عرفان حقيقي، عرفان‌هاي دروغين

ايجاد دكان تصوف و درويشي از دير زمان در جامعة ما رواج داشته و به موازات عرفان ناب جلو آمده است و فرقه‏هاي متعدد دراويش و صوفي در جاي جاي جامعه ما رونق داشته است و چون رسيدن به عرفان ناب سخت است،تصوف حيله‏گرانه از رونق بيشتري برخوردار شده است.
چهارشنبه، 16 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عرفان حقيقي، عرفان‌هاي دروغين
عرفان حقيقي، عرفان‌هاي دروغين
عرفان حقيقي، عرفان‌هاي دروغين

ايجاد دكان تصوف و درويشي از دير زمان در جامعة ما رواج داشته و به موازات عرفان ناب جلو آمده است و فرقه‏هاي متعدد دراويش و صوفي در جاي جاي جامعه ما رونق داشته است و چون رسيدن به عرفان ناب سخت است،تصوف حيله‏گرانه از رونق بيشتري برخوردار شده است.
ايجاد دكان تصوف و درويشي از دير زمان در جامعة ما رواج داشته و به موازات عرفان ناب جلو آمده است و فرقه‏هاي متعدد دراويش و صوفي در جاي جاي جامعه ما رونق داشته است و چون رسيدن به عرفان ناب سخت است و نياز به تمرين، تلاش شبانه‏روزي و التزام كامل به شريعت داشته است، تصوف حيله‏گرانه از رونق بيشتري برخوردار شده است.
چندي است توجه برخي از جوانان به عرفان‏هاي هندي و فرقه‏هاي صوفيانه جلب شده است؛ نظر اسلام درباره اين فرقه‏ها اعم از تصوف، درويشي، هندي و سرخ‏پوستي چيست؟
پيش از پاسخ به اين پرسش، مناسب است در ابتدا تعريف تصوف و عرفان، و شرايط ورود به آن را بيان كنيم و آنگاه درباره فرقه‏هاي جديد و قديم تصوف سخن بگوييم.
تصوف به معناي پوشيدن لباس پشمين است و در اصطلاح، پاك كردن دل از آلودگي‏هاي نفساني و آراستگي به پاكي‏هاي باطني است. براي تصوف، تعاريف متعددي بيان شده كه جامع آن تعاريف، از «ابن عربي»، است كه آن را به «وقوف به آداب شريعت، ظاهراً و باطناً» معني كرده است كه «آن عبارت از تخلّق به اخلاق الهي است».1 همچنين عرفان به معناي شناسايي است و در اصطلاح، نام علم الهي است كه هدف و مقصود آن، شناخت حقّ و اسما و صفات آن از طريق كشف و شهود است.
جامع‏ترين تعريف از عرفان را «قيصري»، عارف نامي دورة اسلامي ارائه داده است. وي مي‏نويسد: «علم به خداوند سبحان از حيث اسماء، صفات، مظاهر او و شناخت حالات مبدأ، معاد، حقايق عالم و چگونگي رجوع اين حقايق به حقيقتي يگانه ـ ذات احديت ـ و همچنين شناخت راه سلوك و مجاهده براي خلاصي نفس از تنگناهاي قيود جزئي ـ دنيا و شهوات ـ و اتّصاف آن به صفت اطلاق و كليت ـ پاكي كامل و شهود در مرحلة فنا و بقا».2
در تعريف قيصري به خوبي مشخص است كه عرفان داراي دو بال است كه از آن به «عرفان نظري» و «عرفان عملي» تعبير مي‏شود. عرفان نظري، علم به حقايق و معارف ناب است كه همة آنها به شناخت حقّ سبحانه، اسما و صفات باز مي‏گردد و عرفان عملي، سير و سلوك در راه رسيدن به كمالات معنوي، اتصال به خداوند و رهايي از ماديات، با هدف دور كردن دل از انحطاط و رسيدن به تكامل شايستة آن است. با توجه به اين تعريف، عرفان عملي، مقدمة عرفان نظري است؛ زيرا ابتدا بايد با قدم صدق و با اخلاص تمام، قلب را از اغيار پاك كرد تا به مرحلة شهود رسيد تا حقيقت آنگونه كه شايسته است، بر سالك جلوه‏گر شود. از اين ديدگاه، راه عرفان، راه عمل بي‏چون و چرا به همة دستورات شريعت، بالا رفتن از نردبان سلوك ـ از ظاهر به باطن ـ و پاك كردن دل كه حرم الهي است، از بت‏هاي خودساخته.
به تعبير ديگر، عرفان هم عمل به ظاهر دستورات الهي است و هم پاك كردن قلب است و هر دو براي عارف لازم و ضروري است. آري، اصل، پاك كردن و نوراني كردن قلب است، تا سالك داراي قلبي صيقل‌خورده و صاف كه حقايق در آن جلوه‏گر است، شود. در اين صورت است كه همة اعمال و رفتار ظاهري و دستورات ريز و درشت شريعت، مفهوم پيدا مي‏كند و به همراه آن اعضا و جوارح عارف نيز نوراني مي‏گردد. اين معنايي است كه همة عارفان و متصوفه بر آن اتّفاق نظر دارند. نمونة آنها «خواجه عبدالله انصاري» است كه در مقدمه كتاب منازل السائرين كه مهم‏ترين و اصلي‏ترين كتاب و دستورالعمل در عرفان عملي است، مي‏گويد:
انسان به نهايات ـ فنا و بقا و در نهايت توحيد ناب ـ نمي‏رسد؛ مگر اينكه بدايات را به طور صحيح پشت سر گذارده باشد، و طيّ كردن صحيح بدايات، تنها در صورتي است كه (اولاً) اخلاص كامل باشد و هر كاري تنها براي خدا انجام شود؛ (ثانياً) از سنت و شريعت متابعت كامل شود و هيچ كاري انجام نشود؛ مگر اينكه در سنت وارد شده باشد؛ (ثالثاً) نهي الهي جدي گرفته شود؛ (رابعاً) در مواجهه با مردم، حرمت آنها رعايت شود و با شفت و مهرباني، با آنها سخن گويد و نه تنها كَلّ آنها نباشد كه باري از دوششان بردارد و (خامساً) از هركس و هر چيز كه رقت را از بين مي‏برد، فاصله گيرد و از هركس كه قلب را به فتنه مي‏اندازد، دوري كند.3
با اين مقدمه روشن مي‏شود كه اصل اولي در تصوف و عرفان، عمل خالصانه و كوشش مجدّانه و مستمر در انجام دستورات الهي و شريعت محمدي است كه در اين صورت، قلب نوراني مي‏شود و به حقيقت توحيد مي‏رسد. هر فرقه و نحله‏اي كه ادعاي عرفان و تصوف دارد، بايد با اين عيار محك زده شود. افسوس و صد افسوس كه در برابر عرفان اصيل و تصوف ناب، عرفان دروغين و صوفي‏گري حيله‏گرانه از بازار و رونق خوبي برخوردار است؛ به طوري كه صداي همة عارفان حقيقي را درآورده است. خواجه عبدالله در همين كتاب مي‏نويسد:
مردم در اين وادي سه گروهند؛ مردمي كه بين بيم و اميد حركت مي‏كنند ـ اعمال و اشتباهات خود را مي‏بينند؛ بيم بر ايشان مستولي مي‏شود و لطف و رحمت بيكران الهي را مشاهده مي‏كنند؛ اميدوار مي‏شوند ـ بر اين گروه، نسيم محبت وزيدن مي‏گيرد و در عين حال كه در مصاحبت حياء هستند ـ حياء مانع از آن است كه دعوي محبت كنند ـ اين گروه را «مريد» مي‏نامند.
گروه دوم، اهل جذبه‏اند كه با جذبة عنايات الهي از وادي تفرقه به خانة امن جمع و قرب الهي رسيده‏اند و آنها «مراد» نام دارند.
اما گروه سوم اهل دعوي باطلند و هم خود در فتنه افتاده‏اند و هم ديگران را به فتنه مي‏اندازند.4
آري، سير و سلوك و رسيدن به حقيقت عرفان، سخت و نياز به تمرين، رياضت مستمر و دائمي دارد، اما اداي تصوف درآوردن، بسيار آسان است و متأسفانه همة فرقه‏هاي صوفيانه و درويشي امروزي، حيله‏گري و تزوير و تقليد مضحك است كه نه عارفان حقيقي آن را بر مي‏تابند و نه عقل بر آن صحه مي‏گذارد و نه نقل آن را تأييد مي‏كند و به‏طور كلي، از نظر اسلام مردود هستند.
عرفان، تحت تأثير «مواد مخدر»5، رقص‏هاي صوفيانه و آنگاه آب و چاي و نسكافه و ميوه و تجديد آرايش زنان جوان و صحبت از ريمل جديدي كه به تازگي به بازار آمده است كه هر چه گريه كني، سر سوزني اثر در زير چشم‌هايت باقي نمي‏ماند و خلاصه تا صبح خواندن شعر و گوش دادن به موسيقي و سماع (رقص) و از حال رفتن و آنگاه تا ظهر خوابيدن و فرار از بحث‏هاي عقلاني و گريز از سياست6 و انواع تردستي‏هاي ساحرانه و ماهرانه و گرايش به عرفان سرخپوستي و هندي كه وجه مشترك همه، اباحه‏گري، لاابالي‏گري و بي‏قيدي نسبت به ملزومات شريعت و عرفان حقيقي است، از سويي حكايت از عطش فطري بشر به معنويت دارد و از سوي ديگر، انحراف و وارونگي معنويت در دورة جديد است كه شيّاداني از اين عطش سوء استفاده مي‏كنند و جوانان را به سمت محفل‏هايي اين چنيني مي‏كشانند كه نتيجة آن، جز خواب گران و دوري از هدف متعالي عرفان، چيزي نيست. آري، انسان امروزي، تشنة هر چيزي است كه بتواند او را از فضاي تنگ و خفقان آور ماده‏گرايي نجات دهد، اما صد افسوس كه دغل بازان با استفاده از اين عطش، عرفان دروغين و حيله‏گرانه و وارونه را به خورد آنها مي‏دهند.
ايجاد دكان تصوف و درويشي از دير زمان در جامعة ما رواج داشته و به موازات عرفان ناب جلو آمده است و فرقه‏هاي متعدد دراويش و صوفي در جاي جاي جامعه ما رونق داشته است و چون رسيدن به عرفان ناب سخت است و نياز به تمرين، تلاش شبانه‏روزي و التزام كامل به شريعت داشته است، تصوف حيله‏گرانه از رونق بيشتري برخوردار شده است؛ زيرا با تنبلي و بيكارگي نسبتي تام داشته و ساده‏انگاران را به خود جلب كرده است و به تعبير صاحب كتاب تبصرة العوام في معرفة مقالات الانام كه در اواخر قرن ششم و اوايل قرن هفتم نگارش يافته است:
همت ايشان جز شكم نبود...از حرام احتراز نكنند و ايشان را نه علم باشد و نه ديانت...هيچ كس دون همت‏تر از ايشان نباشد.7
خواجه شيراز، آن عارف دل سوخته، در برابر چنين دكان‏هايي مي‏نالد و مي‏گويد:
نقد صوفي نه همين صافي بي‏غش باشد
اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد
در دورة ما كه معنويت‏گرايي افراطي در تقابل با ماده‏گرايي افراطي در سراسر جهان رواج يافته است و با صفت غرب‏زدگي و مد روز غربي و با الفاظي چون يوگا، ذن، عرفان سرخ پوستي، زرد پوستي و هندي و با مايه‏هايي از اشعار مولوي، حافظ و عطار به جامعه ما سرايت كرده است، پاسخي به بحران معنويت و هويت مي‏باشد و در حقيقت نوعي نيهيليسم منفعلانه است و بلكه نوعي قد علم كردن در برابر دين ناب و عرفان ناب است و اين، صفتي شيطاني است كه سكة تقلبي را به جاي اصل به جوامع بشري عرضه مي‏كند تا عرفان دروغين را كه در حقيقت ضدّ عرفان و معنويت حقيقي است، به جاي اسلام و شريعت محمدي و عرفان برخاسته از آن بنشاند و چه خوش گفت:
اين مدعيان در طلبش بي‏خبرانند
آن را كه خبر شد، خبري باز نيامد
آري، تنها راه چاره، بازگشت به عرفان ناب اسلامي است كه آن از بطن شريعت مي‏گذرد؛ يعني تا زنده هستيم، دوري از همة محرمات، عمل به همة واجبات، دستورات الهي و تلاش در تحصيل اخلاص، با توجه تامّ به اصل ولايت و متابعت تام از امام معصوم(ع)؛ آنگاه است كه توفيق الهي رفيق راه مي‏شود و راه را به همراه راهبر به ما مي‏نماياند؛ «من جاهد فينا لنهدينّهم سبلنا»8 و در هر صورت مقدمة سير و سلوك، شناخت دستورات الهي و متابعت هميشگي تا پايان عمر از آن است كه در زبان عرفا به شريعت تعبير مي‏شود. عارف نامي، سيد حيدر آملي مي‏نويسد:
شريعت، اسم موضوع، براي راه‏هاي الهي است كه مشتمل بر اصول و فروع آن، رخصت‏ها و واجبات آن، و نيكويي‏ها و نيك‏ترهاي آن است... پس بدان شريعت، تصديق افعال پيامبران قلباً و عمل به موجب آن است.9

پي نوشت :

?برگرفته از مجله پرسمان، شماره 34، تير 1384.
1. سجادي، سيد جعفر، فرهنگ معارف اسلامي، ج: 2 ص: 77، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، چاپ نخست، تهران 1362.
2. پثربي، سيد يحيي، عرفان نظري، مركز انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم، چاپ نخست، قم 1372، ص 232.
3. انصاري، خواجه عبدالله، منازل السائرين، با شرح كمال الدين عبدالرزاق قاساني، تصحيح: محسن بيدارفر، انتشارات بيدار، چاپ دوم، قم 1381، ص 18 ـ 19؛ شارح در تعريف اخلاص مي‏گويد: «امتثال امر الهي به آنچه در شريعت آمده، بدون توجه به عمل و بدون چشم‏داشت عوض و غرض، و تنها براي خدا و لوجه الله».
4. همان، ص 19؛ شارح دانشمند كتاب در تفاوت مراد و مريد مي‏گويد: «مراد اهل جذبه است و مريد اهل سير و سلوك. مراد محبوب المراد است كه بدون نياز به سير و سلوك، جذبه او را در مي‏ربايد؛ همانند انبيا و ائمه سلام الله عليهم؛ اما مريد، اول سلوك مي‏كند و آن گاه جذبه او را مي‏ربايد» (همان، ص 17).
5. نصر، سيد حسين، معرفت و معنويت، ترجمه انشاءالله رحمتي، دفتر پژوهش و نشر سهروردي، چاپ نخست، تهران 1380، ص 213.
6. صوفيان آپارتماني، روزنامه شرق، جمعه 26 فروردين 1384.
7. حسني رازي، سيد مرتضي بن داعي، تبصرة العوام في معرفة امقالات الانام، تصحيح عباس اقبال: انتشارات اساطير، چاپ دوم، تهران 1364، ص 132 ـ 133.
8. سورة عنكبوت(29)، آية 69.
9. جامع الاسرار و منبع الانوار، تصحيح هانري كربن و عثمان يحي، انتشارات انستيتو ايران و فرانسه، ص 343 ـ 345.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط