1. مبانی نظری (1)
همان طور که سیستم عامل در رایانه، فضا را برای کاربر تعریف کند، یک مورخ هم باید مبانی نظری پیدا کند که همان فلسفهی تاریخ نام دارد. کسی که مبانی نظری ندارد، تاریخ خوان است نه تاریخ دان. مانند کسی که فقه میخواند ولی اصول نمیداند.2. شناخت منابع (2)
شناخت منابع ضروری است. این که بدانیم در منبع چه موضوعاتی طرح شده و دیگر این که بتوانیم منبع را ارزش گذاری کنیم.3. شمّ تاریخی (3)
این شم در اثر ممارست حاصل میشود و در انتخاب روش به ما کمک میکند و به ما کمک میکند در حوزهی خاصی از منابع متمرکز شویم. چه بسا مجبور باشیم به منبعی غیرتاریخی مراجعه کنیم. به عنوان نمونه در مورد «حسبه» به آثار شعرا مراجعه کنیم؛ چون شعرا معمولاً با محتسب درگیر بودهاند.4. روش شناسی (4)
روش شناسی- چنان که ملاحظه میشود- یکی از پیش نیازهای یک مطالعهی تاریخی است، اما غالباً مبنا و روش مشخصی برای ورود تاریخ به حوزهی علوم قرآن و حدیث- که محور مطالعات اسلامی است- تبیین نشده است. رویکرد تاریخی نگری در حوزهی فهم متون دینی و اسلامی به شدت غبارآلود و مبهم است و با آسیب جدی بی ضابطگی و بی مبنایی استخدام تاریخ در این علوم مواجه است.با وجود عنایت ویژهای که در متون دینی به تاریخ وجود دارد؛ در حوزهی علوم اسلامی و به طور مشخص علوم قرآن و حدیث شاهد نوعی انزوا نسبت به تاریخ هستیم. این انزوا از آن روست که نسبت بین تاریخ و علوم اسلامی، دچاراضطراب در دیدگاهها در مبانی شده و به نوعی بی انضباطی در روش گرفتار آمده است. آنچه در آسیب شناسی به حاشیه رفتن تاریخ باید مورد توجه باشد؛ به روش شناسی این علم مربوط میشود. در ادامه به سه آسیب مهم در حوزهی روش شناسی پرداخته میشود.
1. نگاه خطی
مشکلی که در تحلیل تاریخ در رشتهی علوم قرآن و حدیث و به صورت مشخص تاریخ حدیث، تاریخ تفسیر، تاریخ قرآن، تفسیر تاریخی قرآن و به طور کلی تاریخهای مضاف این رشته، با آن مواجهیم؛ نگاه خطی به تاریخ است. رویکرد غالب این گونه تاریخهای مضاف مبتنی بر همین نگاه و چیزی از مقولهی سرگذشت نامه نویسی و بیوگرافی نویسی است. تاریخ به معنای مطالعهی رویدادهای گذشته، نتیجهی نگاه خطی به تاریخ است. نگاه خطی، نگاهی تک متغیری است و نگاه جریانی، نگاهی چند متغیری.گاهی گذرا به آثاری که با رویکرد تاریخی در حوزهی علوم قرآن و حدیث نگاشته میشود، وجود آثاری با این صبغه را نشان میدهد، اما بر اساس نگاه جریانی به تاریخ، تاریخ را در واقع باید این گونه تعریف کرد: «مطالعهی نظام مند جریانها و واقعهها و روابط فیما بین آنها.» (5) بر این اساسی، تاریخ، مجموعهای از پاره خطهای به هم متصلاند که هرکدام از این پاره خطها یک نقطهی آغاز دارند و یک نقطهی پایان که به همدیگر متصلاند. نقطههایی را که محل اتصال هستند را واقعه میگوییم و خطوطی که طی آن یک جریان را تشکیل میدهند را جریان میگوییم.
تاریخ یک ترکیبی است از جریانها و واقعهها. نمیتوان قبول کرد که هیچ اتفاقی در تاریخ به صورت تصادفی اتفاق افتاده باشد. این که چرا افراد زیادی در اواسط قرن سوم به فکر صحاح نویسی میافتند، یک امر اتفاقی نیست. چرا باید تا حدود صد سال پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) کسی به فکر نیفتاده باشد که احادیث ایشان را جمع کند؟ چرا یک دفعه در حدود سال 300 هجری فردی به نام محمدبن یعقوب کلینی تصمیم میگیرد احادیث شیعه را در یک کتاب هشت جلدی جمع آوری کند؟..... به دو گونه میتوان با این سوالها برخورد کرد. «برخورد سرگذشتی» و «برخورد تاریخی». در دیدگاه سرگذشتی، دیگر سوال «چرا» پرسیده نمیشود. (6) توجه به واقعه (7) ها بدون توجه به جریان (8)ها، یک تاریخ ابتر است.
شناخت محدثان و کتابهای تفسیری و حدیثی آنها و حداکثر نوعی روش شناسی این آثار مفهومی حداقلی از تاریخ را به خود اختصاص داده است. این رویکرد از طرفی مبتنی بر عدم دریافت روشنی از مفهوم علم تاریخ و فلسفهی آن است و از سویی دیگر ناشی از عدم توجه به روشمندی علم تاریخ است به گونهای که نگاهی گذرا به مجموعهی استنادهای تاریخی در این آثار ضعف و نااستواری محسوسی را نمایان میکند.
2. تحلیل تک متغیری
عدم توجه به مجموعهی متغیرهای موثر در تحلیل یک واقعهی تاریخی نیز ناشی از تصور نمودار خطی از تاریخ است. فضای علم تاریخ مانند فضای فقه نیست که گزارهها ضرورتاً به صورت قطعی بیان شوند. ایراد گزارشها به صورت قطعی، تاریخ را به سمت قصه پیش میبرد. مورخ سعی میکند تا گزارشیها به صورت: «اما و اگر و شاید» بنویسد. بنابراین محقق تاریخ باید از ارائهی نتیجه به صورت سیاه و سفید اجتناب کند و آن را به صورت یک طیف معرفی کند.یک سونگری و جزم گرایی از آفات مهم یک تحلیل تاریخی محسوب میشود. در تحلیل یک پدیدهی تاریخی، همیشه نباید به دنبال یک متغیر و یک عامل گشت و باید سهم هر یک از این متغیرها را در نتیجه مشخص کرد. به عنوان نمونه در تحلیل مسئلهی «منبع تدوین حدیث»، توجه به همهی متغیرها از جمله اختلاط با قرآن، اتکاء به حافظه، مسئلهی اهل کتاب، احتیاط در نقل، ملاحظات سیاسی و ... لازم است.
رویکرد تاریخی و نگاه جریانی اقتضا میکند که عوامل مختلفی را در یک پدیدهی تاریخی سهیم بدانیم. البته نباید بین علل مختلف همسانی ایجاد کرد و همهی آنها را در عرض هم دید؛ بلکه باید آنها اصلی، فرعی کرد و به هر علت سهم متناسب خود- نه سهم مطلق- را اختصاص داد. بین خود جریانها و وقایع نیز یک رابطهی پیچیدهای برقرار است. خیلی از مواقع که به دنبال علت هستیم همهی علتها، آنهایی نیستند که درون سیستماند. مثلاً در مورد علت دستور عمربن عبدالعزیز در رفع منبع تدوین حدیث، باید دانست که عمربن عبدالعزیز قبل از آن که به دمشق بیاید و به تخت خلافت بنشیند، در مدینه بوده و نزد علمالی مختلف درس خوانده است و همیشه این ذهنیت برایش وجود داشته که چقدر خوب است سخنان نبوی همه در یک جا جمع شود. پس یک مورخ تاریخ حدیث، باید بداند که اگر بخواهد تمام وقایع و جریانها را در درون سیستم حدیث جستجو کند، قطعاً دچار اشتباه خواهد شد و باید این نکته را در نظر بگیرد که هر سیستمی، جزء یک سیستم بزرگتر از خودش است و لازم است به سیستمهای بزرگتر نیز مراجعه شود.
لزوم توجه به عرصهی خارج از جهان اسلام در تحلیل رخدادهای حدیثی از همین جهت قابل توجه است. در بسیاری از موارد، جریانهای موازی، در مواردی هم گرا و در دیگر موارد واگرا هستند. هنر مورخ است که بتواند رابطهی بین این جریانها و وقایع را کشف کند و مورد مطالعه قرار دهد. (9)
بررسی هم گرایی یا واگرایی تاریخی شیعه و اهل سنت، بررسی رابطهی تاریخی تمدن اسلامی با غیراسلامی، توجه به جهان مسیحیت و قرون وسطی در کنار تحلیلی وقایع درونی جهان اسلام و ... از لوازم نگاه جریانی به تاریخ است. به عنوان نمونه، یکی از ویژگیهای اختصاصی تاریخ تشیع، نوع را رابطهی بین شیعه و اهل سنت در قالب هم گرایی یا واگرایی است. شاید نتوان هیچ دورهای تاریخی را پیدا کرد که شیعه با اهل سنت قطع رابطه کرده باشد؛ بلکه از بین واگرایی و هم گرایی، غالباً دومی را انتخاب کرده است.
3. استصحاب قهقرایی
اصطلاحات تاریخی فراوانی در حوزهی علوم قرآن و حدیث وجود دارد. در تبیین این اصطلاحات که از پشتوانهی معنایی تاریخی برخوردارند، نمیتوان برخوردی شبیه برخورد با سایر اصطلاحات را داشت. مقولهی تبیین، یکی از مهمترین مباحث روش تحقیق و تبیین تاریخی از شاخصههای روش شناسی تاریخی است. تبیین دقیق یک اصطلاح تاریخی وقتی صورت میگیرد که شناخت آن از طریق کارکردهای تاریخی آن مورد توجه قرار گیرد. تا زمانی که ابعاد کارکرد تاریخی روشن نباشد؛ شناخت پدیدهی تاریخی ناقص خواهد بود. این که کارکرد شعر در قرون اوّلیه چیزی شبیه کارکرد صدا و سیمای امروزی بوده یا این که کارکرد تاریخی مسجد درگذشته بسیار گستردهتر از مساجد امروزین بوده است؛ فهم روشنتری از اصطلاح «شعر» و «مسجد» را در ذهن برجای میگذارد. این مسئله مخصوصاً در مورد اصطلاحاتی که بار معنایی تاریخی، هویت اصلی آنها را تشکیل میدهد، اهمیت ویژهای مییابد.تبیین اصطلاحات تاریخی حوزهی علوم قرآن و حدیث، عمدتاً با این آسیب روبروست که به طیف تاریخی معنایی توجه نشده و اصرار برآن است تا معنای اصطلاح امروزین به گذشته نیز تعمیم داده شود و هیچ فرقی بین کاربرد اصطلاح درگذشته و امروز گذاشته نشود. این نگاه، نگاهی ضدّ تاریخی است؛ چرا که ما این مفهوم را در عصر خود گرفتهایم و استصحاب قهقرایی کردهایم. (10)
در واقع کتب لغت در یک تبیین تاریخی کارآمد نیستند. «اصطلاح»، چیزی است که در دورهای متأخر از مصداق آن پدید میآید و همزاد آن نیست. اصطلاحاتی که در بستر تاریخ متولد میشوند باید در همان بستر تاریخی خود معنا شوند. از سوی دیگر چه بسا یک اصطلاح، امروزه معنای تاریخی -خود از دست داده باشد، و ما در یک تحلیل تاریخی دقیق نیازمند واکاوی آن معنای تاریخی هستیم. در همین راستا میتوان اصلی را به نام اصالت «تبدل تاریخی» معنی نیز تاسیس کرد.
نمونهی روشن این استصحاب قهقرایی را میتوان در غالب تبیینهای انجام شده از اصطلاح «شیعه» مشاهده کرد. شیعه، پدیدهای پویا و مطالعهی پدیدهای پویا در تاریخ سخت است. در کنار نگاه فرقهای به «شیعه» به عنوان آسیب مهم و میراث به جای مانده از کتابها و رسالههای ملل و نحل باید گفت شناخت تشیع از طریق علم لغت شناسی و حتی کنکاشهای صرف لغوی در ضمن آیات و روایات مسیر صحیحی برای شناخت این مذهب نیست. تشیع، هویتی متحد با اصل اسلام دارد و از این رو تشیع، نه استمرار اسلام است، نه تولد یافته در مهد اسلام، نه مولود طبیعی اسلام و نه کاشتهی بذری در عهد رسالت (11)؛ بلکه تشیع، خودّ اسلام است و البته برای رسیدن به چنین تصویری از تشیع باید فکر را کاملاً از تصور فرقه گونهی این مذهب زدود و از استصحاب قهقرایی در تبیین این اصطلاح پرهیز کرد. (12)
تفاوت مفهوم اصطلاح «درایة» در علم حدیث با مفهوم لغوی آن، اختلاف دیدگاهها در خصوص برخی اصطلاحات علوم قرآنی چون نزول، نسخ، تأویل، اعجاز و... از نمونههایی است که لزوم توجه به تبیین تاریخی یک اصطلاح را در حوزهی بحث نشان میدهد. به عنوان نمونه میزان تطابق تعبیر نزول در: «فَاُنزِلَت الآیه» با اصطلاح علوم قرآنی «نزول» قابل بررسی است؛ از همین رو برخی با همین توجه به تفاوت بین وحی بیانی و وحی قرآنی روی آوردهاند. (13) مراد از تعبیر «نزل» نیز در برخی از روایاتی که میگوید: «کذا نَزَل: این طور نازل شده است.»؛ نزول به معنای اصطلاحی آن نیست؛ بلکه ناظر به تنزیل در مقابل تأویل است. (14) یکی انگاشتن مفهوم «کتاب» در قرون متقدم و معاصر و عدم توجه به شکل گیری نوعی اشتراک لفظی را میتوان نمونهی بارز استصحاب قهقرایی دانست که پیش فرضهای نادرستی را در تحلیلهای تاریخی موجب شده است.
بر همین اساس، پدیدهی تدریج و تکامل در شکل گیری اصطلاحات تاریخی نیز به عنوان یک واقعیت تاریخی، امری پذیرفتنی است و این مسئله را باید امری متفاوت از تکامل واقعیتهای دینی دانست که امری ناپذیرفتنی است. (15)
پینوشتها:
1. Theoretical fundamental.
2. Resourses.
3. Heuvistic.
4. Methology.
5. پاکتچی، احمد، سلسلهی مباحث تاریخ حدیث، ص17.
6. پاکتچی، احمد، همان، صص18 و 19.
7. Event.
8. Movement.
9. همان، صص18 و 19.
10. برگرفته از درس استاد احمد پاکتچی، فرق الشیعة، تهران، دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، 1384(استصحاب، اصطلاحی فقهی و به معنای تسری دادن حکم موضوع به حالت سابقه است. تسری حکم به حالت لاحقه همان استصحاب قهقری است که مردود است.
11. آل کاشف الغطاء، محمد حسین، اصل الشیعة و اصولها، ص82 و مظفر، تاریخ الشیعة، ص8 و صدر، محمدباقر، نشأة الشیعة و التشیع، ص59.
12. احمدی، محمد حسن، نقد دیدگاهها درمورد پیدایش تشیع، مجلهی انجمن معارف اسلامی، تابستان86.
13. عسکری، سید مرتضی، القرآن الكریم و روایات المدرسین، ج3، ص217.
14. طباطبائی، سید محمد حسین، پیشین، ج12، ص108.
15. برای مطالعهی بیشتر ر.ک. احمدی، محمدحسن، «جایگاه امام محمدباقر (علیه السلام) در تبیین نظریهی امامت»، همایش ملّی امام محمدباقر(علیه السلام)، قم، دانشگاه باقرالعلوم (علیه السلام)، فروردین90.
احمدی، محمد حسن؛ (1393)، روش شناسی تاریخ در علوم قرآن و حدیث، قم: دانشگاه قم، چاپ اول.