نویسنده: ناصر فکوهی
احترام به «نیاکان» پدیدهای است تقریباً جهان شمول که در بیشتر - اگر نگوییم همه - فرهنگهای مطالعه شده در قرن بیستم از فرهنگهای اسکان یافته (عشایری، قبیلهای و غیره) و روستایی و شهری در کشورهای در حال توسعه گرفته تا فرهنگهای شهری بسیار فناورانه در کشورهای توسعه یافته مشاهده شده است. نظامهای خویشاوندی که در جامعهشناسی کلاسیک تصور میشد، در سطح جوامع صنعتی مدرن لزوماً به خانوادههای هستهای (مرکب از والدین و فرزندان) تقلیل خواهد یافت، نه تنها در این جوامع تداوم یافتهاند، بلکه حتی میتوان گفت خانواده بار دیگری در شرایط بحرانهای اقتصادی و اجتماعی به کمک این جوامع آمده است تا بتوانند با فشار کمتری این بحرانها را از سر بگذرانند. افزون بر این مطالعات جامعهشناسی خانواده از جمله در دیدگاه متخصصانی چون مارتین سگالن (1391) نشان میدهند که در کشورهای پیشرفته نیز خانواده «گسترده» به اشکال مختلف ادامه یافته و حتی تقویت شده است (مثلاً در سرمایه شرکتهای بزرگ و یا در نظامهای قدرت).
ولی اگر این جهان شمولی را پشت سر گذاریم با نوعی «کیش نیاکان» رو به رو میشویم که در فرهنگهای شرق آسیا، مثلاً در چین و ژاپن با آنها رو به رو میشویم. در این فرهنگها، «کیش نیاکان» بخشی از آیینها و مناسک و اعتقادات معنوی و دینی آنها را تشکیل میدهند و «روان» و «روح» این نیاکان حضوری تقریباً دائم در زندگی روزمره مردم دارند. به گونهای که ما با «گورستانهای خانگی» یعنی بیشتر با انواعی از محراب رو به رو هستیم که خاکستر مردگان و نیاکان در آنها نگهداری میشود و در برابر آن مراسم و آیینهای کوچکی برای ادای احترام به آنها انجام میگیرد (چینگ ای تو، 1987). حتی در فرهنگهایی که چنین «کیش» ی به چنین شکلی وجود ندارد، ادای احترام میتواند تاحد بسیار زیادی مناسکی شود. در فرهنگهای ادیان ابراهیمی مثلاً اسلامی و مسیحی، گذاشتن «عکسهای یادگاری» از والدین و در گذشتگان در کنار عکس کسانی که زندهاند ولی از ما دور هستند (نوعی «نبود» یا «نیستی» نمادین) امری بسیار مرسوم و رایج است (کوکه، 1391: 304- 281).
ولی اگر خواسته باشیم به دلایل این گرایش یا کیش نسبت به نیاکان بپردازیم، بیشک و پیش از هر چیز، باید به دلیل بیولوژیکی اشاره کرد که میان گونه انسانی و گونههای دیگر مشترک است. کردارشناسان جانوری با مطالعات بر رفتار حیوانات در سالهای اخیر نشان دادهاند که پیوند و مبادله عاطفی میان جانوران با فرزندانشان همچون انسانها وجود دارد و بسیاری از گونههای جانوری نه تنها دارای عواطف نسبت به والدین و یکدیگر هستند بلکه حافظههای جانوری نیز با موقعیتهای زیستی فردی و جمعی و خویشاوندی آنها پیوند میخورد. در انسان نیز بیتردید رابطه بیولوژیک بخش مهمی از این وابستگی را نشان میدهد، ولی باید به این امر و به صورت غیر قابل مقایسهای با جانوران، به پیوندهای فرهنگی نیز اشاره کرد که در انسانها دوره تربیت از زمان تولد به وجود میآید و در طول زندگی ادامه دارد. رابطه فرزندان با والدین و بر عکس از درون نوعی فرهنگ خانوادگی قرار میگیرد که بنا بر اینکه در چه موقعیت تاریخی و جغرافیایی قرار داشته باشیم، بسیار متغیر است. این رابطه خانوادگی تقریباً همیشه در واحدهای بزرگتری نیز قرار میگیرد، همچون خانواده گسترده، (1) طایفه، قبیله، و غیره.
ولی بعد دیگری نیز در این گرایش به نیاکان وجود دارد که باید از آن با عناوینی چون بعد «نمادین»، «خیالین» و یا «اسطورهای» نام برد و در بسیاری از زبانها این بعد را در معنای شناختی آن در واژه «ریشه» و «ریشه داشتن» مییابیم.
انسانها نیازی زبان شناختی/ شناختی بدان دارند که خود را دارای «ریشه» بیولوژیک مشخص بدانند؛ یعنی پدر و مادر بیولوژیک خود را بشناسند و موقعیت اجتماعی این پدر و مادر و اغلب حتی افراد دیگر خانواده گسترده بر ذهنیت آنها تأثیری قابل توجه دارد؛ ولی فراتر از این نیاز به شناخت ریشههای بلافصل در بسیاری از فرهنگها و کنشگران اجتماعی، نیاز در سطح اجتماعی و در طول خط تاریخی به سوی گذشته ادامه مییابد و بدین ترتیب انسانها تمایل دارند برای خود «ریشه»هایی هر چه عمیقتر بیابند. در زبان ما «خانوادهدار بودن» و «ریشهدار بودن» حکایت از استناد به اشرافیتی میکند که یا خیالی است و یا اغلب بسیار متأخر است و دو یا سه نسل پیشتر نمیرود. در اینجا وارد حوزهای میشویم که باید به آن هویتهای «خیالین» گفت؛ ولی نیاز به هویتیابیهای ریشهای میتواند از این نیز پیشتر رود و به «نیاکان» بسیار دوردستی برسد که گاه حتی در «وجود واقعی و تاریخی» آنها نیز شک هست، مثلاً «قهرمانان و یا پادشاهان بنیانگذار» ملتها. این گونه از نیاز نیاکانی را میتوان در رده «اسطوره» ارزیابی کرد و باید بر این نکته انگشت گذاشت که دولتهای ملی از قرن نوزدهم میلادی به این سو، مهمترین مبلّغان آن بوده و هستند. ایجاد «قهرمانان» خیالینی که بتوانند انسجامهای فرهنگی میان کنشگرانی که لزوماً از لحاظ اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی با یکدیگر ندارند، وظیفه این اسطورههاست.
به هر روی، این نیاز به داشتن نیاکان و حرکت ناگزیر آن از بیولوژی به سوی فرهنگ، خود نشان دهنده تفاوت ماهوی انسان با موجودات دیگر است که خود را در سطح نمادین زبان به نمایش میگذارد. باید دقت داشت که مفهوم «خیالی» یا «اسطوره»ای بودن را به هیچ عنوان نباید به معنای بیتأثیر و نالازم بودن گرفت. این نیز یک مشکل اساسی است که اگر جامعهای در سطح نخبگان و تحلیلگران اجتماعی و تاریخی و فرهنگی نتواند سازوکارهای شکلگیری این گونه «تبار»ها را درک کند، این به معنی وجود مشکلی اساسی در آن جامعه برای ایجاد رابطه، شناخت و درک واقعیتهای جهان خرد و کلان پیرامونی و در نتیجه آسیبهای بیشماری است که از این جهت برای مدیریت رفتارهای فردی و جمعی کنشگران خود با آنها مواجه خواهد بود.
پینوشتها:
1. extended family.
منبع مقاله :فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.