نویسنده: مهرداد نغزگوی کهن
(از جمله تعداد زیادی از زبانهای ایرانی) دارای متون مکتوب قدیم نیستند و از گذشتهی آنها تقریباً هیچ اثری بر جای نمانده است. بسیاری از زبانها حتی خط ندارند و مکتوب نشدهاند و زبانشناسان تنها تعدادی از آنها را به لحاظ همزمانی توصیف نمودهاند. علیرغم این کاستیها، آشنایی کافی و وافی با اصول و ساز و کارهای دستوریشدگی میتواند به ما در شناسایی موارد بروز دستوریشدگی حتی در زبانهایی که کمتر توصیف شدهاند کمک اساسی کند. زبان شناسان زیادی در مورد اصول و سازوکارهای دستوریشدگی صحبت نمودهاند. بعضی اوقات میتوان شباهتها و تفاوتهای زیادی را در آراء آنها مشاهده کرد. ما در این مقاله در توصیف اصول دستوریشدگی از مقالهی کلاسیک هاپر (1991) استفاده کردهایم؛ مهمترین سازوکارهای دستوریشدگی نیز بر اساس ویشر (2006) است. برای روشنتر شدن هریک از این اصول و سازوکارها، به تفکیک مثالهایی از فارسی ارائه شده است. در پایان این مقاله به این نتیجه خواهیم رسید که استفاده از اصول دستوریشدگی بیش از سازوکارها به ما در شناسایی موارد بروز دستوریشدگی کمک نماید.
مسئلهای که در اینجا مطرح میوشد، چگونگی شناسایی موارد بروز دستوریشدگی در زبانها است. با آشنایی با اصول و سازوکارهای حاکم بر دستوریشدگی میتوان به تعمیم دستیافت و از این رهگذر موارد بروز دستوریشدگی را به راحتی شناسایی کرد. این تعمیمها به خصوص در مورد زبانهایی که خط ندارند یا دارای سنت نوشتاری قدیم نیستند به کار میآید. هاپر (1991) در این زمینه مینویسد:
«کاربرد چنین تعمیمهایی در مورد دستوریشدگی در زبانهای جهانیک روش معیار معمولاً نانوشته در مطالعات دستوریشدگی است. چنین تعمیمهایی به خصوص زمانی که دادههای دست اول تاریخی موجود نباشد لازم است.»
تاکنون برای مشخص نمودن اصول و سازوکارهای دستوریشدگی تلاشهای زیادی صورت پذیرفته است. از رهگذر این تلاشها است که اصطلاحشناسی خاصّی برای این مفاهیم کم کم شکل گرفته است؛ البته هنوز پیچیدگیها و سردرگمیهایی در انتخاب این اصطلاحات در کتابشناسی دستوریشدگی دیده میشود؛ مثلاً دریک چارچوب، مفهومی جزء سازوکارهای دستوریشدگی در نظر گرفته میشود، در حالی که همان اصطلاح با همان تعریف در چارچوب دیگر در مقام اصلی از اصول دستوریشدگی گنجانده شده است. مثلاً مقولهزدایی در نظر هاپر (1991) یکی از اصول دستوریشدگی است، ولی هاینه و کوتوا (2004: 3) آن را در مقامیک سازوکار طبقهبندی میکنند.
در زیر ما ضمن توضیح مختصر دستوریشدگی به اصول و سازوکارهای آن خواهیم پرداخت. در این مقاله، برای تبیین اصول حاکم بر دستوریشدگی از هاپر (1991) پیروی کردهایم؛ سازوکارهای دستوریشدگی نیز بر اساس ویشر (2006) است که خود بسیار متأثر از هاچر و تراگوت (2003) بوده است (برای انواع دیگر تقسیم بندیها رک. ویمر و بیسانگ 2004؛ لمان 1985؛ نیومایر1998).
همان طور که میدانیم بسیاری از زبانهای ایرانی دارای متون مکتوب نیستند، به همین علت انجام مطالعات تاریخی در مورد چگونگی تکوین امکانات دستوری در آنها با مشکلاتی همراه است. با توجه به توضیحات و مثالهایی که به دست خواهیم داد، میتوانیم بفهمیم که کدام یک از مفاهیم ذکر شده بیشتر به کار مطالعه این زبانها میآیند.
جزء واژگانی آزاد > کلمهی نقشی > واژه بست > وند تصریفی
دادههای جمعآوری شده از زبانهای مختلف (از جمله فارسی) مؤید وجود چنین مسیری است (برای توضیحات بیشتر رک. نغزگوی کهن 1387، نیز هاینه و کوتوا2004).
2 اصول حاکم بر دستوریشدگی
بعضی از اصول دستوریشدگی به ما کمک میکنند تا موارد دستوریشدگی را تنها در مراحل پایانی شناسایی کنیم؛ مثل اصولی که لمان (1985) مطرح نموده است، ولی هاپر (1991) مدعّی استکه اصول مورد نظر او میتواند به ما کمک کند تا موارد دستوریشدگی را در همان مراحل آغازی شناسایی کنیم. اصول اخیر عبارتاند از لایهبندی، واگرایی/ انشقاق، خاص شدگی، ثبات، و مقولهزدایی. در زیر ما به همین اصول پرداختهایم و برای هریک به تفکیک مثالهایی (بیشتر از زبان فارسی) به دست دادهایم.
1-2 لایهبندی
کاربرد صورتهای متفاوتی که در یک زبان در نقش دستوری مشابه به کار میروند، نشانهی دستوریشدگی است. صورتی که تحت تأثیر دستوریشدگی قرار میگیرد و نقش دستوری خاصی را کسب میکند، به طور کامل جایگزین امکانات دستوری قدیمی نمیشود. بنابراین صورتهای مختلف میتوانند نقش دستوری مشابه داشته باشند، ولی به لحاظ سبکی ممکن است از هم متمایز شوند؛ مثلاً یکی از دو صورت (معمولاً صورت قدیمیتر) برای موقعیتهای رسمیتر به کار رود؛ به عبارت دیگر به طور مرتب لایههای جدید دستوری در زبان ظاهر میشود و تا مدتها لایههای قدیمی با لایههای جدید به همزیستی ادامه میدهند. مثلاً در انگلیسی شیوهی قدیمی ساخت زمان گذشته با تغییر در واکههای ستاک صورت میگرفت (sing-sang) در حال حاضر باقیماندههای این سخت قدیمی با شیوهی جدید ساخت گذشته، (walk-walked) هم زیستی دارند.
البته، ممکن است علاوه بر دستوریشدگی عوامل بیرونی نیز موجب لایهبندی در زبان شود. وضعیت اخیر با وامگیری از زبانهای دیگر اتفاق میافتد؛ مثلاً در زبان فارسی، پسوندهای جمع «-ان» و«-ها» بومی این زبان هستند. «-ان» قدیمتر از «-ها» است (رک. ابوالقاسمی 174:1373). در اواخر دورهی فارسی میانه با تکوین «-ها ihā -» به عنوان نشانهی جمع، یک لایه جدید در کنار نشانهی جمع اولیه (-ان) به وجود آمده است. با این حال با ورود اسلام به ایران و آغاز دورهی فارسی نو، امکانات دستوری دیگری برای جمع بستن (مثل پسوند «-ات» و جمع مکسر) از عربی وارد فارسی شد. صورتهای قرضی جدید لایههای جدیدی را به وجود آوردهاند، ولی بدیهی است که این لایههای متأخر نشانهی دستوریشدگی نیستند.
فعل قاموسی «خواستن»:
1) من یک سیب میخواهم.
فعل معین «خواستن» (نشانهی زمان دستوری):
2) من فردا به دیدن او خواهم رفت.
فعل قاموسی «داشتن»:
3) من دو ماهی دارم.
فعل معین «داشتن» (نشانهی نمود ناقص):
4) او دارد فرار میکند.
به طور خلاصه صورتهای چندگانهی احتمالاً شبیه به هم که منشأ تاریخی مشترکی دارند، میتوانند از جمله موارد واگرایی محسوب شوند. هر چقدر
صورتهای مورد بحث به لحاظ آوایی یا خطی بیشتر مشابه هم باشند، شناسایی دستوریشدگی راحتتر است.
کتک زدن، کلک زدن، قدم زدن...
ولی با همهی اسامی نمیتوان آن را به کار برد:
*تلاش زدن (با «تلاش» همکرد «کردن» یا «نمودن» به کار میرود).
*نجات زدن (با «نجات» همکرد«دادن» به کار میرود).
مشابه همین تغییر را در زبانهای هند و آریایی نیز میتوان مشاهده کرد (برای توضیح و مثالها رک. هاک1991). در تبدیل واژه بستها به وندهای تصریفی نیز خاص شدگی کاملاً آشکار میشود؛ به عبارت دیگر وندهای تصریفی
گزینشیتر از واژه بستها عمل میکنند (برای مثالهایی از تبدیل واژه بستها به وندهای تصریفی در زبان فارسی رک. نغزگوی کهن1387ب).
مقولهی اصلی > صفت/قید > مقولهی فرعی
این تبدیلها معمولاً به صورت زیر است:
اسم > حرف اضافه/حرف ربط
فعل > فعل معین/حرف اضافه
مثلاً فعل «گرفتن» در فارسی نو در اصل متعلق به مقولهی اصلی است، ولی با دستوریشدگی در بعضی از کاربردهای خود در قرون اولیه هجری به صورت فعل معین در میآید که ناظر بر نمود شروعی است:
کاربرد اولیه گرفتن در مقام فعل ساده:
5) آنها دوچرخه را از ما گرفتند.
کاربرد گرفتن در مقام فعل معین نمودی:
6) نارنج آوردن گرفتند (نظامی عروضی، 51).
گرچه ساخت اخیر در فارسی امروز دیگر وجود ندارد، ولی از فعل گرفتن در معنای «شروع شدن» کاری استفاده میشود:
7) یک دفعه بارون گرفت.
میدهد (یعنی سایش آوایی و ابداعات) خود را سازگار کنند، ینابراین شنوندگان همیشه به دنبال روشنترین تعبیر کلام هستند و از این رهگذر از نوعی استنتاج استفاده میکنند که استنتاج بافتی نام دارد. آنها بر اساس مشاهدهی ساختار جدید قانونی را اعمال میکنند؛ مثلاً، وقوع فعل «خواستن» را قبل از فعل اصلی مشاهده میکنند، کم کم آن را به عنوان نشانهی زمان دستوری آینده تعبیر میکنند. از عوامل تعیین کنندهی دیگر در ایجاد دستوریشدگی میتوان از معنای اصلی جزء دستوری شده و نیز تغییر در سایر زیر نظامهای زبانی یاد کرد.
ساختارهای اولیه باید در بردارندهی مشخصههایی از معنای نهایی دستوری باشند و ساختارشان باید به قدری ساده باشد که بتوان آنها را قالببندی کرد. این ساختارهای اولیه معمولاً کلمات پایهای هستند که بسامد وقوع آنها بالا است. امکانات دستوری معمولاً از افعال حرکتی (مثل آمدن، رفتن) یا افعالی که نشاندهندهی حالت فیزیکی هستند (مثل نشستن، ایستادن) به وجود میآیند. اغلب منشأ حروف اضافه و ربط اعضای بدن است (برای مثالهایی از موارد اخیر رک. استاجی 1386و نغزگوی کهن و راسخ مهند 1391). سایر منابع اولیه دستوریشدگی مربوط به کلماتی است که برای پدیدههای طبیعی به کار میروند، مثل «زمین» و «آسمان» ( برای منابع اولیهی دیگر دستوریشدگی و توضیحات بیشتر رک. هاینه و همکاران1991).
با توجه به توضیحات بالا زبانشناسان سازوکارهای مختلفی را برای دستوریشدگی قائل شدهاند که تفاوتهایی در تعداد و نوع آنها در رویکردهای مختلف قابل مشاهده است؛ بنابراین ما به پیروی از ویشر (2006) به آن دسته از سازوکارها اشاره میکنیم که مورد توافق عمومی است (برای فهرست دیگری از سازوکارهای دستوریشدگی رک. هاینه و کوتوا 2004:3).
افراد از ساختهای معینی به صورت غیر معمول استفاده میکنند تا توجه مخاطبان را به سمت خود جلب کنند، اما این کاربرد غیر معمول از اجزاء زبانی میتواند ابهامزا باشد و منجر به تعبیرهای جایگزینی در بافت مورد نظر شود. تعبیرهای مختلف با توجه به بافت راگرایس (1975) با اصول معروف خود صورتبندی نموده است. معنای ضمنی مکالمهای حاصل یکی از این تعبیرها است. از طریق کاربرد پر بسماد در این بافتها این معناهای ضمنی مکالمهای به صورت متعارف یا متداول در میآیند و جایگزین معنای اولیه میشوند؛ به عبارتی جزء تفکیکناپذیر بافت مزبور میگردند. البته این جایگزینی معنای ضمنی به جای معنای اصلی تنها در بافت مورد نظر صورت میگیرد و معنای اصلی ممکن است تا مدتها در بافتهای زبانی دیگر کاربرد داشته باشد. معنای ضمنی جایگزین شده از معنای اصلی انتزاعیتر است. مثلاً در جملاتی چون جملات زیر که در قرون اولیه هجری به کار میرفته است، خواستن در معنای «قصد و نیت داشتن» است:
8) کاری نیک از بهر یزدان خواهم کردن (ارَّجانی 1347: ج1: 85).
9)ای ملکه نگویی که کجا خواهی شدن (طرسوسی 1356: 107).
با توجه به حضور فعل خواستن، در معنای جمله مفهوم آینده نیز حضور دارد. لازم به توضیح است که تا اواخر قرن هفتم هجری کاربرد فعل «خواستن» در مقام فعل معین بسیار کم بوده است. با توجه به کاربرد پر بسامد فعل خواستن در بافتهای مشابه کم کم معنای ثانوی «آینده» که انتزاعیتر است جای معنای اولیهی خواستن یعنی "قصد داشتن" را میگیرد؛ به عبارتی در جملاتی مانند جملهی زیر، دیگر فعل خواستن تنها معنای انتزاعی آینده را میدهد و جایگزین معنای اولیه شده است.
10) او خواهد رفت.
استنتاج کاربردشناختی دوم که در دستوریشدگی نسبت به مجاز دارای اهمین کمتری است استعاره است. در استعاره یک کلمهی عینیتر یا پایهایتر برای باز نمودن یک مفهوم انتزاعیتر به کار میرود. این تغییر معنایی را میتوان بر حسب انتقال از یک حوزهی مفهومی به حوزهی مفهومی دیگر توضیح داد (رک. هاینه و همکاران 1991). معنای جدید که حاصل استعاره است، در بافت اولیه وجود ندارد و تنها شباهت مفاهیم و قیاس است که موجب رابطهی بین دو مفهوم قدیمی و جدید میشود. به وجود آمدن حرف اضافه جایگاهی از کلماتی که ناظر بر اعضای بدن هستند حاصل استعاره است؛ مثلاً در بسیاری از زبانها کلمهی «سر» که در اصل عضوی از بدن است، برای اشاره به «آغاز» یا «بالا» به کار میرود:
11) او را سر کوچه دیدم.
واضح است که «کوچه» موجود زنده نیست که بتواند سر داشته باشد. ولی با توجه به جایگاه سر در بدن معنای جدید انتزاعی جایگاهی جانشین معنای اصلی میشود. با توجه به این ملاحظات میتوانیم بگوییم که استعاره در مقام پیام ضمنی متداول تعریف میشود و در سطح جانشینی عمل میکند. در جدول زیر مجاز و استعاره با هم مقایسه شده است (ویمر و بیسانگ 2004).
جدول1: مقایسهی مجاز با استعاره
کاربرد «داشتن» در مقام فعل اصلی:
12) او خانهی بزرگی دارد.
کاربرد «داشتن» به عنوان فعل معین:
13) ما داریم به سینما میرویم.
14) مرد همی از در بیرون رفت (بخاری 1369: 192).
15) همی ناگاه برادر را دید (مرزبان 1327: 17).
16) علی جعفر را بطبسی گیلکی فرستادند تا کار خود با ایشان راست کند همی (غزنوی 1340: 103).
17) یک شب آن دختر با پادشاه خفته بود همی (افشار 1346: 4).
نغزگوی کهن، مهرداد؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان (مجموعه مقالات)، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.
چکیده
در طی فرایند دستوریشدگی عناصر واژگانی تبدیل به امکانات دستوری میشوند، یا اجزای دستوری جدیدی را کسب میکنند. زبانشناسان با مطالعهی گسترهی وسیعی از زبانها سعی نمودهاند تا سازوکارها و اصول حاکم بر دستوریشدگی را دریابند. دستوریشدگی طی گذر زمان اتفاق میافتد، بنابراین وجود متون مکتوب از گذشتهی یک زبان میتواند کمک زیادی به ما در شناسایی موارد بروز دستوریشدگی نماید. با این حال میدانیم بسیاری از زبانها(از جمله تعداد زیادی از زبانهای ایرانی) دارای متون مکتوب قدیم نیستند و از گذشتهی آنها تقریباً هیچ اثری بر جای نمانده است. بسیاری از زبانها حتی خط ندارند و مکتوب نشدهاند و زبانشناسان تنها تعدادی از آنها را به لحاظ همزمانی توصیف نمودهاند. علیرغم این کاستیها، آشنایی کافی و وافی با اصول و ساز و کارهای دستوریشدگی میتواند به ما در شناسایی موارد بروز دستوریشدگی حتی در زبانهایی که کمتر توصیف شدهاند کمک اساسی کند. زبان شناسان زیادی در مورد اصول و سازوکارهای دستوریشدگی صحبت نمودهاند. بعضی اوقات میتوان شباهتها و تفاوتهای زیادی را در آراء آنها مشاهده کرد. ما در این مقاله در توصیف اصول دستوریشدگی از مقالهی کلاسیک هاپر (1991) استفاده کردهایم؛ مهمترین سازوکارهای دستوریشدگی نیز بر اساس ویشر (2006) است. برای روشنتر شدن هریک از این اصول و سازوکارها، به تفکیک مثالهایی از فارسی ارائه شده است. در پایان این مقاله به این نتیجه خواهیم رسید که استفاده از اصول دستوریشدگی بیش از سازوکارها به ما در شناسایی موارد بروز دستوریشدگی کمک نماید.
مقدمه
شیوهی تکوین اجزای دستوری، یکی از مباحث مهم در زبانشناسی است که مطالعات جدی در مورد آن تقریباً با آغاز قرن بیستم شروع شد (رک. میه 1912). واژگان نقطه آغاز تغییر و منبع امکانات دستوری است. شواهد ما از زبانهای مختلف جهان نشان میدهد که این گونه تغییرات از الگوهای معینی پیروی میکنند؛ مثلا بعضی از کلمات که خصوصیات معنایی خاصی دارند، به امکانات دستوری معینی تبدیل میشوند. بسامد وقوع این کلمات و بافتی که در آن به کار میروند نیز در این تغییر نقش دارد؛ مثلاً در زبانهای جهان ضمایر اشاری به صورت حروف تعریف در میآیند، افعال حرکتی تبدیل به افعال معین میشوند و اسامی که مبین مکان هستند به صورت حروف اضافه در میآیند و سپس احیاناً به عنوان نشانهی حالت مورد استفاده قرار میگیرند (برای فهرست کاملتری از این گونه تغییرات رک. هاینه ره 1984: 281-269). کاربرد صورتهای متفاوتی که در یک زبان در نقش دستوری مشابه به کار میروند، نشانهی دستوریشدگی است. صورتی که تحت تأثیر دستوریشدگی قرار میگیرد و نقش دستوری خاصی را کسب میکند، به طور کامل جایگزین امکانات دستوری قدیمی نمیشود. بنابراین صورتهای مختلف میتوانند نقش دستوری مشابه داشته باشند، ولی به لحاظ سبکی ممکن است از هم متمایز شوند؛ بسیاری از زبانشناسان بر آناند که همهی امکانات دستوری در یک زبان به جز آنهایی که قرضی هستند با فرایند دستوریشدگی به وجود آمدهاند و حتی خود صورتهای قرضی نیز در زبان مبدأ از رهگذر این فرایند باید پا به عرصهی وجود گذاشته باشند؛ به عبارت دیگر، همانطور که گفتیم واژگان خاستگاه کلیهی امکانات دستوری است.مسئلهای که در اینجا مطرح میوشد، چگونگی شناسایی موارد بروز دستوریشدگی در زبانها است. با آشنایی با اصول و سازوکارهای حاکم بر دستوریشدگی میتوان به تعمیم دستیافت و از این رهگذر موارد بروز دستوریشدگی را به راحتی شناسایی کرد. این تعمیمها به خصوص در مورد زبانهایی که خط ندارند یا دارای سنت نوشتاری قدیم نیستند به کار میآید. هاپر (1991) در این زمینه مینویسد:
«کاربرد چنین تعمیمهایی در مورد دستوریشدگی در زبانهای جهانیک روش معیار معمولاً نانوشته در مطالعات دستوریشدگی است. چنین تعمیمهایی به خصوص زمانی که دادههای دست اول تاریخی موجود نباشد لازم است.»
تاکنون برای مشخص نمودن اصول و سازوکارهای دستوریشدگی تلاشهای زیادی صورت پذیرفته است. از رهگذر این تلاشها است که اصطلاحشناسی خاصّی برای این مفاهیم کم کم شکل گرفته است؛ البته هنوز پیچیدگیها و سردرگمیهایی در انتخاب این اصطلاحات در کتابشناسی دستوریشدگی دیده میشود؛ مثلاً دریک چارچوب، مفهومی جزء سازوکارهای دستوریشدگی در نظر گرفته میشود، در حالی که همان اصطلاح با همان تعریف در چارچوب دیگر در مقام اصلی از اصول دستوریشدگی گنجانده شده است. مثلاً مقولهزدایی در نظر هاپر (1991) یکی از اصول دستوریشدگی است، ولی هاینه و کوتوا (2004: 3) آن را در مقامیک سازوکار طبقهبندی میکنند.
در زیر ما ضمن توضیح مختصر دستوریشدگی به اصول و سازوکارهای آن خواهیم پرداخت. در این مقاله، برای تبیین اصول حاکم بر دستوریشدگی از هاپر (1991) پیروی کردهایم؛ سازوکارهای دستوریشدگی نیز بر اساس ویشر (2006) است که خود بسیار متأثر از هاچر و تراگوت (2003) بوده است (برای انواع دیگر تقسیم بندیها رک. ویمر و بیسانگ 2004؛ لمان 1985؛ نیومایر1998).
همان طور که میدانیم بسیاری از زبانهای ایرانی دارای متون مکتوب نیستند، به همین علت انجام مطالعات تاریخی در مورد چگونگی تکوین امکانات دستوری در آنها با مشکلاتی همراه است. با توجه به توضیحات و مثالهایی که به دست خواهیم داد، میتوانیم بفهمیم که کدام یک از مفاهیم ذکر شده بیشتر به کار مطالعه این زبانها میآیند.
1 دستوریشدگی
دستوریشدگی فرایندی است که از رهگذر آن اجزای واژگانی نقش دستوری کسب میکنند یا اجزایی که خود خصوصیات دستوری دارند، دستوریتر میشوند. با دستوریشدگی خودمختاری اجزای زبانی چه به لحاظ صوری و چه معنایی کاهش مییابد. تغییر اجزای زبانی در این فرایند در مسیر خاصی صورت میگیرد. این مسیر را میتوان با نموداری جهتدار به نام نمودار مرحلهای دستوریشدگی نشان داد (هاپر و تراگوت 7: 2003).جزء واژگانی آزاد > کلمهی نقشی > واژه بست > وند تصریفی
دادههای جمعآوری شده از زبانهای مختلف (از جمله فارسی) مؤید وجود چنین مسیری است (برای توضیحات بیشتر رک. نغزگوی کهن 1387، نیز هاینه و کوتوا2004).
2 اصول حاکم بر دستوریشدگی
بعضی از اصول دستوریشدگی به ما کمک میکنند تا موارد دستوریشدگی را تنها در مراحل پایانی شناسایی کنیم؛ مثل اصولی که لمان (1985) مطرح نموده است، ولی هاپر (1991) مدعّی استکه اصول مورد نظر او میتواند به ما کمک کند تا موارد دستوریشدگی را در همان مراحل آغازی شناسایی کنیم. اصول اخیر عبارتاند از لایهبندی، واگرایی/ انشقاق، خاص شدگی، ثبات، و مقولهزدایی. در زیر ما به همین اصول پرداختهایم و برای هریک به تفکیک مثالهایی (بیشتر از زبان فارسی) به دست دادهایم.
1-2 لایهبندی
کاربرد صورتهای متفاوتی که در یک زبان در نقش دستوری مشابه به کار میروند، نشانهی دستوریشدگی است. صورتی که تحت تأثیر دستوریشدگی قرار میگیرد و نقش دستوری خاصی را کسب میکند، به طور کامل جایگزین امکانات دستوری قدیمی نمیشود. بنابراین صورتهای مختلف میتوانند نقش دستوری مشابه داشته باشند، ولی به لحاظ سبکی ممکن است از هم متمایز شوند؛ مثلاً یکی از دو صورت (معمولاً صورت قدیمیتر) برای موقعیتهای رسمیتر به کار رود؛ به عبارت دیگر به طور مرتب لایههای جدید دستوری در زبان ظاهر میشود و تا مدتها لایههای قدیمی با لایههای جدید به همزیستی ادامه میدهند. مثلاً در انگلیسی شیوهی قدیمی ساخت زمان گذشته با تغییر در واکههای ستاک صورت میگرفت (sing-sang) در حال حاضر باقیماندههای این سخت قدیمی با شیوهی جدید ساخت گذشته، (walk-walked) هم زیستی دارند.
البته، ممکن است علاوه بر دستوریشدگی عوامل بیرونی نیز موجب لایهبندی در زبان شود. وضعیت اخیر با وامگیری از زبانهای دیگر اتفاق میافتد؛ مثلاً در زبان فارسی، پسوندهای جمع «-ان» و«-ها» بومی این زبان هستند. «-ان» قدیمتر از «-ها» است (رک. ابوالقاسمی 174:1373). در اواخر دورهی فارسی میانه با تکوین «-ها ihā -» به عنوان نشانهی جمع، یک لایه جدید در کنار نشانهی جمع اولیه (-ان) به وجود آمده است. با این حال با ورود اسلام به ایران و آغاز دورهی فارسی نو، امکانات دستوری دیگری برای جمع بستن (مثل پسوند «-ات» و جمع مکسر) از عربی وارد فارسی شد. صورتهای قرضی جدید لایههای جدیدی را به وجود آوردهاند، ولی بدیهی است که این لایههای متأخر نشانهی دستوریشدگی نیستند.
2-2 واگرایی/ انشقاق
بعد از دستوریشدگی یک فعل (جزء واژگانی) و تبدیل آن به یک فعل معین، واژه بست یا یک وند، جزء واژگانی اولیه ممکن است به حیات خود در زبان به عنوان یک کلمهی تمام عیار، درست مانند کلمات دیگر ادامه دهد؛ مثلاً افعال «داشتن» و «خواستن» در زبان فارسی با دستوریشدگی در بعضی از کاربردهای خود به صورت فعل معین در آمدهاند. با این حال، صورتهای اولیهی این دو فعل با همان معنای اولیه در کنار صورتهای دستوری شده کاربرد دارد:فعل قاموسی «خواستن»:
1) من یک سیب میخواهم.
فعل معین «خواستن» (نشانهی زمان دستوری):
2) من فردا به دیدن او خواهم رفت.
فعل قاموسی «داشتن»:
3) من دو ماهی دارم.
فعل معین «داشتن» (نشانهی نمود ناقص):
4) او دارد فرار میکند.
به طور خلاصه صورتهای چندگانهی احتمالاً شبیه به هم که منشأ تاریخی مشترکی دارند، میتوانند از جمله موارد واگرایی محسوب شوند. هر چقدر
صورتهای مورد بحث به لحاظ آوایی یا خطی بیشتر مشابه هم باشند، شناسایی دستوریشدگی راحتتر است.
3-2 خاص شدگی
خاص شدگی عبارت است از محدودتر شدن کاربرد جزئی که دستوری شده است؛ به عبارت دیگر جزء دستوری شده به صورت گزینشی عمل میکند. خاص شدگی تشابه زیادی به مفهوم اجباری شدگی در چارچوب لمان (1985) دارد؛ با این تفاوت که در چارچوب لمان اجباری شدگی در مراحل پایانی دستوریشدگی رخ میدهد، ولی خاص شدگی الزاماً اجباری شدگی نیست. مثلاً در زبان فارسی، فعل مرکب از ترکیب اسم، صفت، قید یا حتّی حرف اضافه (همراه/ بخش غیر فعلی) و فعلی که از معنای اصلی و قاموسی اولیه تهی شده است (همکرد) درست میشود. جزء دستوری شده (یعنی همکرد) تنها با همراه خاصی به کار میرود؛ مثلاً فعل «زدن» تنها با اسامی معینی به کار میرود:کتک زدن، کلک زدن، قدم زدن...
ولی با همهی اسامی نمیتوان آن را به کار برد:
*تلاش زدن (با «تلاش» همکرد «کردن» یا «نمودن» به کار میرود).
*نجات زدن (با «نجات» همکرد«دادن» به کار میرود).
مشابه همین تغییر را در زبانهای هند و آریایی نیز میتوان مشاهده کرد (برای توضیح و مثالها رک. هاک1991). در تبدیل واژه بستها به وندهای تصریفی نیز خاص شدگی کاملاً آشکار میشود؛ به عبارت دیگر وندهای تصریفی
گزینشیتر از واژه بستها عمل میکنند (برای مثالهایی از تبدیل واژه بستها به وندهای تصریفی در زبان فارسی رک. نغزگوی کهن1387ب).
4-2 ثبات
بعد از اینکه فرایند دستوریشدگی اتفاق افتاد، رگههایی از معناهای قاموسی اولیه یا نشانههایی از محدودیتهای دستوری اولیه در معنای جزء دستوری شده برجای میماند. این معناها منعکس کنندهی کاربردهای اولیهی جزء مورد نظر در مقام واحد واژگانی تمام عیار است؛ مثلاً در زبان انگلیسی هنوز در فعل معین will که نشانهی آینده است، معنای «تمایل یا قصد» بر جای مانده است. این معنا مربوط به کاربرد اولیهی آن در فعل قاموسی willan در انگلیسی کهن است. ثبات معنایی به خصوص تا قبل از مقید شدن جزء مورد نظر قابل مشاهده است (بایبی و پاگلیوکا 1985)، با این حال در بعضی اوقات حتی بعد از این که جزء زبانی مورد نظر به صورت واژه بست یا وند تصریفی نیز در میآید، میتوان نشانههایی از معنای اولیه در صورتهای مقید یافت؛ مثلاً پیشوند تصریفی «می» که در فارسی امروز نشانهی استمرار است، در اصل به صورت کلمه آزاد «همی» در معنای «همیشه» بوده است. «همی» با دستوریشدگی دچار سایش آوایی شده و به صورت «می» در آمده است (برای توضیح سایش آوایی رک. 3-5). روشن است که تغییر نقش «همی» و تبدیل آن به نشانه استمرار در راستای معنای اولیهاش بوده است. معنای «همیشه» ناظر بر استمرار امری است.5-2 مقولهزدایی
در فرایند دستوریشدگی، مقولههای اصلی تبدیل به مقولههای فرعی میشوند. مقولههای اصلی شامل اسم و فعل میشود که تقریباً در تمام زبانهای جهان وجود دارد. مقولههای فرعی در بر گیرندهی حروف اضافه، حروف ربط، ضمایر، افعال معین و اشاریها میشود. (1) هاپر و تراگوت (2003: 107) بر آن اندکه قیدها و صفتها در جایگاه بینابینی قرار دارند:مقولهی اصلی > صفت/قید > مقولهی فرعی
این تبدیلها معمولاً به صورت زیر است:
اسم > حرف اضافه/حرف ربط
فعل > فعل معین/حرف اضافه
مثلاً فعل «گرفتن» در فارسی نو در اصل متعلق به مقولهی اصلی است، ولی با دستوریشدگی در بعضی از کاربردهای خود در قرون اولیه هجری به صورت فعل معین در میآید که ناظر بر نمود شروعی است:
کاربرد اولیه گرفتن در مقام فعل ساده:
5) آنها دوچرخه را از ما گرفتند.
کاربرد گرفتن در مقام فعل معین نمودی:
6) نارنج آوردن گرفتند (نظامی عروضی، 51).
گرچه ساخت اخیر در فارسی امروز دیگر وجود ندارد، ولی از فعل گرفتن در معنای «شروع شدن» کاری استفاده میشود:
7) یک دفعه بارون گرفت.
3 سازوکارهای دستوریشدگی
با توجه دقیق به چگونگی تعامل گوینده و شنونده میتوان عوامل مؤثر در بروز دستوریشدگی را بازشناخت. سعی گویندهی زبانی این است که تا جایی که ممکن است اصل اقتصاد را رعایت کند، همین امر موجب ساده شدگی نشانه (برای سایش آوایی رک. 3-5) و وضوح هر چه بیشتر سخن میشود؛ این وضوح خود به ابداع میانجامد. مثلاً همانطور که گفتیم، در زبان فارسی پیشوند «می-» در آغاز به صورت «می» ساده شده است. «می» برای تأکید بر استمرار و همچنین نمود مستمر به کار میرفته است، ولی برای وضوح بیشتر کم کم فعل «داشتن» در کنار «می» برای بیان نمود مستمر به کار رفته است تا معنای «می» را تقویت کند. از طرف دیگر، شنوندگان باید با تغییراتی که گوینده در گفتارمیدهد (یعنی سایش آوایی و ابداعات) خود را سازگار کنند، ینابراین شنوندگان همیشه به دنبال روشنترین تعبیر کلام هستند و از این رهگذر از نوعی استنتاج استفاده میکنند که استنتاج بافتی نام دارد. آنها بر اساس مشاهدهی ساختار جدید قانونی را اعمال میکنند؛ مثلاً، وقوع فعل «خواستن» را قبل از فعل اصلی مشاهده میکنند، کم کم آن را به عنوان نشانهی زمان دستوری آینده تعبیر میکنند. از عوامل تعیین کنندهی دیگر در ایجاد دستوریشدگی میتوان از معنای اصلی جزء دستوری شده و نیز تغییر در سایر زیر نظامهای زبانی یاد کرد.
ساختارهای اولیه باید در بردارندهی مشخصههایی از معنای نهایی دستوری باشند و ساختارشان باید به قدری ساده باشد که بتوان آنها را قالببندی کرد. این ساختارهای اولیه معمولاً کلمات پایهای هستند که بسامد وقوع آنها بالا است. امکانات دستوری معمولاً از افعال حرکتی (مثل آمدن، رفتن) یا افعالی که نشاندهندهی حالت فیزیکی هستند (مثل نشستن، ایستادن) به وجود میآیند. اغلب منشأ حروف اضافه و ربط اعضای بدن است (برای مثالهایی از موارد اخیر رک. استاجی 1386و نغزگوی کهن و راسخ مهند 1391). سایر منابع اولیه دستوریشدگی مربوط به کلماتی است که برای پدیدههای طبیعی به کار میروند، مثل «زمین» و «آسمان» ( برای منابع اولیهی دیگر دستوریشدگی و توضیحات بیشتر رک. هاینه و همکاران1991).
با توجه به توضیحات بالا زبانشناسان سازوکارهای مختلفی را برای دستوریشدگی قائل شدهاند که تفاوتهایی در تعداد و نوع آنها در رویکردهای مختلف قابل مشاهده است؛ بنابراین ما به پیروی از ویشر (2006) به آن دسته از سازوکارها اشاره میکنیم که مورد توافق عمومی است (برای فهرست دیگری از سازوکارهای دستوریشدگی رک. هاینه و کوتوا 2004:3).
1-3 استنتاج کاربرد شناختی
استنتاج کاربردشناختی خود به دو دستهی استنتاج مجازی و استنتاج استعارهای تقسیم میشود. از بین این دو مجاز در دستوریشدگی بسیار مهمتر است. در مجاز معنای جدید در بافت وجود دارد، به عبارتی مجاز در سطح همنشینی عمل میکند و از استنتاج بافتی حاصل میشود و این استنتاج منجر به باز تحلیل نحوی میگردد. این امر البته به همراه تغییرات معنایی رخ میدهد که خود حاصل ابداعات گوینده و تعبیرهای خاص شنونده است. این فرایند را میتوان چنین توصیف کرد:افراد از ساختهای معینی به صورت غیر معمول استفاده میکنند تا توجه مخاطبان را به سمت خود جلب کنند، اما این کاربرد غیر معمول از اجزاء زبانی میتواند ابهامزا باشد و منجر به تعبیرهای جایگزینی در بافت مورد نظر شود. تعبیرهای مختلف با توجه به بافت راگرایس (1975) با اصول معروف خود صورتبندی نموده است. معنای ضمنی مکالمهای حاصل یکی از این تعبیرها است. از طریق کاربرد پر بسماد در این بافتها این معناهای ضمنی مکالمهای به صورت متعارف یا متداول در میآیند و جایگزین معنای اولیه میشوند؛ به عبارتی جزء تفکیکناپذیر بافت مزبور میگردند. البته این جایگزینی معنای ضمنی به جای معنای اصلی تنها در بافت مورد نظر صورت میگیرد و معنای اصلی ممکن است تا مدتها در بافتهای زبانی دیگر کاربرد داشته باشد. معنای ضمنی جایگزین شده از معنای اصلی انتزاعیتر است. مثلاً در جملاتی چون جملات زیر که در قرون اولیه هجری به کار میرفته است، خواستن در معنای «قصد و نیت داشتن» است:
8) کاری نیک از بهر یزدان خواهم کردن (ارَّجانی 1347: ج1: 85).
9)ای ملکه نگویی که کجا خواهی شدن (طرسوسی 1356: 107).
با توجه به حضور فعل خواستن، در معنای جمله مفهوم آینده نیز حضور دارد. لازم به توضیح است که تا اواخر قرن هفتم هجری کاربرد فعل «خواستن» در مقام فعل معین بسیار کم بوده است. با توجه به کاربرد پر بسامد فعل خواستن در بافتهای مشابه کم کم معنای ثانوی «آینده» که انتزاعیتر است جای معنای اولیهی خواستن یعنی "قصد داشتن" را میگیرد؛ به عبارتی در جملاتی مانند جملهی زیر، دیگر فعل خواستن تنها معنای انتزاعی آینده را میدهد و جایگزین معنای اولیه شده است.
10) او خواهد رفت.
استنتاج کاربردشناختی دوم که در دستوریشدگی نسبت به مجاز دارای اهمین کمتری است استعاره است. در استعاره یک کلمهی عینیتر یا پایهایتر برای باز نمودن یک مفهوم انتزاعیتر به کار میرود. این تغییر معنایی را میتوان بر حسب انتقال از یک حوزهی مفهومی به حوزهی مفهومی دیگر توضیح داد (رک. هاینه و همکاران 1991). معنای جدید که حاصل استعاره است، در بافت اولیه وجود ندارد و تنها شباهت مفاهیم و قیاس است که موجب رابطهی بین دو مفهوم قدیمی و جدید میشود. به وجود آمدن حرف اضافه جایگاهی از کلماتی که ناظر بر اعضای بدن هستند حاصل استعاره است؛ مثلاً در بسیاری از زبانها کلمهی «سر» که در اصل عضوی از بدن است، برای اشاره به «آغاز» یا «بالا» به کار میرود:
11) او را سر کوچه دیدم.
واضح است که «کوچه» موجود زنده نیست که بتواند سر داشته باشد. ولی با توجه به جایگاه سر در بدن معنای جدید انتزاعی جایگاهی جانشین معنای اصلی میشود. با توجه به این ملاحظات میتوانیم بگوییم که استعاره در مقام پیام ضمنی متداول تعریف میشود و در سطح جانشینی عمل میکند. در جدول زیر مجاز و استعاره با هم مقایسه شده است (ویمر و بیسانگ 2004).
جدول1: مقایسهی مجاز با استعاره
مجاز |
استعاره |
سطح همنشینی |
سطح جانشینی |
باز تحلیل (استنتاج بافتی) |
قیاس |
معنای ضمنی مکالمهای |
معنای ضمنی متداول |
از طریق سازههای نحوی وابسته به هم عمل می کند. |
از طریق حوزههای مفهومی عمل می کند. |
2-3 معنا زدایی/ تهی شدن از معنا
معنازدایی ناظر بر از دست رفتن معنای اجزاء واژگانی یا تعمیم معنایی آنها است. چون واحدهای دستوری به مفاهیم بسیار انتزاعی ربط دارند، مثل رابطههای زمانی (گذشته، آینده) یا روابط حالت (تملک، هدف)، عناصری که قرار است مبین این مفاهیم باشند باید معنای بسیار کلی کسب کنند. در ساخت تمامی افعال معین این امر قابل مشاهده است. تهی شدن از معنا معمولاً در گذر از مرحلهی اول در نمودار مرحلهای دستوریشدگی (یعنی تبدیل جزء واژگانی آزاد به کلمهی نقشی) بارز است. مثلاً «داشتن» در بافتهایی که با فرایند دستوریشدگی به صورت فعل معین در آمده است معنای اصلی خود (مالک چیزی بودن) را از دست داده است:کاربرد «داشتن» در مقام فعل اصلی:
12) او خانهی بزرگی دارد.
کاربرد «داشتن» به عنوان فعل معین:
13) ما داریم به سینما میرویم.
3-3 باز تحلیل صرفی- نحوی
گاهی سخنگویان ساختار تاریخی و اولیهی عبارات یا جملاتی را نادیده میگیرند و برای آنها ساختار ثانویه و کاملاً متفاوتی قائل میشوند و از این طریق یک عضو یا چند عضو از یک سازه در مقام عضو سازهی دیگری تلقی میگردد. به این امر باز تحلیل میگویند. در ساخت افعال معین کاربرد باز تحلیل بسیار بارز است؛ به عبارت دیگر، یک فعل قاموسی در مقام عضوی فرعی از فعل دیگر باز تحلیل/تلقی میشود. در ساخت فعل مرکب نیز نوعی دستوریشدگی با استفاده از باز تحلیل رخ داده است. همکرد در آغاز فعل واژگانی مستقل بوده و سپس از معنا تهی شده و در مقام جزئی از فعل مرکب باز تحلیل شده است. به طور کلی هر فرایندی از دستوریشدگی که در آن تغییر مقولهای رخ دهد در برگیرنده باز تحلیل صرفی- نحوی است.4-3 قیاس
باز تحلیل نحوی را به طور مستقیم نمیتوان مشاهده کرد. باز تحلیل زمانی آشکار میشود که تجسمهای رو ساختی تغییر کنند. این تغییر در نتیجه قیاس یا همان تعمیم قاعده صورت میگیرد. قیاس خود به تنهایی بر قاعدهی آوایی تأثیر نمیگذارد. قیاس مربوط به گسترش قاعده در نظام زبانی و جامعه میشود. مثلاً افعال قاموسی ممکن است مثل بعضی از افعال معین قبل از فعل قرار بگیرند و به همین ترتیب خود تبدیل به فعل معین شوند.5-3 سایش آوایی/ تخفیف آوایی
سایش آوایی نتیجهی رعایت اقتصاد توسط سخنگویان در گفتار است. آن دسته از اجزاء زبانی که دستوری شدهاند، بیشتر تحت تأثیر سایش آوایی قرار میگیرند. این عناصر، به علت معنای نسبتاً انتزاعیشان، ارزش اطلاعاتی کمتری نسبت به کلمات قاموسی دارند. بر اساس شواهد مشخص شده است هنگامی که یک صورت واژگانی به دو کاربرد انشقاق مییابد، واحد واژگانی صورت کامل زبانی خود را حفظ میکند، در صورتی که جزء نقشمند شده تحت تأثیر تخفیف آوایی قرار میگیرد. این امر را در تکوین پیشوند فعلی «می-» میتوانیم مشاهده کنیم. با دستوریشدگی «همی»، کم کم این جزء دچار سایش آوایی گردیده و به صورت «می» در آمده است. با این حال تا مدتی کاربرد اولیه به همان صورت تخفیف نیافته و با فاصله از فعل اصلی در متون ادامه داشته است؛ مثلاً حتی«همی» بعد از فعل نیز به کار میرفته است:14) مرد همی از در بیرون رفت (بخاری 1369: 192).
15) همی ناگاه برادر را دید (مرزبان 1327: 17).
16) علی جعفر را بطبسی گیلکی فرستادند تا کار خود با ایشان راست کند همی (غزنوی 1340: 103).
17) یک شب آن دختر با پادشاه خفته بود همی (افشار 1346: 4).
4 ارزیابی اصول و سازوکارها در شناسایی موارد بروز دستوریشدگی
روشن است که ارزش اصول و سازوکارهای دستوریشدگی در شناسایی موارد بروز دستوریشدگی یکسان نیست. بعضی از اصول و سازوکارها میتوانند حتّی برای شناسایی موارد دستوری شدگی در زبانهایی به کار آیند که دارای سنت مکتوب قدیم نیستند یا اصلاً خط ندارند. با توجه به ملاحظاتی که در بالا مطرح کردیم، میتوان گفت که شناخت اصول دستوریشدگی بیش از شناخت سازوکارها میتواند به ما در شناسایی موارد دستوریشدگی کمک نماید. به طور خلاصه میتوان گفت که وجود صورتهای مختلف در زبان که ناظر بر یک نقش دستوری مشابهاند، نشانهی بارز وقوع دستوریشدگی است (اصل لایهبندی). اگر صورتهای دستوری در زبان دارای صورتهای مشابهی در واژگان باشند (یعنی واگرایی داشته باشیم)، به راحتی میتوان مورد دستوری شده را شناسایی کرد. در اینجا باید به شباهتهای معنایی و صوری جزء واژگانی و جزء دستوری توجه نمود. جزء دستوری شده دیگر فعل اصلی و اسم نیست (اصل مقولهزدایی) و معمولاً از معنای قاموسی اولیه تهی میشود (ساز و کار معنازدایی)، با این حال میتوان نشانههایی از معنای اولیه را در جزء دستوری شده یافت (اصل ثبات معنایی). لازم نیست که صورتهای واژگانی و دستوری صد در صد به لحاظ صوری مشابه هم باشند. بر اثر کاربرد فراوان جزء دستوری شده نسبت به جزء واژگانی دچار تغییرات آوایی بیشتری میشود و معمولاً بر اساس اصل اقتصاد کوچکتر میشود (سازوکار سایش/تخفیف آوایی). با این توضیحات مشخص میشود که توصیفات زبانشناختی هم زمانی و وجود فرهنگهای لغت برای گویشهای مختلف تا چه حد میتواند به شناسایی موارد بروز دستوریشدگی کمک کند.نتیجهگیری
از آنجا که دستوریشدگی یک از فرایندهای مهم تغییر زبانی است، درک چگونگی عملکرد و شناخت سازوکارهای آن و همچنین توصیف اصول حاکم بر آن از جمله دلمشغولیهای مهم زبانشناسان تاریخی بوده است. آشنایی با این سازوکارها و اصول میتواند به ما در توصیف تغییرات زبانی و چگونگی تکوین امکانات دستوری حتی در زبانهای بدون خط کمک کند. همانطور که از توضیحات و توصیفات اصول و سازوکارهای دستوریشدگی بر میآید، درک اصول دستوریشدگی بیش از سازوکارها میتواند به ما در شناسایی موارد دستوریشدگی در زبانهای بدون سنت نوشتاری کمک کند. از آنجا که بسیاری از زبانهای ایرانی بدون خط هستند و متون مکتوبی نیز از گذشتهی آنها در دست نیست، بیشتر زبانشناسان ترجیح میدهند تنها به توصیف همزمانی آنها اکتفا نمایند. سازوکارها و به خصوص اصول دستوریشدگی این امکان را فراهم میسازد که موارد بروز دستوریشدگی را شناسایی کنیم و از این رهگذر در مورد گذشتهی این زبانها اطلاعات مهمی را به دست آوریم و رابطهی آنها را با زبان فارسی در یابیم.پینوشتها:
1) برای رویکرد انتقادی در مورد مقولهزدایی رک. لمان 2001؛ لمان الزاماً منشأ مقولههای فرعی را دستوریشدگی نمیداند.
منبع مقاله :نغزگوی کهن، مهرداد؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان (مجموعه مقالات)، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.