آدم و حوا در قرآن

آدم نخستین بشر و پدر نوع انسان در تورات و قرآن است. «آدم» به معنای یک شخص خاص، هجده بار در قرآن به کار رفته و عبارت «بنی‌آدم» (فرزندان آدم) به معنای نوع بشر نیز هفت بار ذکر شده است. مفسران قرآن نام آدم
شنبه، 22 مهر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
آدم و حوا در قرآن
 آدم و حوا در قرآن

نویسنده: کورنلیاشوک
مترجم: حسن رضایی

 

آدم نخستین بشر و پدر نوع انسان در تورات و قرآن است. «آدم» به معنای یک شخص خاص، هجده بار در قرآن به کار رفته و عبارت «بنی‌آدم» (فرزندان آدم) به معنای نوع بشر نیز هفت بار ذکر شده است. مفسران قرآن نام آدم را مشتق از «أدیم الأرض» (عبدالرزاق، تفسیر، 43/1؛ 20/2؛ ابن سعد، طبقات، 26/1؛ طبری، تفسیر، 214/1-215) یا «أدَمة الارض» (طبری، تفسیر، 208/1) می‌دانند، چرا که از «خاک سطح زمین» خلق شده است. در قرآن واژه «حوا»، نام همسر آدم در احادیث اسلامی، به کار نرفته، اما به عنوان همتا و مکمل آدم از او یاد شده است. حوا را مشتق از «حیّ» می‌دانند، چرا که او مادر تمام موجودات «زنده» است (ابن‌سعد، طبقات، 39/1-40) یا به این دلیل که از موجودی «زنده» آفریده شده است (طبری، تفسیر، 229/1). مطالب قرآنی درباره‌ی آدم و حوا مباحث اساسی متعددی را شامل می‌شود.

اعلام آفرینش بشر:

آیه‌ی 30 بقره از اعلام خلقت بشر خبر می‌دهد: «و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت، گفتند: آیا در آن کسی را می‌گماری که در آن فساد انگیزد و خون‌ها بریزد؟ و حال آنکه ما با ستایش تو، تنزیه می‌کنیم و به تقدیست می‌پردازیم. فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید». همانند شرح تلمودی آیه‌ی 26 باب نخست کتاب تکوین (Speyer, Erzählungen, 52-53; C. Schöck, Adam, 97; نک. طبری، تفسیر، 31/14؛ فخر رازی، تفسیر، 154/2)، اعلام خداوند (أنّی جاعِلٌ، بقره: 30؛ إنّی خالِقٌ، حجر: 28؛ ص:71) در حضور جمع فرشتگان (المَلأ الأعلی، ص: 69) صورت گرفت که در مخالفت با آفرینش آدم مجادله کردند (طبری، تفسیر، 183/23-184). مفسران قرآن درباره‌ی معنای «خلیفة»، هویت او و هویت «کسی که در آن فساد انگیزد و خون‌ها بریزد» بحث کرده‌اند. واژه‌ی «خلیفة» به معنای شخصی است که جای شخص دیگری را می‌گیرد و اکثر مفسران در این‌باره اتفاق‌نظر دارند که منظور از آن آدم است. حال سؤال این است که اصلاً آدم جای چه کسی را گرفته است؟ به عقیده‌ی مفسران نخستین، آدم جای فرشتگان یا جنّیان را گرفت که قبل از او در زمین اقامت داشتند و به این دلیل جایگزین آنها شد که به فساد و خونریزی پرداخته بودند. یکی از نخستین عالمان مشهور، حسن بصری (د. 110)، «خلیفة» را نوادگان آدم می‌داند که نسل به نسل جانشینان پدرشانند. عده‌ای آدم را در انجام داوری عادلانه (الحُکم بِالعدل، نک. ص: 26) خلیفه‌ی خدا روی زمین می‌دانند. عده‌ای دیگر فساد و خونریزی را به آن دسته از دودمان آدم منتسب می‌کنند که از قانون خدا پیروی نکردند (طبری، تفسیر، 199/1-201). همگان قبول دارند که آدم کسی نبوده که مایه‌ی فساد و خونریزی باشد. این تفسیر بازتاب آن نگرش است که آدم را نخستین فرستاده و پیامبر می‌داند و چون این اعمال گناه کبیره محسوب می‌شوند در خور شأن پیامبر نیستند. مفسران جدید به حدیث اولیه‌ای که می‌گوید قبل از نوع بشر گونه‌ای هوشمند (الصِنف العاقِل) در زمین سکونت داشتند اعتقاد چندانی ندارند (مثلاً رشید رضا، منار، 258/1). عده‌ای این دیدگاه را با ردّیه‌شان بر نظریه‌ی تکامل بشر داروین تلفیق کرده‌اند (نجار، قصص، 31؛ نیز نک. M.J. Kister, Legends, 84-100; id., Ādam, 115-132; Schöck, Adam, 97-102)

آموختن تمام نام‌ها:

اعلام آفرینش بشر (بقره: 30) آیات دیگری را به دنبال دارد: «و همه‌ی نام‌ها (الأسماء کلَّها) را به آدم آموخت؛ سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و فرمود: اگر راست می‌گویید، از نام‌های اینها به من خبر دهید. آنها گفتند: منزّهی تو! ما را جز آنچه به ما آموخته‌ای، هیچ دانشی نیست... فرمود: ای آدم، ایشان را از نام‌های آنان خبر ده! چون ایشان را از نام‌هایشان خبر داد، فرمود: آیا به شما نگفتم که من نهفته‌ی آسمان‌ها و زمین را می‌دانم؟» (بقره: 31-32). قرآن اشاره‌ای نمی‌کند که خداوند به چه طریق همه‌ی نام‌ها را به آدم آموخت و آنچه خداوند به فرشتگان عرضه کرد نیز به صراحت ذکر نمی‌شود. مفسران نخستین در تفسیر این آیات تصور می‌کردند که خداوند در حین آموختن نام همه‌ی چیزها به آدم، آنها را به او نشان داد. در این صورت «همه‌ی نام‌ها» یعنی «نام همه‌ی چیزها» (کل شیء) که مفسران مثال‌هایی برای آن می‌آورند، از قبیل «انسان، حیوان، دشت، دریا، کوه، الاغ». حسن بصری و شاگردش قَتاده (د. حدود 116) آموختن خدا را گواه پیوند میان نام‌ها و اشیا، دالّ و مدلول، تلقی می‌کردند (نک. رشید رضا، منار، 262/1). آنان ضمیر اشاره‌ی «این» (هذا/ هذه) را هم اضافه می‌کردند که بیان می‌کند خداوند گفت: «این دریا است، این کوه است» و جز اینها (عبدالرزاق، تفسیر، 42/1-43؛ طبری، تفسیر، 216/1). علم آدم به «همه‌ی نام‌ها» بعدها علم عام به تمام زبان‌ها تفسیر شد و از طریق موهبت زبان، علم به تمام موجودات جاندار و بی‌جان تعبیر شد. آیه‌ی 31 بقره سرآغاز مباحثات سنتی مسلمانان درباره‌ی منشأ زبان بوده است. (نک. Speyer, Erzählungen, 51-54; Kister, in Rippin, Approaches, 107-109; id., in IOS 1993, 140f.; Schöck, Adam, 79f., 87).
$ سجده فرشتگان در برابر آدم:
به دنبال آیه‌ی آموختن «نام‌ها» این آیه می‌آید: «و چون فرشتگان را فرمودیم: بر آدم سجده کنید، پس جز ابلیس - که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد- همه به سجده در افتادند» (بقره: 34؛ نک. اعراف:11-12؛ حجر:29-33؛ اسراء: 61؛ کهف: 50؛ طه: 116؛ ص: 72-76). مفسران نخستین با این استدلال که منظور از سجده‌ی مذکور، در درجه‌ی اول، اطاعت از خداوند و، در درجه‌ی دوم، ادای احترام به آدم بود دلیل سرپیچی ابلیس را شرح دادند. به عبارت دیگر، فرشتگان به سبب احترام به آدم و اطاعت از خداوند در برابر آدم سجده کردند نه به سبب پرستش آدم (طبری، تفسیر، 227/1). علمای بعدی به این مسئله پرداختند که شاید علت سجده‌ی فرشتگان و برتری آدم بر فرشتگان دانش (علم) آدم بوده است (فخر رازی، تفسیر، 212/2-214) و همچنین درباره‌ی این مسئله بحث کردند که آیا علم آدم هنگام عرضه بر فرشتگان معجزه محسوب می‌شود یا خیر (برای نمونه فخر رازی، تفسیر، 163/2-165 و169).

