از پیوند عاطفی تا ارتباط تدبیری
نویسنده : مریم سلگی
درآمد:
اگر چه این بحث در کشورهای اروپایی و آمریکایی از غنای بیشتری برخوردار است اما در ایران هم تلاشهای زیادی در راستای گسترش این موضوع شده است . در این نوشتار مولف به نقد و بررسی یکی از مضامین به کار گرفته شده در یکی از کلاسهای فلسفه برای کودکان میپردازد و خلاصهای از داستان «درخت کاج» نوشته هانس کریستین اندرسن نویسنده شهیر دانمارکی به همراه راهنمای آنکه توسط پرجسپرسن مربی دانمارکی فلسفه برای کودکان نگاشته شده اشاره میکند.
از زمانی که طرحی به نام فلسفه برای کودکان در کشورهای مختلف اجرا میشود نزدیک به چهار دهه میگذرد، طرحی که گفته میشود محصول اندیشه یکی از اساتید فلسفه در آمریکاست. آقای متیو لیپمن که هم اکنون رهیافت وی در طرح فلسفه و کودک رایجترین رویکرد است طرح فلسفه برای کودکان در شکل ایدهآل خود افزایش مهارت تفکر منطقی تفکر نقاد، تفکر خلاق و حل مسأله را وجهه همت خود قرار داده است. طرح فلسفه برای کودکان را میتوان از آن نوع برنامههایی تلقی کرد که در ضرورت اجرای آن برای کودکان و نیز ورود آن به سیستم آموزش و پرورش تقریباً جای هیچ تردید و ابهامی وجود ندارد. این طرح در بسیاری از کشورهای جهان با محتوایی که اغلب در آن مناسبتهای خاص فرهنگی و بومی لحاظ شده، در حال تدوین و اجراست. از عمر طرح فلسفه برای کودکان در ایران نیز در حدود یک دهه میگذرد و نخستین بار بهوسیله بنیاد ملاصدرا شناخته و معرفی شد این طرح طبیعتاً عدهای را به علت نو و به روز بودن مسأله به خود جذب نموده است و عدهای را نیز در ضرورت و نحوه استفاده مطلوب به فکر فرو برده است.
ضرورت استفاده از محتوایی مناسب در طرحهایی از این دست با پارامترهای جذابیت، نو بودن، بومی بودن، عمیق بودن و... بر همه دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت مبرهن است، لذا در این امر باید از هر گونه برخورد شتابزده چه در امر پژوهش و بعد علمی برنامه که نیازمند پژوهشهای بنیادین و نظام مند است و چه در امر اجرا و ابعاد عملی، که آن هم نیازمند دقتها و ظرافتهای خاص خود است، پرهیز شود. اما متاسفانه در جریان اجراهای پراکنده این طرح در ایران گاه برخی عملکردهای غیر متخصصانه و شتابزده با این طرح دیده میشود که جای تامل دارد.
پرجسپرسن مربی دانمارکی فلسفه برای کودکان از پانزده سال پیش شروع به گسترش این طرح در دانمارک نموده است آنها پنج سال است که این طرح را در مدارس کشورشان تجربه میکنند و نتیجه این تجربیات را در سال ۱۹۹۳ در کتابی به چاپ رساندند. در این کتاب دو صورت مختلف وجود دارد یکی خوشحالی و ابراز رضایت معلمان از این طرح است و دیگری بیان مشکلات و مسائلی که در طی اجرای طرح برای آنها پیش آمده است، اما همه آنها در یک قضیه متفقالقول هستند و آن اینکه داستانهای لیپمن به کار آنها نمیآید و دلایل آنها برای این گفته خود بدین شرح است:
۱) داستانهای وی بر اساس علم منطق نوشته شده و دانشآموزان دانمارکی این مرحله را طی کرده و نیازی به منطق احساس نمیکنند.
۲) داستانهای لیپمن از ادبیات سلیس فاصله دارند.
۳ ) داستانهای او طولانی، بیجاذبه و کسالتآور است.
۴) فرهنگ حاکم بر داستانها کاملاً آمریکایی است و با فرهنگ دانمارکی متفاوت است.
۵) کتابهای راهنما اهداف از پیش تعیین شدهای دارند و با استفاده از آنها معلمان ما از راههای تفکر دانمارکی برای پروراندن تفکر در بچهها غافل میمانند و کار با آنها ساده هم نیست.
۶) با استفاده از این منابع راه تفکر دانمارکی را روی بچههای خود میبندیم.
به عقیده آنها استفاده از داستانهای کوتاه و بلند قدیمی، اسطورهها و... بسیار مفیدتر است و تجربه هم این مساله را به آنها اثبات کرده است.
در این نوشتار به نقد و بررسی یکی از مضامین به کار گرفته شده در یکی از کلاسهای فلسفه برای کودکان پرداخته شده است.
خلاصهای از داستان «درخت کاج» نوشته هانس کریستین اندرسن نویسنده شهیر دانمارکی به همراه راهنمای آن که توسط پرجسپرسن مربی دانمارکی فلسفه برای کودکان نگاشته شده است.
سالها پیش در جنگلی کاج کوچک و زیبایی بود، فضای اطراف کاج بسیار دلانگیز بود اما کاج به آن همه زیبایی خود توجهی نداشت و فقط آرزو میکرد زودتر بزرگ شود. دو سال گذشت کاج بزرگ شد.
پائیز شد و هیزمشکنها چند درخت بلند و پیر را قطع کردند کاج از پرندهها پرسید: «چه بر سر آنها میآید؟» پرندهها گفتند: «ما در سفرهایمان دیدیم که دکلهای بلندشان از کاج بود خیلی باشکوه بودند».
کاج با خود گفت: چه افتخاری، «آیا دکل کشتی شدن نصیب من هم میشود».
کمکم عید میلاد مسیح نزدیک شد و آنها آمدند و چند کاج را با خود بردند کاج پرسید: «اینها را برای چه بردند» پرندهها گفتند «در شهر آنها را داخل خانهها دیدیم که با زیبایی و شکوه تزئین شده بودند»
کاج جوان گفت: «چه شکوهی، چه افتخاری».
بالاخره یک سال نزدیک میلاد مسیح درخت کاج زیبا را هم قطع کردند و برای جشن عید به شهر بردند. او با اینکه از قطع شدن رگ جانش درد میکشید ولی اندکی بعد از اینکه به آرزوی خود رسید شاد بود، با دیدن درخت همه آن را تحسین کردند و در سالن مجللی قرار دادند. عاقبت جشن آغاز شد، همه دور درخت شعر میخواندند و شادی میکردند در پایان جشن بچهها همه تزئینات کاج را کندند و با خود بردند فردای آن روز درخت در انتظار از سرگیری برنامه بود اما خبری نشد خدمتکارها او را از پلهها بالا بردند و در اتاق زیر شیروانی به گوشهای انداختند.
درخت فکر کرد که این وضعیت موقتی است و برای محافظت او از سرمای زمستان این کار را کردهاند.
در آنجا چند موش پیش او آمدند کاج سرگذشت خود در جنگل را برای آنها تعریف کرد. موشها به او گفتند: «عجب روزگار خوشی داشتی، کاج پیر».
کاج گفت: «من پیر نیستم، فکر میکنم چون رگ حیاتم را بریدند رشدم به عقب افتاده است».
او با شنیدن عبارت «روزگار خوش» به فکر فرو رفت و تازه فهمید که بله روزگار خوشی بود کاج آنجا تنها بود عاقبت یک روز آدمها آمدند و او را به حیاط بردند کاج هیجانزده شد و بیاختیار فریاد زد: «دوباره زندگی خواهم کرد» و شاخههایش را پهن کرد. اما تمام برگهای او پژمرده و خشک شده بود.
او آهی کشید و گفت: «گذشت، کاش آنوقت که مجال داشتم میتوانستم شاد و سرخوش باشم». خدمتکارها آمدند و کاج را قطعهقطعه کردند و برای پختن غذا به آشپزخانه بردند. عاقبت کاج خاکستر شد و دیگر کاجی در میان نیست و این قصه هم مانند همه قصهها باید تمام میشد.
این داستان که با قلم زیبای اندرسن نگاشته شده است در واقع گویای یک جهانبینی غربی است، جهان بینیای که در فضای فرهنگی و اعتقادی خاصی طرح میشود و در جای خود قابل بررسی است در این جهانبینی کاج کسی است که قدر لحظهها و زمان حال را نمیداند و این قدر ندانستن اینگونه تبلور مییابد که او تلاش نمیکند از آنها لذت ببرد او مدام در آرزو و امیدهای واهی بهسر می برد. کاج به حرفهایی که لکلکها و گنجشکها میزنند اعتماد میکند او در آرزوی آینده است، آیندهای که با مرگ او خواهد آمد، به قول داستان «با بریده شدن رگ حیات رشد او به عقب میافتد» یعنی در واقع دیگر تکاملی وجود ندارد گنجشکها و لکلکها از آسمان آمدهاند و از همه جا خبر دارند شکوه و زیباییای را که آنها ترسیم میکنند تهی و مقطعی است در واقع آن سوی این حیات خبر خاصی نیست و «روزگار خوش» همین جاست. حسرت و ندامت از آن کسی است که از «روزگار خوش» لذت نبرده و اکنون باید خاکستر شود در حالی که پشیمان است او سختیهای زیادی را برای رسیدن به این روزها تحمل کرده است آرزوها و امیدهایی که برای رسیدن به آنها سالها انتظار و سختی را تحمل میکند آرزوهایی که پس از بریده شدن رگ حیات به یک باره ناکام میماند و ناکامی و ندامت پایان کاج میشود.
به نظر میرسد که این نوع نگاه به حیات و مرگ با اصول و مبانی فلسفه اسلامی سازگاری ندارد. در اصل فلسفی حرکت جوهری موجودات مبدأ حرکت، قوهای است که هیچ فعلیتی ندارد و نقطه پایان آن فعلیتی است که هیچ قوهای ندارد و رسیدن به مرتبه تجرد است.
در حرکت جوهری همه موجودات هر آن در حرکت هستند حرکتی که هر آن موجود را با آن قبل، متفاوت میسازد.
این حرکت هدفمند است و رو به سوی کمال دارد بر طبق همین اصل مرگ نیز یکی از نشات کمال آدمی محسوب شده و در آن آدمی از نشئه به نشئه دیگر منتقل میشود یعنی به مرتبهای میرسد که باید نفس از بدن جدا گردد گرچه پس از این جدایی ارتباط تعلقی میان ایندو وجود دارد اما ارتباط تدبیری پایان میپذیرد.
مرگ پایان کبوتر نیست. همانگونه که پایان کاج نمیتواند باشد. اگرچه کاج میتوانست با آیندهنگری عمیقتر زندگی دنیوی بهتری داشته باشد اما از عدل و انصاف بدور است که کسی که به گفتههای واسطههای زمینی و آسمان اعتماد کرده است اینگونه بیرحمانه به مشتی خاکستر پشیمان تبدیل شود. فلسفهای که کاج در پایان به آن دست مییابد نوعی اصالت لذت است.
راهنمای این داستان نیز با طرح سوالاتی خاص در راستای القای یکسری مفاهیم و مضامین متناسب با محتواست و به خوبی و هوشیارانه جهانبینی خود را به مخاطب ارائه میدهد و اگر نویسنده به دنبال امری غیر از این باشد کاری غیر حکیمانه کرده است.
«بچههای دانمارکی از داستانهای خودشان لذت میبرند» این را مربیان دانمارکی میگویند بهعقیده پرجسپرسن کلید همه مشکلات این است که فرهنگ خودتان راههای تفکرتان و راههای زیستن خود را بشناسید در غیر اینصورت انرژی و استعدادهای فرزندانتان را به هدر دادهاید. بهعقیده او همه منابع برای «مطالعه» خوبند اما متن اصلی برای کار باید از خودمان باشد و راهنماها و داستانها (کوتاه یا بلند) باید برخاسته از فرهنگ کشور خودمان باشد
تاکیدات پرجسپرسن بر ضمیر «خودمان» در ایدههای او در طرح فلسفه برای کودکان ما را به تامل در این مهم فرا میخواند و طرح این پرسش از خودمان که به راستی ما در این مسیر به کدام سو میرویم؟
آنچه در پایان این نوشتار لازم است مورد تاکید قرار بگیرد این است که طرح فلسفه برای کودکان نیازمند رویکردی خردورزانه است و محتوای به کار گرفته شده در آن میبایست از عمق فلسفی برخوردار بوده و با فرهنگ ملی و دینی ما سازگار و هماهنگ باشد به نظر میرسد که ادبیات غنی و سرشار ما جای هرگونه بهانه و تردید را بر همگان بسته است. باید گفت اگر امروز در راستای تولید دانش آنگونه که باید فعالیت نمیشود از میراث گذشتگان به خوبی و شایستگی بهره میتوان برد و اینگونه بیرحمانه برنامههای ارزشمند اینچنینی را نباید قربانی عدم تخصص و تعهد کرد. چه خوب است که علاقهمندان این طرح به توصیههای آقای پرجسپرسن دقت نظر بیشتری نشان دهند.
منبع:http://pac.org.ir
/س