مردم شوروى و جنگ جهاني دوم
جنگ جهانى دوم آزمون اعلاى نظام شوروى بود. اقتصاد آن آزمون را گذراند: پايگاه صنعتى، كه بخشى در طى موج بزرگ دهه ي 1930 ايجاد شد، آن قدر وسيع بود كه نهايتا سلاحهاى كافي و با كيفيت خوب توليد كند به طورى كه با مواد جنگى آلمان برابرى كند. نتيجه گيرى راجع به وفاداري مردم شوروى به نظام سياسى شان دشوارتر است. با اينكه اتحاد شوروي، آلمان نازى را شكست داد، اين واقعيت بتنهايى تعهد مردمان اتحاد شوروي را به كمونيسم اثبات نكرد. بر اساس گزارشهاى متواريانى كه پس از جنگ ماندن در غرب را برگزيدند، مى توانيم نتيجه هايى استخراج كنيم. فقط يك اقليت بالنسبه کوچك از مردمان اتحاد شوروي كمونيست هاى فداكار، افرادى كه براى حفظ نظام شوروي جنگيدند، بودند. اقليت ديگرى، شايد كمى بزرگتر، چنان خصومتى با استالينيسم داشتند كه حاضر بودند با نازي ها همكارى كنند. اكثريت عظيم در جايى فى ما بين قرار داشتند: آنان حاضر بودند براى ميهنشان بجنگند و از كمونيست ها اطاعت كنند تا دشمن وحشى را شكست دهند.
بايد به ياد بياوريم كه در هر كشورى كه تحت اشغال نازى ها درآمد، بدون استثنا، آلمانى ها همدستانى يافتند. اتحاد شوروى امپراتورى اى چند ملتى بود كه در آن فقط اندكى بيش از نصف جمعيت روس بودند؛ و اينجا امكانى براي همدستى عظيم بود. در سرزمينهايي كه در فاصله ي سالهاي 1939 و 1941 تحت حکومت استالينى در آمده بودند، مردم سياستهاى بيرحمانه ي شوروى سازى، وحشت و تبعيدهايى را كه توسط رژيم استالينى به اجرا در مى آمد، به ياد داشتند. در اوكراين، در ايالتهاي بالتيك، در روسيه ي سفيد، و در بسارابى بخشهاى عظيم جمعيت، در اوايل شايد حتى اكثريت، از آلمانى ها به عنوان آزاديبخش استقبال كردند. آلمانى ها همچنين در ميان مردم بومى قفقاز و در ميان قزاقها، مردمى كه بخصوص احساس مى كردند حكام كمونيست با آنها بد رفتار كرده اند، متحدانى پيدا كردند. با توجه به امكانات، حيرت انگيز است كه آلمانى ها چه قدر كم از نيروى گريز از مركز ملى گراييهاي غير روسى بهره گرفتند. نازى ها، بر اساس ايدئولوژي خود، ميان مليتها فرق مى گذاشتند، و با بعضى، بهتر از بعضى ديگر رفتار مى كردند. براي مثال، استونياييها و گرجيها در مقياس آنها نسبتا بالا، درحالى كه اسلاوها و ارمنى ها پايين، بودند. آنها از اسراي جنگى غير روسى و قزاق «لژيونهاى ملى» تشكيل مى دادند و بيشتر آنها را به غرب مى فرستادند، كه در آنجا به وظايف پليسى گمارده مى شدند.
آلمانى ها همچنين از همدستان بسان مدير در شهرها و دهات استفاده مى كردند و گروههاى ويژه ي كمكى براي اجراي وظايف خصوصا نامطبوع، از جمله تير باران كودكان يهودي، تشكيل مى دادند. تعيين اينكه چه تعداد همدست وجود داشت، غير ممكن است و، البته، درجه و طبيعت همكاري متفاوت بود؛ ولى شايان ذكر است كه ميليونها شهروند شوروي تا حدي همكاري كردند. ژنرال آندري ولاسف، يكى از قهرمانان نبرد مسكو، در تابستان سال 1942 به دست آلمانى ها اسير شد. او، كه مردي صديق ولى بخصوص بى تجربه بود، احتمالا به سبب معتقدات ضد استالينى، حاضر شد كه نامش از طرف دشمنان كشورش مورد استفاده قرار گيرد. او رهبر بزرگترين نهضت ضد شوروى روسيه شد؛ و در پايان جنگ ارتشى با بيش از پنجاه هزار نفر كه از اسيران جنگى تشكيل شده بود، تحت فرمان او قرار داشت. آلمانى ها، با توجه به ايدئولوژى شان، به اين ارتش كوچك روسى اعتماد نداشتند، هرگز آن را خوب مجهز نكردند، و از آن در جنگ استفاده به عمل نياوردند.
بعضى از بغض رژيم شوروى به نهضت ولاسف پيوستند، و بعضى ديگر براي آنكه خود را از سرنوشت هولناك اسيران جنگى شوروى در بازداشتگاههاى آلمانى ها، كه در حدود سه ميليون نفر در آنها مردند، برهانند. بنابراين روشن نيست كه تا چه حد مى توان نهضت ولاسف را به عنوان نمونه ي نارضايتى گرفت. در پايان جنگ، تقريبا پنج ميليون شهروند شوروي در نتيجه اسير شدن در جنگ، يا كارگرى برده وار، يا پيوستن داوطلبانه به آلمانى هاى در حال عقب نشينى، خود را در اروپا يافتند. چرچيل و روزولت كه موافقتنامه هايى مبنى بر استرداد امضا كرده بودند، هرگز نينديشيدند كه چه بسا افراد نمى خواهند به كشورشان برگردند. در پايان جنگ صدها هزار نفر را مجبوركردند به اتحاد شوروى برگردند. بسيارى از آنها به محض ورود، مستقيم به اردوگاههاي كار اجباري اعزام شدند.
رژيم شوروى به واسطه ي اين واقعيت نجات پيدا كرد كه با دشمنى روبه رو بود كه پذيرفتن شکست را براي مردم شوروى غير ممكن مى ساخت. آنها چه به نظام موجود اعتقاد داشتند و چه نداشتند بايد مى جنگيدند، زيرا آلمانى ها هيچ راه ديگرى براي آنها باقى نگذاشته بودند. سياست آلمانى ها در سرزمينهاى اشغال شده بر يك ايدئولوژى نژادپرستانه مبتنى بود كه اسلاوها را نيمه انسان ملاحظه و همان طور هم با آنان رفتار مى كرد. برطبق اين ايدئولوژى، يهوديان اصلا انسان نبودند، بلكه جانورانى موذى بودند كه بايد نابودشان كرد. آلمان ها از سياست تخريب پيروى مى كردند: مى خواستند روس ها و اوكراينى ها را به بردگى تقليل دهند و از اراضى به سود آلمان بهره بردارى كنند.
براي فراهم آوردن اين امر، مى خواستند اينتليجنتسيا را جسما از بين ببرند. آنها مى خواستند شرايطى ايجاد كنند كه در آن «بوميان» مى مردند، و به اين وسيله جا براى استعمار آلمانى ها باز مى شد. هنگامى كه نازي ها دهكده هايى را به تلافى حملات پارتيزانها منهدم مى كردند قصدشان اين بود كه آنها را با جمعيتهاى جديد قوم آلمانى پر كنند. در جريان جنگ بيش از چهار ميليون مرد و زن براى كار به عنوان كارگر برده به آلمان برده شدند.
آلمانى ها از همان ابتداى كار براي يهوديان و كمونيست هايى كه به چنگشان مى افتادند سياست خاصى داشتند: آنها را مى كشتند. نازى ها سياست خود را بلافاصله بعد از تهاجم آغاز كردند. ارتشهاي مهاجم «گروههاي خاص اس اس،» آينشاتسگروپن، همراه داشتند كه يهوديان را گرد مى آوردند و تيرباران مى كردند. به اين ترتيب ارتش آلمان در نسل كشى همدست بود. در ظرف نخستين ماههاي جنگ نيم ميليون نفر به اين ترتيب كشته شدند، و تا پايان جنگ بيش از يك ميليون يهودى شوروي طعمه ي جنون نازى شده بودند.
آلمانى ها خيلى كم تبليغات انجام مى دادند، براي اينكه ارائه ي هر چيزى به مردم شوروى برخلاف هدفهاى آنها بود. بعدها، كه معلوم شد جنگ بسرعت با پيروزي آلمان پايان نمى يابد، مهاجمان طرز تلقى خود را تغيير دادند. ولى حتى در اين زمان كوششهاى آلمانى ها آشفته و ضد و نقيض بود. به هر حال، صداى اعمال از كلمات بلندتر بود. جمعيت خوب مى فهميد كه مهاجمان چه مى خواهند و كيستند. آلمانى ها، كه در موقع پيروزى كمترين تلاشى براى جذب جمعيت به كار نبرده بودند، در دوره ي شكست نمى توانستند اميدى به انجام اين كار داشته باشند. انسان ميل دارد سؤالى را از ديدگاه واقعيت مقابل مطرح كند: اگر نازى ها زرنگتر بودند و آلمانى ها موضع آزادي بخش به خود مى گرفتند چه؟ اشكال در اين منظر آن است كه اگر نازي ها اين چنين درنده خو نبودند، اگر به ايدئولوژى ديوانه واري متعهد نبودند، در همان اول هرگز دست به جنگ نمى زدند. جنبه هاي گوناگون نازيسم را تفكيك نمى توان كرد: جرئت، اعتقاد به برتري، بى اخلاقى، اراده ي جنگ و انهدام، جبر و بيرحمى؛ همه ي اينها پيروزى آورده بود، و همه اينها نهايتا شكست آورد.
ولى در ماه ژوئن سال 1941، رهبرى شوروى احتمالا نمى توانست از عمق جنايتكارى و ناشايستگى سياسى نازى ها باخبر بوده باشد. مردم شوروى در گذشته به اين سبب مراعات كرده بودند كه چاره ي ديگرى نداشتند: وحشت تمام دشمنان واقعى و بالقوه را از ميان برده بود. ولى آيا مردم به اطاعت ادامه مى دادند؟ استالين مدت ده روز بسيار حساس بى حركت ماند: نمى دانست با اتباع خود چگونه سخن بگويد. در سوم ماه ژوئيه كه بالاخره چنين كرد، به مؤثرترين و مهيج ترين طرز اين كار را انجام داد. شنوندگان خود را برادران و خواهران خطاب كرد، و به اين وسيله به تغييرات بزرگى كه مى خواست در تبليغات شوروى در طى سالهاى جنگ اتفاق بيفتد، اشاره كرد.
قدرت ارتشهاى آلمان، كه به پيروزيهاى پياپى نايل مى آمدند، همه را تحت تأثير قرار مى داد. دشمن غير قابل توقف به نظر مى رسيد، و در شرايط جديد مدتى وقت مى گرفت تا ماشين تبليغات شوروى جهت خود را تجديد كند و صداي خود را بيابد. بارى، دهه ها تجربه در بسيج توده اى و تمرين در روشهاي گوناگون تحريك همه مفيد از آب در آمد. موضوعات تبليغات تغيير يافت، ولى ابزار هم اكنون در جا، براى استفاده آماده، بود. با اينكه رژيم تأکيد بر ايدئولوژى را كاهش داد، حزب به عنوان يك نهاد اهميت خود را حفظ كرد. در طى جنگ يك موج خاص عضوگيرى به اجرا در آمد، كه ثبت نام را براى سربازان آسانتر كرد. تصور مى شد كه همنامى با رژيم، وفادارى را تقويت مى كند و روحيه ي سربازان را بالا مى برد.
به همين دليل، كومسومل نيز در طى جنگ بشدت توسعه داده شد: در فاصله ي سالهاى 1940 و 1945 تعداد اعضاى آن از حدود ده ميليون به پانزده ميليون افزايش يافت. سازمان جوانان، بخصوص هنگامى كه در سرزمينهاى اشغال شده فعاليت مى كرد براى رژيم مفيد بود. رژيم به جوانان، آنهايى كه تماما تحت نظام كمونيستى آموزش ديده بودند، بيشتر ايمان داشت. در واقع، احتمالي پيوستن اعضاى كومسومل به نهضت پارتيزانى بيش از ديگران بود.
اهميت يك نهاد مهم ديگر شوروى، نكود، را نيز نبايد فراموش كنيم. تبليغات و اجبار، همچون پيشتر، دست در دست هم به پيش مى رفتند. اين پلنگ خالهاى خود را تغيير نداد؛ وحشت در زمان جنگ تسكين نيافت. آنها كه تحت اشغال آلمان زيسته بودند، يا در جنگ اسير شده و نجات يافته بودند، به عواقب سوء ظن نكود دچار، و صدها هزار نفرشان دستگير شدند. رژيم شوروي خانواده هاي تاركان خدمت را تنبيه مى كرد. يك پديده ي تازه در طى جنگ تنبيه كل ملتها بود: آلمانى هاي ولگا بلافاصله بعد از درگيرى جنگ از كشور اخراج شدند. در سالهاي 1943 و 1944 نوبت تاتارهاي كريمه و اقليتهاى مسلمان قفقاز بود، كه به آسياى مركزى انتقال يابند و در غير انسانى ترين شرايط به زندگى بپردازند. عنصر تازه در اين وحشت، نژاد پرستي عريان آن بود. هر عضو متعلق به يك گروه اقليت خاص، بدون توجه به موقعيت طبقاتى اش، رفتار، يا دستاوردهاي گذشته اش، تنبيه مى شد. دبيران حزب كمونيست، همانند هنرمندان، دهقانان، و كارگران انتقال داده مى شدند.
عليرغم بازداشتها تعداد زندانيان در اردوگاهها در طى جنگ تقليل يافت؛ كه زندانيان در هنگهاى تنبيهى به جبهه اعزام مى شدند، تا آنجا در خطرناكترين قسمتها بجنگند. روحيه و قهرمانى اين هنگها حيرت انگيز بود: اكثر سربازان زنده نمى ماندند. جمعيت اردوگاهها به سبب نرخ خارق العاده ي مرگ و مير نيز كاهش مى يافت: هر سال در حدود يك چهارم زندانيان مى مردند. افراد به سبب بد رفتاري، زيادى كار، و كم غذايى مى مردند.
در زمان جنگ، هيچ چيزى مهمتر از حفظ روحيه و وفادارى نيروهاي مسلح نيست. در اجابت اين نياز اتحاد شوروي از تجاربى كه طى دهها سال اندوخته بود استفاده كرد. در آغاز، رژيم به نظام فرماندهي دو گانه كه در طى يك زمان بحراني ديگر، جنگ داخلى، پديد آورده بود، بازگشت. از سطح تيپ به بالا، منصوبان سياسى بر افسران منظم نظارت مى كردند. آنها مسئول وفادارى افسران بودند و در عين حال، نظام آموزش سياسى را هدايت مى كردند. باري، ترك فرماندهى واحد به كفايت نظامى لطمه زد؛ همين كه خطرناكترين سال اول سپرى شد، رهبرى استالينى فرماندهى واحد را بار ديگر برقرار كرد. به اين معنا نبود كه افسران سياسى ديگر نقشى در بازى نداشتند. شبكه ي كميسرها، تحت نظارت مديريت سياسي اصلي ارتش، باقى ماند. كميسرها به اجراي تبليغات در ميان سربازان مى پرداختند: سخنرانى ترتيب مى دادند، درباره ي مطالب مطبوعات با سربازان بحث مى كردند، و در سازماندهى قطارهاى ايجاد هيجان كه نمايش فيلم و تئآتر را به جبهه ها مى بردند شركت مى كردند.
باز يك شبكه ي ديگر هم درون ارتش براي تضمين وفاداري سربازان انجام وظيفه مى كرد - شبكه ي مأموران امنيتى. با اينكه اين افراد يونيفورمهاي نظامى مى پوشيدند، از فرماندهى عالى كاملا مستقل بودند و مستقيما به نكود گزارش مى دادند. طبق گزارشهاى معاصر، اين افسران امنيتى بشدت منفور افسران منظم بودند.
البته، كنترل نهضت پارتيزان بسيار سخت تر از كنترل ارتش بود. پيشروى آلمان در طى تابستان سال 1941 چنان ناگهانى بود كه نيروهاى شوروى در حال عقب نشينى فرصتى كه براى مقاومت در سرزمينهاى تحت تصرف دشمن تدارك ببينند نداشتند، و نهضت پارتيزان به طور خود مختار آغاز شد. يك جلوه ي استقلال نهضت اين بود كه تبليغات آن، در عين آنكه لزوما از بسيارى جهات با مطالب شوروى هماهنگى داشت، از وجوه متمايزي برخوردار بود. براى مثال، تبليغات شوروي هرگز به اشتباهات گذشته ي شوروي اعتراف نمى كرد؛ ولى پارتيزانها، خصوصا هنگامى كه از نزديك با جمعيت سخن مى گفتند، مى توانستند بگويند كه اشتباهات گذشته در اتحاد شوروي آينده و پيروزمند زدوده خواهد شد و چنين مى گفتند.
