ابن ندیم در شرح حال ابوالقاسم عیسی بن علی بن عیسی بن داود جرّاح مینویسد کتابی در لغت فارسی دارد [کتاب فی اللغة الفارسیة] (ابن ندیم 1350: 143). پدر عیسی بن علی، یعنی علی بن عیسی سه بار وزیر مقتدر عباسی شده بوده و به نوشتهی ابن ندیم در سال 334 درگذشته است. بنابراین، زمان زندگی عیسی بن علی باید نیمهی اول قرن چهارم بوده باشد. غیر از ابن ندیم هیچ یک از مؤلفان قدیم ایرانی و عرب دربارهی این کتاب چیزی نگفتهاند و بنابراین، کیفیت آن برای ما مشخص نیست و شاید در اصل وجود آن نیز باید تردید کرد، زیرا در نیمهی اول قرن چهارم هیچ کتاب فارسی وجود نداشته و تنها از اواخر نیمهی اول این قرن دانشمندان ایرانی شروع به تألیف و ترجمهی کتابهای عربی به فارسی کردهاند. ظاهراً عبارت ابن ندیم را چنین باید فهمید که عیسی بن علی کتابی دربارهی زبان فارسی دارد. در هر حال احتمال قوی میرود که این کتاب به عربی بوده است. فرهنگ دیگری که از وجود آن اطلاع داریم از قلم مؤلفی به نام ابوحفص سغدی است. سروری در مجمع الفرس که تحریر اول آن در سال 1008 به پایان رسیده هشت مورد از این کتاب نقل کرده است (ر ک دبیر سیاقی 1368: 8). انجو شیرازی مؤلف فرهنگ جهانگیری نیز این کتاب را جزو مآخذ خود ذکر کرده است. رشیدی نیز که فرهنگش خلاصهی فرهنگ جهانگیری است چهار مورد از این کتاب نقل کرده که پیداست مأخذ مستقیم او مجمع الفرس یا فرهنگ جهانگیری است، زریا هر چهار لغتی که ذیل آنها به فرهنگ ابوحفص اشاره کرده، یعنی استیم، و چرگر، دفنوک و دیرند، در سروری صریحاً از فرهنگ ابوحفص نقل شده است. زمان حیات ابوحفص معلوم نیست ولی بی تردید وی آن ابوحفص حکیم بن احوص سغدی مخترع ساز شهرود در سال 300 و کسی که اولین شعر فارسی به وی منسوب است نیست، زریا در جزو منقولات این فرهنگ (ذیل واژهی استیم) شعری از خسروی سرخسی نقل شده که پیش از سال 383 درگذشته است. (نیز ر ک دبیر سیاقی: 9-8). فرهنگ تاج المصادری نیز که حاجی خلیفه به رودکی نسبت داده (نیز ر ک دبیر سیاقی:
10-12) بکلی نادرست است. آنچه علی اصغر حکمت و دکتر صادق کیا به نام ابوالفضل بیهقی چاپ کردهاند نیز از مقولهی فرهنگ نیست (ر ک حکمت 1330: 383-410؛ کیا 2535 [1355]). بنابراین، کهنترین فرهنگ فارسی به فارسی که دوران زندگی مؤلف آن مشخص است فرهنگ قطران تبریزی است که پس از 465 درگذشته است. اسدی (متوفی در 465) که فرهنگ خود را پس از تألیف گرشاسب نامه (458 هـ) تألیف کرده نخستین کسی است که به این کتاب اشاره و احتمالاً از آن استفاده کرده است. پس از وی محمد بن هندوشاه نخجوانی در مقدمهی صحاح الفرس که در 728 تألیف شده از این کتاب نام برده است. نخجوانی صریحاً میگوید: «اول کسی که به ترتیب لغت فرس مشغول شد و آن را به کتابت مقید گردانید حکیم قطران ارموی بود، اما او بیش از سیصد لغت ذکر نکرد.» (نخجوانی 1341: 8). چنان که میبینیم اولاً نخجوانی کتاب قطران را قدیمترین فرهنگ میداند؛ ثانیاً تعداد لغات آن را سیصد لغت ذکر میکند. اسدی نیز غیر از فرهنگ قطران به فرهنگ دیگری که قبل از او تألیف شده باشد اشارهای نمیکند. فرهنگ نویسان قرنهای بعد نیز که با فرهنگهای مقدم بر خود را جزو منابع خود ذکر کردهاند به تاریخ تألیف آنها اشاره نکردهاند. یکی از مهمترینِ این فرهنگها فرهنگ جهانگیری است که در مقدمهی کتاب خود چهل و چهار فرهنگ را که از مآخذ او بودهاند نام میبرد. با این همه، ما از طریق منابع دیگر از وجود یک فرهنگ بسیار قدیمی که مقدم بر فرهنگ قطران و اسدی است آگاهی داریم. قاضی نورالله شوشتری (متوفی در 1019) در مجالس المؤمنین، در ذیل شرح حال خلیل بن احمد نحوی ازدی بصری به این کتاب اشاره میکند. عبارت شوشتری چنین است: «ابوعبدالله محمد علکان غوّاص نیشابوری لیثی جنبدی (1) که خود را از اولاد ملوک عجم ظاهر نموده در رسالهی فرهنگ که از مؤلفات اوست گفته که خلیل بن احمد در اصل از اولاد ملوک عجم بود که نوشیروان ایشان را به یمن فرستاد، با سپهسالاری که نام وی وَهرِز (2) [بود]. ششصد مرد بودند، هزار مرد هزیمت کردند (3) و سیبویه نیز از آن نژاد بود. خلیل زبان عرب و شعر ایشان راست کرد به کتاب العین و کتاب العروض و سیبویه زبان عرب راست کرد به کتاب نحو. پس من این را تألیف کردم و زبان عجم را به آن راست کردم» (شوشتری، چاپ سنگی بدون تاریخ، به حسب فرمایش فخر الحاح و المعترین(!) حاجی ابراهیم باسمچی تبریزی، 229). این روایت را قطب الدین اشکوری نیز در محبوب القلوب (اشکوری 1378، 1: 333-334) نقل کرده و در آنجا به جای علکان، خلکان آمده که بی شک غلط است. این ابوعبدالله غوّاص از شعرا و دانشمندان قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری و معاصر ثعالبی (متوفی در 429) بوده است. ثعالبی در یتیمة الدهر (ج4: 442)، در باب دهم، در ذکر شعرای نیشابور از او چنین یاد میکند: ابو عبدالله غوّاص، از ده جنبد (4)، از رستاق پُشت (اصل: بشت) نیشابور است. ادیبی است متبحر در لغت و شاعری است ذواللسانین؛ دارای محاسن زیادی است و هم اکنون زنده است. او را نعمت و عقاری (دهقنة) است. دیوان شعر او بزرگ است. ثعالبی سپس هشت بیت زا اشعار عربی او را در چهار قطعه نقل میکند. عوفی نیز در لباب الالباب (1321ق/ 1913، ج2: 23-24) ذکر او را به صورت ابوعبدالله محمد بن عبدالله الجنیدی (کذا) آورده و دربارهی او گفته است: از افاضل ادبا و اماثل فضلا بوده است و در تازی و پارسی او را قدرتی تمام و بر نظم و نثر او را مهارتی شام، و ابومنصور ثعالبی در یتیمة الدهر ذکر او آورده است و از میان شعرای صاحب عبّاد معدود کرده و در داریّات صاحب [در] این قصیدهی تازی که این دو بیت برهان جودت آن است ذکر او رفته است؛ میگوید:
یا دارَ سعدٍ قد عَلَت شُرُفاتُها *** نُبِّئتُ أن سُمِّیتِ قبلةَ الناسِ
لِوُرودُ وَفدٍ اولِدَفعِ ملِمِّةٍ *** او بَذل مالِ او اِدارةِ کَأسِ
و از اشعار فارسی او این چند بیت آورده شده:
شبگیر صبوح را ز سر گیر *** بر بانگ خروس و نالهی زیر
خورشید که برزند سر از کوه *** آن به که خورد ز جام تشویر
از جام به جامه رو (5) شبانگاه *** وز جامه به جام رو (6) به شبگیر
شیر است غذای کودک خرد *** شیره است غذای مردم پیر.»
چنان که دیده میشود در اینجا نیز نسبت غوّاص، جنیدی آمده است. نه در چاپ براون و نه در چاپ نفیسی به وحدت این شاعر با ابوعبدالله غوّاص مذکور در یتیمة الدهر توجه نشده است و نخستین بار علی بهرامیان، پژوهشگر فاضل بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، در یادداشتی که در 22 مقالهی «همانندیهای نحو هندی و نحو عربی در تعریفات، اصطلاحات و طرح قواعد» از دوست دانشمند آقای دکتر فتح الله مجتبائی به چاپ رسیده به یکی بودن این دو شخص پی برده است. (7) البته مطلبی که عوفی از یتیمة الدهر نقل میکند که وی جزو شعرای صاحب بن عبّاد بوده در چاپهای یتیمة الدهر نیست و ظاهراً از نسخههای آن افتاده است. جنبد معرب گنبد است و گنبد یکی از روستاهای نیشابور بوده که اکنون از توابع سبزوار است. یاقوت این کلمه را به صورت جُنبُذ آورده و آن را از روستاهای نیشابور داشته و اضافه کرده عوام آن را گنبد میگویند، اما به دنبال این مطلب ذکر کرده که ابومنصور [ثعالبی] میگوید جُنبُذ از رستاق (بخش) بُست (پُشت) از نواحی نیشابور است و ابوعبدالله غوّاص جنبذی از آنجاست. (8)
غوّاص در گذشته در ایران به غوّاص گنبدی معروف بوده است. هُرن در مقدمهی خود بر لغت فرس نقل میکند که در فرهنگ حلیمی، ذیل لغت ابتره (صحیح انبره است، ر ک پایین). این نام به صورت غوّاص کبندی (حرف اول بعد از کاف بدون نقطه و حرف دوم دارای یک نقطه در بالا و یک نقطه در پایین است) آمده که احتمالاً باید گنبدی خوانده شود، اما در لسان العجم شعوری به شکل کندی صبط شده است. (هُرن 1897: 26؛ نیز ر ک چاپ دبیر سیاقی، ص پنجاه و دو که مطلب بکلی به صورت نامفهوم ترجمه و نقل شده است). به مورد دیگر کلمهی گنبدی در زیر اشاره خواهم کرد. در این چاپ از لغت فرس دو بیت از غوّاص نقل شده است، یکی به شاهد لغت برگست و دیگری به شاهد لغت تویل. آن دو بیت این است:
پر گست باد بر همه کردارهای بد *** آنک او به نسبت نبی مصطفی بود
(چاپ هرن، ص46؛ چاپ دبیرسیاقی، ص63)
این شاهد از چاپ اقبال افتاده است.
پشت خوهل و سر تویل و روی بر کردار قیر *** ساق چون سوهان و دندان بر مثال دستره (9)
چاپ هرن، ص83؛ چاپ دبیر سیاقی، ص123
چاپ اقبال، ص314.
در لغت فرس، چاپ اقبال، ص423، به شاهد لغت سِندّره به معنی حرام زاده نیز بیت زیر آمده است:
سرخ چهره کافرانی مستحلّ ناپاک زاد *** زین گروهی دوزخی ناپاک زاد و سندره (10)
در صحاح الفرس نخجئوانی نیز دوبار به شعر غوّاص استشهاد شده است، یکی ذیل پرگست (ص43) که در آنجا شعر مورد نظر به صورت زیر ضبط شده است:
پرگست باد از همه کردارهای بد *** زآنکو ز نسبت نبی مصطفی بود
و دیگر ذیل انبره (ص262):
بر کنار جو بینم رستهی بادام و سیب *** راست پنداری قطار اشتراناند انبره (11)
در لغت فرس (چاپ صادقی- مجتبائی) نیز، ذیل کلمهی مَک، این بیت به غوّاص نسبت داده شده است:
هم ساده گلی هم شکری هم نمکی *** من بوسه دهم لب بمکم تو نمکی
این بیت مصراع اول و چهارم یک رباعی است که صورت کامل آن در چاپ اقبال، بر اساس نسخهی نفیسی به صورت زیر آمده و به عسجدی نسبت داده شده است (12):
هم ساده گلی هم شکری هم نمکی *** بر برگ گل سرخ چکیده نمکی
پیغمبر مصریی به خوبی نه مکی (13) *** من بوسه زنم لب بمکم تو نمکی
این رباعی در نسخهی کتابخانهی ملک نیز به نام غوّاص آمده است. در این نسخه بیت دوم چنین ضبط شده است:
پیغامبر (کذا به جای پیغمبر) خوبان جهان نه مکی *** من بوسه دهم لب بمکم تو نمکی
در جنگی از اوایل قرن هشتم که به دست شخصی به نام محمد بن یغمور در ترمذ نوشته شده و به شمارهی 183 در کتابخانهی دولتی مدارس (هند) نگهداری میشود و عنوان آن «مجموعهی اشعار شعرای نامدار» است نیز نام غوّاص به صورت غوّاص گنبدی آمده و از وی شعر نقل شده است (ر ک عابدی 1377: 22). (14)
ادیب صابر نیز در یک ترجیعبند (دیوان، ص382) خود را با غوّاص مقایسه کرده و او را بسیار پایینتر از خود دانسته است. میگوید:
غوّاص بحر مدحت تو صد هزار هست *** هر یک هزار بار چو غوّاص گنبذی
ایزد مرا ز بهر ثناء تو هدیه داد *** طبع شهید بلخی و منجیک ترمذی
کلمهی گنبذی در نسخهی اساس دیوان به شکل «لسذی» آمده و محمد علی ناصح، مصحح دیوان، حدس زده که احتمالاً باید آن را بسذی خواند، یعنی غوّاصی که مرجان صید میکند. اما در چاپ دیگری از این دیوان که به دست دکتر احمد عبدالله، استاد دانشگاه تِرمِذ ازبکستان، تصحیح شده و در سال 1380 در انتشارات الهدی به چاپ رسیده صورت درست این نام آمده است (ص296). همردیف قرار گرفتن غوّاص با شهید بلخی و منجیک نشان میدهد که وی احتمالاً دارای دیوان بوده و اشعار او شهرت داشته است.
قاضی نورالله شوشتری تنها کسی نیست که فرهنگ غوّاص را در دست داشته و از آن نقل کرده است. مؤلف فرهنگ جهانگیری نیز آن را در اختیار داشته است. «فرهنگ استاد عبدالله نیشابوری،» که وی در مقدمهی کتاب جزو منابع خود میآورد (ص5) بی شک همین فرهنگ مورد بحث است.
از مطلبی که قاضی نورالله از این کتاب نقل میکند معلوم میشود که غوّاص دارای افکار شعوبی بوده است. اینکه اسدی از این فرهنگ بی خبر بوده ظاهراً به این علت است که این فرهنگ در نیشابور نوشته شده بوده و اسدی هنگام تألیف فرهنگی خود ساکن آذربایجان بوده است و فرهنگ غوّاص به دست او نرسیده بوده است. اما اینکه پس از گذشت دو قرن چرا نخجوانی از این کتاب اطلاع نداشته شگفتآور است. (15) ما به هیچ روی نمیدانیم لغات این فرهنگ چه مقدار بوده است. با آنکه غوّاص قصد داشته فرهنگ خود را در مقابل فرهنگهای عربی قرار بدهد با این همه، بعید است که این کتاب دارای حجم معتنابهی بوده است. اشاره ای که ثعالبی عربینویس به تبحّر غوّاص در لغت میکند احتمالاً مربوط به توانایی و تبحر او در لغت عربی است، همچنان که اشارهی او به بزرگ بودن دیوان او مسلماً اشاره به دیوان عربی اوست نه دیوان فارسی او.
پینوشتها:
1. اصل: چندی.
2. اصل: اهرن.
3. ظاهراً: شدند
4. اصل: جنید
5. اصل: در
6. اصل: روز. ضبط متن بر اساس چاپ سعید نفیسی است.
7. همو بود که نخستین بار به مطلب شوشتری و اشکوری دربارهی غوّاص اشاره کرد.
8. سمعانی، ذیل جُنبَذیّ این کلمه را به فتح باء ذکر کرده و گفته همان است که در فارسی گنبد گفته میشود. وی اشارهای به گنبد نیشابور نکرده است. ناشر انساب سمعانی در حاشیه از استدراک این نقطه و معجم البلدان یاقوت این کلمه را به ضم باء نقل کرده است. این کلمه امروز با فتح باء تلفظ میشود، اما در قدیم و احتمالاً از قبل از اسلام به ضم باء نیز تلفظ میشده است، چنان که در متن پهلوی گزیدههای زادِسپَرَم به صورت گُمبُد ضبط شده است. ر ک صادقی 1380: 118.
9. به نوشتهی هُرن این بیت در فرهنگ حلیمی نیز آمده است.
10. این لغت و شاهد آن فقط در نسخهی اساس اقبال و نسخهی نخجوانی آمده است.
11. بهرامیان در یادداشت خود فقط به شاهد تویل در چاپ اقبال و به شاهد پرگست در صحاح الفرس اشاره کرده است.
12. در نسخهی ابوصوفیه و نسخهی ش 4298 دانشگاه تهران نیز به نام عسجدی است.
13. در اصل نسخهی نفیسی و نیز در نسخهی شماره 4298 دانشگاه تهران مصراع سوم چنین است: پیغمبر مصری تو به خوبی نه مکی، که همین درست است.
14. سعید نفیسی (1344، 1: 4) به مناسبت اینکه نام غوّاص در جنگ (سفینهی) محمد بن یغمور آمد او را به اشتباه از شعرای قرن هفتم دانسته است.
15. انجو در مقدمهی کتاب خود به فرهنگ دیگری از سعید (یا سعد) بن نصیر بن طاهر بن تمیم غزنوی نیز اشاره میکند که به نام خواجه نظام الملک نوشته شده و حاوی هزار و دویست و پنج لغت بوده است. خواجه نظام الملک از سال 451 تا 485 که کشته شد شغل وزارت داشته است. این فرهنگ مسلماً بعد از اسدی نوشته شده، اما باز به دست نخجوانی نرسیده بوده است.
1. ابن ندیم، محمد بن اسحق، 1350. الفهرست. به تصحیح رضا تجدد، تهران.
2. ادیب صابر ترمذی [1343]. دیوان. به تصحیح محمد علی ناصح، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی.
3. ادیب صابر ترمذی 1380. دیوان. به تصحیح احمد عبدالله اف، تهران، بین المللی الهدی.
4. اسدی، علی بن احمد 1897. کتاب لغت فرس. به تصحیح پاول هُرن، برلن، وایدمان.
5. اسدی، علی بن احمد 1319. کتاب لغت فرس. به تصحیح عباس اقبال، تهران، چاپخانهی مجلس.
6. اسدی، علی بن احمد 1336. لغت فرس. به تصحیح محمد دبیر سیاقی، تهران، طهوری.
7. اسدی، علی بن احمد 1365. لغت فرس. به تصحیح فتح الله مجتبائی و علی اشرف صادقی، تهران، خوارزمی.
8. اشکوری، قطب الدین 1378. محبوب القلوب. به تصحیح ابراهیم دیباجی و حامد صدقی، تهران، دفتر میراث مکتوب، ج1.
9. انجو شیرازی، میرجمال الدین حسین 1351-1349. فرهنگ جهانگیری. به تصحیح رحیم عفیفی، مشهد، دانشگاه مشهد، 3 جلد.
10. ثعالبی، ابومنصور عبدالملک بن محمد 1375/ 1956. یتیمة الدهر. به تصحیح محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، مطبعة السعادة، 4 جلد در دو مجلد.
11. حکمت، علی اصغر 1330. پارسی نغز. تهران، انجمن ایرانی سازمان فرهنگی یونسکو، ص383-398؛ چند واژه از بیهقی.
12. دبیر سیاقی، محمد 1368. فرهنگهای فارسی. تهران، اسپرک.
13. سروری، محمد قاسم کاشانی 1341-1388. مجمع الفرس. به تصحیح محمد دبیر سیاقی، تهران، علی اکبر علمی، 3 جلد.
14. سمعانی، ابوسعد عبدالکریم 1383ق/ 1963. الانساب. ج3، به تصحیح عبدالرحمان معلمی یمانی، حیدرآباد (هند)، دائرةالمعارف العثمانیة.
15. صادقی، علی اشرف 1380. مسائل تاریخی زبان فارسی. تهران، سخن.
16. عابدی، امیر حسین 1377. گفتارهای پژوهشی در زمینهی ادبیات فارسی. گردآورنده سید حسن عباس، تهران، موقوفات دکتر محمود افشار یزدی.
17. عوفی، محمد 1903-1906، کتاب لباب الالباب. به تصحیح ادوارد براون، لیدن، بریل و لندن، لوزاک.
18. عوفی، محمد 1335. لبلب الالباب، به تصحیح سعید نفیسی، تهران، محمدعلی علمی.
19. کیا، صادق 2535 (1355). چند سخن که دبیران به قلم آرند. تهران، چاپخانهی کاویان، نشریهی شمارهی 3 از سری اندیشهی نیک.
20. مجتبائی، فتح الله 1381. «همانندیهای نحو هندی و نحو عربی در تعریفات. اصطلاحات و طرح قواعد»، نامهی ایران باستان. سال 2، ش2، ص3-62.
21. نخجوانی، محمد بن هندوشاه 1341، صحاح الفرس. به تصحیح عبدالعلی طاعتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
22. نفیسی، سعید 1344. تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری، تهران، فروغی. منبع مقاله :
صادقی، علی اشرف؛ خطیبی، ابوالفضل؛ (1393)، جشن نامهی دکتر فتح الله مجتبائی، تهران: انتشارات هرمس، چاپ اول.