نویسنده: احمدعلی قانع (1)
مقدمه
در فقه اسلام از قواعدی همچون حرمت اغراء به جهل، وجوب ارشاد جاهل، تولی و تبری، وجوب یا جواز توریه، قاعده نفی سبیل، حرمت کتمان حقایق برای مردم، تقیه و ... بحث میشود که همهی موارد نه تنها در سیره و سنت معصومان (علیهالسلام) ردپایی دارد، بلکه نشان از آنها را میتوان از قرآن کریم جویا شد. هدف این پژوهش بررسی تفصیلی این قواعد فقهی نیست. زیرا بحث و گفتگو درباره هر یک نیازمند مقالهای مستقل است، بلکه با در نظر گرفتن فعالیتهای اطلاعاتی امنیتی که از امور لازم هر نظام و کشور است درصددیم تا با معرفی اجمالی برخی از این قواعد و اصول و بیان نسبت آنها با یکدیگر، پارهای از مصداقها و مواردی را که در کشور مورد ابتلا است معرفی کنیم.پرسش اصلی که به دنبال بررسی آن هستیم، کشف میزان ارتباط قواعد و اصول اشاره شده در این مقاله با فعالیتهای اطلاعاتی امنیتی است و معرفی پارهای از مصادیق و موارد مورد ابتلاء. این تحقیق فرضیهمند نبوده و به عبارت دیگر، اکتشافی است. از پیشینهی تحقیق که به دقت مطابق این پژوهش عمل کرده باشد، موردی نیافتیم. اما تحقیقاتی که به صورت عام قواعد فقهی مورد نظر را معرفی کرده باشند فراوان است که از جمله آنها کتب قواعد فقه قدیم و جدید است که در این تحقیق از آنها استفاده شده است. شاید یادآوری این نکته نیز در مقدمه مفید باشد که فعالیتهای اطلاعاتی که از سوی نظام سیاسی و ساختار اطلاعاتی یک کشور انجام میشود، اختصاص به مقابله با دشمنان ندارد، بلکه در پارهای از موارد به رفتارهای دوستان و خودیها و مسلمانان مربوط میشود. پس ما در معرفی مصادیق و موارد مثالهایی از هر دو نمونه خواهیم آورد.
معرفی قاعدهی فقهی «اغراء به جهل»
اغراء به جهل یعنی به نادانی و گمراهی کشاندن. یعنی به جای راهنمایی و ارشاد، انسان سعی کند با رفتار یا گفتارش نادانی یا خلاف واقعی را به کسی یا کسانی بچسباند. ریشه کلمه اغراء «غراء» است و در لغت به چیزی گفته میشود که میچسبد. از این ماده در قرآن کریم در دو آیه استفاده شده که عبارتند از:الف) وَمِنَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِیثَاقَهُمْ فَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ (مائده/ 14). یعنی برخی از آنان که گفتند ما به کیش عیسی (علیهالسلام) هستیم (یعنی نصاری) از آنها عهد گرفتیم که پیرو کتاب و رسول خدا باشند آنان نیز از آنچه پند داده شدهاند نصیب بزرگی را از دست دادند ما هم به کیفر عملشان آتش جنگ و دشمنی را تا قیامت میان آنان بر افروختیم (قرار دادیم، چسباندیم). «پس اغرینا به معنی القاء و انداختن است بهگونهای بچسبد و جدا نشود. یعنی دشمنی و کینه را تا قیامت میان آنها انداختیم. از آیه روشن میشود که نصاری تا قیامت خواهند ماند حتی در زمان حضرت ولی عصر "عجل الله تعالی فرجه الشریف" (به طور اقلیت) و نیز پیوسته با هم دشمن خواهند بود چون اختلاف مذهبی دارند و آن پیوسته موجب عداوت و کینه است» (قرشی، 1367، ج 5، ص: 96).
ب) لَئِن لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَكَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا (احزاب/60). یعنی اگر منافقان و آنان که در دلهایشان مرض و ناپاکیست و هم آنها که در مدینه (بر ضد اسلام تبلیغات میکنند و) دل اهل ایمان را مضطرب و هراسان میسازند، دست از این زشتی و بدکاری نکشند ما هم تو را بر قتال آنها برانگیزیم و بر جای زمان آنها مسلط گردانیم تا از آن پس جز اندک زمانی در مدینه در جوار تو زیست نتوانند کرد. لنغفرنک بهم ای لنسلطنک علیهم یعنی ما تو را بر آنها مسلط میسازیم. (طریحی، 1415، ج 2، ص: 1317). در هر صورت اغراء به جهل و نادانی کشاندن حرام است. مهم آن است که ببینیم دلیل حرمت آن چیست؟ میتوان گفت حرمت آن بدیهی است و نیازمند دلیل نیست. زیرا وجدان روش و فطرت پاک آن را میگوید و هیچ خردمندی اگرچه دیندار نباشد آن را رد نمیکند. بله گاهی مصلحت مهمی اقتضا میکند که شخصی یا جماعتی نسبت به چیزی در شک باشند یا باور نادرست داشته باشند و این موارد استثنای از قاعده است» (فرحی، 1390، ص: 388). جز بداهت و وجدانی بودن مسئله، به برخی آیات و روایات نیز در اثبات حرمت اغراء به جهل استناد شده است که از جمله میتوان به آیه و روایت زیر اشاره کرد:
الف: لِیَحمِلُوا أوزَارَهُم کَامِلَةً یَومَ القِیَامَةِ وَمِن أوزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیرِ عِلمٍ (نمل/25). یعنی روز قیامت منحرفها بار گناهان خودشان را و بار گناهان کسانی را که به جهالت و گمراهی انداختهاند به دوش میکشند. «آیه با بانک رسا میگوید: هر کس که دیگری را به جهل و گمراهی اغراء کند یعنی بیفکند یا بکشاند عقوبت شدیدی دارد که خود قرآن ذیل آیه مورد بحث میفرماید: «الا ساء ما یزرون» یعنی چه بسیار بد است وزور و وبال آنها. این تعبیر تند و تیز نشان میدهد که «اغراء به جهل» از گناهان کبیره است نه صغیره» (فرحی، 1390، ص: 389).
ب- عن ابی عبدالله (علیهالسلام) قال: قرأت فی کتاب علی (علیهالسلام) ان الله لم یأخذ على الجهال عهداً بطلب العلم حتی اخذ علی العلماء عهدا ببذل العلم للجهّال، امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: در کتاب علی (علیهالسلام) خواندم که خدا از نادانها پیمانی برای طلب علم نمیگیرد تا آنکه از علما پیمان گیرد که به نادانان علم آموزند... (کلینی، بیتا، ج 1، ص: 51). از این روایت میتوان وجوب یاد دادن علما را برداشت کرد و اگر یاد دادن و علم را در اختیار گذاشتن واجب باشد، آنگاه یاد ندادن و برتر از آن جهل و نادانی را رواج دادن حرام خواهد بود.
معرفی قواعد یا احکامی که با قاعدهی «اغراء به جهل» همراهی و مطابقت دارد
همانگونه که آیات قرآن را میتوان با آیات دیگر آن تفسیر و تأیید کرد و برخی احادیث شرح و تفسیر برخی دیگر از احادیث هستند، قواعد فقهی نیز برخی، برخی دیگر را تأیید و تأکید و تفسیر میکنند از جمله مطالبی که میتوان مؤید و مؤکد قاعده «حرمت اغراء به جهل» باشد عبارتند از:1. قاعدهی ارشاد جاهل
مفاد قاعده ارشاد آن است که هر مسلمان باید در حد توان افراد دیگر را راهنمایی و ارشاد کند و این مطلب نسبی است. هر کس نسبت به حکمی یا مطلبی علم دارد وظیفه دارد، آن را که علم ندارد و نمیداند راهنمایی و هدایت کند. «باید توجه داشت که این قاعده با وجوب امر به معروف و نهی از منکر متفاوت است. زیرا در این قاعده جهل شرط است درحالیکه در قاعده «امر به معروف و نهی از منکر» مرتکب باید علم و عمد داشته باشد.» (محمدی، 1374، ص: 233). در توصیف و اثبات قاعده ارشاد جاهل میتوان به آیات و روایات زیر استناد کرد:الف- آیه نفر: فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون. (توبه /122)؛ یعنی چرا از هر طایفهای جمعی برای جنگ و گروهی نزد رسول خدا برای آموختن علم مهیا نباشند تا آن علمی که آموختهاند بروند به قوم خود بیاموزند که قومشان هم باشد که خدا ترس شده و از نافرمانی خدا حذر کنند. مرحوم آیةالله خویی میگوید: «احکام کلی (در مقابل امور جزئی و موضوعات) الهی واجب است از سوی دانایانی به افراد جاهل اعلام شود به عبارت دیگر، تبلیغ احکام شرعی واجب است که هر نسلی پس از نسل دیگر انجام دهد و بر این مطلب آیه نفر و روایت بذل علم و تعلیم و تعلم دلالت دارد.» (خویی، 1412ق، ج 1، ص: 122).
ب- روایاتی که بر وجوب نصیحت و ارشاد مؤمن دلالت دارد. مانند روایت «یجاب للمومن علی المومن النصیحة له» و یا بر وجوب تبلیغ فرمودههای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دلالت دارد مانند «نضر الله عبدا سمع مقالتی فوعاها و بلغها من لم تبلغه یا ایها الناس لیبلغ الشاهد الغائب ... یعنی خدا شاد میکند. بندهای که سخن مرا بشنود و به کسانی که نشنیدهاند برساند ای مردم باید حاضرین شما به غائبین این سخنان را برسانند (کلینی، بیتا، ج 2، ص: 259).
2-1 آیا ارشاد در مورد جهل به موضوع نیز واجب است؟
تردیدی در وجوب ارشاد جاهل نسبت به احکام شرعی دینی نیست. اما درباره موضوعات آیا ارشاد واجب است؟ برای مثال واجب است انسان آگاه، حکم نجاسات را به جاهل آن یاد بدهد. اما آیا لازم است به کسی که لباس خونی بر تن دارد و در حال نماز خواندن به این مطلب آگاهی ندارد این موضوع را یادآوری کند؟«تحقیق فقهی اقتضا دارد که بگوییم قاعدهی ارشاد تنها احکام را شامل میشود و در مورد موضوعات نیست مگر موضوعات بسیار مهمی که به دماء و فروج (یعنی خون، جان و ناموس) مسلمانان مربوط میشود برای مثال اگر فردی فکر میکرد که فردی مهدورالدم است و در واقع مهدورالدم نبود باید او را نسبت به این جهل آگاه کرد یا اگر کسی قصد ازدواج با خواهر رضاعی خود را داشت و به این موضوع که وی خواهر رضاعی اوست ناآگاه بود، باید او را آگاه کرد» (گروه مولفین، 1421ق، ص: 33).
2. حکم قطعی و قرآنی حرمت کتمان حقایق
در حرمت کتمان مطالب دینی برای آیندگان یا افراد همزمانی که به آن مطالب آگاهی ندارند، تردیدی نیست. قاعده حرمت اغراء به جهل میتواند با این حکم قطعی همراهی داشته باشد. برای تأیید و توجه بیشتر خواننده مقاله، یک آیه و یک روایت را از جمع فراوان آیات و روایات طرح میکنیم.الف: إِنَّ الَّذِینَ یَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْكِتَابِ أُولَئِكَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ (بقره/159) یعنی آن گروه (از علمای اهل کتاب) که آیات واضح و هدایتی را که فرستادیم، پنهان کنند، پس از آنکه، آن را برای (هدایت) مردم در کتاب آسمانی بیان کردیم، آنها را خدا و تمام لعن کنندگان (از جن و انس و ملک) نیز لعن میکنند. حرمت پنهان کردن درباره مطالب آشکاری که قرآن کریم و یا معصومان (علیهالسلام) بیان کردهاند از این آیه بهخوبی برداشت میشود و نیازمند شرح و توضیح بیشتر نیست.
ب) روایت امام رضا (علیهالسلام) در خصوص معرفی گناهان کبیره که از جمله آنها کتمان شهادت است (صدوق، 1372، ج 1، ص: 584).
معرفی مستثنیات قاعده حرمت اغراء به جهل
غرض اصلی که مقاله برای آن نگارش میشود بیان مواردی است که از قاعده حرمت اغراء به جهل مستثنی است. در حقیقت آنچه تاکنون در این مقاله بیان شد مقدمهای بود برای رسیدن به این مرحله. یعنی با این مطلب که انسانها وظیفه دارند واقعیتهای علمی و دینی را برای افراد دیگر بیان کنند. اما وجود مصالحی اقتضا میکند که در مواردی این عمل انجام نشود. به عبارت دیگر، قبح اغراء به جهل و حرمت آن مخصوص است به مواردی که در اغراء به جهل مصلحت مهمتر یا در تعلیم مفسده مهمتر نباشد، وگرنه اغراء به جهل قبیح و حرام نیست بلکه ممکن است واجب باشد مواردی که در ادامه مقاله خواهد آمد، به اجمال عبارتند از: بیان تدریجی برخی از احکام، تقیه، حفظ اسرار نظامی و امنیتی، جاسوسی به نفع اسلام و مسلمانان و ...1. بیان تدریجی برخی از احکام
قرآن بهمنظور یک ایده و مثل اعلایی که باید مردم آن را اجرا کنند، نازل شده است. پس نه تنها همه قوانین متنوع قرآن یکباره به مردم ابلاغ نشد، بلکه در مورد یک قانون نیز- بهمنظور خوگرفتن مردم به آن- به موضوع تدرج و آشنایی لحظهبهلحظه توجه کرده است. مثلاً برای پایان دادن به یک رسم و عادت راسخ یعنی آلودگی به خمر و مسکرات، در مرحله اول نظر آنان را به موضوع خمر که در کنار رزق نیکو آمده جلب میکند و میفرماید: «و من ثمرات النخیل و الاعناب تتخذون منه سکرا و رزقا حسنا» (نحل/69) یعنی از میوه خرما و انگور مسکرات و خوردنی نیکویی به دست میآورید و سپس با لحنی آرام و مؤثر آنان را به اندیشیدن درست و تفکری سنجیده رهنمون میگردد و میگوید: یسئلونک عن الخمر و المیسر قال فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما (بقره/219). یعنی ای پیامبر درباره شراب و قمار از تو پرسش میکنند به آنها بگو در این دو گناهی بزرگ و منافعی برای مردم هست و زیان و گناه آن دو از سود و منافع آن بزرگتر و مهمتر است. خداوند متعال در مرحله سوم برای برحذر داشتن مردم از این آلودگی محدودیتهای زمانی در شرب خمر به وجود میآورد چون مکلف به نماز شده بودند و میفرماید: "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ" (نساء/43)؛ یعنی ای مسلمانان درحالیکه مست هستید به نماز نزدیک نشوید تا بفهمید چه میگویید و سرانجام لحظه به لحظه به هدف نزدیک میشود و در مرحله چهارم و واپسین گام را در ریشه کنی خمر با لحنی قاطع و خالی از هرگونه ابهام برمیدارد: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (مائده/90) ای اهل ایمان، شراب و قمار و بتپرستی و تیرهای گروبندی همه اینها پلید و از عمل شیطان است، از آن البته دوری کنید تا رستگار شوید و در آیه بعد امر به اجتناب را با این مطلب که بادهگساری از روشهای شیطان برای ایجاد دشمن و فساد در میان شماست محکمتر و مؤکدتر میکند (حجتی، 1368، صص: 49-50 با تلخیص و تصرف).خواننده مقاله ملاحظه میکند که بیان تدریجی مطالب از سوی خداوند متعال همراه با نوعی اغراء به جهل است، به یقین مصلحت ترک کلی خمر از آغاز بوده است و این را خداوند متعال میدانسته. اما چرا در آغاز این را نفرمود؟ به دلیل رعایت مصالحی دیگر که از جمله آنها آماده نبودن عموم مردم برای پذیرش این امر است. پس ما هم میتوانیم اینگونه مصلحتسنجیها در اجرا و اعلام قوانین وضعی و کشوری را در نظر بگیریم و بهرهمند شویم.
2. تقیه نمونه بارز اغراء به جهل
یکی از روشهای عقلایی رایج در میان همه ملتها و قومها تقیه است. این شیوه که به معنی خودداری از افتادن به دام خطر بالفعل یا بالقوه است در اسلام نیز تأییدشده است. «به عبارت دیگر تقیه سیاستی عقلایی برای دفع مفسده مهم یا برای جلب مصلحت لازم است و ممکن است تقیه حتی پیش دوستان یا عائله خوب بلکه واجب باشد، چه رسد به دیگر موافقان یا مخالفان. تقیه مخصوص شیعیان نیست. هر چند که مخالفان، شیعه را متهم به تقیه میکنند، بلکه اهل تسنن نیز به اجمال تقیه را به کار میبرند و در سیره و سنت آنها نمونههای فراوانی نشان دادنی ست.» (فرحی، 1390، ص: 277). چندین مستند از منابع چهارگانه فقه یعنی کتاب، سنت، اجماع و عقل بر جواز یا وجوب تقیه دلالت دارند. از آنجا که بحث ما چکیدهگویی است تنها چند مورد را برای نمونه میآوریم.آیه 28 سوره آل عمران: لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ (آل عمران/28). نباید اهل ایمان، مؤمنان را واگذاشته و از کافران دوست گزینند، و هر که چنین کند رابطه او با خدا مقطوع است. مگر برای در حذر بودن از شرّ آنها (تقیه کنند) و خدا شما را از (عقاب) خود میترساند و بازگشت همه به سوی خدا خواهد بود. «استثنایی که خداوند در این آیه بیان میکند تقیه را میرساند یعنی القاء مودت و گرفتن دوست از کفار حرام است، الا در مقام تقیه و جالب است که برخی از قراء مثل حسن و مجاهد کلمه تقاة را تقیه قرائت کردهاند.» (مکارم شیرازی، 1425ق، ج 1، ص: 371).
مرحوم طبرسی در ذیل این آیه مینویسد: «کفار را دوست گرفتن حرام است، مگر آنکه غالب باشند و مومنان مغلوب و اگر مومنان اظهار موافقت با کافران نکنند زندگی با آنها ممکن نباشد در این صورت از باب تقیه اظهار مودت به زبان و مدارات با آنها بدون این که در دل معتقد باشد اشکال ندارد (طبرسی، 1408، ج 2، ص: 730). مرحوم شیخ طوسی در تفسیر خود ذیل آیه مورد بحث مینویسد: تقیه نزد ما (فقهای شیعه) در صورت ترس از جان، تقیه واجب است. حسن نقل کرده که مسیلمه کذاب دو مرد از اصحاب پیامبر را دستگیر کرد به یکی از آنها گفت آیا شهادت میدهی که محمد رسول خداست؟ گفت بلی، پرسید آیا شهادت میدهی که من رسول خدایم؟ گفت بلی. سپس دیگری را خواند و گفت آیا شهادت میدهی محمد رسول خداست؟ گفت بلی. پرسید آیا شهادت میدهی من رسول خدایم؟ گفت من لالم و تا سه بار که این پرسش طرح شد و همین پاسخ را شنید گردن او رازد وقتی رویداد به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گزارش شد، فرمودند: این کشته شده در راه راستی و کشته شدن گوارایش باد. اما دیگری از رخصت خدا استفاده کرد و تقیه کرد و گناهی بر او نیست. بنابراین تقیه رخصت است و آشکار کردن حق فضیلت. اما ظاهر اخبار دلالت دارد که تقیه واجب است و خلاف آن (آشکار کردن حقی که باعث قتل انسان میشود) خطا است (طوسی، بیتا، ج 2، ص: 435 و نیز نوری، 1429، ج 12، ص: 274).
آیات دیگری نیز برای اثبات جواز و یا وجوب تقیه وجود دارد که این آیات عبارتند از: آیه 106 نحل، 28 غافر و آیاتی که عملی تقیه را به حضرت ابراهیم (علیهالسلام) در گفتگویش با بت پرستان و حضرت یوسف (علیهالسلام) در گفتگویش با برادرانش دارد و نیز عمل مؤمن آل فرعون و اصحاب کهف که برای دراز نشدن نوشتار از طرح آنها خودداری میکنیم. مستندات روایی در اثبات تقیه: روایات مثبت تقیه فراوان و در حد تواتر است. حضرت آیة الله مکارم شیرازی روایات را به پنج دسته تقسیم کردهاند و هر دسته را بحث و بررسی کردهاند (مکارم شیرازی، 1425، ج 1، ص: 376). از آنجا که غرض ما غور در موارد نیست تنها یک روایت را برای تیمن و تبرک نقل میکنیم: ما رواه الکلینی فی الکافی بسنده عن محمد بن مروان عن أبی عبدالله (علیهالسلام) قال کان ابی یقول و ای شی اقر لعینی من التقیه ان التقیه جنة المومن. (حرعاملی، 1375، ج 11، ص 460) یعنی امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: پدرم همیشه میگفت چه چیزی خوشحال کنندهترو سودمندتر از تقیه (در این زمانها) است؟ تقیه سپر مؤمن است.
یادآوری این بایسته است که در کتاب شریف وسائل الشیعه بیش از یکصد روایت درباره تقیه گردآوری شده است که انسان با ملاحظه روایات کمترین تردید در حسن تقیه (جواز یا وجوب آن به تفاوت موارد و مصادیق) یافت نخواهد شد و همانگونه که پیشتراشاره کردیم تقیه مخصوص شیعه نیست هر چند که مخالفان شیعه آنها را متهم به تقیه میکنند، بلکه خود مخالفان نیز به اجمال تقیه را به کار میبرند، اگرچه با زبانشان آن را انکار کنند خود آنان از ابی مسعود- که از اصحاب بزرگ و مورد احترام همه فرق مسلمین- است نقل میکنند که نمازش را در سفر چهار رکعت میخواند به او گفته شد: تو به عثمان عیب میگرفتی که چرا در سفر چهار رکعت میخوانی حال خودت مانند عثمان عمل میکنی؟ ابیمسعود در پاسخ گفت: مخالفت شر است (فتح الباری، ج 2، ص: 564 باب الصلوة بمنی به نقل از فرحی، 1390، ص: 277).
افزون بر این، برای تأیید این امر که اهل تسنن تقیه را میپذیرند کافی است که کتب تفسیری اهل تسنن مانند تفسیر کبیر فخر رازی، تفسیر طبری، تفسیر زمخشری، تفسیر ابن کثیر و ... در ذیل آیات تقیه مراجعه کنید که مفسران اهل تسنن همگی اصل تقیه را پذیرفتهاند.
تقسیمات تقیه: تقیه در کتب فقه و مقالات مرتبط با این موضوع دارای تقسیماتی است که مهمترین آنها دستهبندی آن به انواع «کتمانی و اظهاری» و «خوفی و مداراتی» است. منظور از تقیه کتمانی آن است که شخص تقیهکننده بهگونهای از اظهار آنچه ممکن است به ضرر او تمام شود، طفره میرود برای مثال نقل است از امام صادق (علیهالسلام) پرسش کردند حکم آمین پس از اتمام سوره حمد چیست و حضرت به جای جواب این سوال گفتند: منظور از مغضوب علیهم و ضالین در این سوره به ترتیب یهود و نصاری هستند یعنی امام (علیهالسلام) سوال را منحرف کردند و جواب پرسشکننده را برای تقیه کتمان کردند. اما تقیه اظهاری همان است که فرد آن را اظهار کند که مخالف، دوست دارد. داستان عمار یاسر که در قرآن کریم در آیه 106 نحل به آن اشاره شده و داستان علی بن یقطین که در ایام مخصوصی که زیر نظر جاسوس هارون الرشید قرار داشت به شیوه آنها وضو میگرفت، مثالهای تقیه اظهاری است. تقیه خوفی در جایی است که انسان بر جان یا مال یا آبروی خود یا دیگران میترسد و برای حفظ آن تقیه میکند. شاید سکوت بیست و چند سال امام امیر مومنان (علیهالسلام) و مبارزه مسلحانه نکردن امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) با حکومتهاى اموی و عباسی و... از مصادیق تقیه خوفی باشد. اما در تقیه مداراتی انسان برای حسن معاشرت با مخالفان تقیه میکند و این در حقیقت نشاندهندهی اهتمام و عزم مذهب تشیع به همزیستی مسالمتآمیز در بین مسلمانان است. روایت مشهور امام صادق (علیهالسلام) در این زمینه ختام مسکی است بر این بخش از کلام، ما رواه فی الکافی عن هشام الکندی قال:سمعت أباعبدالله (علیهالسلام) یفعل ایاکم ان تعملوا عملاً نعیّر به فان ولد السوء یعیّر والده بعمله كونوا لمن انقطعتم الیه زینا و لا تكونوا علیه شیئاً صلوا فى عشائرهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و لا یسبقونکم الی الشی من الخیر فانتم اولی به منهم و الله ما عبد الله بشی احب الیه من اخبء قلت و ما الخبء: التقیه... (عاملی، 1375، ج 11، ص: 471). یعنی امام صادق (علیهالسلام) خطاب به شیعه فرمودند: مبادا کاری کنید که به خاطر آن ما را ملامت کنند. زیرا به خاطر فرزند بد، پدر او ملامت میشود. نسبت به ما باعث زیور و زینت باشید نه زشتی و سرزنش. همراه آنها نماز بخوانید به عیادت بیمارانشان بروید، در تشییع جنازه آنها شرکت کنید و در کارهای خیر از آنها پیشی بگیرید به خدا قسم خداوند به چیزی مانند تقیه عبادت نشده است. اجماع و عقل دو دلیل دیگر تقیه: مفسران و فقیهان بر حسن تقیه (جواز یا وجوب آن به تناسب موارد) اتفاقنظر دارند. اما این نکته اصول فقهی را باید یادآوری شد که در میان فقیهان شیعه "اجماع" زمانی حجیت دارد که کاشف از سنت باشد. آنگاه در مسئلهای آیات و روایات فراوانی گویای مطلب باشد، دیگر کاشفیت اجماع تحصیل حاصل خواهد بود و به این اجماع، اجماع مدرکی (اجماع با وجود مدارک روشن) گفته میشود که تنها فایده آن تأیید مطلب است.
اما عقل، اظهار عقیده صحیح و تبلیغ آن در میان دیگران ارزش بالایی دارد. اگر این اظهار موجب ضررهای جبران ناپذیر باشد، عقلای عالم از آن چشم میپوشند و آن را برای زمان یا مکان دیگری وامیگذارند و کتمان این مطلب را از اظهار آن نه تنها بهتر و پسندیدهتر که در پارهای از موارد واجب میدانند. اگر کسی که میداند اظهار عقیده یا عمل برای او یا افرادی که با او همراهی دارند یا برای مکتب و مرام و حزب و دسته او ضرر دارد و در عین حال خود را در معرض این خطر و ضرر قرار دهد، اندیشمندان دنیا کار او را زشت شمرده آن را غیر عاقلانه میدانند. به عبارت دیگر، عقل انسانی میان اهم و مهم همیشه اهم را گزینش میکند و اگر کسی عکس آن را برگزیند سرزنش میشود. اینک با این توضیح میتوان نتیجه گرفت که اصل عمل به تقیه (با رعایت تمام جزئیات و شرایط و تقسیماتی که دارد) حکم عقل است و احکام عقلی استثناپذیر نیست. پس عمل به تقیه برای همه اندیشمندان (اعم از شیعه و سنی یا مسلمان و غیر مسلمان) معنیدار است و شاید با این تقریر بتوان گفت که آنچه از آیات و روایات بر ما خواندهشده، ارشاد به این حکم قطعی عقل است.
موارد استثنا شده در جواز تقیه: اگرچه اصل تقیه را حکم ثابت عقلانی و وحیانی دانستیم که در آن نمیتوان خدشه و تردیدی وارد کرد. اما از روایات برمیآید که پارهای از موارد را نمیتوان به پشتوانه تقیه انجام داد این موارد بنا به استقراء ناقصی که انجام گرفته به سه دسته هستند:
الف: اگر تقیه جان مؤمن دیگری را به خطر اندازد به این معنا که هدف تقیه حفظ جان شخص باشد، ولی جان شخص دیگری به خطر افتد، امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: انما جعل التقیه لیتحفن بها الدم فاذا بلغ الدم فلا تقیه. تقیه برای حفظ خون قرار داده شده. پس اگر به جایی رسید که خود باعث ریختن خون میشود تقیهای نخواهد بود (حرعاملی، 1375، ج 11، ص: 483). از امام صادق (علیهالسلام) نیز روایتی به این مضمون رسیده که فرمودند: اگر بگویم ترککننده تقیه مثل ترککننده نماز است راست گفتهام و تقیه در هر امری ممکن است تا برسد به خون. وقتی به خون رسید تقیهای نیست (نوری، 1429، ج 12، ص : 274). در یکی از سفرهای دانشآموزی به عمره، دانشآموز دبیرستانی در مسجد النبی (صلی الله علیه وآله وسلم) مرتکب خطائی میشود که بنا به قانون عربستان مجازاتش اعدام است او پس از دیدن ماموری که به سویش میآید قرآن را در دامن دوستش رها میکند و خود پا به فرار میگذارد مامور عربستان دوست او را دستگیر کرده و اگر نبود دخالت مسئولان سیاسی جمهوری اسلامی قصد مجازات او را عملی میکردند. این مثال موردی است که شخصی برای نجات جان خود جان انسان دیگری را به خطر میاندازد که به طبع جایز نیست. اگرچه مثال بیانشده شاید مورد خوبی برای تقیه نباشد.
ب- مورد دوم عدم جواز تقیه جایی است که در اثر تقیه اصل دین به خطر افتد. به عبارت دیگر، اگر شخصی با تقیه خود جان خود را حفظ کند اصل دین نابود میشود در این صورت تقیه جایز نیست. زیرا حفظ اصل دین نه تنها از حفظ یک جان بلکه از حفظ جانهای دیگران نیز بالاتر و والاتر است. جریان حیاتبخش عاشورا و شهادت امام حسین (علیهالسلام) نشان میدهد که برای حفظ دین حتی جان امام معصوم (علیهالسلام) و انسانهای والای دیگر در کنار ایشان باید فدا شود و در این موارد تقیه جایی ندارد. "... فکل شی یعمل المومن بینهم لمکان التقیه مما لایودی الی الفساد فی الدین فانه جایز." امام صادق (علیهالسلام) در پایان روایتی که قسمتی از آن نقل شد میفرمایند پس تقیه برای مؤمن جایز است الا در موردی که منجر به فساد در دین شود (عاملی، 1375، ج 11، ص: 469).
ج- در روایات معصومان (علیهالسلام) پارهای از موارد از مصداق تقیه خارج شدهاند مانند مسح بر روی کفش و نوشیدن شراب و ترک حج تمتع. پیش از تحلیل روایت به متن آن توجه کنید: "... عن حریر عن زراره قال: قلت له فی مسح الخفین تقیه؟ فقال ثلاثه لا اتقی فیهن احدا: شرب المسكر و مسح الخفین و متعه الحج قال زراره و لم یقل الواجب علیكم ان لا تتقوا فیهن احدا." زراره میگوید از او پرسیدم آیا در مسح خفین تقیه وجود دارد؟ فرمودند سه مطب را در « قابل هیچ کس تقیه نمیکنم: نوشیدن مسکرات و مسح خفین و متعه حج. زراره میگوید: حضرت نگفت بر شما واجب است که در آنها تقیه نکنید.
تحلیل روایت
نخست؛ در روایت تصریح نشده که زراره از چه شخصی پرسیده و به عبارت دیگر، روایت مضمر است. اما از آنجاکه زراره فرد موثق و مطمئنی است فرض بر این است که او از غیر امام معصوم که یکی از دو امام باقر یا صادق (علیهالسلام) است نقل روایت نمیکند.دوم؛ در روایت تصریح شده که من در این سه مورد تقیه نمیکنم و شاید همانگونه که زراره نیز در ادامه روایت گفت، حضرت برای دیگران حکم خاصی را وضع نکردند، بلکه فرمودند: من تقیه نمیکنم، یعنی در شرایط کنونی که من زندگی میکنم این سه مورد را ضروری تقیه تشخیص نمیدهم.
سوم؛ علت استثنای این سه امر از سوی حضرت (علیهالسلام) آن باشد که به هر سه در قرآن کریم تصریح شده و مخالفان (اهل تسنن) که به قرآن کریم معتقدند خود نمیتوانند آنها را نپذیرند، زیرا خداوند در مورد مسح در وضو میفرماید: "و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم الی الکعبین" (مائده/6). یعنی بر سرهای خود و پاهایتان تا برآمدگی مسح کنید که تصریح مسح بر پاها مسح بر خفین و کفشها را منتفی میسازد و میفرماید: "یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و...." (مائده/90). ای مسلمانان بدانید که نوشیدن مستکننده و قماربازی ... از کارهای شیطانی است و نیز میفرماید: "افمن تمتع بالعمرهی الی الحج" (بقره/196). کسی که حج تمتع را پس از عمره انجام دهد. پس با توجه به صراحت این موارد در قرآن کریم معنا ندارد در مقابل مخالفان تقیه صورت گیرد.
چهارم؛ با آنچه در بخش سوم گفتیم اگر در زمانی مسئلهای با وجودش در قرآن کریم و یا حتی روایات نبوی، مخالفان نسبت به آن حساسیتی دارند که عدم انجام آن خوف جان را در پی داشته باشد، قاعدتاً باید گفت تقیه باز میگردد و اعمال آن مجاز میشود. برای مثال ما اعتقاد داریم که ازدواج موقت امر مجاز قرآنی است. اما اهل تسنن به هر استدلالی که دارند آن را نمیپذیرند.
پنجم؛ بیان سه مورد در حدیث شریف بهعنوان نمونه است و ممکن است موارد دیگری را بتوان از باب «العلة تعمم و تخصص»، علت حکم گاه عمومیت میبخشد و گاه آن را ویژه میکند. به حکم عدم تقیه باید افزود، یا حتی برخی از این سه مورد را در برخی شرایط از حکم خارج ساخت. خارج از بحث روایت و تحلیلی که از آن ارائه شد، پارهای از موارد مشمول حکم تقیه نیست. برای نمونه از آنجا که جمعی از اهل تسنن خود در نماز تکتف (... یا دست روی دست گذاشتن) را انجام نمیدهند، دیگر برای شیعه این کار ضرورتی از باب تقیه نخواهد داشت و یا تامین (آمین گفتن پس از حمد) در نمازهای جماعت ضرورتی ندارد. چون آنقدر آنها بلند آمین میگویند که کسی نمیفهمد چه کسی گفت و چه کسی نگفت و حتی انسان میتواند به جای آن الحمدلله ربالعالمین بگوید و کوچکترین احتمال پی بردن فرد کناری را منتفی سازد. البته دو مثالی که آوردیم نه از باب خروج حکمی و به اصطلاح تخصیص بلکه از باب خروج موضوعی و به اصطلاح تخصص است. یعنی اگر ما موضوع تقیه را ضرورت بدانیم دو مثال یاد شده از ضرورت خارجند و اصلاً موضوعی برای تقیه نیست. بدیهی است بیان مثال برای آشنا شدن ذهن خواننده است تا بتواند خود حکم موارد مختلف را به دست آورد و به فرموده امام باقر (علیهالسلام) هر فرد خود میتواند مورد ضرورت را تشخیص دهد: "التقیه فی کل ضرورة و صاحبها اعلام بها حین تنزل به" یعنی تقیه در هر ضرورتی است و مواجه شونده آن آگاهترین فرد است که آیا ضرورت هست یا نیست (حرعاملی، 1375، ج 11، ص: 468).
3. کسب مخفیانه اطلاعات لازم برای نظام اسلامی نمونه دیگر حُسن اغراء به جه:
اگرچه کلمه «جاسوس و جاسوسی» در فرهنگ مردم ما دارای بار منفی است و دلیل آن این است که از کار یا فردی سخن میرود که برای دشمن و به ضرر کشور و ملت خبرچینی میکند. اما طبیعی و بدیهی است که هر نظامی و هر گروهی و تشکیلاتی برای خود ساختاری برای آگاه شدن از فعالیتهای دوستان و دشمنان را میطلبد. این ساختار اگر شناخته شده و مشهور برای همگان باشد، نمیتواند بهخوبی به وظیفه خود عمل کند. پس، از مصادیق لزوم اغراء به جهل و به عبارت دیگر، از موارد مستثنای زشتی اغراء به جهل، نصب و هدایت کسانی است ناشناخته تا در داخل کشور و یا خارج اخباری را که به صلاح و مصلحت کشور و نظام اسلامی است کسب و به مسئولان مربوط انتقال دهند، دوستان و دشمنان واقعی را شناسایی کنند. برنامههای توطئهآمیز دشمنان کافر و منافقان را پیش از عملیشدن کشف کرده به مراکز امنیتی و نظامی اطلاع دهند، محتکران و توطئهگران اقتصادی و اختلاس کنندگان را پیش از آنکه سرمایههای ملت را به باد دهند یا از کشور خارج کنند شناسایی و حکیمانه جلو راه (یا بیراهه) آنها را سد کنند و....اینکه در تاریخ از برخی از پادشاهان و وزیران منصف نقل است که با لباس مبدل به کوچه و بازار سر میزدند نشان از لزوم همین امر را دارد. مولی امیر مومنان علی (علیهالسلام) نیز در حکومت پر برکت چند ساله خویش از اعمال این ضرورت بهره میبردند و در نامه خود به مالک اشتر به روشنی از آن یاد میکنند: "....ثم تفقد اعمالهم و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم فان تعاهدک فی السر لامورهم حدوة لهم علی استعمال الامانة والرفق بالرعیة و تحفظ من الاعوان فان احد منهم بسط یده الی خیانة اجتمعت بها علیه عندک عیونک اکتفیت بذلک شاهدا فبسطت علیه العقوبه فی بدنه و اخذته بما اصاب من عمله ثم نصبته بمقام المذله و سمته بالخیانة قلدته عار التّهمه" (دشتی و محمدی، 1406، ص: 99).
یعنی پس (ای مالک) در کارهای عمال و کارگزارانت کاوش و رسیدگی کن و بازرسهای درستکار وفادار بر آنان بگمار. زیرا خبرگیری و بازرسی در پنهانی سبب وادار کردن ایشان است بر امانتداری و مدارا کردن و نرمی با رعیت و خود را از یاران (خیانت کار) دور دار و اگر یکی از ایشان به خیانت و نادرستی دستش را بیالاید و خبرهای بازرسانت به خیانت او گرد آید، به گواهی همان خبرها اکتفا کن. (این جمله شاید اشاره به آن باشد که شرط گواهی دادن در امور مملکتی عدد خاص و عدالت که مجتهدان آن را در احکام، شرط گواهی دادن میدانند نیست). پس باید او را کیفر بدنی بدهی و او را به کردارش بگیری و بیمقدار و خوارش گردانی و داغ خیانت بر او بزنی و ننگ تهمت و بدنامی را (چون طوق) به گردنش بنهی (تا نادرستان را عبرت و پند باشد) (فیض الاسلام، بیتا، ص: 1012). آنچه نقل شد در مورد خبرگیران و بازرسان مخفی بر کارگزاران و عمال داخلی بود. در سیره و سنت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در جنگها نشانهایی از «ارسال عیون» برای خبرگیری از وضعیت دشمن وجود دارد (ر.ک مرتضی عاملی، 1391، ج 3، ص: 279).
همینجا لازم است این نکته را یادآور شد که به همان اندازه که کسب اطلاعات مخفیانه برای کمک کردن به دین و نظام اسلام لازم است و اصحاب آن سربازان پنهان رسول الله و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شناخته میشوند، جاسوسی به ضرر دولت اسلامی کاری پلید است و مجازات آن شدید. نمونهای از جاسوسی بر ضد مسلمانان را در جریان فتح مکه میبینیم که البته جاسوس نتوانست دشمنان را مطلع سازد و توطئه او عملی نشد در عین حال خداوند متعال با نزول آیاتی این عمل زشت را به مسلمانان یادآور میشود: "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءكُم مِّنَ الْحَقِّ" (ممتحنه/1). ای کسانی که ایمان آوردهاید دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی برمگیرید بهگونهای که با آنها اظهار دوستی کنید درحالیکه آنها به خداوند و حقیقی که برای شما آمده کافر شدهاند. این آیه در مورد فردی به اسم حاطب بن ابی بلتعه نازل شده که تصمیم داشت قریش را از حرکت مسلمانان برای فتح مکه آگاه کند که البته نتوانست و با عذرتراشیهایی که کرد حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) دستور دادند او را از مسجد اخراج کنند و مردم را از برخورد خشن با وی باز نداشتند، اگرچه در نهایت از جرم او گذشتند (مرتضی عاملی، 1391، ج7، ص: 216) که به یقین اگر جاسوس بتواند نیت پلید خود را عملی کند و به نفع دشمن و به ضرر حکومت اسلامی عملی را انجام دهد درگذشتن از او دور از انتظار خواهد بود.
4. خدعه در جنگ و توریه در مقابل ظالم بسان اغراء به جهل:
روشن و بینیاز از استدلال است که در جنگ اسرار نظامی و امنیتی خودی باید پنهان بماند و نه تنها اطلاعات درست به دشمن نرسد که اگر خلاف واقع بهمنظور ترساندن آنها و القاء رعب در دل دشمن حاصل شود راه پیروزی بر دشمن هموارتر میشود. غافلگیر کردن دشمن در همه جنگها و از جمله جنگهای صدر اسلام که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بهخوبی از این تاکتیک استفاده میکردند گویای این مطلب است (نک. مرتضی عاملی، 1391، ج3، ص: 282 در مورد سریه ابوسلمه). در مورد فتح مکه آمده است: اخبار از قریش پوشیده بود و حتی یک حرف هم از مسیر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به آنان نمیرسید قریش سخت غمگین بودند و میترسیدند رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) به جنگ ایشان بیاید... رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) به یاران خود دستور فرمود در پشت مکه شبانگاه هر کسی آتش بیفروزد و در مجموع ده هزار آتش افروخته شد ... دیدن آنها و صدای شیهه اسبان و شتران سخت قریش را ترسانده بود... صبحگاهان همه سپاه اذان گفتند و ابوسفیان از اذان ایشان سخت ترسید... (مرتضی عاملی، 1391، ج7، ص: 266). البته آتش افروختن و اذان گفتن و صدای شیهه اسبان را به گوش قریش رساندن اینها مصادیق غافلگیر کردن نیستند. زیرا سپاه اسلام به پشت مکه رسیده بود و دیگر زمان فتح فرارسیده و نیازی به غافلگیری نبود. اما میتوانست مصادیق از القای رعب در دل دشمن باشد. توریه در مقابل دوست یا دشمن نیز نمونه دیگری از اغراء به جهل است تا انسان از شر ظالم در امان بماند و یا بنا به مصلحت واقع مطلب را به دوست نگوید. نقل است که فردی متعصب جاهل از شخصی در مورد خلافت پس از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) پرسید، در پاسخ گفت: «من بنته فی بیته» یعنی کسی که دخترش در خانهاش بود که نوع برگرداندن ضمیر به مرجع میتواند اغراء به جهل کند و در مورد دیگر فردی را مجبور کردند که علی را دشنام گوید گفت: امرنی معاویه ان اسب علیا الا فالعنوه. معاویه مرا امر کرده که علی را دشنام گویم آگاه باشید و او را لعن کنید که باز هم نوع برگرداندن ضمیر به مرجع نوعی اغراء به جهل است.قواعد فقهی در پیوند با اغراء به جهل
همانگونه که در آغاز مقاله یادآور شدیم برخی از قواعد فقهی، برخی دیگر را تأیید و تفسیر میکنند. به اجمال قاعده اغراء به جهل و ارشاد جاهل و تقیه و برخی مستثنیات دیگر آن را شناختیم، حال میگوییم تقیه که از مستثنیات قاعده اغراء به جهل بود، چه در مورد دشمن و چه دوست و خودی میتواند با قاعدهی حرمت تعاون بر ائم همراهی و سازگاری داشته باشد. زیرا اگر انسان اطلاعات و دانشی را در اختیار دشمن یا دوستی قرار دهد که آنها سوءاستفاده کرده و عملی انجام دهند که مصداق ضربه بر جامعه مسلمانان باشد، این کار اثم است و دادن آن آگاهی تعاون بر اثم محسوب میشود. همچنین با همین تصویر با قاعده لاضرر نیز سازگاری دارد همچنان که با قاعدهی «نفی سبیل» نیز همراه و همگام است. زیرا مسلح کردن دشمن دانا و یا دوست نادان به اطلاعات و دانشهایی که مآل آن سوءاستفاده و ضربه زدن است، هم از مصادیق ضرر و هم از مصادیق یافتن سبیل و برتری بر امت اسلام محسوب میشود که لازم است با اعمال تقیه و یا استثنا زدن بر قاعده حرمت اغراء به جهل با آن مقابله کرد. از آنچه گفتیم همراهی تقیه و عدم اعمال حرمت اغراء به جهال در موارد منظور با قاعده «وجوب حفظ نظام» نیز همراهی دارد. یادآور میشود مفاد قاعدهی «نفی سبیل» آن است که «هرگونه رابطه و اعمالی که سبب برتری کافران بر مسلمانان باشد، انجام دادن آن بر مسلمانان حرام است حتی اگر یک قرارداد سیاسی و اقتصادی و یک مقاوله نظامی و فرهنگی بهعنوان مقدمه و زمینه تسلط کفار بر مسلمانان تلقی شود، قاعده نفی سبیل به میان میآید و آن را باطل میسازد.» (شکوری، 1361، ص: 387). برخی قاعده نفی سبیل را از جمله قواعد ثانویه دانستهاند که بر قواعد اولیهای مانند قاعده و جوب وفای به عهد و پیمان اولویت و برتری دارد (نک. شکوری، 1361، ص: 387). برخی از مولفان این برتری و اولویت را از نوع حکومت واقعی بر ادله اولیه دانستهاند. (بجنوردی، 1372، ص: 233). اما قاعده وجوب حفظ نظام و حرمت اخلال به آن، اگرچه قاعده عام و شاملی است و امور فردی، خانوادگی، قبیلهای، جمعی، کشوری و دینی را شامل میشود. اما یکی از مصادیق آن وجوب حفظ نظام دینی و ملی است. پس عدم اعمال تقیه و دادن هر نوع اطلاعات و آگاهی به دشمنان باعث فروپاشی نظام و مخالفت با این قاعده فقهی میشود. البته باید دانست «وجوب حفظ نظام در مورد نظام حق، روشن است. اما در نظامهاى ناحق خواه در جوامع به ظاهر اسلامی و خواه غیر اسلامی، آیا باز هم حفظ نظام واجب و در نتیجه اخلال به آن حرام است؟ ظاهر آن است که واجب است اگرچه برای حفظ ظاهر و ابقای مصالح آن و برای اینکه به بدتر از آن نیانجامد بهویژه در مواردی که مخالفت با آن ثمراتی نیاورد، بلکه مشکلاتی بیاورد مگر آنکه نظام به حدی فاسد باشد که مسلم شود که شارع مقدس اسلام به هیچوجه راضی به هماهنگی با آن نیست که در این صورت موافقت با آن حرام و مخالفت با آن واجب است. البته با ملاحظه جوانب قضیه و اطمینان به کارآیی هرچه بیشتر اقدامات اصلاحی» (فرحی، 1390، ص: 857).تطبیق قاعدهی اغراء به جهل بر موارد مبتلابه
در این بخش در نظر است برخی از موارد و مصادیقی که در عمل مورد ابتلای جامعه اسلامی است یادآور شویم. مثالهای حرمت اغراء به جهل: 1) اگر فقیهی تفحص لازم را انجام ندهد و موضوع حکم را بهخوبی شناسایی نکند و بر اساس ظن و گمان و حتی شک و وهم، حکمی را بر موضوعی جعل کند، کار او را میتوان مصداق اغراء به جهل دانست. در مسئله «گلدکوئیست» یکی از فقهای بزرگوار در آغاز (حدود 15 سال پیش، بدون بررسی کامل موضوع) حکم جواز آن را صادر کرد. پس از چندی موضوع را بهخوبی شناسایی کرد و حکم جواز را به حرمت بدل کرد. 2) اگر پزشکی داروی سمی را که برای بیمار مضر است تجویز کند و بیمار به خاطر اعتمادی که به پزشک دارد داروی سمی را مصرف کرده و بمیرد، پزشک بهعنوان مسبب و یا مباشر این جنایت شمرده میشود و کار پزشک اغراء به جهل است. زیرا به بیمار تذکر نداده که این دارو چیست و شاید برای تو مضر باشد. 3) کسانی که بدون علم مشتری در کالا غش کرده و مثلاً شیر را با آب میآمیزند کارشان حرام است و آنها مرتکب اغراء به جهل شدهاند.مثالهای عدم حرمت اغراء به جهل: 1) برای حفظ روحیه رزمندگان در جنگ چه بسا بیان پیروزیها و سکوت کردن نسبت به شکستها اگرچه اغراء به جهل است. اما حرام نیست و برای حفظ روحیه رزمندگان لازم است. 2) اعلام برخی از واقعیتها در جامعه که سبب اسراف و تبذیر جمعی از مردم میشود جایز نیست و نگهداشتن مردم در جهل نسبت به آن نه تنها حرمتی ندارد که لازم است. برای نمونه در حالی که تلویزیون از لزوم صرفه جویی در آب خبر میدهد و کلیپهای تبلیغاتی پخش میکند، شهردار یکی از مناطق استان تهران اعلام کرد اگرچه سیلابهای اخیر صدماتی بر ما وارد کرد. اما سد لتیان پر از آب شد. این جمله اخیر اگرچه اغراء به علم است، اما نباید بیان شود. زیرا بسیاری از مردم با شنیدن خبر، اسراف و تبذیرهای پیشین خود را ادامه دادند. وشاء از امام رضا (علیهالسلام) میپرسد آیا بر اساس آیه «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» (نحل/43) پس بپرسید از آگاهان اگر نمیدانید، بر ما واجب است از شما بپرسیم؟ فرمودند: بلی پرسید: آیا بر شما واجب است پاسخ دهید؟ فرمود: نه. اگر خواستیم پاسخ میدهیم و اگر خواستیم پاسخ نمیدهیم (حرعاملی، 1375، ج 18، ص: 43). حدیث دلالت بر این مطلب دارد که همه کس شایسته دانستن هر مطلبی نیست و به اصطلاح عامیانه هر راست نشاید گفت. از همین سنخ است خبری که در رسانههای جمعی مبنی بر کشف ذخایر بسیار غنی نفت و گاز پخش شد اینگونه اخبار برای بسیاری از مردم چراغ سبزی است که اگر تا دیروز رادیو و تلویزیون ما را به صرفهجویی دعوت میکرد این خبر میگوید زمان صرفهجویی تمام شد ذخایر جدید کشف گردید و حال صرفهجویی ضرورتی ندارد. 3) تجربه نشان داده است که انسان نباید همه داراییها و خوشیها و موارد مثبت زندگی و برنامههایی که در آینده دارد به همه بگوید. (البته گرفتن مشورت و یا بیان از باب شکر نعمت لازم است). زیرا بسیاری از مردم از باب تنگ نظری، حسادت و یا عداوت و دشمنی با شنیدن آن مطلب خوشحال نمیشوند و اگر در عمل توطئه نکنند با دعای منفی چه بسا مانع راه شوند. شاید فرموده امام جواد (علیهالسلام) که: اظهار الشیء قبل ان یستحکم مفسدة له (حرانی، 1377، ج 2، ص: 344). یعنی آشکار کردن مطلب پیش از آنکه محکم باشد باعث فساد اوست و جمله مشهور: استر ذهبک و ذهابک و مذهبک» (پنهان کن طلا و رفتن و آئینت را) نیز مؤید مطلب است. 4) برخوردار کردن افرادی ویژه از برخی اطلاعات اداری، اقتصادی و ... نوعی ویژهخواری (رانت خواری) محسوب میشود و اینکار جایز نیست. برای نمونه شهرداری تصویب میکند که از فلان تاریخ فروش تراکم ممنوع. حال افرادی که این تصمیم را از راه ویژهخواری به دست آوردهاند در فرصت مانده تراکم زیادی را خریداری کرده و در هنگام ممنوعیت به چند برابر قیمت به دیگران میفروشند و ره صد ساله را چند ماهه طی میکنند. مانند این است خبرهای مربوط به طرحهای آزادراه و راهسازی و میدانسازی در داخل شهرها و حتی خارج آنها و این در حالی است که بر اساس آیه قرآن خداوند متعال حتی پیامبرش را از داشتن دانشهای غیبی (مربوط به آینده) که از طریق آن بتواند پولدار و سرمایهدار شود ممنوع کرده است: ولو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنی السوء (اعراف/188). یعنی اگر من از غیب جز آنچه به وحی میدانم آگاه بودم بر خیر و نفع خود همیشه میافزودم و هیچگاه زیان و رنج نمیدیدم. 5) خداوند در راستای این مطلب که ندانستن برخی از اشیاء به صلاح انسانهاست، زمان و مکان مرگ آنها را پنهان کرده است: و ما تدری نفس ما ذا تکسب غدا و ما تدری نفس بأی ارضی تموت (لقمان/34). یعنی و کسی نمیداند فردا چهکاره است و در کدام زمین میمیرد و همینگونه است مخفی بودن زمان قیامت، زمان ظهور حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، زمان نزول عذابهای الهی بر امتها، زمان دقیق استجابت دعا و ... (6) دور داشتن کتب ضلال (در کل پیامهای گمراهگر) از افراد (به غیر از دانشمندان و آگاهانی که قدرت پاسخگویی و تحلیل و نقد و درک مطالب را به درستی دارند) از مصادیق حسن اغراء به جهل است. 7) عدم ضرورت آگاه کردن افراد از برخی از موضوعات مانند نجاسات لباس و فرش آنها زیرا به زحمت میافتند و این مسئله با آسان بودن دین خدا مطابقت ندارد. 8) عدم لزوم بیان مسائل شرعی مربوط به زنان به پسران جوان، زیرا خود بیان این مطلب باعث نوعی تحریک شهوانی و جنسی است. 9) تجربه ثابت کرده است برای استحکام خانوادهها باید حقوق مردان را برای بانوان گفت و حقوق آنها را برای مردان و الا اگر خلاف این انجام شود هر گروه تنها حقوق خود را توجه کرده و باعث ناراحتی و دعواهای خانوادگی میشود. (10) لازم است خبرهای ناگوار یا خیلی خوشحال کننده در وقت مناسب و به شیوه مناسب به افراد مربوط داده شود. مثلا دانش آموزی که در حال رفتن به جلسه امتحان کنکور است نباید خبر مرگ یکی از عزیزانش را به او داد و یا به پدران و مادران دادن اینگونه خبرها باید با ظرافت و تدرج همراه باشد و حتی خبرهای خیلی خوشحالکننده را که گاه باعث سکته فرد و ناراحتیهای دیگر میشود باید به صورت تدریجی انتقال داد.
نتیجهگیری
نوشتار کنونی به معرفی قاعده اغراء به جهل میپردازد. حکم اصلی و اولی اغراء به جهل حرمت است. زیرا با قاعده وجوب ارشاد جاهل در تعارض و تناقض است. پس از معرفی اجمالی این دو قاعده به بیان موارد مستثنیات حرمت اغراء به جهل به عبارت دیگر، موارد حسن اغراء به جهل پرداختیم. بیان تدریجی احکام که از سوی خداوند و یا بندگان او انجام میشود، تقیه که دارای انواعی مثل تقیه خوفی مداراتی، تقیه کتمانی و اظهاری است، کسب پنهانی اطلاعات لازم برای نظام اسلامی، خدعه در جنگ و توریه در مقابل دیگران را از موارد حسن اغراء به جهل معرفی کردیم و در خلال مباحث به سیره و سنت معصومان (علیهم السلام) نیز متمسک شده قوت استدلال و یا انتخاب اسوه را از آنها گرفتیم. سپس چند قاعده فقهی مرتبط با اغراء به جهل را اجمالاً معرفی کرده و در پایان مقاله چهار مثال برای حرمت اغراء به جهل و ده مثال برای عدم حرمت و حسن اغراء به جهل بیان کردیم. امید است خواننده مقاله به برکت آیات و و روایات نورانی بهکار رفتهشده در این مقاله استفاده لازم را ببرد و قواعد و اصول فقهی مطرح شده را در زندگی خود بهکار گیرد.پینوشتها:
1- دانشیار و عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق (علیهالسلام).
منابع تحقیق :- قرآن کریم ترجمه مهدی الهی قمشهای.
- بجنوردی، سید محمد (1372)، قواعد فقهیه، نشر میعاد، تهران.
- حجتی، سید محمدباقر (1368)، تاریخ قرآن کریم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.
- حرانی، ابن شعبه (1377)، تحف العقول، با ترجمه بهزاد جعفری، نشر صدوق، تهران.
- خوئی، سید ابوالقاسم (1412ق)، مصباح الفقاهه فی المعاملات، دارالهادی، بیروت.
- دشتی، محمد (1406ق)، محمدی، کاظم، المعجم المفرس لالفاظ نهج البلاغه، موسسهی النشر الاسلامی، قم.
- رضی، شریف (بیتا)، نهج البلاغه، تبویب و ترجمه علی نقی فیض الاسلام، بینا.
- شکوری، ابوالفضل (1361)، فقه سیاسی اسلام، بینا، بیجا.
- صدوق، ابن بابویه (1372)، عیون اخبار الرضا، نشر صدوق، تهران.
- طبرسی، امین الاسلام (1408)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، دارالمعرفه، بیروت.
- طریحی، فخرالدین (1415ق)، مجمع البحرین، موسسة البعثة، قم.
- طوسی، ابی جعفر (بیتا)، التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
- عاملی، شیخ حر (1375)، وسائل الشیعه، المکتبة الاسلامیة، تهران.
- فرحی، علی (1390ش)، تحقیق در قواعد فقهی اسلام، انتشارات دانشگاه امام صادق (علیهالسلام)، تهران.
- قرشی، سید علی اکبر (1367ش)، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ دهم.
- کلینی، ابی جعفر (بیتا)، اصول کافی، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران.
- گروه مولفان (1421ق)، القواعد الفقهیه، المنظمه العالمیه للحوزات و المدارس الاسلامیه، قم.
- محمدی، ابوالحسن (1374)، قواعد فقه، نشر یلدا، تهران.
- مرتضی عاملی، جعفر (1391)، سیره صحیح پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم)، ترجمه محمد سپهری، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران.
- مکارم شیرازی، ناصر (1425)، القواعد الفقهیه، مدرسة الامام علی بن ابی طالب (علیهالسلام)، قم.
- نجفی، محمدحسن (1412)، جواهر الکلام، موسسة المرتضی العالمیه، تهران.
- نوری طبرسی، شیخ حسین (1429)، مستدرک الوسائل، موسسه آل البیت، بیروت.
منبع مقاله :
نورمحمدی، مهدی؛ (1395)، اطلاعات و قواعد فقهی؛ مباحث کاربردی، تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه اطلاعات و امنیت ملی، چاپ اول.