استراتژي و توليد فكر
تا بجوشد آبت از بالا و پست(1)
چرا توليد فكر، «استراتژي» ميخواهد؟ چون كه توليد فكر، يك حركت است و هر حركتي، به يك «معرفت پيش بينيگر» نياز دارد چنان كه امير حكمت عليه السلام ميفرمايند: (ما من حركة الا و انت فيه محتاج الي المعرفة). (2) از آن جا كه نهادينه سازي فرهنگ لازم براي توليد فكر، حركتي نوين و آرماني است، تحقق آن، نياز به ايجاد معرفتي ترسيم گر، اجرايي و عملياتي دارد كه اين همان طراحي استراتژي است.
يكم - استراتژي
به عبارت ديگر، سياست آرماني، اگر بخواهيم در عرصه واقعيت، اولا به كسب و بسط قدرت كنترلي بپردازد و ثانيا در ضمن آن، آرمانهاي خود را گام به گام جلو ببرد، بايد: 1- هدف را تشخص بخشد؛ 2- راههاي لازم را تدارك ببيند؛ 3- در آن راهها، ابزارهاي لازم را پيشبيني و به كار بندد. و اين همان تحقق «عناصر استراتژي» است. نكتهاي كه در اين جا قابل توجه است آن كه حتي در فضاي رئاليستي، اين آرمانها (چه آسماني و چه زميني) خواهند بود كه براي آنها و متاخر بر آنها استراتژيها تدوين و طراحي ميشوند و نه بالعكس.
هر آن چه كه به عنوان سياست آرماني تعين مييابد بايد براي وصول به آن، انواع استراتژيهاي پيشنهاد را اخذ نمود و سپس با توجه به پنج مؤلفه (فرصتها، تهديدها، امكانات، تنگناها، و سطح بازده)، بهترين آنها را برگزيد. آن گاه براي عملياتي كردن استراتژي برتر، در طي يك پروسه مديريتي، از سه مرحله برنامه ريزي استراتژيك، اجراي استراتژيك و كنترل استراتژيك گذر نمود.
دوم - توليد فكر
پاسخ - اي برادر تو همه انديشهاي
ما بقي خود استخوان و ريشهاي (10)
بنابراين پويايي و سرزندگي «من»، چيزي جز پويايي و سرزندگي «انديشهام» نخواهد بود و جز اين هر چه هست، پويايي اندام، تحول در لباس، خانه، اسباب زندگي و القاب اعتباري است كه اينها همه نه «من» كه «منيت» هستند.
اما اين همه «هستي من» يعني «انديشهام»، چگونه پويا و بالنده خواهد شد؟ به نظر ميرسد كه توليد فكر و بالندگي انديشه، در گروي رفت و آمد دائمي بين سه ساحت زير است:
ساحت يكم:
از كجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به كجا ميروم آخر؟ ننمايي وطنم؟
اين سؤالات و نظاير آن را دائما بايد در «ساحت هستيشناسي» مورد كنكاش قرار داد. در اين وادي به شيوه «اجتهاد» يا به «تقليد» [كه البته تقليد در اين جا غلط رايج است]؛ به منش «نفي» يا به «ايجاب»؛ با مسلك «برهان» يا به «مكاشفه» بايد كه زير ساختهايي اطمينان بخش بيابيم تا عمارت معرفت را بر آن استوار سازيم. اين زير ساختها اولا انتخاب ميشوند يعني آن كه جبري نميباشند؛ ثانيا متصلب نميباشند فلذا دائما بايد مورد بازخواني و آزمون و تصحيح قرار گيرند چرا كه:
خشت اول گر نهد معمار كج
تا ثريا ميرود ديوار كج
از همين جا داستان "ظلمت وهم" و "نورفهم" آغاز ميگردند به همين دليل موحدان عالم از همين سرآغاز، در ساحت هستيشناسي و يا اصلا بيش از هر ساحت ديگري در اين جا است كه دادار دانا طلب مينمايند كه «اللهم اخرجنا من ظلمات الوهم و اكرمنا بنور الفهم اللهم افتح علينا ابواب رحمتك و انشر علينا خزائن علومك، برحمتك يا ارحم الراحمين)(11)
ساحت دوم:
هنگامي كه به استقرار در قريه گزارهها، گردش نمائيم، ميبينيم كه آدميان در ساحت يكم، يا «به مبدا و معاد قابل وصفي براي زمين و زمان قائل ميشوند» و يا آن كه يكي از گزارشهاي زير را در حيطه نظام دانايي خويش اعلام ميكنند: «به تشخيص خاصي در حوزه مبدا و معاد نرسيدم»، «امكان چنين شناختي وجود ندارد»، «اصلا چنين چيزي موجود نميباشد تا شناخته شود» و غيره، البته كساني كه در حيطه نظام دانايي خويش،گزارشهاي فوق را اعلام و اعلان عمومي ميكنند شايد كه در حيطه تنهايي و شخصي خود براي رمز و راز آلودگي باور شخصي،به مبدا و معادي هم قائل باشند.
