عوامل گسترش حفظ قرآن در صدر اسلام
1. بلاغت و فصاحت قرآن
كتاب خدا، از نظر فصاحت و بلاغت و به كارگيري الفاظ كلمات و تركيبات جملات، آنها را شگفتزده ساخت و جذب كرد. بنابراين، حتي كافران بدان دل بستند و به عنوان متني در خور ستايش به حفظ آن پرداختند.[1]
2. مضمون زندگيبخش آيات الاهي
محتواي ارزشمند آيات الاهي، مردم را بر آن داشت در زندگي فردي و اجتماعي به آن توجه كنند و به حفظ آن اهتمام ورزند.
3. اهتمام پيامبر به «حفظ»
پيامبر اكرم ـ صلي اللّه عليه و آله ـ به قرآن اهتمام ميورزيد. او نخستين حافظ قرآن بود. و مردم را نيز به تلاوت و حفظ آيات الاهي تشويق ميكرد. ابن مسعود ميگويد: نبي اكرم ـ صلي اللّه عليه و آله ـ به من فرمود: از قرآن برايم بخوان.! گفتم: قرآن بر شما نازش شده، من بخوانم؟! فرمود: آري، دوست دارم قرآن را از ديگري نيز بشنوم. من سورهي نساء را آغاز كردم و تا آيهي چهل و يك خواندم. اشك از چشمان حضرت جاري شد و فرمود: براي من كافي است.[4]
مسلمانان ـ كه رسول خدا ـ صلي اللّه عليه و آله ـ را بسيار دوست داشتند و براي خشنودي وي از جان و مال خويش ميگذشتند ـ [5] مسئلهي حفظ قرآن را جدّي گرفتند و در رأس برنامههاي خود را قرار دادند.
4. جايگاه والاي حافظان
مولوي در اين زمينه چنين سروده است:
ربع قرآن هركه را محفوظ بود جدّ فينا از صحابه ميشنود
5. پاداش اخروي
پي نوشت :
[1] . ر.ك: تفسير نوين، ص 10.
[2] . اسراء 17: 9.
[3] . نحل 16: 89.
[4] . تاريخ قرآن، ص 233.
[5] . در حادثهي حديبيه، چهارمين و آخرين نمايندهي قريش «عروة بن مسعود ثقفي» براي گفتوگو نزد پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ آمد. او هنگام مذاكره به ساحت حضرت جسارت كرد. او اين طور وانمود ميكرد كه ياران حضرت در آينده وي را رها ميكنند. پيامبر براي اينكه پاسخي دندانشكن به تهديد عروه دهد، برخاست و وضو گرفت. «عروه» با چشم خود ديد كه ياران رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ نگذاشتند قطرهيي از آب وضوي او به زمين بريزد. بنابراين، به محفل قريش رفت. جريان ملاقات و هدف پيامبر را به سران قريش رسانيد و گفت، من شاهان بزرگ را ديدهام. قدرتهاي بزرگي مانند قدرت كسرا، قيصر روم و سلطان حبشه را مشاهده كردهام؛ ولي موقعيت هيچكدام مانند محمد نبود. من با ديدگان خود مشاهده كردم كه يارانش نگذاشتند، قطره آبي از وضوي او به زمين بريزد و براي تبرك آنرا تقسيم كردند. اگر مويي از محمد بيفتد، بيدرنگ آنرا برميدارند. (فروغ ابديت، ج 2، ص 188 و ص 189)
[6] . الاتقان، ج 1، نوع 19، ص 229.
/س