قرآن در آداب ايراني
نويسنده: مرجان ميرحاج
حجاب چهره ي جان مي شود غبار تنم
خوشا دمي که از آن چهره پرده برفکنم (حافظ)
شايد، براي هر جواني يا کلاً هر انساني، پيش آمده باشد که با خود بگويد: خدا کيست؟ چگونه است؟ انسان چيست؟ و پايان کار انسان کجاست؟ شخصي از امام کاظم (ع) مي پرسد: خدا کيست؟ ايشان مي فرمايد: «خداوند حيّ است اما حيات او «حادث» (1) نيست و نيز، وجودي مستقل است که واجد و صفها نمي باشد. حيات خداوند، کيفيتي که به واسطه ي آن مورد مدح و ثنا قرار گيرد و يا مکاني که در آن متوقف گردد و يا جايي که در آن سکونت گزيند، ندارد، بلکه حيات او، ذاتي است» .
«هو الاول و الآخر و الظّاهر و الباطن و هو بکل شي ء عليم؛ اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چيزي داناست» . (سوره ي حديد، آيه ي 3)
امام علي (ع) در خطبه اي (خطبه ي موسوم به اشباح) مي فرمايد:
خداوند، اولي است که قبل ندارد، تا چيزي قبل از او باشد و آخري است که بعد ندارد، تا چيزي بعد از آن باشد.
«کل شي ء هالک الا وجهه ؛ جز ذات او همه چيز نابود شونده است. » (سوره ي قصص، آيه ي 88)
«و ما خلقنا السماوات و الأرض و ما بينهما لاعبين؛ و آسمان ها و زمين و آنچه را که ميان آن دو است، به بازي نيافريده ايم» . (سوره ي دخان، آيه ي 38)
«افحسبتم انما خلقناکم عبثاً و انکم الينا لا ترجعون؛ آيا پنداشتيد که شما را بيهوده آفريده ايم و اين که شما به سوي ما بازگردانيده نمي شويد؟ ! »
از امام صادق (ع) پرسيدند: چرا خداوند بندگان را آفريد؟
فرمود: «همانا خداوند آفريدگان خود را بيهوده نيافريد و آن ها را به حال خويش واننهاد و آن ها را نيافريد؛ تا سودي ببرد يا به وسيله ي آن، زياني را، از خودش دور کند، بلکه [آن ها را آفريد] تا به آنان سودي رساند و آن ها را به نعمت جاودان برساند» .
آنکه پر نقش زد اين دايره ي مينايي
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
حال، بايد بيان کنيم که انسان چيست و کيست و چه جنسي دارد؟
اي نسخه ي نامه ي الهي که تويي
وي آينه جمال شاهي که تويي
بيرون ز تو نيست، آنچه در عالم هست
از خود بطلب، هر آنچه خواهي که تويي (شبستري)
«اذ قال ربّک للملائکه اني خالق بشراً من طين؛ آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشري را، از گل، خواهم آفريد» . (سوره ي ص، آيه ي 71)
از ديدگاه دين، انسان موجودي، کاملاً مادي و طبيعي نيست، بلکه غير از ساخت جسماني بدن، يک ساخت غير جسماني روح يا نفس نيز، آن را سامان مي دهد.
«سپس، نطفه را لخته ي خوني ساختيم، آن گاه آن لخته ي خون را به صورت پاره ي گوشتي جويده شده درآورديم سپس پاره گوشت را، استخوان هايي ساختيم، بعد استخوان ها را، با گوشتي پوشانيديم، آن گاه آن را، آفريده اي ديگر ساختيم (به او حقيقت نفساني بخشيديم) سپس، او را درست اندام کرده، و از روح خويش در او دميديم» . (سوره ي مؤمنون، آيه ي 14)
«ثمّ سوّاه و نفخ فيه من روحه؛ و در پي خلقت نخستين انسان، به او شکل آدمي بخشيد و از روحي بلند که جلوه ي الهي دارد، در او دميد» . (سوره ي سجده، آيه ي 9)
«اي مردم، از پروردگارتان که شما را، از نفس يگانه اي آفريد و جفتش را نيز از او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسياري پراکنده است، پروا کنيد» . (سوره ي نساء، آيه ي 1)
اما اي عزيز، اگر از قرآن بپرسي: انسان چگونه است؟ به شما جواب مي دهد:
انسان بسيار ستمگر و نادان است. (سوره ي احزاب، آيه ي 72) ، بسيار ناسپاس است. (سوره ي حج، آيه ي 66) ، سرکش و طغيانگر است. (سوره ي علق، آيه ي 6) ، تنگ نظر است. (سوره ي اسراء، آيه ي 100) ، حريص است. (سوره ي معارج، آيه ي 19) ، عجول و شتابگر است (سوره ي اسراء، آيه ي 11) ، مجادله گرترين آفريدگان الهي شناسانده شده است. (سوره ي کهف، آيه ي 54)
« اولئک کالانعام بل هم اضلّ؛ آنان همانند چهارپايان، بلکه گمراه ترند» . (سوره ي اعراف، آيه ي 179)
هر کس عقلش بر شهوتش چيره شود، از فرشتگان برتر خواهد بود و هر که عقلش، به اسارت شهوتش درآيد، جايگاهي پست تر از حيوانات خواهد يافت.
مولانا همين معنا را در مثنوي خويش آورده است:
در حديث آمد که خلاق مجيد
خلق عالم را سه گونه آفريد
يک گروه را جمله عقل و علم وجود
آن فرشته است و نداند جز سجود
نيست اندر عنصرش حرص و هوا
نور مطلق، زنده از عشق خدا
يک گروه ديگر از دانش تهي
همچو حيوان از علف در فربهي
او نبيند جز که اصطبل و علف
از شقاوت غافل است و از شرف
آن سوم هست آدميزاد و بشر
از فرشته نيمي و نيمش ز خر
نيم خر، خود مايل سفلي بود
نيم ديگر مايل علوي شود
تا کدامين غالب آيد در نبرد
زين دو گانه تا کدامين برد نرد
مولانا
/س
خوشا دمي که از آن چهره پرده برفکنم (حافظ)
شايد، براي هر جواني يا کلاً هر انساني، پيش آمده باشد که با خود بگويد: خدا کيست؟ چگونه است؟ انسان چيست؟ و پايان کار انسان کجاست؟ شخصي از امام کاظم (ع) مي پرسد: خدا کيست؟ ايشان مي فرمايد: «خداوند حيّ است اما حيات او «حادث» (1) نيست و نيز، وجودي مستقل است که واجد و صفها نمي باشد. حيات خداوند، کيفيتي که به واسطه ي آن مورد مدح و ثنا قرار گيرد و يا مکاني که در آن متوقف گردد و يا جايي که در آن سکونت گزيند، ندارد، بلکه حيات او، ذاتي است» .
«هو الاول و الآخر و الظّاهر و الباطن و هو بکل شي ء عليم؛ اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چيزي داناست» . (سوره ي حديد، آيه ي 3)
امام علي (ع) در خطبه اي (خطبه ي موسوم به اشباح) مي فرمايد:
خداوند، اولي است که قبل ندارد، تا چيزي قبل از او باشد و آخري است که بعد ندارد، تا چيزي بعد از آن باشد.
«کل شي ء هالک الا وجهه ؛ جز ذات او همه چيز نابود شونده است. » (سوره ي قصص، آيه ي 88)
خدا چگونه مخلوقاتش را خلق کرد؟
«و ما خلقنا السماوات و الأرض و ما بينهما لاعبين؛ و آسمان ها و زمين و آنچه را که ميان آن دو است، به بازي نيافريده ايم» . (سوره ي دخان، آيه ي 38)
«افحسبتم انما خلقناکم عبثاً و انکم الينا لا ترجعون؛ آيا پنداشتيد که شما را بيهوده آفريده ايم و اين که شما به سوي ما بازگردانيده نمي شويد؟ ! »
از امام صادق (ع) پرسيدند: چرا خداوند بندگان را آفريد؟
فرمود: «همانا خداوند آفريدگان خود را بيهوده نيافريد و آن ها را به حال خويش واننهاد و آن ها را نيافريد؛ تا سودي ببرد يا به وسيله ي آن، زياني را، از خودش دور کند، بلکه [آن ها را آفريد] تا به آنان سودي رساند و آن ها را به نعمت جاودان برساند» .
آنکه پر نقش زد اين دايره ي مينايي
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
حال، بايد بيان کنيم که انسان چيست و کيست و چه جنسي دارد؟
اي نسخه ي نامه ي الهي که تويي
وي آينه جمال شاهي که تويي
بيرون ز تو نيست، آنچه در عالم هست
از خود بطلب، هر آنچه خواهي که تويي (شبستري)
«اذ قال ربّک للملائکه اني خالق بشراً من طين؛ آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشري را، از گل، خواهم آفريد» . (سوره ي ص، آيه ي 71)
از ديدگاه دين، انسان موجودي، کاملاً مادي و طبيعي نيست، بلکه غير از ساخت جسماني بدن، يک ساخت غير جسماني روح يا نفس نيز، آن را سامان مي دهد.
«سپس، نطفه را لخته ي خوني ساختيم، آن گاه آن لخته ي خون را به صورت پاره ي گوشتي جويده شده درآورديم سپس پاره گوشت را، استخوان هايي ساختيم، بعد استخوان ها را، با گوشتي پوشانيديم، آن گاه آن را، آفريده اي ديگر ساختيم (به او حقيقت نفساني بخشيديم) سپس، او را درست اندام کرده، و از روح خويش در او دميديم» . (سوره ي مؤمنون، آيه ي 14)
«ثمّ سوّاه و نفخ فيه من روحه؛ و در پي خلقت نخستين انسان، به او شکل آدمي بخشيد و از روحي بلند که جلوه ي الهي دارد، در او دميد» . (سوره ي سجده، آيه ي 9)
«اي مردم، از پروردگارتان که شما را، از نفس يگانه اي آفريد و جفتش را نيز از او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسياري پراکنده است، پروا کنيد» . (سوره ي نساء، آيه ي 1)
اما اي عزيز، اگر از قرآن بپرسي: انسان چگونه است؟ به شما جواب مي دهد:
انسان بسيار ستمگر و نادان است. (سوره ي احزاب، آيه ي 72) ، بسيار ناسپاس است. (سوره ي حج، آيه ي 66) ، سرکش و طغيانگر است. (سوره ي علق، آيه ي 6) ، تنگ نظر است. (سوره ي اسراء، آيه ي 100) ، حريص است. (سوره ي معارج، آيه ي 19) ، عجول و شتابگر است (سوره ي اسراء، آيه ي 11) ، مجادله گرترين آفريدگان الهي شناسانده شده است. (سوره ي کهف، آيه ي 54)
« اولئک کالانعام بل هم اضلّ؛ آنان همانند چهارپايان، بلکه گمراه ترند» . (سوره ي اعراف، آيه ي 179)
هر کس عقلش بر شهوتش چيره شود، از فرشتگان برتر خواهد بود و هر که عقلش، به اسارت شهوتش درآيد، جايگاهي پست تر از حيوانات خواهد يافت.
مولانا همين معنا را در مثنوي خويش آورده است:
در حديث آمد که خلاق مجيد
خلق عالم را سه گونه آفريد
يک گروه را جمله عقل و علم وجود
آن فرشته است و نداند جز سجود
نيست اندر عنصرش حرص و هوا
نور مطلق، زنده از عشق خدا
يک گروه ديگر از دانش تهي
همچو حيوان از علف در فربهي
او نبيند جز که اصطبل و علف
از شقاوت غافل است و از شرف
آن سوم هست آدميزاد و بشر
از فرشته نيمي و نيمش ز خر
نيم خر، خود مايل سفلي بود
نيم ديگر مايل علوي شود
تا کدامين غالب آيد در نبرد
زين دو گانه تا کدامين برد نرد
مولانا
پي نوشت :
1. حادث: ايجاد شده، چيزي که قبل از بودنش، نيستي بوده است و در واقع يک زماني وجود نداشته و بعداً بوجود آمده است.
/س