دستوری‌شدگی و دستوری‌زدایی؛ فرایند‌های مستقل و موازی

زبان‌ها همواره در حال تغییر هستند. گرایش غالب در زبان‌ها این است که واحدهای زبانی به تدریج دستوری‌تر می‌شوند. طی فرایند دستوری‌شدگی، کلمات معنای قاموسی خود را از دست می‌دهند و نقش دستوری پیدا
سه‌شنبه، 8 اسفند 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
دستوری‌شدگی و دستوری‌زدایی؛ فرایند‌های مستقل و موازی
 دستوری‌شدگی و دستوری‌زدایی؛ فرایند‌های مستقل و موازی

نویسنده: مهرداد نغزگوی کهن

چکیده

زبان‌ها همواره در حال تغییر هستند. گرایش غالب در زبان‌ها این است که واحدهای زبانی به تدریج دستوری‌تر می‌شوند. طی فرایند دستوری‌شدگی، کلمات معنای قاموسی خود را از دست می‌دهند و نقش دستوری پیدا می‌کنند. در عین حال، بعضی عناصر دستوری می‌توانند دستوری‌تر شوند. فرایند دستوری‌شدگی با مقید‌تر شدن اجزاء زبانی همراه است. عکس این فرایند دستوری‌زدایی نامیده می‌شود. بسامد وقوع دستوری‌زدایی بسیار کمتر از دستوری‌شدگی است و زبان‌شناسان هنوز موفق نشده‌اند طرح کلی دستوری‌زدایی را به صورت قاعده یا حتی گرایشی عام به دست دهند. در این مقاله، ضمن بررسی و توصیف دو فرایند دستوری‌شدگی و دستوری‌زدایی، موارد و شواهد عینی هر دو فرایند را از زبان فارسی به تفکیک ارائه می‌دهیم. سرانجام با تحلیل این شواهد نتیجه می‌گیریم که دستوری‌زدایی الزاماً فرایندی بر خلاف جهت دستوری‌شدگی نیست و در دستوری‌زدایی نیز (مانند دستوری‌شدگی) مقوله‌زدایی و بازتحلیل اجزاء زبانی می‌تواند رخ دهد.

مقدمه

به طور سنتی، بر اساس نقش دستوری، کلمات زبان را به دو دسته کلمات نقشی/ نقش‌نما و کلمات واژگانی تقسیم می‌کنند. اما این نقش دستوری چیست؟ کلمات یا اجزائی که دارای نقش دستوری بیشتری هستند، دارای چه خصوصیاتی هستند؟ تعریف دقیق‌تر کلمات نقشی و کلمات واژگانی می‌تواند به روشن شدن این موضوع کمک کند. کلمات واژگانی دارای معنای قاموسی هستند و برای توصیف اشیاء، اعمال و کیفیت‌ها به کار می‌روند. کلماتی چون خانه، آبی و پرسیدن (یعنی اسامی، صفات و افعال) جزء کلمات واژگانی هستند. کلمات نقشی برای نشان دادن روابط میان اسمواره‌ها،ربط دادن اجزاء کلام به هم، باز نمودن معرفه یا نکره بودن عناصر حاضر در کلام، نشان دادن نزدیک یا دور بودن این عناصر به شنونده یا گوینده، و جز آن به کار می‌روند. پیش / پس اضافه‌ها، کلمات ربط، ضمایر، نشانه‌های معرفه و نکره و اشاری‌ها همگی در این دسته جای می‌گیرند (هاپر و تراگوت 2003: 4). ارگ این دو دسته را با هم مقایسه کنیم می‌بینیم که اعضای دسته‌ی دوم دارای جوهر آوایی و معنایی کمتری هستند. بنابراین در اینجا جوهر معنایی و آوایی کمتر، نشان‌دهنده‌ی نقش دستوری بیشتر است. وند‌های مقید دیگر اجزاء زبانی هستند که مبحث نقش دستوری درباره‌ی آن‌ها قابل طرح است. وند‌ها یا تصریفی هستند، یا اشتقاقی؛ وند‌های تصریفی به طبقه‌ای بسته تعلق دارند، اجباری هستند، به نحو تعلق دارند، معنای انتزاعی دارند و به لحاظ معنایی منظم هستند. بحث نقش دستوری یا دستوری بودن تنها منحصر به کلمات یا تکواژ‌های آزاد نیست، بلکه واژه‌بست‌ها و تکواژهای مقید را نیز در بر می‌گیرد.
واژه‌بست‌ها به صورت‌هایی حد واسط میان کلمه و وند هستند. این اجزاء تکیه نمی‌گیرند و وابسته به کلمات مجاور خود (یا به اصطلاح میزبان) هستند. مثلاً کسره اضافه و ضمایر شخص پیوسته به اصطلح مفعولی یا ملکی: am-، -at، aš -، -emân، etân، ešân از جمله واژه‌بست‌های فارسی هستند (رک. مقاله‌ی «از واژه‌بست تا وند تصریفی» در همین کتاب؛ کلباسی 1371: 32؛ شقاقی1376). واژه‌بست‌ها جوهر آوایی و معنایی‌شان ازکلمات کمتر است و دستوری‌تر از آن‌ها هستند.
وند‌های مقید دیگر اجزاء زبانی هستند که مبحث نقش دستوری درباره‌ی آن‌ها قابل طرح است. وند‌ها یا تصریفی هستند، یا اشتقاقی؛ وند‌های تصریفی به طبقه‌ای بسته تعلق دارند، اجباری هستند، به نحو تعلق دارند، معنای انتزاعی دارند و به لحاظ معنایی منظم هستند. از طرف دیگر، وند‌های اشتقاقی به نحو ربط ندارند، اختیاری هستند، بیانگر مفهوم جدید هستند، معنای نسبتاً عینی دارند (برای فهرست کاملی از ملاک‌های تمایز وند‌های تصریفی از اشتقاقی رک. هسپلمت و سیمز 2010: 90)؛ بنابراین، وند‌های تصریفی دستوری‌تر از وند‌های اشتقاقی هستند.
با آنکه وند‌های اشتقاقی از وند‌های تصریفی متمایز می‌شوند، ولی این بدان معنی نیست که همه‌ی وند‌های اشتقاقی رفتار یکسانی دارند. مثلاً بعضی از وند‌های اشتفاقی مقوله‌ی پایه را تغییر می‌دهند و بعضی در آن تغییر ایجاد نمی‌کنند. پسوند اشتقاقی «-ار» در زبان فارسی را در نظر بگیرید، این پسوند به فعل متصل می‌شود و اسم می‌سازد: رفتار، گفتار، نوشتار و جز آن. ولی بعضی وند‌های اشتقاقی در همین زبان مقوله‌ی پایه را تغییر نمی‌دهند، مثلا وند‌های اشتقاقی نا- و - چه در کلمات زیر:
1) مرد- نامرد
2) دریا- دریاچه
روشن است که میزان دستوری بودن وند‌های اشتقاقی اخیر نسبت به دسته‌ی اول کمتر است. این بحث را می‌توانیم این گونه خلاصه کنیم: عناصری که نقش دستوری‌شان بیشتر است معمولاً جوهر آوایی و معنایی‌شان کاهش می‌یابد، مقید‌تر می‌شوند و نقش نحوی بیشتری پیدا می‌کنند.
در این مقاله به تغییر در میزان خاصه‌های دستوری اجزاء زبانی می‌پردازیم و نشان می‌دهیم که این خاصه‌ها طی زمان می‌تواند افزایش یا کاهش یابد (1). البته افزایش خاصه‌های دستوری در زبان‌ها یک گرایش غالب است، و عکس این حالت معمولاً در مقام استثناء طبقه‌بندی می‌شود. با این حال، در زبان فارسی موارد کاهش خاصه‌های دستوری کم نیست و تأکید این مقاله نیز بر روی این کاهش و پیامد‌های آن در توصیف فرایند‌های تغییر زبانی است.

1. دستوری‌شدگی و مراحل آن

زبان‌شناسان فرایندی را که طی آن واحد‌های زبانی دستوری‌تر می‌شوند، دستوری‌شدگی می‌نامند. مقوله‌زدایی از اصول مهم دستوری‌شدگی است. طی مقوله‌زدایی، عنصری که متعلق به یک مقوله‌ی اصلی است و دارای خود مختاری است، مقوله‌ی خود را از دست می‌دهد و مقید‌تر می‌شود. مثلاً اسامی و افعال به عنوان مقوله‌ی اصلی طبقه‌بندی می‌شوند، زیرا در همه زبان‌ها وجود دارند و دارای خصوصیات صرفی و نحوی مهمی هستند. این مقوله‌ها به مرور زمان ممکن است خود مختاری و خصوصیات صرفی و نحوی اولیه‌ی خود را از دست دهند و مثلاً به صورت پیش اضافه و کلمه‌ی ربط درآیند. این تنزل مقوله اگر ادامه یابد، وند تصریفی به وجود می‌آید (برای توضیحات بیشتر رک. هاپر و تراگوت 2003: 106- 115).
نکته‌ی مهم دیگر در دستوری‌شدگی این است که هر چه عنصری دارای بسامد وقوع بالاتری باشد، نشان می‌دهد که دستوری‌تر است. بر اساس شواهد فراوان از زبان‌های مختلف، مشخص شده است که اجزاء زبانی هنگام دستوری‌شدگی مراحلی را با ترتیب خاصی پشت سر می‌گذارند. این مراحل را می‌توان با نمودار مرحله‌ای زیر نشان داد (هاپر و تراگوت 2003: 7):
کلمه‌ی واژگانی > کلمه‌ی نقشی > واژه‌بست > وند تصریفی
بر اساس این نمودار کلمه‌ی واژگانی به کلمه‌ی نقشی مبدل می‌شود، کلمه‌ی نقشی تبدیل به واژه‌بست می‌گردد و وند تصریفی نیز از واژه‌بست به وجود می‌آید. جهت دستوری‌شدگی بسیار مهم است. جهت را در این نمودار با نشانه > باز نموده‌ایم. اجزاء زبانی به تدریج از معنای قاموسی تهی می‌شوند و مقید‌تر می‌گردند. در نمودار دستوری‌شدگی جزء واژگانی آزادترین و وند تصریفی مقید‌ترین جزء است.
بر اساس شواهدی که از دوره‌های مختلف زبان فارسی در دست داریم، می‌توانیم برای هر یک از مراحل دستوری‌شدگی فوق مثال‌هایی به دست دهیم (برای مثلا‌های بیشتر رک. نغرگون کهن: 1387ب).

1-1. تبدیل کلمه‎ی واژگانی به کلمه‌ی نقشی

در زبان فارسی کلمه «یک» در کاربرد اولیه‌ی نشانگر یکی از اعداد است، ولی کم کم به عنوان عنصری دستوری که بیانگر مفهوم نکره بودن است باز تحلیل شده و از این رهگذر دستوری گردیده است. البته مانند بسیاری دیگر از موارد دستوری‌شدگی کاربرد اولیه‌ی «یک» در کنار کاربرد جدید آن در زبان وجود دارد. تبدیل عدد «یک» به نشانه‌ی حرف تعریف نامعین، در زبان‌های دیگر نیز رخ داده است. مثلاً در زبان انگلیسی، حرف تعرف نامعین a در نتیجه‌ی دستوری شدن عدد ān یک در انگلیسی باستان به وجود آمده است (ویشر 2006: 132).

2-1. تبدیل کلمه‌ی نقشی به واژه‌بست

به عقیده هوبسمان (1895: 106)، کسره‌ی اضافه‌ی فارسی از کلمه‌ی مستقل hya/ hyā از زبان فارسی باستان مشتق شده است. این کلمه در فارسی میانه به صورت i- در آمده و سرانجام در فارسی نو تبدیل به واژه‌بست e- شده است (خانلری 1374: 161-3، نیز همین مطلب را بدون ارجاع به هوبشمان بیان کرده است).

3-1. تبدیل واژه‌بست به وند تصریفی

در فارسی گفتاری امروز eš به شناسه تبدیل شده است:
احمد گفتش امروز دیر است.
حسن رفتش.
در جملات فوق -ِ ش (e š -) نشانه مفعولی نیست (راسخ مهند، 1384 و جهان پناه 1380). اضافه شدن این جزء را شاید بتوان نوعی یکسان‌سازی قیاسی تلقی کرد. در یکسان‌سازی قیاسی، اعضای یک صیغگان دستوری به لحاظ آوایی هم شبیه می‌شوند (نیز رک. ساپیر 1376: 270-272؛ برای مثالی از زبان فرانسوی نیز رک. تراسک 1996: 109). می‌دانیم نشانه شخص و شمار فعل سوم شخص مفرد در زمان گذشته صفر است، در حالی که سایر فعل‌ها در زمان گذشته و حال دارای شناسه‌هایی با جوهر آوایی هستند. فارسی زبانان برای شبیه شدن فعل سوم شخص مفرد (در زمان گذشته) به سایر افعال، از نشانه eš - استفاده کرده‌اند؛ به عبارتی در اینجا یکسان‌سازی قیاسی رخ داده است.
زبان‌شناسان از زبان‌های دیگر جهان نیز مثال‌های فراوانی از دستوری‌شدگی و جهت تغییر در دستوری‌شدگی به دست داده‌اند (مثلاً رک. هاینه و کوتوا 2002). با توجه به این داده‌ها مشخص شده است که حرکت به سمت دستوری‌تر شدن به ترتیب و جهت فوق یک گرایش عام است. این گرایش به قدری قوی است که از یک سویگی تغییر در مقام یکی از اصول کلی دستوری شدن یاد شده است (هاپر1991).

2 دستوری‌زدایی

با تحقیقات بیشتری که از دهه‌ی هشتاد میلادی تاکنون در زمینه‌ی دستوری‌شدگی صورت گرفته، مشخص شده است که در بعضی زبان‌ها این یک سویگی تغییر نقض شده است و گاهی جریان تغییر، عکس دستوری‌شدگی است (2). برای اولین بار لمان (1995/ 1982) برای اشاره به این موارد نقض از اصطلاح دستوری‌زدایی استفاده کرد. طبق تعریف، در دستوری‌زدایی اجزاء زبانی خصوصیات دستوری خود را از دست می‌دهند و آزادتر می‌شوند؛ این آزاد‌تر شدن به همراه قاموسی‌تر شدن (یعنی کسب معنای قاموسی) است (کمپ بل و میکسکو 2007؛ رمت 1992؛ آلن1995). در زیر دو دسته از موارد مهم دستوری‌زدایی را در زبان فارسی نو آورده‌ایم.

1-2. تبدیل کلمه‌ی نقشی به کلمه‌ی واژگانی

در موارد زیر کلمات نقشی معنای قاموسی پیدا کرده‌اند و مانند اسامی جمع بسته شده‌اند:
5) اما‌ها،اگرها.
6) باید‌ها و نبایدها.

2-2. تبدیل کلمه‌ی نقشی به پیشوند قاموسی و به وجود آمدن افعال پیشوندی

افعال پیشوندی از پیشوند‌های قاموسی و فعل بسیطی که بعد از آن‌ها می‌آید ساخته شده‌اند. پیشوند‌های قاموسی، پیشوند‌هایی هستند که به فعل متصل می‌شوند و فقط باعث تغییر معنایی فعل می‌گردند (خانلری 1374، ج. 2، 120-123). این پیشوند‌ها طبقه‌ی کلمه را تغییر نمی‌دهند و در دستور / نحو نیز نقشی ندارند. مهم‌‎ترین پیشوند‌های فعلی/ اشتقاقی فارسی عبارت‌اند از «فرو، فرود، فرا، فراز، اندر/ در، بـ، بر، ور، وا، باز»: فرو رفتن، فرود آمدن، فراگرفتن، فراز آوردن (در معنای "پیش آوردن")، اندر خوردن (در معنای 'لایق بودن')، در رفتن، ببودن (در معنی 'شدن')، برانداختن، وررفتن، وارفتن، باز خواندن. اگر داده‌های مربوط به دستوری‌زدایی را به دقت بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که موارد دستوری‌زدایی در زبان فارسی کم نیست. دستوری‌زدایی به خصوص هنگام به وجود آمدن پیشوند‌های فعلی قاموسی حائز اهمیت بسیار است. بسامد وقوع پیشوند‌های فعلی در متون فارسی به خصوص تا قرن هفتم هجری بالا است، ولی از این قرن به بعد شاهد کاهش کاربرد آن‌ها هستیم، مثلاً «بـ-» در فارسی امروز کاملاً از رواج افتاده است. مشخصه‌ی مشترک تمام این پیشوند‌ها این است که در آغاز همگی به صورت تکواژ آزاد در مقام کلمه‌ی نقشی قبل از اسم به کار می‌رفته‌اند. کاربرد اکثر این کلمات در این نقش(به صورت حرف اضافه / پیش اضافه) هنوز هم ادامه دارد. در قرون اولیه‌ی هجری (و شاید حتی قبل از آن) کلمات نقشی مذکور به تدریج در بعضی از کاربردهایشان نقش ثانویه‌ای علاوه بر کاربرد اولیه‌ی خود پیدا کرده‌اند و در مقام جزئی از فعل باز تحلیل شده‌اند. این باز تحلیل همراه با افزایش جوهر معنایی و کاهش نقش نحوی آن‌ها بوده است. در ابتدا این کلمات در این کاربرد جدید به صورت تک واژ آزاد با فاصله از فعل به کار می‌رفته‌اند، ولی کم کم به لحاظ خطی، فاصله‌ی آن‌ها از فعل کمتر شده است و به صورت تکواژ مقید اشتقاقی درآمده‌اند. این تکواژ‌های مقید (یعنی پیشوند‌های فعلی) اصلاً دارای خاصه‌ی دستوری نیستند و حتی نمی‌توانند مقوله‌ی پایه‌ای را که به آن متصل می‌شوند تغییر دهند. شواهدی که در زیر از متون متقدم فارسی ارائه می‌دهیم، مبین آزادی اولیه‌ی این پیشوند‌های فعلی است.

1-2-2. پیشوند «فرو»

بهار (1375؛ ج. 1، 340، 1) درباره‌ی این پیشوند می‌نویسد:
فرو از پیشاوند‌های دری است و گاهی من باب تأکید فعل آورند و گاهی مثل «فرا» جهت فعل را مشخص می‌سازد ... گاهی این پیشاوند با فعل معین ترکیب می‌شود و در آن مورد مانند «فرا» از خود معنی مستقلی دارد.
در متون متقدم فارسی نو بسامد وقوع این پیشوند فعلی بالا است: فرورفتن نسفی 1362: 636)؛ فرو آمدن (جرجانی 1344: 2)؛ فرو نشستن (بهار1318 الف: 102)؛ فرو گذاشتن (میهنی 1366: 114)؛ فرو ماندن (دانش پژوه 1345: 9)؛ فرو خواندن (دقایقی مروزی 1345: 23)؛ فرو نبشتن (عوفی 1335: 52)؛ فرو گرفتن (جوینی 1366: ج. 1، 15)؛ فرو بردن (واعظ بلخی 1350: 16).
در بعضی از متون اولیه نیز «فرو» با فاصله از فعل به کار رفته که نشان‌دهنده‌ی مقید نبودن اولیه‌ی آن است:
7) این بوسهل از فساد فرو نخواهد ایستاد. (تاریخ بیهقی:319؛ به نقل از خانلری 1374: ج. 3، 46).

2-2-2. پیشوند «فرود»

پیشوند فرود بازمانده پیشوند فعلی frōd در فارسی میانه است (در مورد گذشته‌ی پیشوند‌های فعلی در فارسی میانه رک. ابوالقاسمی 1375: 215- 216). «فرود» عمدتاً قبل از مصوت آمده است (به جز مورد «بهار1318» در اینجا که احتمالاً مشکوک است یا به صورت قیاسی به وجود آمده است؛ برای توصیف این گونه ساخت‌های قیاسی که موجب تخطی از قواعد عام آوایی می‌شوند رک. تراسک 1996: 107- 109): فرود رفت (بهار 1318: 78)؛ فرود آمدن (بیهقی 1317: 270؛ النرشخی 1351: 26؛ ارجانی 1347: ج. 1، 11؛ جرجانی 1344: 12؛ نظامی و عروضی 1333: 116؛ نسفی 1362: 1126)؛ فرود آوردن (دقایق مروزی 1345: 159؛ واعظ بلخی 1350: 38).
بنابراین «فرود» گونه‌ای از «فرو» است و مانند «فرو» در آغاز آزاد بوده است و سپس در مقام عنصری از فعل باز تحلیل شده است.

3-2-2. پیشوند «فرا»

پیشوند فرا «در پهلوی دیده نمی‌شود و از مختصات زبان دری است که بر سر فعل در می‌آید و فعل را مؤکد می‌کند و جهت آن را مشخص می‌سازد... و گاهی در همان حال که بین او و فعل فاصله افتاده مثل آن است که با فعل مزبور ترکیب شده و معنی مستقلی می‌هد» (بهار 1375: ج. 1، 339). مواردی از کاربرد این پیشوند فعلی در متون مختلف را در اینجا آورده‌ایم: فراگذاشتن (ابوالفتوح رازی1369: ج. 1، 272)؛ فراگفتن (میبدی 1331: 79)؛ فراپذیرفتن (نصرالله منشی 1328: 205)؛ فراگفتن (بخاری1369: 196)؛ فرانمودن (قزوینی الزاری 1331: 133)؛ فراشدن (میهنی 1366: 24)؛ فراگرفتن (میهنی 1375: 71)؛ فراگذاشتن (دانش‌پژوه 1345: 115)؛ فراستدن (غزنوی 1340: 25)؛ فرارفتن (قیس الرازی: 203)؛ فراخاستن (جوینی 1366: ج.1، 146).
کاربرد «فرا» با فاصله از فعل نشان دهنده‌ی آزادی اولیه آن است:
8) فرا ملک کلاغان گفت (بخاری1369: 196).
9) فرا نزد وی شدیم (میهنی 1366: 24).
10) تن فرا قضا دادم (افشار 1346: 416).
11) شیخ از میان آن جمع فرا نزدیک وی شد و گفت (میهنی 1366: 98).

4-2-2. پیشوند «فراز»

پیشوند فراز بازمانده‌ی پیشوند فعلی frāz در فارسی میانه است. «فراز... با افعال در نثر و نظم قدیم حال پیشاوند‌ها را به خود می‌گیرد و فعل را در جهت عمل خود مؤکد می‌سازد» (بهار 1375، ج. 1، 341)؛ فراز هم آمدن (جرجانی 1344: 15)؛ فراز آمدن
(ابوالفتوح رازی 1369: ج. 1، 228)؛ فراز گرفتن (بهار 1318: 10)؛ فراز آمدن (نصرالله منشی 1328: 68)؛ فراز رفتن (بخاری 1369: 274)؛ فراز شدن (میهنی1375: 80)؛ فراز آمدن طرسوسی 1356: 6)؛ فراز کردن (بکران خراسانی 1342: 109)؛ فراز رسیدن (مرزبان 1327/ 1909: 25)؛ فراز آمدن (سعدی 1345: 86).
کاربرد «فراز» با فاصله از فعل:
12) فراز هم آمده است. (جرجانی 1344: 15).

5-2-2. پیشوند «اندر / در »

صورت «اندر» شکل قدیم‌تر «در» است. در بسیاری از متن هر جا «اندر» وجود دارد، حتماً «در» نیز ضبط شده است، ولی عکس این موضوع صادق نیست. «لفظ «در» که مخفف اندر است در عهد غزنویان پیدا آمده و یکی از دلائل کهنگی نثر در صورتی که تاریخ نوشتن آن معین نباشد (به شرط عدم تصرف کاتبان) همین مطلب است... این پیشاوند در مواردی است که مفهوم ظرفیت در فعل باشد و گاهی هم بر خلاف این دیده می‌شود» (بهار 1375: ج.1، 338). «معنی اصلی کلمه‌ی«اندر/ در» داخل و درون چیزی است. اما معانی مجازی یا فرعی متعددی در طی دوران فارسی دری پذیرفته است. این کلمه در مقام پیشوند فعل و حرف اضافه در می‌آید» (خانلری 1374: ج. 3، 381).هر چه به قرن هفتم نزدیک‌تر می‌شویم، بسامد وقوع «اندر» کم و کمتر می‌شود و صورت «در» بیشتر جای آن را می‌گیرد. این دو در آغاز حرف اضافه بوده‌اند (این کاربرد هنوز هم ادامه دارد).
مواردی از کاربرد «اندر»: اندر آمدن (جرجانی1344: 123)؛ اندر آوردن (بهار 1318: 73)؛ اندر یافتن (نظامی عروضی 1333: 2)؛ اندر آویختن (یاحقی 1364: 331)؛ اندر آمدن (النرشخی 1351: 13)؛ اندر کردن (جمالی یزدی 1346: 103)؛ اندر ربودن (ظهیری سمرقندی 1948: 299)؛ اندر کشیدن (طرسوسی 1356: 19)؛ اندر افکندن (دقایقی مروزی: 1345، 217)؛ اندر کشیدن (مبارکشاه 1346: 227).
مواردی از کاربرد صورت «در»: در افزودن (جرجانی 1344: 72)؛ درآمدن (ابوالفتوح رازی 1369: ج. 1، 140)؛ در رسیدن (میبدی 1331: 185)؛ در ساختن (بهار 1318: 73)؛ در یافتن (اتابک جوین 1329: 53)؛ در گذاشتن (یاحقی 1364: 13)؛ در پیوستن (النرشخی 1351: 123)؛ در ماندن (ارجانی 1347: ج. 1، 14)؛ در پذیرفتن (دقایقی مروزی 1345: 39)؛ درآمدن (مرزبان 1327/ 1909: 51)؛ در کشیدن (زیدری 1343: 41)؛ در گذشتن (سعدی 1345: 27).
کاربرد صورت «در» فاصله از فعل:
13) سیاه گیل و سام را بگرفتند و در آن خانه شدند. (ارجانی 1347: ج. 1، 313؛ در شدن : «داخل شدن»، رک. معین 1376).

6-2-2. پیشوند «بر»

پیشوند فعلی abar (فارسی میانه به صورت «ابر، بر، در» به فارسی دری رسیده است (ابوالقاسمی 1375: 272). «کلمه‌ی «برم به صورت پیشوند بر سر بسیاری از فعل‌های ساده در می‌آید و معنی آن‌ها را تغییر می‌دهد که اکثر موارد افزودن مفهوم بالایی و اعتلاست» (خانلری 1374: ج. 3، 337): بر آویختن (نسفی 1362: 732)؛ برآسودن (ابوالفتوح رازی 1369: ج.1، 298)؛ بر رفتن (نصرالله منشی 1328: 67)، بر نشستن (میهنی 1366: 210)؛ بر رستن (میهنی 1375: 52)؛ بر نهادن (ارجانی 1347: ج. 1، 83)؛ برگشادن (طرسوسی 1356: 9)؛ بر بستن (دقایقی مروزی 1345: 30)؛ بر نشاندن (جوینی 1366: ج. 1، 14)؛ برچیدن (واعظ بلخی 1350: 6).
کاربرد «بر» با فاصله از فعل اصلی:
14) صوفیان و عامد خلق بر فریاد آوردند و بر آشفتند. (میهنی 1366: 217).
15) سد فساد از راه بر باید گرفت (بیهقی 1317: 112).
16) بر نتوانست خواند (میهنی 1366: 108).
17) تاتر بود بر توان خواند و نیکو بود و چون خشک شود بر نتوان خواند (جمالی یزدی 1346: 359).
18) از اول مصرع حرفی بر می‌باید گرفتن (دانش پژوه 1345: 176).
19) بر بایست خواند (زیدری 1343: 11).
20) کام از کام نهنگ بر نتوان آورد (زیدری 1343: 15).

7-2-2. پیشوند «باز»

«باز شاید به abāz فارسی میانه، که قید است و خود بازمانده‌ی
apāči اوستایی است مربوط باشد» (ابوالقاسمی 1375: 283). ««باز» دو معنی به فعل می‌بخشیده، یکی معنی تکرار و اعاده و دیگر معنی ایضاح و روشن کردن... و مانند بعضی پیشاوند‌ها گاهی معنای فعل را تغییر می‌دهد» (بهار 1375: ج. 1، 341)؛ بازایستادن (نسفی 1362: 61)؛ بازخواندن (جرجانی 1344: 25)؛ باز طلبیدن (اتابک جوینی 1329: 53)؛ بازنمودن (بخاری 1369: 43)؛ باز بردن (یاحقی 1364: 16)؛ بازکشیدن (نیشابوری 1352: 140)؛ باز رهانیدن (ارجانی 1347: ج. 1، 81)؛ باز استدن (افشار 1346: 184)؛ باز رستن (طرسوسی 1356: 14)؛ باز اندیشد (قیس الرازی: 17)؛ باز آمدن (بکران خراسانی 1342: 7)؛ باز داشتن (نجم رازی 1352: 233)؛ باز نشستن (زیدری 1343: 82)؛ باز کندن (خواجه نصیرالدین طوسی 1370: 256)؛ بازکردن (واعظ بلخی 1350: 115).
کاربرد «باز» با فاصله از فعل:
21) باز به بلخ آمذ، اهل مرو بدو تولا کردند. (عطار نیشابوری: 167، به نقل از خانلری 1374: ج. 3، 331).
22) چون باز به بلخ آمد آن روز ماریه ... پسری بزاد (بلعمی: 123، به نقل از خانلری 1374: ج. 3، 331).
23) خواجه ابونصر مشکان را بدین کار باز نتوان گذاشت (بیهقی 1317: 121).

8-2-2. پیشوند «بـ»

«بـ» در آغاز به صورت تکواژ آزاد بوده است. در مقام تکواژ مقید این صورت دارای دو نقش اساسی بوده است:
1- در متون متقدم فارسی، به صورت پیشوند تصریفی در ساخت مضارع اخباری، ماضی مطلق، ماضی استمراری، ماضی نقلی، ماضی بعید، مستقبل، مضارع التزامی، ماضی التزامی، امر، وجه دعایی و وجه شرطی تحقق نیافتنی به کار رفته است. در دستور سنتی فارسی این «بـ» به باء تأکید معروف است. جالب توجه است که بدانیم در بعضی متون متقدم، «بـ» در این کاربرد هنوز در مقام جزء تمام عیار فعل در نیامده است. بهار (1375، ج. 1، 335) در این زمینه می‌نویسد:
گاهی بین باء و تأکید و فعل اسمی، یا صفتی فاصله می‌شده است، چنانکه گویند: فلان بازرگان مالی بحاصل کرد، و در اسکندرنامه گوید:« باید که خدای تعالی مرا روزگار تا پیش از مرگ مرا دیدار تو بروزی کند» یعنی: روزی بکند.
شواهد ارائه شده‌‌ی فوق نشان می‌دهد که مقید شدن این جزء به عنوان پیشوند تصریفی فعلی بسیار تدریجی و به همراه تغییر نقش بوده است.
2- در مقام پیشوند قاموسی در بعضی از متون استعمال شده است. مثلاً «ببودن» در معنی «شدن» در کلیله و دمنه (نصرالله منشی 1328، 35 و 173) و مرصادالعباد (نجم رازی 1352، 79). این کاربرد نیز در نتیجه‌ی نوعی مقیدسازی، یعنی تبدیل یک واحد واژگانی به عضوی مقید به وجود آمده باشد؛ با این حال، شاهدی از این کاربرد با فاصله از فعل به نظر نگارنده نرسید.

9-2-2. پیشوند‌های فعلی «ور» و «وا»

این دو پیشوند بیشتر مربوط به فارسی گفتاری هستند و نگارنده از متون متقدم موردی را که نشان دهنده‌ی فاصله‌ی آن‌ها از فعل باشد نیافت. به لحاظ آوایی می‌توان این دو جزء را صورت تحول یافته‌ی «بر» و «با» دانست؛ به این معنا که همخوان آغازی دو صورت اخیر با تضعیف تبدیل به مصوت شده است (برای توصیف تضعیف رک. تراسک1996: 55-60 و درباره‌ی موردی از تضعیف در زبان فارسی رک. کرد زعفرانلو 1383). در تاریخ زبان فارسی تغییر b و v/w و عکس آن فراوان اتفاق افتاده است (خانلری 1374: ج. 1، 86-87).

تحلیل داده‌ها و نتیجه‌گیری

اگر داده‌های مربوط به دستوری‌زدایی را به دقت بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که موارد دستوری‌زدایی در زبان فارسی کم نیست. دستوری‌زدایی به خصوص هنگام به وجود آمدن پیشوند‌های فعلی قاموسی حائز اهمیت بسیار است. همان‌طور که قبلاً گفتیم، بعضی وند‌های اشتقاقی در زبان فارسی، مقوله‌ی پایه را تغییر نمی‌دهند. پیشوند‌های قاموسی فعلی از جمله‌ی این وند‌های اشتقاقی هستند. بنابراین پیشوند‌های اشتقاقی فعلی درجه‌ی دستورشدگی‌شان کمتر از سایر پیشوند‌های اشتقاقی است که مقوله‌ی کلمه را تغییر می‌دهند. کلمات نقشی با اینکه آزاد هستند، ولی میزان دستوری بودنشان به مراتب بیشتر ازاین پیشوندهای مقید اشتقاقی است، زیرا این کلمات نقشی کارکردنحوی‌شان به مراتب قوی‌تر از پیشوند‌های قاموسی فعلی است و به همین دلیل بسامد وقوع‌شان بسیار بالاتر است. بنابراین داده‌های زبان فارسی نشان می‌دهد بر خلاف عقیده‌ی رایج، دستوری‌زدایی همیشه همراه با آزاد‌تر شدن اجزاء زبانی نیست. در اینجا می‌بینیم یک عنصر دستوری (کلمه‌ی نقشی) خصوصیت دستوری خود را از دست می‌دهد و به عبارتی دستوری‌زدایی در آن صورت می‌گیرد، ولی در عین حال این جزء به صورت عنصری مقید در می‌آید. به این ترتیب می‌توان ادعا کرد که دستوری‌شدگی و دستوری‌زدایی دو فرایند مخالف هم نیستند و هر دو می‌توانند از ساز و کار‌های مشابهی استفاده کنند. این سازو کار‌های مشترک، باز تحلیل و مقیدسازی است. البته مقیدسازی کمتر در دستوری‌زدایی دیده شده است و نگارنده تنها از وقوع آن در زبان فارسی اطلاع دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1) در این مقاله بیشتر به شواهد موجود در فارسی نو نظر داریم. منظور ما از فارسی نو، زبان فارسی از آغاز دوران اسلامی تاکنون است.
2) علی‌رغم وجود موارد دستوری‌زدایی در زبان‌های جهان، کسانی چون هسپلمت (1991) اصلاً قائل بر دستوری‌زدایی نیستند و معتقدند دستوری‌شدگی برگشت‌ناپذیر است.

منبع مقاله :
نغزگوی کهن، مهرداد؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان (مجموعه مقالات)، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.