گرشاسپ یا کرشاسپ؟ گشواد یا کشواد؟ گرسیوز یا کرسیوز؟

یک از دشواری‌های اساسی شاهنامه خوانشِ نام‌هایی است که حرف گاف دارند. زیرادر نسخه‌های شاهنامه و کلّاً متون کهن فارسی، گاف فارسی را به صورت کاف می‌نوشتند. البته گاهی در برخی نسخه‌های متون فارسی
چهارشنبه، 8 شهريور 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
گرشاسپ یا کرشاسپ؟ گشواد یا کشواد؟ گرسیوز یا کرسیوز؟
گرشاسپ یا کرشاسپ؟ گشواد یا کشواد؟ گرسیوز یا کرسیوز؟

نویسنده: ابوالفضل خطیبی

 


یک از دشواری‌های اساسی شاهنامه خوانشِ نام‌هایی است که حرف گاف دارند. زیرادر نسخه‌های شاهنامه و کلّاً متون کهن فارسی، گاف فارسی را به صورت کاف می‌نوشتند. البته گاهی در برخی نسخه‌های متون فارسی برای متمایز کردن این دو واج، بالا یا زیرِ کاف سه نقطه می‌گذاشتند. ویرایشگران شاهنامه از جمله ژول‌ مول و ویراستاران چاپ مسکو بر پایه‌ی خوانش امروزی این گونه نام‌ها و برخی شواهد دیگر گاف یا کاف را اختیار کرده‌اند، اما جلال خالقی مطلق در ویرایش خود برخلاف همه‌ی ویراستاران پیشین، در مورد برخی نام‌هایی که با کاف آغاز می‌شوند، همان کاف خوانده و ثبت کرده است. مهم‌ترین دلیل ایشان در خوانش این نام‌ها این است که آنها در متون پهلوی با K ضبط شده‌‌اند. برای نمونه خالقی مطلق درباره‌ی خوانش گرشاسپ چنین می‌نویسد:
«از آنجا که نام کرشاسپ چه در اوستا و چه در پهلوی با حرف «k» آغاز می‌شود، و در دستنویس‌های شاهنامه نیز فرقی بین «ک» و «گ» نگذاشته، بلکه بر طبق رسم‌الخط قدیم «ک» به کار برده‌اند، ما دلیلی نداریم که این نام را برابر تلفّظ امروزی با «گ» بنویسیم. همچنین در متون عربی جایی این نام را با «ج» ننوشته‌اند که راهبر به «گ» باشد». (1)
ایشان در مورد خوانش کشواد، پدر گودرز نیز چنین می‌نویسند:
«طبری کشواد را جشواد نوشته و از این رو محتمل است که فردوسی گشواد نوشته بوده باشد، ولی چون ثعالبی کشواد نوشته و نه جشنواد، پس متحمل‌تر است که در شاهنامه‌ی ابومنصوری و از آنجا در شاهنامه‌ی فردوسی نیز با کاف تازی باشد.»
خالقی مطلق براساس این گونه دلایل و شواهد برخی دیگر از نام‌های حاوی حرف «ک» از جمله کرسیوز را همان کرسیوز خوانده است نه گرسیوز. پیش از خالقی مطلق برخی ایران‌شناسان و شاهنامه‌شناسان در این باره بحث‌هایی مطرح کرده بودند. نولدکه در مورد خوانش گرشاسپ چنین می‌نویسد:
