مترجم: صادق سجادی
کتاب فتوح الشام (1) اثر قُدامی که اکنون ناپیداست، گرچه از کهنترین آثار مربوط به فتوح اسلامی به شمار میرود، در هیچ یک از فهارس بروکلمان و سزگین به آن اشاره نشده است. (2) نویسندهی این کتاب در نیمهی دوم سدهی دوم هجری میزیسته است. در این مقاله برای ارائهی اطلاعاتی دربارهی نویسنده و کتاب مذکور، قطعاتی چند از آنچه در کتاب تاریخ مدینه دمشق از ابن عساکر (د571ق/ 1176م) و الاصابه فی تمییز الصحابه از ابن حجر (د 852ق/ 1448م) آمده است، نقل میشود.
اثر ماندگار ابن عساکر (نک سطور بعدی، منابع اختصاری، ذیل IMD) به صورت چاپ عکسی در دست است. (3) مختصر این کتاب به قلم ابن منظور هم که به شیوهی انتقادی به چاپ رسیده، در دست است. چند سالی پیش از این، طالبان کتاب ابن عساکر به کتاب تهذیب تاریخ دمشق به قلم عبدالقادر بدران که اثری ناقص و نامعتبر به شمار میرود، مراجعه میکردند. البته اکنون چنین نیست و امید میرود دسترسی به کتاب تاریخ دمشق ابن عساکر، انگیزههای جدید برای تحقیق دربارهی مباحث و سرزمینهایی که مورد توجه ابن عساکر بوده است، مانند فتح اسلامی فلسطین و سوریه، ایجاد کند.
ابن عساکر ذیل مدخل عبدالرحمن بن حنبل (یا ابن الحنبل)، از موالی بنو جُمَح که در مکه زاده شد، به نام القُدامی اشاره میکند. این عبدالرحمن عرب نژاد و فرزند مردی بود که از یمن به مکه آمد، یا به روایتی از بردگان سیاه مکه بود (اسود من سودان مکه) که در این صورت افریقایی نژاد به شمار میرود. نقش عبدالرحمن در فتح سوریه موجب شد تا نام و یاد او در تاریخ دمشق باقی بماند. ابن عساکر جزئیات احوال او را از عبدالله بن محمد بن قدامه القدامی نقل کرده است که او نیز این اطلاعات را از راویانش گرفته و در کتاب خود دربارهی فتح شام (... عن رجاله فی کتابه الذی صنفه فی فتوح الشام) (4) آورده است. عبدالرحمن پیش از آن در فتح مکه نیز همراه خالد بن ولید انباز بود. نیز وقتی خالد با قوایی که بیزانسیها به مدد مردم بصری فرستاده بودند پیکار میکرد، عبدالرحمن را به فرماندهی پیاده نظام (رجاله) برگمارد. افزون بر آن، خالد بن ولید همو را با خبر خوش پیروزی در پیکار اجنادین به نزد ابوبکر فرستاد. (5)
از انتساب عبدالله به «القدامی»، که بالاتر به آن اشاره شد، برمیآید که نام نیای او قدامه بوده است. اما از برخی عبارات دیگر پیداست که نام نیای او ربیعه بوده نه قدامه (قدامه که اسم منسوب به آن قدامی است، باید نام نیای بزرگ او باشد). مثلاً در کتاب ابن عساکر آمده که او اطلاع مربوط به مرگ عمروبن طفیل از قبیلهی دوس (از تیرههای فرعی ازد) در جنگ اجنادین را از کتاب فتوح الشام عبدالله بن محمد بن ربیعه القدامی گرفته است. (6)
یکی از مدخلهای کتاب ابن عساکر، یعنی ام ابان بنت عتبه بن ربیعه (خالهی مادری معاویه) هم مشتمل بر عبارت دیگری از کتاب قدامی است: این زن همراه برادرش ابوهاشم، و شوهرش ابان بن سعید بن العاص بن امیه بن عبد شمس، که در پیکار اجنادین کشته شد، در این جنگ شرکت کرد و ابان پیش از مرگ تنها دو شب با این زن به سر برد. (7) برای بررسی گزارش مرگ ابان در پیکار اجنادین، اندکی از موضوع اصلی دور میشویم. در حقیقت مسلم نیست که وی در این جنگ کشته شده باشد و میتوان احتمال داد که از آن میدان زنده بیرون آمده باشد (با این فرض که وی در این جنگ شرکت جسته باشد، که البته این نیز مسلم نیست). گزارش روایات دیگر دربارهی مرگ ابان اینگونه است:
موسی بن عُقبه میگوید ابان در اجنادین کشته شد. نظر مصعب (بن الزبیر)، الزبیر (بن بکار) و غالب نسب شناسان چنین است.
ابن اسحاق بر آن است که ابان و برادرش عمرو در جنگ یرموک کشته شدند، ولی دیگر مورخان این نظر را به چیزی نگرفتهاند (یا بهتر است بگوییم بیشتر مورخان: ولم یُتابَع علیه؛ و همانطور که خواهیم دید، سیف بن عمر نیز از نظر ابن اسحاق پیروی کرده است).
ولی ادعای دیگری نیز در این باره (همراه با گزارشهای دیگر) وجود دارد و آن نظر ابن البرقی است که میگوید: ابان در مرج الصُفر کشته شد. (8)
روایات بالا دربارهی مرگ ابان، مربوط به جنگهای مختلفی است که در دورهی فتح سوریه رخ داده است. اما یک گزارش نامعهود و نامعلول نیز در این باره از ابوحسان الزیادی (د243 ق/ 857م) در دست است: ابان در سال 27 ق، به روزگار خلافت عثمان درگذشت. (9) در این گزارش اشارهای به شرکت و مرگ ابان در هیچ پیکاری نشده است و میتوان پنداشت که این روایت از مرگ طبیعی- نه قتل- ابان سخن میگوید و البته فاقد جلوهی فریبندهی مرگ در میدان جنگ است و به همین سبب احتمالاً معتبرتر و قابل اعتمادتر است. برخی از استادان ابوحسان الحسن بن عثمان الزیادی که در 241 ق/ 855 م از سوی متوکل عباسی بر منصب قضا گمارده شد، دمشقی بودهاند. در سدهی 3ق/ 9م هنوز دمشقیان اطلاعاتی بیش از دیگران دربارهی بنی امیه داشتند؛ و گزارش بالا نیز احتمالاً از همین رهگذر به دست ابوحسان رسیده است. (10)
پیش از این اشاره به عبارت دیگری از کتاب قدامی مناسب مینماید چند کلمه دربارهی ابن البرقی، گفته شود. نام و کنیهی او ابوبکر احمد بن عبدالله بن عبدالرحیم البرقی (د270ق/ 883م)، و مؤلف کتابی دربارهی اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است (و له مصنف فی معرفة الصحابه). (11) نسبت «البرقی» در مورد او به معنی نیست که در برقه میزیسته است. در واقع، او و برادرش هر دو مصریاند ولی به این مناسبت که نیای آنها با برقه روابط بازرگانی داشته است، نسبت برقی یافتهاند. البرقی همچنین شهرت ابوعبدالله محمد برادر ابوبکر احمد است که پیش از او در 249 ق/ 863 م درگذشته بود. هر دو برادر از موالی بنوزهرهی قریش بودند. (12)
سرانجام دلیلی در دست داریم که نشان میدهد کتاب فتوح قدامی (یعنی فتوح الشام او) مورد استفاده و استناد ابن حجر، حدود پنج قرن پیش بوده است. ابن حجر در فرهنگنامهای که دربارهی اصحاب [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] نوشت، به عبارتی از قدامی دربارهی شرکت صفوان بن المعطل سُلمی در خلال جنگهای فتوح شام استناد کرده است. (13)
جزئیات اندکی دربارهی احوال قدامی در دست داریم، میدانیم که وی در شهر مرزی المَصیصه زندگی میکرده و استادانش کسانی چون مالک بن انس و ابراهیم بن سعد بودهاند. نیز میدانیم که ارزش اثر او به عنوان یک محدث، سخت مورد انتقاد قرار گرفته است. (14) این نکات شایستهی بررسی بیشتر است.
این واقعیت که قدامی از مردم شهر مصیصه بوده (15) (مردمی که از او روایت کردهاند) احتمالاً موجب ارتباط او با ادبیات فتوح شده است. داستان پیروزیهای درخشان نخستین دهه های ظهور و گسترش اسلام، به طور قابل درکی به عنوان منبع الهام بخش و برانگیزانندهی احساسان نسلهای بعدی سلحشوران مسلمان به کار گرفته شده است. چنین روایتهایی، در مراکز نظامی و شهرهای مرزی، به عنوان بخشی از آموزش جنگجویان همواره مورد توجه بوده و ترویج میشده است. از این دیدگاه میتوان تصور کرد که تفاوتی اساسی میان فتوح و مغازی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نبوده است.
در اینجا باید به یکی دیگر از مردم مصیصه که معاصر قدامی بوده، یعنی ابواسحاق ابراهیم بن محمد الفزاری (د حدود 188ق/ 804 م) اشاره کرد که کتابی زیر عنوان کتاب السیر فی الاخبار تألیف کرده بوده است. (16)
شناسایی استادان قدامی میتواند در تعیین تاریخ تقریبی حیات او مددکار باشد. از آنجا که مالک بن انس در 179 ق/ 795 م، و ابراهیم بن سعد الزُهدی در 182ق/ 798م درگذشتهاند (17)، میتوان پنداشت که قدامی در نیمهی دوم سدهی دوم هجری میزیسته است. از میان مؤلفان رسالهها و آثار موسوم به فتوح الشام، ابو مخنف که در 157ق/ 774م درگذشته (18)، متعلق به نسل پیش از اوست؛ در حالی که اشخاص زیر، همعصر و یا اندکی جوانتر از قدامی به شمار میروند: سیف بن عمر که در 180ق/ 796م (19)، ابن کلبی که در 204ق/ 819م (20)، ابوحذیفه اسحاق بن بشر البخاری که در 206ق/ 821م (21)، واقدی که در 207ق/ 823 م (22)، و مداینی که در 228ق/ 843م (23) درگذشتهاند. فتوح الشام ابواسماعیل محمد بن عبدالله الازدی نیز که میبایست در اواخر قرن دوم هجری تألیف شده باشد (24)، به همین دوره تعلق دارد.
انتقاد شدید از اثر قدامی به عنوان یک راوی، از طریق بررسی روایات او به وسیلهی محدثان (خاصه کسانی که با ارزیابی رجال حدیث سروکار دارند) طبیعتاً مبتنی است بر معیارهای خاص خود آنان. این روایات از این دیدگاه که توسط یک راوی شناخته شده، مطابق و همخوانی با مجامیع موجود، در روند روایت حدیث نقل شده باشد، مورد ارزیابی و نقد قرار گرفته است. این نقادان بر آن نبودند که دربارهی اثر قدامی به عنوان یک مورخ داوری کنند. بنابراین، باید مراقب بود که بیانات و نظرات این محدثان را از حوزهی حدیث به قلمرو تاریخ تسری ندهیم.
نسبت «القدامی» نشان میدهد که وی از اعقاب مرد مهمی به نام قدامه، احتمالاً صحابی پیامبر، یعنی قدامی بن مظعون از تیرهی بنو جُمَحِ قریش بوده است. این فرضیه دربارهی یک قدامی دیگر، یعنی عبدالملک بن قدامه القرشی القدامی محدث تأیید و اثبات شده است و او را از اعقاب قدامه بن مظعون دانستهاند. (25)
پینوشتها:
1. این مقاله ترجمهای است از
Michael Lecker, The Futūh al- Shām of ‘Abdallah b. Muhammad b. Rabī’a al- Qudāmī, Bulletin of the School of Oriental and African Studies, Volume 57, Issue 02, June 1994, pp. 356-360.
2. اکنون تمام مجلدان این کتاب مهم و معتبر چاپ و منتشر شده است (مترجم).
3. در مقالهی کورکیس عواد زیر عنوان «مصادر الفتوحات العربیه لبلاد الشام» در:
M.A. Bakhit & I. Abbas (ed), Proceedings of the Second Symposium on the History of Bilad al- Sham During the Early Islamic Period up to 40 A. H/ 640 A.D (Amman: University of Jordan 1987), II, 25-64
نیز به این اثر اشاره نشده است.
4. همانطور که میبینیم، فتوح الشام عنوان این کتاب نیز هست.
5. الاصابه، 297/4؛ TMD Ms, ix 924f ابن عساکر (925) میگوید که وی این کلمات قدامی را در کتاب دیگری با اسنادی که به خود قدامی بازمیگردد، خوانده است. این «کتاب دیگر» ولی بی نام، اثری است که توسط دو برادر، عبدالعزیز و عبدالواحد، پسران محمد بن عبد ربه گردآوری شده بوده است. منابع یاد شده میگویند که عبدالرحمن از مردان سیاسی ممتاز و صادق بود که با عثمان به مخالفت برخاست (ابیاتی حاکی از انتقاد او از برخی معیارهای غیرمنطقی عثمان در کشورداری در دست است) و توسط همو به حبس افتاد. عبدالرحمن در پیکار صفین در صف یاران امام علی (علیه السلام) بود و در همان جنگ کشته شد.
6. TMS Ms, xiii, 487.
نیز نک الاصابه، 649/4 (در نسخهی دیگری آمده که وی در یرموک کشته شد).
7. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق (تراجم النساء)، ویرایش سکینه الشهابی (دمشق: مجمع اللغةالعربیة بدمشق). 471. ابن عساکر در مدخل ابوهاشم، به گزارش قدامی استناد نکرده است. به هر حال در اینجا آمده است که وی یک چشم خود را در جنگ یرموک از دست داد. مدخل مذکور از برگ 201f در نسخهی TMD Ms, xix آغاز میشود و گزارش مورد بحث در برگ 204:2 آمده است.
8. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ویرایش علی محمد البجاوی (قاهره: مکتبة نهضة مصر، بی تا)، 63/1. در مورد شرکت او در جنگ یرموک، ابن اسحاق با سیف بن عمر همداستان است. سیف در فتوح خود آورده که ابان در یرموک کشته شد، الاصابه، 17/1؛ TMD Ms, ii, 301
گرچه محرز است که ابن البرقی از مرج الصفر یاد کرده است، ولی در TMD Ms, ii, 300 چنین یافتیم که این مطلب فقط در یکی از روایات مندرج در گزارش ابن البرقی آمده است. ابن البرقی در واقع نخست روایت قتل ابان در جنگ اجنادین را آورده (یعنی این روایت را معتبرتر دانسته) و آن گاه به نقل روایات مربوط به یرموک و مرج الصفر، به عنوان روایاتی که در درجهی دوم قرار دارند، پرداخته است.
نامعمولترین گزارش در این باره توسط فضل بن دُکَین (د219ق/ 834م: احتمالاً منقول از کتاب تاریخ او؛ GAS.i. 101) آمده است: ابان در ایام پیامبر درگذشت(!)؛ TMD Ms, ii. 299: 21.. این ادعا، که امیرزادهی نامدار اموی را از هرگونه نقشی در فتح شام بی نصیب میکند، احتمالاً برخاسته از گرایشهای شیعی فضل است؛ نک GAS همان جا؛ ذهبی، میزان الاعتدال، 350/3.
9. الاصابه، 17/1.
10. TMA, Tahdh., iv, 194.
,TMA, Mukht, vi.
ویرایش محمد مطیع الحافظ و نزار ابازه، تجدید نظر توسط روحیه النحاس، 347 (سَمَعَ بدمشق). او همچنین شاگرد واقدی بود؛
TMD, Tahdh., iv, 196:
ابوحسان در 242 ق درگذشت.، و کان من کبار اصحاب الواقدی. وی کتابی گردآوری کرد تخت عنوان التاریخ علی السنین؛ GAS, I, 316 قس TMD, Tahdh., iv, 195: (و له کتاب فی التاریخ علی السنین).
گزارش مرگ ابان در سال 27 ق، چنان که از TMA Ms, ii, 301 برمیآید، از همین کتاب تاریخ نقل شده است: و ذکر ابوحسان بن عثمان الزیادی فی تاریخه ... ابن عساکر که روایات دیگر را ترجیح داده است، میگوید که این خبر نادرست است: و هو وهم.
11. الذهبی، تذکرة الحفاظ (چاپ سوم، حیدرآباد: دائرةالمعارف، 1376ق/ 1956م)، 569/1 حاشیه؛ الذهبی، سیر اعلام النبلاء (بیروت، مؤسسة الرسالة، 1981-)، سیزدهم، ویرایش علی ابوزید و تجدید نظر شعیب الارناؤؤط، 47 (و له کتاب فی معرفة الصحابة و انسابهم). قس: Gas, i, 32 که در اینجا محمد بن عبدالرحیم البرقی نامیده شده است). وقتی از ابن البرقی در الاصابه، 747/4، به عنوان منبع شجره نامهی مذکور در آنجا یاد میشود، احتمالاً مقصودش همین کتاب اوست.
12. الذهبی، تذکرة ، 569/1. احمد مغازی را از ابن هشام معروف روایت کرده است (سمعانی، ذیل البرقی) و همین مطلب دربارهی برادر او محمد هم گفته شده است: ابن حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب (حیدرآباد، دائرةالمعارف، 1325ق)، 263/9 (حدث بکتاب المغازی عن عبدالملک بن هشام). در هر دو کتاب سمعانی و تهذیب التهذیب، مسئلهی روایت از ابن هشام، از یک منبع نقل شده است: ابن یونس (958/347) در کتابش موسوم به تاریخ المصریین و مَن دخلها (این عنوان توسط سمعانی ذکر شده است).
گزارش مربوط به کور شدن ابوهاشم در یرموک (نک پانوشت 2، ص309) میتواند توسط احمد و یا از تاریخ برادرش محمد نقل شده باشد. چه محمد کتاب خود را به پایان نبرد، بلکه احمد آن را تکمیل و با اِسناد به برادرش روایت کرد؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ویرایش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا (بیروت، دار الکتاب العلمیه، 1412ق/ 1992م)، 230/12.
13. الاصابه، 442/3 (توجه کنید که جمله ای که در پی عبارت مذکور در این منبع آمده (و کان ذلک سنه ثمانین و خمسین) در جای خود قرار نگرفته است. این جمله ارتباطی با آن عبارت، جنگ و مرگ صفوان، ندارد). دربارهی صفوان نک:
M. Lecker, The Banu Sulaym: a Contribution to the Study of Early Islan (Jerusalem: Institute of Asian and African Studies, 1989), 91f.
14. سمعانی و ابن اثیر، لباب، ذیل القدامی؛ ذهبی، میزان الاعتدال، 488/2.
15. نک EI (چاپ دوم) ذیل همان شهر (از E. Honigmann).
16. GAS, I, 292.
سزگین اشاره میکند که وی به عنوان یک مورخ [؟] و محدث اعتبار و اهمیت بسیار یافت. این نظر بسختی با این مطلب که گفتهاند در احادیثی که او روایت کرده اغلاط بسیار دیده میشود، همخوانی دارد؛ مثلاً نک ابن الندیم، فهرست، 135 (... کان کثیر الغلط فی حدیثه). قس ابواسحاق الفزاری، کتاب السیر، ویرایش فاروق حماده (بیروت، مؤسسة الرسالة ، 1408ق/ 1987م)، مقدمه، حاشیهی 26.
ابن الندیم (فهرست 131)، از این نویسنده در فصل مربوط به اخبار الاخباریین و النسابین و اصحاب الحدیث سخن گفته و به کتاب او با عنوان کتاب السیر فی الاخبار و الاحداث اشاره کرده است (ص135). باید تصور کرد که این کتاب، مانند آثار ابواسحاق، ابو مخنف، سیف بن عمر، و دیگر کسانی که ابن الندیم در این فصل از آنها یاد کرده است، یک کتاب تاریخی باشد. به هر حال اگر از روی بخشهای باقیماندهی کتاب فزاری داوری کنیم، باید بگوییم که این کتاب بر مواد و موضوعات منطقی تأکید دارد.
17.GAS, I, 457 f, 95.
18. Gas, I, 308, 309, no.8.
19. دربارهی او نک
Ella Landau- Tasseron, “Sayf b. Umar in Medieval and Modern Scholarship”, in Der Islam, 67, 1990, 1-26.
20. GAS, I, 268T 270, no. 12.
21. نک یاقوت الحموی، معجم البلدان (بیروت، دار صادر بیروت، 1957)، ذیل القریتان، و قال ابو حذیفه فی فتوح الشام؛ GAS, I, 293 f. (kitāb al-Futuh)
22. Gas, I, 294, 296, no. 4.
23. EI (چاپ دوم), نیز نک المدائنی 946 به بعد؛ قس ابن الندیم، فهرست، 150 (کتاب فتوح الشام ایام ابی بکر، و غیره).
24. L.I. Conrad, “al-Azdi’s History of the Arab Conquests in Bilad al-Sham: Some Historiographical Observation,” in M.A. Bakhit (ed), Proceeding of the fourth International Conference on the History of Bilad al-Sham, I (Amman, 1987), 58f. also GAS, I, 292 . در (الاذری ربع آخر سدهی 2 ق درگذشت).
میتوان انتظار داشت که این کتب مختلف فتوح در مواضعی به طور مسلم با یکدیگر تطابق داشته باشند. مثلاً به نظر میرسد که الازدی، سیف و ابو حذیفه اساساً اطلاعات مشابهی دربارهی یک سپهسالار بیزانسی به نام جرجه (یا جرجیر)، که به مسلمانان پناهنده شد، بدست آوردهاند؛ الاصابه، 533/1.
25. سمعانی و ابن اثیر، لباب، ذیل القدامی. (دربارهی بعضی از اعقاب قدامه بن مظعون، مثلاً نک ابن حزم الاندلسی، جمهره انساب العرب، ویرایش عبدالسلام هارون، قاهره، دارالمعارف، 1385ق/ 1962م: ابن قدامه المقدسی، التبیان فی انساب القریشیین، ویرایش محمد نایف الدُلَیمی، بیروت، عالم الکتب- مکتبه النهضه العربیه، 1408ق/ 1988م، ص446؛ این سعد، الطبقات الکبیر، بیروت، دار صادر- داربیروت، 1380ق/ 1960م- 1388ق/ 1968م، 401/3).
مسلم است که در مواردی اسم نسبتی که از یک صحابی پیامبر به اعقابش میرسد، ممکن است مربوط به پدر آن صحابی باشد نه خود وی. بدینگونه وقتی به عبدالملک بن حبیب، نویسندهی اندلسی، نسبت المرداسی داده میشود (GAS, I, 362) البته اشاره به آن است که وی از اعقاب عباس بن مرداس صحابی پیامبر است. دلیل استفاده از مرداس به جای عباس آشکار است: اسم نسبت او پس از نام عباس بن مرداس، میبایست العباسی باشد. دیگر نمونهی شبیه به آن، مؤلف مشهور سیره، یعنی محمد بن اسحاق المخرمی است که از موالی قیس بن مخرمه بن المطلب بن عبد مناف بود؛ سمعانی، ذیل المخرمه. به جای قیس از مخرمه استفاده شد تا نسبت القیسی موجب اشتباه و گمراهی نشود.
1. الذهبی، محمد بن عثمان، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ویرایش علی محمد البجاوی، قاهره، عیسی.
2. البابی الحلبی، 1963/382.
GAS= F. Sezgin. Geschichte des Arabischen Schrifttums. Leiden: Brill, 1967.
3. ابن اثیر، علی بن محمد، لباب= اللباب فی تهذیب الانساب، بیروت، دار صادر، بی تا.
4. ابن الندیم، محمدبن اسحاق، فهرست، قاهره، المکتبه التجاریه الکبری، 1347 ق [تجدید چاپ در بیروت، 1398/ 1978].
5. الاصابه= ابن حجر العسقلانی، الاصابه، فی تمییز الصحابه، ویرایش علی محمد البجاوی، قاهره، دار نهضة مصر، 1392/ 1972.
6. TMD Ms= Ibn Asakir, Tarikh Madinat Dimashq: Facsimle edition in 19 vols. Amman Dar al-Bashir, n.d.
7. TMD, Mukht= Ibn Manzur, Mukhtasar Tārikh Dimashq li-bn Asākir, ed. Ruhiyya al-Nahhas, Damascus, Dar al-Fikr, 1404-1984.
8. TMD, Tahdh- Tahdhib Tarikh Ibn Asakir, ed. Abd al-Qadir Efendi Badran, Damascus, 1399/ 1979.
منبع مقاله :
صادقی، علی اشرف؛ خطیبی، ابوالفضل؛ (1393)، جشن نامهی دکتر فتح الله مجتبائی، تهران: انتشارات هرمس، چاپ اول.