کارکرد فرهنگی دروغ

در بررسی پدیده‌هایی که گاه به صورتی مترادف «ارزش»، «عرف» یا «اخلاق» نامیده می‌شوند، دغدغه اندیشمندان اجتماعی همواره آن بوده است که بُعدی کارکردی نیز در آنها بیایند. هر چند کارکردگرایی به مثابه یک رویکرد نظری
شنبه، 25 آذر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
کارکرد فرهنگی دروغ
 کارکرد فرهنگی دروغ

نویسنده: ناصر فکوهی

 

در بررسی پدیده‌هایی که گاه به صورتی مترادف «ارزش»، «عرف» یا «اخلاق» نامیده می‌شوند، دغدغه اندیشمندان اجتماعی همواره آن بوده است که بُعدی کارکردی نیز در آنها بیایند. هر چند کارکردگرایی به مثابه یک رویکرد نظری روش‌شناختی، مدت‌هاست که اعتبار خود را از دست داده، ولی این بی‌اعتباری بیشتر شامل انحصار نگاه به بعد کارکردی در امور اجتماعی می‌شود و نه توجه نداشتن کامل به این بُعد؛ از این رو همیشه می‌توان در کنار ابعاد دیگر ذهنی و رفتاری بعد کارکردی را نیز مورد توجه قرار داد و مثلاً در همین پرسش از آن راه به پدیده‌ای چون «دروغ» پرداخت. چرا آدم‌ها دروغ می‌گویند و چه سودی از این راه عایدشان می‌شود؟
نخست تأکید کنیم که کنشگر اجتماعی لزوماً دروغ را در مرزهای روشنی نمی‌بیند و رویکرد او به این امر، همواره یک پیوستار است که می‌تواند از دروغ محض و کاملاً آگاهانه با هدف تحمیق و انحراف مخاطب، تا بیان صرفاً بخشی از واقعیت و یا بیان واقعیت در قالب‌ها یا اشکال خاص که محتوای آن را تغیی دهد، به صورت ناخودآگاه، هزاران شکل داشته باشد. آنچه یک کنشگر اجتماعی دروغ نابخشودنی از جانب دیگری می‌‎داند، ممکن است در نظر طرف دیگر، صرفاً شیوه‌ای خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه از بیان یک مسئله باشد؛ بنابراین برای آنکه بتوانیم پاسخی نسبی به این پرسش بدهیم، باید خود را به تعریفی تقلیل‌گرایانه همچون تعریف زیر محدود کنیم: «دروغ، کنشی آگاهانه در سطح زبان یا گفتمان است که به منظور تحریف واقعیت به گونه‌ای که کنشگر آن را می‌شناسد و با منظور تأثیرگذاری خاص یا جلوگیری از تأثیری خاص بر مخاطب انجام می‌گیرد».این تعریف‌ها ما را به ناچار به سوی در نظر گرفتن دروغ به مثابه یک آسیب اجتماعی پیش می‌برد؛ زیرا قاعدتاً جامعه‌ای سازمان یافته و کمابیش به دور از تنش و آسیب‌های اجتماعی نباید نیازی به دروغ‌گویی داشته باشد و یا این نیاز باید بسیار اندک باشد. درست بر عکس می‌توان نتیجه و گزاره‌ای دیگر را نیز در اینجا مطرح کرد: به همان میزان که جامعه‌ای وارد فرایندهای آنویک یعنی ناهنجاری اجتماعی می‌شود و در آنها به موقعیت‌های خطرناک‌تر و پر تنش‌تری می‌رسد؛ مثلاً سقوط اخلاقی، فقر، نابسامانی روابط بین نسلی و بین جنسیتی، سر در گمی و بحران هویتی و غیره، به همان میزان نیاز کنشگران به استفاده از دروغ به مثابه راه حلی حتی موقت، برای کاهش تنش‌ها و ایجاد هماهنگی در رفتارها و ذهنیت‌ها نیز افزایش می‌یابد. زمانی که چرچیل در آغاز جنگ جهانی دوم در برابر پارلمان انگلستان و در واقع در برابر مردم انگلیس قرار گرفت، این جامعه توان آن را داشت که از او درباره جنگی که در پیش بود، بشنود: «برای شما، هیچ وعده‌ای جز خون، کار، اشک و رنج ندارم» (چرچیل، 1940) و زمانی که جرج دبلیو بوش و تونی بلر پیش از حمله به عراق به دروغ اعلام کردند که این کشور یک تهدید اتمی بلافصل برای غرب به شمار می‌رود (هرد، 2013؛ مانسفیلد، 2014)، به خوبی می‌دانستند که دروغ می‌گویند، ولی این را نیز می‌دانستند که جامعه‌ای را نمایندگی می‌کنند که می‌خواهد این دروغ را بشنود تا ول غیر مستقیم و ولو ناخودآگاهانه به هدف دیگری برسد.
دروغ را چه در کمیّت و چه در کیفیت آن، چه در میزان فراوانی و چه در محتوای آن، باید یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های موقعیت‌های تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره یک جامعه به حساب آورد. گردآوری دروغ‌ها و تحلیل کمّی و کیفی آنها، راهی است که تاریخ‌دانان سال‌هاست از خلال آن جوامع انسانی را تحلیل می‌کنند؛ ولی به باور ما، جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان نیز می‌توانند از همین روش برای شناخت، درک و تحلیل جوامع مورد مطالعه خود استفاده کنند. از این لحاظ دروغ را می‌توان کاملاً با پدیده‌های دیگری که باز هم در سطح زبان و گفتمان اتفاق می‌افتند و به همین میزان اهمیت دارند، (همچون مبالغه، تملق، چاپلوسی، شوخی، تحقیر، بزرگداشت و تقدیر و غیره) مقایسه کرد که هر یک نیاز به تشریح و تحلیل جداگانه‌ای از لحاظ فرهنگی دارند (بیمن، 1391).
انقلاب اطلاعاتی در جهان کنونی ما را در رابطه با دروغ یا نیمه حقیقت‌ها و حقیقت‌های تحریف شده و یا بیش از حد انبوه، در وضعیت خاصی قرار داده است. امروز بسیار کمتر از آنچه تصور می‌شود، ممکن است با دروغ در موقعیت «خام» یا «پیچیده» آن رو به رو باشیم، بدین معنی که دروغ به سازوکاری درهم تنیده تبدیل می‌شود که در کنشگران اجتماعی، درونی و در رسانه‌ها نهادینه می‌شود؛ به صورتی که ممکن است در مجموعه‌ای نسبتاً بزرگ، افراد و نهادها به صورتی ناخودآگاه دائماً از آن به مثابه رابطه‌ای «طبیعی» و «بدیهی» میان یکدیگر استفاده کنند. چگونگی برخورد روزنامه‌ها و به ویژه روزنامه‌های موسوم به «زرد» با وقایع، از معروف‌ترین مصادیق این امر است؛ ولی اگر در این منطق پیش برویم و مسائل را از نزدیک‌تر و به شیوه‌ای عمیق‌تر تحلیل کنیم، خواهیم دید که همین روش می‌تواند حتی در بالاترین سطوح، آنجا که به نظر می‌رسد حقیقت باید اصلی مطلق باشد، مثلاً در حوزه علم و دانش نیز رایج است. تصور دانشمندان علوم طبیعی و حتی علوم انسانی نسبت به دانش خودشان و رابطه‌ای که این دانش با مردم عادی و دانش آنها دارد، اغلب تصوری دروغین است که سازوکارهایی دروغین را نیز حتی به ضرب استفاده از ابزارهای هژمونیک به کار می‌اندازد تا بتواند مشروعیت خود را بر کرسی نشاند.
با وصف این، وجود سازوکارهای انتقادی، همواره می‌توانند، تأثیرهای مخرب دروغ سازمان یافته، خودآگاهانه یا ناخوآگاهانه را کاهش دهند. در این صورت خطرناک‌ترین موقعیت‌ها درجوامعی مشاهده می‌شود که از یک سو به دلیل نابسامانی‌های اجتماعی نیازی شدید به گسترش سازوکارهای دروغ یا رفتارهای شبیه به آن دارند و از طرف دیگر، به دلایل تاریخی، سیاسی و غیره سازوکارهای انتقادی و خنثی کننده دروغ را نیز در خود به طور کامل یا جزئی از میان برده‌اند؛ برای مثال فردی که از یک بیماری خطرناک رنج می‌برد و باید درمان شود، ممکن است بتواند به خود دروغ بگوید و بیماری را به فراموشی بسپارد و نشانگان آن را به حساب هر چیز دیگری جز آن بیماری بگذارد، ولی وجود پزشک و سازوکارهای بهداشتی، به مثابه ابزارهای انتقادی عمل می‌کنند که وی را وا می‌دارند دروغ را کنار بگذارد، حقیقت را بپذیرد و خود را درمان کند؛ ولی اگر چنین فردی در عین آنکه به شدت بیمار است، پزشکان و سازوکارهای همراهی کننده آنها را نیز از میان ببرد، در حقیقت حکم مرگ خود را صادر کرده است.
منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط