حذف فیزیکی، تحلیل و بررسی ادله‌ی اثبات و نفی آن از منظر فقه امامیه

جریان وهابیت با ثمره‌ی نامبارک آن یعنی گروه طالبان به سرکردگی اسامه بن لادن، با سرایت به سایر دنیا، موجی از خشونت و ترور را در دنیا به نمایش گذاشت و گروه‌های متعددی با پیروی از سلفی‌های متعصب و
دوشنبه، 15 آبان 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
حذف فیزیکی، تحلیل و بررسی ادله‌ی اثبات و نفی آن از منظر فقه امامیه
حذف فیزیکی، تحلیل و بررسی ادله‌ی اثبات و نفی آن از منظر فقه امامیه

نویسنده: محمد جوادی

 

مقدمه

جریان وهابیت با ثمره‌ی نامبارک آن یعنی گروه طالبان به سرکردگی اسامه بن لادن، با سرایت به سایر دنیا، موجی از خشونت و ترور را در دنیا به نمایش گذاشت و گروه‌های متعددی با پیروی از سلفی‌های متعصب و تندرو، در نقاط مختلف دنیا از جمله افغانستان، عراق و پاکستان، چهره‌ی خشونت آمیزی از اسلام را در جهان ارائه کردند و زمینه را برای تبلیغات علیه اسلام و اتهام تروریسم اسلامی فراهم نمودند.
اقداماتی که زمینه را برای پذیرش انتساب هر عملیات تروریستی در دنیا به اسلام، مثل حادثه‌ی ساختگی 11سپتامبر که مجال تفصیل آن به جهت دور شدن از اصل موضوع نیست، فراهم آورد.
در واقع غرب، سناریویی را در دستور کار خود قرار داد که به موجب آن مشابه‌سازی و یکی‌انگاری اسلام و تروریسم مطرح می‌شد. تلاشی که هدف آن تحمیل عقیده‌ی اسلام به مثابه‌ی نظام ارزشی حامی تروریسم به افکار عمومی جهان است.
برخلاف سایر ادیان، اسلام مرتباً در گزارش‌های خبری و مقالات، با خشونت پیوند زده می‌شود.
این تبلیغات سوء و مغرضانه‌ای که علیه اسلام صورت می‌گیرد، به طور هدف‌دار، نسل نوجوان را نیز نشانه رفته و به طور مثال در یکی از بازی‌های رایانه‌ای معروف به نام ضد ضربه (1) که مسابقات بین المللی نیز دارد، بر روی پیراهن گروه تروریست، عبارت: «لا اله الا الله محمد رسول الله» نقش بسته است.
وقتی پیروان سایر ادیان دست به اعمال جنایت‌کارانه می‌زنند، هویت مذهبی آن‌ها مورد توجه قرار نمی‌گیرد و در گزارشات خبری هرگز گفته نمی‌شود که قتل عام آلبانی تبارهای کوزوو به دست صرب‌های ارتدوکس شرقی صورت می‌گیرد و یا قتل عام برمه‌ای‌ها، تقصیر بودایی‌ها است و یا نسل‌کشی در فلسطین کار یهودیان است مگر زمانی که خطایی از جانب مسلمانان صورت گیرد که در این صورت تأکید بر مذهب فرد خاطی صورت می‌گیرد. مسیحیان بی‌رحم مایه‌ی بی‌اعتباری مسیحیت تلقی نمی‌شوند ا ما اگر مسلمانی مرتکب اعمال خشونت‌آمیز شود، به عنوان مصداقی از تهدید اسلام برای جوامع بشری، اعلام می‌شود.
به طور مثال وقتی در سال 1390، آندرس برینگ برویک (2)، یک نروژی منتسب به احزاب تندرو مسیحی، اقدام به تیراندازی در اردوی تابستانی نوجوانان حزب کارگر در جزیره‌ی اوتوئیا در شمال غرب اسلو و قتل حدود 92 نفر و زخمی کردن صدها نفر می‌کند (خبرگزاری آفتاب، 1390/5/2)، در توصیف این اقدام تروریستی و خبررسانی آن، هیچ‌گاه تأکیدی بر دین وی نشد و این اقدام را منتسب به مسیحیت نکردند بلکه متفقاً از یک اقدام تروریستی توسط یک نروژی صحبت کردند. حال آن‌که کافیست یکی از افراد منتسب به گروه القاعد در یکی از نقاط دنیا مرتکب اقدامی تروریستی شود، آن‌گاه اولین چیزی که بر آن تأکید می‌شود اقدامی تروریستی توسط یک مسلمان است یعنی برجسته کردن دین او نه تأکید بر تروریستی بودن گروه او.
این چنین برخورد دوگانه موجب تقویت تفکری خصمانه درباره‌ی اسلام است که چهره‌ی آن را زشت و مهیب جلوه داده است. در نتیجه این سئوال مهم درباره‌ی دین اسلام مطرح می‌شود که آیا به راستی اسلام، دین ترور است و خشونت و قتل پنهانی و غافل‌گیرانه را به پیروان خود به عنوان یک روش، معرفی و تجویز می‌کند؟ سئوالی که یک پیش فرض منطقی، به دور از جنجال‌ها و هیاهوهای رسانه‌ای غرب دارد، یعنی جدا بودن حساب اسلام از رفتار مسلمانان، چه رسد به آن‌هایی که هیچ بومی از اسلام نبرده‌اند ولی خود را مسلمان قلمداد می‌کنند مثل گروه‌های تندرو طالبان و داعش.
قبل از ورود به بحث، لازم به ذکر است که آن دسته از صاحب‌نظران و محققینی که معتقد به وجود جایگاهی برای ترور در اسلام و تجویز آن به عنوان یک روش هستند لزوماً در جرگه‌ی مخالفین دین اسلام قرار ندارند و بسیاری از آنان در زمره‌ی صاحب‌نظران دینی می‌باشند که ادله‌ی خود را بیان می‌دارند.
لذا این یقین حاصل شده است که تجویز یا عدم تجویز این امر، کاملاً روشن هم‌چون بسیاری از احکام اسلام نبوده و همین، ضرورت تفصیل و کنکاش در این مهم را نشان می‌دهد.
برای تحلیل موضوع بعد از بیان تعاریف واژگان مورد نیاز، به بررسی دلایل اثبات تجویز چنین شیوه‌ای در اسلام پرداخته می‌شود؛ دلایلی که مجموعه‌ای از نظرات مطرح در اثبات این تجویز بوده که تجمیع و تحلیل آن، از نوآوری‌ این پژوهش محسوب می‌شود.

مبانی نظری بحث

1. واژه‌شناسی ترور و تروریسم

«ترور» (3) و «تروریسم» (4) از واژه‌هایی است که از فرهنگ و ادبیات غرب وارد مجموعه‌ی واژگان زبان فارسی شده است.
درباره‌ی تروریسم و مشتقات آن، مباحث و تعاریف متعددی ذکر شده است. صرف‌نظر از بررسی دیدگاه حقوق‌دانان و قانون‌گذاران درباره‌ی این واژه، می‌توان در فرهنگ‌های لغت ادبی و یا سیاسی و همچنین در کلام سیاست‌مداران و صاحب‌نظران نیز تعاریف چندی را به دست آورد.
در فرهنگ کامل انگلیسی- فارسی آمده است که ترور به معنی «ترس زیاد و وحشت» و تروریسم یعنی «حکومت ارعاب و تهدید، با تهدید و ارعاب کاری انجام دادن، تهدید به قتل و آدم‌کشی کردن، ایجاد ترس و وحشت در میان مردم» (آیان‌پور کاشانی، 1363: ج5، 5704) البته این احساس ترس و هراس از هر چیزی ممکن است ناشی شود اما آنچه در این زمینه موردنظر می‌باشد خشونت‌های سیستماتیک است که گروهی از افراد را همواره در حالت رعب و وحشت نگه داشته است. دانش‌نامه‌ی جنگ و صلح، ترور را به معنی سلب امنیت به شیوه‌های غافل‌گیرانه و غیرقانونی با اهداف سیاسی، آورده است. (افتخاریان، 1380: 489).
در فرهنگ دهخدا آمده است که «ترور مأخوذ از فرانسه و به معنی قتل سیاسی به وسیله‌ی اسلحه است و در فارسی متداول شده است. این کلمه در فرانسه به معنی وحشت و خوف آمده است و تروریست به شخصی اطلاق می‌شود که با اسلحه مرتکب قتل سیاسی بشود. تروریسم در زبان فارسی به اصلی گفته می‌شود که در آن از قتل‌های سیاسی و ترور دفاع گردد. (دهخدا، 1343: ج14، 569). همچنین در فرهنگ فرهیخته، در تعریف ترور آمده «کشتن ناگهانی و غافل‌گیرانه، خشونت با هدف انهدام و ویرانی». (فرهیخته، 1377: 284).
در مورد رابطه‌ی میان دو واژه‌ی ترور و تروریسم هم نظراتی مطرح شده است، اما ظاهراً تفاوتی میان آن‌ها نیست مگر به جهت این که تروریسم حالت سازمان‌دهی شده و روش‌مند همان ترور است.
در ترمینولوژی حقوق آمده: تروریسم را کارهای جنائی ضد کشور به منظور ایجاد هراس در اشخاص یا اصناف و طبقات معین و یا همه‌ی مردم کشور گفته‌اند. (جعفری لنگرودی، 1377: 150). تروریسم خشونت غیرمنتظره و غیرمعمول است که بیشتر برای تحت فشار قرار دادن با ارعاب به کار می‌رود. (افتخاریان، 1380: 490).
پس از بررسی تعاریف و مفاهیم گذشته، باید گفت که همه‌ی تعریف‌های یاد شده به لحاظ منطقی، جامع و مانع نیستند و اگر تروریسم را به صورت زیر تعریف کنیم می‌توانیم اصول همه‌ی تعاریف را به نحوی جمع کنیم: «تروریسم عبارت است از توسل به زور و اقدام‌های خشونت‌آمیز با انگیزه‌ها و اهداف سیاسی یا غیرسیاسی که به طور پراکنده و مخفیانه انجام می‌پذیرد به گونه‌ای که عنوان دفاع مشروع بر آن قابل صدق نباشد».
اگر بخواهیم با استفاده از اصطلاحات منطقی تعریف بالا را تجزیه و تحلیل کنیم باید بگوییم: توسل به زور و اقدامات خشونت‌آمیز، جنس این تعریف است. زیرا بر تروریسم و هم بر دفاع مشروع و هم بر جنگ‌های تجاوزکارانه قابل صدق است و بقیه‌ی جمله‌ها در ادامه‌ی تعریف فصل تعریف است و وجوه تمایز تروریسم از مصادیق دیگر توسل به زور را بیان می‌کند با جمله‌ی «به طور پراکنده و مخفیانه» جنگ‌های رسمی از تحت تعریف خارج می‌شود، زیرا جنگ‌ها به طور منظم و آشکار انجام می‌گیرد و با جمله‌ی «عنوان دفاع مشروع بر آن قابل صدق نباشد» دفاع مشروع از تحت تعریف خارج می‌شود. (برجی، 1381: 7).

2. معادل واژه‌ی ترورسیم در فرهنگ و حقوق اسلامی

ارائه‌ی معادلی برای ترور و تروریسم از فرهنگ و حقوق اسلامی، همواره در زمره‌ی دغدغه‌ی صاحب‌نظران اسلامی بوده است. بررسی تلاش‌های انجام شده در این زمینه نشان می‌دهد که تاکنون برای کلمه‌ی ترور، سه معادل فتک، اغتیال و ارهاب ارائه شده است.

الف) فتک

این واژه در زمره‌ی اصطلاحاتی است که در روایات و فرهنگ‌های ادبیات عرب، در معنایی نزدیک به ترور آمده است.
در لسان العرب ذیل تعریف این واژه به معنای شخصی آمده است که فردی را بی‌خبر و از سوی غفلت بکشد و نیز به معنای شخصی است که از غفلت فرد دیگر استفاده می‌کند و او را می‌کشد. (ابن‌منظور، 1416ه.ق: ج3، ذیل واژه‌ی فتک).
بنابراین می‌توان ترور را مترادف لغوی کلمه‌ی فتک در ادبیات عرب دانست.
علاوه بر این در روایات نقل شده از معصومین نیز گاهی تعبیر فتک به کار رفته و پیشوایان دینی از انجام آن منع نموده‌اند: «الایمانُ قَیَّد الفَتک» (طبرسی، 1399، ه.ق. 223) یعنی ایمان فتک را تقید و منع می‌کند.

ب) اغتیال

«اغتیال» نیز در زمره‌ی اصطلاحاتی است که در ادبیات عرب دارای مفهومی نزدیک به ترور می‌باشد. اغتیال به معنای پنهانی و به شکی که مقتول با خبر نشود کسی را از پای در آوردن آمده است.
در برخی از فرهنگ‌های ادبیات عرب واژه‌ی «الغیله» به معنای مکر و فریب، غافلگیر کردن و کشتن آمده است.
از این‌رو «قتلهُ غیله» یعنی او را فریب داد و با خود به جایی برد و او را به قتل رسانید. (معلوف، 1387: 1279).
در لغت نامه‌ی دهخدا نیز، نزدیک به همین معانی آمده: «هلاک کردن، به ناگاه کشتن، بخدعه کشتن، فریب دادن و آنگاه بجای خلوت بردن سپس کشتن یا در پنهانی کشتن» است. (دهخدا، 1338: ج7، ذیل واژه‌ی اغتیال).

ج) ارهاب

«ارهاب» نیز در ادبیات عرب به معنای ترسانیدن و به وحشت انداختن است.
به همین دلیل «الحکم الارهابی» به معنای حکومت ترور و وحشت آمده و الارهابی به معنای تروریست است. (بوستانی، بی‌تا: 99).
«إرهاب دُولی» نیز به معنای تروریسم دولتی، تروریسم بین‌المللی، و «شبکه إرهاب» به باند ترور و شبکه‌ی ترور ترجمه شده است. (میرزایی، 1376: 57).
بنابراین ارهاب در معنای کلی آن به مفهوم ترساندن، ایجاد ترس و وحشت، تهدید نمودن، هشدار مسلحانه، خشونت و ارعاب می‌باشد. این معانی، نزدیکی مفهومی بسیاری با اصطلاح ترور را دارا می‌باشند.
در خصوص لغت «ترور» در قرآن نیز باید اشاره داشت که حدود 17 کلمه در آیات مختلف قرآن به صورت مستقیم و غیرمستقیم ارتباط معنایی با کلمه‌ی ترور دارند از جمله حرب و محاربه، قتل و قتال، جهاد، فساد و مفسد، ظلم، فتنه، بغی، تعدی، ستم و تجاوز، شنئان، شقاق، جرم، عثوّ، عصیان، طغیان، ارهاب، سفک دم و رعب، که این ارتباط معنایی با بعضی از این کلمات از نوع عموم و خصوص مطلق مثل «محارب و تروریست» که هر محاربی لزوماً تروریسم نبوده و فعل ارتکابی آن منطبق با تعریف ترور نیست ولی هر تروریستی قطعاً محارب است و همچنین با برخی دیگر از این لغات رابطه‌ی عموم و خصوص من وجه است، از جمله «سفک دم و ترور» چرا که برخی مصادیق ترور متضمن خونریزی نبوده و صرفاً ارعاب و برهم زدن امنیت عمومی، آدم‌ربایی و... باشد و چه بسیار خونریزی‌ها که به هیچ عنوان مصداق ترور نیستند. البته نسبت تباین نیز در برخی از این موارد وجود دارد از جمله «جهاد و ترور» که دو مفهوم کاملاً جداگانه به لحاظ بار ارزشی هستند و همچنین «ارهاب و ترور» (که در ادامه توضیح داده خواهد شد).
آن‌چه که در تحلیل و تبیین هر یک از این واژگان به چشم می‌خورد، این نتیجه را فراهم می‌آورد که هیچ کدام از این واژگان، عیناً با ترور منطبق نیست و به عبارت دیگر تعریف لغوی ترور را نمی‌توان با واژگان قرآنی بازسازی نمود و این ادعا که ترور معادل لغوی قرآنی (به صورت مثبت و تأیید شده) ندارد، صحیح است.
واژه‌ی مصطلح در ادبیات عرب یعنی «ارهاب» نیز که به عنوان معادل «ترور» لحاظ شده است ریشه‌ی قرآنی ندارد.
این واژه به معنی «ترس و ترساندن» است... در دو مورد، این واژه در مورد ترساندن مردم به کار رفته است.
یک. «قَالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِیمٍ‌». (اعراف، 116)
این آیه در مورد مناظره‌ی حضرت موسی (علیه السلام) با ساحران است که وقتی ساحران، سحر خود را اجرا کردند موجب ترسیدن مردم شد.
دو. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ». (انفال، 60). این آیه هم توصیه خداوند به جامعه‌ی اسلامی است که از لحاظ توان نظامی و آمادگی مقابله در برابر تجاوزات دشمن، در حدی باشند که دشمنان جرأت تجاوز پیدا نکنند. (فیض الهی، 1389: 96).

3. پیشینه‌ی ترور و تروریسم

ترور به معنای قتل پنهانی و غافل‌گیرانه، از همان ابتدای خلقت و نسل اول بشر که در روی زمین قرار گرفت، رخ داد و اولین ارتکاب قتل به دست انسان بر روی کره‌ی خاکی در قالب «ترور» جلوه‌گر شد. «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ‌». (مائده، 27)، و داستان دو فرزند آدم را بحق بر آن‌ها بخوان: هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرب (به پروردگار) انجام دادند؛ اما از یکی پذیرفته شد، و از دیگری پذیرفته نشد؛ (برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» (برادر دیگر) گفت: (من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد.
آن‌گاه که هابیل و قابیل قربانی خود را به پروردگار هدیه نمودند و پروردگار متعال، قربانی قابیل را که برای رضای الهی عطا شده بود، نپذیرفت. حسد شدیدی بر قابیل غالب گشته و برادر را به مرگ تهدید نمود. پس از آن در پی انتقام از هابیل همواره او را تعقیب می‌نمود و در نهایت در مکان مناسب و خلوتی غافل‌گیرانه او را به قتل رسانید.
بعد از این واقعه به حضرت آدم علیه السلام وحی شد که قابیل دشمن خداست. (5)
شیوه‌ای که بارها و بارها در تاریخ و از جمله صدر اسلام همانند شهادت امیر المؤمنین (علیه السلام) در محراب مسجد توسط ابن ملجم لعنه الله علیه صورت گرفت.
اما شاید به شکل‌گیری مفهوم تروریسم هم زمان با تشکیل حکومت و دولت در تاریخ باشد، منتها شکل آن در مسیر تاریخ و تحولات آن، تغییر پیدا کرده است.
در شکل سنتی، انگیزه‌ی ترور بیشتر فردی بوده است، یعنی فرد به منظور ارضای نیاز و برای دست‌یابی به مقاصدش اعم از شخصی، سیاسی و... دست به ترور می‌زند اما از زمان شکل‌گیری دولت ملت‌ها در اروپا یعنی از عصر رنسانس و از قرن شانزدهم به بعد، ترور تا حد زیادی در مجموعه‌ی واژگان سیاسی ورود پیدا کرده و از حالت فردی خارج شد و شکل گروهی به خود گرفت. این شکل گروهی باعث شد که ترور به عنوان یک ایدئولوژی مطرح شود و افراد و گروه‌ها برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود اقدام به ترور کنند.
این معانی در انقلاب کبیر فرانسه مفهوم عمیق‌تری یافت. در طی سال‌هایی که مشهور به دوران وحشت فرانسه است، گروه گروه مردم را به اتهام ضدانقلاب بودن با گیوتین گردن زدند و هواداران هر جمعیت سیاسی از قتل و غارت و آتش زدن و خون‌ریزی ابایی نداشتند. در کتاب «تاریخ جهان» در خصوص این دوران وحشت و اعدام نوشته شده: «یک دادگاه جنایی جدیدی خلق شد که به هر اتهامی، خواه از طرف شهروندان یا از طرف خود دادگاه عنوان شده باشد رسیدگی می‌کرد... معمولاً متهم کننده خود قضاوت می‌کرد، و بسیاری از بی‌گناهان پای گیوتین فرستاده شدند. حدود 20000 (بعضی 40000 نفر برآورد کرده‌اند) مرد، زن و بچه در این حمام خون هراسناک به قتل رسیدند». (فون‌لاو، 1377: ج1، 619).
قبل از حادثه‌ی 11 سپتامبر، تعریف تروریسم به گونه‌ای دیگر بود از جمله روش حکومت‌ها برای تضمین بقا و دوام خود با ایجاد ترس و وحشت و حذف فیزیکی مخالفان، برای تروریسم دولتی؛ و ایجاد ترس و وحشت برای رسیدن به منافع شخصی از جمله نفی مشروعیت نظام و... برای تروریسم غیردولتی.
ولی امروزه بعد از حادثه‌ای 11 سپتامبر 2001، تروریسم به عنوان یک عملکرد خشونت‌آمیز سیاسی در روابط بین ‌المللی محسوب می‌شود.
در دنیای امروز به واسطه‌ی اینکه در مورد تعریف تروریسم، اجماع نظر وجود ندارد، لذا اطلاق عنوان تروریسم به گروهی خاص محل مناقشه قرار می‌گیرد. به علاوه به عنوان تروریسم و زمانی دیگر به عنوان جنبش آزادی‌خواه شناخته می‌شوند، یا بالعکس. نمونه‌ی بارز آن را می‌توان در رفتار کاخ سفید در قبال مجاهدین افغانی دید تا زمانی که آن‌ها علیه ارتش سرخ شوروی می‌جنگیدند، به مثابه‌ی مبارزان راه آزادی قلمداد می‌شدند؛ ولی وقتی علیه منافع آمریکا اقدام کردند به عنوان گروه‌های تروریستی تحت تعقیب و مورد هدف قرار گرفتند. مثال بارز دیگر، قضاوت‌های متضادی است که از سوی جوامع اسلامی و غربی در خصوص فلسطینیان و اسرائیلیان ارائه می‌شود. (دیلمی معزی، 1387: 20)
امروزه یکی از بزرگترین تروریسم‌های دولتی، رژیم اشغال‌گر قدس است که حتی روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های هم‌سو با آن نیز قادر به کتمان این امر نیستند. از جمله روزنامه‌ی انگلیسی زبان ایندیپندنت در مقاله‌ای تحت عنوان «کشنده‌ترین ترورکنندگان جهان» از موساد با نام «ماشین قاتل بی‌رحم اسراییل» نام برده است و با برشمردن ترورهای «مسعود علی محمدی، مجید شهریاری و فریدون عباسی» (دانشمندان هسته‌ای ایران)، گفته است که: «در همه‌ی این ترورها امضای سرویس مخفی اسراییل دیده می‌شود».

ادله‌ی قائلین به تجویز ترور در اسلام

در ادعای تجویز ترور در اسلام، دلایل مختلفی مطرح شده که برخی از آنها براساس ادله‌ی فقهی و برخی دیگر با توجه به پیشینه‌ی سیاسی دین اسلام می‌باشد.

1. ادله‌ی فقهی

در زمینه‌ی ادله‌ی فقهی، ادعاهای مطرح شده در دو زمینه‌ی قرآن و سنت و سیره‌ی معصومین (علیهم السلام)، بررسی خواهد شد. آنچه در این قسمت خواهد آمد، ابتدا توصیف هر یک از این موارد و در ادامه، نقد و بررسی آن‌ها می‌باشد.

الف) شاهد قرآنی

بسیاری با مشاهده‌ی آیه‌ی 191 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره، بی‌درنگ آن را دلیلی قرآنی بر تجویز ترور تلقی می‌کنند.
خداوند در این آیه می‌فرماید: «وَ اقتُلوهُم حَیثُ ثَقفتُمُوهُم؛ آن‌ها را هر کجا یافتید، به قتل برسانید». و همچنین است آیه‌ی 5 سوره‌ی مبارکه‌ی توبه که می‌فرماید: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ » مشرکان را هر جا یافتید، به قتل برسانید.
تفسیر به رأی و ناقصی که در این رابطه صورت می‌گیرد این است که فرمان قتل به طور مطلق آمده، خصوصاً آنکه قید مکان نیز بر آن وارد نشده و لذا می‌تواند شامل هرگونه قتلی از جمله کشتن غافل‌گیرانه و پنهانی باشد.
لکن باید اشاره کرد که اولاً در بررسی یک آیه می‌بایست به جمیع اطراف آن یعنی آیات قبل و بعد و شأن نزول آن توجه نمود، ثانیاً در تفسیر آیات قرآن، اکتفا به ظاهر آیه کردن و بی‌توجهی به اصول و قواعد فقهی در این خصوص از جمله تخصیص عام توسط خاص، قطعاً راهی به تفسیر صحیح نخواهد بود.
خداوند در آیه‌ی 190 این سوره (بقره) می‌فرماید: «وَ قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ و سپس آن آیه‌ی مذکور را می‌آورد. «قتال» از باب مفاعله و اشارتی است به طرفینی بودن موضوع.
در تفسیر المیزان در مورد این واژه آمده: «قتال به معنای آن است که شخصی قصد کشتن کسی را کند، که او قصد کشتن وی را دارد، و در راه خدا بودن این عمل به این است که غرض تصمیم گیرنده اقامه‌ی دین و اعلای کلمه توحید باشد، که چنین قتالی عبادت است و باید با نیت انجام شود، و آن نیت عبارت است از رضای خدا و تقرب به او، نه استیلا بر اموال مردم و ناموس آنان. پس قتال در اسلام جنبه‌ی دفاع دارد، اسلام می‌خواهد به وسیله‌ی قتال با کفار از حق قانونی انسان‌ها دفاع کند، حقی که فطرت سلیم هر انسانی آن را برای انسانیت قائل است. آری از آنجایی که قتال در اسلام دفاع است و دفاع بالذات محدود به زمانی است که حوزه‌ی اسلام مورد هجوم قرار گیرد، به خلاف جنگ که معنای واقعیتش تجاوز و خروج از حد و مرز است، لذا قرآن کریم دنبال فرمان قتال فرمود: «وَ لاتَعتَدُوا إن الله لایُحِبُّ المُعتَدین» و تجاوز مکنید که خدا تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد». (طباطبائی، بی‌تا: ج2، 88).
به عبارت دیگر کشتن یک‌سویه مطرح نیست بلکه جنگ و جهاد و کشتن در میدان نبرد مدنظر است که این خود تناقض آشکاری با تعاریف ارائه شده در ابتدای فصل، از واژه‌ی «ترور» دارد. چرا که عنصر اصلی تعریف ترور، «پنهانی بودن» آن است که این و صف در جنگ آشکار و رو در رویی که هر دو آیه به آن اشاره دارند، محلی از اعراب ندارد.
ضمن آنکه طبق قاعده‌ی اصولی تخصیص عام توسط خاص، ممکن است یک حکم کلی و عام همانند «وَاقتُلوهُم حَیثُ ثَقفتُمُوهُم»، به وسیله‌ی حکم خاص دیگری که یا در قرآن آمده و یا در سنت، تخصیص خورده و آن را محدود به شرایط آن حکم خاص ثانوی نماید. به طور مثال ممکن است یک دستور کلی صادر شود مبنی بر اینکه «به افراد این شهر احترام بگذار» سپس دستور دیگری آید که «فقط به علمای این شهر احترام بگذار» حال گفته می‌شود که حکم عام اولی توسط حکم خاص ثانوی تخصیص خورده و لذا مأمور (کسی که مورد خطاب دستور قرار گرفته و مکلف است) می‌بایست به آن دسته از مردم شهر که عالم هستند احترام بگذارد.
در اصول استنباط علامه حیدری آمده: «بی‌شک تخصیص قرآن به وسیله‌ی قرآن و تخصیص قرآن به وسیله‌ی خبر متواتر و خبر همراه با قرینه‌های قطعی، جایز است». (حیدری، 1382: 189).
خداوند در آیه‌ی 29 سوره‌ی مبارکه‌ی توبه می‌فرماید: «قَاتِلُوا الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لاَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ، با این کسانی به خدا و روز قیامت اعتقادی ندارند بجنگید...
ولی آیا می‌توان از این آیه، مطلق جنگ و جهاد را نتیجه گرفت؟ یعنی حکم به اجتهاد ابتدایی علیه هر بی‌دین و بی‌اعتقادی؟ مسلماً رعایت نکردن و آشنا نبودن با اصول فقهی لازم جهت تفسیر چنین آیاتی، منجر به همان نتیجه‌ی نادرست پیشین خواهد شد.
خداوند در همان آیه‌ی 190 سوره‌ی بقره که اشاره شد، این عام مذکور را تخصیص می‌زند: «وَ قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ»، یعنی جنگ و قتال کنید نه با همه‌ی آن بی‌اعتقادها و بی‌دین‌ها بلکه فقط با آن دسته‌ای از بی‌اعتقادها به خدا و روز قیامت که درصدد جنگ با شما هستند.
در همین تخصیصی که وارد شده، یک حدیثی داریم که آن را مقید می‌کند، یعنی مانع از هر نوع قتل و کشتن به طور مطلق می‌گردد و آن هم حدیث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که می‌فرماید: «انَّ الایمانَ قَیَّدَ الفَتک» (طبرسی، 1399ه.ق: 223) ایمان، مانع ترور است.
لذا با توجه به تعریف «فتک» کشتن غافل‌گیرانه و پنهانی و یا به تعبیر امروزی «ترور»، نهی شده است. بنابراین اگر کسی فرض کشتن پنهانی در جنگ و قتال آشکار را متصور بداند، با قیدی که بر این مطلق قتال وارد شده نمی‌تواند تجویز ترور در قرآن را نتیجه بگیرد.

ب) شاهد از سنت و سیره‌ی معصومین (علیهم السلام)

چهار اتفاقی که در صدر اسلام به وقوع پیوست، همواره مورد تأکید مدعیان ترور در اسلام قرار گرفته است. نخست دستور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام فتح مکه، مبنی بر قتل عده‌ای افراد مشخص، دوم کشتن یهودیان در صدر اسلام که از آن به ترورهای سازمان یافته یاد می‌کنند، سوم عکس‌العمل امام صادق (علیه السلام) در برابر ترور مخالفان و چهارم سکوت امیر المؤمنین (علیه السلام) در برابر ترور خلیفه‌ی دوم به دست ابولولو.

اول) دستور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام فتح مکه

گاهی به این واقعه‌ی تاریخی در زمان فتح مکه استناد می‌شود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور قتل عده‌ای را صادر نمودند. در سال هشت هجری در شرایط جنگی فتح مکه، وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شهر می‌شوند، اذهبوا فانتُم الطُلّقاء (هارون، 1374ه.ق: 293) را مطرح می‌کنند و می‌فرمایند یا بیایید زیر این پرچم یا به مسجدالحرام پناهنده شوید یا درب خانه خودتان را ببندید و یا به خانه ابوسفیان بروید. هر که در این مکان‌ها باشد، هیچ کس متعرض او نخواهد شد.
اما دستور دادند یازده مرد و شش زن (سپهر، 1363: جزء 3 از ج2، 52) را بنابر کثرت جرایم و آثام، ایشان را هر کجا یابند بکشند. (خواند امیر، 1333: ج1، 389).
از این هفده نفر، تعدادی گریختند و سپس در شرایطی آمده و از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امان گرفتند از جمله وحشی قاتل حمزه، عموی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی او را دید فرمود: بخشیدم اما هرگز جلوی چشم من ظاهر مشو (نمی‌خواهم به یاد قتل مظلومانه‌ی حمزه بیفتم). (قمی، 1414ه.ق: ج8، 419).
اما پنج نفر باقیمانده، دو نفر زن و سه نفر مرد، این‌ها کسانی بودند که اسلام آوردند و سپس مشرک شدند و دستشان به خون آغشته شد. حتی عامل زکات و جمع صدقات بودند اما خیانت کردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این‌ها را به چند جرم محکوم کرده بودند: ارتداد، خیانت در امانت و قتل. فرمود این‌ها را ولو به پرده‌ی کعبه، آویزان شده باشند بکشید.
همچنین از جمله کسان دیگری که در شمار این افراد بودند، دو زن مغنیه (آوازه خوان) بود که در مجالس خودشان، پیامبر و اسلام را به تمسخر می‌گرفتند.
اما در پاسخ به این ادعا باید گفت: آنچه که در این واقعه‌ی تاریخی، مشهود است، دستور علنی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر قتل آن‌هاست که این خود دلیل بارزی است بر عدم صدق عنوان ترور بر آن، چرا که وصف پنهانی بودن آن به کلی منتفی شده است.
افرادی بودند که مرتکب جرایمی مستوجب قتل شدند و حاکم شرع نیز دستور آن را علناً صادر کرده و مأموران در پی اجرای آن رفته‌اند و این‌طور نبوده که مثلاً فرمانی پنهانی به امیر المؤمنین (علیه السلام) یا یکی دیگر از اصحاب داده شود که برو و این افراد را به قتل برسان، بلکه کاملاً برعکس و با دستوری شفاف، آشکار و علنی صورت گرفت. خصوصاً آن که جرم آن دو زن مغنیه، ساب النبی است که اشاره خواهد شد.

دوم) ترورهای سازمان یافته‌ی یهودیان در صدر اسلام

یکی از سیره نویسان نامدار معاصر یعنی سیدجعفر مرتضی العاملی در مقام توجیه ترورهای یهودیان بنی‌قریظه (جز در مورد اسماء که به دلایلی در آن تردید دارد)، که خود آن‌ها را «الإغتیالات المنظّمه، ترورهای سازمان یافته» می‌نامد، برآمده و تلاش وافری به خرج داده که آن‌ها را مشروع و مجاز نشان دهد.
او با قبول اصل اسلامی «الإسلام قَیّد الفَتک، فَلا یَفتِکُ المؤمنُ» مدعی است که این ترورهای سازمان یافته مشمول نهی فتک و اغتیال موردنظر اسلام نیست. او چنین استدلال می‌کند: منظور از منع در مواردی است که طرف در امان قرار گرفته باشد، در حالی که یهودیان در آن مقطع، نقض پیمان کرده و مسلمانان و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را هجو می‌کردند و به مسلمانان آزار می‌رساندند، از این‌رو آنان محارب بوده و از امان خارج بودند. او با این مفروضات می‌گوید دشمن در میدان جنگ امنیت ندارد و می‌توان براساس حدیث «إنَّ الحرب خدعه» (6) با توسل به هر وسیله‌ای دشمن را از سر راه برداشت. می‌افزاید اشکال دارد که در میدان جنگ از پشت به دشمن حمله شود تا از شر او رهایی حاصل شود؟ ایشان مدعی است که در شرایطی فتک و ترور به اذن امام جایز است. در عین حال وی بین «غدر» (حیله) و «فتک» تمایز قایل بوده و مدعی است که عذر اعم از فتک می‌باشد. در نهایت ایشان خودداری مسلم بن عقیل از کشتن ابن‌زیاد را به دلیل در امان بودن وی در خانه‌ی میزبان می‌داند نه به دلیل منع شرعی ترور و کشتن زیاد. قابل تأمل این که ایشان پس از نقل روایتی مبنی بر این که معاویه بن ابی‌سفیان معتقد بود که کعب بن اشرف به حیله کشته شده و از این‌رو مظلوم بوده است می‌افزاید که معاویه به انگیزه‌ی تنقیص و تحقیر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را گفته است. (مرتضی العاملی، 1415 ه.ق: ج6، 43).
در پاسخ به ادعای مطرح شده حداقل سه نکته قابل ذکر است. یکی این که جنگ در عرف و ادبیات سیاسی و نظامی تعریف دارد و هر نوع اختلاف و نزاع سیاسی را نمی‌توان جنگ و محاربه به معنای مصطلح آن دانست. با هیچ معیاری نمی‌توان اقدامات چند نفر از مخالفان یهودی پیامبر اسلام را در آن مقطع، مصداق «قتال» در چارچوب گفتار قرآن و جنگ متعارف دانست. اگر هم چنین باشد، وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ‌ها آغاز به جنگ نمی‌کرد، چگونه می‌توان پذیرفت که به فرمان او افرادی را ترور کنند و حتی زنی را در خانه‌اش و در خواب هنگامی که کودکش را شیر می‌دهد (اسماء بنت مروان) غافل‌گیرانه به قتل برسانند؟ دیگر این که اگر قرار باشد برای از بین بردن دشمن (ولو در میدان جنگ) هر کاری مجاز باشد، تأییدی خواهد بود بر این که هدف، وسیله را توجیه می‌کند. امری که قطعاً از سوی تعالیم اسلامی، مذموم و مورد نهی است. سوم این‌که ساختار بیانی، مفهومی و مضمونی حدیث نقل شده به روشنی گواه است که روایت، اطلاق دارد و نمی‎‌توان مواردی چون ترورشدگان یهودی را با قیودی همچون در امان بودن یا نبودن، مستثنا کرد.
در همین راستا، روایت «گیورگیو» در کتاب محمد پیامبری که از نو باید شناخت»، قابل توجه است.
وی می‌نویسد: «یکی از شعرای مدینه که علیه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمین هجا می‌سرود کعب بن الاشرف بود... کعب الاشرف بعد از مراجعت به مدینه، اشعاری را که در هجای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و اسلام می‌سرود در میدان‌های عمومی و در هر نقطه که مردم اجتماع می‌کردند با آهنگ‌های مخصوص می‌خواند یا خوانندگان را وامی‌داشت که آن اشعار را بخوانند. دیگر از شعرای معروف مدینه که علیه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمین هجا می‌سرود زنی بود به اسم اسما بنت مروان که از زن‌های زیبای مدینه به شمار می‌رفت و هم قریحه داشت و شعرهای هجو او علیه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمان‌ها و قرآن و جبرئیل و خداوند، مسلمین مدینه را بسیار متأثر می‌کرد.
حتی پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هم از شعرهای زننده‌ی آن زن متألم می‌شد ولی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مردی بود حلیم و هرگز بردباری را از دست نمی‌داد... یک شب یک مرد مسلمان و نابینا به خانه‌ی اسما بنت مروان رفت و خنجر خود را تا دسته در سینه‌ی آن زن فرو کرد و اسما به قتل رسید... خبر قتل اسما به دست یک مسلمان نابینا در مدینه شایع شد و همه از آن مطلع گردیدند و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در مسجد از این خبر مستحضر شد. قاتل نابینا به مسجد آمد و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از او پرسید آیا تو اسما را به قتل رسانیدی؟ مرد نابینا گفت: بلی یا محمد و من دیشب او را کشتم ولی کوچک‌ترین پشیمانی ندارم... ولی پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از این واقعه به شدت متأثر شد برای اینکه از جنایت نفرت داشت اما محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی‌توانست برای مجازات قتل اسما اقدامی بکند. چون طبق قانون مدینه، هر قبیله در داخل خود استقلال داشت و وقتی قاتل و مقتول از یک قبیله بودند، قبیله‌ی دیگر نمی‌توانست که برای مجازات قاتل اقدام نماید». (گیورگیو، 1343: 262).
نکته‌ی قابل توجه در نوشتار وی، اشاره به تأثر شدید پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و در واقع عدم تأیید ارتکاب چنین رفتاری توسط مسلمانان است. مطلبی که در ابتدای بحث نیز اشاره شد یعنی لزوم تفکیک عمل برخی مسلمانان از دستورات و تعالیم اسلام به جهت یافتن جایگاه واقعی این امور در دین اسلام.

سوم) عکس‌العمل امام صادق (علیه السلام) نسبت به ترور مخالفین

از جمله دلایل دیگری که در این موضوع مطرح می‌شود اشاره به عکس‌العملی از امام صادق (علیه السلام) در قبال ارتکاب ترور مخالفین توسط یکی از پیروان ایشان می‌باشد.
ابوبحیربن عبدالله بن نجاشی خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و عرض کرد: جانم فدایت! من پیوسته بر فضل شما اقرار کرده‌ام و حق را در شما می‌بینم نه در غیر شما. من سیزده مرد از خوارج را که شنیدم تک تک آنان از علی بن ابی طالب (علیه السلام) اظهار برائت و تنفر می‌کنند به قتل رسانده‌ام. امام (علیه السلام) پرسید: ای ابوبحیر، چگونه آنان را کشتی؟ وی در پاسخ چگونگی قتل آنان را توضیح داد و عرض کرد: همه‌ی این اعدام‌ها پنهانی و محرمانه انجام شده است. امام صادق (علیه السلام) فرمود: ای ابابحیر! اگر آنان را به امر امام می‌کشتی هیچ چیزی بر تو نبود، لکن تو بر امام سبقت گرفتی و خودت اقدام نمودی، پس بر توست که سیزده گوسفند در منا ذبح کنی و گوشتشان را صدقه بدهی؛ چون بی‌اذن امام، آنان را مجازات کرده‌ای و غیر این چیزی بر تو نیست. (حر عاملی، 1403ه.ق. ج19، 170).
مطابق روایت مذکور، در عصر امام صادق (علیه السلام) یکی از اصحاب ایشان سیزده تن از ناصبی‌ها و اهانت کنندگان به امیر المؤمنین (علیه السلام) را به قتل رسانده است و امام پس از شنیدن اقدامات وی، او را از آن کارها باز نداشتند و تنها اذن گرفتن از امام را به او یادآور شدند. لذا عکس‌العمل ایشان در قبال شیوه‌ی بکار برده شده، یعنی سکوت در برابر شیوه‌ی ترور، به معنی تأیید آن می‌باشد.
آنچه که در پاسخ این ادعا باید گفت اشاره به حکم ساب النبی و شرایط اجرای مجازات آن در اسلام است که تبیین آن به روشن شدن موضوع و رد ادعاهای دیگری که خواهد آمد، کمک می‌کند.
یکی از جرائم مستوجب قتل در حقوق اسلام، سبّ النبی است. سبّ در لغت به معنای دشنام دادن، فحش دادن، لعن و ناسزا است. (معین، 1382: 806). و به معنای دشنام سخت و دردناک نیز آمده است. در ترمینولوژی حقوق آمده: «سبّ یعنی دشنام و بدگویی با جملات انشایی. و آن عبارت است از ذکر الفاظ یا نوشته‌های ناخوش به کسی به قصد تحقیر و اهانت به صورت هجو و غیر آن. جرم است و مجرم را سابّ گویند. از بزه‌های ضدشرف و عرض است. مجنی علیه را مسبوب گویند. شتم نیز سبّ است. سبّ از مصادیق ایذاء است. سبّ نبی، کبیره است». (جعفری لنگرودی، 1388: ج3، 2127). ساب النبی یعنی کسی نعوذ بالله به ساحت مقدس پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) توهین کند، دشنام دهد، یا به ساحت مقدس ائمه‌ی هدی (علیهم السلام) و یا فاطمه زهرا (سلام الله علیها) توهین و اسائه‌ی ادب کند.
امام خمینی (رحمه الله) در تحریرالوسیله می‌فرماید: «هر کس پیامبر را سب کند واجب است بر شنونده‌ی آن قتل او». (خمینی، 1403ه.ق: ج2، 476). و در لمعه‌ی دمشقیه آمده: «سبّ کننده‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا یکی از ائمه (علیهم السلام) کشته می‌شود ولو بدون اذن حاکم (نیازی به حکم محکمه نیست)». (شهید اول، 1403ه.ق: ج9، 194).
بنابراین اگر کسی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا امامان (علیهما السلام) بی‌احترامی کند قتل او بر شنونده واجب است و نیازی به تشکیل محکمه و رسیدگی قضایی نیست.
مشهور فقیهان، قتل سب کننده‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نیازمند اجازه‌ی حاکم نمی‌دانند و حتی نسبت به آن ادعای اجماع شده است. فقها تقریباً اتفاق نظر دارند که هر کس بشنود شخصی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را سب می‌کند، بر او واجب است که سب کننده را بکشد و تنها قیدی که در اینجا وجود دارد، آن است که شنونده‌ی سب، ترس از جان خود یا دیگری نداشته باشد.
شیخ طوسی در نهایه آورده است: «هر کس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا یکی از ائمه (علیهم السلام) را سبّ کند خونش به هدر است و کسی که آن را می‌شنود، حق دارد او را بکشد. مادامی که بر جان خود یا دیگری ترسناک نباشد؛ پس اگر بر جان خود یا مؤمن دیگری در حال یا آینده ترسناک باشد، نباید متعرض وی شود». (طوسی، 1400ه.ق: 730).
نکته‌ی قابل تأمل در این روایت این است که آنچه مورد تأکید و تأیید امام صادق (علیه السلام) قرار گرفته، شیوه‌ی ارتکاب قتل نیست. آیت الله مکارم شیرازی در این‌باره می‌گویند: گرچه این روایت برخلاف سایر روایات ساب النبی بر اجرای حکم بر اذن امام تأکید دارد، ولی امام صادق (علیه السلام) در واقع مجازات قتل ساب الامام را تأیید نموده‌اند؛ چون جز ذبح گوسفند، چیز دیگری بر او لازم ندیده‌اند. البته اگر با اذن امام آنان را مجازات می‌نمود هیچ چیز حتی همین ذبح گوسفند هم لازم نبود. درستی قتل ساب الامام، به طریق اولی درستی ساب النبی را آشکار می‌نماید. (جواهری، 1388: 207، به نقل از مکارم شیرازی، 1424ه.ق: ج2، 201).
نکته‌ی دیگری که در این روایت وجود دارد، تأکید امام صادق (علیه السلام) بر لزوم اذن از جانب امام است یعنی وقتی حاکم شرع تشخیص دهد جرم ساب النبی ارتکاب یافته و مرتکب آن مهدورالدم است، طبعاً آن حکم را اعلام کرده و مجازات مرتکبین را لازم می‌داند. وقتی سیر این تشخیص و تعیین مجازات طی شود قاعدتاً امری پنهانی و محرمانه معنا نخواهد داشت و اجرای حکم، مطابق دستور اسلام، توجیه خواهد داشت که این خود با وصف پنهانی بودن قتل غافل‌گیرانه و به کمین، در تناقض خواهد بود.
البته دفاع از ماهیت این حکم ساب النبی، مربوط به فلسفه‌ی فقه است و مشروعیت و عقلانیت آن خارج از حیطه‌ی بررسی ما در این پژوهش می‌باشد و لذا صرف پنهانی نبودن، کافی است برای رد انتساب عنوان ترور بر چنین مصادیقی.

چهارم) ترور خلیفه‌ی دوم توسط ابولؤلؤ و سکوت امیرالمؤمنین (علیه السلام)

ابولؤلؤ اهل نهاوند بود که به اسارت رومیان درآمد و مسلمانان در نبرد با روم او را اسیر کردند. (طبری، 1357ه.ق: ج3، 221). البته شاید خراسانی بودن او همانند کاشانی بودنش به دلیل بنای یادبودی است که در شهر تربت وجود داشته است و یکی از سفرنامه‌نویسان به آن اشاره می‌کند. (باستانی پاریزی، 1371: 795).
اینکه گفته شده مطابق برخی نقل‌ها خرده حساب شخصی با خلیفه‌ی دوم داشته درست است.
مسعودی کیفیت واقعه را چنین گزارش می‌کند: «عمر اجازه نمی‌داد هیچ کس از عجمان وارد مدینه شود. مغیره بن شعیه بدو نوشت: «من غلامی دارم که نقاش و نجار و آهنگر است و برای مردم مدینه سودمند است، اگر مناسب دانستی اجازه بده او را به مدینه بفرستم». و عمر اجازه داد. مغیره روزی دو درهم از او می‌گرفت. وی ابولولو نام داشت و مجوسی و از اهل نهاوند بود و مدتی در مدینه بود، آنگاه پیش عمر آمد و از سنگینی باجی که به مغیره می‌داد شکایت کرد. عمر گفت: چه کارهایی می‌دانی؟ گفت: نقاشی و نجاری و آهنگری. عمر گفت: باجی که می‌دهی در مقابل کارهایی که می‌دانی زیاد نیست. و او غرغرکنان برفت. یک روز دیگر از جایی که عمر نشسته بود می‌گذشت. عمر بدو گفت: شنیده‌ام گفته‌ای اگر بخواهم آسیابی می‌سازم که با باد بگردد. ابولولو گفت آسیابی برای تو بسازم که مردم از آن گفتگو کنند. و چون برفت عمر گفت این برده مرا تهدید کرد. و چون ابولولو به انجام کار خود مصمم شد خنجری همراه برداشت و در یکی از گوشه‌های مسجد در تاریکی به انتظار عمر بنشست. عمر سحرگاه می‌رفت و مردم را برای نماز بیدار می‌کرد و چون بر ابولولو گذشت بر جست و سه ضربت به عمر زد که یکی زیر شکم او خورد و همان بود که سبب مرگش شد و دوازده تن از اهل مسجد را ضربت زد که شش تن از آن‌ها بمردند و شش تن بماندند. خویشتن را نیز با خنجر بزد که بمرد». (مسعودی، 1374: ج1، 677).
این ماجرا نشان می‌دهد که قضیه جنبه‌ی شخصی داشته است. بنابراین دفاع از وی از طرف هیچ رقه و گروهی روا نیست؛ گرچه برخی از قدیم او را مسلمان دانسته و قتل خلیفه را برخاسته از اختلافات مذهبی دانسته‌اند. (بلخی، 1899م: ج5، 194).
آنچه در ارتباط با «سکوت معنادار امیر المؤمنین (علیه السلام)» عنوان شد صحیح نیست، چون ابولولو ارتباطی با آن حضرت نداشته و اساساً مسلمان بودن او نیز محل تردید است چه رسد به آنکه او را شیعه بدانیم.
علاوه بر این اگر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قصد حذف رقیب را داشت، وقتی خلیفه‌ی دوم، درباره‌ی رفتن به جنگ با رومیان در سال 51 هجری با امام مشورت کرد او را از اینکه شخصاً به میدان نبرد برود نهی نکرده و نمی‌فرمود: «هرگاه خود به جنگ دشمن روی و با آنان رو به رو گردی و آسیبی ببینی، مسلمانان تا دورترین شهرهای خود، دیگر پناه‌گاهی ندارند و پس از تو کسی نیست تا بدان رو آورند». (نهج البلاغه، خطبه134).
بنابراین می‌توان گفت خلیفه کشی، روش مورد تأیید امیر المؤمنین (علیه السلام) نبوده و هیچ گونه همکاری و دستوری در این باره نداشته است. چنان‌که درباره‌ی قتل عثمان نیز روش ایشان این چنین بوده است.
اما کشته شدن دو خلیفه به هر انگیزه‌ای که انجام گرفته باشد نمونه‌ای از مکافات عمل خود آنان بوده و جای دلسوزی و جانبداری از مظلومیت ندارد. لذا سکوت معنادار امام (علیه السلام) به همین مقدار قابل توجیه است و به هیچ عنوان تأییدی بر نحوه‌ی کشتن خلیفه (یعنی قتل به کمین و غافل‌گیرانه) نیست.

2. ادله‌ی سیاسی تاریخی

مواردی که در این حوزه، دستاویز عده‌ای برای انتساب ترور به اسلام شده است به عصر حاضر و حوادث تاریخی سیاسی روی داده مربوط می‌شود که بنای آن‌ها براساس فتوای مراجع به قتل افرادی مشخص بوده است.
اگرچه این را باید دانست که مناقشه‌ای در مثال نیست و به فرض اگر مسلمانی در گوشه‌ای از دنیا مرتکب عملی شده، منطقاً و عقلاً نمی‌توان آن را به حساب اسلام نوشت و مدعی ناشی بودن عمل از تعالیم دینی بود. اما مصادیق مطرح شده در این باب اتفاقاً از جمله مواردی هستند که پاسخی روشن در برابر آن‌ها وجود دارد و با ادله‌ی متقن، قابل دفاع در عدم انتساب ترور به اسلام می‌باشند.

الف) فتوای اعدام سلمان رشدی توسط امام خمینی (رحمه الله)

سلمان رشدی نویسنده‌ی هندی الاصل، به سال 1326ه.ش. در خانواده‌ای مسلمان در بمبئی متولد شد، و در سیزده سالگی جهت تحصیل به انگلستان اعزام شد و مدتی با نوشتن مقالات تبلیغی در آنجا به تأمین مخارج زندگی خود پرداخت، سپس شناسنامه‌ای انگلیسی گرفته و تبعه‌ی آنجا شد.
رشدی در مصاحبه با مجله‌ی اشپیگل در 21 اردیبهشت 1371، درباره‌ی خانواده‌اش می‌گوید: «خانواده‌ی من به اسلام گرایش داشتند، ولی در خانه‌ی ما از دین خبری نبود. فقط سالی یک بار مرا برای عبادت به مسجد می‌بردند. مثل مراسم سال نو در نزد مسیحیان. من یک دایه‌ی مسیحی داشتم که با او درخت کریسمس را تزئین می‌کردم و سرود می‌خواندم. اکثر دوستان من غیرمسلمان بودند. پدرم از قانون قرآن در منع نوشیدن مشروبات الکلی تبعیت نمی‌کرد. خوشبختانه می‌توانم بگویم که پدر و مادر من مسلمان بدی بودند».
رشدی در طول زندی خود در انگلستان به بی‌دینی و بی‌اعتقادی مطلق می‌رسد و در نهایت، منکر خدا می‌شود و این عقیده را رسماً در مصاحبه با مجله‌ی اشترن در 7 آبان 1371، تحت عنوان «من قهرمان نیستم» بیان می‌کند.
او در پاسخ به سئوال خبرنگار مجله، آیا به خدای یگانه و فرستاده‌اش حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان دارد؟ می‌گوید: «این عمل در یک دوران شک و دودلی انجام گرفت. من خواستم با یک اشاره‌ای دراماتیک به مسلمانان نشان بدهم که هرگز دشمن شما نبوده‌ام. اما در این مورد من داشتم خودم را فریب می‌دادم. از همین‌رو دوباره به صدا درآمده، گفتم نه، من ایمان نیاورده‌ام، من یک فرد مذهبی نیستم. اگر کسی از من سئوالی کند که آیا خدا وجود دارد، خواهم گفت نه. «چنین نویسنده‌ای دست به نوشتن کتاب «آیات شیطانی» (7) می‌زند. و آن را «اثری حاوی ضدیت و شک بنیادی می‌نامد» و در آن به مقام مقدس حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) و به مقدسات مسلمین اهانت کند. (مرکز فرهنگی تربیتی نور ولایت، 1378: 540).
در سال 1367، امام خمینی (رحمه الله) با صدور فتوایی، قتل سلمان رشدی را لازم دانسته و فرمودند: «به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می‌رسانم، مؤلف کتاب آیات شیطانی که علیه السلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می‌باشند. از مسلمانان غیور می‌خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند سریعاً آن‌ها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است ان شاء الله. ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد». (خمینی، 1369: ج21، 86).
از آن سال تاکنون، بارها افراد غیوری برای اجرای حکم اعدام او اقدام کردند ولی با توجه به مراقبت شدید دولت‌ها و سرویس‌های امنیتی غربی موفق به انجام آن نشدند.
در پاسخ به کسانی که فتوای امام (رحمه الله) را در این مورد، فتوا بر ترور یک شخص توسط یک مرجع اسلامی می‌دانند باید اشاره کرد که هرگز نمی‌توان فتوا یا حکم مجازاتی را که حدود آن در شرع و قانون مشخص شده است، خودسرانه اجرا کرد.
لکن تنها موردی که فقها از این مسئله استثنا کرده‌اند مسئله‌ی ساب النبی است که انجام مجازات آن فوریت دارد و رجوع به قاضی هم لازم ندارد.
حضرت امام خمینی (رحمه الله) طبق همین نظر بحث سلمان رشدی را مطرح کردند و آن حکم تاریخی را صادر فرمودند که علنی بودن این فتوا و اعلام رسمی آن نیز در تناقض آشکار با تعریف ترور و وصف پنهانی بودن آن می‌باشد.
در خصوص عملی نشدن فتوای امام راحل (رحمه الله) نیز باید در نظر داشت که گرچه مجازات محقق نشده ولی نتایج زیادی در برداشته، ضمن آنکه خداوند در قرآن کریم اشاره‌ای به عملی شدن نکرده، بلکه فرموده است: «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ». (انفال،60) همین که زندگی بر سلمان رشدی تلخ شده و از طرفی نوعی بازدارنگی برای مخالفین اسلام فراهم شده که به راحتی و بدون هیچ واهمه‌ای نتواند مقدسات اسلام را مورد اهانت قرار دهند، کفایت می‌کند.
این خود یک چارچوب مشخص و ضابطه‌مندی است که به عنوان خط قرمز و قانون دین و همچنین کشور ما اعلام شده و فلذا هر کس در هر گوشه‌ای از دنیا مرتکب توهین به مقدسات اسلام به شرح مذکور می‌شود مشمول این حکم قرار می‌گیرد، لذا این اشکال و شبهه‌ی شباهت با بسیاری از اعلام‌ها و هشدارهای پیش از ترور، برطرف خواهد شد.
از این‌رو که ممکن است عده‌ای بگویند بسیاری از ترورها با اعلام قبلی و علنی صورت می‌گیرد که با از بین رفتن وصف پنهانی بودن، دیگر ترور محسوب نخواهد شد و سازمان دهنده‌ی آن، مبری از این اتهام ترور می‌گردد. همانند آنچه در خصوص ترور فرمانده‌ی سپاه قدس ایران، سردار سلیمانی، و نیز دانشمندان هسته‌ای ایران، از سوی اسرائیل مطرح شد که به طور علنی از طرح ترور برای حذف آن‌ها سخن گفتند. (رسالت، 1390/8/7).
همان‌طور که گفته شد مشروعیت و عدم مشروعیت این امور بر لبه‌ی ضابطه‌مند بودن و یا عدم آن می‌گردد. اگر بدون هیچ جرم و دلیلی و نیز بدون هیچ نص قانونی که مجموعاً از آن به «اصل قانونی بودن جرم و مجازات» یاد می‌شود، سازمان‌دهی جهت ترور، علی‌رغم اعلام آن، صورت می‌گیرد. صرفاً می‌تواند عنوان مجرمانه را از «ترور» به «قتل عمد» تغییر دهد و از ماهیت غیرقانونی و نامشروع بودن آن نخواهد کاست.

ب) فتوای اعدام رافق تقی توسط آیت الله فاضل لنکرانی

نویسنده‌ی مقاله‌ی روزنامه‌ی صنعت «رافق ناظر اوغلو تقی‌زاده» مشهور به «رافق تقی لی» عضو سابق اتحادیه‌ی نویسندگان جمهوری آذربایجان است که پیش از این طی مقاله‌ای توهین‌آمیز به نام «عاشورا» مسجد تازه‌ی پیر باکو را بهترین مکان برای لذت‌جویی جنسی دانسته و با توصیفات پورنوگرافیک، عاشورا و مراسم عزاداری مردم آذربایجان را در سطح یک التذاذ پایین آورده بود که البته در سال 1383 از اتحادیه‌ی نویسندگان آذربایجان اخراج شد.
او همچنین در سال 1385 با انتشار مقاله‌ای مشابه با نام «اروپا و ما» جنجال فراوانی در میان جامعه‌ی مسلمانان ایجاد کرد. در پی اوج گرفتن اعتراضات مسلمانان آذربایجان، دولت آذربایجان «رافق تقی» را دستگیر و به سه سال زندان محکوم می‌کند که البته بعد از دو سال، با عفو ریاست جمهوری آزاد می‌شود.
در پی انتشار این مقاله، متن یک استفتاء از آیت الله فاضل لنکرانی که توسط مقلدین ایش ان در آذربایجان صورت گرفته بود، در رسانه‌ها منتشر شد. در این استفتاء آمده است:
«بسمه تعالی
حضور محترم مرجع عالیقدر جهان تشیع آیت الله العظمی حاج شیخ محمد فاضل لنکرانی دام عزّه
با سلام،
اخیراً یکی از روزنامه‌های جمهوری آذربایجان به نام صنعت، مقاله‌ی «رافق تقی» روزنامه‌نگار مرتد آذری را در صفحات خود درج نموده است که مورد خشم و غضب مسلمانان منطقه قرار گرفته است. (همین مقاله همراه با ترجمه خدمتتان تقدیم می‌گردد) نویسنده‌ی مقاله با تحلیلی می‌کوشد اروپا و دین آن را که مسیحیت است، از هر لحاظ برتر و خاورمیانه و دین آن را که اسلام است، از هر جهت پست و بی‌ارزش نشان بدهد. او در قسمتی از مقاله، به ساحت مقدس حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با کلمات ناپسندیده و نالایق توهین کرده و تمامی مقدسات اسلام را به تمسخر گرفته و در پایان مقاله اعلام کرده است که همه‌ی این مطالب را آگاهانه و از روی عمد نوشته است و باز هم خواهد نوشت.
ضمناً همین روزنامه‌ها بارها مقدسات اسلام را مورد هجوم و تحقیر قرار داده، حتی در چند شماره‌ی خود، کتاب منفور «آیات شیطانی» سلمان رشدی را منتشر کرده است.
سئوال
وظیفه‌ی مسلمانان در قبال این امر غیرقابل تحمل چیست؟
مقلدین حضرتعالی از آذربایجان»
که ایشان در پاسخ نوشتند:
«بسمه تعالی
چنین شخصی چنانچه مسلمان‌زاده باشد، با اعترافات مذکور مرتد است و چنانچه کافر بوده، از مصادیق ساب النبی است و در هر صورت بر فرض چنین اعترافاتی، قتل او بر هر کسی که دسترسی داشته باشد لازم است و مسئول روزنامه‌ی مذکور که چنین افکار و عقائدی را با علم و توجه منتشر می‌کند همین حکم را دارد. خداوند، اسلام و مسلمین را از شر دشمنان حفظ فرماید.
یریدون لیطفوا نور الله بافواهم و الله متم نوره و لو کره الکافرون.
محمد فاضل لنکرانی (8)
85/9/4»
(پایگاه اطلاع‌رسانی آیت الله فاضل لنکرانی)
موج تازه‌ای از انتسابات ترور به اسلام و دستاویز شدن این موضوع برای قائلین به تجویز ترور توسط اسلام، با صدور این فتوا شروع و با اجرای آن تکمیل شد.
در 28 آبان 1390 فردی با ضربات متعدد چاقو، رافق تقی را از پا در آورد و در پی آن، فرزند آیت الله فاضل لنکرانی، در پیا می اعلام کردند: «دشمنان اسلام بدانند که مسلمانان آزاده و جوانان غیرتمند اجازه نخواهند داد توطئه‌های شوم استکبار جهانی و صهیونیسم بین‌الملل در اهانت به مقدسات اسلام عملی گردد و عناصر خودباخته و دین فروش را به سزای اعمال ننگین خواهند رساند. یاد و خاطره مرجع والامقام و فقید شیعه، حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی را که فتوای مهدورالدم بودن این ملحد و مرتد را صادر فرمودند، گرامی داشته و علو درجات ایشان را از خداوند بزرگ خواستارم. (جمهوری اسلامی، 1390/9/5).

ادله‌ی قائلین به عدم تجویز ترور در اسلام

بخشی از استدلالات منتج به نفی، در حاشیه‌ی نقد و رد ادله‌ی قائلین تجویز، بیان شد. همچنین است وجود احادیثی متقن و مستند در رد ترور در اسلام که خود به تنهایی در اثبات نهی شارع از ترور، کفایت می‌کند.
در حدیثی معتبر نقل شده که ابوصباح کنانی به امام صادق (علیه السلام) می‌گوید: همسایه‌ای داریم که نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) بدگویی می‌کند، اجازه‌ی عملی را نسبت به او می‌دهید؟ حضرت فرمودند: آیا تو اهل کاری هستی؟ گفتم به خدا سوگند اگر اجازه دهید در کمین او می‌نشینم، هنگامی که به دام افتاد با شمشیر او را می‌کشم.
ایشان فرمودند: «ای ابوصباح این کار ترور است و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از ترور نهی فرمودند، ای ابوصباح اسلام تحقیقاً مانع ترور است». (کلینی، 1391ه.ق. ج7، 375).
همچنین است داستان حضرت مسلم (علیه السلام) در کوفه و نقشه‌ی ترور ابن زیاد در خانه‌ی هانی. امام حسین (علیه السلام) مهیا کرده بود و ابن‌زیاد به دستور یزید به کوفه آمد و با زور و ارعاب و حکومت نظامی کوفه را کنترل کرد؛ روزی بنا شد ابن‌زیاد در منزل هانی به دیدن شریک بن اعور که یکی از سرا ن بود بیاید و شریک که از شیعیان بود با مسلم قرار گذاشت که او در منزل هانی در جایی پنهان شود و هنگامی که شریک طلب آب کرد مسلم وارد شود و ابن‌زیاد را ترور کند، که به تبع آن، اوضاع کوفه به نفع مسلم برمی‌گشت، ولی مسلم کاری انجام نداد و پس از آن در بیان عذر و علت به شریک، حضرت مسلم از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد: «ان الایمان قید الفتک» ایمان مقیِّد و مانع ترور است. (طبرسی، 1399ه.ق: 223 با کمی تلخیص).
اما بخش عمده‌ای از این ادله‌ی نفی، مربوط به توصیف دین اسلام و احکام و دستورات آن مبنی بر اخلاق‌مداری و پرهیز از خشونت (به عنوان یکی از مؤلفه‌های اصلی شیوه‌ی ترور) می‌باشد. اصولی که با بررسی و تبیین آن، تصور صدور دستوراتی چون ترور، نقض غرض محسوب شده و به دور از منطق خواهد بود.
ترور یکی از اشکال بارز خشونت در ادبیات سیاسی دنیا است. در فرهنگ‌های علوم سیاسی نیز که تعاریف متعددی از تروریسم ارائه کرده‌اند، این وجه مشترک، یعنی تأکید بر استفاده از زور و خشونت در آن دیده می‌شود.
به طور مثال در تعریف تروریسم آمده: اقدامات عوامل دولتی یا غیردولتی که در تلاش‌های خود در جهت نیل به اهداف سیاسی از شیوه‌های خشونت‌آمیز بهره می‌جویند. (پلنو، 1387: 332). همچنین، ترور اصطلاحاً به حالت وحشت فوق العاده‌ای اطلاق می‌شود که ناشی از دست زدن به خشونت و قتل و خون‌ریزی از سوی یک گروه، حزب و یا دولت به منظور نیل به هدف‌های سیاسی، کسب یا حفظ قدرت است. (آقابخشی، 1383: 677).
تأکید بر وجود مؤلفه‌ی خشونت در تعریف ترور را می‌توان در قطعنامه‌ای که در سال 1984 به تصویب مجمع عمومی سازمان بین المللی پلیس جنایی- انترپول رسید نیز مشاهده نمود: «فعالیت‌های مجرمانه‌ی خشونت‌آمیزی که گروه‌های سازمان یافته برای ایجاد رعب و وحشت انجام می‌دهند تا به این ترتیب نیل به اهداف به اصطلاح سیاسی را میسر سازند». (بوسار، 1375: 20).
البته رابطه‌ی خشونت به معنای تندخویی و درشت‌خویی (معین، 1382: 617) و ترور، عموم و خصوص مطلق می‌باشد، بدین معنا که چه بسا رفتارهای خشونت‌آمیزی در دنیا رخ دهد که به هیچ عنوان سنخیتی با مفهوم و تعاریف حقوقی ترور نداشته باشند، لکن هر تروری که صورت گیرد قطعاً مصداقی از اعمال خشونت‌آمیز خواهد بود چرا که جوهره‌ی اصلی هر عمل تروریستی را خشونت تشکیل می‌دهد.
در قلمرو حاکمیت جامعه، خشونت به دو نوع قا نونی و غیرقانونی تقسیم می‌شود. روشن است که تنبیه و مجازات مجرمان برای جلوگیری از ناامنی و ایجاد نظم و امنیت در جامعه و همچنین جلوگیری از تباه شدن حقوق افراد جامعه، امری ضروری و اجتناب‌ناپذیر است که البته این مجازات باید به دست مقام‌های مسئول و در چارچوب قانون باشد.
پس خشونت به این معنی نه فقط در اسلام بلکه در همه‌ی نظام‌های دنیا که تابع عقل سلیم بشری هستند پذیرفته شده و لازمه‌ی حیات اجتماعی است و هیچ اجتماعی را از آن گریزی نیست.
محور اصلی موجبات انتساب خشونت به اسلام، مجازات‌هایی است که برای مجرمین وضع شده است؛ مجازات‌هایی که نوعی از تعریف خشونت را به خود اختصاص می‌دهد و همان‌طور که گفته شد در همه‌ی نظام‌های دنیا پذیرفته شده و در جریان است که خود مصداقی از خشونت‌های قانونی می‌باشد. البته این خشونت‌های قانونی هم در اسلام، اصالت ندارد و به عنوان راهکاری در شرایط و ضوابط خاص و معین، اعمال می‌شود چرا که راهی جز این نیست.
اما معنای خاص خشونت یعنی تحمیلی بر دیگران و حذف غیرقانونی مخالفان و به تعبیری دیگر، خشونت عریان یا غیرقانونی، به طورکلی از نظر اسلام مطرود است و جایگاهی ندارد. تعالیم اسلام سراسر، اخلاق محور و به دور از چنین اعمالی است. دینی که در تمامی جنبه‌های آن موجی از رأفت و رحمت وجود دارد و البته در مقام قضاوت و مجازات جرائم، موجی از قاطعیت که این نیز رحمتی برای جامعه خواهد بود. آنجا که می‌فرماید: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ‌». (بقره، 179) و برای شما در قصاص، حیات و زندگی است، ای صاحبان خرد! شاید شما تقواپیشه کنید.
این حیات، حیاتی برای سایر افراد جامعه است که با اجرای مجازات مجرم به دست می‌آید. با نگاهی به آیات قرآن کریم و در کنار آن، روایات معصومین (علیهم السلام) به روشنی آشکار می‌شود که پایبندی به اصول اخلاقی از منظر دین مانند تکالیف شرعی الزام‌آور است و تعدی از آن اصول، مستوجب توبیخ و کیفر الهی است و از طرف دیگر پایبندی به اصول مزبور لازمه‌ی ارتقاء از نردبان ایمان محسوب می‌شود.
در نتیجه، روح حاکم بر تمام ابعاد دین، اخلاق است و در مقابل، ظلم و ستم بهترین ستون خیمه‌ی سیاست غیراخلاقی است که در اسلام به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است. خون‌ریزی به ناحق و ترساندن و ناامن کردن زندگی مردم از ستم‌های بزرگی است که هم در دنیا و هم در آخرت منشاء آثار و تبعات فراوان است.
اسوه‌ی سیاست اخلاقی، امیر المؤمنین (علیه السلام) در نامه‌ی خود به مالک اشتر می‌نویسد: «از خون‌ریزی بپرهیز، و از خون ناحق پروا کن، که هیچ چیز همانند خون‌ ناحق، کیفر الهی را نزدیک مجازات بزرگ نمی‌کند و نابودی نعمت‌ها را سرعت نمی‌بخشد و زوال حکومت را نزدیک نمی‌گرداند، روز قیامت خدای سبحان قبل از رسیدگی اعمال بندگان، نسبت به خون‌های ناحق ریخته شده داوری خواهد کرد، پس با ریختن خونی حرام، حکومت خود را تقویت مکن...». (نهج البلاغه، نامه53).
«ترور» هم با توجه به تعریف آن، شکلی از اعمال خشونت‌های عریان است. رفتاری غیرمنطقی و غیرقانونی که هدف آن صدمه زدن و کاربرد زور غیرقانونی و تجاوز و تعدی است. رفتاری که در آن، اصل بر خشونت و ارعاب بوده، در حالی که در اسلام اصل بر دعوت براساس حکمت و استدلال و موعظه و جدال نیکو است. با توجه به اینکه اسلام با خشونت‌های عریان و تجاوز به حقوق انسان‌ها و آزار و اذیت افراد به هر شکلی حتی کمترین مقدار ممکن مخالف است در نتیجه با قیاس منطقی موجب استنتاج جزء از کل، ا صل ترور هم در اسلام جایگاهی ندارد و تروریسم از این جهت با روح اسلام گفتمان قرآنی سازگاری ندارد.
همچنین در خصوص محارب یعنی کسی که صلح و امنیت جامعه را بر هم می‌زند باید اشاره داشت که مشهور فقها محارب را با عنوان «المحارب کل مَن جَرَّد السَّلاح او حمله لإخافّه النّاس؛ یعنی کسی که برای ترساندن مردم اسلحه بکشد یا اسلحه بردارد». (نجفی، 1390: ج3، 9). تعریف کرده‌اند.
رابطه‌ی محاربه و تروریسم، از نوع عموم و خصوص مطلق است، زیرا دامنه‌ی شمول محاربه بسیار گسترده‌تر از ترور بوده و در طول زمان، مفهوم ترور خاص‌تر شده است. بسیار قتل‌ها و راهزنی‌هایی که عنوان ترور بر آن‌ها صادق نیست ولی مرتکبین آن‌ها محارب شناخته می‌شوند. اما هر تروری که صورت می‌گیرد، عنوان محاربه را نیز خواهد داشت.
حال نکته‌ی بدیهی و بسیار روشن این است که وقتی محاربه در اسلام به دلیل ارعاب و خشونت آن، به شدت نفی شده و مورد مجازات سخت قرار می‌گیرد، قطعاً شیوه‌ی قتل پنهانی و غافل‌گیرانه یعنی ترور که رابطه‌ی عموم و خصوص مطلق با محاربه دارد نیز مورد نهی شارع است.

نتیجه‌گیری

اصل ترور یعنی قتل غافل‌گیرانه و پنهانی براساس خشونت، شیوه‌ای نامشروع از منظر دین مبین اسلام می‌باشد. شیوه‌ای که علی‌رغم تبلیغات گسترده‌ی دشمنان اسلام مبنی بر انتساب آن به این دین کامل و مقدس، به واقع مورد نهی شارع بوده و حدیث الایمانُ قَیَّد الفتک مبیّن آن است. بکارگیری چنین شیوه‌ای در مقام اجرای حکم (از جمله سابّ النبی)، موجب زایل شدن وصف پنهانی بودن آن شده و لذا اشکال وارده را برطرف می‌کند. در واقع دستورات اسلام حاکی از آن است که نمی‌توان برای رسیدن به هدفی مقدس از طرق نامشروع بهره جست و ترور به معنای قتل غافل‌گیرانه از جمله‌ی آن طرق است.
جوهره‌ی اصلی سیاست اسلام، بر پایه‌ی اخلاق و موازین اخلاقی است که به تبع آن بکارگیری ابزارها و روش‌های غیراخلاقی همچون خشونت و ترور، نقض غرض محسوب شده و قابلیت انتساب به اسلام را نخواهد داشت.
حاکمیتی که غایت آن، برقراری عدالت و بنا نهادن و استقرار ارزش‌های الهی باشد قطعاً سیاست و قدرت لازمه‌ی آن، محدود به چارچوب‌های اخلاق‌مدارانه می‌شود، لذا هرگونه ترور که طبعاً متضمن خشونت است، چه فردی و چه دولتی و بین‌المللی، به دور از ایده‌آلیسم اسلامی خواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:

1- COUNTER-STRIKE
2- Anders Behring Breivik
3- Terror
4- Terrorism
5- أوحی الله تعالی إلی آدم صلوات الله علیه: أنّ قابیل عدو الله قتل أخاه. (قطب الدین راوندی، 1409ه.ق، 62).
6- قال (امیر المؤمنین علیه السلام): إنّ الحرب خدعه... (مجلسی، 1403ق.ق: 97، 27).
7- Satanic verses
8- http://www.lankarani.com/far/news/show_news.php?id_new=313

منابع تحقیق :
کتب
* سید رضی (1379)، نهج‌البلاغه، ترجمه‌ی محمد دشتی، قم: مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین (علیه السلام).
* امام خمینی (رحمه الله) (1403ه.ق)، تحریرالوسیله، الجزء الثانی، بی‌جا: دارالانوار.
* امام خمینی (رحمه الله) (1369)، صحیفه‌ی نور، جلد21، بی‌جا: مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.
* آریان‌پور کاشانی، عباس (1363)، فرهنگ کامل انگلیسی- فارسی، جلد پنجم، تهران: مؤسسه‌ی انتشارات امیرکبیر.
* آقابخشی، علی (1383) فرهنگ علوم سیاسی، تهران: چاپار.
* ابن شهید ثانی، حسن (1362)، معالم الدین و ملاذ المجتهدین، به اهتمام دکتر مهدی محقق، تهران: مؤسسه‌ی اسلامی دانشگاه مک گیل شعبه‌ی تهران.
* ابن‌منظور (1416ه.ق) لسان العرب، الجزء الثالث، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
* افتخاریان، محمدحسین (1380)، دانش‌نامه‌ی جنگ و صلح، فرهنگ بزرگ دانشگاهی سیاست بین الملل، همدان: انتشارات مسلم.
* باستانی پاریزی، محمدابراهیم (1371)، حماسه‌ی کویر، قم: نشر خرم.
* برجی، یعقوب علی (1381)، تروریسم از نگاه فقه، فصل نامه‌ی طلوع، شماره 3و4.
* بلخی، ابوزید احمد (1899م)، البدء و التاریخ، الجزء الخامس، بیروت: دار صادر.
* بوسار، آندره (1375)، بزهکاری بین‌المللی، ترجمه‌ی نگار رخشانی، تهران: کتابخانه‌ی گنج دانش.
* بوستانی، قاسم (بی‌تا)، فرهنگ مُبین، ترجمه‌ی کامل المنجد الابجدی، بی‌جا: انتشارات فقیه.
* پلنو، جک‌سی، روی آلتون (1387)، فرهنگ روابط بین‌الملل، ترجمه‌ی ابوالفضل رئوف، تهران: سرای عدالت.
* جعفری لنگرودی، محمدجعفر (1377)، فرهنگ حقوقی، تهران: گنج دانش.
* جعفری لنگرودی، محمدجعفر (1388)، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، جلد دوم و سوم، تهران: گنج دانش.
* جواهری، محمدرضا (1388)، استنباط حکم ساب النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) از ابعاد سه‌گانه‌ی سنت اسلامی، دو فصل نامه‌ی تخصصی پژوهشی الاهیات اجتماعی، سال اول، شماره 2، پائیز- زمستان.
* حرعاملی، محمد (1403ق)، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، الجزء الحادی عشر و الجزء التاسع عشر، تهران: مطبعه الاسلامیه.
* حیدری، علی نقی (1382)، اصول الاستنباط (فی اصول الفقه و تاریخچه باُسلوبٍ جدیدٍ)، ترجمه‌ی عباس زراعت، حمید مسجدسرائی، قم: حقوق اسلامی.
* خواند امیر، میرغیاث الدین الحسینی (1333)، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، جلد اول، تهران: انتشارات کتابفروشی خیام.
* دهخدا، علی‌اکبر، لغت نامه‌ی دهخدا، جلد7 (1338)، جلد 14 (1343)، تهران: دانشگاه تهران.
* دیلمی معزی، امین (1387)، روندهای کلان نظام بین‌الملل در آغاز هزاره سوم، تهران: فصل‌نامه ره‌آورد سیاسی، شماره20، تابستان.
* روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، 1390/9/5، شماره 9325.
* روزنامه‌ی رسالت، 1390/8/7، شماره 7398.
سپهر، میرزا محمدتقی (1363)، ناسخ التوایخ، جزء سوم از جلد دوم، تهران: کتابفروشی اسلامیه.
* شهید اول، محمد مکی العاملی (1403ه.ق)، اللمعه الدمشقیه، الجزء التاسع، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
* طباطبائی، محمدحسین (بی‌تا)، تفسیر المیزان، جلد دوم، ترجمه‌ی سید محمدباقر موسوی همدانی، قم: انتشارات اسلامی.
* طبرسی، فضل (1399ه.ق)، اعلام الوری بأعلام الهدی، بیروت: دارالمعرفه.
* طبری، محمد (1357ه.ق)، تاریخ الامم و الملوک، الجزء الثالث، قاهره: مطبعه الاستقامه.
* طوسی، ابوجعفر محمد (1400ه.ق)، النهایه بی مجرد الفقه و الفتاوی، بیروت: دارالکتب العربی.
* فرهیخته، شمس الدین (1377)، فرهنگ فرهیخته (واژه‌ها و اصطلاحات سیاسی- حقوقی)، تهران: انتشارات زرین.
* فون لاو، تئودور اچ، و گروه نویسندگان زیر نظر ماروین پری (1377)، تاریخ جهان، جلد اول، ترجمه‌ی عبدالرحمن صدریه، تهران: انتشارات فردوس.
* فیض الهی، روح الله (1388)، نقد و بررسی ترور در قرآن کریم، تهران: دانشگاه امام صادق (علیه السلام).
* قطب الدین راوندی، سعیدبن هبه الله (1409ه.ق)، قصص الانبیاء، تصحیح و تعلیق غلامرضا عرفانیان، مشهد: مجمع البحوث الاسلامیه.
* قمی، عباس (1414ه.ق)، سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار، المجلد و الآثار، المجلد الثامن، بی‌جا: دارالأسوه للطباعه و النشر.
* کلینی، محمد (1391ه.ق)، الفروع من الکافی، الجزء السابع، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
* گیورگیو، کونستان ویرژیل (1343)، محمد پیامبری که از نو باید شناخت، ترجمه‌ی ذبیح الله منصوری، تهران: انتشارات مجله‌ی خواندنی‌ها.
* مجلسی، محمدباقر (1403ه.ق)، بحارالانوار، الجزء السابع و التسعون، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
* مرتضی العاملی، سیدجعفر (1415ه.ق)، الصحیح من سیره النبی الاعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، الجزء السادس، بیروت: دارالهادی للطباعه و النشر و التوزیع.
* مرکز فرهنگی تربیتی نور ولایت (1378)، روزها و رویدادها: سال شمسی، قم: نشر پیام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
* مسعودی، علی (1374)، مروج الذهب و معادن الجوهر، جلد اول، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
* معلوف، لویس (1387)، المنجد، جلد اول و دوم، ترجمه‌ی محمد بندر ریگی، تهران: انتشارات اسلامی.
* معین، محمد (1382)، فرهنگ معین (فارسی)، تهران: زرین.
* مکارم شیرازی، ناصر (1424ه.ق)، انوار الفقاهه، الجزء الثانی، قم: مدرسه الامام امیرالمؤمنین (علیه السلام).
* میرزایی، نجف علی (1376)، فرهنگ اصطلاحات معاصر (عربی فارسی)، قم: دارالاعتصام.
* نجفی، محمدحسن (1390)، جواهرالکلام: حدود و تعزیرات، جلد سوم، ترجمه‌ی اکبر نایب زاده، تهران: خرسندی.
* هارون، عبدالسلام (1374ه.ق)، تهذیب سیره ابن‌هشام، بیروت: المجمع العلمی العربی الاسلامی.
اینترنت
* پایگاه اطلاع رسانی آیت الله فاضل لنکرانی: www.Lankarani.com
* سایت خبرگزاری آفتاب: www.aftabnews.ir
* سایت روزنامه‌ی ایندیپندنت انگلیس: www.independent.ie

منبع مقاله :
فاضل، طه؛ (1395)، مجموعه مقالات اولین همایش ملی فقه اطلاعاتی جلد اول (فعالیت‌های اطلاعاتی از منظر فقه)، تهران: نشر دانشگاه اطلاعات و امنیت ملی، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط