرکتي درست انجام ميشود تحت کنترل و نظارت وي است و زمين حوزه ي تحت تسلط اوست! آيا او با اين کار قصد داشت خودش را موجه و متصل به خداوند و سرچشمه خوبيها معرفي نمود تا بتواند از آن طريق به اهداف شومش برسد؟ اگر او خود را هر چيزي به غير از عناوين مقدس و الهي معرفي ميکرد آيا باز هم ميتوانست کساني که خالصانه مشتاق خداوند بودند را جذب کند و از آنها با اين نام بيگاري بکشد؟
بطور کلي اين گونه اظهارات و ادعاهاي مبهم و نامفهوم در تمامي کارهاي او قابل مشاهده است. او مطالبي را عنوان کرد که محک و معيار سنجشي براي آن وجود نداشته باشد تا در نتيجه مورد نقد هم قرار نگيرد. کلي گويي و استفاده از عبارات کيفي، احساسي و مبهم بيانگر شيوهاي ديگر از تبليغات به کار گرفته شده در کارهاي اوست. بر فرض اگر در مورد دين، مذهب، علم و ... به صراحت صحبت ميکرد به هر حال زير ذربين قرار ميگرفت ولي او در مورد مسائلي مانند روح، القاء روح و ... صحبت کرد تا امکان ارزيابي گفتهها و ادعاهايش به سادگي ميسر نباشد و هر طور هم که بخواهد آن را به نفع خودش تفسير کند.
دور از دسترس بودن، حاضر نشدن در جمع افراد و يا حاضر شدن با تشريفاتي اصل به عامل گسترش دهنده ي فضاي تقدس در پيرامون پيمان منجر شد. مبهم برخورد کردن، در لفافه حرف زدن، طفره رفتن از پاسخ گويي به سوالاتي که جواب کاملا معلومي مانند بله، خير يا نمي دانم داشت از شگردهاي اصلي او بود. او تصوري غيرمستقيم يا نيمه مستقيم براي مخاطب ايجاد ميکرد و پس از تحريک مخاطب در آن موضوع، پاسخي مبهم به آنها ميداد و تلويحاً به همان سمتي که ميخواست سوقش ميداد و يا اين که در آن مورد سکوت ميکرد و اصلاً پاسخي نمي داد تا خلاء و ابهام بيش تري ايجاد کند و با اين کار ظرفيت پذيرندگي مخاطب نيز بالا رود و هر چيزي را در مورد وي بپذيرد که نتيجه همه اين کارها تأييد و تثبيت خودش بود. با اين کار نه ظاهراً اداري کرده بود و نه آن که مستقيماً چيزي را گفته بود تا واکنشي منفي ايجاد کند و اين مخاطب بود که خود بخود به نتيجهاي که مورد نظر پيمان بود ميرسيد.
براي نمونه به اين پرسش و پاسخ از صفحه 121 کتاب ميتوان اشاره کرد: «سؤال- شما که هستيد؟ ميخواهيم واقعيت را از زبان خودتان بشنويم. جواب- راه را به اشتباه نرويد. مهم اين است که خودتان را بشناسيد. اساس، پاسخ به سوال «من کيستم؟» است، نه «تو کيستي؟». چه ارزشي دارد که بدانيد من کيستم؟ فرض کنيم که من بگويم، چه کسي هستم. اما آيا شما به همين راحتي گفته ي مرا ميپذيريد؟... اين براي شما چه فرقي دارد؟ شما همان چيزي را باور داريد که تصور کرده ايد درست است. اگر من موافق خيالتان چيزي بگويم باورش ميکنيد و اگر بر خلاف آن بگويم آنرا مردود ميشماريد. قصد شما اين نيست که بدانيد «من کيستم» هرچند که ظاهر سؤالتان اينطور نشان ميدهد. شما در واقع ميخواهيد بدانيد که آيا من با نظر شما موافقم يا مخالف. اما فرزند آدم را دست کم نگيريد زيرا حامل هستي بزرگ است. اگر نيم نگاهي به عظمت الهي خود بيندازيد ديگر چيزي براي شما عجيب و باورنکردني نيست ... آيا ميفهميد چه ميگويم؟ من همانم که هستم». پيمان با اين روش، از پاسخ دهي طفره رفته و در ضمن فضايي را در طي پاسخ براي مخاطب ايجاد کرده و در آخر هم ضربه را به مخاطب وارد نموده است و خودش را حامل هستي بزرگ، داراي عظمت الهي و ناشناخته معرفي کرده است.
و اما درباره تجارب شگفت انگيز، اعمال خارق العاده و تسلطش بر علوم باطني و ماورايي؛ پيمان به همراه دو سه نفر ديگر در مورد هيپنوتيزم، مانيه تيزم، خلسه و سحر و جادو مطالعات و تمريناتي انجام داده بود و تمام توصيفاتي که از وي انجام گرفته توهمات خود او بوده که قصد داشت اطرافيان خود را به اين باور برساند که او داراي قدرت و شعور الهي است و از اين طريق تسلط رواني و فرارواني خود را بر مخاطبان افزايش دهد. نتيجه بررسيهاي دقيق کارشناسي در مورد خزعبلاتي به عنوان «اخبار مکتوم» که او آن را محل محکم استنادات ادعاهاي باطني خود قرار ميداد اين است که در مورد وقوع تمام آن موارد ابهاماتي جدي وجود دارد و تناقضاتي اساسي بين اصل موضوع و نسخ اصلاح شده به چشم ميخورد. مهمتر آن که مشاهدات شاهدان هم با تفاسير، القائات، جوسازيها و شعبده شخص پيمان شکل ميگرفته و نه آن که واقعاً به آن شکلي که بيان شده است رخ داده باشد. بنابراين اگر توضيحات پيمان به اطرافيان را در ان زمان حذف کنيم چه ميماند؟ آيا جز اينست که واقعهاي شايد معمول و پيش و پا افتاده رخ داده است؟ يا حتي اصلاً اتفاقي هم نيفتاده باشد بلکه فقط جوسازيها و بزرگنماييهاي پيمان در کار بوده است؟ از جمله نکات اصلي که در اين زمينه بايد به آن توجه داشت اين است که پيمان از شرايط به نفع خودش حداکثر استفاده را مينمود. به عنوان نمونه يکي از ادعاهايش که در مورد پيشگويي يازده سپتامبر است، مورد بررسي قرار ميدهيم:
در اولين سالروز يازدهم سپتامبر برگهاي با دستخط پيمان توسط يکي از شاگردان براي ساير مريدان خوانده شد و اينطور القاء شد که پيمان قبل از يازدهم سپتامبر اين واقعه را پيش بيني کرده است. اما واقعيت زماني افشاء شد که معلوم گرديد برگه مورد استناد چند روز بعد از يازدهم سپتامبر به آن شاگرد داده شده است و نه قبل از آن، آن شاگرد هم تصور کرده که با وجود آن که برگه را بعد از آن تاريخ دريافت کرده است ولي پيمان آن را قبلاً نگاشته است!
به عنوان شاهدي محکم، او که ادعا داشت آن چه ميگويد همان ميشود، از غيب خبر دارد، طي الارض ميکند و بطور کلي بر تمام علوم باطني تسلط دارد در عين ناباوري مريدان در خرداد سال 86 دستگير و به مدت شش ماه در زندان ماند و در حين دستگيري به جاي ناپديد شدن، از ديوار حياط همسايه فرار کرد و اين دستگيري فرصتي شد تا چهره ي پوشالي اش آشکار شود. اما بر فرض اگر چنين ادعاهايي هم است بود همانطور که خيليها با تمرين و رياضت ميتوانند به اين قابليتها دست يابند بايد گفت وجود چنين چيزهايي دليلي بر الهي بودن کسي نيست.
يکي از ادعاهاي اصلي او احياء عشق و ايمان به خدا در بين مريدانش بود و اين موضوع به تأييد اکثر کساني که با وي در ارتباط هستند ميرسد. حال اين سؤال مطرح است که کدام کلاهبردار تا به حال اعلام کرده که ميخواهم کلاهبرداري کنم؛ خانوادهها را از هم بپاشم؛ زمان، پول، امکانات و مهمتر از همه اختيار قربانيانم را تحت کنترل و سلطه بگيرم؛ والدين را از فرزندان، و زنان را از شوهران جدا کنم؛ خود را وارد صحنه سياسي کنم و به مسئولين خط دهي سياسي کنم و ...؟ بنابراين طبيعي است که براي فريب مردم بايد راه و قالبي را انتخاب ميکرد تا بتواند آنها را به مدت ده پانزده سال به دنبال خود بکشد و در زير نقابي معنوي به سوء استفاده از آنها بپردازد.
او از هر روشي براي کسب و گسترش قدرت و جاه طلبي استفاده ميکرد و با بيان اين که «در مناطق مختلف هزاران تن پيرو دارد» قصد داشت پايههايي براي خود در جامعه ايجاد کند و توهم اين را داشت تا نقشي تعيين کننده براي خود بدست آورد. تأکيد مکرر بر تعداد بسيار زياد افراد هم شيوهاي با عنوان «کارناوال تبليغاتي» است و وجود هزاران تن پيرو که قطعاً هم وجود ندارند، الزاماً به معناي برتري و اولوهيت نيست.
در سالهاي اوليه فعاليتش مجموعهاي ناآشکار را به عنوان مقربون معرفي کرد و در سالهاي بعد آن را حم ناميد. پيمان براي بزرگنمايي ميگفت اين مجموعه متشکل از اشخاص استثنايي و شاخصي است که او در سالهاي گذشته آنها را شناسايي کرده است و نبايد بين آنها و مريدان بخش آشکار اتصالي بوجود آيد. او براي آن که به مريدان فشار بياورد و آنها را به فعاليت بيشتر تحريک کند و شبانه روز از آنها بيگاري بکشد ميداني رقابتي بين مريدان با حم ايجاد کرد و همواره توانايي شاگردان دروغين ناآشکار يا حم را بر سر مريدان کوبيد. اما حقيقت موضوع اين است که قبل از فوت فرشاد او بود که برگههايي با امضاء مقربون را تنظيم ميکرد ولي بعد از آن خود پيمان برگههاي حم را تنظيم نمود و با عنوان واحدهاي مختلف حم براي مريدان ميفرستاد. با اين کار او توانست اشتباهات خودش را به حم نسبت دهد تا جايگاهش در بين مريدان خدشه دار نشود و در نتيجه اگر هم انتقادي از عملکردشان بود از مجموعهاي خيالي و نامعلوم صورت ميگرفت.
همچنين براي ايجاد رقابت بين اعضاء و تحريک آنها به فعاليت بيشتر، دائماً اين موضوع را مطرح ميکرد که «پيروان راستين بسيار اندکند» و راه نزديکي، تسليم، خدمتگزاري و تبعيت (از پيمان) است. آن هم نه هر خدمتي بلکه خدمتي هماهنگ يعني کارهايي را که پيمان از طرف خداوند براي آنها تعريف ميکرد. بنابراين پيامش براي مريدان اين بود که هر کسي ميخواهد نزديک شود بايد بيشتر زمان و زندگي خود را در اختيار تحقق اهداف خداوند يعني شخصي پيمان بگذارد. او براي دلخوشي و جلوگيري از اعتراض مريدان ميگفت شما در عوض اين همه کاري که انجام ميدهيد خدا را به دست ميآوريد و با بردن نام خدا دهان آنها را ميبست. با وجود آن تدابير اگر باز هم کسي مخالفتي ميکرد برخوردهاي مختلفي از جمله شکايت (مالي و . . .)، ايجاد درگيريهاي خانوادگي و... را در دستور کار قرار ميداد تا آنها را از سر راه کنار بزند. اگر هم کسي قصد جدا شدن از او را داشت طوري فضاسازي ميکرد که آن شخص به خاطر قصدش احساس گناه کند. به سايرين هم ميگفت که آن شخص گرفتار روح شيطاني شده پس از او فاصله بگيريد تا آلوده نشويد! زيرا پيمان ميخواست که افراد بيشتري تحت تأثير شخص جدا شده قرار نگيرند و او را ترک نکنند.
سخن آخر با پيمان:
در زماني که صدام دستگير شده بود پيمان ميگفت اگر کسي ميتوانست به صدام به خاطر جناياتي که مرتکب شده مشاوره دهد بايد به او ميگفت که تا آن جا که ميتواند از مردم طلب عفو و بخشش کند. به پاي مردم بيافتد، ضجه بزند، خاک بر سرش بريزد و خودش را زخمي کند تا شايد دل مردم بسوزد و او را ببخشند. اما ظاهراً صدام در آن زمان امکان برخورداري از اين مشاوره گهربار را نداشت و يا اين که غرورش اين اجازه را به وي نداد. حالا اين امکان براي شما مهياست اگر مرد ميداني بار خودت را سبک کن. ولي افسوس ! افسوس که اندازه خودت را نشناختي.(4)پينوشتها:
1- سوره تکوير آيه 11، و هنگامي که آسمان را به شدت برکنند و برچينند.
2- سوره طارق آيه 1: سوگند به آسمان و به چيزي که در شب پديدار ميشود.
3- برخي اسامي که وي براي خود انتخاب نمود به اين قرار است: دکتر سيد مسيح موسوي، دکتر ادريس مهرنژاد، استاد خالق فتاح، دکتر قادر الهي، محمد جبرييل، قادر خلاق، دکتر ايمانهاشمي، احد، داوود، سعيد کرمانشاهي، پيما ساعي، ساحر صيادي، سماء طارق، يوئيل، اسحاق يعقوبي، منصورهاشمي نژاد، عليهاشمي نژاد، مسيح نوراللهي، مسيح روح بخشي، ماهانتا ماها راي، روح ا... قدوسي، ماها آواتار، ماهاريشي، پارامهام سوامي، ماها موني، ماهاتما، ماهانتا و ...
4- نهج البلاغه قصار 149، هَلَکَ امرُوِ لَم يَعرِف قَدرَه: انساني که اندازه خود را نشناخت هلاک شد.
جمعي از نويسندگان؛(1388)، کژراهه (گزارشهايي از فرقههاي نوپديد و عرفانهاي دروغين)، تهران: موسسه جام جم، چاپ اول.