«این نام معمولاً گرشاسپ خوانده می‌شود. ولی با توجّه به اینکه در نسخه‌های خطّی فارسی تمایزی بین k و g نیست، در این نام ما می‌توانیم k را اصلی بدانیم؛ هر چند که دلیل قطعی وجود ندارد که فردوسی این نام را مانند آنچه امروز تلفظ می‌شود به نادرست با g تلفظ نکرده باشد؛ از سوی دیگر نامحتمل نیست که او این نام را به صورت درست آن و مطابق قواعد آوایی کَرشاسپ (یا با مصوت دیگری در هجای آغازین آن) تلفظ کرده باشد. به همین سان در مورد نام کرسیوز که امروزه عموماً به جای k، با g تلفّظ می‌شود، درست‌تر آن است که به همان صورتِ کرسیوز Karsēvaz) یا Karsīvaz) تلفظ شود؛ زیرا ریختِ کهن آن Keresavazda است. (2) برعکس، نام پدر گودرز، چنان‌که یوستی، همان، ص 114 خاطرنشان کرده است، باید با g آغازین، یعنی گَشواد تلفّظ شود، نه کَشواد، زیرا طبری، ج 1، ص 608، س 13، ص 617، س 11 این نام را با ج نوشته است». (3)
ذبیح‌الله صفا مطابق نظر نولدکه کرشاسپ ضبط کرده است (ص 34 – 35 و جاهای مختلف دیگر)، ولی در مورد دو نام دیگر برخلاف نظر او نویسش‌های گرسیوز (ص 208) و کشواد (ص 209) را به کار برده است. وُلف نیز در فرهنگ شاهنامه این سه نام را براساس ویرایش ژول‌مول، گرشاسپ، گرسیوز و کشواد آورده است، ولی املای گَشواد را نیز در نظر داشته و ذیلِ آن به کشواد ارجاع داده است. چنان‌که ملاحظه شد، خالقی مطلق به جز نام گشواد، گویا براساس نظرات نولدکه و استدلال‌های او این نام‌ها را با ک آغازین ضبط کرده است. به همین سان در دانشنامه‌ی ایرانیکا نیز گرشاسپ به کرشاسپ و گرسیوز به کرسیوز ارجاع داده شده است، ولی مقاله‌ی گرشاسپ‌نامه‌ی ذیلی همین عنوان آمده، نه کرشاسپ‌نامه. (4)
به نظر نگارنده در مورد این نام‌ها تلفظ امروزین آنها که قرن‌ها سینه به سینه به ما رسیده است اهمیت اساسی دارد و بدیهی است که برای شناخت خوانش درست آنها در زمان فردوسی باید به اصل پهلوی و صورت معرّب آنها نیز توجه شود. در مورد نام گشواد یوستی و پس از او نولدکه به درستی براساس صورت معرب آن، یعنی جشنواد (در طبری: جودرز جشوادغان= گشوادگان) خوانش گشواد را درست دانسته‌اند. خالقی مطلق با اینکه روایت طبری را در پیش چشم داشته است، بدان سبب که این نام در غررالاخبار (5) ثعالبی کشواد آمده همین تلفظ را پذیرفته است، اما به نظر نگارنده استدلال او درست نمی‌نماید، زیرا در کتاب ثعالبی همه‌ی نام‌هایی که با «گ» آغاز می‌شوند و ما در درستی تلفظ آنها با «گ» تردیدی نداریم و خودِ خالقی مطلق نیز همگی را با «گ» ضبط کرده، با «ک» ضبط شده‌اند. از جمله: کرامی کراد (ص 272، گرامی‌کرد، پسر جاماسپ)، کیو (ص 159، 169، گیو)، کرگسار (ص 294، گرگسار)، کستهم (ص 125، گستهم)، کردیه (ص 682، گُردیه). بنابراین در این گونه موارد ثعالبی این نام‌ها را معرّب نساخته و همان صورت منبع خود (نسخه‌ی شاهنامه‌ی منثور ابومنصوری) را آورده است. پس در تعیین خوانش درست این نام‌ها در زمان فردوسی باید ضبط‌های این کتاب را نادیده گرفت. بنابراین با توجه به ضبط تاریخ طبری و نبود این نام در متون پهلوی و استدلال نولدکه باید پذیرفت که این نام در زمان فردوسی گشواد تلفظ می‌شده است. در زیر خوانش دو نام دیگر را در منابع مختلف بررسی می‌کنیم.
1) گرشاسپ. در مورد این نام، آنچه امروزه در ورای قرن‌ها به ما رسیده است خوانشِ گرشاسپ است. بنده این نظر خالقی مطلق را که در این گونه نام‌ها در زمان فردوسی واج پایانی احتمالاً p به جای b تلفظ می‌شده است، می‌پذیرم و وارد این بحث نمی‌شوم، اما باید شواهد و قراین استواری یافت که این نام در زمان فردوسی کرشاسپ تلفظ می‌شده است. به نظر نگارنده صورت پهلوی این نام یعنی Ka(i)ršāsp به تنهایی شاهد استواری برای تلفظ واقعی همین صورت در زمان فردوسی نیست. گویا چنین فرض می‌شود که فاصله‌ی ما از میان فردوسی یعنی حدود هزار سال با فاصله‌ی فردوسی از زمان تألیف متون پهلوی (یعنی زمان ساسانیان یا قرن‌های سوم و چهارم هجری که گفته می‌شود در این زمان بیشتر متون پهلوی از نو تحریر یافته‌اند) بیشتر است. چنان که بخواهیم فقط بر این اساس در مورد ضبط نامی داوری کنیم و شاهد و قرینه‌ی دیگری نباشد، چنان‌که در عبارت منقول از نولدکه دیدیم، می‌توانیم بگوییم احتمال اینکه فردوسی مطابق صورت بازمانده‌ی پهلوی، آن نام را تلفظ می‌کرده، بیشتر است. اما خوانش کرشاسپ در شاهنامه که نولدکه محتمل دانسته و خالقی مطلق همان را در ویرایش خود از شاهنامه به جای گرشاسپ نشانده، درست نیست. زیرا این نام در برخی متون پهلوی آشکارا گرشاسپ آمده است. اکنون خوانش این نام را در اوستا و متون پهلوی بررسی می‌کنیم: صورت اوستایی این نام Kərəsāspa- است (6) و صورتِ سنسکریت آن krśāśva در کتاب نهم دینکرد که خلاصه‌ای از فرگرد چهاردهم یکی از نسک‌های مفقود اوستا به نام سوتگرنسک را دربردارد (7) و زند بهمن یسن (8) این نام به صورتِ Ka (i)rsāsp ضبط شده است و در دینکرد هفتم (دیباچه، بند 32) و متن روایت پهلوی (به کوشش دابار، ص 65، و جاهای مختلف، برای آوانگاری بخش مربوط به مناسبات کرشاسپ با ایزد آذر، نک: (Nyberg 1933, pp 339-343) (9) به صورت ka (i)rešāsp، چنین می‌نماید این دو صورت کهن‌ترین صورت‌های این نام در متون بازمانده‌ی پهلوی باشد. زیرا در صورت نخست هر دو واج s باستانی حفظ شده و در صورت دوم با اینکه s نخست به š بدل شده، هنوز مصوت e پس از r در خط پهلوی باقی مانده است. در دست‌نویس م. او 29 نویسشِ kiršāsp دیده می‌شود. (10) اما نکته‌ی مهم اینجاست که این نام در برخی دیگر از متون مهم پهلوی چون بندهشن (11) و وزیدگی‌های زادسپرم (فصل 32، بند 4؛ فصل 35، بند 6) آشکارا Garšāsp ضبط شده است. چنان‌که نولدکه (همان‌جا) خاطرنشان ساخته است در متون پهلوی مصوت پس از K یا G دقیقاً دانسته نیست. آیا مصوّت باستانی ə به صورت i حفظ شده یا مانند تلفّظ امروزی این نام، a تلفظ می‌شده است. تلفظ سومی را نیز زینر به صورت Guršāsp آورده و صورت کُرشاسف، مذکور در مروج‌الذهب مسعودی (ج 1، ص 273) نشان می‌دهد که تلفظ گرشاسپ نیز به واقع وجود داشته است. (12)، اما آنچه تردیدناپذیر است این است که در متون پهلوی هر دو صورت کرشاسپ (یا کرساسپ) و گرشاسپ ضبط شده و از این‌رو در نام گرشاسپ، تحول واج بی‌واک «k» به واج واکدار «G» در همان دوره‌ی میانه صورت گرفته بود تا چه رسد به دوره‌ی فارسی نو و زمان سرایش شاهنامه و گرشاسپ‌نامه، پس تردیدی بر جای نمی‌ماند که در زمان سرایش شاهنامه و گرشاسپ‌نامه و متون دیگر نام این پهلوان گرشاسپ تلفظ می‌شده است نه کرشاسپ. از سوی دیگر، این دلیل خالقی مطلق درباره‌ی ترجیح خوانشِ کرشاسپ که «در متون عربی جایی این نام را با «ج» ننوشته‌اند که راهبر به «گ» باشد»، نیز استوار نیست، زیرا در تاریخ طبری که نام‌های آغاز شده با «گ»، مانند گودرز و گشنسپ به صورت‌های جودرز و جشنسف معرب شده، گشتاسپ به صورت کشتاسب ضبط شده است نه جشتاسف (13). در تاریخ حمزه اصفهانی نیز همین نام هم به صورت کشتاسب آمده است (14) و هم به صورت بشتاسف (15). همچنین در همین متن عربی گودرز در یک جا به صورت جودرز آمده (16) و در جای دیگر به صورت کودرز (17) بنابراین نمی‌توان این حکم کلی را صادر کرد که در متون عربی همه‌جا «گ» به «ج» معرب شده است و چنان‌که در مورد ضبطِ نام گشتاسپ در تاریخ طبری و گودرز در تاریخ حمزه دیدیم گاهی «گ» به «ک» نیز معرّب می‌شده است. ما در این مورد ضبط کرشاسپ در متن عربی غررالاخبار ثعالبی را آگاهانه نادیده گرفتیم و آن را شاهد و دلیلی برای درستی صورت گرشاسپ در نظر نگرفتیم؛ زیرا چنان‌که پیش‌تر گفته شد، ثعالبی اساساً همه‌ی نام‌های آغاز شده با «گ» را «ک» ضبط کرده است. در اینجا براساس آنچه گفته شد، تحول نام گرشاسپ را از دوره‌ی باستان تا امروز می‌توانیم به صورت زیر نشان دهیم:
Kərəsāspa->Kirsāsp>Kirešāsp>Kiršāsp>Karšāsp> Garšāsp>Garšāsb
2)گَرسیوز (برادر افراسیاب که با دسیسه‌چینی او سیاوخش کشته شد).
چنان که دیدیم یوستی و نولدکه و به پیروی از آنها خالقی مطلق صورت درست این نام را در شاهنامه برخلاف تلفظ امروزی آن (گرسیوز) و براساس صورت پهلوی آن کرسیوز دانسته‌اند. این نام در اوستا به صورت kərəsasvazdah- (18) و در پهلوی در دو جا به صورت karsēwaz آمده است: یکی در متن روایت پهلوی (فصل 47، بند 8) (19) و دیگری در بندهشن (فصل 35، بند 17) که در این یکی پاکزاد با اینکه در 5 نسخه‌ی کتاب حرف آغازی این نام k است، گویا مطابق تلفظ امروزی، آن را Garsēwaz آوانگاری کرده است. با این همه، از آنجا که صورت اوستایی بخش آغازین این نام، یعنی Kərəsā(a)s- با صورت اوستایی نام گرشاسپ یکی است و امروزه این نام نیز با g آغازین تلفظ می‌شود، به احتمال فراوان همان تحول مربوط به گرشاسپ در گرسیوز نیز رخ داده است.
در این جستار سرِ آن ندارم که درباره‌ی تحوّل دو واج k و g در زبان‌های ایرانی و به ویژه در زبان فارسی به بحث بپردازم. در اینجا تنها به ذکر چند مثال از تبدیل «ک» به «گ» بسنده می‌شود. در المعرّب جوالیقی گردن به کَرد معرّب شده است (20) و این شاهد خوبی است در کنار شواهد یاد شده در بالا که «گ» به «ک» نیز معرّب می‌شده است. همچنین در کتاب الأبنیه، به خط اسدی طوسی پَلگ، به جای پلک (برگ 129 پ)، سرگه به جای سرکه (103 پ)، شگاف، به جای شکاف (68ر) اشگ به جای اشک (131ر)، شگم به جای شکم (134 پ) و شگافتن به جای شکافتن (33 ر) به کار رفته است (برای این واژه‌ها و واژه‌های دیگر مانند آنها، نک: صادقی 1388، ص پنجاه و چهار – پنجاه و هفت).
منابع تحقيق :
ابومنصورهروی، موفق‌بن‌علی، کتاب‌الابنیه عن حقایق الادویه، نسخه‌برگردان به قطع اصل نسخه‌ی عکسی، شماره‌ی A.F. 340، کتابخانه‌ی ملّی اتریش (وین)، به خط علی ‌بن ‌احمد اسدی طوسی (کتابت 477)، با مقدمه‌ی فارسی و انگلیسی، ایرج افشار و علی اشرف صادقی و دیگران، تهران 1388؛ وین 2009.
ثعالبی نیشابوری، ابومنصور، تاریخ غررالسیر (غررالاخبار ملوک الفهرس و سیرهم)، به کوشش هـ. زُتنبرگ، پاریس 1900 (تهران 1963).
جوالیقی، ابومنصور، المعرّب من الکلام الأعجمی علی حروف المعجم، به کوشش احمد محمد شاکر، تهران، 1966.
حمزه ‌اصفهانی، ابوالحسن، کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، 1961.
خالقی مطلق، جلال 2001، یادداشت‌های شاهنامه، نیویورک، 1380.
داستان گرشاسپ، تهمورس و جمشید، گلشاه و متن‌های دیگر (بررسی دست‌نویس م. او 29)، آوانویسی و ترجمه از متن پهلوی کتایون مزداپور، تهران، 1378.
دینکرد هفتم، ترجمه و آوانگاری محمدتقی راشد محصّل، تهران، 1389.
روایت پهلوی، ترجمه‌ی مهشید میرفخرایی، تهران، 1369.
زند بهمن یسن، تصحیح متن، آوانویسی، برگردان فارسی و یادداشت‌ها از محمّدتقی راشد محصّل، تهران، 1370.
صادقی، علی‌اشرف، «ویژگی‌های زبانی الابنیه»، مقدمه‌ی کتاب الابنیه (نک: ابومنصور هروی) 1388.
طبری، محمدبن جریر، کتاب تاریخ الرسل و الملوک، به کوشش یان‌دوخویه و دیگران، لایدن، 1897 – 1901.
فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، 8 جلد (جلد 6 با همکاری محمود امیدسالار و جلد 7 با همکاری ابوالفضل خطیبی)، 1366 – 1981/1386 – 2007؛، تهران، 1386.
مسعودی، ابوالحسن علی، مروج الذهب، به کوشش شارل‌پلّا، بیروت 1965 – 1975.
نولدکه، تئودور، حماسه‌ی ملّی ایران، ترجمه‌ی بزرگ علوی، تهران، 1357.
وزیدگیهای زادسپرم، تصحیح متن، آوانویسی و ترجمه از محمدتقی راشد محصّل، تهران، 1385.
Anthologie de Zadspram, ed: Ph. Gignoux et A. Tafazzoli, Studia Iranica, Cahier 13 13, Paris, 1993.
Avesta. Die heiligen Biicher der Parsen, ed. K. F. Geldner, 3 vols. in 1, Stuttgart, 1886-95 (reprint: Tehran, 2004 ).
The Btindahishn, Being a Facsimile of the TD Manuscript No. 2, ed. T. D.
Anklesaria, Bombay, 1908.
BundahiSn: Zoroastrische Kosmogonie und Kosmologie, Kritische Edition von F. Pakzad, Tehran, 2005.
Noldeke, Th., 1920, Das iranische Nationalepos, Berlin and Leipzig.
Nyberg, H.S. 1933, “ La Legende de Keresaspa”, Oriental Studies in Honor of C. E. Pavry, Upsala.
Encyclopaedia Iranica, ed. By E.Yarshater, London & New York, 2001.
The Pahlavi Rivayat Accompanying the Dddestdn tDinig, ed. E. B. N. Dhabhar, Bombay, 1913.
The Pahlavi Rivayat Accompanying the Dddestdn I Deriig, ed. and trans. A. V.
Williams, 2 vols., Copenhagen, 1990.
Wolf, F. 1965, Glossar zu Firdosis Schahname, Hildesheim (reprint: Tehran, 1998).
Yusti, J. 1963, Iranisches Namenbuch, Hildesheim (reprint: Tehran, 2004).
Zaehner, R.C., 1955, Zurvan: A Zoroastrian Dilemma, Oxford.

پي‌نوشت‌ها:

فرهنگستان زبان و ادب فارسی
یادداشت‌های شاهنامه، ج 1، بخش 1، ص 168.
نک: Yusti, Namenbuch, p.162
Nöldeke 1920, p. 10, Note 1؛ ترجمه‌ی فارسی، ص 129. ترجمه‌ی نگارنده با آن اندکی متفاوت است.
Encyclopaedia Iranica, pp. 318-319.
ثعالبی، غررالاخبار، ص 127 – 129.
یسنا 9، بند 10، یشتها، 19، بند 40 و جاهای مختلف دیگر؛ نیز نک: Bartholomae 1961, p. 470.
دینکرد، به کوشش مَدَن، ص 802، س 1 و 2، ص 803، س 13، برای آوانگاری نیبرگ، نک: Nyberg 1933, p. 388
فصل 9، بند 20، برای متن آوانگاری نک: راشد محصل، ص 77؛ واژه‌نامه، ص 140.
برای ترجمه‌ی انگلیسی ویلیامز از این بخش، نک: The Pahlavi Rivāyat, voI. I, pp. 39-43؛ ترجمه‌ی فارسی، ص 29 – 32.
نک: داستان گرشاسپ، ص 122، بند 3.
فصل 33، بند 42 و پانوشت 192، در هر دو نسخه‌ی 〖TD〗_1 و 〖TD〗_2.
Zaehner 1955, p. 259.
تاریخ طبری، ج 1، ص 1871.
تاریخ حمزه اصفهانی، ص 27.
همان، ص 20.
همان، ص 31.
همان، ص 13 و 21.
یشتها 19، بند 18، 77؛ 17، بند 42؛ نیز نک: Bartholomae 1961, p. 469-470.
برای ترجمه‌ی انگلیسی ویلیامز، نک: The Pahlavi Rivāyat, vol, II, p. 77؛ ترجمه‌ی فاسی، ص 57.
جوالیقی، المعرّب، ص 279.

منبع مقاله :
زیر نظر غلامعلی حدادعادل؛ (1390)، جشن‌نامه‌ي دکتر سليم نيساري، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسي، چاپ اوّل.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.