سيماي پيامبر اعظم (ص) در آثار شهيد علامه مطهري (قسمت سوم)

(و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بيمينک اذا لارتاب المبطلون) تو پيش از نزول قرآن هيچ نوشته اي را نمي خواندي و با دست راست خود (که وسيله نوشتن است) نمي نوشتي. و اگر قبلا مي خواندي و مي نوشتي، ياوه گويان شک و تهمت به وجود مي آوردند.
يکشنبه، 31 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سيماي پيامبر اعظم (ص) در آثار شهيد علامه مطهري (قسمت سوم)
سيماي پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آثار شهيد علامه مطهري رحمت الله عليه (قسمت سوم)
سيماي پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آثار شهيد علامه مطهري رحمت الله عليه (قسمت سوم)




امي بودن پيامبر صلي الله عليه و آله

(و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بيمينک اذا لارتاب المبطلون)
تو پيش از نزول قرآن هيچ نوشته اي را نمي خواندي و با دست راست خود (که وسيله نوشتن است) نمي نوشتي. و اگر قبلا مي خواندي و مي نوشتي، ياوه گويان شک و تهمت به وجود مي آوردند.
اين آيه صراحت دارد که پيغمبر صلي الله عليه و آله قبل از رسالت نه مي خوانده و نه مي نوشته است. مفسران اسلامي عموما اين آيه را همين طور تفسير کرده اند. اما مشاراليه مدعي است که در تفسير اين آيه نيز اشتباه شده است مدعي است کلمه «کتاب» در اين آيه اشاره به کتابهاي مقدس است از قبيل تورات و انجيل مدعي است اين آيه مي گويد تو قبل از نزول قرآن با هيچ کتاب مقدسي آشنا نبودي، زيرا اين کتابها به زبان عربي نبود و اگر آن کتابها را که به زبان غير عربي است خوانده بودي مورد شک و تهمت ياوه گويان واقع مي شدي. اما اين ادعا صحيح نيست. «کتاب» در لغت عربي برخلاف مفهوم رايج امروز اين کلمه در زبان فارسي به معني مطلق نوشته است خواه نامه باشد يا دفتر مقدس و آسماني باشد يا غير مقدس و غيرآسماني. در قرآن کريم اين کلمه مکرر استعمال شده است. گاهي در مورد نامه اي که ميان دو نفر مبادله مي شود به کار رفته است، مانند آنچه درباره ملکه سبا آمده است. (پيامبر امي / ص 36)
الگو بودن پيامبر صلي الله عليه و آله دليل عصمت
(21/ احزاب و 31/ آل عمران)
قرآن کريم درباره پيغمبر اکرم مي فرمايد:
«لقد کان لکم في رسول الله اسوه حسنه لمن کان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذکر الله کثيرا» (21/ احزاب)
براي شما در (رفتار) فرستاده خدا پيروي اي نيکوست براي آنان که اميدوار به خدا و روز ديگرند و خدا را بسيار ياد کنند
«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني يحببکم الله و يغفر لکم ذنوبکم» (31/آل عمران) بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروي کنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد.
در اين آيات رسول الله صلي الله عليه و آله را الگويي معرفي کرده که مردم بايد رفتار و اخلاقشان را با رفتار و اخلاق او تطبيق دهند و او را مقتداي خويش سازند، و اين خود دليل عصمت آن حضرت است از گناه و خطا، زيرا اگر خطا و گناهي ممکن بود از او صادر گردد ديگر جا نداشت خداي متعال او را پيشوا و مقتدا معرفي کند.
(ولاء هاو ولايتها/ ص 47)

اسوه حسنه

(لقد کان لکم في رسول الله اسوه حسنه) (21/احزاب)
علم تاريخ به سه معني و مفهوم خود سودمند است. از جمله در تاريخ نقلي، يعني علم به احوال و سيره زندگي اشخاص، مي تواند سودمند و حرکت آفرين و جهت بخش و مربي و سازنده باشد و البته بستگي دارد که تاريخ زندگي چه اشخاصي باشد و چه نکاتي از زندگي آنها استخراج گردد.
انسان همانطور که به حکم قانون، تحت تأثير رفتار و تصميمات و خلق و خوي و همنشيني مردم همزمان خود واقع مي گردد، و همان طور که زندگي عيني مردم هم زمانش براي وي درس آموز و عبرت آميز مي گردد و بالاخره همان طور که از مردم همزمان خود ادب و راه و رسم زندگي مي آموزد و احيانا لقمان وار از بي ادبان ادب مي آموزد که مانند آنها نباشد، به حکم همين قانون از سرگذشت مردم گذشته نيز بهره مي گيرد. تاريخ مانند فيلم زنده اي است که گذشته را تبديل به حال مي نمايد، از اين رو قرآن کريم نکات سودمندي از زندگي افرادي که صلاحيت دارند «الگو» و «اسوه» باشند مطرح مي کند و احيانا تصريح مي کند که آنها را «اسوه» قرار دهيد. درباره رسول اکرم مي فرمايد: «لقد کان لکم في رسول الله اسوه حسنه» (در شخصيت رسول خدا الگوي عالي براي شما وجود دارد)
قرآن آنجا که افرادي را به عنوان «اسوه» ذکر مي کند توجهي به شخصيت دنيايي آنها ندارد، شخصيت اخلاقي و انساني را در نظر مي گيرد آنچنانکه از غلام سياهي به نام لقمان که نه در شمار پادشاهان است و نه در شمار فيلسوفان بلکه برده اي است روشن بين به نام «حکيم» ياد مي نمايد. (مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي ج 5/ص 78-77)
همين طور که سخن پيغمبر معني دارد و براي يک معني ادا شده است، رفتارهاي پيغمبر هم همه معني و تفسير دارد و بايد در آنها تعمق کرد: مخصوصا با تعبيري که قرآن مي گويد که در وجود پيغمبر اسوه و تأسي اي است براي شما و وجود پيغمبر کانوني است که ما از آن کانون بايد [روش زندگي را] استخراج بکنيم. صرف اينکه يک نفر بيايد کلمات پيغمبر را روايت کند [کافي نيست]. خيلي راويها هستند که چيزي درک نمي کنند. اينکه ما بياييم تاريخ پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله را نقل کنيم که پيغمبر اکرم در فلان جا اينجور کرد کافي نيست تفسير و توجيه عمل پيغمبر مهم است. در فلان جا پيغمبر اينجور رفتار کرد چرا اينجور رفتار کرد؟ چه منظوري داشت؟ پس همينطور که گفتار پيغمبر نياز به تعمق و تفسير دارد، رفتار پيغمبر هم نياز به تعمق و تفسير دارد. ما نمي توانيم از اين اظهار تأسف درباره خودمان خودداري بکنيم که ما که امت پيغمبر آخر الزمان هستيم از هر کداممان اگر بپرسند، چند تا سخن از پيغمبر بلديم حتي لفظش را هم بلد نيستيم چه رسد به معني. ولي وقتي انسان تعمق مي کند مي بيند چقدر عميق است. همين طور که سخنان پيغمبر ما عميق است رفتار پيغمبر ما آنقدر عميق است که از جزئي ترين کار پيغمبر مي شود قوانين استخراج کرد. يک کار کوچک پيغمبر يک چراغ است، يک شعله است، يک نور افکن است براي انسان که تا مسافتهاي بسيار دور را نشان مي دهد. (سيري در سيره نبوي/ ص44)
خلق عظيم پيامبر صلي الله عليه و آله- (انک لعلي خلق عظيم)(4/قلم)
قرآن به پيغمبر مي فرمايد: تو بر خلق بسيار عظيمي استقرار پيدا کرده اي. در اينجا خلق پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله به عظمت ياد شده است. همين طور که بعضي از مفسرين فرموده اند، اين آيه بيشتر ناظر به اخلاق اجتماعي پيغمبر است، يعني تو از نظر اخلاق اجتماعي، فوق العاده اخلاق عظيمي داري. آن اخلاقي را که ناشي از عظمت روح باشد مي گويند "اخلاق عظيم"، يعني استقامتها، تحمل شدايدها، صبرها، حلمها، گذشتها. خدا پيغمبر را به خلق عظيم ياد مي کند، در عکس العمل هايي که پيغمبر در مقابل کفار و مشرکين از خود بروز مي داد. (آشنايي با قرآن ج8/ص250)
عربي بياباني و وحشي وارد مدينه شد و يکسره به مسجد آمد تا مگر از رسول خدا سيم و زري بگيرد. هنگامي که وارد شد حاجت خويش را اظهار کرد و عطائي خواست. رسول اکرم صلي الله عليه و آله چيزي به او داد، ولي او قانع نشد. بعلاوه سخن درشت و ناهمواري بر زبان آورد و نسبت به رسول خدا جسارت کرد. اصحاب و ياران سخت در خشم شدند و چيزي نمانده بود که آزاري به او برسانند ولي رسول خدا مانع شد. رسول اکرم بعدا اعرابي را با خود به خانه برد و مقداري ديگر به او کمک کرد ضمنا اعرابي از نزديک مشاهده کرد که وضع رسول اکرم به وضع رؤسا و حکامي که تاکنون ديده شباهت ندارد و زر و خواسته اي در آنجا جمع نشده. اعرابي اظهار رضايت کرد و کلمه اي تشکرآميز بر زبان راند. در اين وقت رسول اکرم به او فرمود: «تو ديروز سخن درشت و ناهمواري بر زبان راندي که موجب خشم اصحاب و ياران من شد. من مي ترسيدم از ناحيه آنها به تو گزندي برسد ولي اکنون در حضور من اين جمله تشکرآميز را گفتي آيا ممکن است همين جمله را در حضور جمعيت بگويي تا خشم و ناراحتي که آنان نسبت به تو دارند از بين برود؟» اعرابي گفت: «مانعي ندارد.» روز ديگر در حضور اعرابي رسول اکرم رو به جمعيت کرد و فرمود: «اين مرد اظهار مي دارد که از ما راضي شده آيا چنين است؟» اعرابي گفت: «چنين است».
در اين هنگام رسول خدا رو به جمعيت کرد و فرمود: «مثل من و اين گونه افراد مثل همان مردي است که شترش رميده بود و فرار مي کرد مردم فرياد کردند و به دنبال شتر دويدند. آن شتر بيشتر رم کرد و فراري تر شد.
صاحب شتر مردم را بانگ زد و گفت خواهش مي کنم کسي به شتر من کاري نداشته باشد من خودم بهتر مي دانم که از چه راه شتر خويش را رام کنم. رفت و يک مشت علف برداشت و آرام آرام از جلو شتر بيرون آمد بدون آنکه نعره اي بزند و فريادي بکشد و بدود تدريجا در حالي که علف را نشان مي داد جلو آمد. بعد با کمال سهولت مهار شتر خويش را در دست گرفت و روان شد. اگر ديروز من شما را آزاد گذاشته بودم حتما اين اعرابي بدبخت به دست شما کشته شده بود و در چه حال بدي کشته شده بود، در حال کفر و بت پرستي - ولي مانع دخالت شما شدم و خودم با نرمي و ملايمت او را رام کردم». (داستان راستان ج 1/ ص 26-24)

رحمه للعالمين

(و ما ارسلناک الا رحمه للعالمين) (107/انبياء)
اسلام قانون محبت است. قرآن پيغمبر اکرم را رحمه للعالمين معرفي مي کند:
«و ما ارسلناک الا رحمه للعالمين» (نفرستاديم تو را مگر که مهر و رحمتي باشي براي جهانيان). يعني نسبت به خطرناکترين دشمنانت نيز رحمت باشي و به آنان محبت کني.
بلکه او نسبت به همه چيز مهر مي ورزيد حتي حيوانات و جمادات و لذا در سيره او مي بينيم که تمام آلات و ابزار زندگيش اسمي خاص داشت، اسبها و شمشيرها و عمامه هايش همه اسمي خاص داشتند و اين نيست جز اينکه موجودات همگان مورد ابراز محبت و عشق او بودند و گوئي براي همه چيز شخصيتي قائل بود. تاريخ اين روش را در مورد انساني غير او سراغ ندارد و در حقيقت اين روش حکايت مي کند که او سمبل عشق و محبت انساني بوده است. اما محبتي که قرآن دستور مي دهد آن نيست که با هرکسي مطابق ميل و خوشايند او عمل کنيم، با او طوري رفتار کنيم که او خوشش بيايد و لزوما به سوي ما کشيده شود. محبت اين نيست که هر کسي را در تمايلاتش آزاد بگذاريم و يا تمايلات او را امضاء کنيم. اين محبت نيست بلکه نفاق و دوروئي است. محبت آن است که با حقيقت توأم باشد. محبت خير رساندن است و احيانا خير رساندنها به شکلي است که علاقه و محبت طرف را جلب نمي کند. چه بسا افرادي که انسان از اين رهگذر به آنها علاقه مي ورزد و آنها چون اين محبتها را با تمايلات خويش مخالف مي بينند بجاي قدرداني دشمني مي کنند. به علاوه و محبت منطقي و عاقلانه آنست که خير و مصلحت جامعه بشريت در آن باشد نه خير يک فرد و يا يک دسته بالخصوص. بسا خير رساندنها و محبت کردنها به افراد که عين شر رساندن و دشمني کردن با اجتماع است.
عبدالرحمن بن ملجم مرادي از سختترين دشمنان علي (ع) بود. علي (ع) خوب مي دانست که اين مرد براي او دشمني بسيار خطرناک است. ديگران هم گاهي مي گفتند که آدم خطرناکي است کلکش را بکن. اما علي (ع) مي گفت قصاص قبل از جنايت بکنم؟! اگر او قاتل من است من قاتل خودم را نمي توانم بکشم. او قاتل من است نه من قاتل او و درباره او بود که علي (ع) گفت: اريد حياته و يريد قتلي. من مي خواهم او زنده بماند و سعادت او را دوست دارم اما او مي خواهد مرا بکشد. من به او محبت و علاقه دارم اما او با من دشمن است و کينه مي ورزد.
(جاذبه و دافعه علي (ع)/ص25-24)
منبع: مجله ي سيماي پيامبر (صلي الله و آله ) در قرآن و آثار علامه مطهري(ره)




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط