تشيع سلمان و آغاز پيدايش تشيع
در اين بخش به طور اختصار، موضوع تشيع سلمان و علل تشيع ايرانيان را بررسي مي کنيم.
آري، سلمان، علي عليه السلام را گم نکرد تا محمد صلي الله عليه و آله را گم نکند. و ايرانيان سلمان را گم نکردند تا علي عليه السلام را گم نکنند!
در اينجا لازم است، نخست به شرح پيدايش تشيع بپردازيم، سپس درباره ي تشيع سلمان سخن بگوييم:
آغاز پيدايش تشيع
در روايات فراوان از طريق شيعه و سني بيان شده است که آيه 7 و 8 سوره ي بينه درباره ي امام علي عليه السلام و شيعيان او نازل شده است، در اين دو آيه مي خوانيم:
«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البريه - جزاؤهم عند ربهم جنات عدن تجري من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا رضي الله عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشي ربه؛ همانا کساني که به خداي يگانه ايمان آورده و اعمال نيکو انجام دادند، بهترين مخلوقات ( خدا) هستند - پاداش آنها نزد پروردگارشان، باغ هاي بهشت جاويدان است که نهرها از زير درختانش جاري است، هميشه در آن بهشت متنعم هستند، خدا از آنها خشنود است و هم آنها از خدا خشنود هستند و اين بهشت، مخصوص کسي است که از پروردگارش ترسيد (و به اطاعت او پرداخت).»
در بسياري از روايات، جمله ي «اولئک هم خيرالبريه» (آنها بهترين خلق خدا هستند) به امام علي عليه السلام و شيعيانش تفسير شده است.
حاکم حسکاني در کتاب شواهد التنزيل با اسناد مختلف نقل مي کند که «ابن عباس» گفت: هنگامي که اين آيه (7سوره ي بينه) نازل شد، پيامبر صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود:
«هو انت و شيعتک...؛ منظور از بهترين خلق خدا، تو و شيعيان تو هستند که در روز قيامت وارد محشر شويد، در حالي که شما از خدا ناراضي هستيد و خدا از شما خوشنود است.»
در روايت ديگري آمده است، ابوبرزه گفت: «پيامبر صلي الله عليه و آله اين آيه را قرائت کرد و به حضرت علي عليه السلام فرمود:
«هو انت و شيعتک...؛ مقصود از بهترين خلق خدا، تو و شيعيانت هستند.»(2)
در روايت ديگر، جابر بن عبدالله انصاري نقل مي کند: «در کنار کعبه در محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله نشسته بوديم که پيامبر صلي الله عليه و آله رو به کعبه کرد و فرمود:
«و رب هذه البينه ان هذا و شيعته هم الفائزون؛ به خداي اين کعبه، اين مرد( در حالي که پيامبر صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام اشاره مي کرد) و شيعيانش در قيامت رستگارانند.»
و آيه مذکور (7 سوره ي بينه) در مورد علي عليه السلام و شعيانش نازل شد. از آن پس هنگامي که ياران محمد صلي الله عليه و آله ، و علي عليه السلام را مي ديدند که مي آيد، مي گفتند: «بهترين مخلوق خدا بعد از رسول الله مي آيد.»(3)
اين مطلب با اندکي تفاوت، در تفسير الدر المنثور و فصول المهمه و فتح الغدير و .. آمده است.
از امام باقر عليه السلام نقل شده است که فرمود: از ام سلمه شنيدم که گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمود:
«ان عليا و شيعته هم الفائزون؛ علي عليه السلام و شيعيانش، همان گروه رستگارانند.»(4)
نتيجه اينکه، واژه شيعه از همان عصر پيامبر صلي الله عليه و آله به وسيله ي آن حضرت به پيروان علي عليه السلام اطلاق شده است.
گفتار دو نفر از علماي اهل تسنن در پيدايش شيعه در عصر پيامبر صلي الله عليه و آله
1- ابوحاتم سهل بن محمد سجستاني ( متوفي 205 ه.ق) در کتاب الزينه (ج3) مي گويد: «لفظ شيعه در عصر رسول خدا صلي الله عليه و آله، لقب چهارنفر از صحابه يعني سلمان، ابوذر، مقداد و عمار ياسر بود. بعد از قتل عثمان و جبهه گيري معاويه در برابر پيروان علي عليه السلام، پيروان معاويه را عثمانيه مي خواندند و پيروان علي عليه السلام با نام علويان با حفظ نام شيعه ناميده مي شوند.»
2-شيخ ابومحمد حسين بن موسي نوبختي(از علماي اهل تسنن در قرن چهارم) در کتاب «الفرق و المقالات» چنين مي گويد:
«ارکان فرقه هاي اسلامي، چهار فرقه مي باشند: 1-شيعه 2-معتزله 4-مرجئه 5- خوارج. شيعه همان فرقه ي پيرو علي بن ابي طالب عليه السلام مي باشد که در عصر زندگاني پيامبر صلي الله عليه و آله و پس از رحلت او به نام «شيعه ي علي» خوانده مي شدند و فقط علي عليه السلام را امام بر حق مي دانستند، مانند سلمان، مقداد، ابوذر و عمار ياسر و هر کس که علي عليه السلام را دوست مي داشت. اينها نخستين افراد در اسلام هستند که با نام شيعه خوانده شدند و قبل از اسلام به پيروان ابراهيم، موسي، عيسي عليه السلام و انبياء ديگر شيعه مي گفتند.» (5)
نظريه ي ابن ابي الحديد معتزلي
«از ديرباز مردم، علي عليه السلام را بر ساير صحابه ي پيامبر صلي الله عليه و آله ترجيح مي دادند و بسياري از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و تابعان همين عقيده را داشتند، از جمله عمار، مقداد، ابوذر، سلمان، جابر، حذيفه و ... تمام بني هاشم و تمام فرزندان و نوادگان عبدالمطلب و از بني اميه، خالد بن سعيد بن عاص و عمر بن عبدالعزيز، به برتري علي عليه السلام بر ساير خلفاء اعتقاد داشتند. سپس داستاني ذکر مي کند که:
«مردي در کوفه سوگند ياد کرد که اگر علي عليه السلام بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله برتر از همه نباشد، زنم مطلقه است (زنم طلاق داده شده است) ولي پدر زنش، منکر برتري علي عليه السلام بود. ناگزير براي داوري نزد عمر بن عبدالعزيز آمدند. عمر بن عبدالعزيز در حضور جماعتي از بني اميه، حکم کرد که آن زن همسر آن مرد است و مطلقه نيست، کنايه از اينکه علي عليه السلام برتر از همه است.»(6)
نامگذاري شيعه از جانب پيامبر صلي الله عليه و آله
امام رضا عليه السلام از پدران خود نقل مي کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
«انا و هذا يوم القيامه کهاتين و شيعتنا معنا؛ من و علي عليه السلام در روز قيامت، مثل اين دو انگشت بهم پيوسته هستيم و شيعيانمان با ما هستند.»(7)
و نيز پيامبرصلي الله عليه و آله فرمود:
«توضع يوم القيامه منابر حول العرش لشيعتي و شيعه اهل بيتي المخلصين في ولايتنا...؛ در روز قيامت، منبرهايي در اطراف عرش براي شيعيانم و شيعيان اهلبيت من که درباره ي ولايت ما اخلاص دارند، نهاده مي شود و خداوند به آنها مي فرمايد: اي بندگانم بياييد تا کرامتم را بر شما سرازير کنم، شما در دنيا مورد آزار قرار گرفتيد.»(8)
و نيز از امام رضا عليه السلام نقل شده است که پيامبرصلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود:
«ترد شيعتک يوم القيامه رواء غير عطاش؛ شيعيان تو در روز قيامت در حالي که سيراب هستند و تشنه نمي شوند، به عرصه ي محشر وارد مي گردند.»(9)
امام سجاد عليه السلام مي فرمايد: پيامبرصلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود:
«بشر لشيعتک اني الشفيع لهم... ؛ به شيعيان خود بشارت بده که من در روز قيامت از آنها شفاعت مي کنم.»(10)
انس بن مالک مي گويد، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «از امت من هفتاد هزار نفر وارد مي شوند که براي آنها حساب و عذابي نيست.» سپس رو به علي عليه السلام کرد و فرمود:
«هم و شيعتک و انت امامهم؛ آنها شيعيان تو هستند و تو امام آنها هستي .»(11)
پيامبرصلي الله عليه و آله فرمود: «براي خداوند متعال درختي است از ياقوت سرخ که از آن بهره مند نگردند جز من و شيعيانم و مردم ديگر از آن بهره ندارند.»(12)
پيشتازان تشيع در عصر پيامبرصلي الله عليه و آله و بعد از او
در ميان اين افراد، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار ياسر و پيشتازاني بودند که هيچ ترديدي نيست که مورد قبول پيامبر صلي الله عليه و آله بودند و پيامبرصلي الله عليه و آله بارها آنان را با تعبيرات گوناگون ستود.
و نيز بدون ترديد اين افراد بعد از رحلت پيامبرصلي الله عليه و آله ، از شيعيان برجسته ي امام علي عليه السلام بودند و هرگز از اين عقيده دست برنداشتند.
بنابراين به روشني درمي يابيم که موضوع تشيع، در همان عصر پيامبرصلي الله عليه و آله و در زمان خلافت ابوبکر و عمر رسما مطرح بوده است و در نتيجه ي افکار افراد عصرهاي بعد نبوده است.
در روايت ديگر آمده است، وقتي که آيه 23 سوره ي شورا نازل شد:
«قل لا اسئلکم عليه اجرا الا الموده في القربي؛ اي پيامبر! به مسلمانان بگو که از شما پاداشي جز دوستي با خويشانم را نمي خواهم.»
با اينکه در عصر پيامبرصلي الله عليه و آله بسياري پذيرفتند که محبت اهلبيت عليهم السلام را مطابق آيه ي مذکور حفظ کنند ولي امام صادق عليه السلام فرمود: «سوگند به خدا هيچکس جز هفت نفر، به عهد خود (در مورد پذيرش کامل معني آيه ي مذکور) وفا نکرد و آن هفت نفر عبارتند از: 1- سلمان 2- ابوذر 3- مقداد 4- عمار ياسر 5- جابربن عبدالله انصاري 6- غلامي از رسول خدا صلي الله عليه و آله به نام «ثبيت» 7- زيد بن ارقم. (14)
و در روايات متعددي بيان شده است که سه نفر يعني سلمان و ابوذر و مقداد به طور کامل در راه تشيع و ولايت علي عليه السلام ايستادگي نمودند و کوچکترين شک و تغييري در دل و روش آنها راه نيافت در حالي که ديگران سستي کردند.(15)
آزمايش اصحاب
امام علي عليه السلام فرمود: «چرا و به چه علت؟»
گفتند: «زيرا به خوبي به مقام تو پي برده ايم و ماجراي جانشيني تو از رسول خدا صلي الله عليه و آله را درروز غدير ديده ايم.»
امام علي عليه السلام فرمود: «آيا شما حتما بر سر پيمان خود وفادار خواهيد ماند؟»
پاسخ دادند: «آري.»
امام به آنها فرمود: «فردا با سر تراشيده نزد من بياييد.»
فرداي آن روي علي عليه السلام سر خود را تراشيد و از آن چهل نفر، تنها سلمان و ابوذر و مقداد با سر تراشيده آمدند و عمار ياسر نيز بعد از ظهر با سر تراشيده آمد.
اين موضوع دوبار تکرار شد و در اين آزمايش، اين چهار نفر رو سفيد شدند.(16)
با توجه به اينکه شريط و جوسازي به قدري شديد بود که طرفداران اميرمؤمنان علي عليه السلام در خطر جدي بودند و تأمين جاني نداشتند، صداقت و استواري انسان ها در چنين موارد آشکار خواهد شد.
تذکر لازم درباره ي کثرت شيعيان صدر اسلام
البته بايد توجه داشت که شيعيان مؤمن و فداکار که تا آخرين نفس دفاع مي کردند، به چند نفر خلاصه مي شدند، ولي افرادي که به خلافت امام علي عليه السلام پس از پيامبرصلي الله عليه و آله اعتقاد داشتند، بي شمار بودند. از جمله تمام بني هاشم و بني عبدالمطلب شيعه بودند.
مسعودي در مروج الذهب مي نويسد: «درجنگ صفين دو هزار و هشتصد نفر از اصحاب رسول خداصلي الله عليه و آله در سپاه علي عليه السلام بودند.»(17)
و عالم بزرگ سيد علي خان در کتاب ارزشمند «الدرجات الرفيعه» مي نويسد:
«اعلم ان کثيرا من الصحابه رجع الي اميرالمؤمنين و ليس الي استقصائهم جميعا سبيل و قد اتفقت نقله الاخبار و علي ان اکثر الصحابه کانوا معه عليه السلام في حروبه...؛ همانا بسياري از صحابه ي پيامبرصلي الله عليه و آله به سوي اميرمؤمنان علي عليه السلام برگشتند که بر اثر کثرت نمي توان آنها را شمرد و مورخان معتقدند که در جنگ هاي عصر خلافت امام علي عليه السلام اکثر صحابه در صف آن حضرت بودند.»(18)
بنابراين، پيروان تشيع چند نفر افراد معدود نيستند بلکه تعداد آنها از همان آغاز بسيار بود.
مرحوم علامه سيد محسن امين در کتاب اعيان الشيعه مي نويسد: «شيعيان هر روز زياد مي شدند و در همان صدر اسلام به هزار نفر و بيشتر رسيدند و هنگامي که در عصر خلافت عثمان، ابوذر غفاري به شام تبعيد شد، در آنجا بر اثر تبليغات او بسياري به تشيع گرويدند و گفته مي شود که آغاز پيدايش شيعيان در جبل عامل از همين وقت شروع شد و در جنگ هاي صفين و جمل بسياري از اصحاب و غير اصحاب در مسير تشيع بودند و در سپاه علي عليه السلام به حمايت ازآن حضرت پرداختند و مذهب تشيع کم کم رواج يافت.»
نتيجه گيري و جمع بندي
آيا به راستي چنين بود؟
پي نوشت
1.با اينکه عبدالله بن سبا از غلات بود، و به دستور علي (ع) او را سوزاندند و خاکسترش را برباد دادند. (بحار، ج41،ص 214 و 215).
2. تفسير جامع البيان طبري، ج29، ذيل آيه 7 سوره ي بينه: شواهد التنزيل، ج2،ص 357.
3.شواهد التنزيل، ج2،ص 362؛ روح المعاني، ج30،ص 307.
4. ترجمه ارشاد مفيد، ج1،ص 36.
5. اعيان الشيعه، چاپ ارشاد، ج1،ص 18 و 19.
6. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، مطابق نقل احقاق الحق، ج4،ص 292.
7. عيون اخبار الرضا، ج2،ص 58.
8. همان مدرک، ج2،ص 60.
9. احتجاج طبرسي، ج1،ص210؛ عيون اخبار الرضا، ج2،ص 60.
10. همان مدرک.
11. ترجمه ارشاد شيخ مفيد، ج1،ص 36.
12. همان مدرک.
13. نام اين دوازده تن در سخنان امام صادق (ع) به عنوان افراد استوار و پرهيزکار در راه اهلبيت (ع) ذکر شده است (خصال شيخ صدوق، ج2،ص 150)
14. نورالثقلين، ج4،ص570؛ بحارالانوار، ج2،ص 321؛ قرب الاسناد، ص 38.
15. رجال کشي، ص4؛ اعيان الشيعه، چاپ ارشاد، ج 7، ص 286.
16. قاموس الرجال، ج2،ص 451؛ اعيان الشيعه، ج7، ص 284.
17. اعيان الشيعه، چاپ ارشاد، ج1،ص 24.
18. شرح بيشتر در اعيان الشيعه، ج1،ص 24 و 25.
19. اقتباس از اعيان الشيعه، ج1،ص 25 و32.
/خ