بررسی شیوه‌ها و مأموریت‌های اطلاعاتی در قرآن کریم

برای حکومتی که می‌خواهد نظام حکومتی‌اش یک نظام پایدار، مستحکم و متضمن امنیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باشد، مسلماً وجود دستگاه یا سازمانی جهت افشای دشمنان داخلی و مراقبت و کنترل و نیز شناسایی فعالیت آن‌ها و همچنین
جمعه، 12 آبان 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
بررسی شیوه‌ها و مأموریت‌های اطلاعاتی در قرآن کریم
 بررسی شیوه‌ها و مأموریت‌های اطلاعاتی در قرآن کریم

نویسنده: یدالله محمودی (1)

 

مقدمه

برای حکومتی که می‌خواهد نظام حکومتی‌اش یک نظام پایدار، مستحکم و متضمن امنیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی باشد، مسلماً وجود دستگاه یا سازمانی جهت افشای دشمنان داخلی و مراقبت و کنترل و نیز شناسایی فعالیت آن‌ها و همچنین جمع‌آوری اطلاعات از دولت‌های محارب، چه در حال جنگ و چه در حال صلح، جهت آگاه شدن از اطلاعات دشمن در مسائل سیاسی، نظامی و غیره لازم است. بعد از تشکیل حکومت اسلامی، اسلام وارد مرحله‌ی جدیدی از روابط سیاسی، اجتماعی، اداری، اقتصادی و غیره شد، به طوری که نیاز به کشف نظر اسلام از طریق متون فقهی اسلامی و منابع اصیل آن نظیر: قرآن، سنت، اجماع، و عقل در بسیاری از مسائل ضرورت پیدا کرد؛ مسائلی که این تجربه‌ی جدید در مسیر خود در چهارچوب دولت و نظام اسلامی به آن‌ها نیازمند است. در قرآن کریم و متون روایی و فقهی، در موارد متعددی به کاربرد شیوه‌های اطلاعاتی اشاره شده و در سیره‌ی نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) و پیشوایان دینی در غزوات و زمان صلح و جنگ به این مسئله اهمیت فراوانی داده شده است. در این تحقیق، به مواردی از شیوه‌های اطلاعاتی از قبیل: کسب خبر ابتدایی و جمع‌آوری اطلاعات، طراحی و برنامه‌ریزی جهت شناسایی دشمن، هوشیاری و احتیاط در قبال تحرکات و توطئه‌های دشمنان و مواردی دیگر اشاره شده و مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است.

بیان مسئله

اسلام دین کامل و جامعی است که در آن به تمام ابعاد زندگی اجتماعی و فردی انسان پرداخته شده است. این ابعاد شامل: روابط سیاسی، اجتماعی، اداری، و اقتصادی می‌شود که در منابع چهارگانه‌ی اصیل اسلامی، از جمله: کتاب، سنت، اجماع، و عقل تبلور یافته است. در اداره‌ی حکومت اسلامی و نحوه‌ی تعامل آن با مردم و حکومت‌های دیگر، کسب اطلاعات و تجزیه و تحلیل آن و تصمیم‌گیری بر اساس اطلاعات صحیح از اهمیت به سزایی برخوردار است. به سبب اهمیت این مسئله، شیوه‌های کسب و جمع آوری اطلاعات و شناسایی دشمن در قرآن در آیات متعددی مورد اشاره قرار گرفته و به روش‌های اطلاعاتی به کارگرفته شده توسط پیامبران الهی از جمله نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) در غزوات و مناسبات مختلف مربوط به اداره‌ی حکومت اسلامی تصریح شده است. از طرف دیگر، کسانی که در دستگاه‌های اطلاعاتی کار می‌کنند، با برخی از اموری که در شرع اسلام حرامند مواجه می‌شوند. این‌ها اموری هستند که آیات، اخبار و اقوال بر حرمت و ضررهای ناشی از آن در مقیاس فردی و اجتماعی دلالت می‌کند؛ برای نمونه، تجسس و وارد شدن در حریم خصوصی دیگران و همچنین آزار و اذیت دیگران در نگاه اول و مطابق با احکام اولیه، از گام‌های حرام این مسیر است؛ ولی وقتی ضرورت ایجاب کند و کیان اسلام و نظام اسلامی به خطر بیفتد، آیا بازهم همین حکم حرمت سر جایش باقی است یا اینکه مطابق لاضرر یا ضرورت می‌شود وارد این محدوده‌ها شد؟ نمونه‌ی دوم، در نگاه ابتدایی و مطابق آیات صریح قرآن، همکاری با حکام جور و طاغوتی حرام است؛ ولی در مواردی که حفظ منفعت اسلام و برادران دینی در میان باشد، این امر جایز، بلکه واجب می‌گردد؛ بنابراین، برخی از امور اطلاعاتی و شیوه‌هایی که در کسب اطلاعات به کار برده می‌شود، شاید در نگاه اولیه و احکام اولیه دارای حرمت شرعی و منع عقلی باشد، ولی با روش‌هایی که در قرآن در کسب اطلاعات در اداره‌ی جامعه‌ی الهی به کار برده شده است، این اعمال مشروعیت پیدا می‌کند. در این مقاله سعی شده است که به معدودی از این شیوه‌ها که در آیات قرآن به کار رفته اشاره شود.

کسب خبر ابتدایی

یکی از شیوه‌های اطلاعاتی کسب خبر ابتدایی است. منظور از کسب خبر ابتدایی آن است که دستگاه اطلاعاتی دولت اسلامی در زمان صلح با پرهیز از اعمالی که نشان دهنده‌ی سوءنیت آن درباره‌ی مسلمانان و سرزمینشان می‌شود، به جمع آوری اطلاعات از مراکز مختلف و نیروهای بی‌طرف اقدام نماید. شاید بتوان گفت دلالت بر امکان کسب خبر به این معنا که ذکر شد، در آیاتی که قصه‌ی حضرت سلیمان (علیه السّلام) و هدهد را بیان می‌کند وجود دارد. آنجا که هدهد به سبب اقدام به گردش اطلاعاتی- خبری خود درباره‌ی سبا در موکب حضرت سلیمان (علیه السّلام) حضور نداشت، خداوند این مطالب را در آیات 20 تا 28 سوره‌ی نمل بیان نمود.
مفاد این آیات این است که هدهد به عنوان سربازی از سپاه حضرت سلیمان (علیه السّلام) اقدام به یک گردش اطلاعاتی نمود و خبر مهمی را از شهر سبا و اهالی آن به دست آورد (که به عنوان یکی از مراکز و پایگاه‌های کسانی بود که در مقابل سلطه‌ی حق قرار داشت) و تمام اطلاعات به دست آمده را در اختیار حضرت سلیمان (علیه السّلام) قرار داد. ملاحظه می‌شود که حضرت نیز او را به خاطر این عمل سرزنش نکرد، بلکه صرف‌نظر از تهدیداتی که قبلاً در مورد هدهد کرده بود، دامنه‌ی کار وی را گسترده‌تر نمود؛ به این معنا که مجدداً به وی مأموریت اطلاعاتی داد که به منظور آگاهی از عکس‌العمل آن‌ها بعد از دریافت نامه به نزد آن‌ها برود. ظاهر آیات این است که این کار پس از آشکار شدن نشانه‌های دشمنی از سوی بلقیس و یارانش انجام نشد، بلکه این عمل هدهد کاری ابتدایی و آغازین بود که حضرت سلیمان (علیه السّلام) در مرتبه‌ی اول آن را پذیرفت و در مرتبه‌ی دوم، خودش دستور آن را داد.

شناخت گرایش‌های ایدئولوژیک دشمن

یکی از مأموریت‌هایی که ممکن است نیروهای اطلاعاتی در خاک دشمن درباره‌ی آن تحقیق و بررسی کنند و اطلاعاتی را به دست آورند، کسب آگاهی در مورد گرایش‌های ایدئولوژیک و مذهبی دشمن است. خداوند متعال در آیات 22-26 سوره‌ی نمل در این زمینه مطالبی را بیان نموده است. مطالب ذکر شده در این آیات نشانگر آن است که هدهد اطلاعات مربوط به گرایش‌های ایدئولوژیک گروه‌های سیاسی حاکم بر منطقه‌ی سبا و همچنین مردم آنجا را جمع‌آوری کرده و متوجه شده است که مردم آن شهر وثنی‌مذهب بوده و آفتاب را به عنوان رب‌النوع می‌پرستیده‌اند.

شناخت امکانات حکومت و توانایی‌های آن

از جمله مأموریت‌های محوله‌ی برون‌مرزی به نیروهای اطلاعاتی و امنیتی شناسایی امکانات حکومت موردنظر و توانایی‌های آن است. خداوند سبحان از هدهد این گونه حکایت می‌کند:
«إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِیتْ مِنْ كُلِّ شَیءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ: من [آنجا] زنی را یافتم که بر آن‌ها سلطنت می‌کرد و از هر چیزی به او داده شده بود و تختی بزرگ داشت» (قرآن، نمل: 23).
در میان اطلاعاتی که هدهد از سبا به حضرت سلیمان (علیه السّلام) داد، اطلاعاتی درباره‌ی امکانات حکومت و توانایی‌های آن وجود داشت که در بردارنده‌ی مواضع سیاسی، اقتصادی، امنیتی، و اجتماعی حکومت بود. مرحوم علامه طباطبایی (رحمةالله‌علیه) در تفسیر المیزان در تفسیر این آیه چنین می‌فرماید:
ضمیر در «تملکهم» به اهل سبا و توابع آن برمی‌گردد و جمله «وَ أُوتِیتْ مِنْ كُلِّ شَیءٍ» وصف وسعت مملکت و عظمت سلطنت آن زن است، و همین خود قرینه است بر اینکه منظور از «كُلِّ شَیءٍ» در آیه، هر چیزی است که سلطنت عظیم محتاج به داشتن آن‌هاست؛ مانند: حزم و احتیاط و عزم و تصمیم راسخ و سطوت و شوکت و آب و خاک بسیار و خزینه‌ی سرشار و لشکر و ارتشی نیرومند و رعیتی فرمان‌بردار؛ ولی از بین همه‌ی این‌ها، تنها نام عرش عظیم را برد (طباطبایی، ج. 15: 355). در این بخش از آیه «ولها عرش عظیم» اشاره‌ای به میزان عظمت و ابهت نیرویی که ملکه‌ی سبا آن بهره‌مند بود و از تأثیر آن استفاده می‌برد، می‌باشد.

طراحی و برنامه‌ریزی جهت دشمن‌شناسی و شناسایی دشمن

برای کسب اطلاعات صحیح و درست باید از یک جهت برای دستیابی به اطلاعات دشمن تلاش مضاعفی انجام شود و از جهتی دیگر، در طراحی و نقشه‌هایی که کشیده می‌شود نهایت دقت و تأمل صورت گیرد. عملیات و اطلاعات در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه‌ی معصومین (علیهم السّلام) به نحوی بود که مسلمانان با نظارت و راهنمایی ایشان اقدام می‌کردند. در قرآن کریم نیز متونی در زمینه‌ی طراحی و برنامه‌ریزی وجود دارد که بر اقدامات و عملیات برجسته و محسوسی که متکی بر طراحی دقیق در چهارچوب وسیعی دلالت می‌کنند.
آیات ذیل در قرآن بیانگر علامات و نشانه‌های دشمن اعم از منافقین و کفار است:

الف) «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یسْتَكْبِرُونَ:

مسلماً یهودیان و کسانی را که شرک ورزیده‌اند، دشمن‌ترین مردم در مقابل مؤمنان خواهی یافت و قطعاً کسانی را که گفتند: «ما نصرانی هستیم»، نزدیک‌ترین مردم در دوستی با مؤمنان خواهی یافت؛ زیرا برخی از آنان دانشمندان و رهبانانی‌اند که تکبر نمی‌ورزند» (قرآن، مائده: 82).

ب) «وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیسَ عَلَیكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یفْتِنَكُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا إِنَّ الْكَافِرِینَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِینًا:

و چون در زمین سفر کردید، اگر بیم داشتید که آنان که کفر ورزیده‌اند به شما آزار برسانند، گناهی بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید؛ زیرا کافران پیوسته برای شما دشمنی آشکارند» (قرآن، نساء: 101).

ج) «وَإِذَا رَأَیتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِنْ یقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یحْسَبُونَ كُلَّ صَیحَةٍ عَلَیهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یؤْفَكُونَ:

و چون آن‌ها را ببینی هیکل‌های (آراسته) آن‌ها تو را به شگفت می‌آورد، و چون سخن گویند (چنان چرب زبانند که) به گفتارشان گوش فرامی‌دهی (اما از بی‌ایمانی و بی‌محتوایی) گویی چوب‌هایی هستند تکیه داده شده! (از شدت جبن) هر فریادی را به زیان خود می‌پندارند، آن‌ها دشمن (حقیقی)اند، از آن‌ها برحذر باش، خدا آن‌ها را بکشد! چگونه و به کجا (از حق) منحرف می‌شوند؟!» (قرآن، منافقون: 4).

د) «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَیشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ* وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الْأَرْضِ لِیفْسِدَ فِیهَا وَیهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا یحِبُّ الْفَسَادَ:

و از میان مردم کسی است که در زندگی این دنیا سخنش تو را به تعجب وامی‌دارد، و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه می‌گیرد، و حال آنکه او سخت‌ترین دشمنان است * و چون برگردد [یا ریاستی یابد] کوشش می‌کند که در زمین فساد نماید و کشت و نسل را نابود سازد، و خداوند تباهکاری را دوست ندارد» (قرآن، بقره: 204-205).

ه) «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى ثُمَّ یعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَیتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیتِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوكَ حَیوْكَ بِمَا لَمْ یحَیكَ بِهِ اللَّهُ وَیقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْلَا یعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ:

آیا کسانی را که از نجوا منع شده بودند ندیدی که باز بدانچه از آن منع گردیده‌اند برمی‌گردند و با همدیگر به [منظور] گناه و تعدی و سرپیچی از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، محرمانه گفتگو می‌کنند و چون به نزد تو آیند، تو را بدانچه خدا به آن [شیوه] سلام نگفته سلام می‌دهند و در دل‌های خود می‌گویند: «چرا به آنچه می‌گوییم خدا ما را عذاب نمی‌کند؟»، جهنم برای آنان کافی است، در آن در می‌آیند، و چه بد سرانجامی است» (قرآن، مجادله: 8).

و) «وَ الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ:

و کسانی که پیمان خدا را پس از بستنِ آن می‌شکنند و آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده می‌گسلند و در زمین فساد می‌کنند، بر ایشان لعنت است و بد فرجامی برای ایشان در آن سرا است» (قرآن، رعد: 25).

ز) «الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَیقْبِضُونَ أَیدِیهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ:

مردان و زنان دو چهره، [همانند] یکدیگرند. به کار ناپسند وامی‌دارند و از کار پسندیده بازمی‌دارند، و دست‌های خود را [از انفاق] فرو می‌بندند. خدا را فراموش کردند، پس [خدا هم] فراموششان کرد. در حقیقت، این منافقانند که فاسقند» (قرآن، توبه: 67).

ح) «لَوْ خَرَجُوا فِیكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ یبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ* لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ* وَمِنْهُمْ مَنْ یقُولُ ائْذَنْ لِی وَلَا تَفْتِنِّی أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْكَافِرِینَ:

اگر با شما بیرون آمده بودند، جز فساد برای شما نمی‌افزودند، و به سرعت خود را میان شما می‌انداختند و در حق شما فتنه‌جویی می‌کردند، و در میان شما جاسوسانی دارند [که] به نفع آنان [اقدام می‌کنند]، و خدا به [حال] ستمکاران داناست. در حقیقت، پیش از این [نیز] درصدد فتنه‌جویی برآمدند و کارها را بر تو وارونه ساختند، تا حق آمد و امر خدا آشکار شد، در حالی که آنان ناخشنود بودند و از آنان کسی است که می‌گوید: «مرا [در ماندن] اجازه ده و به فتنه‌ام مینداز». هشدار، که آنان خود به فتنه افتاده‌اند، و بی‌تردید جهنم بر کافران احاطه دارد» (قرآن، توبه: 47-49).

ط) «بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا (نساء/138) الَّذِینَ یتَّخِذُونَ الْكَافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا:

به منافقان خبر ده كه عذابى دردناك [در پیش] خواهند داشت. همانان که غیر از مؤمنان، کافران را دوستان [خود] می‌گیرند. آیا سربلندی را نزد آنان می‌جویند؟ [این خیالی خام است]؛ زیرا عزّت، همه از آنِ خداست» (قرآن، نساء: 139).

ی) «وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْیهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِی وَلَا نَصِیرٍ:

و هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمی‌شوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی، بگو: «در حقیقت، تنها هدایت خداست که هدایت [واقعی] است.» و چنانچه پس از آن علمی که تو را حاصل شد، باز از هوس‌های آنان پیروی کنی، در برابر خدا سرور و یاوری نخواهی داشت» (قرآن، بقره: 120).

افشاگری علیه توطئه‌های دشمن

کشف و افشاگری علیه توطئه‌های دشمن و آگاه ساختن مردم از نقشه‌های پلید آن‌ها یکی از وظایف نیروهای اطلاعاتی است که باید با اطلاع‌رسانی به موقع از بروز و ظهور هرگونه فتنه‌ای از ناحیه‌ی دشمن و عوامل جلوگیری به عمل آورند. در داستان حضرت موسی (علیه السّلام) که یکی از قبطیان دربار فرعون را کشته بود، خداوند متعال از مردی از دربار فرعون سخن می‌گوید که از توطئه‌ی قتل موسی (علیه السّلام) توسط فرعونیان خبر داشت و ایشان را از این توطئه آگاه نمود:
«وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ یسْعَى قَالَ یا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ یأْتَمِرُونَ بِكَ لِیقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَكَ مِنَ النَّاصِحِینَ: و از دورافتاده‌ترین [نقطه] شهر، مردی دوان دوان آمد [و] گفت: «ای موسی، سران قوم درباره‌ی تو مشورت می‌کنند تا تو را بکشند. پس [از شهر] خارج شو. من جداً از خیرخواهان تو هستم» (قرآن، قصص: 20).
و ظاهر آیه این است که این ائتمار و مشورت در حضور فرعون و به دستور او صورت گرفته بود، و این مردی که آمد و به موسی (علیه السّلام) خبر داد که آن‌ها تصمیم گرفته‌اند حضرت را بکشند، از همان مجلس آمده بود. او آمد و موسی (علیه السّلام) را از تصمیم خطرناک آنان خبردار کرد و اشاره نمود که از شهر بیرون شود (طباطبایی، پیشین، ج. 16: 21).

انتخاب بازرسان و سرپرستان زبده و ماهر

انتخاب افراد آگاه، زیرک، و کاردان در مسائل مختلف از جمله مسائل اطلاعاتی یکی از مباحث مهمی است که در قرآن کریم تحت عناوین مختلف به آن پرداخته شده است. یکی از این آیات، آیه‌ی 12 سوره‌ی مائده است که خداوند متعال در این آیه به انتخاب دوازده نفر از بنی اسرائیل به عنوان نقیب، بازرس، و کارشناس جهت بررسی اطلاعاتی سرزمین‌های اطراف و طوایف مختلف توسط حضرت موسی (علیه السّلام) اشاره می‌کند.
فضل بن حسن طبرسی در توضیح لغت «نقیب» چنین بیان می‌کند: این کلمه از «نقب» به معنای سوراخ ساخته شده است. نقیب قوم، یعنی ضامن و کفیل قوم، به طوری که گویی بر اسرار آن‌ها نقب زده و بدان‌ها احاطه دارد. کلمه‌ی «نقاب» هم از همین‌جاست؛ زیرا آن کس که نقاب بر چهره دارد، همچون نقب‌زنی است که دیگران از تردستی او بی‌خبرند و او به اسرار دیگران واقف است. کلمه‌ی «مناقب» نیز جمع منقبت و از همین مأخذ است، چه مناقب به معنای فضائل است و کسی را فضائل است که بدان‌ها راه دارد. سپس به روایت از مجاهد و سدی در تفسیر آیه چنین می‌فرماید: خداوند از بنی اسرائیل پیمان محکم گرفت و آن‌ها پیش او سوگند یاد کردند که عبادت خود را برای او خالص کنند، به پیامبرانش ایمان آوردند و از احکامش اطاعت کنند: «وَ بَعَثنا مِنهُمُ اثنَی عَشَرَ نَقِیباً: موسی (علیه السّلام) را مأمور کردیم که از دوازده قبیله‌ی یهود، دوازده نفر را مأمور کند تا همچون دیده‌بانان به سرزمین شام رفته، اخبار آنجا و خصوصیات مردم آن منطقه را برای بنی اسرائیل شرح دهند. وی از هر قبیله‌ای نقیبی امین برگزید و آن‌ها را به مأموریت فرستاد. اینان به موقع بازگشت، قوم خود را از جنگ با ایشان منع کردند؛ زیرا آن‌ها را نیرومند یافته بودند و فقط دو تن از این دوازده تن (کالب بن یوفنا و یوشع بن نون) مردم یهود را به جنگ تشویق کردند (طبرسی، مجمع البیان، ج 3: 265).
محمد بن علی بن الحسین در روایتی از راویان متعدد نقل می‌کند: رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از میان مردم و امت خود دوازده نفر را به عنوان ناظر و سرپرست انتخاب نمود و به همین منظور، حضرت جبرئیل قوم موسی (علیه السّلام) را به پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) یادآوری نمود و به آن حضرت از جانب خداوند دستور رسید که به همان تعداد که حضرت موسی (علیه السّلام) برای قومش ناظر و بازرس انتخاب کرد، تو نیز انتخاب کن و آن حضرت از میان قوم خزرج نه نفر و از میان طائفه‌ی اوس سه نفر را انتخاب نمود. ابن اثیر در النهایه می‌گوید: «کلمه‌ی نقباء جمع نقیب به معنای کارشناس و پیشوای مردم آمده است و نیز کسی که اخبار و اطلاعات مردم را می‌شناسد و اوضاع و احوال آن‌ها را زیرنظر دارد و بازرسی و تفتیش می‌کند (ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج. 5: 101).
مرحوم شیخ صدوق در کتاب «خصال» می‌گوید: نقیب به معنای رئیس از دانایان است. گفته شده که آن به معنای کسی است که به پیمانی که در امر دین بسته می‌شود تعهد می‌کند، و گفته شده که به معنای امین است و گفته شده که آن به معنای گواه بر قوم خود است، و اصل نقیب در لغت به معنای سوراخ است و آن سوراخ بزرگ است و اینکه نقیب قوم گفته می‌شود، برای آن است که او از احوال آنان نقب می‌زند، همان‌گونه که از اسرار و نهان‌ها نقیب می‌زند و باخبر می‌شود. معنای سخن خداوند «و از آنان دوازده نقیب برانگیختیم» این است که از هر سبطی از آنان (بنی اسرائیل) ضامنی را در امر دینشان گرفت و گفته شده که آنان به سوی ظالمان فرستاده شدند تا از کار آنان باخبر شوند و برگردند و به پیامبرشان موسی (علیه السّلام) گزارش دهند. آنان برگشتند و قوم خود را از جنگیدن با آنان نهی کردند؛ چون قدرت و بزرگی خلقت آنان را دیده بودند. این داستان معروف است و منظور ما فقط بیان معنای نقیب در لغت بود. خداوند توفیق‌دهنده‌ی کارهای درست است (شیخ صدوق، خصال، ج. 2: 249).

منضبط بودن نیروهای اطلاعاتی

یکی از موارد مهم در شیوه‌های اطلاعاتی، منضبط و منظم بودن نیروهای اطلاعاتی و عدم تخلف از دستورات و فرمان‌های مقامات مافوق و انجام وظیفه در چهارچوب دستورات محول شده است. خداوند متعال در داستان حضرت سلیمان (علیه السّلام) در آیات 20 و 21 سوره‌ی نمل درباره‌ی بازخواست هدهد چنین می‌فرماید: «در مورد این پرنده تحقیق و بررسی کن؛ ببین کجا رفته است. حضرت فرمود: من هدهد را نمی‌بینم؛ او در جمع ما نیست. اگر بیاید، او را سخت مجازات و تنبیه خواهم کرد یا اینکه او را خواهم کشت و یا باید برای من جهت غیبت خود دلیل محکمی را ارائه کند». حضرت سلیمان (علیه السّلام) هدهد را که به عنوان یکی از نیروهای لشکرش بود، به علت غیبت و تخلف از رفتار و وظیفه‌اش مورد مؤاخذه و سرزنش قرار می‌دهد و به این خاطر او را تهدید به مرگ می‌کند.
این آیه اشاره دارد به اینکه یک نیروی اطلاعاتی نباید از دستورات و اوامر فرماندهی تخلف و سرپیچی کند و در زمینه‌ی کاری و مأموریت‌های محول شده‌اش باید منضبط و منظم باشد و کاملاً در انجام دستورات مافوق خود فرمانبردار و مطیع باشد و نیز در مورد این امور سهل‌انگاری نکند و در هنگام انجام وظیفه غیبت و یا تخلف نداشته باشد.

مشروعیت آزمایش کردن در امور اطلاعاتی

یکی از موارد مهمی که در امور اطلاعاتی از اهمیت به سزایی برخوردار است آزمودن و آزمایش کردن سوژه‌ی مورد نظر است که مشروعیت آن از آیه‌ی 41 تا 42 سوره‌ی نمل در داستان حضرت سلیمان (علیه السّلام) و ملکه‌ی سبا استفاده می‌شود. مرحوم علامه طباطبایی (رحمةالله‌علیه) در تفسیر آیه‌ی 41 و 42 چنین می‌فرماید: از سیاق آیه برمی‌آید که سلیمان (علیه السّلام) این سخن را هنگامی گفت که ملکه سبا و درباریانش به دربار سلیمان رسیده و می‌خواستند بر او وارد شوند و منظورش از این دستور، امتحان و آزمایش عقل آن زن بود، همچنان که منظورش از اصل آوردن تخت، اظهار معجزه‌ای باهر از آیات نبوتش بود و به همین جهت، دستور داد تخت او را به صورتی ناشناس درآورند، و آنگاه متفرّع کرد بر این دستور، این را که: «نَنظُر أَتَهتَدِی: ببینیم می‌شناسد آن را یا نه» و معنای آیه روشن است. «فَلَمَّا جَاءَتْ قِیلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِینَ: بعد از آنکه ملکه سبأ نزد سلیمان آمد، از طرف سلیمان به او گفتند: آیا تخت تو اینطور بود؟ و این جمله، یعنی جمله «أهکَذا عَرشُکِ» کلمه‌ی امتحان است، و اگر فرمود: «أهکَذا عَرشُکِ: آیا این چنین بود تخت تو؟»، و نفرمود: «أهذا عرشک: آیا این است عرش تو»؛ برای این بوده که تخت را بیشتر مجهول و ناشناخته کند؛ لذا از مشابهت این تخت با تخت خود او در شکل و صفات پرسش نمود، که معلوم است این گونه سؤال در ناشناخته کردن تخت، مؤثرتر است. «قالَت کَأَنَّهُ هُوَ»؛ مراد از اینکه گفت گویا این همان است» این است که «این همان است» و اگر اینطور تعبیر کرد، خواست تا از سبک مغزی و تصدیق بدون تحقیق اجتناب کند؛ چون غالباً از اعتقادات ابتدایی که هنوز وارسی نشده و در قلب جای نگرفته است، با تشبیه، تعبیر می‌آورند (می‌گویند مثل اینکه فلانی آمده، یا گویا فلانی رفته و مثل اینکه این کتاب مال فلانی است و مواردی اینچنین) (طباطبایی، پیشین، ج. 15: 520-521).

رخنه و نفوذ کردن در دستگاه‌های کفر و الحاد

از جمله مأموریت‌های بسیار مهم و حیاتی برون‌مرزی برای مأموران اطلاعاتی، نفوذ در دستگاه‌های حکومتی بیگانگان معاند با حکومت اسلامی و تشکیلات حکومتی کفر و الحاد است. قرآن کریم نمونه‌هایی از کارهای انسانی و ایمانی را مطرح می‌کند که در نقش فردی، در دستگاه‌ها و تشکیلات حکومت کفر نفوذ دارد، آن‌هم به خاطر دفاع از پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و رسالتی که دارد. او کسی نیست جز مؤمن آل فرعون که از خانواده‌ی فرعون بود و ایمانش را از قوم خود پنهان می‌کرد تا بتواند در نهایت آزادی راه نفوذ خود را باز و مقدمات آن را فراهم کند. این شخص در خنثی کردن نقشه‌های فرعون علیه حضرت موسی بن عمران (علیه السّلام) نقش مهم و جدی‌ای را ایفا کرد، تا آنجا که توانست تصمیم کفار و مشرکین را در اجرای نقشه‌هایشان علیه رسول خدا؛ یعنی حضرت موسی (علیه السّلام) برهم زند و آن را خنثی کند. می‌بینیم که قرآن کریم در آیه‌ی 28 سوره‌ی غافر از ایفای نقش او به نیکی یاد می‌کند و او را تحسین می‌نماید.

تقیه کردن و احتیاط؛ پوشاندن ایمان و عقیده

پوشاندن ایمان و عقیده و به عبارت دیگر، تقیه، یکی از اعتقادات راسخ و مهم مذهب حقّه امامیه است که در آیات و روایات به آن تأکید فراوانی شده و در احادیث از آن به عنوان سلاح مؤمن و سپر یاد شده است؛ بنابراین، یکی از مؤلفه‌های اصلی در امور اطلاعاتی آن است که یک عنصر اطلاعاتی در میان مخالفان اعتقادی و مذهبی و حتی در سرزمین بیگانگان، خود را به شکل آن‌ها درآورد و همسان و هم‌شکل آن‌ها جلوه دهد تا از این طریق بتواند با رعایت جنبه‌های احتیاط به اهداف خود دست یابد. خداوند متعال در آیات متعددی از قرآن کریم به امر مهم تقیه اشاره می‌کند و مواردی از به کار بردن تقیه در هنگام خطر را یادآور می‌شود که به آن‌ها اشاره می‌کنیم:
الف) «لَا یتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَنْ یفْعَلْ ذَلِكَ فَلَیسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَیحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ: مؤمنان نباید کافران را -به جای مؤمنان- به دوستی بگیرند و هر که چنین کند، در هیچ چیز [او را] از [دوستیِ] خدا [بهره‌ای] نیست، مگر اینکه از آنان به نوعی تقیه کنید و خداوند شما را از [عقوبت] خود می‌ترساند، و بازگشتِ [همه] به سوی خداست» (قرآن، آل عمران: 28).
مرحوم علامه طباطبایی (رحمةالله‌علیه) در تفسیر این آیه فرموده است:
«إلَّا أَن تَتَّقُوا مِنهُم تُقاةً»؛ کلمه‌ی «اتقاء» در اصل از ماده‌ی «وقایه از خوف» گرفته شده و چه بسا از باب استعمال مسبب در مورد سبب به معنای خود خوف هم استعمال شود، و شاید تقیه در مورد آیه نیز از همین قبیل باشد.
این را هم بگوییم که استثنا در این آیه استثناء منقطع است؛ یعنی استثنائی است بدون «مستشنا منه»؛ چون آنچه به نظر می‌رسد «مستشنا منه» باشد، درواقع «مستثنا منه» نیست؛ زیرا اظهار محبت دروغین و از روی ترس محبت واقعی نیست، و همچنین اظهار سایر آثار ولایت اگر دروغی و از روی ترس باشد، ولایت واقعی نیست؛ چون خوف و محبت که دو صفت متضادند که دو اثر متقابل در قلب دارند، چگونه ممکن است در یک قلب متحد شوند، و در نتیجه، استثنا در جمله‌ی «و هرکس چنین کند از حزب خدا نیست، مگر آنکه تولیش از ترس باشد»، استثناء متصل باشد و این آیه‌ی شریفه دلالتی روشن بر جواز تقیه دارد. از ائمه‌ی اهل بیت (علیهم السّلام) هم این استفاده روایت شده و کوتاه سخن اینکه، کتاب و سنت هر دو بر جواز تقیه به طور اجمال دلالت دارند. اعتبار عقلی هم مؤید این حکم است؛ چون دین جز این نمی‌خواهد و شارع دین هم جز این هدفی ندارد که حق را زنده کند و جان تازه‌ای بخشد، و بسیار می‌شود که تقیه کردن و برحسب ظاهر، طبق دلخواه دشمن و مخالفان حق عمل کردن مصلحت دین و حیات آن را چنان تأمین می‌کند که ترک تقیه آن طور تأمین نکند، و این قابل انکار نیست، مگر کسی بخواهد منکر واضحات شود (طباطبایی، پیشین، ج. 3: 153).
ب) «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ: هرکس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد [عذابی سخت خواهد داشت] مگر آن کسی که مجبور است و [لی] قلبش به ایمان اطمینان دارد؛ لیکن هر که سینه‌اش به کفر گشاده گردد، خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابی بزرگ خواهد بود» (قرآن، نحل: 106).
جمله‌ی «إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ: استثنایی است از عموم شرط، و مراد از «اکراه»، مجبور شدن به گفتن کلمه‌ی کفر و تظاهر به آن است؛ زیرا قلب هیچ وقت اکراه نمی‌شود، و حاصل مقصود این است که کسانی که بعد از ایمان تظاهر به کفر می‌کنند و مجبور به گفتن کلمه‌ی کفر می‌شوند، ولی دل‌هایشان مطمئن به ایمان است، از غضب خدا مستثنا هستند. در مجمع‌البیان ابن عباس و قتاده روایت شده که گفته‌اند: این آیه درباره‌ی جماعتی نازل شد که اکراه شده بودند، و آن جماعت عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه و صهیب و بلال و خباب بودند که شکنجه شدند و در آن شکنجه، پدر و مادر عمار کشته شدند و عمار با زبانش چیزی به آن‌ها داد که راضی شدند، و خدای سبحان جریان را به رسول گرامی‌اش (صلی الله علیه وآله وسلم) خبر داد، پس وقتی که جماعتی برای آن جناب خبر آوردند که عمار کافر شد، حضرتش فرمود: نه حاشا، عمار از فرق تا قدمش مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خونش آمیخته شده. تا آنکه خود عمار شرفیاب شد، در حالی که گریه می‌کرد؛ حضرت فرمود: چه حال و چه خبر؟ عرض کرد: خبر بسیار بد آوردم یا رسول الله؛ زیرا رهایم نکردند تا دست به ساحت تو دراز نمودم و خدایان ایشان را به خیر یاد کردم. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) اشک‌های عمار را پاک کرد، در حالی که می‌فرمود: اگر بار دیگر نیز به تو چنین کردند، تو هم همان کار را تکرار کن، آنگاه این آیه نازل شد (طباطبایی، پیشین، ج. 12: 354).
ج) «قَالَ مَا مَكَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَینَكُمْ وَبَینَهُمْ رَدْمًا: گفت آنچه پروردگارم به من در آن تمکن داده، [از کمک مالی شما] بهتر است. مرا با نیرویی [انسانی] یاری کنید [تا] میان شما و آن‌ها سدّی استوار قرار دهم» (قرآن، کهف: 95).
د) «فَلْینْظُرْ أَیهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْیأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیتَلَطَّفْ وَلَا یشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا* إِنَّهُمْ إِنْ یظْهَرُوا عَلَیكُمْ یرْجُمُوكُمْ أَوْ یعِیدُوكُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا» (قرآن، کهف: 19). در عبارت «وَلْیتَلَطَّفْ وَلَا یشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا» «لطف» به معنای اعمال لطف و رفق و اظهار مدارات است، پس اینکه فرمود: «وَلَا یشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا: عطفی است تفسیری، که می‌خواهد همان جمله‌ی قبلی را معنا کند، و مقصود از این کلام، به طوری که از سیاق برمی‌آید این است که باید این شخص که می‌فرستید، در اعمال نازک کاری و لطف با اهل شهر در رفتن و برگشتن و معامله کردن خیلی سعی کند، تا مبادا خصومتی یا نزاعی واقع شود که نتیجه‌اش این شود که مردم از راز و حال ما سر درآورند».
بعضی دیگر این طور معنا کرده‌اند که در معامله بسیار نازک‌کاری به خرج دهد؛ ولی کلام مطلق است و قیدی برای خصوص معامله در آن نیست (طباطبایی، پیشین، ج. 13: 362).
در تفسیر نمونه در تفسیر این آیه با عنوان «تقیه‌ی سازنده» چنین آمده است: از تعبیرات آیات فوق به خوبی استفاده می‌شود که اصحاب کهف اصرار داشتند در آن محیط، کسی از جایگاه آن‌ها آگاه نشود؛ مبادا آن‌ها را مجبور به قبول آیین بت‌پرستی کنند، و یا به بدترین وضعی آن‌ها را به قتل برسانند؛ یعنی سنگسارشان کنند. آن‌ها می‌خواستند ناشناخته بمانند تا از این طریق بتوانند نیروی خود را برای مبارزات آینده، و یا دستکم برای حفظ ایمان خویش نگه دارند.
این خود یکی از اقسام «تقیه‌ی سازنده» است؛ زیرا حقیقت تقیه این است که انسان از به هدر دادن نیروها جلوگیری کند و با پوشاندن خود یا عقیده‌اش موجودیت خود را حفظ کند تا در موقع لزوم بتواند به مبارزات مؤثر خود ادامه دهد.
بدیهی است آنجا که اخفای عقیده باعث شکست هدف و برنامه‌هاست، تقیه ممنوع است؛ باید همه چیز را آشکار کرد، و لو بلغ ما بالغ (هر آنچه باداباد!) (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج. 12: 377).
د) «فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ یظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا: [در نتیجه، اقوام وحشی] نتوانستند از آن [مانع] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند» (قرآن، کهف: 95).
مفضل می‌گوید: از امام صادق (علیه السّلام) راجع به آیه‌ی «أَجْعَلْ بَینَكُمْ وَبَینَهُمْ رَدْمًا» از سوره‌ی کهف سؤال کردم، حضرت فرمودند: مفهوم آیه در مورد تقیه است و نیز درباره‌ی آیه‌ی 97 سوره‌ی کهف یعنی آیه‌ی «فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ یظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا» پرسیدم. حضرت فرمودند: منظور از کلام حق این است که وقتی ما به تقیه متوسل می‌شویم، کسی نمی‌تواند حتی با ترفند و حیله‌گری راه چاره‌ای را بیابد و آن روش، محکم‌ترین و قدرتمندترین سدّ ایجادشده است و میان تو و دشمنان خدا سرّ و رازی وجود دارد که آن‌ها نمی‌توانند از آن عبور کنند و اصلاً راه نفوذی برای آنان نیست (عیاشی، ج. 2: 351).

به توریه سخن گفتن و مانور دادن درباره‌ی آن

یکی از مسائل مهم در کارهای اطلاعاتی به توریه و کنایه سخن گفتن و مانور دادن درباره‌ی آن است. خداوند متعال در سوره‌ی یوسف آیه‌ی 70 چنین می‌فرماید: «فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیتُهَا الْعِیرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ: پس هنگامی که آنان را به خوار و بارشان مجهز کرد، آبخوری را در بارِ برادرش نهاد. سپس [به دستور او] نداکننده‌ای بانگ درداد که: ‌ای کاروانیان، قطعاً شما دزد هستید» (قرآن، یوسف: 70). محمد بن علی بن حسین با سلسله سند از ابا بصیر از امام باقر (علیه السّلام) روایت می‌کند که از حضرت شنیدم که می‌فرمودند: در کسی که تقیه وجود نداشته باشد و آن را به کار نگیرد، هیچ خیر و منفعتی نیست. حضرت یوسف (علیه السّلام) با به کار بردن تقیه و توریه فرمودند: «أَیتُهَا الْعِیرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ».
و در کافی به سند خود از حسن صیقل روایت شده که گفت: خدمت حضرت صادق (علیه السّلام) عرض کردم: از امام باقر (علیه السّلام) درباره‌ی گفتار یوسف (علیه السّلام) که گفت: «أَیتُهَا الْعِیرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ»، روایتی به ما رسیده که فرموده: به خدا، نه برادران او دزدی کرده بودند و نه او دروغ گفته بود، همچنان که ابراهیم خلیل گفته بود «بَل فَعَلَهُ کَبیرَهُم هذا فَسئَلُوهُم إِن کانُوا یَنطِقُونَ: بلکه بزرگترشان کرده، اگر حرف می‌زنند از خودشان بپرسید و حال آنکه به خدا قسم، نه بزرگتر بت‌ها را شکسته، و نه ابراهیم دروغ گفته بود».
حسن صیقل می‌گوید: امام صادق (علیه السّلام) فرمود: صیقل، نزد شما چه جوابی در این باره هست؟ عرض کردم: ما جز تسلیم (در برابر گفته‌ی امام) چیزی نداریم. می‌گوید: امام فرمود: خداوند دو چیز را دوست می‌دارد، و دو چیز را دشمن دوست می‌دارد: آمدوشد کردن میان دو صف (صف‌های متخاصم، جهت اصلاح و آشتی دادن) و نیز دوست می‌دارد دروغ در راه اصلاح را، و دشمن می‌دارد قدم زدن در میان راه‌ها را (یعنی میان دو کس آتش افروختن) و دروغ در غیر اصلاح را. ابراهیم (علیه السّلام) اگر گفت: «بَل فَعَلَهُ کَبیرَهُم: مقصودش اصلاح و راهنمایی قوم خود به درک این معنا بود که آن خدایانی که می‌پرستند موجوداتی بی‌جانند، و همچنین یوسف (علیه السّلام) مقصودش از آن کلام اصلاح بوده است (طباطبایی، پیشین، ج. 11: 328).

نقشه و طرح عملیاتی

یکی از موارد مهم در مأموریت‌های حساس اطلاعاتی، چیدن و تهیه‌ی طرح و نقشه‌ی اطلاعاتی و انتخاب شکل و نوع مأموریت است. خداوند بزرگ راجع به داستان حضرت سلیمان (علیه السّلام) و پرنده‌ی هدهد در قرآن سخنی را به نقل از آن حضرت که هدهد را مورد خطاب خود قرار می‌دهد، می فرماید: «اذْهَبْ بِكِتَابِی هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَیهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ: این نامه‌ی مرا ببر و به سوی آن‌ها بیفکن، آنگاه از ایشان روی برتاب، پس ببین چه پاسخ می‌دهند» (قرآن، نمل: 28).
در آیه‌ی شریفه می‌بینیم که حضرت سلیمان (علیه السّلام) طرح و نقشه‌ی عملیاتی را برای هدهد پرنده‌ی مخصوص خود ترسیم و بیان می‌کند. حضرت سلیمان (علیه السّلام) در این طرح و برنامه‌ی خود شکل و نوع مأموریتی را که برعهده‌ی هدهد نهاده شده بود، روشن و بیان می‌کند.
این آیه حکایت کلام سلیمان (علیه السّلام) و خطابش به هدهد است؛ گویا فرموده: «پس سلیمان نامه‌ای نوشت و به هدهد داد؛ به او گفت: این نامه‌ی مرا به سوی ایشان، یعنی ملکه سبأ و مردمش ببر و نزد ایشان بینداز و خودت را کنار بکش و در محلی قرار گیر که تو آنان را ببینی، آنگاه ببین چه عکس‌العملی از خود نشان می‌دهند؛ یعنی وقتی بحث در میان آنان درگیر می‌شود، باهم چه می‌گویند؟» (طباطبایی، پیشین، ج. 15: 509).

تحقیق در صحت و درستی اخبار

مطابق تعریف اهل لغت، خبر به چیزی گفته می‌شود که احتمال صدق و کذب در آن وجود دارد؛ بنابراین، وقتی خبری از کسی یا از عیون می‌رسد، باید در صحت و درستی آن تحقیق و بررسی کرد و بعد از اطمینان خاطر، به صحت و درستی آن اقدام نمود. در این مورد، خداوند متعال در آیات 22 تا 27 سوره‌ی مبارکه نمل، ضمن بیان داستان حضرت سلیمان (علیه السّلام) و هدهد به مطالب مهمی اشاره می‌نماید.
قضیه از این قرار است که هدهد مأمور جستجو و تحقیق راجع به مملکت سبا از طرف پیامبر خدا حضرت سلیمان (علیه السّلام) شد و توانست اطلاعاتی راجع به آن دیار، مردم و حکومتی که در آن است به دست آورد، به رغم اینکه هدهد اطلاعاتی را به دست آورده و تلاش کرده بود که اطلاعات مهمی را که کاملاً صحیح و درست باشد کسب نماید؛ ولی حضرت سلیمان (علیه السّلام) از موضعی محتاطانه و متفکرانه با هدهد برخورد کرد. حضرت می‌خواست اطلاعاتی که او ارائه داده بود ارزیابی شود و در صحت و دقتی که در جمع‌آوری اطلاعات به کار رفته است، تحقیقی جامع و کامل داشته باشد تا از این طریق، به طور دقیق و قاطع بتواند راستی و یا دروغین بودن کار او را روشن نماید. ما از این بیان که در آیه‌ی مورد نظر فرموده است: «سَنَنظُرُ أَصدَقتَ أَم كُنتَ مِنَ الکاذِبینَ: چنین استنباط می‌کنیم: نخست، امکان این فرض وجود دارد که نیروی محقق به دروغ تحقیقی را گزارش دهد؛ بنابراین، تمام اخبار و اطلاعاتی را که نیروهای اطلاعاتی و تحقیق و بازرسی گزارش می‌دهند نمی‌تواند به طور مطلق و کلی درست باشد. دوم، در مورد اطلاعاتی که توسط محقق و گزارشگر ارائه می‌شود، باید پیش از آنکه آن‌ها را دریافت کنیم و به آن‌ها ترتیب اثر دهیم، تحقیقی کامل در صحت و سقم و درستی و نادرستی آن‌ها انجام دهیم؛ زیرا اینگونه تحقیقات باعث می‌شود که نیروهای محقق و گزارشگر به شک و تردید در کار خود بیفتند و ناچار شوند در گزارش‌های بعدی خود دروغ نگویند و در نتیجه، در گزارش‌ها و تحقیقات خود دقت لازم و کافی را به عمل آورند.

تحقیق کردن درباره‌ی خبر فاسق و بی‌دین

خداوند متعال فرموده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ: ‌ای اهل ایمان، اگر فاسقی خبری برایتان آورد، خبرش را بررسی و تحقیق کنید تا مبادا از روی ناآگاهی، گروهی را آسیب و گزند رسانید و بر کرده‌ی خود پشیمان شوید» (قرآن، حجرات: 6).
توضیح آیه: در مورد ماده‌ی «تبیَن» دو معنی گفته شده است: اول، به معنی ظهور و آشکار شدن است و فعل آن لازم است و در این باره چنین گفته می‌شود: «تبین الشی» یعنی هنگامی که آن چیز آشکار شد. از آن جمله است سخن پروردگار متعال که فرمود: «حَتَّى یتَبَینَ لَكُمُ الْخَیطُ الْأَبْیضُ مِنَ الْخَیطِ الْأَسْوَدِ: تا رشته سپید [صبح] از رشته‌ی سیاه [شب] برای شما آشکار شود» (قرآن، بقره: 187)؛ و یا آیه‌ی «حَتَّى یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ: تا اینکه برای آن‌ها روشن شود آن چیز حق است» (قرآن، فصلت: 53). دوم، به معنی ظاهر کردن و آشکار کردن و نیز به معنی دانستن و روشن کردن و همچنین به معنی به دست آوردن علم و دانش آمده است و فعلی متعدی است.

پذیرش خبر از مؤمن

خداوند متعال در آیه‌ی 61 سوره‌ی توبه در مورد کسانی که پیامبر خدا را آزار و اذیت می‌کردند و به او می‌گفتند پیامبر خدا آدم خوش‌باوری است، می‌فرماید که بگو «هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیرٍ لَكُمْ یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَیؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ: خوش باور بودن او به نفع شماست». او به خدا ایمان دارد و مؤمنان را تنها تصدیق می‌کند. در تفسیر این آیه، محمد بن مسعود بن عیاش در تفسیر عیاشی از حماد بن عثمان از امام صادق (علیه السّلام) روایت کرده است «من می‌خواستم فلان کس را برای تجارت به یمن بفرستم؛ لذا نزد پدرم امام باقر (علیه السّلام) رفتم و به ایشان گفتم می‌خواهم فلان کس را به یمن بفرستم. پدرم در پاسخ فرمود: آیا می‌دانی او شرابخوار است؟ به او عرض کردم: از مؤمنین خبر رسیده است که او چنین و چنان است. پس حضرت فرمود: آن‌ها درست گفته‌اند؛ زیرا خداوند می‌فرماید: «یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَیؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» و فرمود منظور این است که خداوند و مؤمنین راست می‌گویند؛ زیرا خداوند به مؤمنین رئوف و مهربان است (بحرانی، ج. 2: 804).

هوشیاری و احتیاط در مورد تحرکات دشمن

هوشیاری و احتیاط در مورد تحرکات دشمنان و مزدوران داخلی آن‌ها از مؤلفه‌های مهم اطلاعاتی و از وظایف مهم نیروهای اطلاعات است که خداوند متعال در قرآن کریم، از جمله آیات 71 و 102 سوره‌ی مبارکه‌ی نساء به آن اشاره می‌نماید. در آیه‌ی 71 چنین می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعًا: ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید، (در برابر دشمنان دین) آمادگی خود را حفظ کنید، سلاح‌های خود را برگیرید، پس گروه گروه یا دسته جمعی (طبق اقتضای حال) حرکت و کوچ نمایید». مفسران برای معنای کلمه‌ی «حذر» دو احتمال بیان کرده‌اند: الف) به معنای آنچه به وسیله‌ی آن مصونیت و ایمنی ایجاد می‌شود و آن وسیله‌ی خاص مانند سلاح است؛ ب) به معنای پرهیز از یک چیز ترسناک. اخذ حذر، هنگامی که هوشیار باشد و از ترس و وحشت پرهیز نماید، گویا هوشیاری را وسیله‌ای قرار داده است که به وسیله‌ی آن خودش را حفظ می‌کند و با آن روحش را مصون می‌دارد (زمخشری، ج. 1: 532). ظاهراً حذر در این آیه کنایه از آمادگی کامل به منظور حرکت بر جهاد است (طباطبایی، ج. 4: 416). کاملاً واضح و روشن است که معنای آمادگی کامل، همان‌گونه که به برگرفتن سلاح دلالت می‌کند، بر اقدامات احتیاطی اطلاعاتی و آگاهی کامل از وضعیت دشمن نیز دلالت می‌کند؛ به این شکل که باید از تحرکات و اقدامات دشمنان خارجی و درونی و تحرکات آن‌ها و نحوه‌ی ارتباطات آن‌ها با همدیگر و زیرمجموعه‌های آن اطلاع کامل کسب نمود. دومین آیه که در آن به هوشیاری و احتیاط اشاره شده، در فرازی از آیه‌ی 102 سوره‌ی نساء آمده که با مضمون «وَلْیأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ» ذکر گردیده است. خداوند به مسلمانان هشدار می‌دهد که هوشیار و مواظب باشند تا از دشمن غافل نشوند. شاید در اینجا منظور از حذر، هوشیاری و گوش به زنگ بودن و فراموش نکردن دشمن باشد.

استفاده از زبان رمز (2) و سرّی در امور اطلاعاتی

معمولاً در نامه‌نگاری، علاوه بر زبان متداول، از زبان دیگری نیز استفاده می‌شود که زبان رمز و اشاره است و به گونه‌ای است که هیچ کس جز فرستنده و گیرنده‌ی آن از مضمون نامه مطلع و آگاه نیست و این زبان را زبان رمز می‌نامند. زبان رمز برای مخفی نگه داشتن اطلاعات و محتویات نامه‌هایی که به منظور کتمان و راز نگه داشتن مورد استفاده قرار می‌گیرند، امری حیاتی است (العاملی، ج. 2: 104). خداوند متعال در سوره‌ی قصص آیه‌ی 20 در داستان حضرت موسی (علیه السّلام) می‌فرماید: زمانی که حضرت موسی آن قبطی را کشت، مردی با شتاب از دورترین نقطه‌ی شهر آمد و به او گفت: فوراً از شهر خارج شود. اطرافیان فرعون برای کشتن تو توطئه کرده‌اند. من از خیرخواهان تو هستم.
از حضرت صادق (علیه السّلام) روایتی نقل شده است که در آن، داستان توطئه‌ی گروهی را که قصد جان حضرت علی (علیه السّلام) و ترور آن حضرت را داشتند آمده است: «اسماء بنت عمیس مادر محمد بن ابی بکر، خدمتگزار و خادمه‌اش را به خانه‌ی حضرت علی (علیه السّلام) فرستاد و به او گفت: برو به خدمت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و سلام مرا به او برسان و هنگامی که وارد خانه‌ی او شدی، بگو: «ان الملأ یأتمرون بک لیقتلوک»؛ یعنی گروهی هستند که برای کشتن تو توطئه کرده‌اند. پس خارج شو که من از نصیحت‌کنندگان تو هستم. پس اگر متوجه شد برگرد و در غیر این صورت، دوباره آن را تکرار کن. سپس خادمه‌ی اسماء به خانه‌ی حضرت رسید و داخل خانه شد و گفت: سرور و خانم من! اسماء سلام رساند و حال شما را جویا شد. سپس آیه‌ی مورد نظر را برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) تلاوت نمود، سپس به هنگام خروج دوباره آیه را تکرار کرد. حضرت علی (علیه السّلام) به آن زن فرمود: به سرورت سلام برسان و به او بگو خداوند عزیز و جلیل میان من و آنچه می‌خواهند انجام دهند مانعی را ایجاد خواهد کرد (شیخ صدوق، علل الشرایع، ج. 1: 191-192).

به کارگیری دستگاه‌های شنود و استراق سمع

در سال‌های اخیر، به سبب تحولات و پیشرفت‌های فناوری که کلیه‌ی جوانب زندگی مدرن را تحت تأثیر قرار داده است، تغییرات اساسی و بنیادین در این شیوه و روش کسب اطلاعات و خبر (استراق سمع) ایجاد شده است. شنود و استراق سمع در زمان‌های سابق متکی به نیروهای انسانی بوده است، ولی امروزه تا حدود زیادی از دستگاه‌های پیشرفته و دقیق الکترونیکی اعجاب‌انگیز و دستگاه‌های شنود و استراق سمع استفاده می‌شود. از مفاد روایات و متون اسلامی مشخص می‌شود که در عملیات شنود و جمع‌آوری اخبار اطلاعاتی، امکان استفاده از دستگاه‌های پیشرفته و نوین ماشینی و الکترونیکی وجود دارد. حضرت سلیمان (علیه السّلام) در کار شنود و جمع‌آوری اطلاعات از حکومت سبا، از هدهد که وسیله‌ای است غیر انسانی، استفاده و بهره‌برداری نمود که خداوند متعال در آیه‌ی 28 سوره‌ی نمل به این صورت بدان اشاره نموده است: «اذْهَبْ بِكِتَابِی هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَیهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا یرْجِعُونَ: این نامه‌ی مرا ببر و به سوی آن‌ها بیفکن، آنگاه از ایشان روی برتاب، پس ببین چه پاسخ می‌دهند». ائمه‌ی معصومین (علیهم السّلام) نیز خود به تنهایی از روش شنود و گوش ایستادن جهت روشن کردن و برملا نمودن اهداف و مقاصد محرمانه‌ی افراد و گروه‌های سیاسی و علمی استفاده می‌کردند (شیخ صدوقی، امالی، مجلسی 55، ج. 1: 343). همچنین گاهی برای افشا و روشن کردن جنبه‌های مثبت و منفی‌ای که در شخصیت‌ها و زندگانی دیگران نهفته است از این روش استفاده می‌کردند (حمیری، قرب الاسناد: 141). پرواضح است که امکان استفاده از نیروهای انسانی در عملیات شنود و به طریق اولی، استفاده از ابزار غیرانسانی مثل دستگاه‌های جدیدی که به آن اشاره شد وجود دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. کارشناسی ارشد فقه و حقوق، مشغول به تدوین رساله‌ی علمی سطح 4 (دکتری)
2. زبانی است که در انتقال نامه‌ها به صورت سرّی و محرمانه به جهت جلوگیری از برملا شدن محتویات آن از دیگران به کار گرفته می‌شود و زبان رمز در سه جای مهم مورد استفاده قرار می‌گیرد: اول) در مکاتبات دیپلماتیک؛ دوم) در مکاتبات نظامی در دوران جنگ؛ سوم) در کارهای جاسوسی (قاموس سیاسی: احمد عطیه الله، صص. 678 و 688).

منابع تحقیق :
- ابن بابویه، محمد بن علی (1380). علل الشرائع، ترجمه ذهنی تهرانی، دو جلد، قم: انتشارات مؤمنین. قم. چاپ اول.
- ابن بابویه، محمد بن علی (1382). الخصال. ترجمه جعفری، دو جلد. قم: نسیم کوثر، چاپ اول.
- ابن بابویه، محمد بن علی (1376). الأمالی (للصدوق). ترجمه: کمره‌ای. یک جلد. تهران: کتابچی. چاپ ششم.
- ابوالنضر، محمد بن مسعود بن عیاش اسلمی، السمرقندی (بی‌تا). تفسیر عیاشی، تهران: المکتبه العلمیه الاسلامیه.
- العاملی، علی دعموش (1379). دائره‌المعارف اطلاعات و امنیت در آثار و متون اسلامی، ترجمه: غلامحسین باقری مهیاری و رضا گرمابدری، تهران: چاپ و انتشارات دانشگاه امام حسین.
- بحرانی، ‌هاشم بن سلیمان (1416 ق). تفسیر برهان. تهران: انتشارات بعثت.
- جزری، ابن اثیر، مبارک بن محمد (بی‌تا). النهایه فی غریب الحدیث و الاثر.
- حمیری، عبدالله بن جعفر (1413 ق). قرب الاسناد (ط- الحدیثة). یک جلد. قم: مؤسسه‌ی آل البیت علیهم السلام. چاپ اول.
- زمخشری، محمود (1407 ق). الکشاف. بیروت: انتشارات دارالکتاب العربی.
- طباطبایی، سید محمد حسین (1417 ق). تفسیر المیزان. قم: انتشارات دفتر تبلیغات.
- طبرسی، فضل بن حسن (1372). تفسیر مجمع البیان، تهران: ناصرخسرو.
- مکارم شیرازی ناصر (1374). تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الإسلامیه‌ی. چاپ اول.

منبع مقاله :
چیت‌سازان، امیرحسین، (1388)، آموزش عالی درگستره‌ی تاریخ و تمدن اسلامی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.