آفرینش آدم:

قرآن به چند مادّه‌ی خلق آدم از جمله خاک یا غبار (تُراب، آل عمران: 59)، گِل (طین، اعراف: 12) و خاک یا گِل چسبنده (طین لازِب) اشاره می‌کند. این ماده به شکل خاص‌تری چنین توصیف شده است: «گل خشک، گلی سیاه و بدبو» (صَلصال مِن حَمَأ مَسنون) و «گل خشکیده‌ای سفال مانند» یعنی گل پخته یا خشک شده (صَلصال کالفَخّار). معمولاً این واژه‌ها را به عنوان توصیف حالات مختلف ماده‌ای واحد تفسیر می‌کنند. مفسران تأکید می‌کنند که گل آدم (صَلصال) گل پخته نبوده، بلکه گلی بوده که بدون استفاده از آتش خشک شده است (طین یابِس/ تُراب یابِس)، چون در آیات 26-27 حِجر و آیات 14-15 رحمن آمده است که جنّ، برخلاف آدم، از آتش آفریده شد. تفاسیر روایی و احادیث نبوی به مکان‌های برگرفتن این خاک اشاره می‌کنند و تبیین‌هایی علّی نیز برای آن فراهم می‌آورند. طبق نظر برخی از مفسران، چندین نوع خاک مختلف از چهار گوشه‌ی زمین برگرفته شد تا دودمان آدم در رنگ و طبع متفاوت باشند. به عقیده‌ی دیگر مفسران، این خاک از مناطق مختلف عالم برگرفته شد تا هر بخش از کالبد آدم نظیر ناحیه‌ای از عالم باشد. عده‌ای هم بر این نظرند که گل آدم از هفت زمین (نک. طلاق:12) یا چهار عنصر برگرفته شد، تا ترکیبی از مزاج‌های چهارگانه باشد. بنابر نظریه‌ای دیگر، مادّه‌ی خلق جسم آدم از همه‌ی نقاط عالم آورده شد و به همین دلیل این جسم در مقایسه با عالم کبیر، عالم صغیر (العالم الأصغر) نامیده می‌شود.
خداوند خود مادّه‌ی خلق آدم را شکل داد و روح خود را در آن دمید (حجر: 29؛ ص:72). خداوند می‌فرماید: «آدم را به دستان خویش خلق کردم» (ص: 75). در برخی از تفاسیر، خداوند همانند یک سفالگر عمل کرده است. او اجازه داد تا گل خوب خمیر شود (خَمَّرَ) و سپس آن را سرشت (عَجَنَ). مسئله تفسیر صحیح «دست» یا «دستان» خدا جایگاه مهمی در مباحث جسم‌انگاری (تجسیم) و انسان‌انگاری (تشبیه) یافت. Speyer, Erzählungen, 43-46; M.J. Kister, Legends, 100-105; id., Ādam, 135-137; Schöck, Adam, 67-68, 74-78, 82-86; J. van Ess, TG, iv, 399-400; Gimaret, Dieu à l'image de l'homme, 190-198.

آفرینش حوا:

قرآن درباره‌ی خلق دومین بشر چنین می‌گوید: «ای مردم! از پروردگارتان که شما را از نفس واحدی آفرید و جفتش (زوجَها) را از او آفرید....» (نساء: 1). این «نفس واحد» (نفس واحِدَة) را آدم و «جفتش» را حوا می‌دانند (طبری، تفسیر، 224/4). به نظر مفسران نخستین، حوا از پایین‌ترین دنده‌ی آدم (قُصَیری)- که گاه به کوچک‌ترین دنده (الضلع الأقصر) هم تعبیر شده- یا از دنده‌ی سمت چپ آدم آفریده شده است. خلق حوا هنگامی که آدم در خواب بود و با این هدف انجام شد که آدم «بدان آرام گیرد» (اعراف: 189). در قرآن به زمان آفرینش حوا اشاره‌ای نشده است، اما بنابر بعضی احادیث، حوا هنگام اقامت گزیدن آدم در باغ بهشت ، که در آنجا به تنهایی گشت می‌زد، آفریده شد (ابن‌سعد، طبقات، 39/1؛ طبری، تفسیر، 224/5-225). مطابق روایات دیگر، حوا قبل از ورود آدم به جنّت آفریده شد (طبری، تفسیر، 229/1-230). قرآن بعد از وصف آفرینش حوا در آیه‌ی 189 اعراف، این‌طور ادامه می‌دهد: «پس چون با او [حوا] درآمیخت، باردار شد، باری سبک». قرآن محل وقوع این اتفاق را مشخص نکرده است، اما بسیاری از مفسران زمان بارداری حوا را بعد از هبوط از بهشت می‌دانند. (طبری، تفسیر، 145/9).

اقامت در بهشت، سرپیچی از دستور خداوند و هبوط به زمین:

خداوند به آدم و حوا دستور داد تنها با یک محدودیت از بهشت لذت ببرند: «ای آدم! خود و همسرت در این باغ (الجنّة) سکونت گیر؛ و از هر کجای آن خواهید فراوان بخورید؛ و به این درخت نزدیک نشوید، که از ستمکاران خواهید بود» (بقره: 35؛ نک. اعراف: 19). این پیمان خداوند با آدم بود (عَهدِنا إلی آدم، طه: 115). بسیاری از مفسران درخت ممنوعه را به خوشه‌ی غلّه (سُنبُلة)، گندم (بُرّ، حِنظَة)، درخت انگور (کَرمَة، شجرة العِنَب، شجرة الخَمر) یا درخت انجیر (تین) تعبیر کرده‌اند (طبری، تفسیر، 231/1-233). دیگر مفسران از درختی با میوه‌های خوشبو و خوشمزه سخن گفته‌اند. این درخت را «درخت دانش» (عِلم) یا «درخت جاودانگی» (خُلد) نیز نامیده‌اند (طه: 120). فرشتگان میوه‌اش را می‌خورند، چرا که آنان نامیرا هستند (عبدالرزاق، تفسیر، 226/2؛ نک. اعراف:20).
آدم و حوا به تحریک شیطان میوه‌ی درخت ممنوعه را خوردند (اعراف: 20-22؛ طه: 121) و از جنّت به زمین هبوط کردند (بقره: 36؛ اعراف: 24-25؛ طه: 123). مفسران نخستین شک ندارند که آدم گناه کرد، ولی گناهش را مقدّر تلقی می‌کنند. (J. van Ess, Zwischen Hađiṯ und Theologie, 161-168). مفسران بعدی، تحت تأثیر اصل عصمت پیامبران، تأکید می‌کنند که آدم و حوا را شیطان به «لغزش» کشانید (أزَلَّهما، بقره: 36) و آدم فراموش کرد (نَسِی، طه: 115)؛ یا این عصیان را نتیجه اشتباه در تشخیص می‌دانند (خطأ فی الاجتهاد)، چرا که آدم گمان کرده بود یک درخت خاص (شخص) ممنوع شده است، نه گونه‌ی آن درخت (نوع). او میوه‌ی درخت دیگری از همان‌گونه را خورد، نه همان درخت خاصی را که خدا به او نشان داده بود. در روایات آمده است که آدم از بهشت به مکانی در هند هبوط کرد و حوا به جایی در جدّه. آنها در عرفات، در نزدیکی مکه، به هم رسیدند. (Speyer, Erzählungen, 61-73; Schöck, Adam, M.J. Kister, Adam, 146-155; 89-96, 106-132, 185 ).

بخشایش و راهنمایی خدا:

پس از «لغزش»، «آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود و [خدا] بر او ببخشود (تابَ علیه)... ما [یعنی خدا] فرمودیم: جملگی از آن [باغ بهشت] فرود آیید. پس اگر از جانب من شما را هدایتی رسد، آنان که هدایتم را پیروی کنند، بر ایشان بیمی نیست و غمگین نخواهند شد» (بقره: 37-38). به نظر اغلب مفسران، آن «کلمات» که «آدم دریافت نمود»، همان سخنان او بوده است که: «پروردگارا! ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایی و به ما رحم نکنی، مسلماً از زیانکاران خواهیم بود». (اعراف: 23) بن‌مایه‌ی این آیات بخشودن انسان توسط خداوند و توبه‌ی انسان است. «هدایت» خداوند (هُدی، نک. طه: 122) و «توبه» مجموعاً باعث بازگشت انسان به بهشت می‌شود (طبری، تفسیر، 242/1-245). در آیین مسلمانان، توبه به اولین قدم به سوی حیات دینی بدل شد. (غزالی، إحیاء، 2/4-4)

برگزیدن آدم:

مسلمانان آدم را پیامبر می‌دانند، اما این امر صراحتاً در قرآن ذکر نشده است. خداوند آدم را همانند دیگر انبیاء و خاندان انبیاء، یعنی نوح، ابراهیم و خاندانش، خاندان عِمران پدر موسی، اسحاق، یعقوب و موسی برگزید (اصطفی). قدیمی‌ترین شهادت بر پیامبری آدم حدیثی منقول از ابوذر غفاری (د.32) است که در آن وی از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌پرسد: چه کسی اولین پیامبر بود و پاسخ می‌شنود که آدم. در آیه‌ی 122 طه گفته می‌شود که خدا آدم را «برگزید» (اجتَبی)، آن هنگام که پس از نافرمانی‌اش او را بخشود و راهنمایی کرد. در کلام اهل سنت، میان اصل عصمت و گناه آدم آشتی برقرار شده است و چنین استدلال کرده‌اند که رسالت آدم بعد از گناه او و بعد از هبوط او از بهشت بوده، بنابراین آدم در حین پیامبری گناهی مرتکب نشده است.

پیمان:

قبل از خلقت، «پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه‌ی آنان را برگرفت و ایشان را به خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی دادیم» (اعراف: 172). مفسران نخستین این آیه را عهد و پیمانی (میثاق) بین خدا و نوع بشر دانستند که انسان‌ها را به یکتاپرستی متعهد ساخت. در قرآن آمده است که این ذریه از «فرزندان آدم» برگرفته شدند، اما به نظر بسیاری از مفسران نخستین معنای این آیه این است که خداوند تمام دودمان آدم تا روز رستاخیز را از گُرده‌ی آدم بیرون آورد (مثلاً عبدالرزاق، تفسیر، 242/2). این تفسیر مورد قبول تمام فرقه‌های اسلامی نبود، اما مفهوم یکتاپرستی فطری انسان (فطرة، روم: 30) از همین آیه حاصل آمد (نک. طبری، تفسیر، 40/19-41؛ رشیدرضا، مَنار، 386/9-388؛ R. Gramlich, Der Urvertrage, 205-230).

دو پسر آدم:

قرآن داستان دو پسر آدم را نقل می‌کند که یکی از آنها دیگری را کشت، چرا که قربانی‌اش پذیرفته نشد و قربانی برادرش پذیرفته شد (مائده: 27-32). در تفسیر قرآن، این برادران را هابیل و قابیل می‌دانند. در روایات اسلامی، قابیل نخستین نمونه‌ی قاتل است و او نمونه شرّ و هابیل نمونه‌ی خیر است. (M.J. Kister, Ādam, 145-146; W. Bork-Qaysieh, Kain und Abel, 19-21).
منابع تحقیق :
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1392)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمه‌ی حسین خندق‌آبادی و دیگران، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط