آيت‌الله‌ بروجردي‌ و بهائيان‌

پس‌ از سقوط‌ ديکتاتور پهلوي‌ در شهريور 20، انتظار مي‌رفت‌ که‌ مبارزه‌اي‌ پيگير از سوي‌ روحانيت‌ با عوامل‌ و ارکان‌ نظام‌ ديکتاتوري‌ آغاز شود، اما اين‌ مبارزه‌ به‌ دلايل‌ گوناگون‌ چون: وعده‌هاي‌ سران‌ رژيم‌ (بويژه‌ شاه‌ جوان) به‌ جبران‌ گذشته، بازشدن‌ نسبي‌ فضا براي‌ برگزاري‌ مراسم‌ ديني و از سوي‌ ديگر تبليغات‌ سازمان‌يافته‌ ضداسلامي‌ و انحرافي‌ در جامعه‌ از سوي‌ حزب‌ توده، کسروي‌ و نيز بهائيان‌ که‌ با سوء استفاده‌ از وضعيت‌ آشفته‌ کشور، به‌ تضعيف‌ باورهاي‌ مذهبي‌ جامعه‌ مي‌کوشيدند،
پنجشنبه، 28 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آيت‌الله‌ بروجردي‌ و بهائيان‌
آيت‌الله‌ بروجردي‌ و بهائيان‌
آيت‌الله‌ بروجردي‌ و بهائيان‌

 


 
نويسنده: محمدحسن‌ رجبي‌ (دواني)



نگران از نفوذ!

پس‌ از سقوط‌ ديکتاتور پهلوي‌ در شهريور 20، انتظار مي‌رفت‌ که‌ مبارزه‌اي‌ پيگير از سوي‌ روحانيت‌ با عوامل‌ و ارکان‌ نظام‌ ديکتاتوري‌ آغاز شود، اما اين‌ مبارزه‌ به‌ دلايل‌ گوناگون‌ چون: وعده‌هاي‌ سران‌ رژيم‌ (بويژه‌ شاه‌ جوان) به‌ جبران‌ گذشته، بازشدن‌ نسبي‌ فضا براي‌ برگزاري‌ مراسم‌ ديني و از سوي‌ ديگر تبليغات‌ سازمان‌يافته‌ ضداسلامي‌ و انحرافي‌ در جامعه‌ از سوي‌ حزب‌ توده، کسروي‌ و نيز بهائيان‌ که‌ با سوء استفاده‌ از وضعيت‌ آشفته‌ کشور، به‌ تضعيف‌ باورهاي‌ مذهبي‌ جامعه‌ مي‌کوشيدند، مدتي‌ طول‌ کشيد تا قوام‌ لازم‌ را بيابد و نخست‌ در جنبش‌ ملي‌ کردن‌ صنعت‌ نفت‌ و سپس‌ در خيزش‌ خرداد 42 به‌ نقطه‌ عطف‌ خود نزديک‌ شود. لذا، در بدو امر، بخش‌ عمده‌اي‌ از توجه‌ و تلاش‌ علما، صرف‌ بازستاندن‌ اماکن‌ اشغال‌ شده‌ ديني، احيا شعائر مذهبي، رفع‌ منع‌ حجاب، و مبارزه‌ با تبليغات‌ ضد اسلامي‌ گروههاي‌ مزبور، بويژه‌ بهائيان‌ ـ که‌ مورد سخن‌ ماست‌ ــ گرديد؛ حرکتي‌ که‌ البته، يکسره‌ از صبغه‌ «سياسي» خالي‌ نبود و خصوصا‌ در بحبوحه‌ مبارزه‌ با منع‌ حجاب، مرجعيت‌ شيعه‌ (آيات‌ عظام‌ قمي‌ و بروجردي) تا مرز تهديد دستگاه‌ به‌ قيام‌ پيش‌ رفتند.
نفوذ بهائيان‌ در سطوح‌ اداري‌ کشور که‌ از عصر مشروطه‌ آغاز شده‌ بود، در زمان‌ سلطنت‌ رضاخان‌ ادامه‌ يافت‌ و روز به روز آنها بيشتر بر مناصب‌ کليدي‌ کشور دست‌ يافتند. اين‌ امر، که‌ با تبليغات‌ بهائيگري‌ و اسلام‌ستيزي‌ همراه‌ بود، موجب‌ رنجش‌ و نگراني‌ علما و مردم‌ متدين‌ گرديد. زماني‌ که‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ از نجف‌ به‌ بروجرد بازگشته‌ و در آنجا مورد احترام‌ عموم‌ مردم‌ و اهالي‌ غرب‌ کشور بودند و به‌ تدريس‌ و امامت‌ جماعت‌ و حل‌ و فصل‌ امور شرعي‌ مردم‌ اشتغال‌ داشتند، بهائيان، بروجرد را جولانگاه‌ تبليغات‌ خود قرار داده‌ بودند. به‌ نوشته‌ مرحوم‌ علامه‌ دواني:
«در سالهايي‌ که‌ فرقه‌ ضاله‌ بهائي، فعاليت‌ خود را در بروجرد به‌ خصوص‌ در ادارات‌ دولتي‌ تشديد کرده‌ بودند، معظم‌له‌ مجدانه‌ به‌ مقابله‌ پرداختند. سعي‌ ايشان‌ در ابتداي‌ امر بر اين‌ بود تا از راههاي‌ قانوني‌ جلو فعاليت‌هاي‌ آنها را که‌ روز به روز بيشتر مي‌شد و حتي‌ تا بدانجا رسيده‌ بود که‌ يکي‌ از مدارس‌ ديني‌ شهر را تخريب‌ و به‌ جاي‌ آن دبيرستاني‌ بنا نهادند، سد کنند؛ ولي‌ زماني‌ که‌ بي‌توجهي‌ و مسامحه‌ مرکز را در اين‌ مورد مشاهده‌ نمودند، خود مستقلا‌ دست‌ به‌ کار شده‌ و به‌ عنوان‌ اعتراض‌ به‌ اين‌ امر، از شهر خارج‌ شدند. خبر عزيمت‌ ايشان‌ در اندک‌ مدتي‌ مردم‌ شهر و نواحي‌ را به‌ تظاهرات‌ و اجتماع‌ در تلگرافخانه‌ واداشت. دولت‌ پس‌ از مشاهده‌ اين‌ اوضاع، احساس‌ خطر نموده‌ و سعي‌ در مراجعت‌ ايشان‌ به‌ شهر مي‌نمايد. بزودي‌ محافل‌ و مجالس‌ اشکار بهائي‌ها تعطيل‌ و افراد منحرف‌ از ادارات‌ شهر منتقل‌ مي‌گردند و ايشان‌ با اعزاز تمام‌ به‌ شهر مراجعت‌ مي‌نمايند» .1
آقاي‌ واعظ‌زاده‌ در مصاحبه‌ با مجله‌ حوزه‌ مي‌گويد: «اصلا‌ مبارزه‌ با بهائيت‌ توسط‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ شروع‌ شد. ايشان‌ خطر بهائيت‌ را خيلي‌ جدي‌ مي‌گرفت... آقاي‌ منتظري‌ با يکي‌ از مبلغان‌ بهائيت، مکاتبه‌ داشت‌ و شبهات‌ را پاسخ‌ مي‌داد، مي‌گفت‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ نوشته‌هايي‌ که‌ بين‌ من‌ و آن مبلغ‌ بهائي‌ رد و بدل‌ مي‌شود؛ مي‌بيند» .2
ايشان، در ماه‌ رمضان‌ آن سال، يک‌ ماه‌ تمام‌ منبر رفته‌ و پيرامون‌ مهدويت‌ امام‌ زمان‌عج از قول‌ علماي‌ اهل‌سنت‌ و شيعه‌ و رد‌ نظرات‌ بهائيان، به‌ نحوي‌ مستدل‌ سخن‌ گفتند.3 پس‌ از ورود به‌ قم‌ نيز، با اشاره‌ به‌ روشي‌ که‌ در ارائه‌ مباحث‌ بر ضد بهائيان‌ در بروجرد داشتند «به‌ جناب‌ آيت‌الله‌ صافي‌ توصيه‌ کردند که‌ کتابي‌ با همين‌ سبک‌ [مستدل‌ و با استناد از روآيات‌ عامه‌ و خاصه] درباره‌ حضرت‌ به‌ رشته‌ تحرير درآور و مقدمات‌ نگارش‌ کتاب‌ ارزشمند منتخب‌الاثر از همين‌ جا فراهم‌ آمد» .4
به‌ گفته‌ آيت‌الله‌ سبحاني: سال‌ 1331 مرحوم‌ بروجردي‌ جمعي‌ از فضلاي‌ آن روز حوزه‌ (نظير حضرات‌ آقايان‌ حسينعلي‌ منتظري، ابراهيم‌ اميني‌ و احمدي‌شاهرودي) را براي‌ خنثي‌ کردن‌ تبليغات‌ بهائيان‌ به‌ فريدن‌ اصفهان‌ اعزام‌ کرد.5
پس‌ از کودتاي‌ 28 مرداد و سرکوب‌ احزاب‌ و جمعيتهاي‌ سياسي، و سيطره‌ جو‌ خفقان‌ و سانسور بر کشور، نفوذ بهائيان‌ در دستگاههاي‌ دولتي‌ گسترش‌ يافت‌ تا آنجا که‌ عبدالکريم‌ ايادي‌ (از خانواده‌ قديمي‌ و متنفذ بهائي) پزشک‌ مخصوص‌ و محرم‌ اسرار شاه‌ شد. ارتشبد حسين‌ فردوست، ضمن‌ ارائه‌ اطلاعات‌ ارزشمندي‌ راجع‌ به‌ ميزان‌ نفوذ و قدرت‌ او و بهائي‌ها در دربار، دولت‌ و ارتش‌ پهلوي، او را «سلطان‌ واقعي» و بدون‌ تاج‌ و تخت‌ و «راسپوتين‌ ايران» مي‌نامد که‌ بيش‌ از هشتاد شغل‌ پولساز داشت.6
تير 1334 طي‌ نامه‌اي‌ به‌ نخست‌وزير، با اشاره‌ به‌ پيگيري‌ ناقص‌ او در اجراي‌ نظريات‌ ايشان‌ راجع‌ به‌ بهائيان‌ که‌ به‌ نظر شاه‌ رسيده‌ بود، متذکر مي‌شود که‌ نامه‌ ايشان‌ به‌ شاه‌ متضمن‌ چاره‌جويي‌ بود و درخواست‌ شده‌ بود که‌ در صورت‌ عدم‌ پاسخگويي‌ قوانين‌ موجود، قوانين‌ لازمه‌ را در مجلس‌ تصويب‌ کنند تا عمليات‌ سابقه‌ اين‌ فرقه‌ دوباره‌ تکرار نشود.8با توجه‌ بدانچه‌ گفته‌ شد مرحوم‌ فلسفي‌ تصميم‌ گرفت‌ در رمضان‌ 1334، در سخنراني‌هاي‌ خود که‌ مستقيما‌ از راديو پخش‌ مي‌شد به‌ افشاي‌ خطر سياسي‌ بهائيان‌ در کشور پردازد. وي‌ در اين‌ زمينه‌ با آيت‌الله‌ بروجردي‌ مشورت‌ کرد و پس‌ از موافقت‌ و دستور آيت‌الله، جريان‌ را به‌ اطلاع‌ شاه‌ نيز رساند و چنان که‌ گذشت، با موافقت‌ شاه‌ روبه‌رو گرديد.9 وي‌ سپس‌ از وعاظ‌ تهران‌ خواست‌ که‌ در منابر حساس‌ ماه‌ رمضان، يکصدا بر خطر رسوخ‌ بهائيان‌ در اداره‌ امور کشور تاکيد و به‌ مردم‌ هشدار دهند.10 خود نيز از آغاز رمضان، در سخنرانيهاي‌ مهييج‌ و پرشور خود، بشدت‌ به‌ بهائيان‌ حمله‌ کرد و با وجود تهديدات‌ عَلَم‌ (وزير کشور) و شاه11، همچنان‌ به‌ سخنان‌ خود ادامه‌ داد.
نفوذ و قدرت‌ روزافزون‌ بهائيان‌ در پستهاي‌ حساس‌ سياسي، اقتصادي‌ و اداري‌ کشور، و تشنج‌آفريني‌ها و جنايات‌ هولناک‌ صهيونيست‌مابانه‌ آنان نسبت‌ به‌ مسلمانان‌ در جاي‌ جاي‌ کشور، و بي‌تفاوتي‌ و بعضا‌ همدستي‌ ماموران‌ دولتي‌ با ايشان‌ در طول‌ آن سالها، چنان‌ نفرت‌ و انزجار عميق‌ و وسيعي‌ بين‌ مردم‌ مسلمان‌ نسبت‌ به‌ بهائيان‌ ايجاد کرده‌ بود که‌ پس‌ از پخش‌ سخنان‌ مهيج‌ و افشاگرانه‌ فلسفي‌ از راديو، مردم‌ يکباره‌ خروشيدند و تظاهرات‌ پرشکوهي‌ عليه‌ بهائيان‌ به‌ راه‌ انداختند و مجدانه‌ در صدد برامدند که‌ براي‌ هميشه‌ ريشه‌ و اثار آنها را از کشور برکنند.
رژيم‌ شاه‌ که‌ انتظار چنان‌ واکنش‌ گسترده‌اي‌ را از سوي‌ مردم‌ نداشت، ناچار با آنان همصدا شد و پيش‌ از آن‌که‌ کنترل‌ امور را از دست‌ دهد، وارد عمل‌ گرديد و مراکز بهائيان‌ را قبل‌ از تصرف‌ از سوي‌ مردم، اشغال‌ کرد. (اين‌ نکته‌ حائز اهميت‌ است‌ که‌ در اعلاميه‌ها و سخنان‌ مقامات‌ دولتي، به‌ جاي‌ تاکيد بر «تصرف» حظيره‌القدس‌ و ساير مراکز بهائيان، همواره‌ واژه‌ «اشغال» به‌ کار مي‌رفت‌ که‌ اعتراف‌ تلويحي‌ به‌ مالکيت‌ فرقه‌ بر آن مراکز را دربر داشت). به‌ عبارت‌ ديگر، ماموران‌ نظامي‌ و انتظامي‌ با اشغال‌ خطيره‌القدس‌ و ساير مراکز بهائيان‌ در کشور، از آنها در مقابل‌ خشم‌ ويرانگر مردم‌ مسلمان‌ حراست‌ کردند.
به‌ قول‌ مرحوم‌ فلسفي: «هيجان‌ عمومي‌ و نگراني‌ از حرکت‌ مردم، شاه‌ را بر آن داشت‌ که‌ دستور بسته‌ شدن‌ حظيره‌القدس‌ را صادر کند و به‌ دنبال‌ آن، نيروهاي‌ فرماندار نظامي‌ آنجا را اشغال‌ کردند. او در ابتدا اين‌ کار را اقدامي‌ مذهبي‌ جلوه‌ داد و خود را مصمم‌ به‌ برخورد با بهائي‌ها وانمود کرد و به‌ همين‌ دليل‌ نيز جامعه‌ روحانيت‌ از وي‌ تشکر نمود و آن اقدام‌ را مورد حمايت‌ قرار داد» .12 آيت‌الله‌ ميرسيد محمد بهبهاني‌ در تلگرامي‌ به‌ شاه‌ (18 ارديبهشت‌ 34) از اقدامش‌ در بستن‌ حظيره‌القدس‌ تشکر کرد و در تلگرام‌ ديگر به‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ آن روز را براي‌ مردم‌ عيد شمرد. آقاي‌ بروجردي‌ نيز در پاسخ، تلگرامي‌ به‌ اين‌ شرح‌ مخابره‌ کرد: «تلگراف‌ مبارک، حاکي‌ از اقدام‌ شخص‌ اعليحضرت‌ همايوني‌ در بستن‌ و ضبط‌ محوطه‌اي‌ که‌ فقط‌ براي‌ تبليغات‌ ضد ديانت‌ مقدسه‌ اسلام‌ ـ که‌ طبعا‌ موجب‌ عدم‌ وحدت‌ مليت‌ است‌ و بلکه‌ ضد استقلال‌ مملکت‌ و ضعيف‌ نمودن‌ مقام‌ سلطنت‌ بنا شده‌ ـ موجب‌ مسرت‌ گرديد. البته‌ عموم‌ مسلمانان‌ جهان‌ و علماي‌ اعلام، بلکه‌ حضرت‌ ولي‌ عصر ارواحناله‌ الفداه‌ از اين‌ اقدام‌ مسرور هستند. مي‌توان‌ گفت‌ به‌ نظر عقلاي‌ مملکت، از وظايف‌ حتميه‌ سلطنت‌ به‌ شمار مي‌رود. مرجو آن‌که‌ خداوند عز شانه، ديانت‌ مقدسه‌ اسلام‌ و سلطنت‌ ايران‌ را از گزند دشمنان‌ و اخلالگران‌ حفظ‌ فرموده‌ و وجود مبارک‌ را براي‌ مسلمين‌ مستدام‌ بدارد» .13
متعاقب‌ آن در 20 ارديبهشت، 5 تن‌ از علماي‌ تهران‌ براي‌ ابراز تشکر از اقدام‌ شاه‌ در بستن‌ حظيره، در کاخ‌ مرمر با شاه‌ ملاقات‌ کردند.14 آيت‌الله‌ بروجردي‌ نيز در نامه‌اي‌ به‌ آقاي‌ فلسفي، ضمن‌ تقدير و تشکر از سخنراني‌هاي‌ ايشان، به‌ ادامه‌ مبارزه‌ و مقابله‌ جدي‌ با بهائي‌ها تاکيد کرد: «...خدمات‌ پرقيمتي‌ را که‌ اين‌ چندروزه‌ نسبت‌ به‌ ديانت‌ مقدسه‌ اسلام، بلکه‌ مطلق‌ ديانات‌ و نسبت‌ به‌ قران‌ کريم‌ بلکه‌ مطلق‌ کتب‌ سماوات‌ و نسبت‌ به‌ استقلال‌ مملکت‌ و حفظ‌ مقام‌ سلطنت‌ و دولت‌ و ارتش‌ و تمام‌ افراد ملت‌ ايران‌ و مسلمانان‌ جهان‌ آنجام‌ داده‌ايد و مقداري‌ از پرده‌ ضخيمي‌ را که‌ يک‌ حزب‌ سياسي‌ به‌ اسم‌ مذهب‌ بهائي‌ روي‌ منويات‌ خود گسترده‌ و متجاوز از سالها در حدود صد سال‌ [است] که‌ با تشکيلات‌ منظم‌ و صرف‌ پولهاي‌ گزاف‌ مجهول‌المخزن‌ و تبليغات‌ دامنه‌دار خود، علنا‌ بر ضد مذهب‌ رسمي‌ مملکت‌ که‌ بالطبع‌ موجب‌ وحدت‌ مليت‌ است‌ و سرا‌ بر عليه‌ سلطنت‌ و حکومت‌ کوشش‌ مي‌کنند، بالا زده‌ و مقداري‌ از آنها را مکشوف‌ نموده‌ايد، موجب‌ مسرت‌ حقير و عموم‌ مسلمانان، بلکه‌ مسرت‌ حضرت‌ ولي‌عصر ارواحنافداه‌ مي‌باشد» . در ادامه، آسيب‌ حزب‌ بهائيت‌ به‌ استقلال‌ کشور را بسيار شمرده‌ و هشدار داد که‌ اعضاي‌ اين‌ حزب‌ در بسياري‌ از شئون‌ کشور نفوذ کرده‌اند و لازم‌ است‌ ادارات‌ و مراکز حساس‌ و وزارتخانه‌ها از اين‌ عناصر تصفيه‌ شوند.15
علاوه‌ بر منبرهايي‌ که‌ هر روزه‌ ماه‌ رمضان‌ از راديو پخش‌ مي‌شد، مرحوم‌ فلسفي‌ در تاريخ‌ 16، 19 و 20 ارديبهشت‌ همان‌ سال، طي‌ مصاحبه‌هايي‌ با روزنامه‌ کيهان، نظريات‌ و برنامه‌ها و انتظارات‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ و ديگر علما و مردم‌ را تشريح‌ کرد. ايشان‌ بابيت‌ و بهائيت‌ را ساخته‌ و پرداخته‌ استعمار و در خدمت‌ آن دانست‌ و راجع‌ به‌ تشنج‌آفريني‌هاي‌ چند سال‌ اخير بهائيان‌ در کشور، افزود که‌ بر اساس‌ لوحي‌ که‌ از اين‌ فرقه‌ به‌ دست‌ آمده، به‌ آنان بشارت‌ داده‌ شده‌ که‌ در سال‌ 1335 شمسي، در ايران‌ به‌ قدرت‌ خواهند رسيد، لذا اين‌ تشنجات‌ از نظر آنان، مقدمه‌ و زمينه‌ قدرت‌نمايي‌ آنهاست. وي‌ درباره‌ پيگيري‌ مساله‌ خاطرنشان‌ ساخت: «حضرت‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ و آيت‌الله‌ بهبهاني‌ و محافل‌ روحاني، نسبت‌ به‌ طرد فرقه‌ بهائي‌ از جامعه‌ ايراني‌ توجه‌ کامل‌ دارند و پيوسته‌ با دربار، دولت‌ و مجلسين‌ براي‌ از بين‌ بردن‌ آثار آنها در تماسند. اين‌ فعاليت‌ که‌ مورد توجه‌ افکار عمومي‌ است‌ تاجايي‌ که‌ در مسلمانان‌ آرامش‌ خاطر به‌ وجود آيد دنبال‌ خواهد شد» . راجع‌ به‌ ساختمان‌ حظيره‌ نيز يادآور شد: «پس‌ از مشاورات‌ زياد، مقامات‌ روحاني‌ و دولتي‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيده‌اند که‌ بايد عمارت‌ حظيره‌القدس‌ را ويران‌ کرد، چون‌ اگر باقي‌ بماند هر مؤ‌سسه‌اي‌ هم‌ در آن کار کند، باز بهائي‌ها به‌ عنوان‌ يک‌ «مکان‌ مقدس» از آن، استفاده‌ تبليغاتي‌ خواهند کرد... بنابراين‌ محو آثار و بقاياي‌ آنها نيز حتمي‌ و واجب‌ است» .
همچنين، ضمن‌ بيان‌ مخالفت‌ روحانيت‌ با هر گونه‌ بي‌نظمي‌ و تاکيد بر انجام‌ اقدامات‌ قانوني، افزود: «در مذاکراتي‌ که‌ امروزه‌ با آقاي‌ علم، وزير کشور، به‌ عمل‌ آمد ايشان‌ اظهار داشتند که‌ امر مبارزه‌ با فرقه‌ بهائي‌ مورد توجه‌ کامل‌ دولت‌ است‌ و ديشب‌ نيز در هيات‌ دولت‌ مورد مشاوره‌ قرار گرفت‌ و قرار است‌ بسياري‌ از نمايندگان‌ مجلس، آمادگي‌ خود را در تصويب‌ طرح‌ وکلاي‌ مجلس‌ شوراي‌ ملي، تصميم‌ لازم‌ اتحاذ کنند. بسياري‌ از نمايندگان‌ مجلس، آمادگي‌ خود را در تصويب‌ طرح‌ غيرقانوني‌ شناختن‌ فرقه‌ بهائي‌ اعلام‌ داشته‌اند. چون‌ موکلين‌ شهرستان‌ها با تلگراف‌ها و نامه‌ها و تقاضاهاي‌ خود، از وکلا مي‌خواهند که‌ هرچه‌ زودتر در اين‌ باره‌ تصميمي‌ اتخاذ و براي‌ ريشه‌کن‌ کردن‌ بقاياي‌ اين‌ فرقه‌ اقدام‌ کنند و من‌ اطمينان‌ دارم‌ که‌ وکلاي‌ مجلس، مسلمان‌ و علاقه‌مند به‌ دين‌ مبين‌ اسلام‌ بوده‌ و در اجراي‌ تقاضاهاي‌ موکلين‌ خود کوشا مي‌باشند. وکلاي‌ اقليتهاي‌ کليمي، ارمني‌ و زرتشتي‌ نيز با عصبانيت‌ تمام، نسبت‌ به‌ فرقه‌ بهائي‌ ابراز تنفر مي‌کنند و حتي‌ در اين‌ باره‌ پيشقدم‌ شده‌ و با عده‌اي‌ از نمايندگان‌ مسلمان، براي‌ تصويب‌ طرح‌ غيرقانوني‌ شناختن‌ فرقه‌ بهائي، فعاليت‌ مي‌کنند» .16
اما برغم‌ انتظار علما در پيگيري‌ مساله‌ و آنجام‌ اقدامات‌ عملي‌ در آن باره، دولت‌ پس‌ از ماه‌ رمضان‌ هيچ‌ اقدامي‌ نکرد و طرح‌ تعدادي‌ از نمايندگان‌ مجلس‌ شوراي‌ ملي‌ مبني‌ بر غيرقانوني‌ بودن‌ فرقه‌ بهائي‌ و اخراج‌ آنها از ادارات‌ دولتي‌ نيز به‌ بهانه‌ «مطالعه‌ و بررسي‌ کامل» ، ناکام‌ ماند.17 مدتي‌ بعد حتي‌ حظيره‌القدس‌ و ديگر مراکز ديگر بهائيان‌ که‌ به‌ اشغال‌ فرمانداري‌ نظامي‌ درآمده‌ بود، به‌ آنها بازگردانده‌ شد.18 در آن شرايط، امام‌ خميني‌ نيز از کساني‌ بود که‌ بر تداوم‌ مبارزه‌ با بهائيت‌ و پاکسازي‌ دستگاههاي‌ دولتي‌ از نفوذ آنها پاي‌ مي‌فشرد و در ملاقات‌ با آيت‌الله‌ بروجردي‌ بر لزوم‌ پيگيري‌ امر تاکيد مي‌کرد.19
هر چند که‌ آيت‌الله‌ بروجردي‌ از سالها پيش‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيده‌ بود که‌ رژيم‌ پهلوي‌ به‌ دليل‌ نفوذ بهائيان‌ در دستگاههاي‌ دولتي‌ و وابستگي‌ رژيم‌ به‌ قدرتهاي‌ خارجي، جرات‌ اقدام‌ لازم‌ عليه‌ بهائيان‌ را ندارد و لذا از آن مايوس‌ شده‌ بود، اما تا پايان‌ عمر مبارزه‌ با بهائيان، از دغدغه‌هاي‌ اصلي‌ وي‌ بود. از اين‌رو به‌ امر ايشان؛ مرحوم‌ علامه‌ دواني‌ در 1338ش‌ مامور ترجمه‌ جلد 13 بحارالانوار گرديد. علامه‌ دواني‌ جريان‌ ديدار خود با آيت‌الله‌ بروجردي‌ و اصرار و تاکيد ايشان‌ در ترجمه‌ آن کتاب‌ را به‌ اجمال‌ شرح‌ داده‌اند که‌ بيانگر توجه‌ فراوان‌ آن مرحوم‌ به‌ مبارزه‌ با تبليغات‌ بهائيان‌ است. سرانجام‌ کتاب‌ در اواخر شعبان‌ 1380 (بهمن‌ 39) منتشر شد و مرحوم‌ دواني‌ قبل‌ از آغاز ماه‌ رمضان، يک‌ نسخه‌ از آن را توسط‌ آقا محمدحسن‌ (فرزند آيت‌الله‌ بروجردي) به‌ ايشان‌ داد. آقا محمدحسن‌ (فرزند آيت‌الله) نقل‌ مي‌کرد: «وقتي‌ کتاب‌ مهدي‌ موعود را به‌ ايشان‌ دادم‌ به‌ قدري‌ خوشحال‌ شد که‌ حد نداشت. پيوسته‌ آن را مي‌خواندند و بعد از مطالعه‌ هم‌ در طاقچه‌ پشت‌ سرشان‌ مي‌گذاشتند. اغلب‌ شبهاي‌ ماه‌ رمضان‌ را به‌ مطالعه‌ آن مشغول‌ بودند و به‌ شما دعا مي‌کردند و مي‌گفتند: بسيار خوب‌ ترجمه‌ و چاپ‌ شده‌ است» .20
مخلص‌ کلام‌ آن که‌ در بين‌ مراجع‌ شيعه، آيت‌الله‌ بروجردي‌ بيش‌ از ديگران‌ نسبت‌ به‌ امر بهائيت‌ حساسيت‌ نشان‌ مي‌داد و مبارزه‌ با آن را به‌ صورت‌ فردي‌ يا جمعي‌ و در ابعاد سياسي‌ و فرهنگي‌ تا پايان‌ حيات‌ پربرکتش‌ ادامه‌ داد.

پی نوشت :

1. علي‌ دواني. مفاخر اسلام. جلد دوازدهم: آيت‌الله‌ عظمي‌ بروجردي...، تهران: مرکز اسناد انقلاب‌ اسلامي، چاپ‌ چهارم، با تجديدنظر و اضافات، 1379، صص‌ 110ـ‌ 109 و 112.
2. مجله‌ حوزه، ش‌ 44ـ‌ 43، صص‌ 235ـ‌ 231.
3. علي‌ دواني. مفاخر اسلام. جلد دوازدهم: آيت‌الله‌ عظمي‌ بروجردي...، تهران: مرکز اسناد انقلاب‌ اسلامي، چاپ‌ چهارم، با تجديدنظر و اضافات، 1379، صص‌ 110ـ‌ 109 و 112.
4. «نقدها را بود ايا که‌ عياري‌ گيرند؟» ، علي‌ حقيقت‌جو، چشم‌انداز ايران، خرداد و تير 1379، ش‌ 5، ص‌ 47
5. به‌ نقل‌ از آيت‌الله‌ سبحاني
6. نقدها را بود ايا که‌ عياري‌ گيرند؟، همان، ص‌ 47.
7. ظهور و سقوط‌ سلطنت‌ پهلوي. ج‌ 1: خاطرات‌ ارتشبد سابق‌ حسين‌ فردوست. انتشارات‌ اطلاعات، 1369، صص‌ 374 و 375.
8. خاطرات‌ و مبارزات...، صص‌ 190ـ‌ 189.
9. محمدحسين‌ منظورالاجداد، مرجعيت‌ در عرصه‌ اجتماع‌ و سياست، تهران، شيرازه، 1379، صص‌ 499ـ‌ 498.
10. همان، ص‌ 191.19. همان.
11. همان، صص‌ 196ـ‌ 192؛ گفتگوهاي‌ من‌ با شاه‌ (خاطرات‌ محرمانه‌ اسدالله‌ عَلَم)، زير نظر عبدالرضا هوشنگ‌نهاوندي. تهران، طرح‌ نو، چاپ‌ سوم، تابستان‌ 1371، صص‌ 67ـ‌ 66.
12. خاطرات‌ و مبارزات...، صص‌ 193 و 194.
13. همان.
14. همان.
15. همان، ص‌ 195.
16. همان، صص‌ 196 و 197.
17. به‌ نوشته‌ مرحوم‌ علامه‌ دواني‌ «بعد از ماه‌ رمضان‌ [1334 شمسي] که‌ لايحه‌ غيرقانوني‌ بودن‌ بهائيت‌ را به‌ مجلس‌ بردند تا وکلا آن را تصويب‌ کنند و رسما‌ غيرقانوني‌ باشند و اشخاص‌ منتسب‌ به‌ آنها را از ادارات‌ دولتي‌ طرد و جلو فعاليتهاي‌ خائنانه‌ آنها را بگيرند، سردار فاخر حکمت، رئيس‌ وقت‌ مجلس‌ شوراي‌ ملي، جلو آن را گرفت‌ و گفت: مساله‌ بهائي‌ها و جلوگيري‌ از فعاليت‌ آنها يک‌ مساله‌ مذهبي‌ است‌ و جاي‌ آن مجلس‌ نيست.» ايشان‌ در ادامه‌ مي‌نويسد: «سر و صداي‌ زيادي‌ به‌ راه‌ افتاد و بگومگوها شد که‌ چرا آن فرد خائن، جلو اين‌ کار را گرفت. در نتيجه‌ لايحه‌ مسکوت‌ ماند و کم‌کم‌ از حدت‌ موضوع‌ کاسته‌ شد. آيت‌الله‌ فقيد از وقفه‌ کار، فوق‌العاده‌ ناراحت‌ بودند. من‌ همان‌ موقع‌ مقاله‌اي‌ در هفته‌نامه‌ نداي‌ حق‌ نوشتم‌ و سخت‌ به‌ سردار فاخر تاختم. وقتي‌ به‌ منزل‌ آقاي‌ فلسفي‌ رفتم، گفت: مقاله‌تان‌ را خواندم، بسيار عالي‌ بود.» نقد عمر؛ زندگاني‌ و خاطرات، تهران، نشر رهنمون، 1382، ص‌ 216.
18. علامه‌ دواني، دليل‌ عمده‌ ناکامي‌ آن اقدام‌ را اقدامات‌ لابي‌ بهائيان‌ و فشار سياسي‌ روِ‌ساي‌ جمهور وقت‌ امريکا و انگلستان‌ و درخواست‌ نخست‌وزير وقت‌ هند از دولت‌ ايران‌ مي‌داند. همان، ص‌ 215.
19. «بيان‌ وصف‌ تو گفتن‌ نه‌ حد امکان‌ است. گفتگو با استاد جعفر سبحاني» . کيهان‌ فرهنگي، سال‌ ششم، خرداد 1368، شماره‌ 3، ص‌ 2.
20. علي‌ دواني. زندگاني‌ زعيم‌ بزرگ‌ عالم‌ تشيع‌ آيت‌الله‌ بروجردي. تهران: چاپ‌ دوم، با تجديدنظر و اضافات‌ 1371، ص‌ 358ـ‌ 356.

منبع:ايام 29




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.