مشروطیت
بهار از 1285 ش به نهضت مشروطیت پیوست و در این راه از هیچگونه کوششی دریغ نکرد. اولین شعر مهمش، قصیدهی عدل و داد است که در مورد صدور فرمان مشروطیت سرود. او همچنین از مقام خود به عنوان ملکالشعراء آستان قدس دست کشید و به آزادیخواهان پیوست و از آن پس در راه نشر افکار آزادیخواهانه، چند روزنامه تأسیس کرد. سپس در تهران و در دورههای سخت مبارزهی مردم برای برپایی و نگاهبانی از نهادهای حکومت مشروطه، شرکتی فعال داشت و چندین بار به خاطر دفاع از آرمانهایش به ویژه در دوران رضاخان به زندان و تبعید گرفتار شد. جنبههای گوناگون شخصیت بهار به عنوان شاعر، روزنامهنگار، سیاستمدار و حتی پژوهشگر، در بطن نهضت مشروطه و در ارتباط با آن شکل گرفته است.بهار، در آخرین دههی زندگی خویش (1330-1320) آنگاه که انحطاط مشروطه را حتی با رفتن مستبدی چون رضاخان، با چشمان خویش میبیند در قصیدهی مجلس چهاردهم که هم از حیث درونمایه و هم به لحاظ آفرینش فضایی عاطفی، از کیفیت خاصی برخوردار است، رشته شدن بافتههای مردم را اینگونه بیان میدارد:
به بهارستان افتاد مرا دوش عبور *** جنتی دیدم بیحور و سراپای قصور
سر به سر یافته تبدیل به آیات عذاب *** آن کجا بوده سراپای پر از آیت نور
... ز استقلال و آزادی و قانون *** به پیش دیده شادروان گرفتم... (2)
این قصیده پنجاه و پنج بیت دارد و نشان میدهد آنچه بهار در آن مکان میبیند، خاطرش را آنچنان میآزارد که با دلی افسرده و زبانی مویهگر به نقش تابلویی بس رقتآور دست میزند و فضایی میآفریند پر از وحشت و علل این امر را میتوان موارد زیر دانست:
1. حضور متفقین و اشغال نظامی ایران؛
2. حضور گستردهی دستجات و احزاب سیاسی وابسته که پس از رانده شدن رضاشاه از ایران، وارد کارزار سیاسی شدند؛
3. بازگشت بسیاری از شخصیتها و بازیگران وابسته که در تمام دوران مشروطیت از صحنه رانده شده بودند. نظیر سید ضیاءالدین طباطبایی، که عامل و نخست وزیر کودتای سوم اسفند 1299 ش بود؛
4. تقلب در انتخابات و شیوهی غلط برگزاری انتخابات این دوره.
در همین ارتباط، بهار در قصیدهای دیگر به نام یک صفحه از تاریخ از ملعبه و مسخره شدن مجلس چهاردهم و از بیاختیاری این رکن مهم در تصمیمهای عمدهی دولت سخن گفته است:
جرم خورشید چو از حوت به برج بره شد *** مجلس چاردهم ملعبه و مسخره شد...
آذرآبادان شد جایگه لشکر روس *** دستهی پیشهروی صاحب فری فره شد... (3)
بهار و رضاشاه
هرکس که درصدد شناخت اندیشهی بهار بر مبنای آثار و سرودههای او در دورهی حکومت پهلوی باشد، در همان آغاز کرد، در برابر یک مسئله پیچیده قرار میگیرد و آن موضوع ستایش و نکوهش رضا پهلوی و نظام او، در دیوان این شاعر است. این ویژگی سبب ناهمسازی و ناهمگونی تصاویری میشود که این شاعر از این دوران و از شخصیت رضاشاه و حکومتش به دست داده است. (4) او در اشعار خود، گاه رضاخان را با القابی چون شاه جهان، نابغهی راستین، قائد ایران زمین، پادشه بیقرین، یکه سوار وطن، فارس لشکرشکن، قائد کشورستان، (5) فرمانده بزرگ، شاهی که فرمان او بر همه روان است، (6) خداوند ایران زمین، شاهنشاه با داد و دانش (7) و غیره یاد میکند. اما همین قائد ایران زمین را گاه در هیئت پادشاهی خنجرکش و خونریز و ساغرزن و میخواره ظاهر میسازد که مردم از او بیزارند، یا پادشاهی که مقام خویش را بیرضامندی خلق و به تصدیق فلان بیگانه به دست آورده، (8) و یا اژدهایی که جز بردن مال ملت و تأمین گنج سعدآباد و سپردن قبالهی نفت به بیگانگان نیت دیگری ندارد، یا دیو مازندرانیای که از افسون او وطن کران تا کران به تیرگی گراییده است و... (9)برخی از پژوهشگران در این باره به کندوکاو پرداختهاند و این دوگانگی را گاه ناشی از ناچاری و حفظ و صیانت ذات در برابر تهدیدات نظام رضاخانی دانستهاند. در این میان، برداشت محمدعلی سپانلو قابل توجه مینماید. او اشعار بهار را در برخورد با غضب این فرمانروای خودکامه بر سه دسته تقسیم نموده است: نخست، آثار آشکار یعنی آن شعرهایی که به قصد گشایش کار خود نگاشته و آنها را برای شاه و اطرافیان او فرستاده است. دوم، اشعاری که با جبههگیری و پیغامی کاملاً متضاد و در ضدیت با شاه سروده شده و بسیاری از آنها پس از سقوط دیکتاتوری رضاشاه و برخی دیگر حتی بعد از مرگ بهار به چاپ رسیده است. در مقابل آن دو دسته، اشعار دیگری قرار دارند که سپانلو از آنها به عنوان نیمهعلنی یاد میکند که خطاب به شاه و حاوی درخواست مستقیم یا ضمنی از او نیست و از آن شعرهاست که شاعر برای دل خود میگفته و نمیخواسته منتشر شود. (10) در این آثار و در نحوهی ارائهی آنهاست که اندیشه و روحیهی واقعی بهار، کشف میشود. رویکردی که میتوان گفت نوعی بیان اندیشه به سبک شرقی و ایرانی است که ریشه در فرهنگ و آزمودههای تاریخی ما دارد:
«بین صراحت لهجه، یعنی زبان سرخی که سر سبز را به باد میداد، و چاپلوسی که آیینهی وجدان را سیاه میکرد، راه سومی بوده است که برخی از بزرگترین ادبا و هنرمندان ایران بر آن گام زدهاند. نوسان بین بیم و امید، بین جبن و شجاعت، بین خودداری و مهار نشدن، در این گروه، آثار بهار شگفتانگیز و شایان تأمل است. اینها پرتوهای واقعی روح مردی فرهیخته، با فرهنگ و صاحبنظر است که هر چند میهراسد و هرچند برای زنده ماندن تملق میگوید و نقش میش سر در پیشی را بازی میکند، ولی چون بسیاری از اسلاف خود نمیتواند در لحظهی تعیین کننده مهار زبانش را داشته باشد». (11)
نمونهی توصیف:
عشق من این بود که در ملک جم *** نابغهای قد بنماید علم
نابغهای صالح و ایرانپرست *** رشتهی افکار بگیرد به دست
متحدالشکل بود لشکرش *** تا که شود امن و امان کشورش
تو چو یکی شیر برون آمدی *** با یکی شمشیر برون آمدی
برق فروزندهی شمشیر تو *** بود نگهدار دل شیر تو (12)
در همین منظومه و در قالب پند و اندرز به شاه نوخاسته، برنامهای نیز برای آبادانی کشور تقدیم میدارد که بیشباهت به مرامنامهی انجمن ایران جوان نیست. (13) در قصیدهی فخریه نیز بهار به مقایسهی وضعیت کشور پیش و پس از برآمدن رضاخان میپردازد و بسیاری از اصلاحات را به او نسبت میدهد. (14)
در یک برداشت کلی میتوان گفت که بهار با همهی عداوتی که نسبت به آن حاکم خودکامه داشت اقدامات او را به ویژه در زمینهی امنیت، قدر و سپاس مینهاد و این داوری را حتی پس از برکناری او، در پارهای از آثار خویش بیان داشت. (15)
«امنیتی که ایرانیان سالیان دراز بود عطش شدید به آن را در روح خود احساس میکردند، مثل ابر بهاری بر فضای ایران خیمه زد، و تیپهای سرباز مانند ورق گنجفه پشت در پشت از کارخانهی فعالیت و شوق این مرد خستگیناپذیر و این اعجوبهی عصر خود بیرون آمده، به اطراف و اکناف گسیل میشد...» (16)
این در حالی است که نکوهشهای بهار از رضاخان هم شامل منش و رفتار و خصوصیات شخصی او میشود و هم کارکرد نظامی را که او رهبریش را برعهده داشت. (17) نظیر حبس و تبعید و زبان بستن و کشتن مردم برای دستیابی به قدرت، عجب و کبر بیش از اندازه، ناشکیبایی در برابر هرگونه نکوهش، اشتهای بیکران برای گردآوری مال و ثروت و غیره (18) نکتههایی که این این شاعر تیزهوش از منش و اخلاق رضاشاه آن هم در قالب شعر آورده میتواند به عنوان سندی گویا در بررسی نگرش او در برخورد با قدرت و استبداد به کار گرفته شود. برای نمونه، بهار رفتار بیمارگونه و ناپسند رضاشاه نسبت به خدمتگزارانش را در بخشی از مثنوی کارنامهی زندان، اینگونه به باد نکوهش گرفته است:
هر که خود را از تو کنار کشید *** سختی از دست روزگار کشید
و آنکه شد با مظالم تو شریک *** ساخت خود را به حضرتت نزدیک
پس ده سال خدمت از دل و جان *** یافت پاداش، گور یا زندان
و آنکه عیب تو گفت رویاروی *** وز حقیقت نگشت یک سرموی
یا بمیرد به فقر و خونجگری *** یا کشد حبس و نفی و دربهدری (19)
اما آنچه بیش از هر نقیصهی دیگری روح این مدیحهسرای وطن و مشروطه را میآزارد زیر پاگذاری حقوق مشروطه، تجاوز به قانون اساسی، بیحرمتی و بیاقتدارسازی مجلس شورای ملی و استبداد رضاخان است.
«شاید همین ویژگی است که بهار را از دیگر پیروان تجدد آمرانه جدا میسازد. او سازندگی ایران و برقراری امنیت را میجست ولی نه به قیمت از میانبرداری نهادهای آزادی و مشروطه. پافشاری بر همین خواستهها او را در چند مقطع عمده در برابر نظام رضاخانی قرارداد. برای نمونه در غزل جمهوری یادآور میشود که اساس طرح جمهوری سردار سپه ضدیت کامل با مشروطیت و قانون اساسی دارد و بهانهای است که به نام ارادهی ملی، قانون اساسی را لغو کنند». (20)
جمهوری سردار سپه مایهی ننگ استپ *** کاین صحبت اصلاح وطن نیست که جنگ است...
آزادی و مشروطیت افتاده به زحمت *** عیناً مثل ملعبهی شهرفرنگ است...
در پردهی جمهوری کوبد در شاهی *** ما بیخبر و دشمن طماع زرنگ است (21)
و یا مینویسد:
«مجلس شورای ملی باید یک نکته را کاملاً رعایت کند و آن قانون اساسی است... قانون اساسی برای هر کسی که در این مملکت زندگی میکند واجبالاحترام است و واجبالرعایه است... باید سعی کنیم که قانون اساسی کاملاً محفوظ بماند... اجازه ندهیم که به وکلای مجلس توهین کنند و بالاخره در آتیه به کرسی و کرسینشین لعنت کنند...» (22)
وطن و وطندوستی
فریاد اصلی مشروطیت بیشتر وطن و میهنپرستی است. این فریاد در اشعار بزرگانی چون فرخی، عشقی و بهار بیشتر دیده میشود، بهار از لحاظ میهنپرستی یک منتقد بزرگ در عرصهی روابط سیاسی و اجتماعی است. در این میان یکی از مضامین مهم شعر و ادب بهار، وطن و ایران است و در این راه، او شهامت به خرج داده است. به بیان ندوشن:«... در دورانهایی از عمر خویش این موهبت را یافت که از گفتن «نه» نهراسد... در گفتهها و نوشتههایش مردم بینوا و مظلوم را از یاد نبرد و در کمتر دورانی از عمر خویش از غم ایران غافل ماند... به گمان من، کوتاهترین وصفی که بتوانیم از بهار بکنیم این است که بگوییم «یک ایرانی اصیل است» با همهی حسنها و عیبهایش... (23) ایران را دوست دارد و در اندیشهی اعتلا و آبادی اوست، این دوستی سرسری و موسمی نیست، بلکه مبتنی بر معرفت به حال ایران است. گذشتهی او، ادبیات و فرهنگ او، زیباییها و شوربختیهای او را میشناسد و او را شایستهی دوست داشتن میشمرد». (24)
و دیگری گوید:
«اگر دو نهنگ بزرگ از شرط بهار بخواهیم صید کنیم، یکی مسئلهی «وطن» است و دیگر «آزادی». بهترین ستایشها از آزادی (در همان چشمانداز بورژوایی قضیه) در آثار بهار وجود دارد و زیباترین ستایشها از مفهوم وطن، باز هم در دیوان او بچشم میخورد...» (25)
به طور کلی مفهوم وطن در ذهن و زبان بهار مفهومی پایهای است و در حقیقت مفاهیم و آرمانهای دیگر به گرد این مفهوم پرشور آفریده شدهاند و لذا وطنپرستی از مایههای اصلی شعر بهار است. نمونه:
وطنیاتی با دیدهیتر میگویم *** با وجودی که در آن نیست اثر میگویم
تا رسد عمر گرانمایه به سر میگویم *** بارها گفته ام و بار دگر میگویم (26)
و یا حب وطن را از ایمان میداند:
هر که را مهر وطن در دل نباشد کافر است... (27)
گویا ایران در ذهن و جان او زندگی میکند و در نتیجه اشعار وطنپرستانهی او نیز عمق و معانی افزونتری دارند. از این روست که بهار خود را زبان وطن خویش مینامد و شعر خود را پیام ایران مینامد:
من زبان وطن خویشم و دانم به یقین *** با زبان است دل مردم ایران همسر
آنچه آرم به زبان راز دل ایران است *** بو که اندر دل یاران کند این راز اثر
یکی از برجستهترین قصاید او که پیامگیریاش از وطن را به خوبی میرساند، قصیدهی پیام ایران است که در سرتاسر آن، این شاعر به عنوان پیامآور ایران دردها و رنجها و اندرزهای ایران را به زبان منظوم در گوش ما نجوا میکند:
بهوش باش که ایران ترا پیام دهد *** ترا پیام به صد عز و احترام دهد
ز چشم مام وطن خون چکد بر این آفاق *** که سرخی شفقش جلوهی صبح و شام دهد
به ما خطاب کند با دودیدهی خونبار *** که کیست آنکه به من خون خویش وام دهد (28)
ناگفته نماند که هر چند نگرش مبتنی بر ناسیونالیسم بیتأثیر بر اندیشهی او نبوده است اما با توجه به نگرش دینی، انسانگرایانه و منطقی بهار، عشق وطن در نگاه او معنای منفی ندارد و نافی ملتها و جوامع دیگر نیز نمیباشد. در یک بررسی کلی میتوان گفت که زبان منظوم آن شاعر عاشق وطن چه در قالب تصنیف و چه در قالب دیگر اشعار در برابر جور چهار رقیب عمده، چهار دشمن که قصد جان محبوب وطن را دارند به آفرینش مضامین وطنپرستانه میپردازد:
1. دشمنان بیگانه که همواره درصدد ربودن وطن از چنگ عاشقانی چون بهارند؛
2. رقیبان یا دشمنان خودی و داخلی، یا به بیان دیگر پارهای از افراد ملت که با جهل و نادانی و وطنفروشی، به نوعی دیگر اسباب اسارت و تیرهروزی وطن را فراهم میآورند؛
3. وضعیت فلاکتبار اقتصادی و فقر و فاقه و اختلافات طبقاتی که چهرهی وطن را تیره مینمود؛
4. دیو استبداد که همچون موجودی نفرتانگیز، در زوایای تاریخ ما خانه کرده و مانع تحقق آزادی و سربلندی وطن است.
در مورد غالب حوادث تاریخی ایران در زمان او ما نشان و سرودهای در دیوان بهار مییابیم. اشعاری مانند پیام به وزیر خارجهی انگلستان، (29) مسمط ایران مال شماست، (30) وطن در خطر است، (31) توپ روس، (32) آواز خدا، (33) نفرین به انگلستان (34) و بسیاری اشعار دیگر هستند که بهار در رابطه با دستاندازی بیگانگان به خاک کشور سروده است. به بیانی:
«اگر روزی بخواهیم تاریخ منظوم مقاومت ایران را در برابر قوای بیگانه، در دو قرن گذشته بنویسیم، بیشک اشعار بهار بخش عمدهای از این تاریخ را دربر خواهد گرفت». (35)
نمونهای از تصنیفهای وطن در اشعار او:
ای وطن چرا ویرانه گشتی وطن؟ *** مقام لشکر بیگانه گشتی وطن؟
تو شمع جان ما بودی وطن جان *** چرا به جمع دیگران پروانه گشتی وطن... (36)
و یا میسراید:
ای خطهی ایران میهن ای وطن من *** ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من
... تا هست کنار تو پر از لشکر دشمن *** هرگز نشود خالی از دل محن من، محن من
دردا و دریغا که چنان گشتی بیبرگ *** کز بافتهی خویش نداری کفن من، کفن من (37)
گاه نیز تیرگیهای وطن را به یاد میآورد و رشتهی وصف را به حماسهای وطنی و هیجانانگیز میپیوندد:
گم شد ز نظر آن همه زیبایی و آثار *** این حال، فرا یاد من آورد وطن را
... آن روز که گودرز؛ پی دفع عدو کرد *** گلرنگ ز خون پسران دشت پشن را
آن روز که پیوست به اروند و به اردن *** کورش کر و وخش ترک و مرو و تجن را... (38)
ناگفته نماند که بهار، این حماسهی وطنی را؛ در این حد از فخامت و جزالت هنگامی سرود که در بستر بیماری، ناامید از ادامهی حیات غنوده بود. به علاوه وطنی که در آثار ملکالشعراء بهار دیده میشود یک مفهوم معتدل و میانه با تمام ارزشهای ملی و مذهبی ایران است. بهار از نخستین کسانی بود که ایرانیان هوشمند را از تقلید و تسلیم در برابر بیگانه و آثار زیانبخش آن برحذر داشت و نگران بود که:
«هنوز دارای ملکات راسخهی ملی نیستیم و اگر ملکاتی از طریق ادبیات یا تعالیم دینیه داشتهایم سیل تمدن غرب و تجدد، خواهینخواهی ما را فراگرفته و به سوی مدنیت جدید کشانیده است و در نتیجهی این عمل، آنچه داشتهایم رها کرده و هنوز چیز تازه و قابل ذکری به دست نیاوردهایم». (39)
از این رو بهار تقلید از غرب را امری ناروا دانسته ولی در عین حال بر استفاده از امکانات جدید تمدن برای پیشرفت تأکید اما در مقابل با شدت از اجنبیگرایی پرهیز میکند.
مردم و حقوق آنان
مردم در آثار بهار جایگاه والایی دارند. این جایگاه از سویی به اعتبار انسان بودن آنها بر میگردد و از سوی دیگر به وجود جمعی آنان و ضرورت برخورداری آنها از حقوق سیاسی و اجتماعی. او بر حقوق عمومی آنان و خواست و رأی آنان تأکید دارد و دفاع از مردم و حقوق آنان را بارها مورد توجه قرار داده است. برای مثال در جایی میسراید:دانی که یکسانند نوع بشر *** اندر حقوق خودی
غصب حقوق خلق از هر نظر *** باشد ز نابخردی (40)
ندوشن در بیان ویژگیهای بهار مینویسد:
«مردم بینوا و مستمند و نادان را از یاد نمیبرد، در حق آنان دلسوز است، مستحق زندگی بهترشان میشناسد و از بیخبری و تعصب آنان متأسف و خشمگین است». (41)
بیهوده نبود که خود در مورد مردم ایران میگفت:
«من به ایران و ایرانی امیدواریها دارم. بگذار باز هم پتک حوادث ما را بکوبد، بگذار چنگیز و تاتار دیگر هم ما را خرد و خمیر کنند، بگذار نان و ثروت ما را باز هم غارت کنند... آیا این آسمان الهامبخش را هم از ما خواهند گرفت؟...» (42)
در عین حال او آلت دست واقع شدن عوام را با شدت نفی و طرد میکند. در کشاکش میان دستههای مختلف سیاسی، تودههای جاهل و ولگرد و بیکار، چنان که متأسفانه همیشه چنان بوده است، آلت دست سردمداران بودهاند بیآنکه خود از مصالح سیاسی کشور بویی برده باشند یا هویت واقعی و مقاصد سلسلهجنبانان تظاهرات پرآشوب را بدانند، به تحریک یا تطمیع مغرضان، گاهی به سود این گروه و گاهی به سود گروه فریاد مرده باد و زنده باد سر دادهاند. بهار در یکی از قصاید کوتاه خود این دستههای هوچی را با لحنی تلخ به سختی انتقاد و رسوا میکند و سخنش در عین حال مطایبتآمیز است:
محشر خر گشت طهران، محشر خر زنده باد *** خرخری ز امروز تا فردای محشر زنده باد
ور کسی از خولی و شمر و سنان مدحی کند *** جملگی گویند با اصوات منکر زنده باد...
مردم دانای سالم مرده و اندر عوض *** دولت زشت ضعیف زرد پیکر زنده باد (43)
در این مورد همچنین باید از شعر «عاقل» که در قالب غزل سروده است، یاد کرد. در این شعر، بهار طعنه بر اخلاق حاکم بر تودههای مردم زده و عاقل واقعی را کسی خوانده است که نه فضل و کمال بلکه مال و جمالی دارد. اما در این شعر هم لحن طنز واقعی تنها در سه بیت اول هست و از آن پس سخن بهار دوباره جدی و ملامتآمیز و اندرزگونه است. با این همه شعر «عاقل»، اخلاق الاشراف عبید زاکانی را به یاد میآورد. بهار در موردی دیگر اقتباسی صریح از عبید کرده است و آن قطعهای است در مثنوی «کارنامهی زندان» که دقیقاً همان لطیفهی زاکانی در رسالهی دلگشاست با شاخ و برگ بسیار که شاعر بر آن افزوده است.
بهار با زبانی تند و قاطع، ناهنجاریهای رفتاری و پارهای از عادات ناپسند ملت ایران، از قبیل خرافهپرستی، بیتوجهی به علم و دانش، وطنفروشی و ناآگاهی از ارزشهای ملی و فرهنگی و غیره را به نقد کشیده و از برشمردن آن معایب داستانها در دیوان خود باقی گذاشته است. باید دانست که آتش تیز انتقاد بهار، دامن همه را میگیرد. خواص و عوام و شاه و گدا و سیاستمدار، روزنامهنگار، مشروطهطلب و مستبد و آزادیخواه هیچ کس از سر پنجهی نقد تهذیبی بهار بر کنار نیست.
برخی از اشعار انتقادی او در این مورد عبارتاند از: داد از دست عوام، (44) داد از دست خواص، (45) از ماست که بر ماست، (46) جهل عوام، (47) در محرم، (48) تهرانی، (49) ای مردم ایران (50) و... اینها جلوههایی هستند گسترده از اخلاقیات نکوهیدهی ملت که آنها را دلیل تیرهروزی وطن میداند. آری او فقط انتقاد نمیکند بلکه آن ناصح تیزهوش مانند جراحی حاذق، دملهای چرکین را چرکین را میشکافد و چارهی معالجه را تنها در تجدد و آموزش و پرورش، رفع خرافات و پیوستن به کاروان ترقی محسوب میکند. از سر همین اعتقاد است که شعار «یا مرگ یا تجدد» را سر مطلع معنوی منظومههای انتقادیش قرار داده و آن را به صورتهای گوناگون در اینگونه اشعارش تکرار مینماید:
در مُحرّم اهل ری خود را دگرگون میکنند *** از زمین آه و فغان را زیب گردون میکنند
... خادم شمر کنونی گشته وانگه نالهها *** با دو صد لعنت، ز دست شمر ملعون میکنند
... جمله مجنونند و لیلا وطن در دست غیر *** هی لمیده صحبت از لیلی و مجنون میکنند (51)
به دیدهی بهار، بیتفاوتی و غوطهخوردن ملت در عوالم خیالپروری و فرار از واقعیات سیاسی و اجتماعی است که وطن را دچار آن همه آلام و مصیبت ساخته است. از همین رو است که در مستزاد «از ماست که بر ماست» میسراید:
این دود سیه فام که از بام وطن خاست *** از ماست که بر ماست
وین شعلهی سوزان که برآمد ز چپ و راست *** از ماست که بر ماست
جان گر به لب ما رسد از غیر ننالیم *** با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست *** از ماست که بر ماست (52)
او ایرانیان زمان خویش را، افرای میداند که از وطنپرستی تنها داعیهای دارند اما به هنگام عمل همه ترسو و خائف و سر در زیر عبا میکنند و دست دشمنان داخلی و خارجی را در دستاندازی به وطن باز میگذارند. هم از سر این باور است که در مسمط مستزاد «ای مردم ایران» میسراید:
ای مردم ایران همگی تند زبانید *** خوش نطق و بیانید...
گفتن بلدید اما کردن نتوانید *** ای ملت هوشیار... (53)
زن
از جمله مسائل عهد مشروطه مضمون «آزادی زنان» و توجه به جایگاه ایشان در جامعهی ایرانی بود. شاعران عهد مشروطه، ادیبالممالک فراهانی، عارف قزوینی، میرزازاده عشقی، فرخی یزدی، سید اشرف گیلانی، دهخدا، لاهوتی، ایرج میرزا و پروین اعتصامی همه از پیشروان دفاع از حقوق زنان بودند. اینان به نقش اساسی زنان در تحول جامعهی ایرانی توجه داشتند و میدانستند که بدون دگرگونی در سرنوشت آنها پیشرفت جامعه غیرممکن است. دعوت به تعلیم و تربیت زنان و اهمیت دادن و توجه به علمآموزی ایشان البته با حفظ عفت و عفاف از شعارهای شاعرانهی عهد مشروطه بود.اما در خصوص بهار گفته شده است:
«سهم بهار در میان شاعران مشروطه از همه بیشتر است. فرصت و مدت عمر بهار به او این اجازه را داد تا در باب مهمترین مضامین عصر، سخنسرایی کند. ستایش وطن، آزادی، قانون در کنار حقوق و آزادی زنان از مهمترین مضامین شعر وی هستند». (54)
بهار از زنان خردمندی سخن میگوید که نیمی از جمعیت ایران را تشکیل میدهد و باید با جهل و خرافه مبارزه کنند. او تنها یک بار از لیلی و مجنون که البته «لیلی در شعر بهار جز لیلای وطن نیست» (55) سخن به میان میآورد. واژهی زن 362 بار، مادر 144 بار و دختر 41 بار در اشعار بهار تکرار شده است. (56) اولین شعر وی دربارهی زنان قصیدهای است با عنوان «زن شعر خداست» که در سال 1307 ش در وصف زنِ خوب سروده است. در این قصیده بهار، زن خوب را زنی میداند که باب دل شوهر باشد:
خانم آن نیست که جانانه و دلبر باشد *** خانم آن است که باب دل شوهر باشد...
زن بود شعر خدا مرد بود نثر خدا *** مرد نثری سره و زن غزلیتر باشد... (57)
در نتیجه در دیوان بهار نهاد خانواده جایگاه والایی دارد. بهار قوام و پایداری خانواده را به زن میداند و او را فرمانروای بیچون و چرای این ملک میداند، همانگونه که همسرش در این سرزمین فرمانرواست و به پرورش و تربیت کودکان میپردازد و از آموزش و تعلیم ایشان نیز غافل نیست.
و آن خاتون کوست مادر اطفال *** کدبانوی منزل است و نیک اختر
... هم مالک منزل است و هم سرور *** مانند یکی امیر در کشور (58)
در قصیدهی خانوادهی بهار یکی از صفات خوب همسر خود را بیرون نرفتن از خانه جز به حاجت ضرور میداند. او همچنین در پایان قصیده، از اینکه زنان ایرانی گرفتار حجاباند، تأسف میخورد:
نشود منقطع از کشور ما این حرکات *** تا که زن بسته و پیچیده به چادر باشد
حفظ ناموس ز معجر نتوان خواست بهار *** که زن آزادتر اندر پس معجر باشد (59)
لذا معتقد بود که لباس زنان ایرانی دست و پاگیر است. این در حالی است که بهار سخت مدافع عفت و عصمت و ناموس است و با اینکه لباس زنان را در آن سالها نمیپسندد، با بیپردگی و بیجمالی هم مخالف است. او دینداری و به آیین شرع بودن را توصیه میکند و آن را از هر چیز بالاتر میداند. در سال 1314 ش که قانون رفع حجاب تصویب شد، بهار قصیدهای با عنوان «ای زن!» سرود و زنان را به علم و تربیت و حفظ عفت تشویق کرد:
سوی علم و هنر بشتاب و کن شکر *** که در این دوره والایی ای زن
حجاب شرم و عفت بیشتر کن *** کنون کآزاد رهپیمایی ای زن
به کار علم و عفت کوش امروز *** که مام مردم فردایی ای زن (60)
او همچنین زن را موجودی لطیف میداند که احساس و اعصاب ظریفی دارد. موافق نظم و نظام و خصم بینظمی است. زن پیشبین است و با استمداد از قوهی درّاکهی خود حقایق را زودتر در مییابد. بهار، زنان را دشمنان افکار و رفتار تازه میداند و معتقد است که از نوع خروج از هنجارها هراس دارد:
چون که اعصاب زن دقیقتر است *** حس پنهانیاش رقیقتر است
... پیرو امن و حفظ آرامی است *** خصم بینظمی و بیاندامی است
هست بالطبع زن محافظهکار *** میکند از اصول تازه فرار (61)
او زنان را صاحبان دل و عشق و در مقابل مردان صاحبان عقل و خرد میداند و بر این باور است که با آشتی عقل و عشق و دل و مغز است که نظام کار جهان راست میآید:
نیست زن را به کار سر، سر و کار *** کار او با دل است و این سره کار
زن و عشق و دل و شعور نهان *** مرد و عقل و نظام کار جهان (62)
اینکه بهار زنان را متمم و مکمل مردان و جامعهی مردانه میداند و او را از نقش کنیز مرد بودن بیرون میآورد و زمینههای حرکت در راه آزادی را برای او فراهم میسازد، باعث میشود که او از جمله روشنفکران و پیشروان آزادی و تجدد زنان باشد. بهار معتقد است زنان در صورت آزاد شدن، صفات اصلی خود را نشان خواهند داد. او جهل و نادانی و روی بستگی و در حجاب بودن را علتالعلل بدبختیهای زنان میداند. او معتقد است آزادی زنان باعث موفقیت است:
ای که اصلاح کار زن خواهی *** بیسبب عمر خویشتن کاهی
... باید آزاد سازیاش ز قفس *** تا فرود آید از هوا و هوس (63)
بهار بر نقش پدر و مادر در پرورش و تعلیم و تربیت فرزندان تأکید میکند. او معتقد است که فرزندان چون موم در دست مادر هستند و این مادر است که باید که آن شکل دهد. بهار از جمله مشوقان زنان به آموختن و تعلیم و تربیت است. او جامعهی زنان را از پرداختن به آرایش و زر و زیور باز میدارد و توجه آنان را به دنیای علم و دانش جلب میکند و در قصیدهی «دیروز و امروز» میگوید:
یک روز کسب علم و ادب عار دختر بود *** امروز کسب علم و ادب فخر دختر است (64)
در خاتمه مثنوی «دل مادر» نیز دربارهی مادر و عشق مادری و ارزش آن چنین میگوید:
گر نبودی دل مادر به جهان *** آدمیت شدی از چشم نهان (65)
جمعبندی
ادبیات عصر مشروطه به تدریج و با همت آزاداندیشانی چون بهار به یکی از سیاسیترین ادوار ادبیات ایران تبدیل شد. این فرایند در شکل وطنخواهی و اصلاحطلبی با ظهور آثار احساسی جلوههای بارزی یافت و مقدمهی پیدایش آثار ادبی سیاسی در تاریخ ادبیات ایران قرار گرفت. بهار یکی از فرزندان این نگرش است. اشعار و آثار گوناگونش حکایت از آن دارد که این ستایشگر آزادی و مدیحهسرای وطن در اوجگیری نهضت مشروطیت چگونه سراسر شوق و شور در ستایش آزادی، عدالت و حکومت قانون، شادیها میسراید ولی به هنگامهای شکست طرح پایگیری مجلس صالح و حکومت قانون، به تلخی گریسته و بر وطن خویش تعزیت خوانده است. در این شکست، بهار بیکفایتی سیاستمداران و خیانت و سرسپردگی پارهای از زمامداران امور، تربیتنایافتگی و استبداد و زور و گاه پارهای غفلتهای ملت را عامل عمده میداند و با شیوهی اندرزنامهای سعی در بیداری آنان و مردم دارد.دیوان او نشان میدهد که تا واپسین روزهای هستی، هنگامی که در آسایشگاه لزن با بیماری سل مبارزه مینمود، حرفی جز مبارزه با استبداد و بیداری عمومی و حکومت قانونی بر لب نداشت که: «جز مجلس ملی نزند بیخ استبداد، و بینیروی قانون نرود کار از پیش» نمونههایی از این ادعایند. او علیرغم همهی سرخوردگیها و نقد تند و تیزی که از نهادهای جامعه و ملت خویش میکند به ایران و ایرانی همواره باوری عمیق داشت. از سوی دیگر او نیازهای عصر خویش را مبنی بر وارد کردن مقولهی سیاست و مسائل اجتماعی در شعر به نیکی درک کرده بود و خود از پیشروان و پایهگذاران شعر متعهد و شعر سیاسی محسوب میشد. او بر حقوق مردم و احیای جایگاه آنان به ویژه مردم ایران زمین و رشد و تعالی آنان در قالب وطندوستی تأکید میورزید. از منظر او سه آرمان اساسی انسان در جامعهای که بنیاد سایر خواستها و هر نوع قانون و حکومتی میباشند، عبارتاند از: آزادی، عدالت و امنیت و صلح.
پینوشتها:
1. عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس.
2. محمدتقی بهار، دیوان، توس، پیشین، صص 573-570.
3. همان، ص 817.
4. شهین سراج، «بهار و سیاست»، در:
http://www.bahar.fr/BaharSiasat.htm.
5. محمدتقی بهار، دیوان، توس، پیشین، ص 409.
6. محمدتقی بهار، دیوان، نسخهی ملکزاده، پیشین، قصیدهی جزر و مد سعادت، صص 377-373.
7. همان، ص 378.
8. محمدتقی بهار، دیوان، توس، پیشین، ص 410.
9. همان، صص 1403-1062.
10. محمدعلی سپانلو، پیشین، ص 78.
11. همان.
12. محمدتقی بهار، دیوان، نسخهی ملکزاده، پیشین، ج 2، صص 152-143.
13. شهین سراج، پیشین.
14. محمدتقی بهار، دیوان، نسخهی ملکزاده، پیشین، ج 2، ص 377.
15. شهین سراج، پیشین.
16. محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، پیشین، ج 2، ص 211.
17. شهین سراج، پیشین.
18. محمدتقی بهار، دیوان، توس، پیشین، صص 403-402 و 411 و 411 و 625 و 512 و 913-912 و 916 و...
19. همان، ص 915 (کارنامهی زندان).
20. شهین سراج، پیشین.
21. محمدتقی بهار، دیوان، نگاه، پیشین، صص 308-307.
22. محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، پیشین، صص 299-293.
23. محمدعلی اسلامی ندوشن، «دهمین سال مرگ ملکالشعراء بهار»، پیشین، صص 152-145.
24. همان.
25. محمدرضا شفیعی کدکنی، «پانزدهمین سالگرد مرگ بهار»، پیشین.
26. محمدتقی بهار، دیوان، نگاه، پیشین، صص 308-307.
27. همان، ص 550 (قصیدهی حب الوطن).
28. محمدتقی بهار، دیوان، توس، پیشین، ص 597، قصیدهی پیام ایران.
29. همان، ص 204.
30. همان، ص 257.
31. همان، ص 197.
32. همان، ص 227.
33. همان، ص 281.
34. همان، ص 751.
35. شهین سراج، «کاربرد مضامین عاشقانه، سیاسی و اجتماعی در تصنیفهای بهار»، در:
http://www.baharfr/KarbordMazaminAsheqana_seraj.htm
36. محمدتقی بهار، دیوان، توس، پیشین، ص 751.
37. همان، ص 597.
38. همان، ص 806.
39. محمد گلبن، بهار و ادب فارسی، پیشین، ج 2، ص 365.
40. محمدتقی بهار، دیوان، نگاه، پیشین، ص 131.
41. محمدعلی اسلامی ندوشن، «دهمین سال مرگ ملکالشعراء بهار»، پیشین، ص 148.
42. محمد گلبن، بهار و ادب فارسی، پیشین، ص 419.
43. محمدتقی بهار، دیوان اشعار، نگاه، پیشین، ص 296.
44. همان، ص 259.
45. همان، ص 260.
46. همان، ص 261.
47. همان، ص 269.
48. همان، ص 329.
49. همان، ص 671.
50. همان، ص 289.
51. همان، ص 263.
52. همان، ص 212.
53. همان، ص 289.
54. مریم حسینی، «سیمای زن در مجموعه اشعار ملکالشعراء بهار»، متن سخنرانی خانم مریم حسینی، استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه الزهرا، در همایش بزرگداشت بهار، تهران اردیبهشت 1383، در:
http://www.bahar.fr/baharMoaseran.Htm.
55. همان.
56. همان.
57. محمدتقی بهار، دیوان، نسخه ملکزاده، پیشین، ج 2، ص 478.
58. همان، ج 1، ص 509.
59. همان، ج 1، ص 452.
60. محمدتقی بهار، دیوان اشعار، نگاه، پیشین، ص 503.
61. محمدتقی بهار، دیوان، نسخه ملکزاده، پیشین، ص 47.
62. همان.
63. همان، ج 2، ص 121.
64. همان، ج 1، ص 695.
65. همان، ج 2، ص 213.
آرینپور، یحیی، از صبا تا نیما، 2 جلد، تهران: زوار، 1354.
ارج نامهی بهار، به کوشش: علی میرانصاری، تهران: میراث مکتوب، 1365.
آرینپور، یحیی، از صبا تا نیما، 2 جلد، تهران: زوار، 1354.
اسپریگنز، توماس، فهم نظریههای سیاسی، فرهنگ رجایی، تهران: آگاه، 1370.
اسلامی ندوشن، محمدعلی، «دهمین سال مرگ ملکالشعراء بهار»، یغما، سال چهاردهم، شمارهی 4، تیر 1340.
اسلامی ندوشن، محمدعلی، «فرخی یزدی» در: دیوان فرخی یزدی، به کوشش: حسین مسرت، تهران: نشر قطره، 1380.
اکبری، حسن، «بررسی تفکر دینی و سکولاریسم در شعر و اندیشهی ملکالشعراء بهار»، در:
http://www.bahar.fr/baharMoaseran.Htm.
بشریه، حسین، جامعهشناسی نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی، تهران: نشر نی، 1374.
بهار، محمدتقی، «زندگی خود نوشت بهار»، در:
http://www.bahar.fr/zendaginama.htm
بهار، محمدتقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران؛ انقراض قاجاریه، تهران: امیرکبیر، 1379.
بهار، محمدتقی، دیوان اشعار بهار، به کوشش: آقای محمد ملکزاده، دو جلد، تهران: چاپخانهی فردوسی، 1335.
بهار، محمدتقی، دیوان اشعار، به کوشش: مهرداد بهار، تهران: توس، چاپ پنجم، 1368.
بهار، محمدتقی، دیوان اشعار، تهران: نگاه، چاپ دوم، 1388.
تکمیل همایون، ناصر، ویژهنامهی همایش بزرگداشت بهار، تهران، 1383.
تهران مصور، 6 اردیبهشت 1330، شمارهی 402.
حسینی، مریم «سیمای زن در مجموعه اشعار ملکالشعراء بهار»، متن سخنرانی در همایش بزرگداشت بهار، تهران اردیبهشت 1383، در:
http://www.bahar.fr/baharMoaseran.Htm.
رجایی، فرهنگ، معرکه جهانبینیها، تهران: احیاء کتاب، 1373.
روحالامینی، محمود، نمودارهای فرهنگی و اجتماعی در ادبیات فارسی، تهران: نقش جهان، 1379.
زرینکوب، عبدالحسین، شعر بیدروغ، شعر بینقاب، تهران، چاپ سوم، 2536 شاهنشاهی.
زرینکوب، عبدالحسین، با کاروان حله، تهران، 1348.
سپانلو، محمدعلی، بهار، محمدتقی ملکالشعراء، تهران: طرح نو، چاپ دوم، 1382.
سراج، شهین، «بهار و سیاست» در:
http://www.bahar.fr/BaharSiasat.Htm.
سراج، شهین، «کاربرد مضامین عاشقانه، سیاسی و اجتماعی در تصنیفهای بهار» در:
http://www.bahar.fr/KarbordMazaminAsheqana_seraj.Htm.
سیاسی، علی اکبر، «بیانات رئیس دانشگاه [تهران]»، مجلهی دانشکدهی ادبیات تهران، تهران: 1330.
شاکری، سید رضا، اندیشهی سیاسی شریعتی و نقد شریعتیسم، تهران: پژوهشکدهی علوم انسانی و اجتماعی، 1382.
شاملو، احمد، «یادی از استاد بهار»، مجلهی شیوه، شمارهی اول، اردیبهشت 1332.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، «پانزدهمین سالگرد مرگ بهار»، سخن، دورهی شانزدهم، شمارهی 4، اردیبهشت 1345.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، «به دنبال شعر بهار»، مجلهی آینده، شمارهی 10 و 11، 1362.
صفا، ذبیحالله، «بهار»، گنج سخن، تهران، جلد سوم، چاپ چهارم، 1348.
کمالی، مسعود، جامعهی مدنی، دولت و نوسازی در ایران معاصر، کمال پولادی، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران (باز)، 1381.
گریس، ویلیام جی، ادبیات و بازتاب آن، بهروز غرب دفتری، تبریز: خوروش، 1381.
گلبن، محمد، بهار و ادب فارسی، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1371.
گلبن، محمد، بهار و ادب فارسی، تهران: کتابهای جیبی، 1355.
مجلهی دانشکده، تهران: انتشارات معین، چاپ دوم، 1370.
محمدی، محمد، فرهنگ ایران پیش از اسلام، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1356.
مشار، خانبابا، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352.
همایی، جلالالدین، «تکمیل شرح حال بهار به قلم نگارنده»، در: ملکالشعراء بهار.
Kangle, R. P. (ed&tran), The Kautiliya Arthasatra, Delhi: Motilal Banarsidass, 1972.
http://www.khorasannews.com/newssource. منبع مقاله :
علیخانی، علی اکبر؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان (جلد سیزدهم)، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.