بايد مفاهيم کاربردي اسلام را به جوانان عرضه کرد

بررسي جنبه‌هاي اعتقادي مساله مدعيان، ما را بر آن داشت تا با برخي از علماي صاحب نظر، گفتگو کنيم. آيت الله حائري شيرازي به دليل آشنايي عميق با اين گونه جريانات، يکي از اين علماي داراي نظر است. حاصل اين
سه‌شنبه، 7 شهريور 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
بايد مفاهيم کاربردي اسلام را به جوانان عرضه کرد
بايد مفاهيم کاربردي اسلام را به جوانان عرضه کرد



 
گفتگو با آيت الله حائري شيرازي
بررسي جنبه‌هاي اعتقادي مساله مدعيان، ما را بر آن داشت تا با برخي از علماي صاحب نظر، گفتگو کنيم. آيت الله حائري شيرازي به دليل آشنايي عميق با اين گونه جريانات، يکي از اين علماي داراي نظر است. حاصل اين گفتگو را مي‌خوانيد.

از اين که وقتتان را در اختيار ما قرار داديد، ممنونم. در جريان هستيد که ما مدتي پيش ويژه نامه‌اي درباره بهائيت منتشر کرديم.

بله، بسيار خوب بود. نسخه‌هاي زيادي از ويژه نامه بين علما و فضلا پخش شد و همه تشکر کردند. حتي جامعه روحانيت با ارسال نامه‌اي به آقاي ضرغامي، از نشر اين ويژه نامه تقدير کرد. خيلي جامع بود.

در اين ايام کاري ديگر را در دست تنظيم داريم که موضوع آن مربوط به اتفاقات جديدي است که در شهرهاي مختلف با آن مواجه ايم. فرقه‌هايي که با ظاهري جذاب، افراد را به جمع خود دعوت کرده و حلقه‌هايي را تشکيل مي‌دهند. جلساتي که در آن معنويت را از نظر خودشان اشاعه مي‌دهند اما ما آنها را عرفان‌هاي کاذب يا دروغين مي‌دانيم؛ چرا که انحراف از مسير و مباني ديني در اين گروه‌ها بارز است. البته بخشي از اين گرايش‌ها را ما با نام معنويت سکولار مي‌شناسيم؛ به دليل اين که خارج از اصول دين است و در بخشي ديگر فقط پوسته و ظواهر ديني دارد. بحث ما در اين چارچوب است. با مباني که شما از دين مطرح خواهيد کرد، ما نسبت اين گرايش‌ها را با اعتقاداتمان مي‌سنجيم تا دريابيم که آيا سنخيتي با دين دارند يا نه؟ از نظر ما اين محفلها، محملهايي است براي فريب. به نام معنويت، خدا، پيامبر، امام زمان و... دکان‌هايي براي نيرنگ و فريب مردم داير کرده‌اند که درون آن تهي از باورهاي ديني است. ابتدا بفرماييد که جنابعالي فرقه‌ها را چگونه تعريف مي‌کنيد و اساسا هدف از تشکيل فرقه چيست ؟

بسم الله الرحمن الرحيم، قال تبارک و تعالي: «ولا تتبع السبل فتفرق بکم عن سبيلي» اين آيه ريشه فرقه‌اي دارد. مي‌فرمايد: راه‌هاي متعدد را تبعيت نکنيد که آن راه‌ها شما را از سبيل يا راه من متفرق کند. پس هر راهي که «فتفرق بکم عن سبيل الله» باشد را مي‌گويند؛ «فرقه». پس فرقه از تفرق است. اما تفرق از «سبيل الي الله» نيست، بلکه تفرق از «عن سبيل الله» از راه خدا دور کردن است.
قرآن در جاي ديگر مي‌فرمايد؛ «وان يروا سبيل الرشد لايتخذ وه سبيلا و ان يروا سبيل الغي يتخذوه سبيلا». «اگر اين راه گمراهي باشد، آن را به عنوان راه مي‌پذيرند، ولي اگر راه رشد باشد، آن را نمي‌پذيرند».
علي (عليه السلام) در جايي نشسته بود. کسي به نام «برج بن مسهر طاعي » بلند بلند گفت: «لاحکم الالله». حضرت او را شناخت. يکي از دندان‌هاي او افتاده بود. به چنين کسي اصطلاحا مي‌گويند «اثرم» و در صحبت کردن هم تاثير دارد. حضرت به او گفت: «ساکت شو اثرم! از اين هم زشت تر مي‌شوي، حق که ظاهر شد، شخص تو ناپيدا و صداي تو آهسته بود. وقتي باطل نعره کشيد، مثل شاخ بز سر بلند کردي». اشاره به اين که وقتي باطل ظاهر مي‌شود، مثل شاخ بز رويش زيادي مي‌کند. مثلا در زمان مبارزه با سلطنت، کساني هيچ حالت مبارزه برايشان واقع نمي‌شد تا اين که آن دوره مبارزات فوت شد و از دست رفت. حالا مي‌خواهند قضاي آن اقدام را به جا آورند و قضاي مافات کنند. به وقتش که راه حق راه امام ظاهر بود، اين افراد مطرح نبودند و در راه مبارزه براي حق ديده نمي‌شدند اما حالا که باطل نعره مي‌کشد، تهاجم فرهنگي مي‌شود، امريکا فعاليت‌هايش را در اين قالب سازمان مي‌دهد، اينها مثل قارچ سبز مي‌شوند، سر بلند مي‌کنند و مثل شاخ بز بالا مي‌آيند. قضاي مبارزه خود را در مبارزه با جمهوري اسلامي به جا مي‌آورند.

اينها چرا باطل پسند هستند؟ ريشه علاقه شان به باطل در چيست؟ در باطل چه چيزي هست که در حق نيست؟ و چرا راه حق را جدي نمي‌گيرند؟ چرا در طلب باطل محکم هستند، اما از راه حق کناره گيري مي‌کنند؟

دليلش اين است که باطل شعبه‌اي از نفسانياتشان است. حق هيچ رگه‌اي از نفسانيت و خوديت ندارد اما اينها با دنده نفس و با انرژي آن حرکت مي‌کنند. هر جا که بتواند اين نفس جولان بکند، آنجا فعال مي‌شوند و هر جا که طعمه‌اي براي نفس نيابند، آنجا با بي رغبتي کنار کشيده و دوري مي‌کنند. دليل ديگر هم اين است که باطل به دنبال خدايي نفس اماره است، اما حق در پي بنده کردن نفس اماره و قبول خداوندي خداست. خدا براي نفس، مثل بابابزرگ است. بابابزرگ کسي است که مي‌گويد: اين کار را بکن، آن کار را نکن. پس نفس مداخله آن را برنمي تابد.
ديني که يک رگه‌اي از نفس تو در آن باشد، همان يک رگه براي او بس است چرا که به همين دليل مي‌تواند شناسنامه آن را به نام خودش صادر کند. آن گاه پذيرش اين دين بسيار راحت است. انگار آب دهانش را قورت مي‌دهد.
حضرت امام صادق (عليه السلام) به کسي دعاي غريق را تعليم داد و گفت که در آخرالزمان، توفان باطل همه جا را فرا مي‌گيرد، به طوري که مومنان براي نجات از اين حالت بايد همچون غريقي که در خطر خفگي است، به اين دعا متوسل شوند. آن شخص از حضرت خواست تا دعاي غريق را به او بياموزد. حضرت فرمود: «بسم الله الرحمن الرحيم يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک».
گفت: حالا من بخوانم تا آموخته ام را تحويل بدهم و خواند: «بسم الله الرحمن الرحيم يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب والابصار ثبت قلبي علي دينک» و کلمه «ابصار» را اضافه کرد. حضرت فرمود: آن گونه که من به تو گفتم، بخوان!
او کلمه «الابصار» را اضافه مي‌کند، چرا؟ تا دعا، انشاي خودش باشد. بحث بر سر خدايي و بندگي است. نفس مي‌خواهد خدايي کند، پس به دنبال دريچه‌اي است تا آن رگه نفساني خود را در آن اعمال کند.
داستان گوساله سامري را همه مي‌دانيم. گوساله سامري چه مزيتي بر خداي حقيقي موسي داشت؟ گوساله سامري خداي مخلوق انسان و ساخته دست انسان است، پس در آن رگه‌اي از خدايي نفس انسان نيز ديده مي‌شود. اين تاييد نفس اماره است. نفس اماره، تصرفاتي در دين مي‌کند تا خداوندي خود را بر انسان حفظ کند. پس ريشه تحريف اينجاست. نفس اماره براي حرکت با جرياني که همسوست، اشتياق بيشتري نشان مي‌دهد. چون نيروي محرکه با نفس اماره انطباق دارد، پس با سرعت بيشتري جريان مي‌يابد.

اکنون شکل ادعا پيچيده تر از قبل شده است. شگردهاي جديد مريد پروري با توسل به نام ائمه اطهار، امام زمان و دروغ‌هاي آميخته با حقايق ديني است و با سوء استفاده از فضاي ديني جامعه رواج يافته و آسيب ميزند، به طوري که تشخيص حق و باطل در آن قدري دشوار است.

بله، مگر نام بت چه بود؟ قال «هذا الهکم» (اين خداي من است) و نگفت «هذا حجر» (اين سنگ است)، «هذا الهکم و اله موسي». عنوان عوض نمي‌شود. الان قدرت خريد پول‌هاي شما تغيير مي‌کند. مثلا 5، 6 سال پيش با يک تومان يک تخم مرغ مي‌خريديم الان با 100 تومان يک دانه تخم مرغ مي‌خريم، مگر شکل پول عوض شده؟ اين پول، همان پول است، اما تورم پوکش کرده و مغزش را خورده است. در قصه موسي هم به بني اسرائيل گفته شد هذا الهکم و تحت عنوان «اله»، مريدان موسي سينه زدند. پس خيلي طبيعي است که مدعيان بگويند حسين بن علي اينجاست، امام زمان اينجاست و بياييد ارتباط برقرار کنيم يا اين که به من الهام مي‌کند و مي‌گويد حال اين مريض خوب مي‌شود. اگر از اين عناوين استفاده نکند، اصلا خريدار ندارد. تصرفات در عناوين براي ارضاي نفس است اما صورت پيچيده قضيه وقتي است که اين آقا مي‌خواهد معبود باشد و اينها هم عابدش شوند. در قرآن آمده «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله»، به اهل کتاب ايراد مي‌گيرد که اين مردم، علما، بزرگان و گويندگان، وعاظ، مرشدان، احبار و رهبانشان را به جاي خدا، اله گرفتند. امام صادق (عليه السلام) مي‌گويد: «والله ما صلوا لهم و ما صام لهم». اينها روزه را براي اين آقا و براي رئيس خود نمي‌گرفتند. يعني نه روزه را براي او مي‌گرفتند و نه نماز را براي او مي‌خواندند. بلکه امر و نهي شان مي‌کرد و آنها هم مي‌پذيرفتند و اين مي‌شود رب. رب شدن لازمه‌اش اين نيست که طرف نمازش را براي فلان آقا بخواند بلکه کافي است حلال و حرامش را او از خودش دربياورد و ديگري بپذيرد. اين که حلال و حرام تعيين کرده، ادعاي خدايي است. کسي هم که پذيرفته، او را به عنوان خدا قبول کرد. «اتخذوا اجبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله » يعني حلال و حرام و حدود درست کردن براي اين کارها دخيل است. بنابراين، اساس کار، اگر کسي بخواهد به خدا برسد بايد «والحافظون لحدود الله » باشد. حتي اگر جهادش بخواهد عندالله قبول باشد و شهادتش، شهادت در راه خدا باشد، بايد 8، 9 مرحله را طي کند. شهادت در راه خدا آسان نيست و هر کسي کشته شد، شهيد نيست. کسي که ادعاي جهاد في سبيل الله مي‌کند اما جائر است، در آن صورت جهاد و با دشمن جنگيدن در رکاب او، به ‌اندازه گوشت مرده و گوشت خوک حرام است. «الجهاد تحت الامير الجائر کلحم ميته و الخنزير» . چرا؟ امام سجاد (عليه السلام) مي‌رفت حج. در آن زمان در ناحيه ديلم جنگ بود. مردم مي‌رفتند براي جهاد. يکي از افرادي که در حال رفتن براي جهاد بود، به حضرت برخورد کرد و گفت: کجا مي‌روي؟ حضرت فرمودند: حج. آن فرد گفت: ديديد جهاد سخت است، رها کرديد اما حج را که راحت است، پذيرفتيد؟ بعد آيه جهاد را خواند که جهاد اين ارزش را دارد: «انالله‌اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون و عدا عليه حقا، حق في التورات و الانجيل و القرآن فمن اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعکم الذي بايعتم به و ذلک هو الفوزالعظيم». حضرت گفتند: آيه بعدش را هم بخوان. او خواند: «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون السجادون الآمرون بالمعروف والناهون عن المنكر و الحافظون لحدود الله». حضرت گفتند: «ها هنا حافظون لحدودالله». از توبه شروع مي‌شود، روزه، نماز، رکوع و سجود، امر به معروف و نهي از منکر امتحان همه اينها را که داد، آن موقع مي‌شود، نگهبان حدود الهي، اگر نگهبان حدود الهي شد و جهاد کرد، قبول است. يعني کسي بايد در راس جهاد باشد که حافظ حدود الهي باشد. او بايد 7 يا 8 کلاس را طي کرده باشد تا به حد حافظ حدود الهي برسد . و آن گاه پرچمدار جهاد و مبارزه شود. کساني همراه رسول خدا، و جهاد کرده و و برگشته بودند. آمدند و گزارش دادند و حضرت تعريفشان کرد: خوش به حالتان اين که جهاد کوچک را تمام کرديد و جهاد بزرگتان مانده است. گفتند: جهاد بزرگ چيست؟ فرمودند: جهاد با نفس، جهاد کوچک، پرچمدارش اگر حافظ حدود الله نبود، حکمش مانند خوردن گوشت مردار بود و اگر حافظ حدود الله بود رسيدن به فوزالعظيم. در جهاد با نفس، مهم استاد اخلاق است. اگر الحافظ حدودالله باشد، فوز آن 100 برابر عظيم تراست چون جهاد اکبر است و اگر استاد براي اين کار صلاحيت نداشته باشد و براي استاد اخلاق بودن، صالح نباشد و براي آموختن جامعيت لازم را نداشته باشد، حرام بودن اين از حرام بودن آن جهاد اصغر بدتر است؛ چون اين جهاد اکبر است. خوب حالا آن که مي‌خواهد منبر برود، بايد حافظ حدود الله باشند. جعل نکند چون که مي‌خواهد دعوت کننده به معنويت باشد بايد براي اين امور حافظ حدود الله باشد. علي (عليه السلام) در رابطه با آيه «ان الله يحب الذين يقاتلون فيل سبيله صفا کانهم بيان مرصوص» حضرت از مردم پرسيدند: «اتدعون ما سبيل» که اگر در اين سبيل ايستادگي بکنيد بنيان مرصوص محبوب ترين مردم پيش خدا مي‌شويد، مي‌دانيد ابن سبيل الله چيست؟ مردم نتوانستند پاسخ دهند. ايشان فرمودند: «انا سبيل، نا صراط، انا الطريق» يعني خود آن کسي که به او اقتدا مي‌کني، همان سبيل الله است. اگر اين راه واقعا به علي (عليه السلام) وصل باشد، سبيل الله است اگر نبود و با دروغ در اين مقام قرار گرفته بود، سبيل شيطان است. پس آنهايي که مي‌خواهند راه حق را دريابند، بايد درست انتخاب کنند. نگويند مجلس امام حسين است و ما مي‌خواهيم براي او گريه کنيم؛ پس شرکت در هر مجلسي جايز است و هر کس گريه ما را بيشتر درآورد، قبول است.
اگر کسي آمد و اهداف امام حسين را به صورتي ضايع کرد، همان کاري که شمر و امثال او هم نتوانستند بکنند، آن گاه شما با نام امام حسين، کار را مشکل کرده ايد.
شاه به وسيله روضه خواني کسب وجهه مي‌کرد. در دربار مراسم برپا مي‌کرد و آنجا به عنوان کسي که امنيت را در جامعه برقرار کرده است، او را دعا مي‌کردند. خوب، اگر امريکا آمد در جايي روضه خواني داير و امنيت ايجاد کرد، آيا ما بايد دعايش کنيم؟ هر باطلي با توسل به حقي که رگه‌اي از نفسانيت خود را در آن نهفته است، خود را بروز مي‌دهد.
به اين مساله توجه کنيد که عاشورا خانه اميد ماست و شياطين، عاشورا را نمي‌توانند به وسيله يزيد خراب کنند. اين واقعه توسط يزيد واقع شده است، پس عاشورا را به دست ارکان خودش، روضه‌اش و عزاداري اش و با تصرفاتي در نوحه‌ها، خراب مي‌کنند. شاعري مي‌گويد: به فرقش کي اثر مي‌کرد شمشير، گمانم ابن ملجم يا علي گفت.‌اي واي! يا علي براي ضربه زدن به علي؟! براي فرق علي هم يا علي؟ اين هم همان جعل است.

بحث‌هايي مطرح است که مي‌خواهيم ببينيم مباني ما در اين موارد چيست. مثلا کسي مدعي مي‌شود که من با امام زمان در ارتباطم و همه رونق مجلس او به خاطر همين حرف‌هاست. برخي با اين ادعاها حلقه‌هايي را شکل مي‌دهند. چون اين ادعاها در نظر مردم تقدس دارد. يک نکته ديگر، بحث خواب است و نقل خواب و بيان آنچه در خواب اتفاق افتاده، به طوري که انگار بايد براي من هم حجت باشد. حضرتعالي يک خوابي ديديد، آن خواب را بيان مي‌کنيد و بعد هم مبناي عمل قرار مي‌دهيد. اين شايد براي شما حجت باشد که نيست اما طوري از خواب حرف زده مي‌شود که انگار بايد براي مردم هم حجت باشد. مي‌خواهيم بگوييم بخشي از بحث ما از اين جنس است. يعني مدعياني که خودشان را به اين نام عرضه مي‌کنند و مي‌شوند محل توجه عده‌اي و بعد از مدتي معلوم مي‌شود که اصلا اين آقا بلد نيست قرآن بخواند يا اصلا عامل به احکام شرعي نيست يعني همان چيزي که شما فرموديد. البته شناخت اينها زمان مي‌برد. برخي از مداحان هم حرف‌هاي بي سند و بي مدرک، زياد مي‌زنند و مشکل ساز شده‌اند.

چرا اداره راهنمايي و رانندگي گواهينامه راهنمايي مي‌خواهد؟ چون راننده و غيرراننده از شکلشان قابل تشخيص نيستند.
وقتي هم که کسي مي‌خواهد گواهينامه بگيرد، امتحان آيين نامه مي‌گيرند تا بدانند آيين نامه را مي‌داند و علائم را مي‌فهمد.
اگر براي رانندگي اتومبيل، شخص بايد امتحان دهد و بعد از قبولي در امتحان، به او گواهينامه مي‌دهيم و او را مکلف مي‌کنيم که مدارکت همراهت باشد، پس ما بايد براي کساني که مي‌خواهند مداحي کنند نيز پروانه مداحي صادر کنيم. بعد از آموزش، آزمايش کنيم و پس از آزمايش به او تصديق بدهيم. هر چه کار مهمتر مي‌شود، امتحاناتش بايد سخت تر باشد و پروانه سخت گيرانه تر باشد. پس اين مسائل بايد متولي داشته باشد و امتحان کنند و به بعضي تصديق بدهند و به بعضي تصديق ندهند. ما بايد براي اين نوع کار چارچوب و قانون داشته باشيم. بايد سازمان تبليغات اسلامي و حوزه براي اين کارها پروانه کار قائل شوند. يعني گزينش، آزمايش و در نهايت پروانه کار، آن هم در حد روشن و مشخص خودش، آن وقت است که هر کدام از آنها که پروانه داشتند، اگر تخطي کردند، پروانه‌اش را لغو کنيم. پروانه‌اش را بگيريم و جريمه‌اش کنيم. اين مي‌شود حساب، کتاب و قانون.

ما فعلا چنين نظارتي نداريم، در واقع روحانيت چنين نظارتي ندارد.

آنچه عرض کردم، از باب تکليف نظام است. نظام بايد براي هر چيزي آيين نامه‌اي وضع و حدودي مشخص کند، آن گاه دست به گزينش بزند، صلاحيت‌ها و بايدها و نبايدها را بعد از گزينش آموزش دهد. اين آيين نامه و روش و کار را بعد از آموزش، امتحان بگيرد تا در عمل اين آيين نامه را درست اجرا کنند.
در صورت درست اجرا نشدن آيين نامه، براي کسي که تخلف مي‌کند؛ جريمه‌اي در نظر گرفته شود و يکي از جريمه‌ها، لغو پروانه است. اين کارهايي است که نظام بايد انجام بدهد. اين مشکل شدن کارها به خاطر اين است که: سرچشمه شايد گرفتن به بيل / چو پر شد نشايد گذشتن به پيل.
الان اين مسائل به حالت بحراني رسيده است. اين کلاس‌هايي که مي‌گذارند، اين خواب‌هايي که مي‌بينند، جاهايي است با فيل هم نمي‌شود از رويش عبور کرد و ريشه‌اش در اين است که بايد براي هر کاري پروانه و بايد و نبايد و حساب و کتاب باشد. نظام هم در دوران بلوغش به همين نظر مي‌رسد و اين کار خواهد شد.

اما مردم چگونه حق و باطل را از همديگر تميز بدهند و تفکيک کنند؟

از روي ادعاي کسي نمي‌شود او را شناخت. معرف هر کسي عملش هست. در اين گونه موارد به ما گفته‌اند «فلينظر الانسان الي طعامه». امام صادق (عليه السلام) در دل اين آيه مي‌فرمايند: «الي علمه ممن ياخذ». اين که قرآن مي‌فرمايد به خوراکتان نگاه کنيد، يک مصداق آن، علم شما است و بايد ببينيد از کجا و از چه کسي مي‌گيريد. درست است که به ما گفته‌اند «انظر الي ما قال و لاتنظر الي من قال» ولي مخاطب انظرالي ما قال، انسان صاحب نظر و مجتهد است و به چنين کسي مي‌گويند نظر کن ببين چه گفته است، نگاه نکن به اين که چه کسي گفته است، يعني اگر گفته، گفته باطلي است، مال هر که مي‌خواهد باشد ردش کن و اگر گفته، گفته حقي است، قبولش کن. مال هر کس مي‌خواهد باشد. به مجتهد مي‌گويند انظر الي ما قال و لا تنظر الي من قال اما به مقلد نمي‌شود اين طور گفت. به مقلد مي‌گويند فلينظر الانسان الي طعامه و الي علمه ممن ياخذ. مقلد بايد ببيند که علمش را از چه کسي مي‌گيرد چون مي‌خواهد از آن استفاده کند پس بايد از سوابقش اطلاع داشته باشد، مختصاتش را بداند و به آن اطمينان پيدا کند يعني از روي خود گوينده بتواند تشخيص دهد که سخن، درست است يا نادرست.
براي اين که بتوانيم از کلامش بفهميم که درست است يا نادرست، بايد به تناقض گفتارش نگاه مي‌کنيم.
قرآن مي‌گويد: «ولو کان من عند غيرالله لو جدوا فيه اختلافا کثيرا».
مفهوم اختلاف در اينجا يعني تناقض. مثلا کسي براساس خواب احتجاج مي‌کند. اگر کسي گفت من خواب ديدم امام زمان فرمود که حرف ايشان را گوش ندهيد، آن موقع مي‌گويد اين خواب، روياي شيطاني است. اما اگر بگويد امام زمان گفت حرف اين فرد را گوش دهيد، مي‌گويد اين روياي صادق است. اين همان اختلاف است. بايد ملاک بگذاريم براي قبول يا رد رويا، نه اين که چون رويا به نفعت نيست، بگويي حجت نيست و اگر به نفعت هست، به آن احتجاج کني.
وقتي در روز ولادت امام زمان (عليه السلام)، مداحي در حال مداحي مي‌گويد: به خدا قسم که خدا تويي! خيلي خوب، اگر اين تعبير درست است، به عيسي هم بگويد، خوب است؟ اگر به ديگران هم بگويد، خوب است؟ اين محل اختلاف است. اگر به امام رضا گفتي جايز و درست است ولي آن ديگري به يک نبي مرسل مي‌گويد، غلط است؟ چطور او مشرک مي‌شود، اما تو نمي‌شوي؟ اين همان کاربرد آيه «لوجدوا فيه اختلافا کثيرا» است يعني همان کسي که از جانب خدا حرف مي‌زند، کلماتش نبايد تناقض داشته باشد. کسي که اين تناقضات را در کلامش داشت، اگر مصاديقش را عوض کنيم، ايشان از حرفش برخواهد گشت.
در مورد خواب هم، همين طور مي‌شود چون بعضي خواب‌ها به نفعش است، اما برخي ديگر به ضررش است، پس به ناچار قيد کلش را مي‌زند. اصلا ممکن است کساني که صاحب مراتب هستند؛ ادعا کنند که ما براي تو خواب ديديم. اينها را کار مي‌کند؟ ايشان مي‌گويد به معنويتي رسيده ام که اين شخصي را به صورت ميمون مي‌بينم. يک کسي ديگر هم ادعا مي‌کند من به يک مقامي رسيده ام که شما را به صورت ميمون مي‌بينم. چه کار مي‌تواند بکند با او؟ اينجا گير مي‌کند.
هر جا که برود، يک ادعايي عليه خودش مي‌کنند. يعني شما بايد «لوجدوا فيه اختلافا کثيرا» نباشيد. يک آقايي درباره علما صحبت مي‌کرد و مي‌خواست بگويد اگر فلان عالم، اشتباهي کرد، مشکلي نيست چون براي پيغمبر هم از اين اتفاق‌ها افتاد! پيغمبر هم سهو مي‌کند. يک آقايي از ميان جمعيت از ايشان پرسيد اگر ممکن است پيغمبر سهو کند، ما از کجا بدانيم اين حرفي که از ايشان نقل شده، در حال سهو بوده است يا غيرسهو؟ نتوانست جوابي بدهد. اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال. پيش بيني نمي‌کرد که چنين سوالي را از او مطرح کنند. در حالي که قرآن مي‌گويد ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي. بهترين ملاک‌ها براي تشخيص اين ادعاها همين اختلاف است.
ين اصحاب ائمه (عليه السلام) ما جناب هشام بن حکم، کارشناسي ارشد اين برنامه است. هشام از مختصاتش اين است که اگر در کلام با کسي کشتي مي‌گيرد، معمولا طرفش را ضربه فني مي‌کند. در احتجاج، ضربه فني کردن ملاک کاراست نه با امتياز برنده شدن. روش ضربه فني او را ما بايد به مردم نشان دهيم. مثلا در مورد منکرين امامت، او خيلي راحت مدعي را ضربه فني مي‌کند. يک عالمي از شام آمد. خيلي مدعي بود و فکر مي‌کرد مي‌تواند همه را بپيچاند. آوازه علمي امام صادق تا به شام رسيده بود و او براي مباحثه آمده بود. حضرت فرمودند با شاگردانم بحث کن اگر بر آنها پيروز شدي، بيا با من مباحثه کن، با شاگردهاي حضرت مباحثه کرد. شاگردها معمولا بر او غالب مي‌شدند، اما با امتياز، حضرت يک دفعه نگاهي به بيرون چادر کرد و خيلي خوشحال شد چون ديد که هشام دارد مي‌آيد. هشام آمد.
حضرت گفتند با هشام بحث کن ! هشام به او گفت: من از تو سوال کنم يا شما از من سوال مي‌کنيد. اين مثل سرشاخ شدن در کشتي است. شامي به خودش مطمئن بود. به هشام گفت تو اول از من سوال کن، هشام ابتدا نعمت‌هاي خدا را برشمرد؛ آسمان، زمين، نفس کشيدن، قلب، اعضا و جوارح و ميوه‌ها، بعد پرسيد خدايي که اين همه نعمت به ما داده، آيا مي‌شود اين نعمت را ندهد که اختلاف‌هايي که ما با هم داريم را کسي بيايد و حل کند؟ خوب، اين هم يک نعمتي است. شامي گفت: نه مي‌شود و حتما آن نعمت را خدا به ما مي‌دهد. هشام گفت: خوب، آن نعمت کو؟ گفت: پيغمبر. هشام گفت: الان که پيغمبر از دنيا رفته است.گفت: قرآن. هشام گفت: قرآن مي‌تواند اختلاف‌هاي ما را حل کند؟ تو از شام آمدي اينجا با ما درباره قرآن بحث کني، تو مي‌گويي در قرآن معناي اين آيه اين است و من مي‌گويم نه آن است. اين که محل اختلاف است. شامي نتوانست جواب بدهد و قبول کرد که قرآن حل اختلاف نمي‌کند و بازنده شد. سپس فرد شامي گفت: حالا من از شما سوال مي‌کنم، هشام گفت: شما سوال کن، گفت: من همين سوال شما را مي‌پرسم. آيا مي‌شود خدايي که اين همه نعمت به ما داده است، اين نعمت را ندهد که کسي حل اختلاف ما را کند؟ گفت: نه. گفت به دست چه کسي؟ گفت: پيغمبر، گفت حالا که پيغمبر نيست، چه کسي بايد حل اختلاف کند که هشام اشاره کرد به امام صادق(عليه السلام)، فرد شامي گفت که اين شخصي مرا مجبور کرد که به تو مراجعه کنم، در حالي که آمده بودم با او مباحثه کنم. به هر جهت پذيرفت.
ما نياز داريم مردم با شيوه استدلال هشام بن حکم آشنا شوند تا به اين روش با فرقه‌ها گفتگو کنند. در حوزه علميه قم بايد روش مباحثه با فرقه‌ها به شيوه هشامي آموزش داده شود تا مردم در مقابل گروه‌ها و فرقه‌ها واکسينه شوند و بتوانند با اينها به بحث بپردازند و با مداحاني که در جلسات خود اين گونه تعابير را به کار مي‌برند، مباحثه کنند. حوزه هم اکنون در رابطه با فرقه‌ها دست به کار شده است؛ اما بايد براي بقيه موارد نيز اقداماتش را کامل کند.

يعني يکي از وظايف ما حضور در جلسات و مباحثه با آنهاست؟

بله، بايد در جلسات حاضر باشند، اطلاع کافي کسب کنند و با آنها به بحث بپردازند. وقتي اين گونه عمل شود، مردم از اوهام نجات مي‌يابند.
بنابراين نظام از راه ارائه پروانه و مجوز و حوزه از طريق برگزاري کلاس‌هاي آموزشي بايد اقدام کند. افراد با استعداد براي کسب علم و اطلاع بايد آموزش ببينند تا قدرت و توان مباحثه‌اي پيدا کنند و بتوانند با اين گروه‌ها به بحث بپردازند. آنها را بايد ملزم به بحث‌هاي چالشي با افراد قوي و مطلع در جلساتشان کرد. اين راهي است براي تحکيم پايه‌هاي ديني و فکري افراد جامعه و اطلاع رساني قوي و اصولي.

امام شخصيتي شناخته شده براي براي همه است. لطفا درباره روش امام براي ما صحبت کنيد. آيا ايشان به همين اعتبار که شاخص و بارز بودند، آيا تعابيري از خواب يا ارتباط با ائمه در خواب داشته‌اند؟ تفاوت روش ايشان با روش کساني که به راحتي از اعتقادات خود براي کسب اعتبار شخصي خرج مي‌کنند و با تمسک به باورهاي ديني خود، کاسبي راه مي‌اندازند، چيست؟ شما ارتباط نزديکي با ايشان داشتيد. آيا اساسا چنين اشاراتي از ايشان ديده يا شنيده ايد؟

سوال بسيار خوبي است. همه مي‌دانيم که امام شاعر بود و اشعار زيادي سروده است. همچنين مي‌دانيم که دفتر اول اشعار ايشان گم شد. اشعار ديگرشان که بعضا بعد از به ثمر رسيدن انقلاب سروده و جمع آوري شده بود نيز پس از رحلت ايشان منتشر شد. جالب توجه است که ايشان در مدتي که سخنراني کردند، تعداد مواردي که در سخنراني اشان به شعري استناد کنند، بسيار کم است؛ با توجه به اين که خودشان هم شاعر بودند.
يک بار در سخنراني به مناسبت شهادت استاد مطهري اين شعر را خواندند: آن که مردن پيش چشمش تهلکه است.
نهي لا تلقوا بگيرد او به دست
ما با کشته شدن زنده تر مي‌شويم، بياييد ما را بکشيد. مردم ما بيدار مي‌شوند.
در کل صحيفه نور، تعداد مواردي که به شعر استناد شده يا شعري خوانده شده است، بسيار کم و نادر است. اين حاکي از اين است که ايشان نمي‌خواهند مردم را به شعر عادت دهند؛ به طوري که مستندشان، اشعار شعرا باشد، بلکه مردم را به قرآن وصل مي‌کند و نيز به علما و با عنوان «جامعه عظيم الشان» از آنها تجليل مي‌کند. يعني از مردم مي‌خواهد که علمشان را از حوزه با آن شان و منزلتي که دارد، بگيرند. اين نشان مي‌دهد که امام بر مبناي حجت عمل کرده و از لاحجت احتراز مي‌کرد. ايشان در دفاع از حافظ به اين بسنده مي‌کرد که حافظ زباني دارد مختص خودش، البته ايشان به درک اشعار حافظ مباهات مي‌کرد و در جواني 25 يا 26 سالگي گفته بودند که من به جايي رسيده ام که معني اشعار حافظ را مي‌فهمم. اما ملاک ايشان به عنوان حجت، حوزه و علما بود. مثلا براي قانون اساسي، شوراي نگهبان را به عنوان فيلتر ايجاد کرد. همه اين موارد بر محور اکتفا بر حجت است و اين که در بحث حجت و لا حجت، نبايد تسامح کرد و لا حجت را به حجت نبايد اضافه کرد.
بعضي‌ها آمدند به خطبه غدير خم که محدود است، قسمت‌هاي وسيعي را اضافه کردند؛ به طوري که به نقل از حضرت رسول گفتند؛ علي جنگ کننده با قاسطين، مارقين و ناکثين است.
افزودن مطالبي از قول حضرت رسول به خطبه غدير، اين شبهه را براي ديگران ايجاد مي‌کند که «من کنت مولاه فهذا علي مولاه» هم ممکن است شبهه ناک باشد چرا که مخلوطي از راست و دروغ، همه چيز را زير سوال مي‌برد.
«انما، النسي ء زياده في الکفر يضل به الذين کفروا يحلونه عاما و يحرمونه عاما ليواطيوا عده ما حرم الله فيحلوا ما حرم الله » .
ببينيد! قدم به قدم پيش مي‌رود تا بالاخره حرام را حلال کند. هدف نهايي حلال شدن حرام الهي است، اما مرحله به مرحله. پس هدف کساني که حرف‌هاي شبهه ناک را وارد مي‌کنند «يحلوا ما حرم الله » است. شکستن حريم محرمات الهي نهايت اين کار است.

حالا ما در اين مقطع با اين معضل چه کار بايد بکنيم؟

به نظر من، مردم بايد واکسينه شوند. جامعه‌اي که زنده و پوياست و حرکت مي‌کند، با مهاجم درمي افتد و آن را خنثي مي‌کند. «لاينتشر الهدي الا من حيث تنشر الضلال»، هدايت منتشر نمي‌شود مگر از همان راه انتشار گمراهي. اگر ضلال از راه منبر آمد، غير از منبر جواب نمي‌دهد. از راه مسجد آمد، غير از مسجد جواب نمي‌دهد، از راه قدرت نظامي آمد، غير از قدرت نظامي جواب نمي‌دهد، از راه فيلم، ورزشي، دانشگاه و حکومت و از هر راهي که آمد، از همان راه بايد وارد شد و خنثي کرد.
امام حکومت تشکيل داد چون آنها با تاسيس حکومت، عالم را به ضلال کشيدند. اگر آنها با دخالت در سياست مردم را منحرف کردند، شما بدون دخالت در سياست نمي‌توانيد مردم را هدايت کنيد. چرا ما قادر به حل مسائل اقتصادي نيستيم؟ چون ما روحانيون در اقتصاد دخالت نکرديم. تا دخالت نکنيم، نمي‌توانيم کشفش کنيم. وقتي هنوز تصورش نکرديم، نمي‌توانيم تسخيرش کنيم. ما اول بايد بدانيم پول اعتباري چيست؟ بعد درباره شرعي بودن آن اظهارنظر کنيم.
روحانيون اگر مي‌خواهند هدايت کننده باشند، بايد موضوع شناس هم بشوند. اين همان رهنمودي است که رهبري تحت عنوان نهضت توليد علم و جنبشي نرم افزاري فرمودند.
علم ما بومي نيست. ما مصرف کننده علم وارداتي هستيم، مخصوصا در علوم انساني. ريشه اين نارسايي به حوزه و دانشگاه مي‌رسد. حوزه و دانشگاه بايد نواقص خودشان را حل کنند. حوزه بايد از مدار بسته خود خارج شود و در همه رشته‌ها ورود کند و دانشگاه هم از مدار وابستگي خود خارج شود و علمش را بومي کند. ريشه اين ادعاهاي دروغين در بي سوادي ماست و ريشه بي سوادي در دانشگاه است. فقط دانشگاه‌هاي ما بي سواد نيست، دانشگاه‌هاي بزرگ عالم بي سوادند. آنها در انسان شناسي بي سوادند، اما در تکنولوژي با سواد. وقتي انسان، انسان را نشناسد، هر رطب و يا بسي به نظرش خيلي مهم جلوه مي‌کند. شما توجه کنيد چه کتاب‌هايي از مرزها وارد مي‌شود، موفقيت در 24 ساعت، رمز خوشبختي، آيين دوست يابي و....

مبناي ادعاهاي فرقه‌ها، همين‌هاست. چگونه پولدار شويد؟ چگونه عشق بورزيد؟ در 20 جلسه خوشبخت شويد و...؟

ريشه اين گرايش‌ها در اين است که ما از انسان شناسي خودمان چيزي استخراج و ارائه نکرديم. انسان شناسي ما گنج به کار نگرفته‌اي است که دست نخورده مانده است. ما موفق نشديم از بهترين مواد اوليه خودمان غذا درست کنيم. آيات و روايات ما حکم گندم را دارد، در حالي که مردم ما نان مي‌خواهند. عصر ما عصر کاربردي کردن اسلام است. کلي گويي‌هاي مکتب ما حکم گندم را دارد و مفاهيم کاربردي به مثابه نان است.

اگر درست فهميده باشيم، معني سخن شما اين است که چنين گرايش‌هايي از ميل به معرفت و معنويت ناشي مي‌شود. جواني که در اين کلاس‌ها شرکت مي‌کند، هدفش نزديکي به خداست، اما از معنويت‌هاي دروغين و از فرقه‌هاي شيطاني سر در مي‌آورد.

اگر مفاهيم کاربردي را در عرفان خودمان آورده بوديم و جوان از راه محبت آن مفاهيم، خواسته‌اش را تامين مي‌کرد، ديگر نياز به ديگران نداشت. اما اگر عرفان را تحريم کنيم، نتيجه‌اش اين مي‌شود که آن جواني که نماز مي‌خواند چون از آن مي‌تواند لذت ببرد و ارضايش نمي‌کند، به دنبال کسي مي‌افتد که برايش مقبول تر است. امام آمد و عرفان را آورد.

متاسفانه علي رغم توصيه امام به درس‌هاي اخلاق، اين کلاس‌ها هم اکنون بي رونق است. يعني آقايان چنين درسهايي را تدريس نمي‌کنند يا اگر کلاس‌هايي دارند، سطح آن بالاست به قدري که هر کسي را شايسته حضور در آن نمي‌دانند. طبعا اين خلاء را ديگران و فرقه سازان با برپا کردن چنين کلاس‌هايي پر مي‌کنند.

مردم به دنبال مفاهيم کاربردي هستند. کسي مثل آقاي ديل کارنگي براساس انسان شناسي خودش، مجموعه تجاربش را در يک کتاب کاربردي عرضه مي‌کند. او اين کار را همان طور که در آخر بحث‌هايش در کتاب آورده، براي کسب شهرت و ثروت ارائه مي‌کند. يعني او سعادت انسان را در داشتن ثروت و شهرت معنا مي‌کند. اما تعريف انسان فقط در داشتن شهرت و سعادت نيست. او آرامش و اعتماد به نفس هم مي‌خواهد. اما اگر مفاهيم کاربردي اسلام در مسائل را عرضه کنيم، چون مواد اوليه ما بهتر است، ما جواب کامل تري خواهيم داد.

از شما به خاطر شرکت در اين گفتگو مجددا تشکر مي‌کنيم.

منبع مقاله :
جمعي از نويسندگان؛(1388)، کژراهه (گزارش‌هايي از فرقه‌هاي نوپديد و عرفان‌هاي دروغين)، تهران: موسسه جام جم، چاپ اول.
 


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط