مترجم: فضلالله نیکآیین
حضرت عیسی (علیهالسلام) دوبار دربارهی حضرت یحیی (علیهالسلام) سخنان مهمّ و قابل توجهی بر زبان آورده که انجیل نویسان هر دو مورد را به شکل مبهم و اسرارآمیزی ثبت کردهاند. سخن نخستین آن است که حضرت یحیی (علیهالسلام) را به صورت حضرت الیاس نبی (1) (مذکور در کتب عهد عتیق) که باردیگر به دنیا قدم گذارده، جلوهگر میسازد. معمّای این گفتار در سکوت جالب توجّه عیسی (علیهالسلام) در مورد هویّت آن شخصی نهفته است که الیاس میبایست ظهور او را رسماً اعلام کند و او را بمنزلهی آخرین رسول خدا به جهانیان معرّفی نماید. امّا گفتار منسوب به عیسی (علیهالسلام) در این زمینه بسیار مبهم و اسرارآمیز و بغرنج و نامربوط است. (2) اگر یحیی همان الیاس بوده - و این مطلب صریحاً و با شجاعت اعلام شده - پس چرا نام شخصی که الیاس پیشقراول و منادی او میبایست بود، با همان صراحت و شجاعت ذکر نگردیده است؟ اگر حضرت عیسی (علیهالسلام) «آن پیامبر میثاق با خداوند» و «چیره شوندهی بزرگ» (3) میبود، پس چرا آن حضرت هرگز صریحاً چنین نگفت؟ و اگر حضرت عیسی (علیهالسلام) در کمال شجاعت اعلام کرده بود که «چیرهشوندهی بزرگ» پیامبر دیگری است، پس آن دست جنایکاری که کلمات حضرت عیسی (علیهالسلام) را از انجیل حذف کرده، تا ابدالآباد در آتش سوزان جهنّم باد. باری، پژوهشهای ما نشان میدهد که نویسندگان اناجیل مسئول این ابهامات و ایهامات هستند. و برای چنین دستکاریها و تحریفات که در طی قرون صدها میلیون عیسوی را گمراه کرده، براستی نامی و عنوانی جز عمل شیطان نمیتوان پیدا کرد. حضرت عیسی (علیهالسلام)، اخلاقاً میبایست هر آنچه را که میاندیشید، علناً اعلام کرده و دست کم صریحاً و صادقانه میگفت: «یحیی همان الیاس است و در مقام پیشقراول و منادی ظهور من آمده تا راه را برای من مهیّا سازد.» و اگر این مطلب حقیقت نداشت، میتوانست چنین بگوید: «یحیی همان الیاس است که به جهان آمده تا راه را برای ظهور محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) مهیّا سازد.» امّا انجیلنویسان چنین وانمود میکنند که گویی عیسی (علیهالسلام) عاشق صنعت ایهام و مبهمپردازی بوده است. در اناجیل اربعه به مواردی چنین که سخنان عیسی (علیهالسلام) بصورتی کاملاً نامفهوم نقل شده، زیاد برمیخوریم و حال آنکه آن حضرت به این منظور به سؤالی جواب میداده که مسألهای را روشن کند. و اصولاً اگر مسألهی «خدائیّت عیسی»! را کنار بگذاریم، از آن رسول خدا و دست کم از آن معلّم انسانها انتظار میرود که رهبر و آموزگار صریح و صادقی باشد.
و امّا سخن دیگر عیسی (علیهالسلام) دربارهی یحیی (علیهالسلام) در پردهی اسرار و ابهام ضخیمتری پیچیده شده است: «هیج انسان از مادرزادهای بزرگتر از یحیی معمدان نیست ولی کوچکترین فرد در ملکوت خدا از وی بزرگتر است.» آیا حضرت عیسی (علیه السلام) میخواهد بگوید که حضرت عیسی و تمام پیامبران و مقدسین خداوند خارج از ملکوت خدا هستند؟ آن «کوچکترین» فرد کیست که از حضرت یحیی (علیهالسلام) و بالنتیجه از تمام قوم خدا که قبل از یحیی آمدهاند، «بزرگتر و والاتر» است؟ آیا منظور از «کوچکترین» خود عیسی مسیح است یا منظور «کوچکترین» فرد در میان عیسویان تعمیده شده است؟ و در جواب این سؤالات باید گفت که آن «کوچکترین» خود حضرت عیسی (علیهالسلام) نمیتواند باشد زیرا در زمان وی هنوز ملکوت خدا در زمین برقرار و مستقر نشده بود؛ اما اگر گفته شود که ملکوت خدا در همان زمان مستقر شده بود، پس حضرت عیسی (علیهالسلام) همان «کوچکترین» در آنست زیرا بنیانگذار آن ملکوت بوده است. کلیساها (و در واقع هر یک از کلیساها از دیدگاه ویژهی خویش) راهحلّی غامضتر از اصل مشکل و البته کاملاً پوچ و بیمحتوا برای این معمّا کشف کردهاند و میگویند که «کوچکترین» فرد عیسوی که با خون عیسی (علیهالسلام) شسته شود (یکی از طریق شعیرهی تعمید، دیگری از مجرای نوعی احیاء روحانی و چندین روش خرافاتی بیپایهی دیگر) از حضرت یحیی (علیهالسلام) و تمام زنان و مردان مقدّس عضو جندالله در طول تاریخ - منجمله آدم، نوح، موسی، داود، الیاس، دانیال و... - «بزرگتر و والاتر» میشود! و امّا علّت یا دلیل این ادّعای شگفتانگیز آن است که هر فرد عیسوی، در هر مرحلهای از معصیت و جهل و گمراهی و ضعف روحی، بمحض آنکه به نجات دهنده روی آورد، از امتیازات خاص مرحلهای اعلی برخوردار میشود که پیامبران قدوسی خداوند، علیرغم خداپرستی و عبادت و کوششان هرگز بدان نائل نشدند. و البته این امتیازات، از شمار بیرون است و از آنجمله است: پاک شدن از معصیّت اوّلیه از طریق تعمید، معرفت بر «اقانیم ثلاثه مقدسه»!! (حاشا و استغفرالله)، تغذیه از گوشت و خون عیسی (علیهالسلام) در جریان مراسم عشاء ربّانی، رحمت و نعمت صلیب کشیدن، امتیاز تحویل دادن کلیدهای بهشت و جهنم به سطان کاهنان (یعنی پاپ) و بالاخره لذّت و نشئه و حظّ روحی پیوریتنها، کوئیکرها، برادران (4) و تمام فرقههای «غیرمکتبی» (5) دیگر که هر کدام به روش و آیینی متفاوت تمام امتیازات و حقوق ویژه را حق طبیعی خود میدانند ولی همگی در یک مورد اتفاقنظر دارند که در روز رستاخیز هر فرد عیسوی خوب به یک «باکرهی مطلق» تبدیل میشود و خود را مانند «یک عروس» به پیشگاه «برهی خدا» معرّفی میکند!
بنابراین آیا نمیتوان فهیمد که چرا ارباب کلیسا و خودپرستان عیسوی معتقدند که «کوچکترین» فرد آنان از همهی انبیاء خداوند «بزرگتر» است؟ آیا واقعاً تصوّر نمیکنید که فلان کشیش گردن کلفت و کاهل سانفرانسیسکویی و بهمان راهبهی گناهکار توبه کردهی حومهی پاریس از آدم و حوّا بالاتر و والاتر است؟ چرا، چنین است، زیرا که اسرار تثلیث بر این سفهاء نازل شده نه بر نخستین والدین ما که قبل از هبوط، در بهشت و در کنار خداوند میزیستهاند! و بالاخره آیا فکر نمیکنید که چنین اعتقادات بتپرستانه و خودخواهانه در دوران شکفتگی و تلؤلؤ «علوم پیشرفته و تمدّن» بسیار عقب مانده و حقیرانه و موهن است؟ واقعاً وقتی ادّعا میشود که فلان شاهزادهی انگلیسی یا بهمان غارتگر آمریکایی بخاطر «عیسوی بودن» از ابراهیم خلیلالله یا از حضرت یحیی (علیهالسلام) والاتر و بزرگتر است، کاری جز توهین به آرمان دین راستین خداوند، صورت نگرفته است. ولی بلافاصله باید گفت که این برداشتها کوچکترین ارتباطی به عیسویّان شریف و مؤمن ندارد بلکه کلیّهی این کیشها و آیینها و خرقههای رنگارنگ، ملهم از «کتب عهد جدید» و کلمات و جملاتی است که در دهان حضرت عیسی (علیهالسلام) و حواریّون قدوسی او گذاشته شده است. امّا از لحاظ ما مسلمانان موحّد هنوز هم، جابجا، در اناجیل موجوده، برخی جرقههای درخشان حقیقت باقی مانده است و این ذرّات متلألی ما را کفایت میکند که در پرتو آنها حقیقت ناب را دربارهی عیسای واقعی و پسر خالهاش «یوحَنّا المعمَدان» از میان تودهی تاریک تحریفات بیرون بکشیم.
یحیی (علیهالسلام) ظهور محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را پیشگویی میکرد - اکنون که خواننده کمابیش از مطالب سست و بیاساس مندرج در اناجیل اربعه پیرامون حضرت یحیی (علیهالسلام) و حضرت عیسی (علیهالسلام) و فارغ از معنا بودن جملات منتسب به این دو پیامبر بزرگ خداوند، اطّلاع حاصل کرده، ذیلاً ضمن ارائهی پنج مورد مختلف توضیح خواهیم داد که هدف از پیشگوییهای حضرت یحیی (علیهالسلام) که بوده است:
1)طبق شهادت عیسی (علیهالسلام) - مندرج در اناجیل - «هیچ انسان از مادرزادهای بزرگتر از یحیی معمدان نیست» ولی «کوچکترین» فرد ملکوت خدا از او «بزرگتر» است. قیاسی که ظاهراً توسط عیسی روحالله صورت گرفته، در واقع مقایسهای میان حضرت یحیی و کلیه انبیاء پیش از او است که در حکم مأموران و خدمتگزاران ملکوت خدا انجام وظیفه میکردهاند. باین ترتیب از لحاظ توالی تاریخ آخرین پیامبر، «کوچکترین» و تازهترین و جوانترین آنهاست. واژهی زَعیر در آرامی مانند صغیر که همریشهی آن در عربی است، در معنای «کوچک و نوجوان» بکار میرود. در نسخهی آرامی کتاب مقدّس (البسیط)، واژهی زعیر در مقابل واژهی رَبّهَ یعنی «بزرگ و پیر» استعمال شده است. تمام عیسویّان اقرار دارند که حضرت عیسی (علیهالسلام) آخرین پیامبر نیست و بنابراین نمیتواند «کوچکترین یا جوانترین» باشد. نه تنها حواریّون عیسی (علیهالسلام) خود به زیور نبوّت آراسته بودند بلکه بسیاری از قدّیسین دیگر نیز طبق شهادت اناجیل موجوده، دارای این صنعت بودهاند. (6) و چون ما نمیتوانیم تشخیص بدهیم که کدامیک از انبیاء کلیسایی متعددّه، «آخرین» پیامبر است، ناگزیر باید برای یافتن پیامبری که بتواند آخرین پیامبر بلامنازع و خاتم فهرست انبیاء باشد، به جاهای دیگر مراجعه کنیم. و اکنون باید این سؤال را مطرح کرد: آیا میتوان شهادات و امارات درخشندهتر و ادلّه و براهین محکمتری از آنچه در وجود مقدّس حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و اقدامات و پیروزیهای بلاتردید او متبلور و متجلّی گردیده، عرضه کرد که نشان بدهد آن پیشگویی شگفتانگیز حضرت عیسی (علیهالسلام) به واقعیت و تحقق پیوسته است؟
در شجرهنامهی مطوّل خاندان انبیاءالله، مسلماً محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) «کوچکترین و جوانترین» عضو است؛ او «بنیامین» انبیاء و در عین حال سلطان، آدُن و جلال آنان است. انکار کردن خصلت پیامبرانه و کیفیّت رسالت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) اصولاً با نفی بنیادین کلّ مکتب وحی و الهام و کلام و پیام الهی و پیامبرانی که وعّاظ و خدمتگزاران آن بودهاند، برابر است زیرا تمام انبیاء سلف رویهمرفته، به انجام پیروزمندانهی کارهای طاقتفرسا و بیسابقهای که این یک پیامبر در دوران کوتاه رسالت بیست و سه سالهی خود بدانها نائل آمده، دست نیافته بودند.
از سوی دیگر، معمّای سابقیّت وجود ارواح پیامبران بر ما از منبعی الهی آشکار نشده است ولی هر مسلمان راستین بدان اعتقاد دارد؛ همین ارواح سابقالوجود بودند که به نیروی لایزال کلام خدا یعنی «کُن» به ارحام سارا، حَنّا (7) و مریم باکره انتقال یافتند و به ولادت اسحاق و یحیی و عیسی انجامیدند. در این فهرست، افراد دیگری چون صمصون (8) و یرمیاه را که اسامی آنان در کتب عهد عتیق مذکور است، میتوان وارد ساخت. در انجیل برنابا آمده است که عیسی (علیهالسلام) دربارهی روح محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) که قبل از هر چیز دیگر خلق شده، سخن رانده است. بنابراین، شهادت یحیی (علیهالسلام) در مورد پیامبری که ظهورش را پیشگویی کرده («آنکه پس از من میآید، قبل از من آمده است زیرا قبل از من وجود داشته است.») (9) به تحقّق میپیوندد.
کوشش بیهودهای است که مانند نویسندهی انجیل اربع (یوحنّا) این کلمات شگفتانگیز یحیی (علیهالسلام) دربارهی محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عیسی (علیهالسلام) نسبت دهیم. در کتاب معروف ارنسترنان، نویسندهی فرانسوی بنام «زندگی مسیح» (10) که مدتها پیش آن را بدقّت مطالعه کردم، فصلی به یحیی المَعمدان اختصاص داده است. رنان در تحقیقات خود با مشکلات لاینحلی روبرو میشود که کلید حلّ آنها وجود حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است ولی او متأسفانه کوچکترین توجهی حتّی به بررسی «ادّعای» رسالت حضرت ختمیمرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) در جهان پیامبران ندارد و گرنه این نویسندهی دقیق و کنجکاو فرانسوی، اگر در «فرهنگ» کلیسای عیسوی مغروق نبود، حتماً رسالت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را بررسی میکرد و به نتایجی متفاوت و شورانگیز میرسید. امّا چون تحقیقات وسیع او در چارچوب این «فرهنگ» راه به جایی نمیبرد، مانند دیگر منتقدان و ناراضیان و مخالفانی کتب مقدّسه، بجای آنکه به کشف حقیقت نائل آید، با مذهب و دین درمیافتد و خوانندگان خود را به بدبینی و گمراهی دلالت میکند. و من بسیار شکرگزارم که خداوند به این حقیر ذرّهای بصیرت اعطا فرموده که شاید به کمک آن بتوانم این مشکل را حلّ کنم و پردهی اسرارآمیزی را که بر عبارت «کوچکترین در ملکوت خدا» انداخته شده کنار بزنم.
2) حضرت یحیی (علیهالسلام) میدانست که محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار نیرومندتر و برتر از اوست. آن سخن مهم و پرمعنی: «کسی که بعد از من میآید» که یحیی (علیهالسلام) خطاب به جماعات یهود گفت، در گوش کاتبان و فریسیان و خبرگان پیشگوییهای عهد عتیق، یادآور پیشگویی باستانی نیای بزرگ آنان یعنی حضرت یعقوب بود؛ یعقوب در آن پیشگویی معروف از عبارت بیهمتای شیلوخا (11) یعنی «رسولالله» استفاده میکند و براساس گزارش انجیل برنابا نیز حضرت عیسی (علیهالسلام) کراراً همین عنوان را در مورد حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بکار برده است. خوشبختانه ژرُم نیز در ترجمهی لاتینی خود معنای این کلمهی عبری را درست فهمیده و آنرا به صورت qui mittendis est (رسول و فرستادهی خدا) ترجمه کرده است.
بهرحال، چنانکه میدانید، از آن موعظهی یحیی (علیهالسلام) فقط چند سطری برای ما باقی گذاردهاند و آنهم نه نوشتهی خود اوست نه به زبان مادری او؛ دستی و قلمی ناشناس آنها را به زبانی بیگانه تحریر کرده و آنگاه کاتبان و مصحّحان گوناگون (سالها پس از آنکه عیسی به خدا و بتی بزرگ تبدیل شده بود) بارها در آن دست بردهاند. با وجود این هنگامی که انسان وضع یحیی (علیهالسلام) و شرایط ایراد این موعظه را در بیابانهای یهودیّه و در نزدیکی سواحل رود اردن در نظر میآورد و آنچه را که از دیگر مواعظ یحیی (علیهالسلام) باقیمانده با فصاحت و بلاغت و ظرافت و قدرت شگفتانگیزی که در هر یک از آیات قرآن نهفته است، مقایسه میکند، آنگاه به معنای واقعی این جملهی یحیی (علیهالسلام) که او «بس نیرومندتر از من است» پی میبرد.
هنگامی که حضرت یحیی را نزد خود مجسّم میکنم که در بیابانهای یهودیه و در سواحل رود اردن برای تودههای مؤمن یهودی که چند هزار سال سابقهی خداپرستی و نبوّت داشتهاند، به فریاد موعظه میکند و با اینحال راه به جایی نمیبرد و آنگاه محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را در نظر میآوریم که آرام و باوقار آیات آسمانی قرآن را به گوش اعراب بتپرست و جاهل دیرباور میرساند و وقتی که تأثیر و نفوذ این مواعظ دوگانه را بر شنوندگان آن دو پیامبر ارزیابی میکنم و بر نتایج نهائی آنها مینگرم، تازه در آن لحظات است که میتوانم تفاوت عظیم میان آنان را حسّ کنم و به اهمیت و معنای این کلمات که: او از من بس نیرومندتر است.» پی ببرم.
هنگامی که بر دستگیری و زندانی شدن آن تعمیدگر بیگناه و ضعیف میاندیشم که به فرمان هرودیس آنتیپاس (12) بیرحمانه و ستمگرانه بخاطر رقاصّهی زناکاری سر از بدنش جدا میکنند یا هنگامی که وقایع درهم و مغشوش و در عین حال غمانگیز و دردآور زندگی عیسی را - طبق گزارش انجیلنویسان (13) پیش چشم خود مجسّم میکنم که به فرمان استاندار چکمهپوش اهل رُم بنام پیلاطُس شلّاق میخورد و به دستور هرودیس به رسم تاجگذاری تاجی از خار بر سرش میگذارند و فاجعهی بزرگی که در تپهی جُلجُته (14) حادث میشود، و هنگامی که (در چشم باطن) حوادث دیگری را تماشا میکنم: ورود ظفرنمون آدُن بزرگ و سلطان پیامبران به مکّه، نابودی کامل همهی اصنام و تماثیل باستانی شرک و بتپرستی، تطهیرخانهی مقدس کعبه، منظرهی شورانگیز دشمن خطرناک مقهور به ریاست ابوسفیان (که به پای شیلوخاه «رسولالله» میافتد و به رحمت و بخشایش او پناه میبرد و اسلام میآورد)، پرستش صادقانهی خدای واحد، فداکاریها و مجاهدات مسلمین فیسبیلالله و بالاخره آخرین موعظهی خاتمالنبیّین و این کلمات ملکوتی که اَلیوم اکمَلتُ لَکُم دینکُم «امروز دینتان را برایتان کامل کردم» و... آری در چنین لحظات است که انسان از مفهوم واقعی گفتار حضرت یحیی (علیهالسلام) که: «او بس نیرومندتر از من است» سر در میآورد.
3) «غضب آینده». (15) آیا هرگز به یک تفسیر قابل فهم، خردمندانه و قانع کننده دربارهی این عبارت در میان تفاسیر بیشمار اناجیل اربعه برخوردهاید؟ منظور یحیی از جملات زیر چیست (و شنوندگان از آنها چه فهمیدهاند)؟
«بدانید که اکنون تبر بر ریشهی درختان گذاشته شده»
«او شنکش (چوبی) خودی را در دست گرفته و خرمن خود را پاک میکند» (16)
و نیز گفتاری که ضمن آن «فرزندان ابراهیم» را با هیچ برابر میداند. (17)
خواننده را با نقل نظرات بوالهوسانهی مفسّرین انجیل معطّل نخواهم کرد زیرا اظهار نظرهایشان نتیجهی خیالات واهی و اندیشههای پوچی است که هرگز به فکر حضرت یحیی یا شنوندگانش خطور نمیکرده است. آیا واقعاً یحیی (علیهالسلام) میتوانست به آن فریسیان مغرور و متکبّر و صدوقیّان سختگیر و بنیادگرا (که منکر معاد جسمانی بودند) بگوید که در روز قیامت و داوری نهائی، عیسای ناصری آتش غضب خود را بر آنها فرو خواهد ریخت و آنان را چون درختانی خشک و بیثمر و مانند کاه و سبوس در آتش دوزخ خواهد سوزاند؟! در سراسر کتب مقدّسهی عهد عتیق و ادبیات مربوط به آن حتّی یک کلمه هم درباره زنده شدن اجسام مردگان با آتش جهنّم وجود ندارد. این سخنان تلمودی (18) منسوب به حضرت یحیی (علیهالسلام) به تعالیم دین زرتشت شباهت دارد ولی در کتب مقدّسهی عهد قدیم کوچکترین ذکری از آنها در میان نیست.
یحیی، پیامبر توبه و مژده، از غضبی که در آیندهای بسیار دور و نامعیّن یعنی در روز محشر حتماً در انتظار کفّار و ناپاکان است، سخن نمیگوید؛ صحبت او دربارهی فاجعهای قریبالوقوع است که قوم یهود را گرفتار خواهد ساخت. یحیی (علیهالسلام) تهدید میکند که اگر آنان همچنان در گناهکاریهایشان پافشاری کنند و رسالت او و همقطارش عیسی (علیهالسلام) را انکار کنند، دچار غضبِ الله خواهند شد. آن فاجعهی عظیم قریبالوقوع همان نابودی اورشلیم و پراکندگی نهائی بنیاسرائیل بود که تقریباً سیسال بعد یعنی در دوران حیات بسیاری از شنوندگان یحیی (علیهالسلام) بر سر قوم یهود نازل شد. یحیی (علیهالسلام) و عیسی (علیهالسلام) هر دو ظهور رسول بزرگ خدا را که نیای حنیف آنان یعنی حضرت یوسف (علیهالسلام) تحت عنوان شیلوحا پیشگویی کرده بود، اعلام نمودند و صریحاً گفتند که پس از ظهور آن رسول قدرت فرمانروایی و امتیازات پیامبرانه از قوم یهود گرفته خواهد شد و در واقع نیز چنین شد و شش قرن بعد محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و رزمندگان مسلمانش آخرین دژ مستحکم یهود در حجاز را با خاک یکسان کردند و شهرکهای قلعه مانندشان را درهم کوفتند. در آن دوران قدرت استعماری رُم در سوریه و فلسطین مرتباً در افزایش بود و حکومت نیمه خودمختار یهود را سخت تهدید میکرد و حتّی مهاجرت به خارج از مدّتی قبل از آن تاریخ آغاز شده بود. و براین اساس بود که یحیی (علیهالسلام) در موعظهی خود گفت: «چه کسی شما را آگاهاند که از مقابل غضب قریبالوقوع (آینده) بگریزند؟» از طرف دیگر، یحیی (و عیسی) آنان را اندرز میدادند و امر به معروف میکردند که از طریق توبه و نیز ایمان به فرستادگان خدا بویژه آن رسولالله - که آخرین فرماندهی نیرومند و توانا و راستین خداوند خواهد بود - «میوههای خوب ببار آورید و خرمنهای پربرکت درو کنید.»
4) یهودیان و عیسویان متفقاً حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را همواره متهم کردهاند که به زور شمشیر دین اسلام را تأسیس کرده است. و نوگرایان مسلمان نیز همواره کوشیدهاند که این اتّهام را انکار کنند. ولی آیا حقیقتاً میتوان گفت که محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز شمشیر نکشید؟ پاسخ درست آنست که آری محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها شمشیر از نیام بیرون آورد و میبایست چنین کند تا از نام خدا حفظ و حراست کند. بردباری و صبر اندازهای دارد و لطف و رحمت نیز حدّ و حدودی. مسأله آن نیست که صبر و رحمت خدا نیز محدود است؛ در مورد خدا همه چیز ثابت است و واضح و تعریف شده. امّا امکان و فرصت و فرجه و ضربالاجلی که از سر مرحمت و لطف خداوند به یهودیان، به اعراب و اقوام دیگر اعطا شده بود، بیش از 4 هزار سال دوام داشت. و پس از پایان این دوران بود که الله حبیب خود محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را با قدرت و شمشیر و با آتش و روح ایمان به کرهی ارض فرستاد تا با کفّار و مشرکین خبیث و شیطانصفت و با فرزندان قدرناشناس ابراهیم - چه بنیاسرائیلی چه بنیاسماعیل - نبرد کند و تکلیف مؤمنان را با قدرت شیطان و فرزندان شیطان که تکثیر شده بودند، یکسره سازد.
سراسر کتب مقدّسهی عهد عتیق انباشته از حکایات و روایات شرک و بتپرستی و حکومت خدانشناسان است؛ گاه و بیگاه جرقهای از اسلام که دین راستین الله است، در اورشلیم یا مکّه میدرخشد ولی همواره قدرت شیطان آنرا خاموش میکند. هیولاهای اربعهی شیطانصفت بنوبت آمدند و دستهها و گروههای کوچک مؤمنان به الله در چنگال وحشیگری و ستم آنان دست و پا زدند. آنگاه نوبت به محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید که آن اژدهای زهرآگین را سربکوبد و عنوان ابلیس (19) را که در خور اوست به شیطان عطا کند. آری، تردیدی نیست که محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسولی رزمنده و یپغامبری پیکارگر است امّا هدف از رزم و پیکار او پیروزی خداوند است نه انتقامجویی انسان، شکست دشمن است نه درهم شکستن و نابودی او (20) و دقیقتر باید گفت: هدف، در یک جمله، استقرار اسلام یعنی ایجاد ملکوت خدا فیالارض است. براستی هنگامی که آن «منادی در بیابانها» فریاد برمیداشت که «راه خدا را آماده کنید و صراط او را مستقیم سازید»، حضرتش به دین راستین خدا در هیئت ملکوت خدا اشاره میکرد که نزدیک و نزدیکتر میشد. هفت قرن قبل از آن، اِشَعیاء نبی فریاد برداشته و همان کلمات را بر زبان آورده بود (21) و دو قرن بعد از آن الله خود بر سر راه کورش، پادشاه پارس، کوهها را کوتاه و درّهها را بهم آورده بود تا راهپیمایی سپاهیان ایران به بابل را سریعتر و فتح بابل را آسانتر سازد. (22) میگویند که تاریخ تکرار میشود؛ لحن و زبان و معنای پیشگوییهای پیامبرانه در هر دو مورد مشابه است و اوّلی نخستین الگوی دوّمی است. الله راه را برای کورش صاف و آماده فرمود و دشمنان آن فاتح ایرانی را از میان برداشت زیرا خانهی خدا در اورشلیم دیگر عبادتکنندگانی نداشت و عبادت کنندگانش (قوم برگزیدهی او) در بابل در اسارت بودند. و اینک، پس از قرنها، همان مشیّت تکرار میشد ولی این بار وسعت میدان پیکار یزدان با اهریمن به پهنای جهان بود. در مقابل مواعظ و تعالیم محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، افکار باطل بتپرستی و جاهلیت چون برف در آفتاب تموز آب شد و در برابر شمشیر او امپراتوریها فرو ریخت؛ و فرزندان خدا نیز همگان در ملکوتِ الله به برابری و مساوات رسیدند و به «قوم قدّیسین قادر متعال» تبدیل شدند. زیرا فقط در مکتب اسلام است که همهی مؤمنان با یکدیگر برابرند، مکتبی که نه کشیش تثلیثپرست دارد نه مقدّسات سبعهی «من درآوردی»، مکتبی که در آن نه قومیّت ارزشی دارد نه نژاد، نه مقام در آن جایی دارد نه زر و زور؛ در این مکتب همهی مؤمنان (جز در تقوی و خدادوستی که در این مسیر میتوانند بر یکدیگر سبقت جویند) یکسانند و اعضاء امّت واحد؛ و بالاخره تنها اسلام است که هیچ موجودی را، صرفنظر از درجه تقوی و تقدس و شکوه و جلالش، در مقام میانجی مطلق میان خداوند و انسان برسمیّت نشناخته است.
پینوشتها:
1.ایلیاه نبی.
2.از این موارد در اناجیل اربعه فراوان است که هر وقت از حضرت عیسی (علیهالسلام) مطلبی جدّی و حساس و تعیین کننده سؤال میشود، آن معلم، استاد، سخنور و پیغمبر بزرگ کودکانه و سفسطهگرانه - البته طبق گزارشهای تأسّفانگیز حضرات انجیل پرداز - از جواب درست طفره میرود و مبهم و لایفهمی بهم میبافد! گویی که قصد نویسندگان اناجیل آن بوده که خواننده یا شنونده را از حضرت عیسی روحالله - نعوذبالله - بیزار و خشمگین کنند. آن پیامبر بزرگ و طبق ادعای ارباب کلیسا - «پسر خدا و تجسّم خدا» - که میدانسته باید مصلوب شود و از هیچ چیز ترس و وحشتی نداشته، دائماً جوابهای سربالا میدهد و همه چیز را مجهول باقی میگذارد! البته میدانیم که واقعیّت چنین نبوده است بلکه نویسندگان و تحریفکنندگان انجیل از همان روش ابتدائی و شیادّانه القاء شبهه استفاده کردهاند که منجمله باب تفسیر کردنهای «ثالوث» گرایانه در آینده همواره باز باشد. - م.
3.واژهی عبری آدُن مذکور در کتاب ملاخی، فصل 3، آیهی 1 در نسخهی لاتینی کتاب مقدّس (نسخهی ژرُم) به صورت dominator ترجمه شده است. - م.
4.Brethren، فرقهی عیسوی دیگر که متأسفانه نتوانستم کشف کنم که اعتقادشان چیست. - م.
5.Nonconformist
6.عهد جدید، اعمال رسولان، باب 11، بند 27: «و در آن ایّام انبیائی چند از اورشلیم به انطاکیه آمدند که یکی از ایشان بنام آغابوس برخاسته به روح اشاره کرد که قحطی شدید در تمامی ربع مسکون خواهد شد و آن حادثه در ایام کِلُودیوس قیصر پدید آمد.» و نیز اعمال رسولان، بابهای 13 ( بند1)، 15 (بند 32)، 21 (بندهای 10 - 9) و جاهای دیگر. - م.
7.مادر شموئیل؛ کتاب اوّل شموئیل، فصل اوّل. - م.
8.عهد قدیم، قضات، فصل 13؛ به صورتِ شِمشون و بعدها به شکل سامسون نیز تحریر شده است. - م.
9.انجیل یوحنا، باب 1، بند 15.
10.La Vie de jesu
11.نکتهای که باید یادآور شوم آنست که نوشتن اسماء عبری به حروف لاتین بسیار مشکل است؛ در فصل مربوط تحت عنوان شیلوه نوشتم که این کلمه میتواند شکل تغییر یافتهی شیلواُوح یا شیلوِخاه باشد که به معنای «رسول خدا» ست - نویسنده.
12.در اناجیل اربعه اشتباهات تاریخی در مورد مسألهی شهادت حضرت یحیی (علیهالسلام) و خاندان هرودیس کبیر (انجیل متّی، باب 14 و جاهای دیگر) صورت گرفته؛ خواننده میتواند به کتاب اعصار قدیمه اثر یوسف فلاویوس مراجعه کند.
13.زیرا طبق درک ما از قرآن کریم، شخص دیگری (یهودای اسخریوطی) به جای عیسی (علیهالسلام) شلاّق خورد و به صلّابه کشیده شد. - م.
14.صلیبگاه عیسی (علیهالسلام) که به عبری به معنای «محلّ کاسهی سر» و عربی آن «جمجمه» است. - م.
15.انجیل متّی، باب 3، بند 7.
16.انجیل متّی، باب 3، بند 10.
17.انجیل متّی، باب 3، بند 9.
18. از جمله کارهایی که این جماعت (ربانیون و اخبار یهود پس از تخریب اورشلیم. - م.) کردند آن بود که تفاسیر مفصّل توریة و روایات و اخبار شفاهی یهود را جمع ساخته و آنرا میشنا یعنی «المثنی» نامیدند... خاخامها و ربانیون بابل مطالعات خود را در ترجمه و تفسیر و تدوین توریة و میشنا در مجموعهی دیگری جمع کردند و آنرا گِمارا یعنی «تکمله» نام نهادند... پس دو مجموعهی میشنا و گمارا با یکدیگر گرد آورده و به زبان آرامی... درآوردند و کتابی جدید از ترکیب جدید آن دو پیدا شد که نام آنرا تِلمود نهادند.» به نقل از کتاب تاریخ ادیان، تألیف علیاصغر حکمت، تهران 1345، ضمناً باید دانست که تِلمود به زبان عبری یعنی «آموزش و تعلیم»؛ با تلمیذ و تلمذ در عربی مقایسه شود. - م.
19.ابلیس یعنی کوفته شده، ضربه خورده و ناتوان شده. - م.
20. قولوا لاالهالاّالله تفلحوا. - م.
21.عهد عتیق، کتاب اشعیاء نبّی، فصل 40، آیه 3: «قائلی فریاد میکند که راهی از برای خداوند در بیابان مهیّا سازید و طریقی را در صحرا از برای خدای ما مستقیم نمایید.» - م.
22.عهد عتیق، کتاب اشعیاء نبّی، فصل 45، آیات 3- 1: «خداوند در حقّ مسیح خود (مسح کردهی خود) کورش میفرماید که من دست راست او را گرفتم تا در حضور او طوائف مغلوب شوند... درها را به رویش مفتوح کردم و دروازهها دیگر بسته نشود. خداوند چنین میگوید: من پیشاپیش تو میروم و جاهای ناهموار و پشته ها را هموار میسازم و درهای برنجین را شکسته و کلونهای آهنین پشت آنها را خواهم برید.» - م.
بنیامین، داود؛ (1361)، محمد (ص) در تورات و انجیل، ترجمهی فضلالله نیکآیین، نشر نو، چاپ اول.