نهضت پارتيزانى اهميت عظيم داشت: آلمانى ها را گير مى انداخت و دل نگران مى كرد، و پرتو حضور شوروى را در ناحيه اى كه تحت كنترل رژيم نبود، مى افكند. براى آينده جوهرى بود كه جمعيت در نواحى اشغال شده ديدگاههاي شوروي را دريافت مى كردند و به انتظار اينكه حكام سابق باز مى گشتند زندگى مى كردند. بهترين تبليغى كه پارتيزانها اجرا مى كردند تبليغ با سرمشق بود. آنها با حقيقت وجودشان به جمعيت شوروى نشان دادند كه قدرت آلمانى ها نامحدود نبود. با تمايلشان به قبول شهادت، طبيعت حيوانى اشغالگران نازى را برملا مى كردند. رژيم شوروى، كه از ارزش اين كار به خوبى آگاه بود، از گذاشتن منابع كمياب در اختيارشان دريغ نمى كرد. هواپيماها جزوه هايى فرو مى ريختند كه توسط مبلغان پارتيزان توزيع مى شد؛ پارتيزانها دستگاههاي چاپ كوچكى به دست آوردند كه آنها را قادر ساخت اطلاعاتى را كه از راديو موج كوتاه دريافت مى كردند منتشر كنند؛ و به طور شفاهى هم به ايجاد هيجان مى پرداختند. نهضت كه رشد كرد، رهبرى بخشهايى براى ايجاد هيجان تأسيس كرد كه شامل نه فقط هيجان آفرينان باتجربه، بلكه خوانندگان و هنرمندانى كه نمايش مى دادند نيز مى شد.
در مناطقى كه تحت اشغال دشمن نبود، همه ي رشته هاى هنر به خدمت گرفته مى شد. رمان نويسان قهرماني سربازان و غير نظاميان را توصيف مى كردند، آهنگسازان ترانه هاى ميهنى تصنيف مى كردند، و هنرمندان گرافيك پوسترهايى رسم مى كردند كه از ارتش سرخ و مردم شوروى تجليل مى كرد و دشمن را به مسخره مى گرفت. فيلمهاى شوروى كه در زمان جنگ ساخته شده است، نه براى محاسن هنرى شان، بلكه به اين سبب كه به واضحترين صورت كيفيت تبليغات را نشان مى دهند، شايسته ي بررسى اند. رهبرى ارزش خاصى براى نقش سينما و فيلمهاي مستند قايل بود، و فيلمسازى به حدكمال براى تلاشهاى جنگى بسيج شد. در طى جنگ كارگردانان شوروى جمعا 78 فيلم ساختند، كه فقط تعداد انگشت شمارى مستقيم يا غيرمستقيم به جنگ نمى پرداختند. فيلمهاى مستند بخصوص بر تماشاچيان تأثير عظيم بر جا مى گذاشت، و مستندسازان هرگونه حمايتى كه نياز داشتند دريافت مى كردند. در جريان جنگ هزاران فيلمبردار 5 / 3 ميليون متر فيلم برداشتند، و به اين وسيله گاهنامه ي قابل توجهى از جنگ تهيه كردند. اين فيلمهاى مستند، برخلاف مستندهاى آلمانى، از به تصويركشيدن رنجى كه بر غيرنظاميان تحميل مى شد ابا نداشتند.
در آغاز وظيفه ي اصلى تبليغاتچيهاى شوروى خرد كردن تصوير شكست ناپذيري آلمان بود تا احتمال همكارى را كاهش دهند. مطبوعاتيهاي شوروى در تلفات آلمان مبالغه مى كردند، از شكستهاى شوروى چشم مى پوشيدند، و بر مقاومت شجاعانه ي جمعيت تأکيد مى ورزيدند. با نخستين پيروزي مهم ارتش سرخ در مسكو در ماه دسامبر سال 1941، وظيفه ي تبليغاتچيها بسيار آسانتر شد. مردم تشنه ي اخبار خوب بودند. وقتى كه فيلمهاى خبري آن نبرد مهم در سينماها به نمايش گذاشته شد، مردم براى بليت صف مى بستند. ديدن اسيران جنگى آلمانى كه از خيابانهاى پايتخت عبور داده مى شدند تجربه اى قشنگ براى مردمى بود كه شكستهاى تحقيرآميز فراوانى را تحمل كرده بودند.
سربازان ارتش سرخ و پارتيزانها براى «مام وطن، شرف، آزادى، و استالين» به جنگ مى رفتند. در اين صورت، مام وطن در رديف اول و از همه مهمتر بود. كانون درخواستها از مردم، ملى گرايى روسيه، عشق به سرزمين زادگاه و سنتهاى آن بود. احياى ملى گرايى روسى قبل از جنگ شروع شده بود. مورخان و روزنامه نگاران دستاوردهاى سرداران و سياستمداران تزاري را مى ستودند، و با تأكيد بر چهره هاى بزرگ گذشته اين پيام را به معاصران انتقال مى دادند كه سنت والايي دارند كه بايد زنده نگاهش دارند. با نشان دادن موفقيتهاى گذشته ي روسيه قصد داشتند مخاطبان را قانع سازند كه روسيه بار ديگر غلبه مى يابد.
نويسندگان، پژوهشگران، و هنرمندان ماركسيست شوروى تمجيد خود را از سرداران، تزاران، اعيان، و ديگر «استثماركنندگان خلق» نابجا نمى دانستند. به پرستش قهرمان غيرماركسيست نيز ايراد نمى گرفتند. در تصوير سازى آنها، شجاعت و رهبري فردى بود كه بالاتر از هر چيز اهميت داشت. از ايام دهه 1920، كه همين افراد توجه خود را فقط روي «توده ها» متمركز مى كردند، خيلى گذشته بود. ادامه دادن به همان كار در عصر استالين خنده آور مى بود. در طى جنگ، ملى گرايي، عشق به وطن، به معناى ميل به قبول فداكاري و حتى شهادت براى خاطر پيروزى بود. كارگردانان فيلم و رمان نويسان قهرمانان مثبت را به تصوير مى كشيدند؛ داستانهاي پارتيزانى، بويژه راجع به پارتيزانهاى زن، ماده ي اوليه بخصوص خوبى به دست مى داد. شجاعت، ازخود گذشتگى، و قدرت زن شوروى، چه در كارخانه كار مى كرد چه با اسلحه در مقابل دشمن مى جنگيد، موضوعات مورد پسند مصنفان شوروي بود. مبلغان، با نشان دادن شجاعت زنان، اين پيام را انتقال مى دادند كه از مردان انتظار مى رفت خود را كمتر از آنان نشان ندهند. با به تصويركشيدن بد رفتاري آلمانى ها با زنان و كودكان، نفرت برضد دشمن حيوان صفت بر مى انگيختند. سه فيلم بسيار معروف درباره ي پارتيزانها هر سه قهرمان اولشان زن بود. جالب توجه آنكه، درحالى كه دوتاي اول توانستند خود را از مرگ برهانند - در آخرين لحظه به دست پارتيزانها يا توسط ارتش سرخ نجات داده شدند - سومى، زويا کزمدميانسكايا، كه در سال 1944 فيلمى درباره ي او ساخته شد، به شهادت رسيد. در دوره ي پيروزيها، ديگر نبايد تماشاي اعدام يك پارتيزان از مخاطبان شوروى دريغ شود.
ملى گرايى روسى نيروى محركه اي قوى براي مقاومت در برابر تجاوزگر بود. در عين حال، تشويق اين ملى گرايى بى خطر نبود. كوششهاي نيمبند و ضد و نقيض نازى ها براي بهره برداري از خصومتها و حسادتهاى ملي موجود بايد خنثى مى شد. مبلغان شوروي بر موضوع دوستى در ميان خلقهاى اتحاد تأكيد مى ورزيدند. فيلمها غالبا وضعى را به تصوير مى كشيدند كه در آن، براي مثال، يك سرباز شوروي وگرجى مأموريت اكتشافي خطرناكى را به عهده مى گرفتند. موفقيت مأموريت، در واقع زنده ماندن سربازان، به همكارى آنان بستگى داشت. در پايان يا گرجى جان روس را نجات مى داد يا (به احتمال بيشتر) برعكس. به منظور به كار گرفتن تواريخ اقليتها براى آرمان شوروى كارگاههاى فيلمسازى در طى جنگ يك حماسه بزرگ براى هر مليت مهم توليد كردند. بعضى از اين فيلمها پرتو موضوع «دوستى خلقها» را به گذشته مى افكندند. يك شخصيت تاريخ شناختى، بگوييم بگدان خملنيتسكى، اوكرايني قرن هفدهمى، تبيين مى كرد كه بهروزى و شادمانى اوكراينى ها به همكارى نزديك آنان با برادران روسشان بستگى دارد.
باري، يك مليت بود كه نبودش در تبليغات شوروي آشكار بود. مبلغان ذكر نمى كردند كه نازى ها سياست خاصى نسبت به يهوديان دارند. مبلغان شوروي معتقد بودند كه تقبيح ضديت با يهود تبليغ خوبى براى مصرف داخلى نيست. البته، ضديت با يهود جزء جوهرى تبليغات نازى كه مردم شوروى را هدف مى گرفت بود، و دستگاه تبليغاتى شوروى نمى خواست به آلمانى ها فرصت بدهد آنها را طرفدار يهود توصيف كنند. تبليغات شوروي به طور ساده مطلب را ناديده مى گرفت. در سال آخر جنگ، كه ارتش سرخ بعضى از اردوگاههاى مرگ را آزاد ساخت، فيلمهاى خبرى اى كه اين حوادث را نشان مى دادند هرگز مليت قربانيان را ذكر نمى كردند. از اين حيث سياست خارجى و داخلى شوروي فرق مى كرد. رهبران شوروى، مانند نازى ها، قدرت بين المللى يهوديان را براي تأثير گذاردن بر تصميمات دولتهاى غربى بيش از حد عظيم برآورد مى كردند. رژيم، يهوديان برجسته را بسيج مى كرد تا از خارج كمك جلب كنند.
يك پيامد ايجاد مجدد ملى گرايى ديرينه ي روسى احياى مكتب كل اسلاوى بود که رسما مورد حمايت قرار گرفت. در تبليغات شوروى موضوع همبستگى طبقات كارگري جهان جاى خود را به همبستگى خلقهاى اسلاو داد. در تابستان سال 1941 يك كميته ي تمام اسلاو در مسكو تشكيل شد. روزنامه ها و فيلمهاي شوروي توجه عظيم به دلاوريهاي پارتيزانهاي يوگسلاو، چك، و لهستان معطوف داشتند. شعارهاى رسمى كه برادرى اسلاوي را اعلام مى داشت، روس ها را مطمئن و معتقد ساخت كه در برابر تيوتن هاى درنده خو تنها نيستند.
تصوير معكوس اسلاو قهرمان آلماني بهيمى بود. در نخستين روزهاي آشفته ي جنگ تصوير تبليغاتى دشمن غير واضح بود. آلمانى ها نه فقط سختدل، بلكه ابله و جبون نيز به نظر مى رسيدند. باري، اين برداشت خيلى زود ترك شد. نه تنها به طور بيش از حد واضح با واقعيت منافات داشت، به دميدن نفرت و واداشتن مردم به قبول فداكارى هم كمك نمى كرد. درعوض، تبليغات بر آن شد كه توجه خود را بر درنده خويى آلمانى ها، نفرتشان نسبت به اسلاوها، و نقشه هاي دور و دراز آنها براي كشيدن جمعيتهاى مغلوب به بردگى، متمركز سازد. بعضى اوقات روايتهاى شوروي درباره ي فجايع آلمانى ها با مبالغه توأم مى شد، ولى جمعيت از دست آلمانى ها رنج كشيده بود و باور كردن هر چيز بدي از آنها بعيد نبود. در واقع، رفتار آلمانى ها چنان بود كه توصيف ساده و بى ريا كفايت مى كرد. واقعيت غالبا به قدري بد بود كه تبليغات نمى توانست از آن فراتر برود. تبليغاتچيها تمايزي ميان آلمانى ها قايل نمى شدند. در تبليغات شوروي جايى براى آلماني خوب وجود نداشت. اين تصوير يك بعدى حتى هنگامى كه ارتش سرخ پيروزمندانه به پيش مى رفت تغيير نيافت. تبليغات شوروى حتى پرتو خباثت آلمانى ها را به شيوه اى تقريبا نژاد پرستانه برگذشته افكند. براى مثال، يك فيلم سال 1945 شوروي، آلمانى هاى ولگا را بسان دشمنان مصمم قدرت شوروى حتى در سال 1918 به تصوير كشيده است. در زمانى كه اعقاب آن مردم از خانه هايشان دربه در شده بودند، چنين فيلمى بخصوص مذموم بود.
تأكيد بر ملى گرايي روسى با كم كردن فشار بر طبيعت انقلابى و كمونيستي رژيم همراه بود. هنگامى كه مبارزه ي مرگ و زندگى با نازيسم در جريان بود، حفظ وحدت ملى اهميت داشت؛ اكنون بوضوح زمان سخن گفتن از انقلاب جهانى نبود. نه فقط كمونيسم بين المللى گرا تبليغات ناچيزي براى مصرف داخلى انجام مى داد، اتحاد با بريتانياى كبير و ايالات متحده را نيز ممكن بود به خطر بيندازد. در سال 1943 اتحاد شوروى، کمينترن را منحل كرد. همچنين انترناسيونال را به عنوان سرود ملى خود حذف و سرود ملى جديدي با موسيقى و متن خالى از ذوق به جاى آن اختيار كرد.
تبليغاتچيها بايد خط شكننده اي ترسيم كنند. از يك طرف لازم بود روحيهء فعالان كمونيست با انكار گذشته تضعيف نشود، ولى از طرف ديگر واضح بود كه براي اكثريت عظيم مردم شوروى دفاع از وطن اهميت دارد نه دفاع از نظام كمونيستى تبليغاتچيهاى شوروى كار خود را با مهارت انجام مى دادند. آنها گذشته و آينده ي كشور را به طريقى به تصوير مى كشيدند كه مردم داراي نحله هاى سياسى متفاوت، نتايج متفاوتى استخراج مى كردند. روزنامه ها، رمانها، و فيلمهاى شوروى كرارا زندگى خوش مردم قبل از جنگ را با حال وحشتناك مقابل هم قرار مى دادند. بارى، نويسندگان درباره ي طبيعت آن زندگى خوش با ابهام مى نوشتند. سربازان تحت بيرق سرخ مى جنگيدند؛ «براى استالين» به نبرد مى رفتند؛ مردم شوروي كماكان تعطيلاتى از قبيل سالگرد انقلاب اكتبر و اول ماه مه را جشن مى گرفتند؛ به تجليل بى وقفه از بنيانگذار كشور شوروى، لنين، گوش فرا مى دادند. البته، رهبران رژيم براى هيچ چيز عذرخواهى نمى كردند.
ترك موقت تبليغات ضد دينى با بر داشتن تأکيد از كمونيسم همراه بود. اگر تزارها، سرداران، و اعيان را مى شد به عنوان نمونه هاى قابل پيروى علم كرد، دليلى وجود نداشت كه كليساييان را مستثنى كنند. تجليل از گذشته به احياى كليسا كمك كرد. هر چه بود، كليساى ارتدكس بخش تفكيك ناپذير تاريخ روسيه بود. مشاهده ي انگيزه هاى ترك مخاصمه با كليسا آسان است. رهبران شوروى مى خواستند از موضعگيرى آلمانى ها به عنوان مدافعان دين ممانعت كنند، و مى خواستند حسن نيت غرب دموكراتيك را به دست آورند؛ ولى مهمتر از همه، آنها خواستار كمك كليسا در تلاش عظيم ملى بودند. دولت اجازه داد كتب دينى چاپ شود؛ كليساها را بازگشايى كرد؛ راديو مسكو پخش برنامه هاى دينى را از سرگرفت. كليسا به گرمى پاسخ داد: رهبران ارتدكس در كرملين با استالين ملاقات و براى تلاشهاى جنگى دعاى خير كردند.
رهبران رژيم از خصومت مردم با سياستهاى ضددين و ضرورت دادن امتياز بخوبى آگاه بودند. آنها همچنين مى دانستند كه اكثريت غالب دهقانان عميقا به مزارع اشتراكى خصومت مى ورزند. بارى، در اين امر عقب نشينى بسيار دشوارتر بود. حتى اگر ايجادكنندگان نظام مايل بودند مزارع اشتراكى را قربانى كنند، كه مورد ترديد است، چنين اقدامى دركوتاه مدت به پريشاني بى اندازه منجر مى شد. رهبران شوروى، كه سياستمداران خوبى بودند، اين ضعف موضع خود را خوب درك مى كردند؛ و خود را براى يك حمله آماده ساختند، زيرا تصور مى كردند كه دشمن از ضعفشان بهره بردارى مى كرد، ولى هيچ حمله اي پيش نيامد؛ براى اينكه آلمانى ها، به جاي اينكه خود را با آمال دهقانان همراه كنند، تصميم گرفتند از مزارع اشتراكى براي مقاصد خودشان بهره برداري كنند. آنها، نيز، مجبور كردن اشتراكيها را به تهيه ي مواد غذايى آسانتر از مجبور كردن فرد فرد دهقانان يافتند. تبليغات پارتيزانها از قصور آلمانى ها بهره بردارى كرد. پارتيزانها اين عقيده را تشويق كردند كه بعد از پايان پيروزمندانه ي جنگ مزارع منحل مى شود. جا انداختن اينكه اين جنبه ي تبليغات پارتيزانى تا چه حد در مركز برنامه ريزى شده بود، غير ممكن است. به اغلب احتمال پارتيزانها از استقلال خود براي گفتن چيزهايى كه دهقانان ميل داشتند بشنوند به آنها استفاده كردند. درحالى كه جنگ داشت به پايان پيروزمندانه اى نزديك مى شد، مردم روسيه انتظار داشتند «چيزهاي خوب» اتفاق بيفتد، حتى اگر چنين انتظاراتى بر خلاف واقعى بينى و گاه حتى متقابلا ناشدنى بود.
/خ
بايد به ياد بياوريم كه در هر كشورى كه تحت اشغال نازى ها درآمد، بدون استثنا، آلمانى ها همدستانى يافتند. اتحاد شوروى امپراتورى اى چند ملتى بود كه در آن فقط اندكى بيش از نصف جمعيت روس بودند؛ و اينجا امكانى براي همدستى عظيم بود. در سرزمينهايي كه در فاصله ي سالهاي 1939 و 1941 تحت حکومت استالينى در آمده بودند، مردم سياستهاى بيرحمانه ي شوروى سازى، وحشت و تبعيدهايى را كه توسط رژيم استالينى به اجرا در مى آمد، به ياد داشتند. در اوكراين، در ايالتهاي بالتيك، در روسيه ي سفيد، و در بسارابى بخشهاى عظيم جمعيت، در اوايل شايد حتى اكثريت، از آلمانى ها به عنوان آزاديبخش استقبال كردند. آلمانى ها همچنين در ميان مردم بومى قفقاز و در ميان قزاقها، مردمى كه بخصوص احساس مى كردند حكام كمونيست با آنها بد رفتار كرده اند، متحدانى پيدا كردند. با توجه به امكانات، حيرت انگيز است كه آلمانى ها چه قدر كم از نيروى گريز از مركز ملى گراييهاي غير روسى بهره گرفتند. نازى ها، بر اساس ايدئولوژي خود، ميان مليتها فرق مى گذاشتند، و با بعضى، بهتر از بعضى ديگر رفتار مى كردند. براي مثال، استونياييها و گرجيها در مقياس آنها نسبتا بالا، درحالى كه اسلاوها و ارمنى ها پايين، بودند. آنها از اسراي جنگى غير روسى و قزاق «لژيونهاى ملى» تشكيل مى دادند و بيشتر آنها را به غرب مى فرستادند، كه در آنجا به وظايف پليسى گمارده مى شدند.
آلمانى ها همچنين از همدستان بسان مدير در شهرها و دهات استفاده مى كردند و گروههاى ويژه ي كمكى براي اجراي وظايف خصوصا نامطبوع، از جمله تير باران كودكان يهودي، تشكيل مى دادند. تعيين اينكه چه تعداد همدست وجود داشت، غير ممكن است و، البته، درجه و طبيعت همكاري متفاوت بود؛ ولى شايان ذكر است كه ميليونها شهروند شوروي تا حدي همكاري كردند. ژنرال آندري ولاسف، يكى از قهرمانان نبرد مسكو، در تابستان سال 1942 به دست آلمانى ها اسير شد. او، كه مردي صديق ولى بخصوص بى تجربه بود، احتمالا به سبب معتقدات ضد استالينى، حاضر شد كه نامش از طرف دشمنان كشورش مورد استفاده قرار گيرد. او رهبر بزرگترين نهضت ضد شوروى روسيه شد؛ و در پايان جنگ ارتشى با بيش از پنجاه هزار نفر كه از اسيران جنگى تشكيل شده بود، تحت فرمان او قرار داشت. آلمانى ها، با توجه به ايدئولوژى شان، به اين ارتش كوچك روسى اعتماد نداشتند، هرگز آن را خوب مجهز نكردند، و از آن در جنگ استفاده به عمل نياوردند.
بعضى از بغض رژيم شوروى به نهضت ولاسف پيوستند، و بعضى ديگر براي آنكه خود را از سرنوشت هولناك اسيران جنگى شوروى در بازداشتگاههاى آلمانى ها، كه در حدود سه ميليون نفر در آنها مردند، برهانند. بنابراين روشن نيست كه تا چه حد مى توان نهضت ولاسف را به عنوان نمونه ي نارضايتى گرفت. در پايان جنگ، تقريبا پنج ميليون شهروند شوروي در نتيجه اسير شدن در جنگ، يا كارگرى برده وار، يا پيوستن داوطلبانه به آلمانى هاى در حال عقب نشينى، خود را در اروپا يافتند. چرچيل و روزولت كه موافقتنامه هايى مبنى بر استرداد امضا كرده بودند، هرگز نينديشيدند كه چه بسا افراد نمى خواهند به كشورشان برگردند. در پايان جنگ صدها هزار نفر را مجبوركردند به اتحاد شوروى برگردند. بسيارى از آنها به محض ورود، مستقيم به اردوگاههاي كار اجباري اعزام شدند.
رژيم شوروى به واسطه ي اين واقعيت نجات پيدا كرد كه با دشمنى روبه رو بود كه پذيرفتن شکست را براي مردم شوروى غير ممكن مى ساخت. آنها چه به نظام موجود اعتقاد داشتند و چه نداشتند بايد مى جنگيدند، زيرا آلمانى ها هيچ راه ديگرى براي آنها باقى نگذاشته بودند. سياست آلمانى ها در سرزمينهاى اشغال شده بر يك ايدئولوژى نژادپرستانه مبتنى بود كه اسلاوها را نيمه انسان ملاحظه و همان طور هم با آنان رفتار مى كرد. برطبق اين ايدئولوژى، يهوديان اصلا انسان نبودند، بلكه جانورانى موذى بودند كه بايد نابودشان كرد. آلمان ها از سياست تخريب پيروى مى كردند: مى خواستند روس ها و اوكراينى ها را به بردگى تقليل دهند و از اراضى به سود آلمان بهره بردارى كنند.
براي فراهم آوردن اين امر، مى خواستند اينتليجنتسيا را جسما از بين ببرند. آنها مى خواستند شرايطى ايجاد كنند كه در آن «بوميان» مى مردند، و به اين وسيله جا براى استعمار آلمانى ها باز مى شد. هنگامى كه نازي ها دهكده هايى را به تلافى حملات پارتيزانها منهدم مى كردند قصدشان اين بود كه آنها را با جمعيتهاى جديد قوم آلمانى پر كنند. در جريان جنگ بيش از چهار ميليون مرد و زن براى كار به عنوان كارگر برده به آلمان برده شدند.
آلمانى ها از همان ابتداى كار براي يهوديان و كمونيست هايى كه به چنگشان مى افتادند سياست خاصى داشتند: آنها را مى كشتند. نازى ها سياست خود را بلافاصله بعد از تهاجم آغاز كردند. ارتشهاي مهاجم «گروههاي خاص اس اس،» آينشاتسگروپن، همراه داشتند كه يهوديان را گرد مى آوردند و تيرباران مى كردند. به اين ترتيب ارتش آلمان در نسل كشى همدست بود. در ظرف نخستين ماههاي جنگ نيم ميليون نفر به اين ترتيب كشته شدند، و تا پايان جنگ بيش از يك ميليون يهودى شوروي طعمه ي جنون نازى شده بودند.
آلمانى ها خيلى كم تبليغات انجام مى دادند، براي اينكه ارائه ي هر چيزى به مردم شوروى برخلاف هدفهاى آنها بود. بعدها، كه معلوم شد جنگ بسرعت با پيروزي آلمان پايان نمى يابد، مهاجمان طرز تلقى خود را تغيير دادند. ولى حتى در اين زمان كوششهاى آلمانى ها آشفته و ضد و نقيض بود. به هر حال، صداى اعمال از كلمات بلندتر بود. جمعيت خوب مى فهميد كه مهاجمان چه مى خواهند و كيستند. آلمانى ها، كه در موقع پيروزى كمترين تلاشى براى جذب جمعيت به كار نبرده بودند، در دوره ي شكست نمى توانستند اميدى به انجام اين كار داشته باشند. انسان ميل دارد سؤالى را از ديدگاه واقعيت مقابل مطرح كند: اگر نازى ها زرنگتر بودند و آلمانى ها موضع آزادي بخش به خود مى گرفتند چه؟ اشكال در اين منظر آن است كه اگر نازي ها اين چنين درنده خو نبودند، اگر به ايدئولوژى ديوانه واري متعهد نبودند، در همان اول هرگز دست به جنگ نمى زدند. جنبه هاي گوناگون نازيسم را تفكيك نمى توان كرد: جرئت، اعتقاد به برتري، بى اخلاقى، اراده ي جنگ و انهدام، جبر و بيرحمى؛ همه ي اينها پيروزى آورده بود، و همه اينها نهايتا شكست آورد.
