مکاشفات رضوی، شرح مثنوی معنوی

به راستی از زمانی که مثنوی معنوی این اثر سترگ و جاودانی از دم ایزدی حضرت مولانا جلال‌الدین محمد البلخی الرومی - عظم الله ذکره - سروده شده و به خامه‌ء ربانی ربانی حضرت ضیاء الحق حسام‌الدین چلپی - قدس الله سره
پنجشنبه، 20 مهر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
مکاشفات رضوی، شرح مثنوی معنوی
مکاشفات رضوی، شرح مثنوی معنوی



 


معرفی، نقد و بررسی از کورش منصوری

ای خدای پاک بی‌انباز و یار *** دست‌گیر و جرم ما را در گذار
باد ده ما را سخن‌های رقیق *** که تو را رحم آورد آن ای رفیق
هم دعا از تو، اجابت هم ز تو *** ایمنی از تو، مهابت هم ز تو
گر خطا کردیم اصلاحش تو کن *** مصلحی تو، ای تو سلطان سخن
کیمیا داری که تبدیلش کنی *** گرچه جوی خون بود نیلش کنی
این چنین میناگریها کار تست *** و اینچنین اکسیرها زاسرار تست

به راستی از زمانی که مثنوی معنوی این اثر سترگ و جاودانی از دم ایزدی حضرت مولانا جلال‌الدین محمد البلخی الرومی - عظم الله ذکره - سروده شده و به خامه‌ء ربانی ربانی حضرت ضیاء الحق حسام‌الدین چلپی - قدس الله سره العزیز - نگاشته گردیده، تا به امروز شروح، حواشی، تفاسیر، تعابیر و امثال و حکم از این اثر پر مایه و با شکوه به دست پیشینیان و امروزیان گزارش شده که جای بسی سپاس و قدردانی است، در این خود نمایانگر آن است که مثنوی شریف سوای هر کتاب دیگری در بالاترین جایگاه‌ها قرار دارد. هرگاه به هر گوشه‌ای از گوشه‌های این کتاب ارجمند و والا نظر و دقت شود، بی‌‎کران اقیانوسی از عجایب و غرایب معانی و سحرهای حلال مشاهده می‌گردد. آنگاه که از دیدگاه فلسفی و کلامی تا رازهای ناب عرفانی و نیاز و نیایش، و از آنجا که به سیرت نیک پیامبران - علیه السلام - و شکوه و جلال مردان اهل ایقان، تا سادگی و بی‌پیرایگی عاشقان جان بر کف، و اهم و اخص جمیع آنها از نامه محبوب قرآن مجید سخن می‌رود، هر کس به قدر استعداد و فراخور لیاقت و وسع بشری خود بهره می‌گیرد:
مسلمان از قالب ظاهریه آن: شریعت؛ سالک از احکام باطنیه آن: طریقت؛ عارف از تقرب وتوصل آن: حقیقت؛ فلسفی از نگرش‌های ژرف و بی‌پایان آن؛ دانشمند از نکته‌های دقیق علمی آن؛ عاشق از سراسر سوز و شوریدگی و پاکبازی آن؛ ادیب و سخن‌شناس از دقایق ادبی و صناعات آن؛ عامی از کلام ساده و بی‌ریای آن. واین جای بسی شگفت نیست، که «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ‌» که بزرگ خدای توانایش به قلم آورد و خود نگهبان است.
به هر روی درباره این کتاب مستطاب سخن بسیار است و مقالات بی‌شمار نوشته وگزارش شده است، شروح کهن:
1- شرح ناتمام «جواهر الاسرار و زواهر الانوار»، تألیف شهید کمال الدین حسین بن حسن خوارزمی - متوفی 835 ه ، ق - که سه دفتر را گزارش کرده است و محقق بزرگوار جناب آقای دکتر محمدجواد شریعت از این سه دفتر یک دفتر همراه با مقدمه آن را تصحیح کرده‌اند.
2- «اسرارالغیوب» از خواجه محمد ایوب. ابیات مشکل پنج دفتر را شرح و گزارش کرده است.
3- شرح مثنوی عبدالعلی محمد بن نظام‌الدین مشهور به «بحرالعلوم» که هر شش دفتر را گزارش کرده و افکار مولانا را با عقاید محیی‌الدین بن عربی مطابقت داده، که به هیچ عنوان با مذاق مولانا سازگاری ندارد، و بدین سبب نیز از مقاصد وی به دور افتاده است.
4- شرح مثنوی حکیم شریف حاج ملاهادی سبزواری (متوفی 1290 ه- ق) که مولف، مثنوی را با مذاق حکما تطبیق نموده است.
شروح امروزین:
1- شرح مثنوی شریف مرحوم فروزانفر که تنها بخشی از دفتر اول گزارش شده.
2- شرح مثنوی شریف دکتر جعفر شهیدی که به سبک و سیاق و دنباله و بقیه شرح فروزانفر گزارش شده.
3- شرح مثنوی استاد و علامه محمدتقی جعفری
4- شرح مثنوی عبدالباقی گولپیناری (تصحیح و ترجمه دکتر توفیق سبحانی)
باید اذعان داشت که تمامی شروح یاد شده - و آنها که یاد نشده و به دوره عثمانی تعلق دارد - هر کدام به مقتضای حال و کلام، در جایگاه خود ارزشمند و گرانمایه بوده و هست.
شرحی که اکنون به نقد و بررسی آن پرداخته می‌شود به «مکاشفات رضوی» موسوم و یکی از شروح کهن شبه قاره هند می‌باشد که بسیار پرمایه و در خور است و به دست عالم عارف «محمدرضا لاهوری» - کوتاه و روان - گزارش شده، و ابیات مشکل هر شش دفتر به دقت مورد بررسی قرار گرفته، و امید است مولوی‌شناسان و مثنوی پژوهان را کلید مشکلات باشد و سالکان حق را گشایش راه.

این همه گفتیم لیک اندر بسیج *** بی عنایات خدا هیچیم، هیچ
بی‌عنایات حق و خاصان حق *** گر ملک باشد سپاهستش ورق
ای خدا، ای فضل تو حاجت روا *** با تو باد هیچ کس نبود روا
این قدر ارشاد تو بخشیده‌ای *** تا بدین بس عیب ما پوشیده‌ای
قطره دانش که بخشیدی زپیش *** متصل گردان به دریاهای خویش
قطره علم است اندر جان من *** وارهانش از هوا و ز خاک تن

درباره مولف:
شارح بزرگوار مثنوی مولوی محمدرضا لاهوری - رحمت الله علیه - در قرن دهم هجری قمری در شهر لاهور چشم به جهان گشود. از وی اطلاع و گزارش دقیقی در دست نیست. تنها همین اندازه دانسته شده که خود در آغاز مثنوی معنوی (مکاشفات رضوی) و به عنوان مقدمه از آن سخن می‌راند که در جوانی به خدمات دیوانی و سلطانی می‌پرداخته، و نیک برمی‌آید که از بزرگان درگاه پادشاهی و از علماء زمان خویش بوده. از سویی افسوس و دریغ خورده که عمر عزیز و شریف خود را در این راه دنیوی و فانی صرف کرده است. بهرروی، چون فرصت گوشه نشینی و خلوت و فراغت خاطر دست داده، و از پیش آرزوی همنشینی و همدمی با این دلربای سراسرناز (مثنوی معنوی) را در سر می‌پرورانده، همت را به مقتضای: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المعالی الهمم» کمربسته و با عشقی تمام و شوری تام به حل مشکلات و رفع نکات و دقایق ابیات شش دفتر مثنوی معنوی پرداخته است. و از آن روی که در این راه سخت پر پیچ و خم و توانفرسا موفق و موید باشد، دست ارادت به جان زلال و دامن پاک ثامن‌الائمه حضرت امام علی بن موسی الرضا - علیه السلام- داده است. خود می‌گوید: «شرح مثنوی مولوی را به تبرک و تیمن حضرت امام رضا (علیه السلام) به مکاشفات رضوی موسوم گردانیدم».
درباره‌ی خانواده وی اطلاع چندانی در دسترس نیست، اما در دفتر سوم در حکایت زنی که فرزندش نمی‌زیست می‌گوید:
«زنی که فرزندش نمی‌زیست، قضا را شرح مثنوی به این مقام رسید که این سرگشته‌ی بادیه حیرت را پسری - که غیر از او فرزند دیگر نبود - درگذشت. و از ارتحال او حال آن چنان متغیر گردید که عقل و هوش آواره، جامه صبر [و] شکیب پاره شد...»
از اینجا به بعد تا پایان دفتر ششم، با غمی جانکاه و اندوهی بی‌کران که به شارح روی آورده، ابیات با بی‌حوصلگی و کم دقتی شرح شده که دقیقاً و کاملاً آشکار است.
سبک و سیاق مولف:
مولف دانا و آگاه محمدرضا لاهوری برای شرح و گزارش ابیات مثنوی چند وجه را مد نظر قرار داده که چکیده و کوتاه به آن پرداخته می‌شود:
الف - شارح اولین نکته‌ای را که در شرح ابیات مورد توجه و عنایت قرار داده آن است که در بیشتر جاها پیش از شرح، نقدی کوتاه از داستان مورد نظر بازگو می‌کند و مقصد و هدف حضرت مولانا را بیان می‌فرماید: نمونه‌ای آورده شد:
«ترجیح نهادن شیر جهدرا بر توکل و تسلیم»
جهد و توکل چه مناسب افتاده. جهد و کسب معنوی است، به جانب شیر تا مشعر باشد بر این مدعا که شیر مردان از راه کمال قدرت و قوت، در راه دین کمر به اجتهاد ببندند؛ و توکل به سایر نخجیران آن که، امر و ضعف را در این امر کار فرمایند. گویا تنبیه است بر آن که در کار مجاهده، شیر بیشه باش نه شغال اندیشه».
پس از آن، به فراخور ذوق و شوق حضرت مولانا ابیات را شرح می‌نماید و به هیچ عنوان - چون بیشتر شارحان - افکار و عقاید «ابن عربی» را دخیل نمی‌کند.
ب- گاه شارح کل یک بیت را که با نشانه‌ی «قوله» (- سخن اوست) نشانمند شده، آورده و به یکایک نکات و دقایق آن - از جهت قرآن و حدیث، لغت، اصطلاح، تاریخ، و .... - پرداخته و پس از آن، بیت را روان و یکدست و پیشتر اوقات در نهایت ایجاز شرح می‌کند:

