نويسندگي چيست؟ نويسنده كيست؟

اركان پيام‌رساني، عبارتند از: پيام، پيام‌رسان، پيام‌گير، ابزار پيام‌رساني و روش پيام‌رساني. هر پيامي نيز دو ركن دارد؛ محتوا و قالب. ركن اول به «چه چيز گفتن» و ركن دوم به «چگونه گفتن»، مربوط مي‌شود. نويسندگي نيز نوعي پيام‌رساني است كه در بعد محتواي نوشته، بايد ديدگاه يا نگاهي نو را مطرح كرد و در بعد قالب نوشته، بايد نگارشي نو را به قلم آورد. از اين‌رو، نويسنده كسي است كه ديدگاهي نو يا نگاهي نو را با نگارشي نو، به خواننده انقال مي‌دهد. نويسندگي نيز بر سه پايه زير استوار
شنبه، 19 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نويسندگي چيست؟ نويسنده كيست؟
نويسندگي چيست؟ نويسنده كيست؟
نويسندگي چيست؟ نويسنده كيست؟

نويسنده:عبدالرحيم موگهي (شميم(



اركان پيام‌رساني، عبارتند از: پيام، پيام‌رسان، پيام‌گير، ابزار پيام‌رساني و روش پيام‌رساني. هر پيامي نيز دو ركن دارد؛ محتوا و قالب. ركن اول به «چه چيز گفتن» و ركن دوم به «چگونه گفتن»، مربوط مي‌شود. نويسندگي نيز نوعي پيام‌رساني است كه در بعد محتواي نوشته، بايد ديدگاه يا نگاهي نو را مطرح كرد و در بعد قالب نوشته، بايد نگارشي نو را به قلم آورد. از اين‌رو، نويسنده كسي است كه ديدگاهي نو يا نگاهي نو را با نگارشي نو، به خواننده انقال مي‌دهد. نويسندگي نيز بر سه پايه زير استوار است:
1 ـ هنر خوب حس كردن (به ويژه خوب ديدن و خوب شنيدن.
2 ـ هنر خوب انديشيدن.
3 ـ هنر خوب نوشتن. بنابراين، نويسندگي، يعني هنر نگارش پيامي نو با بياني نو و بدين سبب، در نويسندگي با سه عنوان روبه‌رو هستيم؛ 1. نويسا. 2. رونويسنده. 3. نويسنده.
قدر مجموعه گل، مرغ سحر داند و بس
كه نه هر كاو ورقي خواند، معاني دانست1
در هر نوع پيام‌رساني، پنج ركن زير وجود دارند:
1 ـ پيام.
2 ـ پيام رسان (فرستنده)
3 ـ پيام‌گير (گيرنده)
4 ـ ابزار پيام‌رساني(رسانه)
5 ـ روش پيام‌رساني.
نخست آن كه نويسندگي نيز نوعي پيام‌رساني است كه پيام آن، نوشته و پيام‌رسان آن، نويسنده و پيام‌گير آن، خواننده و ابزار آن، قلم است و با روش‌هاي ويژه نويسندگي و تأثيرگذاري نوشتاري، در پايان، به صورت كتاب و مقاله و مانند آن در مي‌آيد و جلوه‌گري مي‌كند.
دوم آن كه خود هر پيامي نيز دو ركن دارد كه يكي به «چه چيز گفتن» مربوط مي‌شود و ديگري به «چگونه گفتن» و آن دو ركن، عبارتند از:
الف) محتوا.
ب) قالب.
بنابراين، فقط خوب بودن و حلاوت پيام، مهم نيست؛ بلكه خوب رساندن و ملاحت پيام نيز مهم است. سوم آن كه در هر نوشته‌اي نيز بايد با دو مسئله روبه‌رو شد و آن دو را مشاهده كرد و در غير اين صورت، شايسته است - اگر نگوييم بايسته است - دست به قلم نبريم و چيزي بر كاغذ ننشانيم و عطاي اين گونه نوشتن را به لقاي آن ببخشيم. مسئله اول، به محتواي نوشته و مسئله دوم، به قالب نوشته مربوط مي‌شود كه عبارتند از:
1 ـ ديدگاه يا نگاه نو.
2 ـ نگارش نو.
با اين سه نكته و مقدمه كوتاه، بايد گفت: «نويسنده كسي است كه ديدگاهي نو يا ديدگاهي نو را با نگارشي نو، به خواننده انتقال مي‌دهد» و اين سروده مولوي را همواره به ياد دارد و به كار مي‌گيرد:
هين سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وا رهد از حد جهان، بي حد و اندازه شود2
بدين سبب، هر نويسنده‌اي به هر اندازه كه پيام و نوشته خود را با بيان و كيفيت بهتر و گستره‌تر و كميت بيشتري به مخاطب منتقل مي‌سازد، به همان اندازه نيز توان نويسندگي او بيشتر است. ناگفته روشن است كه آن چه در نويسندگي مهم، مي‌نمايد، نخست نگارش نو و آنگاه ديدگاه يا نگاه نو است؛ زيرا آن كه ديدگاهي تازه را مطرح مي‌كند، اما آن را با نگارشي معمولي و سطحي به قلم مي‌آورد، نويسنده نيست و سرانجام، پژوهنده‌اي نوانديش است. همچنين آن كه نگاهي تازه را نيز نشان مي‌دهد؛ اما باز آن را با نگارشي تكراري و عادي، قلمي مي‌كند، او هم نويسنده نيست و تصويرگري نو منظر است.
از همين رو، اين سروده صائب تبريزي را نيز ارج مي‌نهيم و آن را سرلوحه نگارش‌ها و قلم‌زني‌هاي خويش قرار مي‌دهيم؛ «دامن هر گل مگير و گرد هر شمعي مگرد. طالب حسن غريب و معني بيگانه باش» و از آن چه گفته شد، به اين باور دست مي‌يابيم كه براي نويسنده شدن، افزون بر نوانديش بودن يا نومنظر بودن، بايد نونويس و نونگار نيز بود.
يكي از نويسندگان و استادان زبان و ادب فارسي، در اين باره چنين گفته است:
اگر نويسندگي را به معني عمل كسي كه مي‌نويسد، بگيريم، هر كسي را كه بنويسد، اگر چه نوشته او سياهه خرج خانه يا دفتر حساب دكانش باشد، نويسنده بايد خواند. در اين حال، نويسندگي كار دشواري نيست؛ الفبا را بايد شناخت و مختصر خطي بايد داشت كه خواندني باشد؛ اما در اصطلاح، اين گونه كسان، نويسنده خوانده نمي‌شوند.
نويسنده كسي را مي‌گويند كه ... معاني و مطالبي در ذهن دارد كه از آن سودي يا لذتي عام براي خوانندگان حاصل مي‌شود و آن معاني را به طريقي مي‌نويسد كه همه به خواندن نوشته او رغبت مي‌كنند و از آن، لذت يا سود مي‌برند.
معني نويسنده در عرف، باز هم از اين خاص‌تر است. كسي كه كتابي در نجوم بنويسد، اگر چه اصول اين علم را درست بيان كرده و نكته‌هاي تازه‌اي در آن مطرح كرده باشد، نويسنده نيست؛ بلكه منجم است. مؤلف كتاب‌هاي تاريخ، جغرافيا، فيزيك و شيمي را هم نويسنده نمي‌خوانند. عنوان اين نويسندگان، مورخ، فيزيك‌دان و شيمي‌دان است؛ اما اگر كسي در يكي از اين رشته‌ها كتابي بنويسد كه هنرش در انشاي عبارت و بيان مطلب، دل‌نشين و ستودني باشد، او را گذشته از عنواني كه دارد، نويسنده هم مي‌خوانند. پس نويسندگي، هنر خوب و زيبا نوشتن است. 3
با توجه به آن چه گفته شد، نويسنده كسي است كه آن چه را ديگران حس نمي‌كنند، او حس مي‌كند يا آن چه را ديگران حس مي‌كنند، او به گونه‌اي ديگر حس مي‌كند و آن گاه درباره اين احساس‌هاي خود، خوب مي‌انديشد و سپس احساس‌ها و انديشه‌هاي خويش را خوب نشان مي‌دهد و به قلم مي‌آورد؛ به گونه‌اي كه ديگران نمي‌توانند آن احساس‌ها و انديشه‌ها را به خوبي وي نشان دهند و به زيبايي و شيوايي او، به قلم آورند. از همين روست كه گفته‌اند:
دستور نويسندگي را به سال‌ها مي‌آموزند؛ اما زبده آن، دو حرف است: چشم باز و بيان ساده. بايد نگاه كرد و ديد و شنيد و فهميد و آن‌گاه ديده و فهميده را آسان گفت و نوشت. يكي دنيا را مي‌گردد و توشه نمي‌گيرد و ديگري از گردش كوي و برزن، يك دنيا گفتني مي‌آورد؛ چه آن يكي نديده و نفهميده، گذشته و اين براي ديدن و فهميدن، نگاه كرده و شنيده است. 4
پس به درستي و نيكي مي‌توان گفت كه نويسندگي بر اين سه پايه استوار است:
1 ـ هنر خوب حس كردن (به ويژه خوب ديدن و خوب شنيدن)
2 ـ هنر خوب انديشيدن.