اما گروه نخست كه به مبدا و مبعاد قابل وصفي ميرسند آن گاه در ساحت دوم كه «ساحت معرفت شناسي» است «آن دغدغههاي خاصي كه براي آنها جدي ميگردد و نيز آن معياري كه براي آنها، صدق و كذب قضايا را ترسيم ميكند» در راستاي آن دادار و خدايي خواهد بود كه براي خود توصيف ميكنند.
معرفت شناسي براي گروه دوم نيز، به همين گونه تدوين ميگردد منتهاي امر، دادار و عله العلل آنها زميني است مانند اين علة العلل: «آزادي به انجام هر تجربه»، «سود»، «لذت و شادي»، «نژاد»، «اراده معطوف به قدرت»، «غريزه»، «نيروهاي كدر و نامعلوم»، «ذهن»،«شيوه توليد»، «صنعت فرهنگ»، «قواعد زير ساختي گفتماني» و غيره،هر يك از اين الههها و علةالعلها، صرفا به جدي ساختن قضايايي خاص، به عنوان قضاياي علمي و حقيقي قادر خواهند بود و نيز صرفا ملاكي خاص را براي صادق و كاذب خواني ارائه ميدهند. ساير مباحث معرفت شناس نيز به همين شيوه در سايهسار هستي شناسي رقم ميخورند.
ساحت سوم:
در پي دو ساحت پيشين، «ساحت روش شناسي» ميآيد. هر «معيار صدق و كذبي» كه در معرفت شناسي فراهم آمده باشد و هر نوع دغدغههاي خاصي كه جدي گشته باشد، «روش» حل خاصي، ميطلبد. نكتهاي كه بايد تذكر داد آن چه در مبادي عالم و آدم، قائل به آسمان باشيم و چه قائل به زمين باشيم، حل دغدغهها، قطعا مصنوع و به دست بشر خواهد بود و اين آدمي است كه بايد روشهاي متناسب با حل مسائل را با تامل، كشف نموده و به كاربندد و در آزمون علمي، بر دقت و كارآيي آن بيافزايد.
جمع بندي سه ساحت:
اين سعي و صفا بين «هستي شناسي»، «معرفت شناسي»، «روش شناسي» و سپس «دغدغههاي عيني»، همان «انديشه» است كه در نزد اولياء دين، يك ساعت از آن، برتر از سالهاي متمادي عبادت است. چرا كه در اين جا، «من ماندگار» بسان درختي مستمر در بوستان باقيات صالحات، حتي پس از مرگ باغبان نيز باقي ميماند.
سوم- استراتژي و توليد فكر
«توليد فكر» و نهادينه كردن فرهنگ ورزي، از يك سود خود، يك استراتژي است يعني آن كه، صاحبان قدرت در راستاي آمال با آرمانهاي خود، يا آن كه به تشويق اين امر كمك نمودهاند يا به جلوگيري از آن اقدام نمودهاند.
به طور مثال هر كس با تاريخ قاجار آشنا باشد اين پند سر سلسله قاجار يعني آغامحمد خان به جانشينانش را شنيده است كه: اگر ميخواهي بر اين مملكت حكومت كني، مردم آن بايد گرسنه و بيسواد بمانند. در اين جا فرهنگ توليد فكر، «نفيا»، يك استراتژي براي قدرت فاسد پادشاهي ميباشد كه مترتب بر آن، شاهد تعميق جهل و خرافات و بالتبع قبضه استثماري ايران به دست استعمارگران بوديم. اما اكنون پس از دهه تثبيت انقلاب اسلامي، و در زمانه استعلا خواهي به سوي ايران توسعه يافته، فرهنگ توليد فكر، «اثبات»،يك استراتژي براي اصحاب قدرت قرار گرفته است (12)
بحث در اين است كه «توليد فكر» نفيا يا اثباتا هنگامي كه يك استراتژي براي ديگر آمال و آرمانهاي سياست گذاران ميشود، خود در مرحله اجرايي و عملياتيتر، در جايگاه يك آرمان قرار ميگيرد و ميبايد براي آن به تدوين استراتژي لازم پرداخت.
ب- استراتژي براي توليد فكر:
در اين نوشتار سخن از آن است كه «نهضت توليد فكر»،نه يك امر شخصي مربوط به يك متفكر، و بلكه مقولهاي مرتبط با «فرهنگ عمومي» است. از جمله مكانيزمهايي كه به عنوان استراتژي براي تحقق «فرهنگ توليد فكر» پيشنهاد ميشود، آن است كه مجموعه ابزارهاي جامعه پذيري (13) در جهت ايفاي دو رسالت سوق داده شوند: 1- حساسيت به دغدغههاي موجود و به عبارت ديگر نهادينه شدن فرهنگ دغدغهداري (14)؛ 2- نهادينه شدن فرهنگ حل دغدغهها در سير و سفر بين چهار ساحت «هستي شناسي»، «معرفت شناسي»، «روشن شناسي» و «توليد دادهها».
اگر اين دو نهادينه سازي در سطحي ملي صورت پذيرد و ضربالاجل، آن كه اگر «سير نمودن در مسير بين چهار ساحت فوق» توسط مسئولين سياست گذار در مراكز آموزشي و پژوهشي به صورت يك دغدغه توام با سؤال مندي در خوي و عادت دانشجويان و دانش پژوهان نهادينه گردد آن گاه «فرهنگ عمومي بيخيال» به «فرهنگ عمومي انديشه ورزي» يعني «فرهنگ ماندگاري» تبديل خواهد شد.
آب كم جو تشنگي آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
سير دغدغهمند في ما بين «هستي شناسي»، «معرفت شناسي»، «روشن شناسي» و «مشكلات عيني»، رويهاي ساري بين نخبگان فكري ميباشد اما عدم جريان اين رويه و منش به سطوح مياني و پاييني جامعه، يكي از آسيبهاي موجود در «فرهنگ عمومي كشور» است كه بايد تدبيري مجدانه بيابد و الا بايد بدانيم كه «شوره زاري كوير»، در حال پيشرفت به سوي دشتهاي پر محصول است و اين با يك نگاه گذرا به سطح كيفي دانشگاهيان و حوزويان خصوصا در مقاطع پركميت آنها قابل حس و لمس نمودن است. حضرت امام خميني (ره) معتقد بودند كه به صرف ورود يك فرد به يك مركز آموزشي هيچ الزامي وجود ندارد كه فرهنگ لازم را پذيرفته است بلكه در صورت عدم تدبير بهينه، ماجرا برعكس خواهد بود و آن، جريان يافتن شورهزاري از اين مجرا خواهد بود. «كساني كه از ميان مردم، وارد حوزههاي روحانيت ميشوند، طبعا آثار سوء فكري و اخلاقي را با خود ميآورند؛ حوزههاي روحانيت، جزئي از جامعه و مردم است؛ بنابر اين ما بايد در اصلاح فكري و اخلاقي افرادي حوزه كوشش كنيم.» (15) بنابر اين با «استراتژي توليد فكر» نه تنها كه بايد جلوي «تهديدهاي كوير زايي» را بگيريم بلكه علاوه بر آن بايد «فرصتهاي كوير زدايي» و گسترش بوستان انديشه را فراهم آوريم. يعني در اين مسير، تك تك ايرانيان پاك نهاد را در حركت به سوي قلههاي فرزانگي، سميرغ وش همراه خود سازيم.
سالها در بحر و بر، ميگشتهام
پاي اندر ره به سر، ميگشتهام
با سليمان در سفرها بودهام
عرصه عالم، بسي پيمودهام
پادشاه خويش را دانستهام
چون روم تنها؟ كه نتوانستهام
پس شما با من اگر همو شويد
محرم آن شاه و آن درگه شويد
هست ما را پادشاهي بيخلاف
در پس كوهي كه هست آن كوه قاف
نام او سيمرغ و سلطان طيور
او به ما نزديك و ما زو و دور دور
هر كه اكنون از شما مرد رهيد
سر به راه آريد و پاي اندر نهيد(16)
آرمان «انقلاب فكري» چيزي است كه زمينه آن در «اجتماع بشري» ميباشد و صرفا بايد با تدبير استراتژي صحيح و ترسيم افق زيبايي كه فراسوي اين مجاهدت جمعي ميباشد، طراحي نو در عرصه فرهنگ عمومي زده شود.
جمله خلقان سخره انديشهاند
زان سبب، خسته دل و غم پيشهاند.
فكر غم، گر راه شادي ميزند
كار سازيهاي شادي ميكند(17)
منابع:
1- جلال الدين مولانا: مثنوي معنوي.
2- علي بن ابيطالب عليه السلام: نهجالبلاغه.
3- علي رضا ازغندي و جليل روشندل؛ مسائل نظامي و استراتژي معاصر؛ (تهران: سمت، 1374)؛ ص1.
4- New Websters Dectionary؛ (New York: World Publishing, 1989) ; p.512
5- Grand ststeategy
6- Execution.
7- آندره بوفر، استراتژي اقدام؛ ترجمه مسعود كشاورز؛ (تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1366)؛ ص 22.
8- Hansj.morgenthau .Morgenthau; Politics Among Nations; (New York: Alfred Knof,1985);p.32.
9- مصاحبه نگارنده با دكتر عليرضا فيض؛ دبير شوراي عالي انقلاب فرهنگي؛ آذر 1382.
10- جلال الدين مولانا: مثوني معنوي.
11- [شيخ] عباس قمي؛ كليات مفاتيح الجنان؛ دعاي مطالعه.
12- ر.ك: نامه نگاري برخي از فضلاي حوزه با رهبر انقلاب حول مبحث «نهضت آزاد انديشي و توليد علم»؛ خبرنامه دبير خانه نهضت آزاد انديشي و توليد علم؛ ش.
13- وسايل جامعه پذيري عبارتند از راديو و تلوزيون، كتابهاي درسي، مطبوعات و غيره.
14- فرهنگي كه آن را «دردمندي منتهي به انديشه ورزي» ميخوانيم و چه خوش فرمود شهيد عرصه انديشه ورزي، قاضي القضات همداني، كه «در اين نگارستان، بيش از قلم، الم بايدت».
15- [امام] روح الله خميني،ولايت فقيه؛ (تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1374)؛ ص 125، غير از اين جا حضرت امام مضمون فوق را در جاهاي مختلف بيان فرمودهاند.
16- عطار نيشابوري؛ منطق الطير.
17- جلال الدين مولانا؛ پيشين.
/س