سیاست مذهبی شاهان صفوی
سیاست مذهبی شاهان صفوی را میتوان نسبت به نوساناتی که در طول عصر صفوی طی کرده، به سه دوره تقسیم کرد:دوره شروع:
دورهای که با سیاست خاص مذهبی شاه اسماعیل اول آغاز شد و به همراه خود نوآوریها و تغییرات را ایجاد کرد. این دوره با نفوذ فکر ایجاد یک حکومت مذهبی توام است که با کمک فزلباشان و تحت تأثیر مقام مذهبی شاه اسماعیل محقق شد.- دوره اوج:
در این دوره مذهب و روحانیان مذهبی از اقتداری خاص برخوردارند که حاصل عمل کرد شاه اسماعیل اول و سپس شاه طهماسب اول بود و در طول دوره سلطنت طهماسب تا اوایل حکومت شاه عباس اول استمرار داشت.- دوره افول:
دورهای که از اواسط سلطنت شاه عباس اول شروع میشود و کنار گذاشتن بسیاری از روحانیان و حذف مقامات آنان و نیز دگرگونی در تشکیلات نظامی صفویه را در پی دارد. این دوره تا آغاز سلطنت شاه سلطان حسین ادامه دارد، به طوری که در عهد شاه سلیمان صوفیان و روحانیان - به جز دورهای کوتاه - به کارهای برتر گمارده نمیشوند و از ارج کمتری برخوردار هستند.عهد شاه سلطان حسین با وجودی که اواخر حاکمیت صفویان را شامل میشود در این تقسیمبندی در دوره اوج قرار میگیرد و بار دیگر نفوذ و اقتدار روحانیان به سبب توجهات فراوان شاه مذکور افزایش مییابد. (1)
شاه اسماعیل با برخورداری از عقاید خاص صوفیان قزلباش و مقام تقدس خود، حرکت تاریخی خود را شروع کرد و با همین پشتوانهها شیعه امامی را مذهب رسمی اعلام کرد. او در ادامه برای تداوم موقعیت سیاسی خود و مشروعیت حاکمیت و بقای حکومت شیعه مذهبش ناچار به بهرهمندی از عالمان دینی بود؛ لذا از همان آغاز سلطنت فقیهان و عالمان دینی را محترم میشمرد و از آنان در امور حکومتی کمک میگرفت و آنان را به مقامات بالا میگمارد. این شیوه در دوره شاه طهماسب همچنان رعایت میشد و شاه مذکور توجه و عنایت خاصی به عالمان دینی داشت و اقداماتی برای تشویق و ترغیب آنان در انجام امور دینی صورت میداد. به این ترتیب عالمان دینی نزد شاه طهماسب عزت و اعتبار بسیار یافتند. شاه مذکور به سادات توجه بسیار داشت و نه تنها مقامات بالا مانند نقابت را از سادات برمیگزید بلکه دختر و خواهر خویش را به عقد سادات درآورد و خود همسری از سادات اختیار کرد. شاه طهماسب به تدریج توجه خود را معطوف عالمان شیعه جبل عامل کرد و برخی از آنان را به ایران فراخواند. شاه اسماعیل و شاه طهماسب به برگزاری مراسم شیعی و شعارهای شیعیانه اصرار فراوان داشتند و این امر را در راه انداختن دستههای تبرائیان و تولائیان و نیز نوشتههای حک شده بر سکههای زمان ایشان میتوان مشاهده کرد.
شاه اسماعیل دوم در دوره کوتاه سلطنت خود به تعدیلهایی در سیاست مذهبی شاهان پیشین دست زد که موجب شد به گرایشات سنیانه متهم گردد. او حتی دست بعضی از علما را از دستگاه حکومتی کوتاه کرد؛ زیرا معتقد بود آنان پدرش را بازی دادهاند. (2) در دوره محمد خدابنده نیز به دلیل ضعف او در اداره حکومت و سلطه یافتن امرا و قزلباشان، توجه حکومت به عالمان و فقیهان کاهش یافت و بعدها شاه عباس اول برای حفظ اقتدار خویش در حکمرانی اجازه نداد نفوذ و حضور دانشمندان دینی در عرصههای حکومتی همانند زمان شاهان نخستین شود. او علیرغم احترام و تکریم فراوان عالمان و فقیهان، اموری حکومتی را که قبلاً توسط آنان اداره میشد، خود به دست گرفت و این عمل در واقع دور افول نفوذ روحانیان در دربار صفوی بود. بدین ترتیب با وجود مقامات و مناصب روحانی در دربار، این مقامها تابع نهادهای سیاسی بودند. با این حال شاه عباس به انجام مراسم مذهبی و برپایی شعائر دینی بسیار توجه میکرد و خود را شخصی معتقد و پایبند به مذهب نشان میداد.
اگرچه جانشینان شاه عباس اقتدار وی را نداشتند، ولی مدتی طول کشید تا نفوذ روحانیان در دربار دوباره به اوج خود برسد. در عهد شاه صفی و عباس دوم عالمان دینی همچنان در حاشیه دربار قرار داشتند و سهم و بهره چندانی به آنان تعلق نمیگرفت. شاهان مذکور نیز برخلاف عباس اول توجه و اقبال چندانی به امور دینی از خود نشان نمیدادند، بلکه بیشتر سرگرم خوشگذرانی بودند. اقداماتی مانند فرمان منع مسکرات، که از طرف شاه صفی صادر شد، تأثیر چندانی در اوضاع پدید نمیآورد.
شاه سلیمان نیز رویکرد قابل ملاحظهای به روحانیان نداشت؛ ولی بیکفایتی وی از یک سو و راه یافتن برخی روحانیان قدرتمند مانند علامه محمدباقر مجلسی - شیخالاسلام وقت - به دربار به تدریج نفوذ روحانیان در دربار را افزایش داد. در این دوره اقداماتی برای کاستن از فعالیت اقلیتهای مذهبی - مسیحیان و یهودیان - صورت گرفت که در زمان شاهان قبلی با توجه به تسامح سیاسی و مذهبی آنان آزادی مذهبی فراوانی به دست آورده بودند. (3) شاه سلطان حسین پس از یک تحول فکری، برخلاف شاهان قبلی خود را متدین و پایبند به شرع نشان میداد که این تحول تحت تأثیر نفوذ علما در دربار بود. رویکرد شاه به امور مذهبی و توجه او به علوم شرعی به حدی بود که به وی لقب دینپرور دادند و برخی نیز به تمسخر او را ملاحسین میخواندند. در عهد وی روحانیان مقام بالایی مانند عهد شاه طهماسب یافتند و منصب جدید ملا باشی، که در بالاترین منصب دینی در دربار تلقی میشد، به فرمان شاه به وجود آمد که جای مقام صدر را گرفت. کاستن از فعالیت اقلیتهای مذهبی، مبارزه با صوفیگری و برخورد با اهل سنت از اقدامات مذهبی این دوره است. با این حال علیرغم وجود روحانیان مقتدر و متنفذ، فساد درونی دربار و درباریان بهبود نیافت، به طوری که حتی اقدام علامه مجلسی در ممنوعیت مسکرات - در اوایل سلطنت شاه سلطان حسین - با مداخله درباریان لغو و بینتیجه گردید.
ورود عالمان به مناصب حکومتی
اهمیت دادن دولت صفوی به تشیع و توجه ویژه و حمایتش از علمای شیعه سبب شد به تدریج علما در امور سیاسی مملکت نفوذ پیدا کنند و در دوره شاه طهماسب اول و شاه سلطان حسین به اوج خود رسید. ارتباط نزدیک و دوستانه شاهان صفوی با عالمان مذهبی نوعی رابطه بین قدرت مذهبی و قدرت دنیوی، یعنی حکومت پدید آورد که در نتیجه آن، اداره برخی سازمانها و تشکیلات حکومتی مانند امور قضایی، اوقاف و امور مالکیت در اختیار روحانیان قرار گرفت.مقامات عالی روانی در دربار صفوی عبارت بودند از: صدر، شیخالاسلام، قاضی و قاضی عسکر. این مقامات گاه در دورهای ازاین عهد تغییر نام دادهاند یا زمانی وظایف یک منصب در منصب دیگر ادغام شده است. مقام صدر از زمان شاه اسماعیل اول وجود داشت و در ابتدا به آن صدر موقوفات گفته میشد و وظایف آن تعیین حکام شرع و مباشرین اوقاف و قضاوت دربار سادات، علما، شیخالاسلامها، وزیران، مستوفیان و .... بود و دادگاههای چهارگانه بدون حضور صدر، حکمی صادر نمیکردند. مقام صدر در دورههای مختلف عصر صفوی تغییراتی یافت. در زمان شاه طهماسب اول دو مقام صدر وجود داشت که وظایف آنها تفکیک نشده بود؛ ولی در عهد شاه عباس اول مقام صدر را مدتی خود شاه به عهده گرفت و در زمان شاه عباس دوم این مقام در منصب وزارت ادغام شد. شاه سلیمان مقام صدر را به دو مقام صدر خاصه و عامه تقسیم کرد که اولی وظیفه پرداختن به امور خاصه سلطنتی را به عهده داشت و دومی مسئول رسیدگی به املاک عامه مردم بود و زیر نظر صدر خاصه وظایفه خود را انجام میداد. گاه مقام سومی به نام صدرالممالک نیز زیر نظر صدر عامه وجود داشت. (4)
مقام صدر در زمان شاهسلطان حسین به منصب ملا باشی تغییر یافت که عالیترین مقام روحانی در تشکیلات حکومت صفوی بود. برخی از صدرهای معروف عصر صفوی عبارتاند از: شیخ عبدالباقی وجمالالدین محمد استرآبادی در زمان اسماعیل اول، تقیالدین محمد اصفهانی در زمان طهماسب اول، صدرالدین محمد در زمان عباس اول، میرزا مهدی اعتمادالدوله و میر سیدمرتضی در زمان شاه صفی و عباس دوم. (5)
مقام مهم روحانی دیگر در دربار صفوی، شیخالاسلام بود که عالیترین و مطلعترین مقام قضایی به شمار میرفت و معمولاً از میان عالمان برجسته و فقیهان بنام انتخاب میشد و گاه قدرت وی از صدر نیز فزونتر میشد. این مقام نیز در طول دوره حکومت صفویان تغییراتی داشت، چنان که گاه مقامی مستقل بود و گاه تحت نظر مقامی دیگر قرار داشت و ظاهراً در نهایت در منصب جدید ملاباشی ادغام شد. وظیفه شیخالاسلام رسیدگی به احکام قضایی و موارد مختلف حقوقی، دعاوی شرعی و رسیدگی به اموال یتیمان و امور ارشادی بود. از شیخالاسلامهای معروف عصر صفوی میتوان محقق کرکی، شیخ علی منشار، شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی و علامه محمد باقر مجلسی را نام برد.
قاضیان، که وظیفه رسیدگی دعاوی مردم و مسائل نکاح و طلاق و امور مربوط به وصیتنامهها و مسائل از این قبیل را به عهده داشتند، از میان روحانیان برگزیده میشدند. آنها معمولاً تحت نظارت شیخالاسلام یا قاضی القضات کار میکردند. قاضیالقضات رئیس کل دیوان قضا یا عدلیه به شمار میرفت و کلیه دعاوی حقوقی و جنایی در کشور زیر نظر او بود و معمولاً جلسات داوری و محاکمه وی در کشیکخانه یا قصر شاه برگزار میشد. میان قاضیان، قاضی پایتخت - اصفهان - از مقام و اعتبار بالاتری برخوردار بود. (6)
قاضی عسکر عهدهدار امور روحانی لشکر بود و همان وظایف قاضی را در سپاه به انجام میرساند. بعدها وظیفه رسیدگی به احکام شرعی لشکر به صدر سپرده شد و قاضی عسکر فقط به مطالبات سربازان و اثبات دعاوی آنان و نیز انجام کارهای دفتری قشون و پرداخت مواجب و تهیه آمار میپرداخت. (7)
به جز مقامات فوق مناصب روحانی دیگری مانند: خلیفةالخلفا، نقیبالنقبا، مستوفی و متصدی موقوفات، مجتهد و ... وجود داشت که هر یک وظایفی خاص خود داشتند.
جنبشهای مذهبی
در دوره صفویان، حرکتهای مذهبی از سوی برخی گروهها و فرقهها اتفاق افتاد که با توجه به سیاست مذهبی شاهان صفوی و نیز حضور علمای شیعه در دربار و نفوذ آنها در امور حکومتی، این حرکتها تداوم نیافت و به زودی از میان رفت و یا به انزوا کشیده شد. گروهها و فرقههای مورد نظر هیچ یک در زمان صفویان پدید نیامدند، بلکه سالها قبل از حاکمیت این خاندان شکل گرفته بودند و در واقع حرکتهایی اصلاحطلبانه علیه اوضاع اجتماعی نابهنجار و ستمکاری فرمانروایان آن روزگار به شمار میروند. برخی از این فرقهها با جلب توجه مردم و جذب پیروان قابل توجه، توانستند به حرکتهای گسترده مذهبی یا جنبشهای سیاسی مقتدری تبدیل شوند که یا تحت پوشش تشیع فعالیت میکردند یا تصوف یا ترکیبی از هر دو. در اندیشههای بنیانگذاران این فرقهها، مهدویت جایگاهی خاص داشت، چنان که برخی از آنان ادعای مهدی بودن داشتند. در ادامه به اختصار به بررسی این جنبشهای مذهبی میپردازیم:1. نقطویان
یکی از مهمترین این فرقهها نقطویه است که به سبب از بین رفتن آثار پیروان این فرقه در قرن هشتم و نهم هجری، اطلاعات زیادی درباره آنان، در کتابهای تاریخی این دوره موجود نیست. بنیانگذار این نهضت، محمود پسیخانی، تحت تأثیر اندیشههای حرفیان قرار داشت و چون اصل همه موجودات را خاک میدانست و آن را نقطه میخواند پیروانش، نقطویه نام گرفتند. در عصر تیموری، گروهی از نقطویان نیز دستگیر شدند و به قتل رسیدند و محمود پسیخانی نیز در همین زمان درگذشت. (8) در دوره صفویه با آن که نقطویان مورد تعقیب بودند، ولی برخی از آنان به دربار شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب اول راه یافتند. برخی دیگر از سران این فرقه در این زمان با ادعاهای امامت، جنبشهایی به راه انداختند که موجب افزایش سختگیریها بر آنان شد. شاه عباس اول پس از چندی دستور داد همگی را دستگیر کرده، به قتل برسانند و به این ترتیب تقریباً به فعالیت آنان در ایران خاتمه داد. (9) و بسیاری از آنان به هند گریختند. (10)2. مشعشعیان
مشعشیان از دیگر گروههای مذهبی فعال این دوره بودند که حدود سال 840 هجری در خوزستان و به رهبری سیدمحمد فلاح با اندیشههای غالیانه شیعی پدید آمدند. با مرگ سیدمحمد در سال 893، این نهضت به ضعف گرایید و سپس به دست شاه اسماعیل صفوی به شدت سرکوب شد و از آن پس افرادی از این خانواده از جانب صفویان بر منطقه امارت داشتند. (11) در سال 948 والی خوزستان، که از مشعشعیان بود، سر به شورش برداشت، ولی از طرف شاه طهماسب سرکوب شد و شجاعالدین مشعشعی به والیگری این منطقه برگزیده شد. اگرچه برخی افراد این خاندان هنوز در منطقه حضور داشتند، ولی در واقع این جنبش از میان رفته بود. (12)3. تصوف
اگرچه نهضت صفویان در ابتدای کار خود حرکتی صوفیانه محض بود، ولی پس از آغاز سلطنت، به تدریج جایگاه صوفیان تنزل یافت و نه تنها از مصادر حکومتی رانده شدند، بلکه پس از چندی مورد خشم و سخط نیز واقع گردیدند و این امر علاوه بر مسائل سیاسی و حکومتی تا حد زیادی متأثر از نفوذ فقیهان و متشرعان در برابر صفویه بود.صفویان به دلایل سیاسی و اعتقادی، به تدریج از فقیهان و عالمان شیعه برای اداره امور دینی کمک میگرفتند و آنان را در قدرت سیاسی سهیم میکردند. نتیجه این امر، کاهش نفوذ متصوفه (در واقع قزلباشها) بود؛ اما به طور طبیعی خطر فقیهان، بیشتر از خطر عناصر ایرانی بود و ظهور فقهای بزرگی چون محقق کرکی (درگذشته 940 هـ) و به دست آوردن مقام دینی و سیاسی مهم شیخالاسلامی توسط آنان، سبب شد تا جبهه فقاهت در برابر تصوف، موضع استواری به دست آورد و شکل رسمی به خود گیرد. تحت تأثیر اندیشه و عملکرد این فقیهان، یک حرکت صوفیزدایی در قلمرو صفویان راه افتاد که نتیجه آن، تخریب خانقاهها و طرد صوفیان بود. جریان ضد تصوف که به طور عمده از سوی علمای جبلعاملی مقیم اصفهان دنبال میشد، به طور نیرومندی در برابر صوفیان موضع گرفت و به تدریج تا اواخر قرن یازدهم فعالتر شد و به تألیف کارهای جدیدتر پرداخته شد و مبارزاتش را آشکارتر ادامه میداد. (13) عالمانی که در این دوره، جنبش ضد صوفیگری را هدایت میکردند، دو دسته بودند: یک دسته، فقیهان متشرعی که با اساس صوفیگری مخالف بودند و آن را به کل رد میکردند و دسته دیگر، عارفان فقیهی که اصل عرفان را پذیرفته بودند، اما با مظاهر صوفیگری در قالب تظاهرهای ریاکارانه مخالفت میکردند.
به هر حال از ویژگیهای تشیع در این عصر، تقابل و جبههگیری آن در مقابل تصوف محسوب میشود، به گونهای که شمار قابل توجهی از عالمان شیعی این دوران، به مخالفت با مکاتب صوفیه برآمد، اعتراض رسمی و علنی خود را نسبت به این مشربها با نوشتن کتابهایی ابراز میداشتند که با نگاهی به منابع رجالی و فهارس، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
المطاعن المجرمیه فی رد الصوفیه، نوشته محقّق کرکی (درگذشته 940 هـ). (14)
عمدةالمقال (فی کفر اهل الضلال) نوشته حسن بن علی کرکی فرزند محقق کرکی، به سال 972 در مشهد و به نام شاهطهماسب تألیف شد. (15)
سلوةالشیعه و قوة الشریعه، نوشته سیدمحمد میرلوحی (درگذشته 1085 هـ).
السهام المارقه من اغراض الزنادقه، نوشته علی بن محمد عاملی جبعی (قرن یازدهم هجری). (16)
تحفةالاخیار، نوشته محمدطاهر شیرازی قمی (درگذشته 1098 هـ).
رساله فی الرد علی الصوفیه، نوشته احمد بن محمد تونی بشروی (قرن یازدهم هجری). (17)
الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه، نوشته محمد بن حسن حرّ عاملی (درگذشته 1104 هـ).
به نظر میرسد حرکتی که علیه تصوف به راه افتاده بود، بیشتر از جانب عالمان جبلعاملی هدایت میشد، به طوری که در آثار تعداد قابل توجهی از این دانشمندان، آثاری در این زمینه مشاهده میشود. با این حال نقش عالمان محلی را در تقابل با تصوف نباید نادیده گرفت، چنان که برخی از دانشمندان بنام این عصر، در زمره بزرگترین مخالفان صوفیه قرار داشتند. البته میتوان تصور کرد که این دیدگاه عالمان محلی نیز مقتبس از اندیشه جبلعاملیها بوده باشد.
وضعیت اقلیتهای مذهبی
در ایران عهد صفوی، سه گروه عمده از غیر مسلمانان زندگی میکردند: زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان، علاوه بر اینها به تعداد اندک و محدودی هندوان و صابئیان نیز در نواحی دوردست ایران به سر میبردند. برنامه کلی دولت صفوی محدود کردن فعالیت غیرمسلمانان بود؛ ولی این برنامه تابع شرایط سیاسی نیز بود، چنان که در ادوار مختلف و نسبت به هر یک از گروههای مذهبی یاد شده متفاوت بود.به طور کلی همه اقلیتهای مذهبی بنابر دستورات شرعی موظف به پرداخت جزیه بودند و در قبال آن آزادی مذهبی داشتند؛ یعنی میتوانستند امور دینی خود را انجام دهند و مراسم مذهبیشان را اجرا نمایند؛ اما در برخی دورهها مانند عهد شاه سلطان حسین محدودیتهای اعمال شده بر آنان افزایش یافت، چنان که در این دوره زرتشتیان اصفهان وادار شدند مسلمان شوند، به طوری که شماری از آنان ناچار شدند از این شهر کوچ کنند.
اما در مجموع رفتار شاهان صفوی با مسیحیان نسبت به دیگر اقلیتهای مذهبی متفاوت بود و تسامح و مدارای بیشتری در آن مشاهده میشود. این تفاوت در رفتار تا حد زیادی تحت تأثیر مناسبات سیاسی صفویان با دولتهای اروپایی قرار داشت و در واقع شاهان صفوی برای جلب نظر همتایان مسیحی خود در اروپا حاضر میشدند به مسیحیان ساکن در ایران امتیازات بیشتری بدهند. شاه اسماعیل اول و جانشیان او به اقلیتهای مسیحی امتیازاتی دادند و از هیئتهای مذهبی کاتولیک پشتیبانی کردند. دولت صفوی در همه ادوارش از وجود مسیحیان بهره برد، به ویژه با بازرگانان ارمنی و هیئتهای مذهبی از نظر تجاری، روابط نیکویی برقرار کرد و حتی به مسیحیان مأموریتهای دیپلماتیک دربار ایران محول میشد. اگرچه در زمان شاه عباس اول ارمنیان - بنا به دلایل سیاسی - وادار به مهاجرت به اصفهان شدند، ولی در این شهر امکانات خوبی برایشان در نظر گرفته شد و اجازه ساختن کلیسا و اجرای مراسم مذهبی به آنان داده شد. رونق تجارت خارجی ایران در عهد شاهعباس اول تاحد زیادی در گرو فعالیتهای ایرانیان مسیحی و تجار ارمنی بود که بیشتر در تجارت ابریشم فعالیت میکردند.
با توجه به تسامحی که شاهان صفوی، به ویژه عباس اول، در رفتار با مسیحیان از خود نشان دادند، هیئتهای مختلف مذهبی، تجاری و سیاسی از اروپا به ایران سفر کردند که نتایج مثبت و منفی گوناگونی در برداشت. (18) از زمان شاه سلیمان، به ویژه در دوره شاهسلطان حسین، محدودیتهای مسیحیان افزایش یافت و مقامات دولتی فشار بیشتری بر آنان وارد میکردند. (19)
پینوشتها:
1. دین دولت در عصر صفوی، ص 51.
2. تاریخ عالم آرای عباسی، ص 214.
3. ر. ک: دین و دولت در عهد صفوی، ص 59-61.
4. ر. ک: تغییرات اجتماعی - اقتصادی در ایران عصر صفوی، ص 108- 114؛ مینورسکی، سازمان اداری حکومت صفوی، ص 74.
5. ر. ک: میراحمدی، دین و دولت در عصر صفوی، ص 63 و 64؛ سازمان اداری حکومت صفوی، ص 74.
6. دین و دولت در عصر صفوی، ص 64.
7. همان؛ تاریخ و تمدن ایران در عصر صفویه، ص 125.
8. دبستان المذاهب، ص 246.
9. نقاوةالآثار، ص 515؛ عالم آرای عباسی، ج1، ص 474- 476؛ دین و دولت در عصر صفوی، ص 95- 98.
10. ر. ک: عالم آرای عباسی، ج1، ص 477؛ خلاصةالتواریخ، ص 583؛ دین و دولت در عصر صفوی، ص 99.
11. عالم آرای عباسی، ج1، ص 35؛ مجالس المؤمنین، ج1، ص 521؛ دین و دولت در عصر صفوی، ص 87-89.
12. ر. ک: دین و دولت در عصر صفوی، ص 89.
13. جعفریان، صفویه، ج2، ص 520.
14. الذریعه، ص 2 و 221 و 15، 341 و 21، 139. ظاهراً فرزند محقق کرکی به نام حسن در کتاب خود عمدة المقال از این کتاب یاد کرده و از آن نقل نموده است. (عبدالله افندی، اصفهانی، ریاض العلما، ج3، ص 441).
15. الذریعه، ص 2، 221 و 15، 341.
16. امل الآمل، ج1، ص 131.
17. همان، ج2، ص 23.
18. در این باره در بخش روابط صفویان با دولتهای اروپایی مطالبی به تفصیل ذکر شد.
19. نک: دین و دولت در عصر صفوی، ص 10- 103.
حسین زاده شانهچی، غلامحسن، (1394)، تاریخ صفویه، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی (ص)، چاپ اول.