سيد علي فاطمي (2)
مقدمه
از تأثيرات جنبشهاي سياسي اجتماعي بر ادبيات و آفرينشهاي ادبي و هنري در هر عصر نميتوان چشمپوشي کرد. دامنهي اين تأثيرپذيري تا آنجاست که بعضاً ادبيات هر عصري را آيينهي تمام نماي وضعيت فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي آن دوران به حساب ميآورند. جنبش مشروطيت که بسياري از مباني و ارکان جامعهي ايراني را تحت تأثير قرار داد بر ادبيات و شعر فارسي نيز تأثيرات قابل ملاحظهاي گذاشت. (3) در دورهي مشروطيت کوشش نويسندگان، شاعران و دگرانديشان بر اين امر متمرکز بود که با آشنا کردن اذهان عمومي با مفاهيم مدرن جهان غرب و آگاه سازي آنان به حقوق خود در برابر دولت، زمينه را براي تشکيل حکومتي مشروطه که در آن قدرت پادشاه به قانون محدود شود و مردم نيز با استفاده از ابزارهاي دموکراتيک نقشي سازنده در سرنوشت فردي و اجتماعي خود داشته باشند فراهم کنند، بنابراين ادبيات دورهي مشروطه بازتاب انديشههاي ترقيخواهانهي دگرانديشان انقلابي ايرانِ اسلامي است. (4)يکي از بزرگان ادبيات سياسي ايران پس از امضاء فرمان مشروطيت، سيد اشرفالدين حسيني گيلاني است که بيشتر با نام روزنامهي خود نسيم شمال شناخته ميشود و سهم و نقشي مؤثر و انکارناشدني در تاريخ مشروطيت و مطبوعات ايران دارد. در روزهايي که روزنامهنگاري در ايران علمي نوپا بود و امکانات بسيار و روابطي گسترده طلب ميکرد، اين سيد، تنها به پشتوانهي خلاقيتهاي فردي و پذيرش مردم، بنيادي نو از روزنامهنگاري در ايران گذاشت که ميتوان ادعا کرد حتي تا روزگار ما هم تجربهاي منحصر به فرد است. آن زمان نه هيئت تحريريهاي بود، نه شبکهي توزيعي، نه امکانات درخور توجهي و نه ارتباطات گستردهاي. مردي تنها در حجرهاي محقر موضوعات مبتلا به جامعه را در کارگاه ذهن خود به سوژههاي جذاب و مردم پسند تبديل ميکرد و بدون استفاده از امکانات دولتي با کودکاني که افتخار اين داشتند که موزع نسيم شمال باشند، به اجتماع عرضه ميکرد. در جامعهي آن روزگار ايران که هنوز خريد روزنامه و مجله در سبد مصرف مردم جايي نداشت، نشريهي بالنسبه گران قيمت نسيم شمال را چون کاغذ زر از دست موزعان سادهدل و خادمان بينام و نشان مطبوعات مردمي ميربودند و دست به دست ميچرخاندند و همگان، از وضيع و شريف، کوچک و بزرگ، زن و مرد، دولتمرد و تاجر و دهقان، گوش به سخنان صميمي و سادهي اين سيد يک لاقبا ميسپردند و هريک به فراخور حوصلهي ذهن و فکر و پايگاه اجتماعي خود از اين گنج زر بهره ميگرفتند. مضامين سرودههاي سيد اشرف اگرچه تابعي کلي از مضامين ادبيات سياسي عصر مشروطه بوده و مفاهيمي چون آزادي و عدالت، ميهنپرستي و ترقيخواهي را شامل است اما ميان انديشههاي گيلاني و برخي ديگر از شاعران سياسي آن عصر در باب نقش و جايگاه مذهب تفاوتهايي وجود دارد. هدف از اين مقاله بررسي انديشههاي سياسي شاعري است که سرودههايش بيش از آنکه در ميان محافل روشنفکري مورد استقبال باشد، در ميان عموم مردم محبوبيت داشت.
شرح حال
1. زندگي
از مطالعه و مقابلهي منابع بر ميآيد که سيد اشرفالدين گيلاني فرزند ملا آقا عبدالله (5) - امام جمعهي قزوين - و نوادهي آيتالله شيخ محمد تقي برغاني - شهيد ثالث - به سال 1287 ق (6) در قزوين متولد شده است. (7) پدر او پس از فوت همسر نخست خود با مادر اشرفالدين که از سادات شيخالاسلامي قزوين بود، ازدواج کرد. (8) اشرفالدين شش ماهه بود که پدر را از دست داد و وفات پدر او را با مصائب و مشکلات فراواني مواجه ساخت. زيرا در يتيمي مکنت و مال و خانهاش را غصب کردند و او به فقر و تنگدستي دچار گشت.(9) خودِ وي در اين باره مينويسد:
«اين فقير، پسر زادهي شهيد ثالث از علماء قزوين بوده و يحيي آباد اسم دهي است از دهات قزوين که شهيد مرحوم وقف فرزندان خود نموده بود که لااقل يک لقمه ناني داشته باشند و محتاج نباشند. تا به حال از آن ملک، يک دانه گندم نديدهام...» (10)
دربارهي اينکه آيا تشکيل خانواده داده يا نه روايتهاي متعددي وجود دارد. (11) عدهاي معتقدند تا آخر عمر مجرد زيست و به تعبير باستاني پاريزي: «سيد اشرف از جهت زن و فرزند اجاقش کور بود». (12) به گفتهي نفيسي عشق نافرجام او در جواني سبب تنهايي و تجردش تا پايان عمر شد. (13) فخرايي نيز تجرد او را تأييد کرده است. (14) بر طبق روايت ديگر همسر و فرزندي داشت که سيد اشرف در ابتداي اقامت در رشت، مخارج خود و آنان را از راه کتابت تأمين ميکرده، ولي زن و دختر او در جواني وفات يافتهاند. (15) چنان که ابراهيم صفايي ميگويد: در فروردين 1312 به سبب درگذشت همسر اشرفالدين و مشارکت در امر خاکسپاري به ديدار سيد رفته بوده است. (16) آنچه مسلم است او اکثر دوران زندگاني خود را در تنهايي گذرانده که اين نميتواند در روحيات او بيتأثير باشد.
درگيري اشرفالدين با خانوادهي پدري سبب شد تا او به نوعي از خانوادهي پدري بگريزد و نسبت خود را کتمان کند. (17) چنان که در 1297 ق که ادارهي سجل احوال به راه افتاد و مردم ملزم به گرفتن شناسنامه شدند، سيد اشرفالدين از همه ميخواهد که وي را به نام مادرش که زهراست، زهرايي بخوانند.
به اسم و رسم پدرها لقب نهاده تمام *** ولي نبرده ز مادر به هيچ وجهي نام
مگر که مادر بيچاره جزو عالم نيست *** مگر که مادر بيچاره نسل آدم نيست؟
مگر که سلسلهي مادري نسب نبود *** مگر به مادر خود مرد منتسب نبود؟
چه شد که اسم نساء کمتر از رجال شده *** حقوق مادر بيچاره پايمال شده
من عليل که هستم در اين ديار بلا *** بود قلي پدر نام مادرم زهرا
از اين به بعد به هر دفتر و به هر جايي *** بود علامت فاميل بنده زهرايي
او تا پايان عمر ادعاي سيادت ميکرد و عمامهي سياه بر سر ميگذاشت تا بيشتر به خانوادهي مادرياش تشابه يابد. گيلاني تحصيلات مقدماتي را در مدرسهي صالحيهي قزوين نزد ملاعلي طارمي و ملا محمد علي برغاني صالحي به پايان رساند. (18) و براي تکميل تحصيلات راهي عتبات شد (19) و مدتي در کربلا و نجف زندگي کرد. در کربلا در درس فقه و اصول ميرزا عبدالله و ميرزا علي نقي برغاني صالحي حاضر شد. پس از پنج سال ناکامي در تحصيلات (20) يا بر اثر شوق و شور ميهنپرستي (21) به قزوين بازگشت ولي به دلايل خانوادگي در آنجا نماند. (22) سفر وي به عتبات به احتمال قوي بين سالهاي 1300 (23) تا 1305 ق بوده است. از آنجا که وي هنگام بازگشت به قزوين و سفر به زنجان (24) و تبريز به گفتهي خودش 22 ساله بوده (25) در تبريز چنانکه خود در سرودهاي گفته، به سلک درويشي درآمد و هيئت، جغرافيا، صرف و نحو، منطق، هندسه و ديگر علوم متداول زمان را آموخت. آشنايي با آثار ميرزا فتحعلي آخوند زاده و تأثيرپذيري از آن نيز مربوط به همين دوران است. (26)
سيد اشرف پس از چندي در رشت رحل اقامت افکند. اقامت در رشت و آشنايي با رهبران مشروطيت در گيلان موجبات چاپ نخستين شمارهي روزنامهي ادبي فکاهي نسيم شمال (27) را بعد از اعلام فرمان مشروطيت و نُه ماه قبل از به توپ بستن مجلس، به صورت هفتگي محيا کرد (28) و سبب گرديد تا بعدها خود به گيلاني معروف شود. اما نزديکي به برخي از اعيان با نفوذ گيلان چون سپهدار رشتي، سردار معتمد و سپهسالار محمد وليخان تنکابني، سبب درگيري و مشاجرات قلمي او با برخي از روزنامهنگاران گيلاني چون افصحالمتکلمين مدير روزنامهي خيرالکلام شد. (29)
گيلاني، در 1333 ق پس از استقرار مشروطيت، با سپهدار اعظم به تهران آمد و سالها در حجرهاي در مدرسه صدر، در جلو مسجد شاه سکنا گزيد (30) و در کمال تنگدستي و فقر روزگار ميگذراند. در اينجا بود که گزارش به تيمارستان افتاد که ماجراي بستري شدن سيد در تيمارستان، در پردهاي از ابهام پيچيده شده است. برخي آن را نتيجهي اجتنابناپذير فشار زندگي و مجرد زيستن او ميدانند. برخي اين جنون را احتمالاً از «مسموميت عمدي سيد در خانهي يکي از پسران سپهدار رشتي دانستهاند که براي به دست آوردن يک کتاب خطي نفيس بوده» (31) و برخي ديگر معتقدند که چون با سلطنت سردار سپه مخالفت کرد، وي را در گوشهي دارالمجانين زنداني کردند و چون کسالتش شدت گرفت، بعد از دو سال او را آزاد کردند. البته سرخوردگيهاي سياسي و آرماني وي را در ايجاد زمينهي اين بيماري نميتوان از نظر دور داشت. ولي آنچه مسلم است او در اين سالها بيمار بوده و تحت فشار شديد روحي و رواني قرار داشته، در نهايت بر اثر مساعي سيد حسن مدرس و تلاش ملکالشعراء بهار و دوستان ديگرش از تيمارستان نجات يافت. خود او در اين باره ميگويد.
«اين بنده، نظر به اينکه مدت دو سال بود کسالت مزاج داشته و مريض بودم گاهي در دارالمجانين و گاهي مسافرت به ييلاقات، اين بود که از ملاقات هموطنان محترم محروم و از خدمات به هم نوعان عزيز بازماندم». (32)
اشرفالدين، بر پايهي آگهياي که در شمارهي پنجم، اول فروردين 1313 ش نسيم شمال چاپ و دو روز پس از مرگ وي منتشر شد. در 29 اسفند 1312 کمي پس از رهايي از تيمارستان و در اولين روزهاي آغاز پانزدهمين سال انتشار نسيم شمال درگذشت. (33) او را در گورستان ابنبابويه به خاک سپردند. فريدون آزاده تفرشي در اين باره مينويسد:
«قبر سيد اشرفالدين را شادروان ابراهيم فخرايي در سال 1364 به کمک پسر يکي از توزيعکنندگان روزنامهي نسيم شمال پيدا کرد و به شش نفر از گيلانيان ساکن تهران که اشتياق زيارت اين قبر را داشتند، نشان دادند. اين قبر رو به روي مقبرهي سپهدار رشتي در ابن بابويه قرار دارد و با هزينهي آقاي مهدي آستانهاي روي سنگ قبر قديمي آن، سنگي تمام مرمر کار گذاشتهاند که نام مدير روزنامهي نسيم شمال روي آن نقش بسته است». (34)
2. شرايط سياسي اجتماعي
انتشار نسيم شمال به عنوان يگانه امکان سيد اشرف براي بيان عقايد و سرودههايش، پس از صدور فرمان مشروطيت آغاز ميشود. او که تلاشهاي مشروطهخواهان در تحميل حکومت مشروطه به مظفرالدين شاه را ديده، در خلاقيتهاي ادبي خود تأثيري تام از شرايط سياسي اجتماعي آن روزگار دارد. زمانهي او زمانهي طرح ايدههايي چون آزادي، برابري، حکومت قانون، وطندوستي و ترقي خواهي، آن هم در شرايط استبداد، نابرابري، (35) اعمال نفوذ قدرتهاي خارجي و فقر و بيسوادي است. بنابراين طبيعي است که شعر او نيز به تبعيت از اين شرايط، بيانگر وضع موجود و ستايشگر ايدههاي جديد باشد. تأسيس مدارس جديد، توسعهي صنعت چاپ و انتشار روزنامه، آغاز و اوجگيري جريان ترجمهي آثار فلسفي، سياسي، اجتماعي و ادبي از زبانهاي غربي به فارسي از ديگر ويژگيهاي عصر منتهي به مشروطه و پس از آن است. انتشار نسيم شمال با به توپ بسته شدن مجلس و آغاز دوران استبداد صغير، به ناچار متوقف و با فتح تهران توسط مشروطهخواهان از نو آغاز ميگردد و اين خود بيانگر تأثير شرايط زمانه بر فعاليت سيد اشرف است. او که در آغاز راه با اشتياق از مشروطه و اهداف آن دفاع کرده و حتي به شخصيتي مانند شيخ فضلالله نوري ميتازد، در ادامه مانند بسياري از تودههاي مردم از مشروطهخواهي سرخورده ميشود و آن را درماني براي دردهاي اجتماعي جامعهي ايران نميبيند. سرانجام اين سرخوردگي از نخبگانِ موجود عصر مشروطه، حمايت او از شخصيتي مانند سيد ضياءالدين طباطبايي و کابينهي سياه اوست. اگرچه دولت مستعجل او و در ادامه قدرتگيري و سلطنت رضاخان نيز گرهي از انبوه مشکلات و دردهاي مورد ادعاي نسيم شمال باز نميکند.3. آثار
