مقدمه
«جوش قدرت فرنگستان» که در بسط سيطره استعماري قدرتهاي غربي بر جوامع غير غربي تبلور مييافت امکان ورود سرکوبگرانه آنها را به ساحات خيالانگيز سرزمينهاي «هزار و يک شب» فراهم آورد. بختک قدرت و هيمنه غرب که بر سينه خسته ايراني نشسته بود، آنچنان خُنّاقي ايجاد کرده بود که کثيري از اهالي آن را به مثابه يک تن واحد به دست و پا انداخته بود، شايد بتوانند از اين قحط نفس رهايي يابند. اما دريغا که در تنگناي تفکر و تعطيل بسط تعقل، ميدان تأمل در کف بروکراتهايي نهاده شد که هر چند از سر شفقت و غيرت به تأمل در اين وادي پرداختند اما توسن خيال آنان گرفتار در چنبره نيازهاي عاجل انتظام بروکراتيک، تشکيل سپاه، ساماندهي نظام مالياتي و غيره که همه در خدمت روغنکاري چرخ الگوي قدرت و نظمي قرار داشتند که عصر آن به سرآمده بود، توان دريافت لبّ ماهيت پديده واقعه در غرب و بحرانزدگي عقلانيت و مآلاً عمل (2) جامعه و دولت ايراني را نداشتند. سينکي نيز در شمار همان بروکراتهاي وفاداري است که در شرايط فقدان زرادخانه مفهومي که بتواند قدرت فهم غرب را به او بدهد، اگرچه از خود قابليت واکاوي ضعفها را نشان ميدهد، در طرح بديل اين وضعيت دست و انديشه توانايي ندارد. و شايد هم حرجي بر او نيست، حادثه آنقدر بزرگ بود که تا سالها ذهنيت فردي و جمعي ما را دچار دوّار سازد. (3)اهتمام اين مقاله تبيين تأملات سينکي در باب وضعيت سياست و دولت در ايران و پيشنهادهاي احتمالي وي براي خروج از آن وضعيت است. من اگرچه معتقدم کاربرد «انديشه سياسي» درباره رساله مجاديه فاقد اعتبار است، از باب ضرورت تبديل تجارب تاريخي به آگاهي قومي بر الزام بازخواني همه تأملات رخداده در اين پهنه تأکيد ميورزم. رساله مجديه فاقد آنچنان بسطي است که تفکيک مقولات براي آن وجاهتي داشته باشد اما از باب تسهيل در فرايند درک ديدگاههاي سينکي مقولات مختلف مطروحه در رساله را چه مستقيماً در شمار مفاهيم سياسي باشند و چه دلالت سياسي داشته باشند به تفکيک آوردهايم.
شرح حال
1. زندگي
ميرزا محمد خان سينکي به سال 1224 ق ديده به جهان گشود. از سوانح زندگي شخصي او اطلاع دقيقي در دست نيست گو اينکه اهميتي هم ندارد. بلکه در عوض آنچه که وي را در مقام نويسنده رساله انتقادي مجديه واجد اهميت ميسازد، جايگاه بروکراتيک او در ساختار و مجموعه حکومت قجري (ناصرالدين شاه) است. مجدالملک خواهرزاده ميرزا آقاخان نوري اعتمادالدوله، صدراعظم ناصرالدين شاه است که پس از عزل و قتل امير جانشين وي گرديد. پدر وي آقا فتحعلي خان از اعيان منطقه مازندران بود که در اوايل تشکيل سلسله قاجار به منطقه سينک از توابع لواسانات عزيمت کرد (4) و با خاندان نوري وصلت نمود. خاندان نوري از ديرباز در شمار بروکراتهاي بانفوذ در سياست ملي و محلي ايران به ويژه در امور لشکري به شمار ميآمدند. رويکرد نقادانه مجدالملک سينکي در مقام يک بروکرات برجسته در دستگاه حکومت و نيز در عرض شخصيت محافظه کار و نادرست کار دايياش به وي تبرز خاصي ميبخشد. گو اينکه نقدهاي جاندار وي دامن دايياش و عملکرد او را هم ميگيرد. مجدالملک همچنين، پدر ميرزا علي خان امين الدوله بود. (5)مجدالملک در ابتداي ورود در دستگاه سياست و حکومت و خدمات دولتي ابتدا کتابدارباشي قهرمان ميررزا پسر ميرزا و بعد از مرگ قهرمان ميرزا با عزيمت به تهران، پيشکار مادر محمدشاه در سفر به حج گرديد. در سال 1368 مقام کارپرداز ايران در حاجي ترخان منصوب شد که به واسطه لياقتي که از خود نشان داد جبه ترمهاي به او اهدا گرديد. به نظر ميرسد مراودات وي با اميرکبير و نوع فتار امير که در برابر هداياي وي بر اهميت انجام هرچه بهينه وظيفه و مأمويت به عنوان بهترين هديه ياد ميکرد و... تأثيري ژرف بر ذهن و شخصيت وي باقي گذاشت که تا پايان تداوم داشت. (6) در سال 1269 همراه با اعطاي لقب دبير مهام خارجه و يک خلعت، معاون اول وزارت خارجه شد در سال 1272 به دريافت نشان درجه يک شير و خورشيد و درجه سرتيپي نائل آمد. در سال 1275 مأمور سياسي دولت ايران براي تسويه قراردادهاي ايران و عثماني گرديد. (7) در سال 1282 عزل و در سال 1284 که در معيت ناصرالدين شاه به سفر خراسان رفته بود به توليت آستان قدس رضوي انتخاب گرديد، در همين سفر بود که لقب مجدالملک به وي اعطا گرديد. در سال 1285 از اين مسئوليت عزل و مسئوليت «عمل جنس ممالک محروسه» به وي واگذار گرديد در همين سال به عضويت مجلس دارالشورايي انتخاب شد که ناصرالدين شاه به دنبال عزل آقاخان نوري و الغاء منصب صدارت تدارک ديده بود. در سال 1290 مجدداً به وزارت وظايف برگزيده شد که خدمت در اين منصب تا پايان عمر وي ادامه يافت. مجدالملک سينکي بعد از عمري خدمت، به سال 1298 در سن 74 سالگي ديده از جهان فروبست.
2. آثار
از مجدالدين، يک رساله در دست است. رساله او با نام کشفالغرائب في امور العجائب که به خاطر لقب نويسندهاش به رساله مجديه معروف گشته است مملو از مطالب گوناگون و انتقادات کوبنده به دستگاه دولتي است و يکي از مهمترين رسائل اخلاقي و انتقادي عصر قاجار به حساب ميآيد. (8)انديشهي سياسي
چار چوب تفکر سينکي
1. فقدان انديشه منسجم
هر چند طرح هر سخني خاصه اگر متضمن انتقادهاي گزندهاي باشد که برملاکننده پوسيدگي، فساد و ناکارآمدي مزمن و ويرانگر يک ساختار سياسي است، لابد بيانگر و مبتني بر يک ايستار و ديدگاه سياسي است اما با کاربست چارچوب و مقياس فني مطروحه در تعريف انديشه سياسي که متضمن طرح و بسط تبيين نظري و مفهومي موضوعات مورد بررسي است، نميتوان مجدالملک را يک انديشمند سياسي به شمار آورد. در سراسر رساله مجديه جز رويکرد انتقادي به همه وجوه مديريت و رهبري سياسي جامعه ايراني که از منظر يک بروکرات وفادار به گفتمان و ساختار مسلط کارسازي ميشود، (9) نميتوان تبييني مفهومي و نظري از حوزه سياست و دولت و نيز ارائه بحثي در خصوص ارائه يک ساختار بديل يافت. اما ابتناي انديشه بر تبيين مفهومي اگرچه شاخص مهمي است، اما اين از ارزش رساله مجديه که به سهم خود تصوير روشن و آسيبشناختياي از مديريت و سطح نازل تدبير در نزد مقامات ايراني عصر ناصري و بعد از آن ارائه ميدهد، نميکاهد.2. ويژگي رساله مجديه
رساله مجديه داراي سبک نوشتاري خاصي است که متضمن ظرافتهاي ادبي و کاربرد لحني طنزآميز و ظريف است (10) و بيشتر در برگيرنده رويکرد انتقادي نويسنده به همه يا اکثر حوزههاي مديريتي حکومت است. اگر تقسيمبندي اوليه مفاد اين اثر را به سلبي و ايجابي بپذيريم رساله مجديه بيشتر سلبي يا نقدي است، بيآنکه به ترسيم يک وجه ايجابي بپردازد. به تعبير ديگر مجدالملک سينکي نقد خود را نه در راستاي واکاوي ماهيت دشواري آفرين الگوي حکومت خودکامه قجري، که از منظر يک ديوان سالار با هدف تسهيل گردش چرخ قدرت و روغنکاري آن، کارسازي مينمايد. به نظر ميرسد با توجه به مصاديق و موارد نقد مجدالملک و نيز نقش و جايگاه سياسي اداري او، ميتوان با اطمينان به طرح اين اصل کلي پرداخت که مسئلهي اصلي سينکي در رساله مجديه، ضعف و فتور و ناکارآمدي حکومت ناصري است. البته اين تشخيص ضعف، معطوف به الگو و ساختار اين حکومت نيست، بلکه ناظر به اشخاص و افرادي است که در نقشها و جايگاههاي مختلف، در اين چارچوب يا ساختار به فعاليت ميپردازند. و در کانون نيشها و نقدهاي او ميرزايوسف خان مستوفيالممالک قرار دارد. بدين ترتيب اگر هم بتوان رگههايي از نوگرايي در اين رساله يافت بيشتر ناظر به فرايند انجام امور و نيز اشخاص است تا ساختار و الگوي حکومتي.3. آگاهي ناشي از غرب
در يک داوري کلي ميتوان گفت نقد سينکي از سياست، حکومت و حکمراني عصر ناصري از موضع آگاهي اجمالي مأخوذ از غرب نشئت ميگيرد. اين آگاهي از يک سو به واسطه ارتباط و آشنايي او با بروکراتها و سياستمداران تربيت شده در مکتب تبريز به ويژه ميرزا تقيخان اميرکبير قابل تصديق است و از سوي ديگر با نشانههاي مستقيمي که در رساله، از التفات اجمالي وي به وضعيت دولت در غرب حکايت ميکند. براي مثال در اشاره به وضع نظام مالياتي در غرب هم به تنظيمات به عنوان اصول کلي سازماندهي دولت و نظام بروکراتيک و هم به نظام مالياتي تفطن نشان ميدهد.«کساني که از تنظيمات دول خارجه اطلاع دارند ميدانند که وزارت ماليه و عملي حساب که از اعمال حسبيه است آن رتبه را ندارد که وزارت ديگر تابع او شود»
صرف نظر از اينکه وي در موضع مخالفت با مستوفيالممالک به طرح اين نکته پرداخته، توسل و تمسک به الگوي غرب، بيانگر جايگاه مرجعيت اين الگو، در انديشه مجدالملک سينکي است. در فرازي ديگر با بيان تفاوت مملکتداري غرب با ايران، حصه اي از وقوف يا به تعبير بهتر توجه و التفات به الگوي غرب را به نمايش ميگذارد. وي در اشاره به ادباري که در نتيجهي هدم تدبير صحيح، گريبانگير جامعه ايراني شده است، بار ديگر مصداق بارز سيطره جهل را، ميدان داري مستوفيالممالک ميداند و با ارجاع به فرنگ مينويسد،
«در بلاد خارجه ما، که نظم آن سرتاسر آفاق را گرفته اگر ازين جنس حيوانات موذيه يک روز پرو بال باز کنند کساني که بازوي عقل ايشان قويست و حفظ امنيت و آبادي (مملکت را) دولت به ايشان واگذاشته دفع آن حيوانات موذيه را از امور فوريه ميدانند و او را هدف تير و گلوله خواهند کرد»
اما در ايران کار برعکس است، نه تنها بيتدبيري و بيتدبيران فرصت بروز و ظهور پيدا ميکنند که در فرايندي فزاينده تکثر يافته و ميداندار نيز ميگردند. در واقع اين نشانه بارز فقدان تکوين عقلانيت سياسي در زمانه و زمينهاي بود که نه سوء تدبير بلکه تأخير در حسن تدبير نيز متضمن ضايعات جدي براي کليت حيات جمعي حال و آتي جامعه ايراني ميبود. سرطاني که به نظر ميرسد ديري بود در تن و روان ساخت قدرت و سياست ايران ريشه دوانده بود.
انحطاط سياست در ايران
1. زوال قوه تدبير
مجدالملک در اين رساله به کرات از آثار و جلوههاي مختلف ضعف و انحطاط سياست و حکومت در ايران پرده برميدارد که در مجموع ميتوان آنها را تبلورهاي متفاوت هدم قوه تدبير دانست. سينکي با يادآوري حديث پر مغزي از پيامبر مکرم اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) اين عارضه را به مثابه يک ادبار معرفي مينمايد. پيامبر ميفرمايد «چون حق تعالي ميخواهد به قومي بالا نازل کند اول رأي صواب از آن قوم بازگيرد». به تعبيري رساله مجديه با تمرکز بر روي ناکارآمدي و بي کفايتي دولت، متضمن گزارش ابعاد، گستره و ژرفاي همين هدم قوهي تشخيص و تدبير صحيح در ساحت سياست، قدرت و حکومتداري است. سينکي خود در ابتداي رساله بر اين نکته تصريح ميورزد که،«تنزلات محسوسه و امراض مزمنه که ازين رياست بيحرکت آنأ فاناً عارض دولت ايران ميشود. بقاطبهي اهالي ممالک محروسه وعده ميدهد وقوع يک امر عظيمي را که احدي از آحاد خلق را نتوانند از آلايش آن مستثني نمايند».
در اين فقره سينکي به خطا تنزل و مرض را صرفاً به شخص مستوفيالممالک نسبت ميدهد و از سقوط و تنزل ساختار و الگوي قدرت مستقر غفلت ميورزد. گو اينکه در ادامه سخن با ذکر لااباليگري شخصي پادشاه نسبت به امر مملکتداري از رسوخ و نفوذ انحطاط تا مغز استخوان اين ساختار پرده برميدارد.
2
2. ناتواني ناصرالدين شاه
شاه بازيچه دست شيادان واقع شده است، فقدان قابليت مجموعهاي که عقل مدبره حکومت را در مواجهه با مشکلات و مسايل ايران تشکيل ميدهند، موجب دور ماندن و دور شدن پادشاه از الزامات سياستمداري و مملکتداري شده است. خستگي شاه از نظر سينکي عارضي است، در حاليکه به نظر ميرسد صعوبت تدبير در زمانه و زمينهاي که مصبوغ به رويارويي تمام قامت غرب و ايران است، براي ذهن ناتوان شاه آنچنان است که موجب درماندگي و استيصال همه جانبه او و لذا غلبه منطق لااباليگري رفتاري فکري در عرصه مديريت و تدبير جامعه شده است. ناتواني شاه در مواجهه با مسايل وقتي توأم شود با تأثير مجموعه ناتواني و بيکفايتي وزرا و دولتمرداني که تالي تلو پادشاه در عجز فکري در حوزه مملکتدارياند لاجرم موجب اولويت يافتن «تنآسايي»هاي گوناگون در نزد او، بر تمام امور ملک و مملکت ميگردد. «صيادان وحشي خصال شاه شکار» موجب شدهاند که،«اگر بالفرض دو خبر در خاکپاي مبارک تصادف کند که يکي حاضر بودن اسباب شکار جرگه باشد و ديگري حاصل شدن يک امتياز دولتي باستصواب همين صيادان آن اعتنا که بخبر اولست بدو مينيست».
امر ملکداري آنچنان دشوار شده است که برخلاف قبل که مجدالملک خستگي شاه را عارضي ميدانست، از ابتلاي او به تنفر طبعي از امر حکومت سخن به ميان ميآورد. «طبع ملوکانه را از مرکز سلطنت و محل حل و عقد امور دولت بمرتبهاي متنفر کردهاند» که شاه با شور و شوق به شکارگاه ميرود و با اکراه و سستي معاودت مينمايد. تنها موضوع و حوزه آباد و منتظم، «امر عليق و مهمات چند رأس دوابست که پادشاه را به اطراف و اکناف مملکت حرکت ميدهد». به عبارت بهتر غلبه و اولويت هوس پادشاه بر تمام امور کشور موجب تقدم تدارک و آبادي اسباب تعيش و هوسراني او در مقايسه با خرابي و پريشاني اوضاع ساير امور مملکت شده است.
3. نقد و تخطئه نخبگان حاکم
نماد ديگري از انحطاط دولت در آراء مجدالملک، تبرز اشخاص و افراد دني در منظومه رجال سياسي و حکومتي است که به طنز آنها را «علمهاي کاوياني» دولت مينامد،«يک دسته از متملقين چرب زبان و رندان عالم سوز که به مصلحت بيني معروفند از قبيل حاجي سعدالدوله و امثال او قنبرک کرده ايستادهاند. فوايد فقه طهماسب ميرزايي مؤيدالدوله و فتح فرهاد ميرزا و فسق فيروز ميرزا را که علمهاي کاوياني دولتند. بحسن کفايت اکفي الکفات راجع مينمايند».
اگر عَلَم را نشانه اي شمار آوريم که بيانگر هويت يک جماعت به شمار آيد، سيطره اين افراد در دستگاه دولت با ويژگيهاي بيکفايتي و ناکارآمدي و غيره بيانگر تنزل و سقوط حوزه و ساحت سياست و دولت و دولتمداري در ايران عصر سينکي به شمار ميآيد. در اين شرايط به واسطه غلبه افرادي که «... بدستمزد خرابي آذربايجان و تمامي کردستان و بينظمي قشون ايران» (11) در پي تأمين منافع و مصالح خويش اند، «احکام مليتي و دولتي از اعتبار افتاده يک حکم (در دست کسي) نيست که ناسخ آن در دست مدعي نباشد» گو اينکه دامنه اين فساد و نابساماني به نسخه پزشکان نيز رسيده است که بر اثر رقابت و هم چشمي و براي خنثي ساختن تأثير مداواي همکاران خود به بيمار داروهاي مخالف ميخورانند و بنابراين «بهلاکت مريض، مايليتر است تا بتمکين ديگر و تصديق حذاقت او».
در شرايط هدم قوه تدبير دولت و زوال معيار و ضابطه در اعطاء مناصب حکومتي، پستهاي دولتي به مثابه يک کالا به عرضه فروش گذاشته ميشود.
«اشخاصي چند ايستادهاند در ملاء عام، قيمت منصسب و قدر مقدري را بهمان روش که در بازار حراج رسمست اسم ميبرند. آنچه بايد تحويل شود در لوحي تحرير ميشود، حاکم رد و قبول منع و عطا مبلغ ثمنست. اگر اعتبار ثمن اقتضاء کند نصف ماليات يک ولايتي باسامي مختلفه در حق يک نفر برقرار شود و يا مناصب متعدده و متضاد، بشخص واحد تفويض يابد». (12)
به گونهاي که به قول سينکي اگر کريم شيرهاي تا به حال فرمانده لشکر نشده است يا از شيريني عقل او يا از بي اعتباري اين منصب است. «والا متصديان بازار حراج براي پذيرايي حاضرند». نتيجه اين مکانيزم، ساختار و رويهي حکومتي، تبديل حراميگري و تاراج به خوي غالب «دولت»ي است که وظيفه اصلي او تأمين امنيت و رفاه رعيت است و غلبه اين شرايط باعث شده است،
«اهل ايران از ظهور دين بد سلوکي که وطن ايشان محل زجر و سياست آنها شده ناچار باطراف و اکناف عالم متفرق ميشوند».
و در مجموع حکومت ايران، به اعتقاد سينکي به کانون تجميع عادات مکروه همه اقوام تبديل شده است.
«حکومت ايران نه به قانون اسلام شبيهست، نه بقاعده ملل و دول ديگر، بايد بگويم: حکومتيست مرکب از عادات ترک و فارسي و تاتار و مغول و افغان و روم، مخلوط و در هم و يک عالميست عليحده با هرج و مرج زياد... از هر طايفه اي عادات مکروهه و مذمومه در ايران باقي مانده و درين عهد همه آن عادات کاملاً جاري ميشود».
در اين دولت، اقدامات اصلاح طلبانه معطوف به استقرار قانون و قانون گرايي به واسطه نفوذ و قدرت تأثيرگذار وزرايي که «هيچ وقت راضي نميشوند راه منصب و مداخل و استقلال ايشان به واسطه وضع قانون مسدود شود». راه به جايي نميبرد و يا اساسا به واسطه زوال قوه و توان تدبير درست در غفلت از اصلاحات اساسي محدود به مسايل و امور فرعي ميگردد. دولت و وزرا در تلاشهاي خود،
«باخذ اصول قانون و تفريق قوه حکميه از قوهي اجراي حکم نپرداختند، بلکه تمامي حواس خود را مصروف داشتند. بتقليد فروعات (ديواني) و بياعتنايي باصول و اشتباه اصول بفروع».
جزئيات نواقص حکومت و سياست عهد ناصري
پس از طرح معايب و کاستيهاي کليت دولت، سينکي به شرح جزئيات اين نواقص در اجزا و ارکان دولت و جامعه ميپردازد. رساله مجديه از اين نظر به مجموعهاي آسيبشناختي از اين ارکان ميماند.ميتوان گفت سينکي پس از طرح کليات معايب در سطح و گستره دولت براي ملموس ساختن اين کاستيها و نواقص براي خوانندگان رساله، به طرح مصاديق جزئي عيوب که در تلفيق با يکديگر آن کليت را شکل ميدهند، پرداخته است. به عبارت بهتر از ميزان انتزاعي بودن آن، که در کاش براي هاضمه شماري از خوانندگان رساله دشوار مينمود، کاسته و با ذکر مصاديق ملموس کوشيده است به آن، هرچه بيشتر صبغهاي انضمامي دهد. در ادامه خواهيم کوشيد نمونههايي از نقد انضمامي يا جزئي سينکي را طرح و در ادامه ديدگاه وي در باب دين و سياست و نگرش ايجابي احتمالي او را بررسي نماييم.
1
1. تحصيلکردگان جديد
چنانچه گفته شد نقد جزئي سينکي که معطوف به ساختارها و اجزاء مختلف است. گسترهي گستردهاي از روشنفکران يا «شترمرغهاي ايراني» گرفته تا وزارتخانهها، ادارات مختلف حکومتي و وزرا و غيره را در بر ميگيرد که کار گزينش نمونهها را براي نگارنده دشوار ميسازد، اما با کاربست معيار ميزان اهميت هر مورد در کليت ساختار دولت يا فرايند اصلاحات سياسي و اجتماعي، ميتوان انتخاب صائبتري انجام داد. براي مثال نقش روشنفکران يا تحصيلکردگان ايراني از اين رو مهم به شمار ميآيد که ايشان با برخورداري از سواد و آگاهي از رشتههاي مختلف علوم جديد و نيز سازماندهي اداري از امکان و فرصت افزونتري براي پيشبرد ايدههاي اصلاحي برخوردار بوده و نيز با قرار گرفتن در مناصب اداري، واجد فرصت کار بست عملي اين ايدهها بودند. اما سينکي معتقد است که عليرغم هزينههايي که جامعه ايراني براي تربيت اين گروه متحمل شده است اينان،«از علم ديپلامات و ساير علومي که بتحصيل و تعلم آن مأمور بودند، معلومات آنها بدو چيز حصر شده: استخفاف ملت و تخطئه دولت».
به تعبير سيکي اينان که صرفاً سوادي آموختهاند در شرايط عدم تربيت صحيح و کسب شخصيت قويم تا زماني که بيرون از دايره قدرتاند از شيوع بينظمي و بيتربيتي در جامعه مينالند، اما همين که،
«مصدر کاري و مرجع شغلي شدند... بالادست همهي بيتربيتها برميخيزند و در پامال کردن حقوق مرم و ترويج فنون بيديانتي... و طمع بيجا و تصديقات بلا تصور و خوش آمد و مزاجگويي به رؤسا و پيشکاران و تصويب عمل و تصديق با اقوال ايشان چندان مبالغه دارند که...»
و بدين ترتيب مصداق «خون به خون شستن محال است و محال» را به نمايش ميگذارند. اين برناکشيدگي که ناشي از دريافت صورت دانش، معرفت و فلسفه و عدم امتزاج و آميختگي آن با جان است تبدلي در شخصيت و ماهيت فرد ولو فرنگرفته به وجود نميآورد که بتوان با اتکاء به آموختهها، اميد هدايت تحولي مثبت يا طرح انديشهاي قويم بدو داشت. اينگونه افراد در مادهي وجود همانند وزاري دولت ناصرياند البته با صورتي متفاوت، صورتي فراهم آمده از کلمات، مفاهيم جديد و تجربه چند ساله زندگي در غرب که البته در چشمان ترسي خورده ايراني از مهابت غرب، ميتواند به اين افراد حجيت و مرجعيت بخشد، اما در نحوه رفتار و سلوک و نوع عمل، تفاوتي با ديگران ندارند. گو اينکه با ارائه نوعي تجددمابي کاريکاتوريک که البته متضمن نفي و نقض بلاموجه بسياري از «معروف»هاي فرهنگ و جامعه ايراني است، ضرورت تحول را نيز در ذهن و ضمير آحاد اين جامعه با ترديد مواجه ميساختند و يا حداقل در غفلت و بياعتنايي ناشي از دلزدگي از رفتار اين شترمرغها، مظاهر تجدد به اجبار، خود را به اين جامعه تحميل مينمود، تحميلي توأم با خسران تأخر شناخت دربارهي آن. بدين ترتيب در شرايط عدم ژرفنگري نسبت به تحولات غرب ميان سنتيگريزان و متجددِ شيفته تفاوتي وجود ندارد. هر دو نماينده صفت تنآسايي و رکود در شرايط ضرورت تدبير و تأمل اند.
2. حربه تهمت در دست حکومتيان
يکي ديگر از نشانههاي فساد و ادبار در ساختار حکومت و دولت که البته علامت ضعف و زوال قوه تدبير و فقدان ظرفيت و توان تدبير امور متحول جامعه و نيز تنزل اخلاق و سيطره سخافت است، رواج بازار تهمت و بهتان حکومتيان به هر کسي است که در برابر سؤال و مطالبه او پاسخي در چنته ندارند،«از جمله آلات جارحه که بدست عاملين جور و تاخت کنندگان ايران وارده شده و در تشهير آن ناگزيرند دو شمشير ست که بزهر پرورش يافته و خورش آنها جانهاست: يکي اتهام متمولين ولايات بفتنه و فساد و اخلال عمل ماليات، ديگر نسبت مردم بتبعيت باب».
گو اينکه با پختن نان خويش در تنور داغ تهمت و افترا آن هم در شرايط و انفساي فقدان يک نيروي اجتماعي قدرتمند براي هدايت تحولات ضروري، اين امر سهمگين به عهده دولت افتاده بود و لازمه اين کار دميدن روح مجاهدات، براي جامعه ايراني و فراغت خاطر از منافع عاجل بود. سپاه موريانه جهل و شغاب و طمع، قصد جان و مال دولت و مردم هر دو را کرده بود و دولت به واسطه سيطره اصحاب آز، خود به بزرگترين حرامي تبديل شده بود، بنگريد:
«حکام و عمال که بدستورالعمل وزارت ماليه مأمور ميشوند گويا بر ولايات حاکم علي الاطلاقند و در تصاحب مال مردم وارث بالاستحقاق. اطفال يتيم را پدرند و اشياخ عقيم را پسر... بعبارت مخصوصه مورد تحسين شوند که الحق خوب از عهده ماليات برآمده و مستحق هر گونه التفاتست. معني خوب از عهده برآمدن، مخفي نيست... ظاهر کردن نامه آجال و استعمال نمودن آلت جارحه و حربهي زهرآلود و استعجال در نهب و غارت رعيت». (13)
شنائت اين فعل و عادت آنچنان است که به تعبير سينکي در تمام روي زمين «حتي در جزايري که تازه در محيط شرقي کشف شده و ميشوند و انسان انجا وحشي خصال هستند» اين بيحدي و رذيلت وجود ندارد. رذيلتي که در جامعه ايراني سکه رايجي شده و «هر طبقه در الزام مدعي، منتهياليه خيالشان همين اسناد مذمومه است».
3. امرا و وزرا
وي درباره علاءالدوله به عنوان وزير يا يکي از امراي عالي مرتبه قواي مسلح، ظاهرسازي و پنهان سازي ضعف و ترس در کارزار را با زرق و برق ادوات نظامي مطرح ميسازد،«دلخوشي او از اسم آجوداني سپاه و رياست قورخانه، تنها بضخامت بدن و کشيدگي ابرو و برجستگي اعضاء و شهلايي چشم و عرق خوردن و عرق کردن است».
سينکي وزارت عدليه را از بابت بيرسمي وزير عدليه، مرکز هر نوع جور و ستم ميشمارد. وزير عدليهاي که به واسطه ستمهاي او مردم استغاثه کنان از خداوند ميطلبند که خدايا به فضل خويش با ما رفتار کن نه با عدالت. وي آل و اولاد خود را در مصدر امورات عدليه قرار داده است به تعبير شيرين سينکي «بيشتر اعضاي مجلس عدليه از اولاد و اصحاب وزيرند و اسباب وزر» اينان همه در «اخذ استادند، اصابعهم في آذانهم که قول حق را نشنيده انگارند» در اين دستگاه عدليه طرفين دعوا «هر که اتصالش بجاي معتبر است ذيحقست، والا بيحق خواهد بود».
4. وضع سربازان
سينکي درباره وضع سربازان و سپاهيان ايران و ستمي که از جانب رجال در حق آنها ميرود نيز شکايت ميکند. گو اينکه اينان را از عامه رعيت مظلومتر ميبيند. گرسنگي و عرياني، رنج هميشه سپاه ايراني است،«قشون ساير دول در دعواي مقابل با دشمن بيم جان دارند، قشون ايران از روزي که بنوکري مجبور ميشود، بيم نان و هميشه دچار گرسنگي و عريانيست».
جيره غذايي و ملبوس سربازان صرف مشروبات و مأکولات رؤسا ميگردد، و به گونهاي که سرباز براي سد جوع مجبور به گدايي ميشود. در واقع از سپاه جز نامي و چند تني از زعماي آن چيزي باقي نمانده است به گونهاي که به گفته سينکي
«اگر براي دولت ايران قضيهاي رو بدهد يا دولتهاي همجوار... در صدد تصرف يکي از ولايات سرحديه ايران برآيند و کار بجدال بکشد يا در مملکت اغتشاشي رو دهد... رجال ملت ايران با اين ضعف قوه حربيه چه خواهند کرد؟»
سينکي علت اصلي ضعف و فتور سپاه ايران را دخالتهاي رياست کليه يا همان ميرزا يوسف مستوفي ميداند به تعبير وي،
«از تاريخي که قشون ايران بدخالت وزارت ماليه مشروط شده، اين اسم بيمسمي هم که بمنزله آواز دهل بود از ميان رفت».
اختلاف رياست کليه با سردار کل سپاه، عزيزخان که به تعبير ظريف سينکي ناشي از آن بود که «طبع موحد رياست کليه» راضي به اطلاق لفظ کل به غير خودش نبود موجب شد که مستوفي «مهمات نظام و ساير مرجوعات (آن را) بالفاظ مهمله و ناتمام... مهمل» گذاشته و موجب عزل سردار کل گرديد. رياست قشون به دوتن که «بمنزله پيراهن تن يوسف» مستوفي المالک بودند، رسيد. اما به علت بي کفايتي، کار سپاهيان زار وزارتر گرديد. دو نفري که به گفته سينکي «از وجودشان هيچ امري متمشي نيست» موجب پريشاني امور سپاه گرديدند. فيروز ميرزا وزير نظام، در پاسخ به کساني که خواهان اجراي کتابچه تنظيمات قشوني اند تا شايد کار سپاه ساماني گيرد ميگويد «من اين چيزها را نميدانم. شغلي پادشاه به من محول کرد که از کسالت بيرون بيام» نشاطي که به بهاي کسل و فشل شدن سپاهيان ايران تمام شد.
سينکي در مقام نتيجهگيري از اين وضعيت يکي از علل اصلي تسريع در ضعف و زوال دولت ايران را مداهنهسران سپاه و گزارشها و تصويرسازهاي نادرست آنان ميداند که به،
«تملق و شاهاندازي... بعرض ميرسانند: سربازان انگليسي و فرانسه پيش سربازهاي ما داخل آدمند؟ اگر يک روز جيره شان نرسد، اسلحه ميريزند و پي آزادي خودشان ميروند. سرباز سرباز ماست که اگر از گرسنگي بميرد صدايش بيرون نميآيد».
اما اين سخن به تعبير زيباي سينکي نمايانگر غيرت سربازان ايراني و البته بيغيرتي و بيکفايتي سران دولت ايران است.
مطبوعات
1. نشريات داخلي
موضوع ديگري که در رساله مجديه مورد نقد قرار گرفته و حاکي از بينش درست سينکي در مقايسه با ساير دولتمردان است وضعيت روزنامههاست. به اعتقاد وي مندرجات روزنامههاي ايراني «در بلاد خارجه اسباب صحبت و خنده است و وزير علوم مورد طعن.» وي در مقابل بر اين تأکيد ميورزد که روزنامهها بايد در زمينههاي زير به تهيه مطلب بپردازند: امور سياست خارجي، انعکاس تدابير رؤساي دولت در نظم امور و منافع کشور، اخبار حوادث داخلي از جمله بيماريها و معالجه آنها و نيز توصيههاي لازم بهداشتي، سرزنش مديران و متوليان نالايق و ناکارآمد و تحسين افراد شايسته، ترقي امور تجارت و زراعت، استحصال معدن و منابع کاني، تشويق مردم براي آموختن علم و حرفه و احداث مدارس و اهتمام در تربيت فرزندان و تقبيح اوباش و الواط، انعکاس اخبار تأليفات و تصنيفات عالمان و حکما و غيره. معلوم نيست در غياب توجه به اين موارد چه مطالبي و با چه هدف و کاربردي در روزنامههاي آن عصر منتشر ميگرديد. گو اينکه از بيمايگي مطالب مندرجه در روزنامههاي آن عصر ميتوان به مثابه يک نشانه، به سقم جهل و غفلت اولياي امور نسبت به مهمات کشورداري در شرايط حساس آن دوره پي برد. سينکي به وضع تجارت و فقر آموزش و نيز ضعف تدبير مسئولين مربوطه که موجب تعطيل يا حداقل کساد تجارت ايران گرديده است و گو اينکه اعمال مقررات شديد و دست و پاگير بر شدت اين تخريب افزوده است، نيز توجه نشان ميدهد.2. نشريات خارجي
در فراز پاياني رساله مجاديه، سينکي به نقل گزارشهاي روزنامه موسوم به مشرقي درباره اوضاع ايران ميپردازد. که در اينجا فقراتي از آن آورده ميشود. در يکي از گزارشها، وضع ايران را به دوره ضحاک تشبيه ميکند گو اينکه سلطنت ايران را به واسطه سيطره بيقانوني و ستم بينهايت، بدتر از حکومت ضحاک ميداند،«سلطنت ضحاک باز از روي يک قانوني بود و ظلم و جور او حد و نهايتي داشت اما سلطنت ايران به علت بي قانوني و ظلمهاي بينهايت ممالک ايران را مثل بيشه کرده پر از جانورهاي درنده که طبعاً در قصد يکديگرند».
اين شرايط به تعبير گزارش مذکور وقتي با سکوت و مسئوليت ناشناسي طبقات مسئولي چون عالمان تؤام ميگردد، موجب سکوت و بيحرکتي کليت جامعه براي مقابله با نارساييها و کاستيها ميشود. به گونهاي که «از اين ظلمهاي بيحد و حصر که رفع آنها فقط بعهده ملتست. بهيچ حرکتي قادر نيست» در گزارش ديگري دربارهي وزير و وزارت خارجه ايران که به گفته سينکي «مفتاح کشف معاني مخفيه دولت و مظهر جلال و قدرت پادشاست» از عدم توجه به شايستگي و توانايي در اعطاء مأموريتهاي خارجي به افراد و سيطره صفت آز و طمع بر وزير خارجه که ارجاع و احاله هر منصب و مأموريتي را در اين وزارتخانه موکول به رشوه -که به نام تعارف به او پرداخت ميشود- کرده است، اشاره ميکند
«وزير امور خارجه... همه جا خود را به يک صورت طمعي نشان ميدهد که هم نسبت بشأن سلطنت ناقص و محقرست و هم نسبت به مصلحت دولت در انتخاب أشخاص».
از اشخاصي که اينگونه به مأموريت گسيل ميشوند و از دستگاه سياست خارجياي که از اين وزير و آن مأمورين سياسي تشکيل شده است «.... ترتيب امور موکوله و اجراي مراسم ادبيه و تسويه مهام پولتکيه، ساقطست و تکليف لازم الاداي اداري او ترضيه طلب کارا نيست که از ابتدا تا انتهاي مأموريت براي او بهم خواهد رسيد» و آنان همان کسانياند که امکان انتصاب او را فراهم ساختند.
در ادامه از قول روزنامه مذکور به طرح نکته اي ميپردازد که ميتوان آن را به يک تعبير، فاجعه اي براي دولت و حکومت ناصري، به شمار آورد. در اين گزارش آمده است که پادشاه ايران در غفلت کامل از امر مهم مملکتداري امور را از تراز تدبير خارج و بر مدار هوس اداره ميکند و آنقدر از شأن فرمانروايي و تدبيرورزي فاصله گرفته است که «در خاک ايران که خانه موروث اوست به او ميماند که خانهاي بموعد معين کرايه کرده باشد، تعميرخانه را از تکليف خود خارج بداند». صفت حزم و تدبير شخصيِ صرف نيز از چنين حکومت و پادشاهي گرفته شده، لذا به ديدهي امري گذرا و موقت همانند يک کوچ رو به حکومت، ايران و جامعه ايراني مينگرد. اين نگرش وقتي به سوء تدبير حاکم بر کليت امر حکومت که تمام تصميمات آن را به سقم سترون بودن مبتلا ساخته، افزوده گردد سياست يک جامعه را به فاجعه و انحطاط مبتلا ميسازد. در فراز ديگري از اين گزارش آمده است پادشاه مظلومترين فرد ايران است زيرا «در خانه خود بکرايهنشيني قناعت کرده و جميع ظالمان قوي پنجه با معاهداتِ خاصه، همتي گماشتهاند که قبل از انقضاي موعد، او را ناچار کنند به بيرون رفتن».
نشانههاي اين انفعال و رخوت پادشاه و تنزل کليت مملکت داري و مآلاً شيوع بيتدبيري، انصراف نظر از پرداختن به امور مهم کشوري و دلخوش کردن به لقب بازيهاي بيمعني، تحير در برابر ظواهر، اهتمام به حفظ و مراعات تشريفات و تکلفاتي بود که به تعبير مولوي سياست اين کشور را مانند «کور کافر» از بيرون مجلل مينمود اما در درون قهر خداي عزوجل تا مغز استخوانِ آن را ميسوزاند. اما طرفه آنکه علي رغم اين همه بيهنري در اداره امور کشور آن هم در شرايط حساسي که ظرفيت عقلاني دو چنداني ميطلبيد، وزرا و امراي ايراني به محض دريافت يک لقب يا منصب، خود را در پله آخر نردبان حزم و تدبير ميپنداشتند. اگر جديت را به عنوان يکي از نشانههاي بارز خردمندي به شمار آوريم، تأمل در نادانستهها و توقف و حزم در مواضعي که نيازمند صلاحسنجي است و در مجموع پذيرفتن واقعيت سادهاي چون ضرورت پرهيز از تبختر و توهم داناي کل بودن، در موضع تصميم و اهتمام به اخذ رأي و نظر مجموعه عقلا از شرايط آن است و اين امر بنا به گزارش سينکي از نشريات غير ايراني، در مجموعه سياستگذاران و فرايند سياستگذاري در ايران غايب است گو اينکه فتور و سستي، مديران را به ورطه وادادگي کامل در برابر حوادث کشانيده است،
«در ايران صنعتي جديدالاختراع شده که چانه همه فرنگيها ميچايد و آن صنعت ساختن يک جور نردبان آسمانيست که در او اسبابي تعبيه شده، بمحض اينکه پاي آدمي باولين پله نردبان نرسيده خود را در پله آخرين ميبيند و اين نردبان هيچ جا يافت نميشود مگر پيش وزراي نوخاسته ايراني».
مجلس و تفکيک قوا
در توصيف وضع وخيم ايران از زبان سينکي به همين فقرات اکتفا ميکنيم و در فراز نهايي اين مقاله به بررسي موضع ايجابي او که البته بسيار کمياب است، ميپردازيم. در واقع موضع ايجابي سينکي متضمن چند پيشنهادي است که وي براي سامانيابي امور دولت ارائه ميدهد. وي بعد از توصيف اوضاع نابسامان کشور و به ويژه آشفتگي ناشي از سوء مديريت، بيتدبيري و مالا فساد حکام، ارباب عقول و تجربه را براي همراهي با ديدگاههاي بيغرضانه خود و پاسخ يابي براي اين پرسش به ياري ميطلبد که «بعد از آنکه خلل و فرج امور يک دولت باينجاها بکشد، تکليف اساسي مملکت چه خواهد بود؟» وي در پاسخ، شرط تدوين اصول سازندگي و انتظام کشور را تشکيل «مجلس بزرگي» ميداند که «اعضاي رئيسه آن مجلس، عقل باشد و غيرت» و وعده صريح ميدهد که،«نتيجه اين مجلس نظم و ترقي دولتست و اگر مجلس را فاقد اين دو عضو شريف ببينند حرف مجلس را منحصر کنند بپستترين فروع تمدن يعني بگفتگوي آب و نان».
در فرازي ديگر ضمن تصديق جهد بليغ ناصرالدينشاه براي پيشبرد اصلاحات، ترقي دولت و آموزش جامعه و البته بيتوفيقي او، بر مانع تراشي وزرا در مسير قانونمند شدن امور که به برچيده شدن مداخل، منصب و خودسري آنان ميانجامد تأکيد ميورزد. در بسط اين موضوع ضمن تأکيد بر ضرورت اهتمام به اجراي اصول اصلاحات به جاي فروع به طرح بحث لزوم تفکيک دو قوه مجريه و قضاييه (حکميه) ميپردازد که البته هر دو سخن از آن ميرزا ملکمخان است.
باقي سخنِ ايجابيِ سينکي ناظر به طرح ضرورت حصول صفاتي چون غيرت، حميت و همت در ميان افرادي است که خواهان پيشبرد ايدههاي اصلاحي در حوزه سياست و کشورداري هستند گو اينکه در قضاوتي وسيع ميتوان گفت نقد سينکي از ساختارها و شخصيتهاي مختلف و عيبيابي و عيبجويي از آنان را ميتوان تلويحاً متضمن ديدگاه ايجابي دانست. مثلاً وقتي در بيان ضعف وزارت خارجه بر عدم توانايي يا اهتمام آن در جمع آوري اخبار خارجي و گزارش تحولات محيط خارجي دولت تصريح ميورزد، ميتوان اين سخن را متضمن طرح شرايط يک وزارت خارجه کارآمد، مبني بر داشتن توانايي و اهتمام لازم براي ارائه گزارشهاي کارشناسي از حوزه مأموريت خود به تصميمگيران دانست. در مجموع سينکي در عين حالي که بر مفاهيمي چون قانون يا اصل تفکيک قوا و غيره در ديدگاه ايجابي خود به عنوان راه حل مشکلات کشور تأکيد ميورزد، از تبيين و تنسيق معنا، دلالتها و فرايند و کارکرد آنها غفلت ورزيده است. گو اينکه در تعيين شرايط اعضاء مجلس صفاتي چون عقل و حميت را مطرح ميسازد که در شرايط عدم تعريف و تبيين روشن از آنها جز بياني احساساتي و عاطفي به ذهن متبادر نميگردد. گو اينکه در اين شرايط ابهام، از يکسو التجا به ساير دولتها براي دفع شر حکام جور و از سوي ديگر آرزومندي براي قيام عمومي عليه رياست کليه را مطرح ميسازد. (14)
دين و سياست
مجدالملک ضمن اعتقاد به شريعت، به نقد بخشي از روحانيت زمان خود ميپردازد. سستي، بيتفاوتي و مصلحتسنجي شخصي، عوارضي است که به گفته سينکي گريبان برخي علماي ديني آن زمان را گرفته است به گونهاي که،«از اداي تکاليف و اضائه سراج و ارائه منهاج قاصرند و باقتضاي مصلحت وقت براي امروز خود تکليفي تازه ايجاد کردهاند».
به اعتقاد او برخي روحانيون مصالح خود را بر مصلحت دين و شريعت که در شرايط بيرسمي و شناعت حکام ايراني مخدوش ميگردد ترجيح ميدهند. گو اينکه اگر کسي هم پيدا شود که در راستاي اصلاح ذمائم اخلاقي جامعه و دولت، تدبيري و همتي به خرج دهد،
«مريدان را حفظ نظام معيشت و مصلحت شخصي و دواعي عصبيت و نفسانيت واميدارد حکم تکفير اين يک نفر مصلح را از هر دو محضر صادر ميکنند».
وجود رشک و حسد، رقابتهاي نفساني، نفاق و تفريق و رسوخ اين عادات بد در آنها، ضمن آنکه متضمن زيان فراوان براي نفوس و معاملات و روابط مختلف اجتماعي است، موجب شده خود علما به سه گروه متفاوت تقسيم شوند:
«رتبه اولي را مقتضيات علم و حلم و وقار يا حفظ ضياع و عقار از همه کار باز داشته، زبانشان در کامست و ذوالفقار علي (عليه السلام) در نيام».
اما مانع گروه دوم از طرح ايدهها و دواعي اصلاحي، هراس از شورش عوام و بروز فتنههاي امنيتسوزي که قابل کنترل نباشد، است. به تعبير سينکي حال که «شدايد ظلم و بدعت، اسباب شکايت و نفرت همه خلق شده از ترغيب عوام مضايقت ندارند». اما گروه سوم کسانياند که از ميان تن و روح، جسم را اصل گرفته است،
«بياجازه در علم، بمرافعه شرعيه اقدام دارند. و حاضرند که هر چه باراده مريدين بگذرد بمقام فعليت برسانند».
البته نفوذ احکام و نيز قدرت، مانور اجتماعيشان از دو گروه ديگر بيشتر است. زيرا هم خود هوچياند و هم لشکري از «اوباش بلد و رجاله شهر دور اين طبل و علم و تراب و کلم سينهزن و دسته گذارند».
شناعت عمل حکام جامعه اسلامي و نيز همراهي يا سکوت برخي علما و... نيز عادات ناپسند اجتماعي رايج ميان مردم، دست به دست هم داده و «طبايع و قلوب اهالي ملل و دول خارجه را از ملت اسلام متنفر کرده است»، به گونهاي که تصور ميکنند اين مفاسد و فجايع اخلاقي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي، «از اصول ملت اسلامست».
جمعبندي
سينکي همانند ساير بروکراتهاي اصلاح طلب ايراني از منظر نيازها و ضرورتهاي عاجل به تأمل در وضعيت ايران پرداخت. نتيجه اوليه و عاجل توصيه او بيش و پيش از ايجاد تحول در وجوه مختلف حيات جمعي و از آن مهمتر تفکر و فرهنگ جامعه ايراني، معطوف به روغنکاري چرخ قدرت و روان ساختن بروکراسي دولتي است. در سودمندي مباحث مطروحه در رساله مجدالملک سينکي و امثال او ترديدي نيست اما در تعريف مقام و جايگاه وي به عنوان يک متفکر (سياسي) آن هم در زمآنهاي که تأمل در وضع غرب و ايران و درافکندن چارهاي براي جبران اين عقبماندگي و راه برون شد از انحطاط، يک فوريت به شمار ميآمد، جاي ترديد بسيار است. سينکي حداکثر مرضشناس خوبي است اما از تأمل در علاج اسقامي که مايه رنجوري دولت، سياست و جامعه ايراني شده است، ناتوان است. اگرچه عقلِ تشخيصِ مسئله، خود مرتبه مهمي است و سينکي از لحاظ اينکه توانسته است، حدودي از ناتواني و فقدان ظرفيت عقلاني تدبيري حکومت ناصري را در مواجهه با مسائل مستحدثه کشور برملا سازد، قابل تحسين است. اما حد تأمل وي از نقد اشخاص فراتر نميرود. او حتي به تفطن اجمالي درباره نابهنگامي الگوي نظم و حکومت حاکم نرسيده است. از اين رو برکشيدن مقام سينکي و بروکراتهاي مانند وي، در کسوت و جايگاه متفکران قوم را، ميتوان نشانهاي از نابختياري جامعه ايران و تنزل يا تعطيل تفکر به شمار آورد.پينوشتها:
1- استاديار علوم سياسي دانشگاه آزاد اسلامي، تهران جنوب.
2- Praxis.
3- هر چند سعيد نفيسي در مقدمه بر رساله مجديه مينويسد: «اهميت ان از لحاظ تاريخي به اندازهاي است که از اين روشنتر آيينهاي براي نشان دادن عصر و زمانه اي که اين کتاب معرف آنست نميتوان يافت»؛ بنگريد: سعيد نفيسي، رساله مجديه، تهران: بانک ملي 1321 (مقدمه ).
4- محمدحسن بن علي اعتمادالسلطنه، مرآت البلدان، به کوشش: پرتو نوريعلا و محمدعلي سپانلو، تهران: اسفار، 1364، جلد سوم، ص 299؛ محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، المآثر و الاثار، تهران: دارالطباعه خاصه دولتي، 1306 ق، ج 3، ص 217.
5- http://mamlakat persianblog.ir
براي بررسي زندگي و اعقاب او ر. ک.، ممتحن الدوله شقاقي، رجال وزارت خارجه، تهران: اساطير، 1347، ص 72 و ناظم اسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، تهران: دانش، 1362، مقدمه و ص 154؛ نيز: سعيده سلطاني مقدم، «خاندان اميني»، در:
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=39925.
6- نيلوفر کسري، «حاج ميرزا محمد خان مجدالملک سينکي»،
http://www.iichs.org/index.asp?id=82&doc cat=7
به نقل از: ابوالفضل قاسمي، «خاندان اميني»، خاطرات وحيد، شماره 32، 1353، ص 79.
ميرزا محمد در طول مدت همکاري با ميرزا تقي خان اميرکبير از شيفتگان منشي و شخصيت و طريقت امير شد و در زمره رجال روشنفکر و اصلاح طلب قرار گرفت، به ويژه آنکه ميرزا را به دور از هرگونه تمايلات مادي و دنيوي ميديد. ميرزا محمد در طول مدت خدمت خود در حاجي ترخان بنابر رسوم زمانه هديه اي براي ميرزا تقي خان اميرکبير ارسال نمود اما اميرکبير از اين عمل خرسند نشد و بدو نوشت:
«اينکه براي اين جانب ظرف آبپاشي فرستاده بوديد، اين چيزها مايه خرسندي اينجانب نميشود. زيادتي خدمتگذاري آن عاليجاه باعث مزيد ميل و محبت اينجانب است. نه اينجانب و نه اعدام اعتاب عليه پادشاهي هيچ کدام بجز ظهور خدمتگذاري توقع ديگر نداريم.»
7- از جمله فعاليتهاي او در دوره فعاليت در زمينه روابط خارجه، ايجاد « کاغذ رسمي» در وزارت خارجه ايران بود. کاغذ رسمي کاغذي بود که به درخواست ميرزاسعيدخان براي سفراي خارجي نگاشته ميشد. اين کاغذ که نوعي نامه اداري بود شامل پنجاه بيت شعر بود که تمامي ابيات ان سجع و قافيه داشت ابيات اين کاغذ در حول و حوش مطلبي خاص دور ميزد و چون ميرزا محمد خان فردي مسلط بر نظم و نثر و علم عروض و ادبيات بود و مطالب را با نثري شيوا و دلکش و به نوعي درست و زيبا کتابت مينمود از مبتکرين اين سبک بود. اين نامه در جواب درخواستهاي سفراي خارجي مقيم ايران که خارج از وظيفه و اختيار وزارت امور خارجه يا دولت بود به شکلي زيبا تنظيم و مطالب به صورت مسجع گفته ميشد، بدون آنکه خواهشهاي بيمعني سفرا جواب گفته شود جواب داده ميشد. ميرزامهدي ممتحن الدوله شقاقي و ميرزاهاشم خان، رجال وزارت امور خارجه دوره ناصري و مظفري، به کوشش: ايرج افشار، تهران: اساطير، 1365، صص 25 و 71.
8- ر. ک.، رضا دهقاني، «کشف الغرائب في امور العجائب» کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 64، بهمن 1381؛ مريم ميراحمدي، نقد ادبي: «پژوهشي در ادبيات تاريخي ايران»، کلک، ش 10، دي 1389.
9- عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران، تهران: اميرکبير، 1364؛ ذبيح الله نعيميان، «ذهنيات حاکم بر کتاب تشيع در ايران»، آموزه، ش ?، پاييز 1381.
10- عبدالحسين آذرنگ از وي و پسرش ميرزاعلي خان در شمار افراد چيرهدست در نثر زمانه خود ياد ميکند، ر. ک.، عبدالحسين آذرنگ ، «تاريخ قاجار»، http://flh.tmu.ac.ir/hoseini/ghajar/index.htm (90/1/28).
11- سعيد نفيسي، پيشين، ص 4.
12- همان، ص 12.
13- همان، ص 19.
14- همان، ص 52.
اعتمادالسلطنه، محمدحسن بن علي، مرآت البلدان، به کوشش: پرتو نوري علا و محمدعلي سپانلو، تهران: اسفار، 1364، جلد سوم.
اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان، المآثر و الآثار، تهران: دارالطباعه خاصه دولتي، 1306 ق، ج 3، ص 217.
حائري، عبدالهادي، تشيع و مشروطيت در ايران، تهران: اميرکبير، 1364؛ ذبيح الله نعيميان، «ذهنيات حاکم بر کتاب تشيع در ايران»، آموزه، ش 1، پاييز 1381.
دهقاني، رضا، «کشف الغرائب في امور العجائب» کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 64، بهمن 1381.
سعيد، نفيسي، رساله مجديه، تهران: بانک ملي، 1321، (مقدمه نفيسي).
سعيده سلطاني مقدم، «خاندان اميني»، در:
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=39925.
عبدالحسين آذرنگ، «تاريخ قاجار»،
http://flh.tmu.ac.ir/hoseini/ghajar/index.htm. (28/1/90)
قاسمي، ابوالفضل، «خاندان اميني»، خاطرات وحيد، شماره 32، 1353.
کرماني، ناظم الاسلام، تاريخ بيداري ايرانيان، تهران: دانش، 1362.
ميراحمدي، مريم، نقد ادبي: «پژوهشي در ادبيات تاريخي ايران»، کلک، ش 10، دي 1389.
ممتحن الدوله شقاقي، رجال وزارت خارجه، تهران: اساطير، 1347.
ممتحن الدوله شقاقي، ميرزا مهدي و ميرزاهاشمخان، رجال وزارت امور خارجه دوره ناصري و مظفري، به کوشش: ايرج افشار، تهران: اساطير، 1365.
نيلوفر کسري، «حاج ميرزا محمد خان مجدالملک سينکي»،
http://www.iichs.org/index.asp?id=82&doc-cat=7.
http://mamlakat-persianblog.ir.
منبع مقاله :
عليخاني، علي اکبر؛ (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد هشتم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.