3 ـ هنر خوب نوشتن.
اگر بخواهيم هنرهاي سه‌گانه فرازين را فشرده‌تر و در يك جمله بيان كنيم و با آنها نويسندگي را نيز تعريف نماييم، بايد چنين بگوييم: «نويسندگي، يعني هنر نگارش پيامي نو با بياني نو».
از اين تعريف، به نكته‌اي دقيق و عميق دست مي‌يابيم كه ميان نويسنده (مصنف) و نگارنده (مؤلف) تفاوت از زمين تا آسمان است و چه بسا كساني كه بسيار قلم هم به دست مي‌گيرند و بسيار چيز هم مي‌نويسند، اما نويسنده نيستند؛‌ بلكه نگارنده و مؤلف و الفت دهنده كلمات و جملات با يكديگرند و هنري بيش از يك مونتاژكار فني و صنعتي ندارند و فقط شباهت كاري با نويسنده دارند. سعدي چه زيبا گفته است؛
بوريا باف، اگر چه بافنده است
نبرندش به كارگاه حرير5
از همين روي است كه ملاك و ميزان اصيل و صحيح تشخيص نويسنده از غير نويسنده را پركاري و پرنويسي نمي‌توان و نبايد دانست؛ بلكه بايد پرباري و درّنويسي را ميزان نويسندگي و نويسنده بودن اين يا آن قرار داد و آن گاه با همين ملاك و ميزان، مي‌توان به اين نتيجه دست يافت كه چه بسا كسي كه فقط يك كتاب يا مقاله نوشته باشد و همان نشان دهد كه او نويسنده است و كسي ده‌ها كتاب و مقاله نوشته باشد، ولي هيچ شميم نويسندگي از نوشته‌هايش به مشام نرسد و نگارنده و مؤلفي بيش نباشد و سروده ملك‌الشعراي بهار را درباره او و نويسندگي او به خاطرمان آورد؛ هر چند كه آن سروده درباره شعر و شاعري باشد؛
شعر داني چيست؟ مرواريدي از درياي عقل
شاعر آن افسون‌گري كاين طرفه مرواريد سفت
صنعت و سجع و قوافي، هست نظم و نيست شعر
اي بسا ناظم كه نظمش نيست الا حرف مفت
شعر آن باشد كه خيزد از دل و جوشد از لب
باز در دل‌ها نشيند هر كجا گوشي شنفت
اي بسا شاعر كه او در عمر خود نظمي نساخت
وي بسا ناظم كه او در عمر خود شعري نگفت6
مي‌خواهيم كلي گويي نكنيم و كلياتي ابوالبقاءگونه را به قلم نياوريم. بدين منظور، تفاوت مؤلف و نويسنده را هم از نظر بينش و هم از نظر نگارش، به صورت كاربردي و مصداقي با دو نوشته زير نشان مي‌‌دهيم و گفته مولوي را در مثنوي نيز فراياد مي‌آوريم:
يك كف گندم زانباري ببين
فهم كن كان جمله باشد همچنين7
جالب آن است كه هر دو نوشته در موضوعي واحد و آن هم «تعريف نويسندگي» است؛ ولي نوشته اول «از يك مؤلف و نكوهيدني و نوشته دوم از يك نويسنده و ستودني است:
1 ـ نويسندگي يعني اين كه نويسنده، مطالبي از خودش را به قلم آورد و يا مطالبي از اين و آن را جمع‌آوري كند و كنار هم به گونه‌اي تأليف نمايد و به خواننده منتقل سازد كه خواننده سرانجام بفهمد به مطلبي جديد دست يافته و وقتش تلف نشده است».
2 ـ در نويسندگي، مهارت در پروراندن مطلب، بسيار مهم است. شايد بتوان گفت كه نويسندگي همان هنر پروراندن مطلب است. همين هنر است كه فرق پديد مي‌آورد ميان آن كه مي‌داند و مي‌نويسد و آن كه مي‌داند و نمي‌تواند بنويسد. اين كه نويسنده به روشني بداند كه چه مي‌خواهد بگويد، لازم هست؛ ولي كافي نيست؛ مهم آن است كه مقصود خود را بتواند نيك بپروراند. مشكل اين كار، همان مشكل معلمان است. در تدريس نيز چگونه درس دادن از چه درس دادن، اگر مهم‌تر نباشد، كمتر نيست».8
باز براي آن كه هم تفاوت مؤلف و نويسنده و هم تفاوت نگاه و زاويه ديد آن دو را دريابيم، به دو متن ذيل نظر افكنيم. اين دو متن نيز در موضوعي يكسان و آن هم «اقامت در نيشابور و وصف آن» است؛ اما اولي از يك مؤلف و ناستودني و دومي از يك نويسنده و شايان ستودن است:
1 ـ دو روز بيشتر من در نيشابور نماندم. روز اول، هوا صاف بود. من در شهر، مختصر گردشي كردم. يكي از دوستان قديم من در نيشابور زندگي مي‌كند؛ دلم مي‌خواست او را ببينم؛ اما آدرس نداشتم. فرداي آن روز، باران آمد. من چتر همراه نداشتم... ولي هوا ملايم بود و احتياجي به پالتو پيدا نكردم».9
2 ـ كمتر شهري در سراسر ايران مي‌توان يافت كه به اندازه نيشابور، عبرت‌انگيز و پرخاطره و بارور باشد. من در اقامت دو روزه نوروزي خود در اين شهر، موهبت آن را يافتم كه نيشابور را در حالت‌هاي گوناگونش ببينم. در شب كه آسمان نيلگون بود، نزديك به سياه و ستاره‌ها بي‌اندازه فروزان و درشت مي‌نمودند. به گاه صبح و به گاه غروب و حتي ساعتي در هواي باراني كه ابر آمد و باز بر سر سبزه گريست ... و سبزه‌هاي شفاف در زير قطره‌هاي آب شسته شدند.
هوا چنان بود كه مي‌بايد؛ نه گرم و نه سرد؛ بسيار سبك و لطيف؛ به نرمي‌در ريه‌ها فرو مي‌شد و بر پوست كه مي‌وزيد، به مسامات10 بدن راه مي‌يافت. حالت نوازش خواهرانه‌اي در هوا بود؛ نسيم گويي دست مهرباني بود كه بر پيشاني نهاده شود.
آن چه در اين سفر بر من كشف شد، پيوند بين خيام و نيشابور بود. دريافتم كه شايد هيچ شعري در زبان فارسي به اندازه رباعي‌هاي خيام، رنگ محلي ندارد و هيچ شاعري حتي حافظ، مانند خيام با شهر خود و گذشته و آينده آن، ممزوج نشده است.
در هر گوشه نيشابور كه پاي مي‌نهيد، نشانه‌اي و كنايه‌اي از رباعي‌هاي خيام مي‌يابيد يا او و نفس او در همه جا حضور دارد؛ در ابر، در غبار، در باران و گياه، در كودكي كه خاك مي‌بيزد، در مردي كه خشت مي‌زند، در دكه‌هاي كوزه‌فروشي، در گورستان عظيمي كه در زير كشته پنهان است؛ حتي در تضاد بين حقارت شهر و عظمت دشت. در همه اينها، گويي معنايي نهفته است؛ حالتي است كه با شما نجوا مي‌كند و مي‌توان آن را حالت «خيامي» ناميد.
خيام كه نامدارترين سراينده «بي‌اعتباري دنيا» است، گويي تقدير خواسته است كه نيشابور تجسمي از شعرهاي او باشد؛ گويي شهري با آن همه رونق و زيبايي و غنا، به ويرانه‌اي پهناور تبديل شده است؛ تا در تأييد آن چه او گفته بود، بينه‌اي قرار گيرد.
نيشابور واقعي را در خارج شهر كنوني بايد جست. من در آن جا، ساعت‌ها يله شدم؛ مانند كسي كه بيرون از دنياي موجود، در ميان خاطره‌ها راه مي‌رود. حالت كسي را داشتم كه از هوا مست شده است و سبكي و منگي خاصي در خود احساس مي‌كند. چون بر خاك و سبزه پاي مي‌نهادم، گفتي حركتي در آنها بود و ناله‌اي از آنها بر مي‌خواست؛ گفتي روحي گنگ و فسرده و دردمند در زير آنها پنهان مانده بود؛ احساسي وصف ناپذير بود».11
در زمينه شعري و شاعري نيز به تفاوت نگاه و طرز بيان دو شاعر بنگريم كه شاعر نخست در موضوع توحيد و خداشناسي و با رديف شعري «توي تو»، شعري چندان شورانگيز نسروده است؛ در حالي كه شاعر دوم و روحاني دانشمند، حاج ميرزا حبيب خراساني (1266 – 1327 ق)، در همان موضوع و با همان رديف «تويي تو»، سروده‌اي عرفاني و شورانگيز را به ارمغان گذاشته است:
خدايا! ايزد منان تويي تو
خداي قادر رحمان تويي تو
تو موجودات عالم، خلق كردي
پديد آرنده كيهان تويي تو
سراسر بر جهان آفرينش
محيط و صاحب فرمان تويي تو
سزاوار ثنايي و ستايش
جهاندارنده و يزدان تويي تو
سرير پادشاهي در خور توست
به مخلوق جهان، سلطان تويي تو
امروز، امير در ميخانه تويي تو
فرياد رس ناله مستانه تويي تو
مرغ دل ما را كه به كس رام نگردد
آرام تويي، دام تويي، دانه تويي تو
آن مهر درخشان كه به هر صبح دهد تاب
از روزن اين خانه به كاشانه، تويي تو
آن ورد كه زاهد به همه شام و سحرگاه
بشمارد با سبحه12 صد دانه، تويي تو
آن باده شاهد به خرابات مغان نيز
پيموده به جام و خم و ميخانه، تويي تو
آن غل13 كه ز زنجير سر زلف، نهادند
بر پاي دل عاقل و ديوانه، تويي تو
ويرانه بود هر دو جهان نزد خردمند
گنجي كه نهان است به ويرانه، تويي تو
در كعبه و بتخانه بگشتيم بسي ما
ديديم كه در كعبه و بتخانه تويي تو
آن راز نهاني كه به صد دفتر دانش
بسيار از او گفته شد افسانه، تويي تو
بسيار بگوييم و چه بسيار بگفتيم
كس نيست به غير از تو در اين خانه، تويي تو
يك همت مردانه در اين كاخ نديديم
آن را كه بود همت مردانه تويي تو14
از آن چه گفته شد، مي‌توان براي كساني كه قلم به دست مي‌گيرند و چيز مي‌نويسند، سه عنوان زير را در نظر گرفت و به كار برد:
الف) نويسا
نويسا كسي است كه كار و حتي شغل او نوشتن و بسيار نوشتن است و ديگر هيچ؛ يعني هيچ گونه فكري براي چگونگي معاني و محتواي نوشته و هيچ گونه ذوقي براي چگونگي الفاظ و شكل نوشته به كار نمي‌گيرد. اينان در واقع، نظير همان ميرزا بنويس‌هاي قديمند كه امروزه مثلاً در اداره‌ها، نامه‌هاي اداري را و در جلو دادگستري‌ها، دادخواست‌ها و شكايت‌نامه‌هاي قضايي را مي‌نويسند. برخي از مؤلفان و كتاب‌نويسان عصر ما نيز ميرزا بنويس هستند؛ اما ميرزا بنويس شيك و مدرن امروزي.
ب) رونويسنده
رونويسنده كسي است كه كاملاً چهره نويسنده به خود مي‌گيرد؛ اما در واقع از نوشته‌هاي ديگران كپي‌برداري و رونويسي مي‌كند؛ يعني تكه‌اي از اين نوشته ‌و تكه‌اي از آن نوشته را بر‌مي‌دارد؛ سپس آنها را با چسب و قيچي و بدون هيچ گونه به كارگيري ذوق و ابتكاري در پيام و محتواي نوشته يا بيان و قالب آن، به يكديگر مي‌چسباند و مونتاژكاري و تكه‌نويسي مي‌كند وحتي گاه به منابع و ماخذ رونويسي‌هاي خود هيچ اشاره‌اي نمي‌نمايد.
گفتني است كسي كه قلم به دست مي‌گيرد، اگر هم در زمينه محتوا و هم در زمينه چگونگي ارائه محتوا، مانند زنبور عسل عمل كند و از هر گلي شهدي برگيرد و در سرانجام، چيزي جديد، مانند عسل را توليد نمايد، او نيز به نوعي نويسنده است وديگر نمي‌توان او را رونويسنده دانست.
ج( نويسنده
نويسنده كسي است كه حرفي نو يا نگاهي نو را با بياني نو ارائه مي‌كند و با كاربست روش‌ها و شگردهاي گوناگون نويسندگي، برمخاطب خود تأثير مستقيم يا غيرمستقيم مي‌گذارد؛ البته برخي براي نويسنده، درجه و سطحي نازل‌تر را نيز قائل شده و چنين گفته‌اند: «نويسنده كسي است كه حرفي تازه يا نگاهي تازه را با استفاده از بازار قلم، ارائه مي‌دهد؛ هرچند بيان و شيوه نگارش او تازه نباشد و يا اين كه حرفي يا نگاهي را هرچند تازه نباشد، اما با نگارشي تازه به قلم آورد»
به هر حال، نمي‌توان سخن ملك الشعراي بهار را كه در زمينه شعر و شاعري است، به نويسندگي نيز تعميم و تسري نداد و در اين قلمرو، ناديده انگاشت. او گفته است: «هر شعري كه شما را تكان ندهد، به آن گوش ندهيد»15. بنابراين، در نويسندگي نيز بايد بگوييم: «هر نوشته‌اي كه شما را تكان ندهد، به آن چشم ندوزيد»

پي‌نوشت:

1 . حافظ.
2 . قدر مجموعه‌گل (برگزيده‌اي از غزل فارسي از آغاز تا امروز، همراه با شرح و توضيح)، به كوشش مرتضي كاخي، چاپ دوم، انتشارات فرزان، تهران 1376، ‌ص58.
3 . پرويز ناتل خانلري، هفتاد سخن، چاپ دوم، انتشارات توس، تهران 1377، ج 1 (شعر و هنر)، ص 85.
4 . انديشه، محمد حجازي، پيشگفتار، به نقل از: آيين نگارش، حسين آذران، چاپ اول، تهران، انتشارات شرق 1370، ص 82.
5 . گلستان سعدي، تصحيح و توضيح از غلامحسين يوسفي، چاپ پنجم، انتشارات خوارزمي، تهران 1377، ص160.
6 . غلامحسين يوسفي، برگ‌هايي در آغوش باد، چاپ سوم، انتشارات علمي، تهران 1378، ج 1، ص 463.
7 . مثنوي معنوي (نسخه قونيه)، به كوشش محمدرضا برزگر خالقي، چاپ اول، انتشارات زوار، تهران 1380، ص 551 .
8 . احمد سميعي، آيين نگارش، چاپ اول، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1366، ص 18.
9 . حسن انوري، آيين نگارش (سال اول دبيرستان)، تهران انتشارات وزارت آموزش و پرورش، تهران 1357، ص 97.
10 . مسامات: سوراخ‌هاي ريز پوست بدن.
11 . محمدعلي اسلامي ندوشن، جام جهان‌بين (در زمينه نقد ادبي و ادبيات تطبيقي)، چاپ سوم، انتشارات ابن سينا، تهران 1349، ص 216-218.
12 . سبحه: تسبيح.
13 . غل: قفل.
14 . غلامحسين يوسفي، چشمه روشن (ديداري با شاعران)، چاپ چهارم، انتشارات علمي، تهران 1371، ص 343.
15 . برگ‌هايي در آغوش باد، ص 387.

منبع: www.porseman.net




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط