آخرالزمان در سينماي امروز (2)
نويسنده: سعيد مستغاثي
نگاهي به فيلم طالع نحس:666
در روز ششم ژوئن 1976، فيلم «طالع» (که با نام «طالع نحس» در ايران به نمايش درآمد) به کارگرداني «ريچارد دانر» روي پرده رفت و کمپاني سازندهاش براي نمايش آن بر روي تاريخ نمايش فيلم يعني 6/6/ 1976 تأکيد فراواني کرد تا به عدد 666 در سمت راست تاريخ مزبور برسد. همان کاري که 30 سال بعد هم براي بازسازي آن انجام شد و به رغم اينکه عنوان اصلي فيلم «طالع 666» است، امّا بر روي تاريخ نمايش آن يعني 6/6/2006 (به صورت 6/6/06) تبليغات مفصلي صورت گرفت تا تمرکز مخاطب را بر عدد فوق هدايت نمايند.
شايد بسياري از تماشاگران آثار سينماي آمريکا مطّلع باشند که در برخي فيلمهاي هراس ماورايي که به داستان شيطان و اعوان و انصارش ميپردازد، شمارة 666 همواره به عنوان علامت و عدد شيطان معرفي شده است. حتّي در فيلم کمدي «مسحور» با بازي «برندن فريزر» که معاملهاي فاوست گونه با شيطان (با ايفاي نقش اليزابت هرلي) انجام ميداد، هرگاه که ميخواست توسط خانم شيطان از دنياي رؤيايياش به جهان واقعيت برگردد و ناچار بود با وي تماس بگيرد، به وسيلة دستگاه موبايلي که در اختيارش گذاشته شده بود، شمارة 666 را ميگرفت!!
در بسياري از مناطق آمريکا يا اروپا، بنا بر اعتقاداتي که در بخش مکاشفة رويدادهاي آخر زمان از عهد جديد کتاب مقدّس هم آمده است، شمارة 666، عددي نحس به شمار ميآيد.1
حتّي سال گذشته در خبرها آمد که عده زيادي از مردم در روز ششم ژوئن يعني همان 6/6/2006 به سرکار خود نرفته و براي دور ماندن از بلاياي آسماني در خانه ماندهاند!! در همان خبرها هم آمده بود که برعکس اين عدة، تعدادي ديگر عدد فوق را خوش يمن قلمداد نموده و حتّي اجراي برنامههاي مهم خود از قبيل برگزاري مراسم عقد و عروسي را به آن روز انداختهاند!!
امّا براي درک بهتر مطلب ناچارم به کتاب و فيلم «رمز داوينچي» ارجاع بدهم که در مقالة مربوط به آن (در همين ماهنامه) نوشتم، کليد رمز گشايي بسياري از آثار سؤال برانگيز سينماي هاليوود بوده، هست و خواهد بود.
در آن فيلم و داستان در قالب يک ماجراي معمايي، بسياري از علائم و نشانههاي منتسب به شرک و شيطان را جعل کليساي قرون وسطي و پادشاهاني همچون کنستانتين ميداند که براي مخفي کردن اصل و حقيقت مسيحيت، علامتها و نشانههاي مهم مذاهب پيش از آن همچون ستارة پنج پر را منتسب به شيطان دانستند و بالعکس نشانههاي شرک آميز را با دين مسيح درآميختند. جالب اينکه در همين کتاب، شيطاني خواندن اينگونه علائم را نتيجة فيلمها و آثار سينماي هاليوود ميداند! در بخشي از نخستين ديدار مشترک بازرس فرانسوي و پروفسور آمريکايي با جسد مرموز در موزة لوور، بازرس به پروفسور ميگويد:
«آقاي لنگدن، ستارة پنج پر بايد مربوط به شيطان باشد. شما آمريکاييها با فيلمهاي ترسناک خود اين را ثابت کرديد.»
لنگدن اخم کرد. حق با او بود. هاليوود ستارة پنج پر را سمبل شيطان نشان ميداد، در حالي که ريشة ستاره، خدايي بود... .
و حالا در کتاب و فيلم فوق که از دل همان هاليوود به در آمده، پرفسور لنگدن ميگويد:
«من به شما اطمينان ميدهم، بي توجه به آنچه در فيلمها ديدهايد، تفسير شيطاني ستارة پنج پر غلط و نادرست است. هر چند سمبل زنانگي است، در گذر سالها مفهوم آن تحريف شده است. خيلي عادي است که در زمان شکلگيري قدرتي جديد، سمبلهاي قديمي تغيير ماهيـّت بدهند، براي مثال سه شاخة قدرت به چنگال دو شاخة شيطان، کلاه نوک تيز مرد عاقل به نشان جادوگري و سمبلهاي الهي به علامتهاي شيطاني تبديل شوند... .
در دنبالة همين نشانه شناسي «رمز داوينچي» است که به همان عدد معروف 666 هم برميخوريم و در پايان فيلم ، به تعبير متفاوتي از آن ميرسيم. در همان ابتداي ورود پروفسور آمريکايي به موزه لوور پاريس، با هرمهايي شيشهاي مواجه ميشويم که هر يک از 666 قطعه شيشه ساخته شدهاند و در کتاب تأکيد ميشود که لنگدن ميخواست دراينباره نظر بازرس را بداند که آيا آن را عدد شيطان ميداند؟
در پايان فيلم، همين هرمهاي 666 قطعهاي، پروفسور را به نهانگاه ابدي جام مقدّس و راز مسيحيت حقيقي (به زعم نويسنده و سازندگان فيلم) رهنمون ميسازد و در حقيقت اين علامت پاگان (شرک آميز و شيطاني) را نشانهاي مقدّس و رهايي بخش تلقي ميکند.
حالا به خوبي ميتوان وراي آثاري همچون «طالع نحس» و امثال آن را تحليل نمود و حلّاجي کرد. به خاطر دارم در همان زمان(در سالهاي اوّل پيروزي انقلاب) که فيلمهاي «طالع نحس»، به خصوص قسمت دوم آن را بر روي نوارهاي ويدئويي بتاماکس ميديديم، بعضي تحليل ميکردند که در اين فيلمها، قصد سازندگان، به نوعي تبليغ صهيونيسم و شکستناپذيري آن و همچنين سرنوشت محتومش براي غلبه بر دنيا بوده است، اگرچه «ديمين» يعني شخصيت اصلي فيلم به عنوان سمبل اين تبليغ، ظاهراً کودکي معصوم است که حتّي از سرنوشت خود متنفر نشان داده ميشود(در صحنهاي از قسمت دوم فيلم «طالع نحس» که در سال 1978 به کارگرداني «دان تيلر» و با بازي «ويليام هولدن» روي پرده رفت، ديمين که در اين قسمت، نوجواني 13-14 ساله شده و تحت سرپرستي عمويش قرار دارد، در مدرسة نظام از زبان مسئولش ميشنود که مأموريتي خاص دارد و نشانة آن مأموريّت، عدد 666 در فرق سرش است، وقتي آن عدد را در ميانة موهايش مييابد، به شدت ناراحت شده و حتّي قصد خودکشي دارد که همان مسئول، وي را از اين کار بازداشته و تقديرش را چنين ميداند.) از قضا معصوم نشان دادن عامل اصلي اجراي فرامين شيطان و تلاشش براي گريز از اين طالع ناخواسته، به نوعي توانست حس ترحم و هواداري برخي مخاطبان فيلم را به شکل عجيبي برانگيزد. (همانطور که در نسخة 2006، در سکانسي که پدر، ديمين را براي کشتن به کليسا برده و بچه در زير چاقوي آختة او دست و پا ميزند و کمک ميخواهد، تماشاگر ناخودآگاه نسبت به کودک احساس ترحم مينمايد! اين همان جادو و سحر هاليوود است که حتّي موحّدان و خداپرستان را هواخواه قطب شيطاني ميگرداند!!) همچنين يافتن تصوير آن کودک توسط عمو خواندهاش بر ديوار اسراييل در اورشليم (در همان فيلم دهة هفتاد) در حالي که دست موجودي عجيب و غريب بر سرش قرار داشت، تأييد ديگري بر نظرية صهيونيستي بودن درونماية فيلم تعبير و تفسير ميشد.
در بازسازي فيلم فوق که سال گذشته بر پردة سينماهاي جهان رفت، دقيقاً همان وقايع و سير اتفاقية فيلم سي سال پيش، البته با بازيگران و دستاندرکاران تازهاي به نمايش درآمد.
نوزاد «رابرت تورن»، سفير آمريکا به طور مرموزي در بيمارستان جان ميسپارد و او براي اينکه همسرش دچار ناراحتّي نشود، به پيشنهاد کشيشي در همان بيمارستان، نوزاد ديگري را به فرزندي قبول ميکند و نام وي را «ديمين» ميگذارد. به تدريج رفتارهاي عجيب و غريبي از ديمين سر ميزند و پرستارش نيز در مراسم تولد پنج سالگياش به طرز تکان دهندهاي خودکشي ميکند. کشيشي به نام پدر «برنان» به رابرت تورن هشدار ميدهد که ديمين فرزند انسان نيست ولي رابرت باور نمي کند تا اينکه ابتدا همسرش در حادثهاي مجروح شده و سپس به شکل مرموزي ميميرد. عکاسي، حقايق باورنکردني را براي تورن شرح ميدهد و براي کشف ماجرا همراه او راهي فلسطين و اسراييل ميشود. ديگر براي تورن ثابت شده که بايد ديمين را با خنجرهاي مقدّس از بين ببرد، خصوصاً که عکاس نيز در حاثهاي جان ميسپارد. امّا تلاش رابرت تورن براي کشتن ديمين در کليسا، با دخالت پليس و به قتل رسيدن تورن بي نتيجه ميماند.
البته واضح است که يکي از مهمترين دلايل اين بازسازي نعل به نعل، حضور «ديويد سلتزر» به عنوان فيلمنامه نويس است که سي سال بعد، براي ساخته شدن فيلم «طالع 666»، پيروي از کليشههاي روز سينماي هاليوود، باعث شده که کارگردان آن يعني جان مور از نماهاي شوکآور همراه افکتهاي رايج (که به هيچ وجه در نسخة دهة هفتاد سابقه نداشت) استفاده کند.
امّا حالا شايد با توجه به فيلم «رمز داوينچي» خيلي راحتتر بتوان در مورد «طالع نحس» صحبت کرد. در دو صحنة فيلم همان عدد 666 مشاهده ميشود. يکبار توسط عکسهاي همان عکاس ياد شده از جسد پرستاري که خودکشي کرد و عدد 666 بر قسمتي از دست راستش نقش بسته بود و ديگري وقتي تورن، آن را در ميان موهاي ديمين و بر فرق سر او مشاهده مينمايد.
به نظر ميرسد که ديمين و حاميانش در جهت عملي ساختن همان تفکر 666 که در «رمز داوينچي» رازش برملاشد، تصوير ميشوند و البته نمايش پيدرپي اين دو فيلم نيز نميتواند خالي از تعبير و تفسير مربوط باشد. تفکري که بنا به اظهار همان فيلم، از «انجمن سرّي خانقاه يهود» و از اوايل هزارة دوم ميلادي برميآيد که امروزه در برخي از فرقههاي تصوّف يهود همچون «کابالا» تبلور يافته است. تفکري که انديشة صهيونيسم را براي دستيابي به اهدافش ياري ميدهد.
در جملاتي که پدر برنان در صحنهاي از فيلم به نقل از کتاب مقدّس نقل ميکند و بعداً هم در صحبتهاي مابين رابرت تورن و عکاس براي گشودن راز ديمين چند بار نقل ميشود، گفته ميشود که: «وقتي قوم يهود به صهيون باز گردد و ستارة دنبالهداري آسمان را بشکافد و...او از درياي ابدي برميخيزد و ارتشي در کرانههاي آن به وجود ميآورد تا هرکس در مقابل برادرش بايستد...»
اين نوع تفکر آخرالزماني که بهتر است (همچنانکه در همان اوّل فيلم هم از قول کشيشي گفته ميشود) در اينجا باور «آرماگدوني» ناميده شود، در بسياري از آثار به اصطلاح ترسناک هاليوود به شيوههاي گوناگون تبليغ شده است و هرگونه مقابله با آن بيهوده تلقي ميشود.
در ابتداي همين فيلم «طالع نحس» از قول کشيشي که بر روي نشانههاي آخرالزمان تحقيق کرده است، همة آن نشانهها به نقل از بخش «مکاشفة رويدادهاي آخرالزمان» عهد جديد کتاب مقدّس با ذکر مصاديق روشن از وقايع روز، نشان داده ميشود. براي مثال در بخش بيان رؤياي هفت شيپور، وقتي ميگويد: «...فرشتة دوم شيپور را نواخت، ناگاه چيزي مثل کوهي بزرگ و آتشين به دريا افتاد...»، تصاوير انهدام برجهاي تجارت جهاني نيويورک در 11 سپتامبر 2001 را ميبينيم. يا هنگامي که از شيپور سوم ميگويد:
«...وقتي فرشته سوم شيپور را به صدا درآورد، ستارهاي شعلهور از آسمان بر روي يک سوم رودخانهها و چشمهها افتاد...و هنگامي که وارد يک سوم آبهاي زمين شد، آنها تلخ گرديدند و بسياري به علّت تلخي آن جان سپردند...» صحنههايي از فاجعة سونامي اخير آسياي جنوب شرقي يا توفان کاترينا در سواحل لوييزيانا را شاهد هستيم.
حرفهاي کشيش عمداً بر اثبات نشانههاي آخرالزمان و آزاد شدن جانوري خبيث يا همان شيطان دلالت دارد ولي از بيان بخش آخر «رؤياي هفت شيپور» به نقل از همان «مکاشفة رويدادهاي آخر زمان» که حکايت از پاياني خوش و «سلطنت ابدي خداوند» دارد، خودداري ميكند و به واقعة پس از شيپور ششم و آزاد شدن جانور عجيبي که ميتواند به تعبير فيلم همان نيروهاي حامي ديمين باشد، بسنده مينمايد تا تماشاگر را در هراس و نااميدي از آخر کار دنيا رها سازد. پدر برنان و عکاس و بالاخره رابرت تورن و همسرش که به نوعي بر واقعيت ديمين آگاه شدهاند، هريک به طريق وحشتناکي به قتل ميرسند و در نهايت اين ديمين است که دست در دست رئيس جمهور آمريکا در جلوي دوربين لبخند ميزند تا سرنوشت محتوم حاکميت نيروهاي شيطاني (البته به زعم سازندگان فيلم) را بر جهان مورد تأکيد قرار دهد. آنچه که در واقع مغاير با آرمان آخرالزماني کليّة اديان الهي و موحّدان در انتظار منجي و حاکميّت خدا به شمار ميآيد.
در کتاب مقدّس در مورد سرنوشت آن جانور عجيب که با شيپور ششم آزاد ميشود، اوّل در باب شانزدهم مکاشفة آخرزمان آمده است:
« ...پس فرشتة اوّل بيرون رفت و وقتي جام خود را بر زمين خالي کرد، در بدن کساني که نشان آن جانور خبيث را داشتند...زخمهايي دردناک و وحشتناک به وجود آمد...فرشتة پنجم جامش را بر تخت آن جانور خبيث ريخت به طوري که تاج و تخت او در تاريکي فرو رفت...»
و سپس در باب بيستم همان مکاشفة کتاب مقدّس نوشته شده:
...شيطان که ايشان را فريب داده بود، به درياچة آتش افکنده خواهد شد. درياچة آتش همان جايي است که با گوگرد ميسوزد و آن جانور خبيث و پيامبر دروغين او شبانه روز تا به ابد در آنجا عذاب ميکشند....
تا پيش از «طالع نحس» در دهة هفتاد، تنها فيلم «بچه رزماري» (رومن پولانسکي- 1969) را به خاطر ميآورم که در آن پيروزي نهايي با نيروهاي شيطاني تصوير شده بود (از قضا حضور «ميافارو» که در آن فيلم بالاخره بچهاي براي شيطان به دنيا آورد، در فيلم 2006 «طالع نحس» به نقش پرستار ديمين که از وي در مقابل نيروهاي ضدّ شيطاني محافظت مينمايد، بسيار پرمعني است و نشانهاي ديگر براي افکار سازندگان فيلم ميتواند محسوب شود!). حتّي در فيلم «جنگير» نيز سرانجام، پدر روحاني بر شيطان و ارواح اهريمني فائق ميآيد، اگرچه خودش نيز کشته ميشود. امّا در همة قسمتهاي فيلم طالع نحس، غلبه با نيروهاي اهريمني است و جبهة خدايي (که در اين فيلمها متعلّق به کليساي کاتوليک است)، هراسان و مضطرب در مقابل اهريمنان مغلوب ميشود. حتّي وقتي در قسمت سوم فيلم با نام «مواجهة نهايي»، ديمين ميميرد. امّا در قسمت چهارم (که براي تلويزيون ساخته شده بود) روح شيطاني در وجود دختري به نام «داليا» حلول کرده و توسط او اهدافش را دنبال مينمايد.
امّا ترس انداختن در دل انسانها و نااميد ساختنشان از آينده، آن هم توسط رسانة پرنفوذي همچون سينما، ميتواند براي آنان که همواره در مقابل اديان الهي پرقدرت همچون اسلام و مسيحيت، منزوي بودند، فرصتي رواني در ذهن انسانها به وجود آورد تا براي مقابله با آيندة تاريک بشريت به نيروي ديگري پناه ببرند يا راهي براي خاضع شدن و کنار آمدن با همان نيروي اهريمني پيدا کنند.
فراموش نکنيم که اعتقاد به وقوع آرماگدن يا حضور موعود با تغيير ورود به هزارة سوم و رفتن از برج «حوت» به «دلو»، متعلّق به يهودياني است که هيچ يک از دو موعود قبلي يعني حضرت عيسي مسيح (ع) و پيامبر اسلام(ص) را نپذيرفتند و شايد بيش از پيروان ساير اديان خود را مستحقّ ظهور منجي ميدانند. در همان «رمز داوينچي» پروفسور آمريکايي «لنگدن» به سوفي، دختري که به دنبال راز کشته شدن پدر بزرگش در موزة لوور پاريس است، ميگويد:
«پايان برج حوت و آغاز برج دلو، علامتهاي تاريخي هستند. خانقاه (يعني همان انجمن مخفي يهودي صهيون) ميخواست در آن هنگام سندها را براي دنيا افشا کند ولي هزاره آمد و هيچ اتفاقي نيفتاد....
دوست لنگدن يعني «سر لي تيبينگ» (که از طرف انجمن سلطنتي انگليس سالها درباره خانقاه صهيون و جام مقدّس تحقيق کرده) نيز ميگويد:
«...من ميدانستم که خانقاه تصميم گرفته است درآغاز هزاره، حقيقت را به دنيا بگويد. امّا هزاره، بدون افشاگري گذشت...خانقاه هدف مقدّسي داشت، قرنها افرادي مانند داوينچي، بوتچلي و نيوتن آن سرّها را حفظ کردند....
در کتاب مقدّس دربارة هزارهها و وضعيت نيروهاي الهي و شيطاني به شرح زير آمده است:
...فرشتهاي را ديدم که از آسمان به پايين آمد. او کليد چاه بي انتها را همراه ميآورد...او اژدها را گرفت و به زنجير کشيد و براي مدت هزار سال به چاه
بي انتها افکند... اژدها همان مار قديم است که اهريمن و شيطان نيز ناميده ميشود... آناني را ديدم که جاندار خبيث و مجسمهاش را نپرستيده بودند و علامتش را بر پيشاني و دستهاي خود نداشتند. اينان همگي، زندگي را از سر نو آغاز کردند و با مسيح، هزار سال سلطنت نمودند...پس از پايان آن هزار سال، شيطان از زندان آزاد خواهد شد... .2
«پايان روزها» همان اعتقاد يهودياني است که هنوز در انتظار مسيح موعود به سرمي برند و بر اين باورند که در آغاز هزاره و به اصطلاح پايان روزها، يا مسيحاي موعود ظهور ميکند يا شيطان بر جهان غالب ميگردد. اين را در برخي فيلمهاي اين چند سال اخير مانند «دروازة نهم»، «پايان روزها»، «کودک متبرّک»، «هفتمين گناه» و... به وضوح ميتوان رؤيت کرد. علايم هم يکسان است، براي مثال در کتاب «هري پاتر 3: زنداني آزکابان» آمده است که سگ سياه، نشانة طالع نحس است و در فيلم «طالع نحس»، بارها و بارها سگهاي سياه را مشاهده ميکنيم، سگهايي که از ديمين و حتّي راز قبر مادرش حفاظت ميکنند. نکتة جالب اينکه در همان «هري پاتر 3: زنداني آزکابان» اين پدر خواندة هري يعني سيريوس بلک است که به شکل سگ سياه درآمده و در واقع قرار است از هري پاتر در مقابل دشمنانش دفاع نمايد. (دقيقاً مانند سگهاي سياهي که از ديمين مراقبت مينمايند!!) حتماً يادمان هم هست که در «رمز داوينچي» به وضوح از هري پاتر نام برده شده و قصة او از جمله موضوعاتي تلقي ميشود که در پي زنده نگاهداشتن راز جام مقدّس و سلسلة گمشده يا فراموششدة عيسي مسيح و مريم مجدليه است. ملاحظه ميفرماييد که چگونه «رمز داوينچي» به طرز مشکل گشايي همة راز و رمز و ارتباط درونمايهاي برخي آثار و فيلمهاي سينمايي را بيرون ميريزد.
امّا نکتة ديگر اينکه بارها در فيلم «طالع نحس» از جمله به نقل از کيت جنينگز عکاس به نقل از روايات باستاني نقل ميشود که:
پسر شيطان از دنياي سياست بيرون خواهد آمد.
رابرت تورن فردي است که حتّي سوداي رياست جمهوري در سر داشت و براي مراسم خاکسپارياش پرزيدنت ايالات متحده شرکت کرد. امّا تصوير
رئيس جمهوري آمريکا که دست در دست ديمين دارد و از پشت سر در کادر دوربين قرار ميگيرد، به شدت دستهاي از کاريکاتورهاي معروف کاريکاتوريست شهيد فلسطيني، «ناجي العلي» را تداعي ميکند که همواره صهيونيسم را به شکل بچهاي با موهاي سيخ شده و از پشت سر به تصوير ميکشيد که گاهي هم دستش در دستان عمو سام، يعني آمريکا بود!
پينوشتها:
www.smostaghaci.persianblog.ir ٭
1. جملات کتاب مقدّس چنين است: سپس جانور عجيب ديگري ديدم که از داخل زمين بيرون آمد...بزرگ و کوچک، فقير و غني، برده و آزاد را وادار کرد تا علامت مخصوص را بر روي دست راست يا پيشاني خود بگذارند و هيچ کس نمي توانست شغلي به دست آورد تا چيزي بخرد مگر اينکه علامت مخصوص اين جانور، يعني اسم يا عدد او را برخود داشته باشد. اين خود معمايي است و هرکه باهوش باشد ميتواند عدد جانور را محاسبه کند. اين عدد، اسم يک انسان است و مقدار عددي حروف اسم او به 666 ميرسد.
2. عهد جديد، مکاشفه، باب بيستم.
منبع : سایت موعود
/خ