بزرگترين يادگار معنوي سيد، روزنامهي نسيم شمال است. اين روزنامه عنوان هفتگي داشت ولي به طور غيرمرتب منتشر ميشد. و بعضاً انتشار آن متوقف ميگرديد. نخستين دورهي انتشار آن از آغاز تأسيس، دوم شعبان 1325 تا 1326 ق يعني تا آستانهي کودتاي محمد علي شاه ادامه داشت. در اين هنگام، نسيم شمال به همراه تعداد کثيري از روزنامهها و انجمنهاي ديگر توقيف شد. پس از فتح تهران دومين دورهي نسيم شمال در پايتخت انتشار يافت و تا مرگ سيد ادامه داشت. (36) ديگر آثار سيد اشرفالدين گيلاني عبارتاند از:1. ارفعنامه: تاريخچهي زندگي ميرزا رضاخان ارفعالدوله متخلص به دانش (37) که در تهران و به سال 1315 ش در 195 صفحه به چاپ رسيده است. (38)
2. تاريخ مختصر ايران: اثري است منظوم و مصور به صورت سؤال و جواب که تاريخ ايران را از ابتداي دورهي کيومرث تا پادشاهي احمد شاه قاجار در برگرفته و به هزينهي محمدخان فرزند سردار معتمد گيلاني در تهران به سال 133 ق و «در 83 صفحه» (39) چاپ شده است.
3. ديوان عزيز و غزال: اثري عاشقانه به نظم و نثر با اقتباس از رومئو و ژوليت که نامهاي است از عزيز به غزال که حروف الفبا را به ترتيب در اول هر بيت آورده و در نهايت لطف و شيريني و اخلاقگرايي است. اين اثر ابتدا به صورت پاورقيهاي دنبالهدار در نسيم شمال و سپس به صورت کامل در 1309 ش «در 26 صفحه» (40) در تهران منتشر شد.
4. گلزار ادبي: منظومهاي از داستانهاي پندآموز مشتمل بر 33 حکايت از زبان حيوانات که غالباً از داستانهاي لافونتن و فلورين ترجمه شده و هدف از تأليف آن، تهيهي کتاب درسي براي کلاسهاي ابتدايي بوده است. ظاهراً اشرفالدين در ترجمهي آن از کمکهاي ميرزا حسن خان نمايندهي معارف گيلان بهره برده است. «اين کتاب در 1332 در تهران به چاپ رسيده است». (41)
5. باغ بهشت: (42) اشعار باغ بهشت همان اشعار مندرج در نسيم شمال است که غالباً نظر به تمايل شاعر و به اقتضاء تحولات سياسي و اجتماعي روز، تغييراتي در آنها پديد آمده است. باغ بهشت با نظارت سيد اشرف به چاپ رسيد و آگهي فروش آن در نسيم شمال درج شد. در ذيل شعرهاي باغ بهشت برخي از اسامي مستعار اشرف آمده است. اين اثر شعري در جماديالاخر 1338 در تهران و پس از آن بارها از جمله در 1343 ق در بمبئي به چاپ رسيد. اشعار باغ بهشت همان اشعار درج شده در نسيم شمال است.
6. بشارت ظهور: ترکيب بند مفصلي در 24 بندِ 15 بيتي و در مجموع بالغ بر 360 بيت که موضوع آن ظهور حضرت مهدي (عج) است و با قطعه نثري در بيان بيداري مسلمانان و احياء ميراث اسلامي و دو قطعه شعر متناسب با موضوع ترکيببند به پايان ميرسد. اين منظومه به طور مستقل در 1331 به چاپ رسيد.
انديشهي سياسي
تا پيش از شکلگيري نهضت مشروطه، در عرصهي شعر و ادب، شاعران به دليل فقدان ارتباط با دنياي خارج و جهانِ در حال توسعه و پيشرفت، يک سره به تقليد و نظيرهگويي از آثار قدما ميپرداختند. اما با شروع خيزشهاي انقلابي و اجتماعي، شعر نيز همانند ديگر حوزهها، دستخوش تغيير و دگرگوني گرديد و در شکل و محتواي آن انقلابي عظيم حادث شد. شاعران در کنار سرودن اشعار اجتماعي و فرهنگي، گرايش شديدي به سياست پيدا کردند و اشعار ساده و روان آنها که دغدغههاي روزگار در آن نهفته بود، بر سرِ زبانها افتاد. هر چند شاعران و نويسندگان عصر مشروطيت جامعهشناس، تحليلگرا و محقق علوم اجتماعي نبودند اما به يُمن احساس قوي و شامهي بسيار حساس و هنريشان، چنان توصيفها و تحليلهايي از جامعهي عصر خود و تحولات آن نمودهاند که خواننده از خلال نوشتهها و سرودههايشان ميتواند به تصويري بسيار دقيق از آنچه ممکن است از طريق مطالعهي نوشتههاي وقايعنگاران تحصيل گردد، دست يابد.با آغاز انقلاب مشروطيت در ايرانِ اسلامي، شعر مشروطه نيز شکل و شمايل خاص خود را به تن کرد و در دو حوزهي مضمون و انديشه، تحولاتي صورت پذيرفت. شعري که تا پيش از اين در چارچوب دربار و درباريان محدود و محصور بود، از آن چهار ديواري خارج شده و اندک اندک موضوعاتي از نوع قوميت و ناسيوناليسم و اهميت آن مورد توجه شاعران قرار گرفت و «نوعي جهش فکري و جنبش اجتماعي در عمق انديشه و افکار سخنوران به وجود آورد.» (43) به طور کلي ميتوان از آزاديخواهي، عدالت و برابري، حقوق اجتماعي، نفي ظلم، مليگرايي و ميهنپرستي، نفي استبداد و استعمار، قانونمداري، برابري و ترقيخواهي، حقوق کارگر، موضوع زن و تعليم و تربيت، غرب و صنعت آن، انتقادهاي اجتماعي و دوري از نفوذ دين (44) به عنوان مباني و چارچوبهاي فکري جريان شعر سياسي مشروطه نام برد که انديشه و آثار اشرفالدين گيلاني نيز بخشي از آن است.
مسائل سياسي داخلي
1. عقبماندگي و آرزوي گذشته:
در نيمهي دوم قرن گذشته، دول اروپايي گام در راه توسعهي صنعت و سرمايهداري نهادند و با هوشياري در تعقيب اهداف و علايق ملي خود از جمله دستيابي به بازارهاي فروش و نيز تقويت بنيهي نظامي کشورهايشان بودند. اما در چنين اوضاع و احوالي کشور ايران به ويژه حکومت مرکزي و حاکميت در غفلت و بيخبري به سر ميبردند. مشاهدهي وضعيت نابسامان مملکت و زبوني دولت در مقابل بيگانگان به صورت نوعي واکنش رواني و روي آوردن به دورههاي ديرين تاريخ ايران و غالباً عصر باستاني درآمد که اين موضوع در اشعار نسيم شمال جلوهگر شده است. (45)يک زماني نام ايران در جهان مشهور بود *** شهرهايش جملگي با زينت و معمور بود
پادشاهانش همه با شوکت و با زور بود *** پهلوانانش شجاع و پر دل و مغرور بود (46)
2. آزادي:
واژهي آزادي پس از مشروطه، با تأثيرپذيري از انقلاب فرانسه وانقلاب صنعتي انگلستان، معناي تازهاي مييابد و از اين دوره به بعد، اين واژه در معناي دموکراسي غربي، جزء مضامين و درون مايههاي اصلي شعر اين دوره (47) و اشعار سيد اشرف محسوب ميشود. معناي آزادي در اين دوره شامل آزادي عقيده، اجتماعات و انتخابات گرديد که بر اساس آن جامعهي آزاد در مقابل جوامع با محوريت «شبان رمگي» قرار ميگرفت. در جامعهي آزاد، هر انسان از آن حيث که انسان است و آزاد آفريده شده، حق انتخاب و اظهار عقيده داشت و هيچ کس نميتوانست و نميبايست خود را مالک انسان ديگري بداند و انسان را رعيت خود خطاب کند.شاعران اين دوره به خصوص اشرفالدين، معتقد بودند که مردم از نظر اجتماعي مختارند سرنوشت سياسي و اقتصادي خود و وطنشان را تعيين کنند. چنين سابقهاي پيشتر از اين دوره، در ادبيات و فرهنگ شعري ايران اسلامي وجود نداشت و براي نخستين بار در دوران مشروطيت پديدار شد.
سيد اشرف مردي مشروطهطلب و آزاديخواه بود که به مجاهدين مشروطيت پيوست. بهترين گواه و مستند مبارزات و آزاديخواهي وي، شمارهي روزنامههاي نسيم شمال ميباشد. او پس از نهضت مشروطه و به دليل حمايتهاي اوليه که قانون اساسي از آزادي بيان و قلم به عمل آورد، فکر و قريحه و روزنامهي خود را وقف دفاع از حقوق ملي و آزاديخواهي مردم کرد و پارهاي از نيات دروني و انديشههاي آزاديخواهانهي خود را تلويحاً به زبان آورد. مفهوم آزادي در شعر او، جهات گوناگوني يافت که از «آزادي مردم از يوغ استبداد داخلي» گرفته تا «آزادي از سلطهي اجنبي»، «آزادي مطبوعات»، «آزادي بيان» و «آزادي انتخاب» را در بر ميگرفت. (48)
نيستي آزاد در ايران ويران اي قلم *** اي قلم تا ميتواني در قلمدان صبر کن
يوسف آسا سالها در کنج زندان صبر کن *** همچو يعقوب حزين در بيتالاحزان صبر کن
کورشو بيرون نيا از شهر کنعان اي قلم *** تو نفهميدي که اوضاع جهان خرتو خرست
خر همان خر هست عوض گرديده پالان اي قلم *** نيستي آزاد در ايران ويران اي قلم
3. مليگرايي و ميهنپرستي:
از تأثيرپذيريهاي شعر مشروطه که در اشعار سيد اشرف نيز به خوبي ملموس ميباشد، موضوع وطندوستي و افکار ناسيوناليستي است. از آنجا که وطنپرستي و ناسيوناليسم در دورهي مشروطيت فضيلتي بزرگ به شمار ميرود، اشعار نسيم نيز از اين انديشهي بنيادي خالي نماند. نکتهي مهم اينکه سيد اشرف در انتخاب کلمات رعايت تناسب و اوزان مطبوع و خوش آهنگ آشنا براي مردم را فراموش نميکند تا شعرش در دل مردم جاي گيرد. (49)گرديده وطن غرقهي اندوه و محن واي *** اي واي وطن واي
خيزيد و رويد از پي تابوت و کفن واي *** اي واي وطن واي (50)
او در جايي ديگر مينويسد:
اي جوانان وطن، نونهالان وطن، ميرود جان وطن *** موقع دادرسي است، روز فرياد رسي است (51)
ميتوان ادعا کرد که سيد اشرف، بسياري از ارزش و اعتبار خود را مديون سرودن اشعار وطني است. هرچند انديشهي وطنخواهي، جرياني بود که ذهن تمام شاعران دورهي مشروطيت را به خود جلب کرده بود، اما هريک از آنان با زبان و بياني ويژه آن را ادا مينمود؛ يکي با زبان سادهي مردم، ديگري با زبان عاشقانه، بعضي نيز در زبان حماسه. سيد اشرف هم در اين جمع، زبان خاص خود را داشت. زباني که سخت تحت تأثير وضع مشوش و پر هرج و مرج ايران قرار گرفته بود و با قلبي تفته و سوزان بر حالت زار کشور اشک تأسف و تألم ريخته است.
(52)
اي غرقه در هزار غم و ابتلا وطن *** اي در دهان گرگ اجل مبتلا وطن
اي يوسف عزيز ديار بلا وطن *** قربانيان تو همه گلگون قبا وطن
بيکس وطن، غريب وطن، بينوا وطن (53)
موضوع مهم اين است که تلقي نسيم شمال از وطن با نگاه و تلقي برخي ديگر از شعراي اين دوره تفاوت دارد. تفاوتي که از ديدگاه مذهبي او سرچشمه ميگيرد. ميهنپرستي در نگاه اشرفالدين به معناي ديني «حبُّالوطن» بود و وطني که سيد اشرف از آن صحبت ميکرد با تمام مظاهر اسلامي و ديدگاه شيعه سرشته شده بود.
دم از حبالوطن خواهم زدن تا جان به تن دارم *** ميان قبر هم بر لب حکايات وطن دارم
خوش آن روزي که بينم من زخاک و خون کفن دارم *** زدنيا ميروم با اين خيالاتي که من دارم (54)
نسيم شمال در جاي جاي اشعارش براي وطن آرزوي پيشرفت و ترقي ميکند و اين آرزو و دورانديشي گاه به صورت پيشگويي مطرح ميشود.
خاک محنت خيز ايران تاج دنيا ميشود *** اندرو هر علم و هر صنعت مهيا ميشود
عارفان را جاي تفريح و تماشا ميشود *** متصل ميگردد اين قزوين به گيلان اي نسيم
راه آهن ميکشند آخر قطار اندر قطار *** آب شيرين ميچشند اين ساکنان شورهزار (55)
اما در رابطه با مفهوم وطن، واژهي ملت نيز در اين دوره معناي مدرن به خود ميگيرد. اگر مصنفان عصر انقلاب کبير فرانسه در پاسخ به اين سوال که طبقهي سوم کيست؟ ميگفتند: طبقهي سوم ملت است، نسيم شمال شاعر ايراني عصر مشروطيت نيز ملت را بدين گونه توصيف کرده است: (56)
....کيست ملت ؟ دستهي دهقانيان رنجبر
کيست ملت؟ فرقهي بازاريان خون جگر
کيست ملت؟ جوقهي صنعتگران با هنر (57)
شاعران دورهي مشروطيت در تلاش بودند به هموطنان خود تفهيم کنند که همگي از اعضاي يک ملت هستيد و اختلافهاي محلي آنها در برابر هويت ايراني بودن آنها بياهميت است و در همين ارتباط نسيم شمال در زمينهي به هم پيوستن مردم ايران اسلامي و تشکيل ملت مينويسد:
مردم هر شهر در ايران به ما همراه شد *** ملت قزوين و گيلان هم ز کار آگاه شد
کشور شيراز بر مشروطه خاطر خواه شد *** رفت ظلمت از ميان چون طلوع ماه شد (58)
مردم ايران اسلامي که قبل از مشروطيت رعيت خوانده ميشدند، اينک هويتي تازه يافته و تبديل به ملت شدند و نسيم شمال از آنها به عنوان ملت ياد ميکند.
کي شود رشک برين مملکت جم گردد *** ملت آسوده از اين رنج و از اين غم گردد (59)
در خصوص توجه به اسطورههاي ملي:
اما بايد توجه داشت که سيد اشرف با تمام اعتقادي که به دين و مذهب و بعضاً عربيت داشته، از شاهان و پهلوانان ايران باستان ياد ميکند. اين ياد وي از اسطورههاي ايران، در راستاي حس ناسيوناليسم وطني او بوده است.کو رستم و کو بهمن و کو کاوه و کاووس *** کو فرّ فريدون و چه شد طنطنهي توس
کو سطوت قابوس چه شد شوکت کاموس *** دارند همه جان بدو صد حسرت و افسوس (60)
4. بيداري مردم:
پيشگامان و شاعران نهضت مشروطيت چنين ميپنداشتند که تودهي مردم، قرنهاست در سايهي حکومت استبدادي زيسته و در ناآگاهي و خواب غفلت به سر ميبرند. نسيم شمال در همين ارتباط مينويسد:اين عجب خوابي است ايران را گرفته اي خدا *** از جهالت ملتي درخواب رفته اي خدا (61)
نسيم شمال که از اين وضعيت اسفبار مملکت به سختي در رنج و عذاب بود به دنبال راهي است که آنها را از اين خواب غفلت و بيخبري بيدار کند. او مينويسد:
اين گروه مست خود رفته را هشيار کن *** بار الها! ملت خوابيده را بيدار کن (62)
او در ادامه نيز مينويسد:
با وجود اين جرايد خفتهي بيدار نيست *** يک رگي هشيار نيست (63)
5. برابري و عدالت اجتماعي:
سيد اشرفالدين گيلاني از پيشتازان عرصهي مبارزه با بيعدالتيهاي اجتماعي است. او بيش از شاعران معاصر خود به شرح و بيان محروميت اقشار زحمتکش و ستمديدهي روزگار خويش پرداخته و قلم خود را در خدمت دفاع از حقوق محرومان و رنجبران قرار داده است.سيد اشرف در شعر خود تصويري روشن از تضاد طبقاتي و استثمار عنان گسيختهي موجود در عصر مشروطيت ترسيم ميکند. با هوشمندي و درايت ابعاد اندوهآور اين تضاد را ميشکافد و با ارائهي صحنههاي عيني و ملموس از زندگي و طبقات استثمار شدهي جامعه، يعني دهقانان، طبقات محروم شهري و کارگري، از يک طرف و طبقات استثمارگر از طرف ديگر، گزارش رقتانگيزي از واقعيتهاي زمان خويش به دست ميدهد. (64)
گزارشهاي سيد اشرف که با طنزي تلخ وگزنده آميخته است و از تأثير دروني او نسبت به وضع پريشان تودههاي استثمار شدهي جامعه حکايت دارد کينهي او را نسبت به غارتگري که در سيماي عمدهي اشرافها و فلانالسلطنهها تجسم مييابند، نمودار ميکند. اگرچه در گزارشهاي او، در کنار توصيف وضع موجود، تجويزي براي برون رفت از اين وضع فاصله طبقاتي و نيل به وضع مطلوب ارائه نميشود، اما در آن طرف انتقادات او از روابط و مناسبات بهرهکشانهي حاکم، اميد بهبودي شرايط، تعديل فاصلهها و برقراري روابط انساني و مبتني بر مساوات و برابر نهفته است.
به پيروي از سنت ديرينهي اندرزنامهنويسي در ايران، در شعر سيد اشرف نيز، دعوتي آشکار به مبارزه و ستيز طبقاتي ديده نميشود، بلکه او تنها گاهي ارباب مکنت و قدرت و زمينهسازان استثمار و فلاکت را به انصاف و ترحم فرا ميخواند، هر چند گويي خود نيز به زودي در مييابد که وعظ و اندرز چارهساز اين معضل اجتماعي نيست.
سيد اشرف در شعر ويران زندگي فقرآلود خانوادهاي کشاورز را در برابر زندگي عشرتآميز خانوادهي اربابان و ملاکان قرار ميدهد و بدين ترتيب نمودهاي عيني تضاد طبقاتي زماني را باز نموده و فقدان انصاف را عامل اصلي همهي پريشانيها و ويرانيهاي ايران ويران زمان خود ميداند. بدين ترتيب، از نگاه او منشأ تضاد طبقاتي امري فردي تلقي ميشود که مداواي آن به مثابه يک بيماري اجتماعي نيازي به دگرگون ساختن مناسبات و ساختارهاي اجتماعي ندارد. (65)
گيلاني در شعر «زارع در زير شلاق به ارباب ميگويد: از استمرار سلطهي بيدادگرانه ملاکان پس از قيام مشروطيت و يأس طبقات زحمتکش از تحول در مناسبات استثمارگرانه سخن ميگويد.
اي ظالم ستمگر بزن بلا نبيني *** شلاق را به لنگر بزن بلا نبيني
ما زارعين مظلوم هر روزه در بلاييم *** آخر ترحمي کن مابندهي خداييم (66)
البته در شعر سيد اشرف، تنها زندگي دهقانان نيست که با فلاکت و فقر آميخته است، بلکه ديگر گروههاي محروم و بيپناه شهري نيز گرفتار همين بيداد طبقاتي هستند. او اگرچه در مقايسه با دهقانان، کمتر از کارگران سخني به ميان ميآورد اما به آنان نيز بيتفاوت نيست. علت حضور کمرنگتر کارگران در شهر سيد اشرف را بايد در توسعهنيافتگي کشور و عدم تشکيل طبقهي کارگر به معني امروزي آن در روزگار او دانست. منشأ افکار عدالتجويانه و برابريطلبانهي او، گذشته از تجربيات شخصي و مشاهداتي که داشت، يکي ارتباط با جمعيت اجتمايون عاميون ايران است که سيد اشرف با شعبهي رشت آن در ارتباط بود. سرچشمهي ديگر را نيز بايد ميرزا علي اکبر صابر، ترقي خواه طنز، سراي قفقازي بدانيم که صاحب نسيم شمال نه تنها از حيث زبان و فرم، بلکه از جهت مضمون و انديشه نيز متأثر از او بود. (67) اين تأثيرپذيري به حدي است که برخي اشعار سيد اشرف را ترجمهي آزاد از سرودههاي صابر ميدانند. (68)
6. مخالفت با نظام جمهوري در ايران:
زماني که در دورهي نخستوزيري سردار سپه، موضوع جمهوريت در ايران مطرح شد، بسياري از شاعران از جمله سيد اشرف با اين موضوع مخالفت کرد. وي اقدام رضاخان را امري خودسرانه و غيرقانوني بر شمرده و در اين ارتباط مينويسد:بهر ملت ايران جمهوري حالا زود است *** از حقيقت انصاف که دوري حالا زود است. (69)
در جايي ديگر مينويسد:
بهر جمهوري دل بعضي وکيلان شد غمين *** صحبت جمهوري افتاده است در اين سرزمين
نظام مشروطه
سيد اشرفالدين از دوستداران و معتقدان ايجاد نظام مشروطه بود. چرا که اعتقاد داشت با استقرار مشروطيت در ايران اسلامي، عدالت، انصاف، آسايش، آرامش، سعادت بشر، تعليم و تعلم و تربيت و ايجاد مدارس علوم جديد و ارتقاء سطح دانش و فرهنگ مردم، بيداري و آگاهي، ايجاد مجلس شوراي ملي و حاکميت قانون ايجاد خواهد شد. مشروطيت از منظر سيد اشرف، يک مرحلهي آرماني و يک مرحلهي اندوهبار داشت؛ در آغاز جنبش مشروطيت که اميد به برقراري قانون و به سامان آوردن کار کشور بسيار بود، او نيز به اين جنبش و نهادهايي که پديد آورده بود، خوشبينانه مينگريست و ميگفت: (70)ميشود دنيا به کام اهل ايران اي نسيم *** مينمايد شادماني هر مسلمان اي نسيم (71)
1. تکريم نظام مشروطه:
گيلاني از عمق وجود به نظام مشروطه اعتقاد داشت و ميپنداشت که تغيير نظام سياسي و تبديل حکومت استبدادي ايران به مشروطه شايد داروي تمام دردهاي بيدرمان مملکت و جامعه تلقي شود. او معتقد بود که نظام مشروطه عقلاً و شرعاً صحيح است، زيبا عدالت، انصاف، مساوات، پيشرفت، دانش و آسايش را در پناه مشروطيت حاصل ميديد و وکلا و وزرا را مانع ظلم ميشمارد:مشروطه چه در عقل و چه در شرع صحيح است *** هر کس کند انکار ز جمع عقلا نيست
مسئول به هر جزئي و کلي وزرايند *** در صحت مشروطه دگر چون و چرا نيست
2. تأييد حاکميت قانون:
او شکلگيري قانون اساسي و پايبندي به آن را جوهرهي مشروطهخواهي ميدانست و از نگاه سيد، در پرتو قانون عدالت برپا ميشد و دست ظلم و تجاوز از سر مردم کوتاه ميگرديد. (72)مشروطه درختيست پر از ميوه و اثمار *** عدليه و انصاف و مساوات ورا بار
قانون اساسيت درو ناظر هر کار *** فرقي به ميان غني و شاه و گدا نيست
3. اجراي عدالت و رفع ظلم: سيد اشرف از ديگر آثار و نتايج مشروطيت را اجراي عدالت و رفع ظلم و ستم بيان ميکند.
زيرا که زمشروطه عيان گشت علامت *** از مهلکه رستيم به يک بار علامت
من بعد دگر زهرهي ظالم بگدازد *** شه بر سر مهر آيد و ملت بگدازد
4. ستايش از مشروطهخواهان:
با اين وصف که گيلاني، اجراي عدالت و رفع ظلم و ستم را از خصايص بارز مشروطيت بر ميشمرد، هر کسي که به صف مشروطهطلبان ميپيوندد را ميستايد.ملت تبريز خدا يارتان *** دست خدايي کمک کارتان
ريشهي ظالم ز شما کنده شد *** نام شما باقي و پاينده شد
خلعت مشروطه به بر کردهايد *** به به از آن خلعت زرتارتان
يا در جايي ديگر مينويسد:
اصفهانا گشتهاي مأواي شيران آفرين *** کردهاي بنياد استبداد ويران آفرين
5. استقبال از مجلس شورا:
نسيم شمال از تأسيس مجلس شوراي ملي که از نتايج مشروطيت بود، به نيکي ياد ميکند و اعتقاد دارد که مجلس و وکلاء آن ضامن امنيت مملکت و برقراري عدل و رافع ظلم و ستم هستند. (73) او در افتتاح مجلس در شعبان 1333 چنين ميسرايد:اي اهل ايران مجلس مبارک *** در شهر تهرون مجلس مبارک
از بهر مجلس هر سو دويديم *** آخر نمرديم امروز ديديم (74)
در کار ملت ضامن وکيل است *** اين مملکت را آمن وکيل است (75)
هفتم وزير است ثامن وکيل است *** بر کرسي عدل سامن وکيل است
سررشته ما گر نيست معلوم *** گردد زمجلس اين دفعه مفهوم
داريم اميد ايران شود خوب
6. نااميدي از استقرار مشروطه و انتقاد از مخالفان آن:
جنبش مشروطهخواهي اي که در ايران اسلامي با هدف برقراري حاکميت قانون روي داد و در قانون اساسي آن بر شاخصههاي برجستهي دموکراسي و جامعهي مدني همچون آزادي اجتماعات، انجمنها، مطبوعات، برابري در برابر قانون و ... تأکيد شده بود و در پرتو آن انجمنها و احزاب و روزنامهها تشکيل شدند تا پلي ميان شهروندان و حکومت شوند ولي به جامعهي پايدار و قانونمند نينجاميد و با شکست رو به رو شد. نسيم شمال که تمام آرزوهاي مردم را بر باد رفته ديده بود به انتقاد از وضع نابسامان کشور و نااميدي از استقرار مشروطه پرداخت. او در اين ارتباط مينويسد:چه خوش بود مشروطه بر پا نميشد *** در اين مملکت شور و غوغا نميشد
چه خوش بود از خون پاک جوانان *** چنين سرخ اين کوه و صحرا نميشد
ادامه دارد...
پينوشتها:
1. پژوهشگر علوم سياسي.
2. پژوهشگر پژوهشکدهي مطالعات فرهنگي و اجتماعي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري.
3. باقر صدرينيا، «ويرانهي انصاف: انديشهي عدالت اجتماعي در شعر سيد اشرفالدين گيلاني»، نامهي فرهنگ، ش 7، 1371، صص 99- 94.
4. مجيد پويان، «بررسي وجوه تشابه انديشهي سيد جمالالدين اسدآبادي و سيد اشرف گيلاني»، ارائه شده به: همايش بينالمللي بزرگداشت يکصد و پنجاهمين سال حيات فعال جمالالدين حسيني اسدآبادي، قزوين: دانشگاه بينالمللي امام خميني، 1387.
5. بسياري از محققين، اشرفالدين را فرزند سيد احمد قزويني ميدانند. ر. ک.، عباس مهرين، تاريخ زبان و ادبيات ايران از قاجار تا عصر پهلوي، تهران: افق، 1353، ص 99؛ ابراهيم فخرايي، گيلان در قلمرو شعر و ادب، تهران: جاويدان، 2536، ص 33.
6. بسياري نيز سال تولد سيد را 288 ق ذکر کردهاند. ر. ک.، علي ميرانصاري، اسنادي از مشاهير ادب معاصر ايران، تهران: سازمان اسناد ملي ايران، 1376، ج1، ص 93؛ ابراهيم فخرايي، همان، ص 33؛ عباس مهرين، همان، ص 99.
7. بعضي نيز دربارهي نسب وي اين چنين مينويسند: شمسالدين محسن فرزند ميرزا عبدالله امام جمعه فرزند شهيد ثالث، مشهور به اشرفالدين متولد 1287 ق در قزوين. ر. ک.، سيد احمد حسيني کازروني، زندگينامهي شاعران بزرگ ايران، تهران: ارمغان، 1385، ص 265.
8. شيما زارعي، «همايش نسيم شمال»، کتاب ماه ادبيات و فلسفه، ش 77، 1383، ص 143.
9. عبدالرفيع حقيقت، «پيوند ادب و سياست»، فصلنامهي اطلاعات سياسي اقتصادي، ش 196- 195، 1382، صص 187-180، ابراهيم فخرايي، پيشين، ص 33.
10. سيد اشرفالدين گيلاني، نسيم شمال، س7، 9 جماديالاول 1341ق.
11. فريدون نوزاد، «شرحي در خصوص سيد اشرفالدين گيلاني»، فصلنامهي تاريخ معاصر ايران، س 7، ش 28، 1386، صص 332-329.
12. محمد ابراهيم باستاني پاريزي، «گيلان و نسيم شمال»، مجلهي گوهر، ش 34، 1354، صص 16-812.
13. سعيد نفيسي، «خيمه شب بازي»، مجلهي سپيد و سياه، ش 35-31، 1334، ص 7.
14. ابراهيم فخرايي، گيلان در جنبش مشروطيت، تهران: شرکت سهامي کتابهاي جيبي، 1356، ص 269.
15. عبدالرفيع حقيقت، پيشين، ص 180.
16. ابراهيم صفايي، پنجاه خاطره از پنجاه سال، تهران: بينا، بيتا، ص 26.
17. شيما زارعي، پيشين، ص 143.
18. دايرةالمعارف تشيع، به کوشش: احمد صدر حاج سيد جوادي و ديگران، تهران: بينا، 1368، ص 368.
19. يحيي آرينپور، از صبا تا نيما، تهران: زوار، ج2، 1357، صص 62-61.
20. ف. م هاشمي، «نسيمي که از شمال وزيد: سيد اشرفالدين گيلاني»، مجلهي چيستا، ش 85، 1370، صص 553-544.
21. عبدالرفيع حقيقت، پيشين، ص 180.
22. ناصرالدين پروين، «سرگذشت نسيم شمال»، ايرانشناسي، ش 54، 1381، صص 392-379.
23. عباس مهرين، پيشين، ص 99.
24. دايرةالمعارف تشيع، پيشين، ص 369.
25. يحيي آرينپور، پيشين، ج2، ص 62
26. عبدالرفيع حقيقت، پيشين، ص 180.
27. اين روزنامه بنا به قول ابراهيم فخرايي در شعبان 1325 منتشر شد قيمت هر نسخه سه شاهي بود.
28. ابراهيم فخرايي، گيلان در جنبش مشروطيت، پيشين، ص 268.
29. محمد ابراهيم باستاني پاريزي، «گيلان و نسيم شمال»، در: مجموعهي گفتارهايي دربارهي چند تن از رجال ادب و تاريخ ايران، به کوشش: قاسم صافي، تهران: بينا، 1357، صص 181 -180.
30. داوود علي بابايي، جامعه، فرهنگ و سياست در اشعار سيد اشرفالدين گيلاني، تهران: اميد فردا، 1384، ص 76.
31. ابراهيم صفايي، پيشين، ص 26.
32. سيد اشرفالدين گيلاني، نسيم شمال، س 7، 24 ربيعالثاني 1341 ق.
33. محمدصدر هاشمي، تاريخ جرايد و مجلات ايران، اصفهان: بينا، ج4، 1364، صص 298-297.
34. فريدون آزاده تفرشي، «سيد اشرفالدين گيلاني انسان وارستهاي در تاريخ مطبوعات کشور»، پيام بهارستان، ش 29، 1382، ص 13.
35. سيد هاشم موسوي، «بازتاب قشربندي اجتماعي در طنز نسيم شمال و افراشته»، مجلهي زبان و ادبيات فارسي، دانشگاه سيستان و بلوچستان، ش 2، 1382، صص 166-165.
36. ف. م. هاشمي، پيشين، ص 546.
37. ميرزا رضاخان ارفع الدوله در سال 1370ق در تبريز متولد شد. او پس از پايان بردن تحصيلات مکتبخانهاي در زمينهي فقه و اصول و تفسير علمالرجال به اسلامبول رفت و در اين شهر به تحصيل در مدرسهي يونانيها پرداخت و زبان فرانسه و انگليسي را فرا گرفت. تفليس مقصد بعدي وي بود و در اين شهر نيز زبان و تاريخ روسي آموخت. در سال 1295 ق ميرزا محمود خان کارپرداز کنسولگري از وي دعوت کرد که به عنوان مترجم سفارت در مراسم استقبال از ناصرالدين شاه او را از جلفا تا تفليس همراهي کند. او از همين سال به استخدام کنسولگري ايران درآمد. سال 1300 ق به عنوان مترجم کميسيون تحديد حدود ايران و روسيه مأمور شد و به ايران آمد. در سال 1304 به مترجمي سفارت ايران در پطرزبورگ منصوب شد و در سال 1306 مهمانداري از ناصرالدين شاه در سومين سفر به فرنگ به عهدهي وي گذاشته شد. يک سال بعد با لقب معينالوزاره به سرکنسولي قفقاز منصوب شد. در 1312 ق به وزير مختاري ايران در پطرزبورگ برگزيده شد. در 1313 ق از سوي ناصرالدين شاه ملقب به ارفعالدوله شد وتا سال 1319 وزير مختار ايران در پطرزبورگ بود. بعدها از سوي مظفرالدين شاه به پرنس ارفعالدوله شد و تا سال 1319 وزير مختار ايران در پطرزبورگ بود. بعدها از سوي مظفرالدين شاه به پرنس ارفعالدوله ملقب شد. پس از سفارت روسيه به سفارت ايران در اسلامبول منصوب شد و تا سال 1328در اين پست باقي بود و با مشروطهخواهان درگيري بسيار داشت و آنان برکناري او را خواهان بودند. پس از برکناري از سفارت به موناکو رفت. در سال 1331 به دعوت علاءالسلطنه به ايران دعوت شد و به وزارت عدليه منصوب شد اما دوران وزارت او نيز طولي نکشيد و مجدداً در سال 1332 ارفعالدوله راهي موناکو شد. آخرين پست دولتي وي نمايندگي ايران در جامعهي ملل بود و پس از هشت سال از اين سمت نيز کنار گذاشته شد و به تهران احضار شد. رضا شاه به وي پيشنهاد رياست شوراي دولتي را داد که ارفعالدوله نپذيرفت و در سال 1310 ش به موناکو رفت و در سال 1316 ش در همين محل فوت کرد.
38. علي مير انصاري، پيشين، ص 95.
39. همان.
40. همان.
41. همان.
42. سيد اشرفالدين حسيني، باغ بهشت، تهران: مؤسسهي اعلمي، بيتا.
43. عبدالرحيم ذاکر حسين، ادبيات سياسي ايران در عصر مشروطيت، تهران: نشر علم، ج1، 1377، ص 47.
44. محمد رضا شفيعي کدکني، ادوار شعر فارسي، تهران: انتشارات توس، 1359، صص 44- 36.
45. فاروق خارابي، سياست و اجتماع در شعر عصر مشروطيت، تهران: دانشگاه تهران، 1380، صص 26- 25.
46. سيد اشرفالدين رشتي، ديوان کامل نسيم شمال، تهران: نشر سعدي، 1364، ص 416.
47. محمد رضا شفيعي کدکني، پيشين، ص 37.
48. محمد پارسانسب، جامعهشناسي ادبيات فارسي، تهران: سمت، 1387، ص 211.
49. يعقوب آژند، تجدد ادبي در دورهي مشروطه، تهران: مؤسسهي تحقيقات و توسعهي علوم انساني، 1384، ص 72.
50. سيد اشرفالدين حسيني گيلاني، جاودانهي نسيم شمال، به اهتمام: حسين نميني، تهران: اساطير، 1371، ص 100.
51. همان، ص 74.
52. مهرنور محمد خان، فکر آزادي در ادبيات مشروطيت ايران، اسلام آباد: مرکز تحقيقات فارسي ايران و پاکستان، 1383، ص 187.
53. اشرفالدين حسيني گيلاني، جاودانه نسيم شمال، پيشين، ص 50.
54. ابراهيم فخرايي، گيلان در قلمرو شعر و ادب، پيشين، ص 155.
55. اشرفالدين حسيني گيلاني، جاودانهي نسيم شمال، پيشين، ص 3.
56. فاروق خارابي، پيشين، ص 32.
57. اشرفالدين حسيني گيلاني، ديوان کامل نسيم شمال، پيشين، ص 150.
58. همان، ص 286.
59. همان، ص 337.
60. همان، ص 227.
61. همان، ص 416.
62. همان.
63. همان، ص 166.
64. باقر صدرينيا، پيشين، ص 95.
65. همان، ص 96.
66. سيد اشرفالدين حسيني گيلاني، ديوان کامل نسيم شمال، پيشين، ص 223.
67. فريدون آزاده تفرشي، «نسيم شمال از ديدگاه دکتر ابراهيم باستاني پاريزي و ديگران»، پيام بهارستان، ش 34، 1383، صص 11- 8.
68. همان، صص 99- 98.
69. همان، ص 614.
70. محمد پارسانسب، ص 210.
71. سيد اشرفالدين حسيني گيلاني، باغ بهشت، پيشين، ص 2.
72. قاسم صحرايي و علي نظري، «بازتاب مشروطيت در اشعار نسيم شمال و احمد شوقي»، پژوهش زبان و ادبيات فارسي، ش 8، 1386، صص 125- 123.
73. همان، ص 132.
74. سيد اشرفالدين حسيني گيلاني، باغ بهشت، پيشين، ص 8.
75. همان، ص 9.
عليخاني، علياکبر، و همکاران (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد يازدهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.