ولى در ماه ژوئن سال 1941، رهبرى شوروى احتمالا نمى توانست از عمق جنايتكارى و ناشايستگى سياسى نازى ها باخبر بوده باشد. مردم شوروى در گذشته به اين سبب مراعات كرده بودند كه چاره ي ديگرى نداشتند: وحشت تمام دشمنان واقعى و بالقوه را از ميان برده بود. ولى آيا مردم به اطاعت ادامه مى دادند؟ استالين مدت ده روز بسيار حساس بى حركت ماند: نمى دانست با اتباع خود چگونه سخن بگويد. در سوم ماه ژوئيه كه بالاخره چنين كرد، به مؤثرترين و مهيج ترين طرز اين كار را انجام داد. شنوندگان خود را برادران و خواهران خطاب كرد، و به اين وسيله به تغييرات بزرگى كه مى خواست در تبليغات شوروى در طى سالهاى جنگ اتفاق بيفتد، اشاره كرد.
قدرت ارتشهاى آلمان، كه به پيروزيهاى پياپى نايل مى آمدند، همه را تحت تأثير قرار مى داد. دشمن غير قابل توقف به نظر مى رسيد، و در شرايط جديد مدتى وقت مى گرفت تا ماشين تبليغات شوروى جهت خود را تجديد كند و صداي خود را بيابد. بارى، دهه ها تجربه در بسيج توده اى و تمرين در روشهاي گوناگون تحريك همه مفيد از آب در آمد. موضوعات تبليغات تغيير يافت، ولى ابزار هم اكنون در جا، براى استفاده آماده، بود. با اينكه رژيم تأکيد بر ايدئولوژى را كاهش داد، حزب به عنوان يك نهاد اهميت خود را حفظ كرد. در طى جنگ يك موج خاص عضوگيرى به اجرا در آمد، كه ثبت نام را براى سربازان آسانتر كرد. تصور مى شد كه همنامى با رژيم، وفادارى را تقويت مى كند و روحيه ي سربازان را بالا مى برد.
به همين دليل، كومسومل نيز در طى جنگ بشدت توسعه داده شد: در فاصله ي سالهاى 1940 و 1945 تعداد اعضاى آن از حدود ده ميليون به پانزده ميليون افزايش يافت. سازمان جوانان، بخصوص هنگامى كه در سرزمينهاى اشغال شده فعاليت مى كرد براى رژيم مفيد بود. رژيم به جوانان، آنهايى كه تماما تحت نظام كمونيستى آموزش ديده بودند، بيشتر ايمان داشت. در واقع، احتمالي پيوستن اعضاى كومسومل به نهضت پارتيزانى بيش از ديگران بود.
اهميت يك نهاد مهم ديگر شوروى، نكود، را نيز نبايد فراموش كنيم. تبليغات و اجبار، همچون پيشتر، دست در دست هم به پيش مى رفتند. اين پلنگ خالهاى خود را تغيير نداد؛ وحشت در زمان جنگ تسكين نيافت. آنها كه تحت اشغال آلمان زيسته بودند، يا در جنگ اسير شده و نجات يافته بودند، به عواقب سوء ظن نكود دچار، و صدها هزار نفرشان دستگير شدند. رژيم شوروي خانواده هاي تاركان خدمت را تنبيه مى كرد. يك پديده ي تازه در طى جنگ تنبيه كل ملتها بود: آلمانى هاي ولگا بلافاصله بعد از درگيرى جنگ از كشور اخراج شدند. در سالهاي 1943 و 1944 نوبت تاتارهاي كريمه و اقليتهاى مسلمان قفقاز بود، كه به آسياى مركزى انتقال يابند و در غير انسانى ترين شرايط به زندگى بپردازند. عنصر تازه در اين وحشت، نژاد پرستي عريان آن بود. هر عضو متعلق به يك گروه اقليت خاص، بدون توجه به موقعيت طبقاتى اش، رفتار، يا دستاوردهاي گذشته اش، تنبيه مى شد. دبيران حزب كمونيست، همانند هنرمندان، دهقانان، و كارگران انتقال داده مى شدند.
عليرغم بازداشتها تعداد زندانيان در اردوگاهها در طى جنگ تقليل يافت؛ كه زندانيان در هنگهاى تنبيهى به جبهه اعزام مى شدند، تا آنجا در خطرناكترين قسمتها بجنگند. روحيه و قهرمانى اين هنگها حيرت انگيز بود: اكثر سربازان زنده نمى ماندند. جمعيت اردوگاهها به سبب نرخ خارق العاده ي مرگ و مير نيز كاهش مى يافت: هر سال در حدود يك چهارم زندانيان مى مردند. افراد به سبب بد رفتاري، زيادى كار، و كم غذايى مى مردند.
در زمان جنگ، هيچ چيزى مهمتر از حفظ روحيه و وفادارى نيروهاي مسلح نيست. در اجابت اين نياز اتحاد شوروي از تجاربى كه طى دهها سال اندوخته بود استفاده كرد. در آغاز، رژيم به نظام فرماندهي دو گانه كه در طى يك زمان بحراني ديگر، جنگ داخلى، پديد آورده بود، بازگشت. از سطح تيپ به بالا، منصوبان سياسى بر افسران منظم نظارت مى كردند. آنها مسئول وفادارى افسران بودند و در عين حال، نظام آموزش سياسى را هدايت مى كردند. باري، ترك فرماندهى واحد به كفايت نظامى لطمه زد؛ همين كه خطرناكترين سال اول سپرى شد، رهبرى استالينى فرماندهى واحد را بار ديگر برقرار كرد. به اين معنا نبود كه افسران سياسى ديگر نقشى در بازى نداشتند. شبكه ي كميسرها، تحت نظارت مديريت سياسي اصلي ارتش، باقى ماند. كميسرها به اجراي تبليغات در ميان سربازان مى پرداختند: سخنرانى ترتيب مى دادند، درباره ي مطالب مطبوعات با سربازان بحث مى كردند، و در سازماندهى قطارهاى ايجاد هيجان كه نمايش فيلم و تئآتر را به جبهه ها مى بردند شركت مى كردند.
باز يك شبكه ي ديگر هم درون ارتش براي تضمين وفاداري سربازان انجام وظيفه مى كرد - شبكه ي مأموران امنيتى. با اينكه اين افراد يونيفورمهاي نظامى مى پوشيدند، از فرماندهى عالى كاملا مستقل بودند و مستقيما به نكود گزارش مى دادند. طبق گزارشهاى معاصر، اين افسران امنيتى بشدت منفور افسران منظم بودند.
البته، كنترل نهضت پارتيزان بسيار سخت تر از كنترل ارتش بود. پيشروى آلمان در طى تابستان سال 1941 چنان ناگهانى بود كه نيروهاى شوروى در حال عقب نشينى فرصتى كه براى مقاومت در سرزمينهاى تحت تصرف دشمن تدارك ببينند نداشتند، و نهضت پارتيزان به طور خود مختار آغاز شد. يك جلوه ي استقلال نهضت اين بود كه تبليغات آن، در عين آنكه لزوما از بسيارى جهات با مطالب شوروى هماهنگى داشت، از وجوه متمايزي برخوردار بود. براى مثال، تبليغات شوروي هرگز به اشتباهات گذشته ي شوروي اعتراف نمى كرد؛ ولى پارتيزانها، خصوصا هنگامى كه از نزديك با جمعيت سخن مى گفتند، مى توانستند بگويند كه اشتباهات گذشته در اتحاد شوروي آينده و پيروزمند زدوده خواهد شد و چنين مى گفتند.
نهضت پارتيزانى اهميت عظيم داشت: آلمانى ها را گير مى انداخت و دل نگران مى كرد، و پرتو حضور شوروى را در ناحيه اى كه تحت كنترل رژيم نبود، مى افكند. براى آينده جوهرى بود كه جمعيت در نواحى اشغال شده ديدگاههاي شوروي را دريافت مى كردند و به انتظار اينكه حكام سابق باز مى گشتند زندگى مى كردند. بهترين تبليغى كه پارتيزانها اجرا مى كردند تبليغ با سرمشق بود. آنها با حقيقت وجودشان به جمعيت شوروى نشان دادند كه قدرت آلمانى ها نامحدود نبود. با تمايلشان به قبول شهادت، طبيعت حيوانى اشغالگران نازى را برملا مى كردند. رژيم شوروى، كه از ارزش اين كار به خوبى آگاه بود، از گذاشتن منابع كمياب در اختيارشان دريغ نمى كرد. هواپيماها جزوه هايى فرو مى ريختند كه توسط مبلغان پارتيزان توزيع مى شد؛ پارتيزانها دستگاههاي چاپ كوچكى به دست آوردند كه آنها را قادر ساخت اطلاعاتى را كه از راديو موج كوتاه دريافت مى كردند منتشر كنند؛ و به طور شفاهى هم به ايجاد هيجان مى پرداختند. نهضت كه رشد كرد، رهبرى بخشهايى براى ايجاد هيجان تأسيس كرد كه شامل نه فقط هيجان آفرينان باتجربه، بلكه خوانندگان و هنرمندانى كه نمايش مى دادند نيز مى شد.
در مناطقى كه تحت اشغال دشمن نبود، همه ي رشته هاى هنر به خدمت گرفته مى شد. رمان نويسان قهرماني سربازان و غير نظاميان را توصيف مى كردند، آهنگسازان ترانه هاى ميهنى تصنيف مى كردند، و هنرمندان گرافيك پوسترهايى رسم مى كردند كه از ارتش سرخ و مردم شوروى تجليل مى كرد و دشمن را به مسخره مى گرفت. فيلمهاى شوروى كه در زمان جنگ ساخته شده است، نه براى محاسن هنرى شان، بلكه به اين سبب كه به واضحترين صورت كيفيت تبليغات را نشان مى دهند، شايسته ي بررسى اند. رهبرى ارزش خاصى براى نقش سينما و فيلمهاي مستند قايل بود، و فيلمسازى به حدكمال براى تلاشهاى جنگى بسيج شد. در طى جنگ كارگردانان شوروى جمعا 78 فيلم ساختند، كه فقط تعداد انگشت شمارى مستقيم يا غيرمستقيم به جنگ نمى پرداختند. فيلمهاى مستند بخصوص بر تماشاچيان تأثير عظيم بر جا مى گذاشت، و مستندسازان هرگونه حمايتى كه نياز داشتند دريافت مى كردند. در جريان جنگ هزاران فيلمبردار 5 / 3 ميليون متر فيلم برداشتند، و به اين وسيله گاهنامه ي قابل توجهى از جنگ تهيه كردند. اين فيلمهاى مستند، برخلاف مستندهاى آلمانى، از به تصويركشيدن رنجى كه بر غيرنظاميان تحميل مى شد ابا نداشتند.
در آغاز وظيفه ي اصلى تبليغاتچيهاى شوروى خرد كردن تصوير شكست ناپذيري آلمان بود تا احتمال همكارى را كاهش دهند. مطبوعاتيهاي شوروى در تلفات آلمان مبالغه مى كردند، از شكستهاى شوروى چشم مى پوشيدند، و بر مقاومت شجاعانه ي جمعيت تأکيد مى ورزيدند. با نخستين پيروزي مهم ارتش سرخ در مسكو در ماه دسامبر سال 1941، وظيفه ي تبليغاتچيها بسيار آسانتر شد. مردم تشنه ي اخبار خوب بودند. وقتى كه فيلمهاى خبري آن نبرد مهم در سينماها به نمايش گذاشته شد، مردم براى بليت صف مى بستند. ديدن اسيران جنگى آلمانى كه از خيابانهاى پايتخت عبور داده مى شدند تجربه اى قشنگ براى مردمى بود كه شكستهاى تحقيرآميز فراوانى را تحمل كرده بودند.
سربازان ارتش سرخ و پارتيزانها براى «مام وطن، شرف، آزادى، و استالين» به جنگ مى رفتند. در اين صورت، مام وطن در رديف اول و از همه مهمتر بود. كانون درخواستها از مردم، ملى گرايى روسيه، عشق به سرزمين زادگاه و سنتهاى آن بود. احياى ملى گرايى روسى قبل از جنگ شروع شده بود. مورخان و روزنامه نگاران دستاوردهاى سرداران و سياستمداران تزاري را مى ستودند، و با تأكيد بر چهره هاى بزرگ گذشته اين پيام را به معاصران انتقال مى دادند كه سنت والايي دارند كه بايد زنده نگاهش دارند. با نشان دادن موفقيتهاى گذشته ي روسيه قصد داشتند مخاطبان را قانع سازند كه روسيه بار ديگر غلبه مى يابد.
نويسندگان، پژوهشگران، و هنرمندان ماركسيست شوروى تمجيد خود را از سرداران، تزاران، اعيان، و ديگر «استثماركنندگان خلق» نابجا نمى دانستند. به پرستش قهرمان غيرماركسيست نيز ايراد نمى گرفتند. در تصوير سازى آنها، شجاعت و رهبري فردى بود كه بالاتر از هر چيز اهميت داشت. از ايام دهه 1920، كه همين افراد توجه خود را فقط روي «توده ها» متمركز مى كردند، خيلى گذشته بود. ادامه دادن به همان كار در عصر استالين خنده آور مى بود. در طى جنگ، ملى گرايي، عشق به وطن، به معناى ميل به قبول فداكاري و حتى شهادت براى خاطر پيروزى بود. كارگردانان فيلم و رمان نويسان قهرمانان مثبت را به تصوير مى كشيدند؛ داستانهاي پارتيزانى، بويژه راجع به پارتيزانهاى زن، ماده ي اوليه بخصوص خوبى به دست مى داد. شجاعت، ازخود گذشتگى، و قدرت زن شوروى، چه در كارخانه كار مى كرد چه با اسلحه در مقابل دشمن مى جنگيد، موضوعات مورد پسند مصنفان شوروي بود. مبلغان، با نشان دادن شجاعت زنان، اين پيام را انتقال مى دادند كه از مردان انتظار مى رفت خود را كمتر از آنان نشان ندهند. با به تصويركشيدن بد رفتاري آلمانى ها با زنان و كودكان، نفرت برضد دشمن حيوان صفت بر مى انگيختند. سه فيلم بسيار معروف درباره ي پارتيزانها هر سه قهرمان اولشان زن بود. جالب توجه آنكه، درحالى كه دوتاي اول توانستند خود را از مرگ برهانند - در آخرين لحظه به دست پارتيزانها يا توسط ارتش سرخ نجات داده شدند - سومى، زويا کزمدميانسكايا، كه در سال 1944 فيلمى درباره ي او ساخته شد، به شهادت رسيد. در دوره ي پيروزيها، ديگر نبايد تماشاي اعدام يك پارتيزان از مخاطبان شوروى دريغ شود.
ملى گرايى روسى نيروى محركه اي قوى براي مقاومت در برابر تجاوزگر بود. در عين حال، تشويق اين ملى گرايى بى خطر نبود. كوششهاي نيمبند و ضد و نقيض نازى ها براي بهره برداري از خصومتها و حسادتهاى ملي موجود بايد خنثى مى شد. مبلغان شوروي بر موضوع دوستى در ميان خلقهاى اتحاد تأكيد مى ورزيدند. فيلمها غالبا وضعى را به تصوير مى كشيدند كه در آن، براي مثال، يك سرباز شوروي وگرجى مأموريت اكتشافي خطرناكى را به عهده مى گرفتند. موفقيت مأموريت، در واقع زنده ماندن سربازان، به همكارى آنان بستگى داشت. در پايان يا گرجى جان روس را نجات مى داد يا (به احتمال بيشتر) برعكس. به منظور به كار گرفتن تواريخ اقليتها براى آرمان شوروى كارگاههاى فيلمسازى در طى جنگ يك حماسه بزرگ براى هر مليت مهم توليد كردند. بعضى از اين فيلمها پرتو موضوع «دوستى خلقها» را به گذشته مى افكندند. يك شخصيت تاريخ شناختى، بگوييم بگدان خملنيتسكى، اوكرايني قرن هفدهمى، تبيين مى كرد كه بهروزى و شادمانى اوكراينى ها به همكارى نزديك آنان با برادران روسشان بستگى دارد.
باري، يك مليت بود كه نبودش در تبليغات شوروي آشكار بود. مبلغان ذكر نمى كردند كه نازى ها سياست خاصى نسبت به يهوديان دارند. مبلغان شوروي معتقد بودند كه تقبيح ضديت با يهود تبليغ خوبى براى مصرف داخلى نيست. البته، ضديت با يهود جزء جوهرى تبليغات نازى كه مردم شوروى را هدف مى گرفت بود، و دستگاه تبليغاتى شوروى نمى خواست به آلمانى ها فرصت بدهد آنها را طرفدار يهود توصيف كنند. تبليغات شوروي به طور ساده مطلب را ناديده مى گرفت. در سال آخر جنگ، كه ارتش سرخ بعضى از اردوگاههاى مرگ را آزاد ساخت، فيلمهاى خبرى اى كه اين حوادث را نشان مى دادند هرگز مليت قربانيان را ذكر نمى كردند. از اين حيث سياست خارجى و داخلى شوروي فرق مى كرد. رهبران شوروى، مانند نازى ها، قدرت بين المللى يهوديان را براي تأثير گذاردن بر تصميمات دولتهاى غربى بيش از حد عظيم برآورد مى كردند. رژيم، يهوديان برجسته را بسيج مى كرد تا از خارج كمك جلب كنند.
يك پيامد ايجاد مجدد ملى گرايى ديرينه ي روسى احياى مكتب كل اسلاوى بود که رسما مورد حمايت قرار گرفت. در تبليغات شوروى موضوع همبستگى طبقات كارگري جهان جاى خود را به همبستگى خلقهاى اسلاو داد. در تابستان سال 1941 يك كميته ي تمام اسلاو در مسكو تشكيل شد. روزنامه ها و فيلمهاي شوروي توجه عظيم به دلاوريهاي پارتيزانهاي يوگسلاو، چك، و لهستان معطوف داشتند. شعارهاى رسمى كه برادرى اسلاوي را اعلام مى داشت، روس ها را مطمئن و معتقد ساخت كه در برابر تيوتن هاى درنده خو تنها نيستند.
تصوير معكوس اسلاو قهرمان آلماني بهيمى بود. در نخستين روزهاي آشفته ي جنگ تصوير تبليغاتى دشمن غير واضح بود. آلمانى ها نه فقط سختدل، بلكه ابله و جبون نيز به نظر مى رسيدند. باري، اين برداشت خيلى زود ترك شد. نه تنها به طور بيش از حد واضح با واقعيت منافات داشت، به دميدن نفرت و واداشتن مردم به قبول فداكارى هم كمك نمى كرد. درعوض، تبليغات بر آن شد كه توجه خود را بر درنده خويى آلمانى ها، نفرتشان نسبت به اسلاوها، و نقشه هاي دور و دراز آنها براي كشيدن جمعيتهاى مغلوب به بردگى، متمركز سازد. بعضى اوقات روايتهاى شوروي درباره ي فجايع آلمانى ها با مبالغه توأم مى شد، ولى جمعيت از دست آلمانى ها رنج كشيده بود و باور كردن هر چيز بدي از آنها بعيد نبود. در واقع، رفتار آلمانى ها چنان بود كه توصيف ساده و بى ريا كفايت مى كرد. واقعيت غالبا به قدري بد بود كه تبليغات نمى توانست از آن فراتر برود. تبليغاتچيها تمايزي ميان آلمانى ها قايل نمى شدند. در تبليغات شوروي جايى براى آلماني خوب وجود نداشت. اين تصوير يك بعدى حتى هنگامى كه ارتش سرخ پيروزمندانه به پيش مى رفت تغيير نيافت. تبليغات شوروى حتى پرتو خباثت آلمانى ها را به شيوه اى تقريبا نژاد پرستانه برگذشته افكند. براى مثال، يك فيلم سال 1945 شوروي، آلمانى هاى ولگا را بسان دشمنان مصمم قدرت شوروى حتى در سال 1918 به تصوير كشيده است. در زمانى كه اعقاب آن مردم از خانه هايشان دربه در شده بودند، چنين فيلمى بخصوص مذموم بود.
تأكيد بر ملى گرايي روسى با كم كردن فشار بر طبيعت انقلابى و كمونيستي رژيم همراه بود. هنگامى كه مبارزه ي مرگ و زندگى با نازيسم در جريان بود، حفظ وحدت ملى اهميت داشت؛ اكنون بوضوح زمان سخن گفتن از انقلاب جهانى نبود. نه فقط كمونيسم بين المللى گرا تبليغات ناچيزي براى مصرف داخلى انجام مى داد، اتحاد با بريتانياى كبير و ايالات متحده را نيز ممكن بود به خطر بيندازد. در سال 1943 اتحاد شوروى، کمينترن را منحل كرد. همچنين انترناسيونال را به عنوان سرود ملى خود حذف و سرود ملى جديدي با موسيقى و متن خالى از ذوق به جاى آن اختيار كرد.
تبليغاتچيها بايد خط شكننده اي ترسيم كنند. از يك طرف لازم بود روحيهء فعالان كمونيست با انكار گذشته تضعيف نشود، ولى از طرف ديگر واضح بود كه براي اكثريت عظيم مردم شوروى دفاع از وطن اهميت دارد نه دفاع از نظام كمونيستى تبليغاتچيهاى شوروى كار خود را با مهارت انجام مى دادند. آنها گذشته و آينده ي كشور را به طريقى به تصوير مى كشيدند كه مردم داراي نحله هاى سياسى متفاوت، نتايج متفاوتى استخراج مى كردند. روزنامه ها، رمانها، و فيلمهاى شوروى كرارا زندگى خوش مردم قبل از جنگ را با حال وحشتناك مقابل هم قرار مى دادند. بارى، نويسندگان درباره ي طبيعت آن زندگى خوش با ابهام مى نوشتند. سربازان تحت بيرق سرخ مى جنگيدند؛ «براى استالين» به نبرد مى رفتند؛ مردم شوروي كماكان تعطيلاتى از قبيل سالگرد انقلاب اكتبر و اول ماه مه را جشن مى گرفتند؛ به تجليل بى وقفه از بنيانگذار كشور شوروى، لنين، گوش فرا مى دادند. البته، رهبران رژيم براى هيچ چيز عذرخواهى نمى كردند.
ترك موقت تبليغات ضد دينى با بر داشتن تأکيد از كمونيسم همراه بود. اگر تزارها، سرداران، و اعيان را مى شد به عنوان نمونه هاى قابل پيروى علم كرد، دليلى وجود نداشت كه كليساييان را مستثنى كنند. تجليل از گذشته به احياى كليسا كمك كرد. هر چه بود، كليساى ارتدكس بخش تفكيك ناپذير تاريخ روسيه بود. مشاهده ي انگيزه هاى ترك مخاصمه با كليسا آسان است. رهبران شوروى مى خواستند از موضعگيرى آلمانى ها به عنوان مدافعان دين ممانعت كنند، و مى خواستند حسن نيت غرب دموكراتيك را به دست آورند؛ ولى مهمتر از همه، آنها خواستار كمك كليسا در تلاش عظيم ملى بودند. دولت اجازه داد كتب دينى چاپ شود؛ كليساها را بازگشايى كرد؛ راديو مسكو پخش برنامه هاى دينى را از سرگرفت. كليسا به گرمى پاسخ داد: رهبران ارتدكس در كرملين با استالين ملاقات و براى تلاشهاى جنگى دعاى خير كردند.
رهبران رژيم از خصومت مردم با سياستهاى ضددين و ضرورت دادن امتياز بخوبى آگاه بودند. آنها همچنين مى دانستند كه اكثريت غالب دهقانان عميقا به مزارع اشتراكى خصومت مى ورزند. بارى، در اين امر عقب نشينى بسيار دشوارتر بود. حتى اگر ايجادكنندگان نظام مايل بودند مزارع اشتراكى را قربانى كنند، كه مورد ترديد است، چنين اقدامى دركوتاه مدت به پريشاني بى اندازه منجر مى شد. رهبران شوروى، كه سياستمداران خوبى بودند، اين ضعف موضع خود را خوب درك مى كردند؛ و خود را براى يك حمله آماده ساختند، زيرا تصور مى كردند كه دشمن از ضعفشان بهره بردارى مى كرد، ولى هيچ حمله اي پيش نيامد؛ براى اينكه آلمانى ها، به جاي اينكه خود را با آمال دهقانان همراه كنند، تصميم گرفتند از مزارع اشتراكى براي مقاصد خودشان بهره برداري كنند. آنها، نيز، مجبور كردن اشتراكيها را به تهيه ي مواد غذايى آسانتر از مجبور كردن فرد فرد دهقانان يافتند. تبليغات پارتيزانها از قصور آلمانى ها بهره بردارى كرد. پارتيزانها اين عقيده را تشويق كردند كه بعد از پايان پيروزمندانه ي جنگ مزارع منحل مى شود. جا انداختن اينكه اين جنبه ي تبليغات پارتيزانى تا چه حد در مركز برنامه ريزى شده بود، غير ممكن است. به اغلب احتمال پارتيزانها از استقلال خود براي گفتن چيزهايى كه دهقانان ميل داشتند بشنوند به آنها استفاده كردند. درحالى كه جنگ داشت به پايان پيروزمندانه اى نزديك مى شد، مردم روسيه انتظار داشتند «چيزهاي خوب» اتفاق بيفتد، حتى اگر چنين انتظاراتى بر خلاف واقعى بينى و گاه حتى متقابلا ناشدنى بود.
/خ