قدرت‌های نوظهور

قدرت‌های در حال ظهور كشورهایی هستند كه در طی دو دهه گذشته رشد اقتصادی بالایی داشته و به قطب‌های اقتصادی جدیدی در جهان تبدیل شده‌اند (Fleles 2010).
چهارشنبه، 24 آبان 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
قدرت‌های نوظهور
قدرت‌های نوظهور

نویسنده: الهام رسولی ثانی آبادی

 

قدرت‌های در حال ظهور كشورهایی هستند كه در طی دو دهه گذشته رشد اقتصادی بالایی داشته و به قطب‌های اقتصادی جدیدی در جهان تبدیل شده‌اند (Fleles 2010).

بریكس (1) به عنوان نمونه‌ای از گروه بندی قدرت‌های نوظهور (2)

در دنیای روابط بین الملل امروزه «گروه بریكس» و یا «گروه 5» متشكل از كشورهای برزیل، روسیه، هند، چین و افریقای جنوبی نمونه و مثالی از گروه بندی قدرت‌های نوظهور است. این گروه از كشورها كه هر یك نمونه‌ای از زادگاه فرهنگ و تمدنی جهانی به شمار می‌روند، با برخورداری از 25 درصد سرزمین و 40 درصد جمعیت، حدود 14/5 تولید ناخالص داخلی و 12/8 تجارت جهانی را در اختیار داشته و پیش بینی می‌شود تا سال 2050، به عنوان یك بازیگر مهم اقتصادی جهان مطرح شوند. از سوی دیگر ممكن است با پیوستن برخی از بازیگران منطقه‌ای و كشورهای دیگر به این مجموعه این گروه بندی قدرت‌های نوظهور تقویت شده و از موقعیت برتری برخوردار شود (خادم، 1391: 96).
در همین زمینه یكی از عوامل قدرت اعضای بریكس را توان اقتصادی و رشد اقتصادی كشورهای این گروه بین می‌كنند كه این كشورها را با دردست داشتن یك چهارم اقتصاد جهان در حوزه سیاست ملایم و یا قدرت نرم دارای برجستگی خاصی كرده است. در همین زمینه پائول کندی بیان می کند کشور یا کشورهایی که رشد اقتصادیشان بارها اتفاق می‌افتد این امكان را می‌یابند كه حوزه نفوذ بین المللی خود را نه تنها در حوزه اقتصاد، بلكه در حوزه‌هایی چون سیاست و یا نظامی هم گسترش دهند و این گفته را می‌توان در مورد وضعیت كشورهای بریكس مورد تأیید قرار داد. در همین زمینه در میان اعضای گروه بریكس چین در رده دوم، هند در رده چهارم، روسیه در رده ششم و برزیل در رده هفتم اقتصادی جهانی قرار گرفته‌اند.
شایان توجه است كه اگر چه اقتصاد تنها مؤلف قدرت یابی قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی نبوده است، اما در پیدایی و نقش آفرینی قدرت‌های در حال ظهور نقش شاخصی بر عهده داشته است. مفهوم پردازی اولیه ‌این قدرت‌ها در قالب «بازارهای در حال ظهور» و یا « اقتصادهای در حال ظهور» از همین ویژگی تأثیر پذیرفته است. به همین دلیل در تحلیل‌های موجود قدرت‌های نوظهور عمدتاً با معیارهای اقتصادی سنجیده می‌شوند. توسعه صنعتی و فناورانه، نرخ رشد اقتصادی، میزان تولید ناخالص داخلی، نرخ درآمد سرانه، برخورداری از سهم شاخص در بازار تولید كالا و خدمات و نقش آفرینی در عرصه تجارت منطقه‌ای و جهانی از جمله این معیارها هستند (Ladwig 2012).
به این گروه از معیارها باید شاخص‌هایی نظیر ظرفیت تولید علم، ضریب توسعه انسانی، نهادینه شدن تحقیق و توسعه در ساختار برنامه ریزی ملی، دستیابی به نرخ رشد دو رقمی در تولید گروهی از محصولات با فناوری بالا را نیز اضافه كرد. از سوی دیگرف قدرت‌های نوظهور از فرایند جهانی شدن اقتصاد و تحولات نظام بین الملل در دوره پساجنگ سرد نیز اثر پذیرفته و با دستیابی به امكانات منطقه‌ای و جهانی جدید، به یكی از مؤلفه‌های مهم اقتصاد جهانی تبدیل شده‌اند. رشد اقتصادی و افزایش سهم این قدرت‌ها از صادرات و واردات جهانی، آنها را به رده ده اقتصاد برتر جهان ارتقا بخشیده است؛ به نحوی كه اینك در ادبیات اقتصاد جهانی، از بریكس به عنوان گروه بندی اقتصادی دوم جهانی در برابر گروه هفت كشور صنعتی غرب یاد می‌شود (Subacchi 2008).
در واقع قدرت‌های بریكس اگر چه هر كدام به حوزه‌های جغرافیایی متعددی تعلق دارند، اما به دلیل خاستگاه غیرغربی‌ای كه دارند، از طریق ائتلاف سازی‌های فرامنطقه‌ای در پی برآورده كردن اهداف بین المللی خود بوده و البته در این میان نوعی «رقابت توأم با همكاری» و یا «همكاری توأم با رقابت» نیز بر روابط میان آنها سایه افكنده است؛ اما آنچه در این روابط از برجستگی خاصی برخوردار است، آن است كه اعضای بریكس در زمینه به چالش كشیدن نظم موجود همگی با یكدیگر اتفاق نظر داشته و با نگاهی انتقادی به وضع موجود بر ضرورت گفت و گو و روش‌های صلح آمیز برای حل بحران‌های بین المللی، شفافیت و برابری در عرصه نهادهای بین المللی و اصلاح ساختار نهادهای حكمرانی جهانی تأكید دارند. در همین زمینه به عنوان مثال اعضای بریكس خواهان اصلاح ساختار نهادهای حكمرانی جهانی از جمله شورای امنیت و یا سازمان‌های اقتصادی همچون بانك جهانی و صندوق بین المللی پول هستند (ر.ك: سلیمان پور و مولایی، 1392: 26- 21).
بنابراین به نظر می‌رسد كه قدرت‌های نوظهور بریكس با تكیه بر توان اقتصادی، قدرت سیاسی و نظامی و همچنین نگاه انتقادی كه به نظم موجود روابط بین الملل دارند، توانسته‌اند تاحدودی نقش «دگرموازنه ساز» را در نظام بین الملل ایجاد كنند؛ نقشی كه حتی در آینده نیز و با پیوستن قدرت‌های دیگر می‌تواند برجسته تر هم شود؛ اما در مورد واكنش دولت ایالات متحده به عنوان ابرقدرت و یا هژمون نظام بین الملل در برابر این «دگرموازنه ساز» بایستی به ارائه نمودهای عینی بپردازیم. در همین زمینه نگاهی به سند كلی استراتژی دفاعی ایالات متحده در سال 2012 و راهبرد امنیت ملی این كشور در حوزه پاسیفیك نشان از بازبینی راهبرد ایالات متحده در جهت مهار و كنترل قدرت‌های آسیایی گروه بریكس به خصوص چین، هند و روسیه است. در همین رابطه یكی از مهم ترین نكات مطرح شده در راهبرد مذكور، تأكید بر انتقال تمركز امریكا از خاورمیانه و خلیج فارس به شرق آسیا ظرف مدت 5 سال، با هدف مهار توان رو به رشد چین در دو حوزه نظامی و اقتصادی است. تصمیم امریكا مبنی بر استقرار و تقویت سپر دفاع موشكی خود در منطقه آلاسكا و شرق آسیا می‌تواند در همین راستا ارزیابی شود؛ چرا كه واشنگتن با استقرار طرح سپر دفاع موشكی در اروپا و شرق آسیا در پی ایجاد زنجیره امنیتی به دور دو كشور روسیه و چین به عنوان دو قدرت بزرگ و مطرح در عرصه جهانی است كه می‌توانند بیش از هر قدرت دیگری هژمونی ایالات متحده را در معرض خطر قرار دهند (ر.ك: بررسی سند استراتژی دفاعی امریكا در سال 2012: 1392).

بررسی رهیافت‌های واقع گرا و لیبرال در تحلیل فرایند قدرت یابی قدرت‌های نوظهور

تحلیل ماهیت و فرایند قدرت یابی قدرت‌های نوظهور از دیدگاه‌های نظری مختلف در روابط بین الملل قابل بررسی و واكاوی است. در این زمینه واقع گرایان قدرت یابی این قدرت‌ها را در قالب آموزه‌های سیاست قدرت محور بررسی كرده و خواهان اتخاذ سیاست‌های موازنه قدرت و مهار در مواجهه با این قدرت‌ها هستند. به باور این طیف، قدرت‌های نوظهور با ارزش‌ها و هنجارهای بنیادین غربی همسویی تام و تمامی ندارند و باید تا پیش از پذیرش این هنجارها در حاشیه نظام حكمرانی جهانی باقی بمانند. رهیافت لیبرالی، اما قدرت‌های نوظهور را بازیگرانی تلقی می‌كند كه به میانجی وابستگی متقابل و تقسیم كار بین المللی اقتصادی و تجاری با قدرت‌های سنتی، پیوسته بوده و تمایلی به زوال نظم اقتصادی موجود ندارند و تعامل با آنها به نهادینه سازی نظم موجود می‌انجامد. دیدگاهی دیگر بر لزوم تعامل و همگرایی قدرت‌های نوظهور در فرایند حكمرانی جهانی برای تبدیل شدن آنها به «سهامداران مسئول» (3) تأكید می‌كند (برای توضیحات بیشتر ر.ك: Ikenberry 2008).

بررسی رابطه مفهومی قدرت‌های نوظهور و مناطق

یكی دیگر از نكات قابل توجه در مورد مفهوم «قدرت‌های نوظهور» پیوند این مفهوم با منطقه است. در واقع امروزه می‌توان این گونه بیان كرد كه قدرت‌های نوظهور، سیاست منطقه‌ای را به درآمدی برای پیشبرد سیاست بین المللی خود تبدیل كرده‌اند. در این میان رواج اصطلاحاتی چون «جهان مناطق» و یا «نظم جهانی چند منطقه‌ای » در ادبیات روابط بین الملل از این روند حكایت دارد (Katzenstein 2005).
افزون بر نقش منطقه گرایی، همگرایی منطقه‌ای و به طور كلی امر منطقه‌ای مفری برای قدرت نمایی قدرت‌های در حال ظهور به شمار رفته و امروزه مفهوم قدرت در حال ظهور، پیوند ژرف و معناداری با مفهوم منطقه یافته است. در واقع موقعیت منطقه‌ای و منطقه به مثابه سكوی پرش و نخستین نماد قدرت نمایی ‌این قدرت‌ها سبب شده است تا قدرت‌های در حال ظهور، هم زمان قدرت منطقه‌ای نیز قلمداد شوند (Nolte 2010).
به هر حال آنچه واضح است این است كه قدرت‌های نوظهور به رغم موانع و چالش‌های ملی، منطقه‌ای و بین المللی موجود از طریق هویت سازی بین المللی و زمینه سازی برای جابه جایی تدریجی قدرت و بازتوزیع نقش و نفوذ در نظام بین المللی امروزه از جایگاه برجسته‌ای در اقتصاد و سیاست جهانی برخوردارند و می‌توانند در آینده‌ای نه چندان دور نقش «دگر موازنه ساز» جدی را در روابط بین الملل ایفا كنند و در همین زمینه دولت‌های بزرگ نظام نیز ناگزیر به اتخاذ سیاستی مشخص در قالب اقدامات موزانه ساز متقابل، اتحاد و ائتلاف و یا مهار و كنترل و احیاناً تهدید در قبال این قدرت‌ها هستند (ر.ك: رسولی ثانی آبادی، 69- 67).

پی‌نوشت‌ها:

1. Briks.
2. New power.
3. Responsible partners.

منبع مقاله :
رسولی ثانی آبادی، الهام؛ (1393)، درآمدی بر مهم‌ترین مفاهیم و اصطلاحات روابط بین الملل، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یكم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط