نویسنده: ناصر فکوهی
ابتدا به یک واقعیت که شاید برای بسیاری از ایرانیان روشن نباشد، تأکید کنیم: ایران کشوری است که تداوم تاریخی خود را بیش از آنکه مدیون ساختارهای فرهنگی - زبانشناختی و سازوکارهای عمومی اجتماعی باشد. (که البته همه این موارد بسیار مهم بودهاند)، مدیون تداوم یک موقعیت سیاسی بوده است. ایران پیش از هر چیز و به ویژه در ادبیات و زبان پیش مدرن ما، یک پنداره (یا یک ایده) سیاسی است و نه یک زبان و یک فرهنگ به مفهوم نوعی یکپارچگی فرهنگی یا اجتماعی، در فرهنگ باستانی «ایرانیت» مفهومی بیشتر اسطورهای است و نه مفهومی بر پایه یک قرار داد اجتماعی که طبعاً جز در دورانی مدرن و بر اساس انقلابهای اجتماعی و دولتهای ملی نمیتوانسته است وجود خارجی داشته باشد. این نکته است که متأسفانه هنوز برای بسیاری از کسانی که به فرهنگ ایرانی (1) و باستانی این کشور مینگرند، روشن نشده است و آنها را دچار نوعی «زمانپریشی» (2) یعنی انتقال شیوههای اندیشه و مفاهیم و ساختارهای شناختی امروزی به گذشتههای دور دست میکند. امری که نه تنها از نظر علمی غیر قابل دفاع است، بلکه زیانبار نیز هست. زیرا ممکن است سبب تشدید توهمها و شکلگیری ایدئولوژیهایی گاه خطرناک در قالب بیگانهترسیها و حتی خود محوربینیهای نژادپرستانه و شوینیستی شود و در چرخههای پیچیده هویتی و فرهنگی کشوری همچون کشور ما منشأ تنشهایی شود که نه نیازی به آنها هست و نه گرهی را از هیچ یک از مشکلات ما میگشایند و درست بر عکس، موقعیت کنونی و آتیمان را به شدت تهدید و در معرض خطرات بیفایده قرار میدهند. مطالعه بر گذشته ایران و تحولات تاریخی آن بر پهنهای بسیار گسترده و در اجزائی بسیار پراکنده که در کلیتی سیاسی گرد هم میآمدهاند، باید برای ما تا حدی روشن کند که ایرانی بودن، سوای مفهوم حقوقی - سیاسی آن در حال حاضر (تابعیت یک دولت ملی) میتواند در قالب صدها هویت فرهنگی متفاوت که به صورت تاریخی - جغرافیایی و فرهنگی در طول یک خط زمانی بسیار طولانی شکل گرفتهاند، بروز کند و به گونهای مثبت و افتخارآمیز احساس شود و یا بر عکس (و متأسفانه) با گونههای مختلفی از احساسات سرکوفت خورده و محرومیت کشیده همراه باشد که خود را در هویتهای ناقص، یا شکل نگرفته و یا حتی توهم نسبت به هویتهایی که باید شکل میگرفتهاند ولی هرگز اجازه شکل گرفتن نیافتهاند، بروز دهد. این کشوری است با بیش از 50 زبان که فارسی تنها زبان مادری نیمی از ساکنان آن است که این فارسی زبانان نیز در اغلب موارد فارسی را به گونهای که ما به صورت رسمی از آن استفاده میکنیم (لهجه رسمی تلویزیون و زبان متعارف مطبوعات و کتابها) به کار نمیبرند، بلکه از گسترههای متفاوت واژگانی، از لهجههای بسیار مختلف و از ساختارهای شناختی - زبانشناختی بسیار گوناگونی استفاده میکنند. (3) همین امر سبب شده و میشود که ما دائماً شاهد شکلگیری هویتهای متعددی در سطوح مختلف قومی، محلی و جماعتی در کشورمان باشیم. با وجود این، چنین هویتهایی لزوماً «تعلقهای هویت» یکسانی را ایجاد نمیکنند. برخی از هویتها در سطح قومی قدرتمندتر هستند (برای مثال کردی)، برخی دیگر در سطح طایفهای (برای مثال هویتهای غرب کشور مانند لری، لکی، کرمانشاهی، عربی و غیره) و برخی دیگر نیز در سطح شهری (برای مثال هویتهای اصفهانی، تبریزی، اردبیلی، مشهدی و غیره)؛ بنابراین قانون خاصی در این زمینه وجود ندارد هر چند میتوان مؤلفههایی را برای سنجش شدت تعلق هویتی تعیین کرد. برای نمونه: میزان پایبندی به اقامت در محل یا برعکس مهاجرت از آن؛ میزان اهمیت دادن به زبان یا لهجه محلی؛ میزان استفاده از عناصر گوناگون فرهنگی مانند هنرها (موسیقی، دکوراسیون منزل، لباسها، غذاها، نامگذاریها و غیره) در سبک زندگی؛ دایره همسرگزینی وغیره.
متأسفانه به دلیل تابویی بودن موضوع هویتهای قومی و محلی در کشور ما که خوشبختانه به تدریج در حال از میان رفتن است و میتوان از آن، بدون هراس از ایجاد حساسیتهای عاطفی و غیر عقلانی و هیجان انگیز له یا علیه مسائل مطرح شده، سخن گفت ما هنوز از پژوهشها و مطالعات لازم برای رسیدن به معیارهایی کمابیش مورد اجماع و یا به سنجههایی برای اندازهگیری که دارای اعتبار حداقلی باشند، برخوردار نیستیم و همه چیزهایی که در این باره گفته میشود، یا بر اساس مفروضات است و یا بر اساس مطالعات موردی محدودی که قابلیت تعمیمپذیری آنها بسیار پرسمان برانگیز است.
با وجود این، این دلیلی نیست که نتوان گروهی از پیش فرضها را در این زمینه مطرح کرد که به مثابه الگویی برای مطالعات جدی در زمینه هویتشناسی و ارزیبای سازوکارهای شکلگیری هویتها مطرح شوند. در اینجا ما سه الگوی متفاوت را مطرح میکنیم که در مقالات بعدی شاید به هر یک از آنها به صورت مفصلتری بپردازیم. (4)
الف. الگوی قومی - قبیلهای: در این الگو با حرکت از تز کهنگرایی قومی (بر خلاف تز جدید دانستن اقوام) تلاش میشود که قومشناسی کشور بر اساس حداقلهایی از اشتراک مانند پهنه سرزمینی، پیشینه واقعی یا مفروض تبارشناختی، زبان واحد یا مجموعهای از لهجههای یک زبان واحد، نام قومی و گروهی از سازوکارها و عناصر فرهنگی مشترک مانند لباس، غذا، مناسک و غیره، تبیین شود و بر این پایه چگونگی شکلگیری شخصیتهای فردی و اجتماعی مشخص شود. از این نظر ما در ایران با اقوام چون آذریها، بلوچها، تالشها، ترکمنها، کردها، گیلکها، لرها، لکها، مازندرانیها و غیره رو به رو هستیم (فکوهی، 1388)؛
ب. الگوی اقلیمی - محیطشناختی: در این الگو موقعیتهای محلی، اقلیمی و محیطی برای تبیین شکلگیری شخصیتها مورد توجه قرار میگیرد. الگوی تعریف شده در انسانشناسی محیط شناختی در این زمینه الگوی معیشتی (بنا بر مدل ماروین هریس (1968) یا نوتطور، گرایانی چون لسلی وایت، 1949) بوده است، یعنی ارتباطی که انسان برای تأمین معیشت خود با محیط برقرار میکرده است. با این صوف در ایران به دلایل بسیار از جمله قرار گرفتن کشور ما در فرایندهای شدید جهانی شدن، باید از این محور بسیار فراتر رفت؛ ولی در حال حاضر حوزههایی چون دو حوزه مازندرانی و گیلک در شمال، سه حوزه جنوب غربی، غرب و شمال غربی، یک حوزه کویری و یک حوزه خلیج فارس، نخستین حوزههای جغرافیایی هستند که بر اساس آنها میتوان الگوسازی شخصیتی اولیهای را پیشنهاد و پژوهش را بر آن اساس آغاز کرد. همچنین شخصیتهای فرهنگی شهرهای ایرانی عموماً از خلال الگوهای هنر و معماری و مناسک با این الگو و الگوی سوم (سبک زندگی) قابل تبیین هستند؛
پ. الگوی سبک زندگی: در این الگو مجموعه شیوههای زیستی یک فرد یا یک گروه اجتماعی و اشکال تداخل، همگرایی یا واگرایی آنها با یکدیگر برای تبیین چگونگی شکلگیری شخصیت در نظر گرفته میشود. این الگو به دلیل شهری شدن شدید ایران در سالهای اخیر و به دلیل بالا رفتن موقعیتهای مادی ناشی از ورود ثروتهای نفتی که سبب تغییر شدیدی در موقعیتهای مادی شده است، الگوی بسیار پیچیدهای است ولی اهمیت آن به صورت روز افزون بیشتر میشود.
در نهایت باید برای پاسخ به این پرسش مطرح شده در ابتدای مقاله، به پیچیدگی الگوها و روابط خاصی اشاره کرد که در ظرفهای مکانی و زمانی مختلف اولویتها را بنا بر گروه اجتماعی مورد بررسی تغییر میدهند و بنابر این نمیتوان جز در روندهایی کلی در این باره اظهار نظر کرد و باید تشخیص اولویتها را بر دوش مطالعات میدانی دقیق گذاشت.
پینوشتها:
1. برای درکی عمیق نسبت به فرهنگ ایرانی، ر. ک: نیولی، 1989.
2. anachronism.
3. پرونده زبان مادری در انسانشناسی و فرهنگ.
4. برای تحلیلی شفاف و واقعبینانه از مواضع و رویکردهای قومشناسی در ایران ر. ک: الینگ، 2013.
فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.