مترجم: فضلالله نیکآیین
ترجمهی مجدّد شاهکار یک نویسندهی بزرگ و برجسته از روی ترجمهی آن در یک زبان خارجی به زبان اصلی آن نویسنده، در صورتی که وی آثار دیگری به زبان مادری خود نوشته باشد، کار بسیار دشواری نیست. زیرا مترجم میتواند از طریق مطالعه و بررسی دقیق آثار او به طرز فکر، روش کار، جزئیات ادبی و نوع کلمات و اصطلاحات و عباراتی که نویسنده بکار برده، سخت کوشش کند و آن کتاب را (که فرضاً نسخهای از آن به زبان مادری نویسنده موجود نیست) به زبان اصلی وی برگرداند. البته داوری دربارهی درجهی توفیق مترجم در انجام چنین مهم را باید به عهدهی مترجمین توانا و ادیبان فنّ واگذاشت. به شیوهای مشابه، اگر اتفاقاً یکی دو کتاب یا دست کم چند رساله و نوشته از لوقای حواریّ به زبان عبری دردست داشتیم. آنگاه میتوانستیم انجیل او را که به زبان یونانی نوشته شده با زحمت کمتر و دقّت بیشتر به زبان عبری برگردانیم. امّا بدبختانه در مورد وظیفهای که ما به عهده داریم، شرایط حتّی چنین نیز نیست. نه چیزی در زبان عبری از گفتهها و تعالیم حضرت عیسی (علیهالسلام) باقی است که معلوم شود لوقا (یا نویسندهی انجیل لوقا) از روی چه متنی آن سرود ملکوتی حاوی کلمه اودُکیا (1) را ترجمه کرده و نه کتاب و رساله و نوشتهای به یک زبان سامی از لوقای حواری باقی مانده است.
برای ایضاح بیشتر مطلب و بخاطر آنکه خوانندگان انگلیسی زبان (2) به اهمیّت فوقالعادهی این نکته پیببرند، میتوان فرضاً از بهترین استادان و مترجمان ادبیّات انگلیسی و فرانسه درخواست کرد که فلان اثر دراماتیک شکسپیر را از روی ترجمهی فرانسوی آن - بدون آنکه اصل انگلیسی را داشته باشند یا با دیگر آثار شکسپیر آشنا باشند - به انگلیسی برگردانند و ببینند که تفاوت این ترجمه با متن اصلی شکسپیر از لحاظ جملهبندی و معنای و ظرافت و دیگر نکات ادبی و هنری از زمین تا آسمان خواهد بود. ابنسینا، فیلسوف و دانشمند بزرگِ مسلمان ایرانی آثارش را به زبان عربی مینوشت؛ بعضی از این آثار در دوران گذشته به زبان لاتین ترجمه شد و بعدها چون اصل آن آثار از میان رفته بود، مترجمین مسلّط به لاتینی و عربی آنها را مجدداً به عربی برگرداندند. امّا آیا انصافاً میتوان ادعا کرد که این ترجمههای عربی به قلم نیرومند و سحرانگیز آن نابغهی اسلامی است؟ مسلماً پاسخ منفی است.
از این مقدمهچینی میگذریم و به واژهی یونانی ایرینی میپردازیم. در بخش قبلی نکاتی را یادآور شدیم و بدّقت استنتاج کردیم که معادل این واژه در زبان عربی کلمهی شالوم است؛ در اینجا اضافه میکنیم که در «نسخهی هفتاد مترجم» کتاب مقدّس و متون عبری نیز کلمات مذکور بجای یکدیگر قرار داده شدهاند. و امّا واژهی مرکّب یونانی اودُکیا از مقولهی دیگری است زیرا در نسخهی «هفتاد مترجم» بکار نرفته است و پیدا کردن معادل یا مترادف آن در زبان اصلی عبری یا آرامی بسیار دشوار است. در انجیل برنابا نیز صحبتی از این سرود ملکوتی و قصّهی شبانان بیت لحم در میان نیست و در اناجیل اربعه و دیگر بخشهای عهد جدید نیز هیچ کجا این واژه تکرار نشده است.
در زبان یونانی کنونی، از واژه اودُکیا و اودُکسیا برای نامگذاری دختران استفاده میشود. این واژه از دو جزء eu یعنی «خوب، عالی، بهترین» و dokeo (مأخوذ از doxa) یعنی «ستایش، حمد، جلال و ...» ترکیب شده است. و برای پیدا کردن کلمهی اصلی سامی در سرود ملکوتی فرشتگان که به گوش شبانان پاکدل بیت لحم رسید و نویسندهی انجیل لوقا آنرا بصورت اودُکیا ترجمه کرده، ناگزیزیم اشتقاق و ریشهشناسی این کلمه را اندکی بیشتر دنبال کنیم امّا قبل از انجام این کار توجّه خواننده را به تاریخچهی حوادث کلیسایی و سانسور کردنها و تحریفات و دستکاریهایی که در طی قرون در مورد کتب مقدسه صورت گرفته، جلب کنیم تا منجمله آشکار شود که چگونه ترجمهی غلط یا عمدی کلمهی اصلی این سرود به اودُکیا آنرا از محتوای الهی و بشارت پیامبرانه آن خالی کرده و کلمهای را که با اندک تفاوت تلفّظی در دو زبان عبری و عربی به صورت أحمَد و مَحمَد بود، به شعار کلّی توخالی «حسن نیّت و رضامندی» در میان مردم تبدیل کرده است.
بخاطر اطّلاع دقیق خواننده، یادآور میشوم که از کتاب عهد جدید که به زبان یونانی نوشته شده، دو ترجمهی عمدهی مهم وجود دارد، یکی به زبان لاتینی است و دیگری به زبان آرامی یا سریانی (ضمناً باید دانست که در ادبیّات آرامی لغت «سریانی» هرگز بکار نمیرود.) کتاب اوّل به «نسخهی لاتینی ژِروم» معروف است و دوّمی به پِشیثّه (البّسیط) و در مورد هر دو کتاب نیز یک عنوان واحد یعنی کلمهی (3) Simplex بکار رفته است. البته در حال حاضر اطّلاعات و مطالب بسیار حسّاس و جالب توجهی دربارهی این تراجم دوگانهی باستانی مشهور بدست آمده است که میتواند باعث ناراحتی و سرافکندگی آگاهترین مورّخان عیسوی و سرسختترین فقهای کلیسا گردد ولی ما فعلاً از بحث دربارهی این مطالب صرفنظر میکنیم و فقط یادآور میشویم که نسخهی آرامی عهد جدید بنام البسیّط از نسخهی لاتینی ژِروم قدیمیتر است. همه میدانند که کلیسای رُم مدّت چهارقرن پس از میلاد مسیح هیچ نسخهای از کتب مقدسه یا رسالات مربوط به نماز و دعا به زبان لاتین در دسترس نداشت بلکه همه چیز به زبان یونانی بود. تا سال 325 میلادی که آن شورایعالی کلیسایی بدنام در نیقیّه تشکیل شد، هنوز کتب و رسالات رسمی کلیسا آماده نشده بود و در واقع هنوز دربارهی آنها اختلافنظر وجود داشت. در آن زمان دهها انجیل و رساله بنام حواریون مختلف با دیگر یاران و همراهان حضرت عیسی (علیه السلام) وجود داشت که جوامع و کلیساهای متنوع عیسوی آنها را عزیز و محترم میانگاشتند ولی شورایعالی نیقیّه همهی آنها را جعلی و غیر موثّق اعلام کرد! و چون کانون زبان و آموزش و دانش آرامی شهر اورفا (4) بود - و انطاکیه هرگز این مقام را نداشت - اسفار و رسالات عهد جدید نیز در این شهر، پس از پایان شورایعالی کلیسایی فوقالذکر، از یونانی ترجمه شد.
پژوهشی دقیق در آثار و ادبیّات و تاریخ دوران اوّلیه عیسویّت نشان میدهد که نخستین آموزگاران و مربیان و واعظین انجیل یهودیانی بودند که زبان آرامی (سریانی) میدانستند. البته نمیدانیم که این انجیل، در آن زمان، سندی مکتوب بود یا آنکه نام مکتب و مذهبی نامدوّن بود که شفاهاً تعلیم و تبلیغ میشد؛ این خود سؤال مهم قابل پژوهشی است که در بررسی کنونی ما نمیگنجد. امّا یک مسألهی، مسلّم و محقّق است و به کار ما ارتباط دارد و آن اینست که میدانیم عیسویان اوّلیه دعا و نماز و مراسم مذهبی خود را به زبان آرامی بجا میآوردند. آرامی در آن زمان، زبان مشترک یهودیان، سوریان، آسوریان، فنیقیان و کلدانیان بود. و بدیهی است که عیسویّان متعلق به این اقوام آرامی زبان مسلماً ترجیح میدادهاند که به زبان آشنای خود بخوانند و دعا کنند و بالنتیجه اناجیل مختلف، رسالات مذهبی، کتب ادعیه و دیگر کتابچهها و اوراق حاوی احکام و قوانین شریعت به زبان آرامی تحریر میشده است. حتّی ارامنه نیز قبل از تکمیل الفبای ویژهی خود در قرن پنجم میلادی، از زبان آرامی استفاده میکردهاند.
از سوی دیگر، جدیدالمذهبان و ایمان آورندگان به «طریق تازه» از میان اقوام غیریهود، از نسخهی «هفتاد مترجم» عهد عتیق که به زبان یونانی بود، استفاده میکردند. در واقع، متخصصّان فلسفهی یونانی و خدمتگذاران و «روحانیون» سابق میتولوژی و بتپرستی یونان که اکنون به «طریق تازه» گرویده بودند و نسخهی «هفتاد مترجم» عهد عتیق را در برابر خود داشتند، میتوانستند، بدون زحمت زیاد، چیزی به نام «عهد جدید» را بمنزلهی تَکمله یا تتمّهی عهد قدیم تهیه کنند.
یکی از موضوعات پژوهشی فوقالعاده ارزشمند برای فقهای دانشمند و موحّد اسلامی و فضلای یکتاپرست دیگر آن است که کنکاشی تاریخی و علمی کنند و ببینند که انجیل بیشائبه و تعالیم بیغل و غش حضرت عیسی (علیهالسلام) آن پیامبر بزرگوار الله چگونه به منبع اصلی دو جریان عظیم اندیشهی سامی و تفکّر یونانی تبدیل شده و چگونه چندگانهپرستی یونانی سرانجام تحت حکومت ظلم و استبداد امپراتوران یونانی و لاتینی و سیطره و بیداد اساقفهی خرافاتی و ناشکیبا و تثلیثپرستِ رُم و بیزانس بر یگانهپرستی سامی چیره گردیده است.
موضوع دیگر سؤالاتی چون وحدت ایمان، انسجام مکتب و «الهی» بودن یا نبودن کتب عهد جدید است. چنانکه گفتیم کلیسای عیسوی بیش از سه قرن چیزی به شکل عهد جدید کنونی در دست نداشت. هیچکدام از کلیساهای سامی یونانی در انطاکیه، اورفا، بیزانس و رُم، قبل از تشکیل شورایعالی نیقیّه، مجموعهی کامل اسفار و رسالات عهد جدید یا حتّی اناجیل اربعه را در اختیار نداشتند. و واقعاً انسان مایل است بداند که اعتقاد و آیین آن عیسویانی که فیالمثل فقط انجیل لوقا یا انجیل یوحنا یا انجیل مرقس را در اختیار داشتند، راجع به مسائل احکام جزمی کنونی چون عشاء ربّانی، تعمید، تثلیث و تجسّم «خداگونهی» عیسی (علیهالسلام) و دهها حکم و مطلب و رسم و دستور «کلیسا فرمودهی» دیگر چه بوده است؟ از جمله نسخهی آرامی البسیط آن «کلمات نهادی و ضروری» (5) مذکور در انجیل لوقای موجود را شامل نیست! و دوازده بند نهائی فصل 16 (یعنی فصل آخر) انجیل مرقس (6) در نسخ خطّی یونانی پیدا نمیشود! آن باصطلاح «دعا به خداوند» که در اناجیل متّی و لوقا آمده (7)، بر نویسندگان اناجیل مرقس و یوحنّا نامکشوف است! در حقیقت، بسیاری از تعالیم مهمّی که در فلان انجیل آمده، بر کلیساهای دیگری که فاقد آن انجیل بودهاند، مطلقاً مجهول بوده است. در نتیجه میتوان بعیان مشاهده کرد که در قرون اولیّه عیسویّت، هیچ شکلی از وحدت کلمه و ایمان در مسائل پرستشی، اعتقادی، انضباطی، قانونی و تشریفاتی در میان کلیساها و ارباب آنها وجود نداشته است (و البته امروزه هم وضع از همین قرار است.
چیزی که میتوان بدرستی از ادبیّات عهد جدید بکف آورد آن است که کتاب مقدّس عیسویّان دوران حواریون و قرون اوّلیه، همان اسفار مقدسهی یهود و نیز انجیلی حاوی کلام و پیام راستین خداوند به حضرت عیسی (علیهالسلام) بود که در آن عیناً مانند همین سرود ملکوتی ملائک مقرّب، خبر از اسلام و احمدیّت داده شده بود. رسالت ویژهای که الله به رسول خود حضرت عیسی (علیهالسلام) داده بود آن بود که یهودیان را از انحرافات و اعتقادات نادرست در باب آمدن «مسیحائی» از تیرهی داود برگرداند و به آنان یادآور شود که آن ملکوت خدا بر زمین - که انتظارش را میکشیدند - به دست مسیحائی از خاندان داود تحقّق نخواهد یافت بلکهِ مسیحای راستین احمد نام دارد و از خاندان اسمعیل است و این نام معادل دقیق و حقیقی کلماتی چون اودُکسوس و پِریکلیتُس (8) (فِریقلیطُس) است که اناجیل یونانی تا به امروز برای ما حفظ کردهاند. [و مسلماً خوانندگان ما هم اکنون حدس زدهاند که یکی از بخشهای مهم این کتاب را به بررسی مسألهی فِریقلیطُس اختصاص خواهیم داد.] بهرحال، فعلاً صرفنظر از آنکه واژهی مذکور را پِریکَلیتُس یا «پَراکلیت» (9) بدانیم، نکتهی مهم (که کلیساها هم قادر به انکار آن نخواهند بود) آنست که قرار بوده است فرستادهی دیگری به اسامی فوقالذکر بیاید (حالا اسمش را بخاطر آنکه معنای آن عیناً به نام محمّد و احمد تطبیق میکند، تغییر دهید!) و این خود یادآور حقیقت درخشانی است که حضرت عیسی (علیهالسلام) در قفای خود مذهبی ناتمام و تکمیل نشده باقی گذارده است که میبایست توسط فرستادهای دیگر که یوحنّا و متّی او را «روح» (10) مینامند، به کمال برسد. البته بنظر ما این «روحِ» پیامبرانه، خدایی دیگر یا یکسوّمِ سه تا در تثلیث خدایان نیست بلکه روح قدّوسی احمد است که مانند ارواح دیگر رسولان خدا از قبل در بهشت وجود داشته است (به انجیل برنابا مراجعه فرمایید). اگر به شهادت یک انجیل، یعنی انجیل یوحنّا، روح عیسی (علیهالسلام) قبل از آنکه به کالبدی انسانی حلول کند، وجود داشته، در آنصورت موحّدین مسلمان نیز میتوانند به شهادت انجیل دیگری یعنی انجیل برنابا بدرستی اعتقاد داشته باشند که روح محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز قبل از ولادت آن حضرت در جهان موجود بوده است و چرا چنین نبوده باشد؟ ولی در این رهگذر هم میتوان یک سؤال بسیار جدّی از تمام کلیساهای عیسوی بعمل آورد و آن سؤال اینست: آیا کلّیهی کلیساهای عیسوی در آسیا و آفریقا، قبل از تشکیل شورایعالی نیقیّه، انجیل یوحنّا را در اختیار داشتهاند یا خیر؟ اگر جواب مثبت باشد، در آن صورت درخواست میکنیم که بخاطر خدا دلایل و مدارک خود را عرضه کنند. و اگر جواب منفی باشد، باید اعتراف کرد که بخش عظیمی از عیسویّان کوچکترین اطّلاعی دربارهی «پَراکلیت» شما نداشتهاند! (این واژهی ناموجود و «من درآوردی» در زبان یونانی حتّی به معنای «تسکین دهنده» و «میانجی» مورد ادعای کلیساهای عیسوی نیست و اصلاً بیمحتوا و بیمعناست). باری، آنچه گفتهایم خود اتهامات بزرگ و جدّی و مهمّی علیه «عیسویّت تثلیث» است و بد نیست یکی از ارباب محترم کلیسا به آنها پاسخی متین و منطقی دهد.
اکنون که تصوّر میکنم خواننده اندکی بیشتر دربارهی موضوع اطّلاع پیدا کرده باشد به مسألهی حسّاس اودُکیا بازمیگردم. در نسخهی آرامی البسیطِ (عهد جدید) واژهی یونانی اودُکیا را (که در یونانی ایودُکیا (11) و ایوثُکیا (12) تلفّظ میشود) به سُورَه طاوَه (13) ترجمه کردهاند که معنای آن «امید نیک» یا «انتظار خوب» است و حال آنکه در نسخهی لاتینی ژروم آنرا به Bon Voluntas یعنی «حسننیّت» یا «خیرخواهی» برگرداندهاند.
و اینک این حقیر از همهی ادبا و فضلای یونانی درخواست میکنم که اگر امکان دارد ادّعای مرا مبنی بر آنکه مترجمین آرامی و لاتینی نسخ مذکور در تفسیر و ترجمه واژهی اودُکیا سخت دچار لغزش و اشتباه شدهاند، ردّ کنند. البته من وجداناً نمیتوانم آن مترجمین را به تحریف عمدی متهم سازم زیرا ترجمهی آنها نیز کاملاً بیاساس نبوده است. ولی حتّی در این حالت نیز، آنها نتوانستهاند معنای پیامبرانهی حقیقی این واژه را منتقل سازند. آیا آنان نمیدانستند که معادل دقیق «امیّد نیک» در یونانی اودُکیا نیست بلکه واژههائی چون eu elpis یا euel Pistia با آن دقیقاً تطبیق میکند؟ همین نکته برای اثبات عدم دقّت آنان در ترجمه کفایت میکند. و در ترجمهی لاتینی نیز همین اشتباه را مرتکب شدهاند زیرا معادل واژهی Bona Voluntas (حسننیّت) کلمهی یونانی Euthelyma است نه اودُکیا. این استدلال زبانشناختی و توضیحات دقیقی که ذیلاً خواهیم داد، باید مورد توجّه کشیشان و اساقفهی واتیکان، قسطنطنیّه و کانتربوری (14) قرار گیرد که این سرود «حمد خداوند» یا Gloria in Excelsis را در مراسم آیین عشاء ربّانی و مقدّسات سبعه قرائت میکنند.
الف) ریشه و مدلول واژهی اودُکیا
اینکه باید دید که معنی درست واژهی اودُکیا چیست؟ پیشوند صفتی eu در یونانی به این معانی است: «خوب، عالی - تر، ترین» و واژهی doka و doxa که مثلاً در کلمهی مرکّب ارتدکس هم مشاهده میشود به معنای «جلال، عزّت، شهرت، آرزوی خوب و چیز خوب و ستوده و مورد علاقه» است. این واژه معانی فرعی دیگری هم دارد که از آن صرفنظر میکنیم. (15) در واقع نخستین بند آن سرود ملکوتی نیز در یونانی حاوی همین کلمه است:«خدا را doxa (جلال) در اعلی علّییین»
در فرهنگهای لغت زبان فرانسه نیز واژهی مذکور و ترکیبات آن به همان معانی فوقالذکر کاربرد دارد. و اکنون برای آنکه بالاخره به کشف آن واژهی اصلی آرامی (عبری) که در سرود ملکوتی مذکور بکار رفته و در یونانی به شکل اودُکیا درآمده، نائل آییم بسراغ واژهی دیگری در زبان عبری میرویم که عیناً همان معانی و خواص و ظرائف معنائی اودُکیا را دارد.
ب) أشکال عبری مَحمَد (وحِمدَه) و مدلول آنها
مقدمتاً بگویم که پژوهشهای نسبتاً وسیع این حقیر در کتاب مقدس و ادبیّات مذهبی در زبانهای قدیم و جدید مختلف مرا به این برداشت رسانده است که اصولاً برای درک و فهم معانی دقیق و روح کتب مقدسهی عهود قدیم و جدید باید آنها را از دیدگاهی اسلامی مورد مطالعه قرار داد. فقط در چنین حالتی است که میتوان به ماهیّت و کیفیّت راستین وحی و الهام پیبرد، خردمندانه ارزیابی کرد و در دایرهی عشق و پرستش خدایی گام نهاد. و فقط در چنان حالتی است که میتوان تمام عوامل ساختگی و دروغین و باطل و نامتجانس و ضد و نقیض را که در آنها گنجانده شده کشف نمود و کتب خدایی را باطلزدایی کرد. و از همین زاویه است که من از وجود این کلمهی یونانی اودُکیا استقبال میکنم زیرا بعیان میبینم که با کلمات عبری مَحمَد، مَحَمُد، حِمدَه و نیز کلمه حِمِد که بارها در سراسر کتب عهد قدیم تکرار شده، مطلقاً تطبیق میکند و اینک این کلمات را یکایک مورد بررسی قرار میدهیم:حَمَد این فعل که از سه صامت ح، م و د تشکیل میشود و ریشهی مشترک واژههای مشابه در تمام زبانهای سامی است، در سراسر کتب مقدسهی عبری زبان بیانگر معانی زیر است: «عاشق شدن، چیزی را سخت آرزو کردن و اشتیاق سوزان برای تحقّق آرزویی» و کسانی که عربی میدانند، این معانی را در کلمهی عربی شهوت نیز خواهند یافت و کلمهی حمَد نیز در کتب عهد قدیم دقیقاً بهمین معنی بکار رفته است. مثلاً یکی از مواد «دهفرمان» حضرت موسی (علیهالسلام) در توراة از قرار زیر است:
«طمع مکن در زن همسایهات» که اصل عبری آن چنین است: «لو تَحَمُد اِیش رِئیخَه». (16) حِمِد از مشتقات ریشهی فوقالذکر؛ اسم مذکّر که حِیمَده مؤنثّ آنست و هر دو به معنای: «شهوت، آرزو، طمع، لذّت، مقصد آرزو و انتظار» (17).
مَحمَد و مَحَمُد أشکال اسم مفعول از همان ریشه حَمَد و به معنای: «مطلوب، مرغوب، نفیس، معبود، مقصود، مطلوبترین، مرغوبترین و ...» (18).
در اینکه شکل عربی کلمه یعنی مُحَمّد و أشکال عبری مَحمَد و مَحَمُد از یک ریشه و فعل واحد مشتق شدهاند و با وجود اندک تفاوت تلفّظی و رسمالخطّی معنای واحدی دارند، هیچ زبانشناس و ادیبی و هیچ فرد عبریزبانی حتّی یک ثانیه تردید نکرده است.
و اکنون میتوان بضرس قاطع گفت که واژهی یونانی اودُکیا ترجمهی تحتاللفظی حِیمَده در عبری است و طبیعی است که معادل واژهی مَحَمُد نیز در زبان یونانی eudoxos خواهد بود. و البته معنای دقیق آنها نیز از قرار زیر است: «مطلوبترین، ستودهترین، محبوبترین و چیزی یا کسی که غایت آرزو و انتظار است».
ج) نخستینبار که صفت مُحَمّد اسم خاص میشود
این نکته که از میان تمام انبیاء آدم و برای نخستینبار در تاریخ بشر صفّت مُحَمّد بمنزلهی اسم خاصّ بر فرزند عبدالله و آمنه در شهر کوچک مکّه گذارده میشود، خود یک معجزهی بیهمتا در تاریخ مذهب است. در این حادثه دیگر نمیتوان بدنبال جعل و تقلّب و سحر و جادو رفت. پدر (19) و مادر محمّد بتپرست (20) بودند و نمیتوانستند از چند جملهی پیامبرانه در میان کتب مقدسه یهود و نصارا - که پژوهش فراوان میطلبیده - اطلاع داشته باشند که در آنها اشارت به رسول بزرگ موعودی رفته است که خواهد آمد و دین اسلام را بنیان خواهد گذارد. انتخاب نام محمّد و احمد را برای پیامبر بزرگ اسلام نمیتوان یک حادثه و اتّفاق توضیحناپذیر دانست. تردیدی نیست که الهامی و قضائی در کار بوده است.تا اینجا حقیر در کمال امانت اهمیّت و ارزش اشکال عبری و عربی حَمَد را چنانکه همهی لغتشناسان و مترجمان مطّلع تأیید خواهند کرد، باطّلاع خوانندگان رساندهام و فقط باید اضافه کنم که لغات حیمَده و مَحَمُد در کاربرد مذهبی به معنای «ستوده، برگزیده و جلال و شکوه و ستایش» است زیرا از میان مخلوقات خداوند چه چیز میتواند «باشکوهتر، ستودهتر، برگزیدهتر و مجللّتر» از چیزی باشد که به شدیدترین وجه «مورد آرزو» است؟ در قرآن کریم نیز حَمدَ که حمَد و مَحمّد از آن مشتق شده به همین معنا به کار رفته است. و چنانکه در رؤیای پیامبرانهی دانیال نبّی دیدیم (21)، جلال و شکوه محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بر هر مخلوق دیگر سبقت میجوید و این معنا در قرآن کریم نیز بشرح زیر بیان شده است: لولاکَ لَما خَلَقتُ الأفلاکَ (22) «اگر برای تو نبود، افلاک را نیافریده بودیم.» امّا والاترین افتخار و عزّتی که خداوند متعال به گرامیترین رسول خدا اعطا فرمود، رسالت استقرار و تکمیل دین راستین الله تحت نام اسلام بود، نامی که مانند نام بنیانگذارش محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، خود بیانگر معانی تسکینبخش و سودمند و جامع چون «صلح، ایمنی، امنیّت، آرامش و نجات و رستگاری و رضا و تسلیم در برابر اراده و خواست خداوند» و در یک کلام مظهر «خیر مطلق» در برابر «شرّ مطلق» است.
د) حضرت عیسی (علیهالسلام)، مبشّر اسلام
آن صحنهی ملکوتی سرودخوانی ملائک که شبانان پاک و سادهدل بیت لحم هنگام ولادت عیسی (علیهالسلام) افتخار رؤیت آن را داشتند، بسیار مقتضی و بموقع بود. زیرا در آن شب یک پیامبر بزرگ الله و یک بشارتآور قدّوسی اسلام پا به جهان مینهاد. چنانکه عیسی (علیهالسلام) خود منادی ملکوت خدا بر روی زمین بود، انجیلش (23) نیز پیشگفتار قرآن بود. میلاد حضرت عیسی (علیهالسلام) آغاز دوران نوینی در تاریخ اخلاق و دین بود. او خود آن مُحَمُد نبود که میبایست چندی بعد ظهور کند، شیطان را شکست دهد و «حکومت شرک و بتپرستی» را در ارض موعود ریشهکن سازد. در زمان عیسی (علیهالسلام)، آن «هیولای چهارم» یعنی امپراتوری نیرومند رُم همچنان رشد میکرد و دامنهی فتوحات خود را به نقاط جدید در جهان میرساند و هنوز «هیولای چهارم» اورشلیم را همراه با معبد مجلّل و کَهانت کُهنهی آن نابود نکرده بود. عیسی (علیهالسلام) «نزد قوم خود رفت و آنان او را نپذیرفتند.» و از میان یهودیان، فقط معدودی که او را شناسایی کردند، به افتخار دریافت لقب «فرزندان ملکوت خدا» نائل شدند و بقیه را خداوند در سراسر جهان پراکنده و آواره ساخت. بدنبال آن ادوار دهگانهی هولناک «آزار و کشتار» فرا رسید و قدّارهبندان لامذهب و چکمهپوشان بتپرست رُم عیسویّان موحّد را قیمه کردند و مؤمنان پاکدین را به ملاقات شیران خشمگین فرستادند. و در آن زمان هنوز قسطنطین «کبیر» مؤمنین راستین به وحدانیّت الله را مثله نکرده بود. آری پیشگویی شده بود که، پس از اینهمه حادثات ناگوار، محمّد رسولالله - که نه «خدا» بود نه «فرزند خدا» بلکه همان پسر انسان «پس ستوده و برگزیده و با جلال و جبروت» یا برناشای موعود بود - به جهان قدم خواهد گذارد و «هیولا» را نابود خواهد کرد.پینوشتها:
1.یادآوری: این کلمه در انجیل لوقا، باب 2، بند 14 ضمن سرود منتسب به فرشتگان آمده است.
2.چنانکه در مقدمه مترجم گفتهایم، پروفسور داود، این سلسله مقالات را به زبان انگلیسی نوشته است. - م.
3.یعنی ساده و سلیس و قابل فهم. - م.
4.Edessa، مرکز عمدهی عیسویّت در شمال غربی بینالنهریّن و بعدها پایتخت صلیبیّون. - م.
5.انجیل لوقا، باب 22، بندهای 19 - 17: «بعد (حضرت عیسی) پیالهای بدست گرفت و پس از شکرگذاری گفت: این را بگیرید و بین خودتان تقسیم کنید. چون به شما میگویم که از این لحظه تا آن که ملکوت خدا فرا برسد من دیگر از دختر رز نمینوشم. و نیز: کمی نان برداشت و پس از شکرگزاری آنرا پاره کرد و به آنان داد و فرمود: این بدن من است که به شما تسلیم میشود، این کار را به یاد من انجام دهید.» - م.
6.مرقس، فصل 16؛ این باب 19 بند دارد و بنابراین 12 بند آخر آن یعنی از بند 8 تا 19 به آن اضافه شده است. - م.
7.انجیل لوقا، باب 11، بند 2: عیسی به ایشان فرمود: هر وقت دعا میکنید، بگویید: ای پدر، نام تو مقدّس باد، پادشاهی تو بیاید، نان روزانهی ما را هر روز بده و گناهان ما را ببخش، زیرا ما نیز همهی کسانی را که بما بدی کردهاند، میبخشیم. ما را از وسوسه دور نگاهدار.» انجیل متّی، باب 6، بند 9 نیز همین مطلب را شامل است الا اینکه پس از «پادشاهی تو بیاید» جملهی «ارادهی تو در زمین نیز مانند آسمان اجرا شود» اضافه شده و پس از آخرین کلمه در دعای لوقا نیز جملهی «و از شریر رهایی ده زیرا پادشاهی و قدرت و جلال تا ابدالآباد از آن تواست. آمن» آمده است. - م.
8.ارباب کلیسا این کلمه را به پاراکلیت، تغییر دادهاند.
9.انجیل یوحنّا، باب 14، بند 16: «و من از پدر سؤال میکنم و تسلّی دهندهی دیگر (فاراقلیط) به شما اعطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند.» و نیز باب 15، بند 26: «لیکن چون تسلّی دهند، (فاراقلیط) که او را از جانب پدر نزد شما میفرستم آید یعنی روح حقّ که از پدر صادر میگردد، او بر من شهادت خواهد داد.» و بالاخره باب 16، بند 8: «و چون او آید جهان را برگناه و عدالت و داوری ملزم خواهد نمود.» - م.
10.انجیل لوقا، باب 24، بند 49؛ این کلمه را به «وعده» و «موعود» نیز ترجمه کردهاند. - م.
11.Ivdokia
12.Ivthokia
13.SOVRA TATA (که در کتابت آرامی بصورت SOBHRA TABHA) است.)
14. مرکز پروتستانتیسم انگلستان و نشستنگاه اسقف اعظم آن. - م.
15.نویسنده در اینجا مثالهای متعدّدی از زبانهای یونانی و لاتینی برای اثبات مدّعای خود آورده که از لحاظ خوانندهی فارسی زبان ناآشنا به زبانهای مذکور چندان قوّتی به بحث نمیدهد؛ فقط باید دانست که نویسنده، نکتهی موردنظر را با ذکر امثلهی فراوان قویاً باثبات رسانده است. - م.
16.توراة، سفر خروج، فصل 20، آیهی 17.
17.عهد عتیق، حگی نبّی، فصل 2، آیهی 7: «تمامی امّتها را متزلزل خواهم ساخت و مطلوب همه امّتها خواهد آمد.» و نیز عهد عتیق، یرمیاه نبی، فصل 25، آیه 35: «... شما را پراکنده خواهم ساخت و مثل ظرف مرغوب (پسندیده) خواهید افتاد.» - م.
18.عهد عتیق، کتاب مراثی (نیاحات) یرمیاه نبّی، فصل 1، آیات 7 و 10: «... تمام نفایسی را که داشت بیاد میآورد. دشمن دست خویش را بر همه نفایس او دراز کرده است.»
و نیز همانجا، فصل 2، آیهی 4: «دشمن ... تمام مقبولان (نیکومنظران) را در خیمهی دختر صهیون به قتل رسانید.» -م.
19.پدر قبلاً فوت کرده بود. پس باید گفت: «مادر و پدربزرگ و عمو و غیره». - م.
20.این نکته با چنین قاطعیّت دانسته نیست. بدیهی است که در آن زمان اسلام محمّدی هنوز آشکار نشده بود ولی چنانکه نویسندهی فاضل خود در این مقاله بخوبی تشریح کرده، افراد موحّد و مؤمن و مسلمان (در معنای اعم) همواره وجود داشتهاند - م.
21.عهد عتیق، دانیال نبی، فصل 7.
22.حدیث است نه آیهی قرآن؛ از موارد بسیار معدود بیدّقتی نویسنده - م.
23.انجیل یعنی «بشارت و مژده». - م.
بنیامین، داود؛ (1361)، محمد (ص) در تورات و انجیل، ترجمهی فضلالله نیکآیین، نشر نو، چاپ اول.