«قوله: نام احمد چون حصاری شد حصین *** تا چه باشد ذات آن روح‌الامین

«روح» عبارت است از جوهر مدبر بدن یا چیزی که در حکم بدن باشد.
چنانچه قرآن را حق تعالی روح خواند، وجهش این که تدبیر است بدان حاصل است. پس مجموع امت به منزله بدن باشد، و قرآن به بمثابه روح مدبر. و تدبیر جوهر روح، چون مقارن خطا - که آن خطا مانند خیانت باشد - نباشد، در کارخانه الهی به «روح‌الامین» موسوم گردد. و اگر تدبیر آن جوهر به اموری که ما فوق قدرت بشری است تعلق شود، «روح الله» و «روح القدس» اسم یابد. و شخص کامل که تدبیر او در عالم اشخاص بر این وجوه باشد، با وجود بدن عنصری ملقب شود به روح‌الله و روح‌القدس و روح الامین؛ اگر چه بشر است. از این جهت مولوی، حضرت رسالت پناه را (صلی الله علیه و آله و سلم) - روح‌الامین گفت و جبرئیل - علیه السلام - نیز به همین اعتبار روح القدس و روح‌الامین است و حضرت عیسی - علیه السلام - هم همچنین».
یا:

«قوله: دل که او بسته‌ی غم و خندیدنست *** تو مگو که لایق آن دیدن است

از غم و خنده، قبض و بسط مراد است».
اشارات قرآنی:

«قوله: ز آنکه گفتندش که فرمان آن تست *** گرهمی خواهی عصاافکن نخست

مضمون آیه «قالو یا موسی اما ان تلقی و اما نکون نحن الملقین» [است]».
اشارت به حدیث:

«قوله: قطره‌ی دل را یکی گوهرفتاد *** کان به دریاها و گردون ها نداد

گوهر، کنایه از قابلیت اوست مرعلم معرفت را که حدیث: «لایسعنی ارضی و لاسمائی و لکن یسعنی قلب عبدالمومن»، از آن خبر می‌دهد».
ج- گاه شارح یک مصرح را آورده و با نشانه «الخ» کل بیت را اراده کرده است:

«قوله: چیست تعظیم خدا افراشتن *** [خویشتن را خوار و خاکی داشتن]

یعنی تعظیم و بزرگی خدا بجا آوردن، خود را خوار داشتن است».
گاه یک مصرع آمده و همین اراده شده است:

قوله [گرگ، خود چه سگ بود که خویش دید] *** پیش چون من شیر بی مثل و ندید.

ندید، به معنی بی‌نظیر، چنانچه گویند: بی‌ندید، یعنی بی‌نظیر».

«قوله: پیش سبحان پس نگهدارید دل *** [تا نگردید از گمان بدخجل]

از سبحان به اعتبار تنزیه، ذات حق خواسته: از قبیل اطلاق مصدر و اراده اسم مفعول. یعنی، ذات مقدس و منزه».
باید یادآور شد که شارح بزرگوار در برخی ابیات دقت خاصی مبذول داشته که در دیگر شارحان کمتر می‌توان سراغ گرفت؛ برای مثال در بیتی که انشاء الله تعالی خواهد آمد، به چند وجه بیت را شرح کرده، که یکی از وجوه آن کاملاً نادر است، و از هوش سرشار وی سرچشمه می‌گیرد:

«قوله: هر که جز ماهی زآبش سیر شد *** وانکه بی رو زیست، روزش دیر شد

مرجع ضمیر شین لفظ پاک است که مراد از آن عشق یا غم عشق است. و این سه بیت به حسب ربط، با هم دست به گریبان آمده و صفت همان پاک، بیان کنند. و اشاره می‌فرمایند که عشق بحری است بی‌پایان،هر عاشقی که ماهی این دریاست، لب تشنه بزید و لب تشنه بمیرد و روزش دیر شد؛ یعنی، به غم و اندوه گذشت. بنا بر قاعده مشهور که گویند: هنگام شادی زود بگذرد و ایام غم دیر به سر آید. و معنی بیت قسم دیگر هم بیان می‌شود. و ماهی پیوسته در آب است، و از دریافت حقیقت آن در حجاب. چنانچه حضرت مولوی در جای دیگر می‌فرمایند:

ماهی اندر آب جو، و آب جو *** می‌زند بر گوش و چشمش - آب، جو-

پس ماهی کنایت باشد از شخص غافل که از قرن بی‌خبر است. و حاصل معنی آن که، غیر غافل هر که به قدر آگاهی داشت به کام دل رسید. و آن که بی‌رو زیست - «بی‌رو»، بی مروت را گویند - یعنی هر کاملی که مروت با نفس نکرد، محکوم او نگردید، به پیروی زندگانی کرد، روزش دیرپائید، یعنی عمر باقی و حیات جاوید یافت.»
در پایان باید یادآور شد که شارح به تمامی نکات و دقایق ابیات، نظری صائب و موشکافانه داشته و به آنها پرداخته است؛ چه آنجا که بیتی به آیه‌ای شریف اشارت دارد (اقتباس، حل، درج) یا به حدیثی (قدوسی، نبوی)، چه آنجا که اصطلاحی عرفانی مطرح شده و وی آن را به ظرافت شکافته و شناسانده است، همه و همه دست به دست هم داده تا شرحی جاندار و پر مایه بر صفحه تاریخ نقش شود. خدای تعالی وی را مشمول رحمت واسعه‌ی خویش قرار دهد.

وصف و صورت نیست اندرخامه‌ها*** عالم و عادل بود در نامه‌ها
عالم و عادل همه معنی است بس *** کش نیایی در مکان و پیش و پس
می‌زند بر تن ز سوی لا مکان *** می‌نگنجد در فلک خورشید جان

درباره نسخه خطی و چاپی
برای تصحیح و مقابله مکاشفات رضوی، در آغاز از نسخه خطی از پاکستان، - محفوظ در کتابخانه گنج‌بخش - استفاده شده، و از آن جایی که این نسخه بی‌اندازه مشوش، آشفته و نیز پر از غلط بود، مصحح را بر آن داشت که به نسخه‌ای دیگر رجوع کند که بحمدالله نسخه‌ای بسیار خوانا، درست و شفاف بدست آمد و بدین ترتیب کار تنسیخ و تصحیح مجدداً آغاز شد و بی‌کم و کاست و افتادگی نسخه به پایان رسید.
مذهب تشیع - اثناعشریه - و محمدرضا لاهوری
اعتقاد شارح بمذهب تشیع صراحتاً عنوان نشده، اما از خلال اثر او پیداست:
1- در مقدمه، شارح به کسی دست ارادت و ارشاد می‌رساند و وی را متیمن و متبرک می‌داند که کسی جز امام هشتم شیعیان، حضرت امام رضا (علیه السلام) نیست. دیگر این که به نام نامی آن حضرت، شرح خود را موسوم به مکاشفات رضوی می‌گرداند.
2- در داستان وصیت کردن رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) مر علی را کرم الله وجهه - که چون هر کسی ... الخ، آنگاه این بیت را می‌آورد:

«قوله: گفت پیغمبر علی را کای علی *** شیر حقی پهلوان پردلی» (1)

شارح شرح و قول خوارزمی را درباره حضرت علی (علیه السلام) می‌پذیرد و به جای قول و رای خود آن را متمسک قرار می‌دهد:
«خواجه حسین خوارزمی آنچه در این مقام می‌نویسد حاصلش آن است که: «امیرالمؤمنین علی [علیه السلام] علم عالم و مقتدای اولیا و بنی‌آدم است. رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] او را وصیت کرد و خبر داد از آنچه بعد غروب آفتاب نبوت بر او وارد شود از مصایب؛ تا تحمل بیشتر کند، و طریق مصابرت اختیار نماید، و شجاعت و دلیری را کار نفرماید، و در سایه نخل امید - که ظل تربیت رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] باشد - در آید و تابع عقل و سر خود باشد؛ زیرا که عقل و سر آن جناب، ذات حضرت محمدی [صلی الله علیه و آله و سلم] است؛ و عاقلی که هیچ ناقلی او را از راه نتواند برد، نیز محمد مصطفی [صلی الله علیه و آله و سلم] است...»
در داستان برخاستن مخالفت و عداوت از میان نصاری، ... از امام دوازدهم (علیه السلام) سخن می‌راند:

«قوله: تا سلیمان لسین معنوی *** [در نیاید برنخیزد این دوی]

یحتمل که مراد، ظهور صاحب الامر باشد.»
شارح در بیت زیر از یکی از چهار کتب اهل تشیع - که امهات مراجع تشیع به حساب می‌آیند - بهره برده است که این خود نیز می‌تواند دلیلی بر شیعی بودن وی باشد:

«قوله: درصحابه کم کسی حافظ بدی *** [گرچه شوقی بود جانشان را بسی]

در کافی مذکور است که:
در بیتی دیگر از حضرت زین العابدین (علیه السلام) بعنوان امام و سید المتقین یاد کرده

«قوله: آن منی و هستیت باشد حلال *** [که دروبینی صفات ذوالجلال]

یعنی: اشقیا حضرت سیدالمتقین، امام زین‌العابدین [علیه السلام] را متکبر گفتند. حضرت فرمود که تکبر مرا کبریای الهی فرمود بر او. آنچه در این می‌بینید، کبریای اوست نه تکبر [من].

این مشیر ما تو اندر خیر و شر *** از اشارتهات دلمان بی‌خبر
چشم من از چشم‌ها بگزیده شد *** تا که در شب آفتابم دیده شد
لطف معروف تو بود آن ای بهی *** پس کمال البر فی اتمامه
یار شب را روز مهجوری مده *** جان قربت دیده را دوری مده
بعد تو مرگی است با درد و نَکال *** خاصه بعدی که بود بُعدالوصال
آنکه دیدستت، مکن نادیده‌اش *** آب زن بر سبزه‌ء بالیده‌اش
من نکردم لاابالی در روش *** تو مکن هم لاابالی در خلش
زین کشش‌ها ای خدای راز دان *** توبه جذب لطف خودمان ده امان
غالبی بر جاذبان ای مشتری *** شاید ار درماندگان را واخری

روش کار و پرداختن آن
از آنجایی که متن از لحاظ قدمت زبانی اهمیت چندانی نداشت، و سبک کلامی مولف - چون دیگر شارحان شبه قاره هند - قالبی و همانند بود، به مقابله کلمه به کلمه متن پرداخته نشد و تنها درجایی که نیاز بود به نسخهء دوم (گنجبخش پاکستان) رجوع شد؛ مثل: افتادگیها، افزونیها، ناخوانیها (جمله یا کلمه‌ای) و مانند آن. به هر روی، کاری که بر روی این متن شریف انجام گرفته، به قرار زیر است:
1- کل ابیاتی را که شارح برگزیده و آورده، با اصح و احسن نسخ مثنوی معنوی - نسخه‌ء قونیه - مقابله شده است.
2- در جایی که بیت در نسخه قونیه نیامده و معمولاً شارح آن را به صورت یک مصرع آورده، برای روانی و روشنی شرح، به «از دریا به دریا» رجوع شده تا بیت با مثنوی جعفری یارمضانی کامل گردد.
3- تمامی مصرع‌هایی که در متن نیامده، در دو قلاب (- []) آورده شده تا بیت از هم گسیخته و گسسته نباشد.
4- کلیه ابیات یا مصرع‌هایی که به آیات الهی اشارت دارد، در دو گیومه (- «») که نشانمند شده است.
5- برای آماده سازی متن هر جایی که بیت، اصطلاح، لغت، یا تکیه کلماتی چون: (یعنی، ای، حاصل کلام آنکه، می‌گوید که، می‌فرماید که) آمده، با فونت سیاه نشانمند گردیده تا متن خوانا، روشن، برجسته و در عین حال زیبا باشد. هر جا کلماتی مانند: (یعنی، ای، ...) ایتالیک شده، به آن دلیل است که شارح قول و سخن مستقیم شارح دیگری را آورده؛ مثل قول خواجه حسین خوارزمی.
6- تمامی مراجع بدون استثناء ایتالیک و از استاندارد کتاب تبعیت شده است.
7- گاه شارح بیتی را آورده است و چند بیت دیگر را نیز به پیوست و تبع آن شرح و گزارش کرده که آن ابیات در متن نیامده و در پایین صفحه از آن یاد شده است.
8- بکایک آیات شریف، احادیث و نقل قولهای مستقیم و کلام بزرگان با گیومه - در آغاز و پایان آن - نمایانده شده، تا از بقیه عبارات، مشخص و ممتاز باشد.
9- در متن از دوقلاب (-[]) بسیار استفاده شده؛ چرا که کاتب یا سهو القلم داشته یا از سهل‌انگاری و بیسوادی وی متن مغشوش بوده که این خود کاملاً مشهود است. البته جدای از سبک شارح که افعال را بیقرینه حذف کرده.
10- تمام آیات شریف، احادیث (قدسی، نبوی)، سخن بزرگان ادب و عرفان ایران - اگر به عربی بوده - ترجمه شده، و مراجع آن حتی‌الامکان با جلد و صفحه یاد شده است.
11- در ترجمه آیات شریف، از ترجمه قرآن محقق بزرگوار آقای عبدالمحمد آیتی بهره گرفته شده است.
12- رسم الخط متن به صورت امروز ویراسته و پیراسته شده است، تا برای خوانندگان گرامی دشوار و سخت نباشد، و بر لذت و خوشی ایشان بیفزایند.
13- از کلید و رمز برای کوتاه شدن کلمات یا اسم، به جز در چند جا استفاده نشده؛ نسخه قونیه (ق)؛ نسخه نیکلسون (ن)
14- در پایان کتاب، فهرس به دقت و صحت آماده، بسامان و الفبایی شده است: (آیات، حدیث، کتابنامه، نام نامه، جای نامه، و...)
به هر روی، امید است با اندک دانش به حکم: «اوتیتم من العلم الاقلیلا»، و شوری سرشار، کتاب مستطاب مقبول نظر صاحبنظران، مثنوی دوستان و مطبوع طبع سالکان حقیقت قرار گیرد. از تمامی دانشمندان گرامی و استادان نامی درخواست آن است که اگر فقیر را لغزش و خطایی رفته است- که بی‌گمان این چنین نیز هست - به حکم «الانسان مشتق من النسیان»، به بزرگواری خویش ببخشانید و بر بنده به راهنمایی خویش ببخشند.

یا رب! این بخشش نه حد کار ماست *** لطف تو - لطف خفی - را خود سزاست
دستگیر از دست ما، ما را بخر *** پرده را بردار و پردهء ما مدر
باز خر ما را از این نفس پلید *** کاردش تا استخوان ما رسید
از چو ما بیچارگان این بند سخت *** کی گشاید ای شه بی‌تاج و تخت؟
این چنین قفل گران را ای ودود *** که تواند جز که فضل تو گشود؟
ما ز خود سوی تو گردانیم سر *** چون تویی از ما به ما نزدیکتر
این دعا هم بخشش و تعلیم تست *** گر نه در گلخن گلستان از چه رست؟!

پی‌نوشت‌ها:

1. لبک بر شیری مفرما اعتمید *** پس درآ در سایه نخل امید

منبع مقاله :
آزمایش، سیدمصطفی، (1378)، عرفان ایران (مجموعه مقالات 1-4)، تهران: انتشارات حقیقت، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما