چکیده
دستوریشدگی فرایندی است که طی آن اجزاء زبانی خصوصیات دستوری بیشتری را کسب میکنند. این اجزاء در مسیر دستوریشدگی مراحل خاصی را با ترتیب مشخصی پشت سر میگذارند. این مراحل را با نمودار مرحلهای دستوریشدگی باز مینمایند. مراحل در نظر گرفته شده برای دستوریشدگی جهانی نیست، با این حال بسیاری از محققان قائل به ترتیب مشخصی برای این مراحل هستند. رایجترین ترتیب ذکر شده عبارت است از: جزء واژگانی آزاد > کلمهی نقشی > واژه بست > وند اشتقاقی > وند تصریفی (مسیر دستوریشدگی با توجه به خط فارسی از راست به چپ است که با علامت > نشان داده شده است). اگر تغییری در جهت مخالف در زبان صورت گیرد، آنگاه در زمرهی دستوریزدایی طبقهبندی میگردد. دستوریزدایی نسبت به دستوریشدگی از نظم کمتری برخوردار است. با این حال، زبانشناسان انواعی را برای آن قائل شدهاند.در مقالهی حاضر، به یکی از این انواع، یعنی تصریفزدایی در زبان فارسی میپردازیم. در تصریفزدایی، وندهای تصریفی با از دست دادن بعضی خصوصیات دستوری خود تبدیل به وندهای اشتقاقی میشوند. وندهای بـ و نـ فارسی نمونهی خوبی برای این نوع تغییر هستند. این دو پیشوند در بعضی از کاربردهای خود تبدیل به وندهای اشتقاقی شدهاند. در اینجا ما سیر تکوین و تغییر این دو پیشوند را در فارسی نو (یعنی فارسی دوران اسلامی) با توجه به نمودار دستوریشدگی نشان خواهیم داد و سپس با توجه به شواهد ثابت خواهیم کرد که علیرغم اینکه بـ و نـ خصوصیات دستوری خود را در بعضی کاربردها از دست دادهاند، ولی مسیر دستوریزدایی این دو جزء الزاماً خلاف همان مسیر طی شده هنگام تکوین آنها نیست.مقدمه
زبانهای زنده همواره در حال تغییر هستند. این تغییرات در سطوح مختلف زبانی اتفاق میافتد. به طور کلی، در زبانشناسی تاریخی سعی میشود تا فرایندهای تغییر و در حد امکان دلایل تغییر زبانی توضیح داده شود. در این مقاله ما به یکی از این فرایندهای تغییر زبانی یعنی دستوریزدایی میپردازیم. از آنجا که دستوریزدایی در ابتدا فرایندی الزاماً متضاد فرایند منظمتر دستوریشدگی پنداشته میشد، به ناچار، هر نوع تعریف و توصیفی از دستوریزدایی باید با ارجاع به دستوریشدگی صورت بگیرد. همزمان با اوج گرفتن مطالعات دستوریشدگی در اواخر قرن بیستم، بسیاری از زبانشناسان بر آن بودند که دستوریشدگی یک فرایند یک سویه از واژگان به دستور است و تغییرات در مسیر مخالف غیر ممکن است؛ به عبارتی، دستوریشدگی غیر قابل بازگشت است. در اینجا نیز ما از رهگذر توصیف دستوریشدگی به بررسی دستوریزدایی خواهیم پرداخت و ضمن توصیف انواع دستوریزدایی به یکی از انواع آن به نام تصریفزدایی که اتفاقاً در زبانهای جهان کمتر اتفاق میافتد اشاره خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که وندهای بـ و نـ در مسیر تحول تاریخی خود در فارسی نو تحت تأثیر فرایند اخیر قرار گرفتهاند. منظور ما از فارسی نو، زبان فارسی از شروع دوران اسلامی تا کنون است. محققان با توجه به ملاکهای مختلف، این دورهی طولانی را به چند دوره کوتاهتر تقسیم نمودهاند (مثلاً برای بعضی از تقسیمات رک. بهار 2: 1375، پانزده و شانزده؛ خانلری 1374: 1، 359). با توجه به اهداف این مقاله و نیز معیار شدن تقریبی فارسی در قرن هفتم هجری، ما فارسی نو را به دو دوره مجزا تقسیم نمودهایم.این دو دوره عبارتاند از فارسی دری / کلاسیک و فارسی امروز. منظور ما از فارسی دری/ کلاسیک متون نوشته شده عمده به خط فارسی- عربی از متقدمترین زمان (یعنی قرن چهارم هجری که اولین متون عمده به خط فارسی- عربی نگاشته شد) تا اواخر قرن هفتم هجری است. شواهد اصلی ما در مورد دستوریشدگی مربوط به متون مکتوب فارسی دری است.
1. دستوریشدگی
به طور کلی دو راه برای وارد شدن امکانات دستوری به زبان قابل تصور است:
1- وامگیری از زبانهای دیگر؛
2- دستوری شدگی
در وامگیری وندهای تصریفی مستقیماً از زبانی به زبان دیگر وارد میشوند.مثلاً پسوند جمع –ات در زبان فارسی یک وند تصریفی است که از زبان عربی وارد زبان فارسی شده است.
شیوهی دوم اضافه شدن وندهای تصریفی، یعنی دستوریشدگی، از جمله فرایندهای مهم تغییر زبانی محسوب میشود. بر اساس این فرایند، میتوان چگونگی به وجود آمدن امکانات دستوری و تغییر آنها را در طول زمان توضیح داد. دستوریشدگی فرایندی است که طی آن یک جزء زبانی خاصیت دستوری پیدا میکند یا اینکه دستوریتر میشود (کورولویچ 1965: 52)؛ مثل به وجود آمدن افعال معین از افعال واژگانی، یا به وجود آمدن حروف اضافه از اسامی، تکوین وندهای تصریفی از پیش / پس اضافههای آزاد و جز آن. چنین تغییری به صورت تدریجی رخ میدهد و اجزاء زبانی طی دستوریشدگی مراحل خاصی را پشت سر میگذارند. این مراحل را میتوان با نمودار مرحلهای دستوریشدگی باز نمود (هاپر و تراگوت 2003: 7):
جزء واژگانی آزاد > کلمهی نقشی > واژه بست > وند تصریفی
بر طبق این نمودار طی فرایند دستوریشدگی اجزاء واژگانی، ابتدا به صورت کلمهی نقشی در میآیند و سپس تبدیل به واژهبست میشوند. با ادامهی تغییر، واژهبستها به صورت وند تصریفی در میآیند. نکته مهمی که به خصوص در دههی هشتاد در بیان دستوریشدگی بر آن تکیه میشده است، همین جهت تغییر است که آن را یک سویگی دستوریشدگی مینامند.
1-1. جهانی نبودن نمودار مرحلهای دستوریشدگی
مراحل دستوریشدگی را نمیتوان جهانی دانست. مثلاً انگر (2002، 2003) با توجه به شواهد مربوط به زبان اسکاندیناوی باستان نشان میدهد که در این زبان نمودار مرحلهای دستوریشدگی به صورت زیر است:
صورت آزاد > واژه بست > وند اشتقاقی > وند تصریفی
در این نمودار مرحلهای، وندهای اشتقاقی نیز لحاظ شده است؛ طبق این نمودار وندهای اشتقاقی در مسیر دستوریشدگی تبدیل به وندهای تصریفی میشوند. نمودارهای مؤلفان دیگر نیز بیشتر مؤید قرار گرفتن وندهای اشتقاقی قبل از وندهای تصریفی است. مثل نمودارهایی که دالتون پافر (1996: 175) و بوی (2002: 19) پیشنهاد کردهاند:
واژگانی > واژگانی – اشتقاقی > نیمه نحوی > تصریفی
واژگانی > اشتقاقی > تصریفی ذاتی > تصریفی بافتی
توجه به جایگاه وندهای اشتقاقی و تصریفی نسبت به یکدیگر به ما در درک بهتر شواهدی که در این گزارش ارائه میکنیم کمک خواهد کرد.
با توجه به این گوناگونیها مناسبتر این است که در این زمینه ما از «گرایشها» سخن به میان آوریم تا اینکه از مسیرهای جهانی، قانونها یا اصول صحبت کنیم. محققان زیادی قائل بر همین گرایشها هستند (رک. نورده2009: 33؛ تراگوت 2001: 1؛ جوزف 2003: 86؛ فیشر و همکاران 2004: 13).
2. دستوریزدایی
همزمان با اوج گرفتن مطالعات دستوریشدگی در اواخر قرن بیستم، بسیاری از زبانشناسان بر آن بودند که دستوریشدگی یک فرایند یک سویه از واژگان به دستور است و تغییرات در مسیر مخالف غیر ممکن است؛ به عبارتی، دستوریشدگی غیر قابل بازگشت است. لِمان (1982/ 1995: 16) برای اولین بار این حرکت به ظاهر غیر ممکن را دستوریزدایی نامید. این نامگذاری توجه بعضی از زبانشناسان را به خود برانگیخت و آنها را بر آن داشت تا بررسی زبانهای مختلف بپردازند تا از این رهگذر ادعای یک سویگی دستوریشدگی را محک بزنند (مثلاً رک. رمت 1992: 553). برون داد چنین تحقیقاتی نشان داد که تغییر در جهت مخالف دستوریشدگی نیز امری محال نیست. با افزایش شواهد از زبانهای مختلف، فرایند دستوریزدایی کم کم برجسته شد و یک سویگی دستوریشدگی که زمانی یک جهانی مطلق انگاشته میشد به یک جهانی آماری تنزل یافت (هسپلمت 2004: 23؛ نورده 2009: 2؛ نیز برای مقایسه جهانی مطلق با جهانی آماری رک. کاری 1989: 23).
1-2. انواع دستوریزدایی
نورده (2009: 3) با توجه ملاحظات نظری که لمان (1982/ 1995: 122) و اندرسن (2005، 2006 و 2008) مطرح کردهاند، دستوریزدایی را به انواع سهگانهای تقسیم میکند:
1- نقش زدایی: ناظر بر باز تحلیل یک کلمهی نقشی در مقام یک جزء واژگانی / قاموسی است (برای مثالی از نقشزدایی در زبان ولزی رک. نورده 2009: 3-4).
2- تصریفزدایی: مبین تبدیل وند تصریفی به وند اشتقاقی است. در این نوع تغییر یک نوع تکواژ مقید به تکواژ مقید دیگر تبدیل میشود. نورده تصریفزدایی را فرایندی نادر میداند (برای مثالی از این نوع تغییر در سوئدی رک. نورده 2009: 4).
3- آزادشدگی: رایجترین نوع دستوریزدایی است و بر تکواژهای مقید یعنی وندهای تصریفی، وندهای اشتقاقی یا واژهبستها تأثیر میگذارد. در آزادشدگی، وندهای مقید به صورت تکواژهای آزاد در میآیند (برای مثالی از این نوع دستوریزدایی در زبان ایرلندی رک. نورده 2009: 5).
نورده (2009: 3) اذعان دارد که انواع دستوریزدایی دارای گسترهی وسیعی است. بنابراین تقسیمبندی وی قطعی نمیتواند باشد؛ برای طبقهبندی جامعتر باید زبانهای بیشتری مورد مطالعهی دقیقتر قرار بگیرند.
2-2. ملاحظات کلی در مورد انواع دستوریزدایی
شاهدی از دستوریزدایی وجود ندارد که مبین حرکت خلاف جهت دستوریشدگی تا انتها باشد. یعنی در دستوریزدایی کلیهی مراحل یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته نمیشود. در هیچ زبانی شاهدی پیدا نشده است که نشان دهد که یک وند تصریفی با پشت سر گذاشتن کلیهی مراحل، دوباره تبدیل به جزء واژگانی / قاموسی شود. در دو نوع از دستوریزدایی (یعنی نقشزدایی و تصریفزدایی) حرکت یک مرحلهای است و تغییر تنها از یک مرحله به مرحله قبلتر صورت میگیرد. در نوع سوم دستوریشدگی (یعنی آزاد شدگی) یک جزء دستوری ممکن است به یک بار ه بدون اینکه مرحلهی قبلی را پشت سر بگذارد، به مرحله قبلتر برود. یعنی ما یک مرحلهی میانی داریم که نادیده انگاشته شده است.
نکته مهم دیگر این است که دستوریزدایی باید منجر به یک جزء دستوری جدید شود، یعنی باید جزء به وجود آمده خصوصیات دستوریاش کمتر از خصوصیات دستوری اولیه باشد، اگر صورت مزبور حذف شود، دیگر نشانهی دستوریزدایی نیست (برای مثالی از مورد اخیر رک. هسپلمت 2004: 33).
3. تصریف و اشتقاق
از آنجا که در این مقاله به توصیف تصریفزدایی، یعنی تبدیل وندهای تصریفی به وندهای اشتقاقی میپردازیم، لازم است به طور مختصر این دو دسته از وندها را از هم متمایز سازیم. علیرغم اینکه در مباحث زبانشناسی جدید، متمایز ساختن وندهای تصریفی از اشتقاقی محل مناقشه است، با این حال نمیتوان مبحث تصریف و اشتقاق را در زمرهی مسائل جدید در مطالعات زبانی به حساب آورد. در دستورهای سنتی ایرانی اصطلاح تصریف تنها در صحبت از ساختار فعل است که مطرح میشود. معمولاً در مبحث اسم و صفت سخنی از تصریف به میان نمیآید؛ در مقابل اشتقاق در مورد ساختار هر کلمهای با هر نوع طبقهای مطرح میگردد (رک. قریب و همکاران 1373: 59 و 104). در دستورهای سنتی غربیان تصریف اسم و صفت با اصطلاح جداگانهای (یعنی ((declension از تصریف فعل (onjugation) متمایز میشود (بوی2007: 102).
بر اساس زبانشناسی جدید، صرف از دو مؤلفهی تصریف و واژهسازی تشکیل شده است. واژهسازی نیز حداقل از رهگذر دو زیر مؤلفهی اصلی ترکیب و اشتقاق صورت میگیرد. در این چارچوب تنها وندهای مقید هستند که از جمله امکانات تصریفی و اشتقاقی قلمداد میشوند. برخلاف دستورهای سنتی، از وندهای تصریفی و اشتقاقی برای اشاره به ساختار درونی کلمات با هر نوع طبقهی دستوری استفاده میشود. از آنجا که امکانات تصریفی و اشتقاقی هر دو از وندهای مقید تشکیل شدهاند، تمایز بین این دو از جمله نکات مهم در صرف به شمار میرود. فرق عمدهی وندهای تصریفی واشتقاقی در این است که در زبان از وندهای اشتقاقی برای ساختن واژهی جدید استفاده میشود؛ در حالی که، وندهای تصرفی چنین نیستند. بر خلاف وندهای اشتقاقی، این نحو است که ناظر بر وقوع وندهای تصریفی است (برای تمایزات مهم دیگر رک. هسپلمت و سیمز 2010: 90).
4 . پیشینهی تحقیق
تحقیقات زیادی در زمینه دستوریشدگی در زبان فارسی صورت گرفته است (برای فهرست از این تحقیقات رک. نغزگوی کهن 1387ب)، ولی تا آنجا که نگازنده اطلاع دارد، هیچ تلاش جدی برای شناسایی موارد دستوریزدایی در این زبان صورت نگرفته است. تنها راقم این سطور مقالهای تحت عنوان «دستوریشدگی و دستوریزدایی، فرایندهایی مستقل و موازی» در مورد نوعی دستوریزدایی در زبان فارسی نوشته است که در شمارهی 8 مجلهی زبان و زبانشناسی انجمن زبانشناسی ایران منتشر شده است. در این مقاله با توجه به شواهد موجود در فارسی به ساز و کارهای مشابهی که هم در دستوریشدگی و هم در دستوریزدایی به کار گرفته میشود اشاره شده است. در مقالهی مزبور شواهدی از تبدیل کلمات نقشی به پیشوندهای اشتقاقی فعلی در فارسی نو ارائه شده است و با استدلال نشان داده شده که این تغییر نوعی دستوریزدایی است. دستوریزدایی فوق در هیچ یک از انواع سه گانهی دستوریزدایی پیشنهادی نورده (2009) جای نمی گیرد و همین امر نشان میدهد که این طبقهبندی سهگانه نیاز به جرح و تعدیل دارد.
5. چگونگی تکوین و تغییر پیشوندهای بـ و نـ
با توجه به شواهدی که ما از فارسی دری در دست داریم، این دو پیشوند در آغاز کلمهی آزاد (نقشی) بودهاند و سپس از رهگذر فرایند دستوریشدگی تبدیل به واژهبست و وند تصریفی شدهاند (رک. نغزگوی کهن 1387ب). از فارسی امروز ما شواهدی را در دست داریم که نشان میدهد این دو پیشوند با دستوریزدایی به صورت پیشوند اشتقاقی درآمدهاند،به عبارت دیگر فرایند تصریفزدایی در آنها قابل مشاهده است. لازم به توضیح است که هم دردستوریزدایی و هم در دستوریشدگی، کاربردهای اولیه را میتوان پا به پای کاربرد جدید مشاهده کرد. مثلاً در همین موضوع مورد بحث ما، دو پیشوند بـ و نـ در فارسی نو هم در نقش وندهای تصریفی به کار میروند و هم در مقام وندهای اشتقاقی.
1-5. مراحل دستوریشدگی بـ و نـ
شواهد زیر نشان میدهد که این دو جزء ابتدا کلمهی آزاد بودهاند و به تدریج با دستوریتر شدن، ابتدا تبدیل به واژهبست شدهاند و سپس به صورت وند تصریفی درآمدهاند.
1-1-5. بـ و نـ در مقام کلمه نقشی
الف- جزء دستوری بـ. این جزء در دستور سنتی فارسی به باء تاکید معروف است و در ابتدا به احتمال قریب به یقین کلمهی آزاد بوده است. شواهدی از متون فارسی دری در دست است که نشان میدهد این جزء با فاصله از فعل به کار میرفته است. بهار (1: 1375، 335) در این زمینه مینویسد:
«گاهی بین باء تاکید و فعل اسمی، یا صفتی فاصله میشده است، چنانکه گویند: فلان بازرگان مالی بحاصل کرد، و در اسکندرنامه گوید:« باید که خدای تعالی مرا روزگار تا پیش از مرگ مرا دیدار تو بروزی کند» یعنی: روزی بکند.»
ب- جزء دستوری نـ. شواهد موجود از متون متقدم نشان میدهد که این تکواژ نیز در آغاز به صورت آزاد بوده است و با فاصله از فعل به کار میرفته است. این استقلال حتی زمانی که این جزء در مقام پیشوند فعلی به کار رفته، در خط منعکس شده است:
1)اگر نه چنین کردی رویت به آتش دوزخ بسوختی (ابوالفتوتح، تفسیر، 1، 28).
2) نه فصاحت ازین کاملتر دیدهام (منشی، کلیله، 342).
3) پس معلوم شد که سبب اسلام صحابه نه بنظر بوده است (قزوینی، نقض، 263).
4) من نه بطلب زر آمدهام (راوندی، راحه، 78).
2-1-5. بـ و نـ درمقام واژهبست
در دورهی فارسی دری با از بین رفتن فاصلهی دو جزء بـ و نـ از فعل، این دو بعضی خصوصیات واژهبستها را از خود بروز میدهند (باری ملاکهای تمایز وندها از واژهبستها رک. زوئیکی و پولوم 1983؛ نغزگوی کهن 1389 ه؛ شقاقی1376).
1-2-1-5. گزینش پایین بـ و نـ در فارسی دری
واژهبستها در انتخاب میزبانهای خود زیاد گزینشی عمل نمی کنند. به عبارتی درجهی گزینش آنها پایین است، در حالی که وندها درجهی گزینش بالایی دارند؛ یعنی وندها برای انتخاب ستاکی که بدان متصل میشوند، بسیار گزینشی عمل میکنند. این امر را میتوانیم در سیر تحول جزء بـ مشاهده کنیم. شواهد مربوط به
قرون اولیهی هجری نشان دهنده
آن است که بـ مانند امروز گزینشی عمل نمیکرده و به انواع فعلها متصل میشده است:
شاهد |
نوع فعل |
ندانست که کشنده را بکشند [= میکشند] (جرفادقانی، تاریخ یمینی، 354). |
مضارع اخباری |
زنی را به یک خانه درم بخریدم و به دویست دینار بفروختم (افشار، اسکندرنامه، 179). |
ماضی مطلق |
هر گاه که بشنودندی ایشان میل کردی دل ایشان به ایمان چون نشنودندی ورایشان بماندندی متحیر (یاحقی، قرآن ری، 4). |
ماضی استمراری |
خواجه بعد از پانصد سال زفان بنفرین و لعنت رافضیان دراز بکرده است (قزوینی، نقض، 393). |
ماضی نقلی |
ای فرزندان آدم حقیقت بیافریدستیم ور شما جامهیی تا بپوشی عورت خویشتان (یاحقی، قرآن ری، 140). |
|
(شاهدی یافت نشد.) |
ماضی نقلی استمراری |
مقام گرفت به جوار جهودان که از بیتالمقدس بگریخته بودند (مجمل التواریخ، 151) (به نقل از خانلری 1374، 2: 264). |
ماضی بعید (قبل از صفت مفعولی) |
(شاهدی یافت نشد.) |
ماضی بعید استمراری |
هر که فاتحه الکتاب بخواند، همچنان باشد که صد و چهار کتاب بخوانده باشد (ابوالفتوح، تفسیر، 1، 230). |
ماضی التزامی |
اگر من بمیرم هرگز در مثل این مشربه آن نخورم (عوفی، جوامع، 108). |
مضارع التزامی |
حاجتی بخواهم خواست (بخاری، داستانهای بید پای، 48). |
آینده (کاربرد قبل از فعل معین) |
در دارالملک همذان خاندان علویان و دودمان سادات که تا قیامت بماناد (راوند، راحه، 45). |
فعل دعایی |
اگر بجای او میکائیل بودی، ما بدان شاد بودیمی و بتو بگرویدیمی (نیشابوری، بصائر، 114). |
شرطی تحقق نیافتنی |
اگر نه آنستی ما از گرمای دوزخ بسوختمانی (ابوالفتوح، تفسیر، 1، 157). |
|
ای پسر بمجرد این خیال باطل نشاید روی از تربیت ناصحان بگردانیدن (سعدی، گلستان، 107). |
مصدر |
او را گفتم بر اسب من بنشین و بگریز (نرشخی، تاریخ بخارا، 125). |
امر فعل ساده |
با فعل مرکب به کار نمیرود. |
امر فعل مرکب |
شیخ گفت لابد طعام بباید سوخت (واعظ، فضائل بلخ، 225)، عقیب این حال رایات اعلی را بر صوب موغان حرکت ببایست فرمود (زیدری، نفثه، 17)، این نه بلائیست که از وی بتوان گریخت (بلخی، مقامات حمیدی، 118). |
فعلهای شبه معین |
شواهد جدول فوق مربوط به متون مکتوبی است که تا اواخر قرن هفتم هجری به رشتهی تحریر درآمدهاند. در فارسی امروز کاربرد «بـ» بسیار محدودتر شده است و گزینش بیشتری در انتخاب پایهای که بدان متصل میشود از خود نشان میدهد. «بـ» در حال حاضر تنها در وجه التزامی و ساخت فعل امر کاربرد دارد و در بقیهی موازد دیگر به کار نمیرود. در گذر زمان، بـ و نـ در بعضی کاربردهای خود، هنگام متصل شدن به ستاک حال فعل معناهای غیر قابل پیشبینی به پایههای خود بخشیدهاند و کلمهی جدید با معنای جدید و غیر قابل پیشبینی ساختهاند. بر خلاف «بـ»، گسترهی کاربرد جزء «نـ» با انواع فعل از دورهی متقدم فارسی نو تاکنون فرق چندانی نکرده است. به نظر میرسد تنها تفاوت مهم کاربرد «نـ» در بعضی متون متقدم، استفاده از آن قبل از صفت مفعولی در ماضی نقلی مجهول باشد:
5) هر که جز مسلمانی دینی جوید آن از وی نپذیرفته شود (نسفی، تفسیر، 120).
6) قاتل گفت راست میگوید، زن را برده نیست [ زن را نبرده است] (افشار، اسکندرنامه به نقل از مقدمهی مصحح؛ نیز رک: بهار 1375: 2، 140).
کابردهای اخیر نشان دهندهی انعطاف جزء «نـ» در متصل شدن به میزبانهای مختلف است که مشخصهی واژهبستها است. به تدریج این انعطاف از بین رفته است و «نـ» دیگر به صفت مفعولی متصل نمیشود.
2-2-1-5 آرایش تقریباً آزاد بـ و نـ در فارسی دری
همانطور که میدانیم، آرایش وندها در یک کلمه معمولاً کاملاً قطعی است، ولی ترتیب کلمات در بند یا گروه اغلب انعطافپذیر است (اندرسن 2005؛ زوئیکی1977). در دورهی فارسی دری (تقریباً تا قرن هفتم هجری) ترتیب «می -»، «بـ» و «نـ» در آغاز فعل قطعی نیست. در جدول زیر شواهدی از این عدم قطعیت را به دست دادهایم. این شواهد مبین آن است که «می -»، «بـ» و «نـ» در این مقطع زمانی رفتارشان بیشتر کلمات است تا وندها، بنابراین باید آنها را به لحاظ این خاصیت واژهبست (از نوع پیش بست) بدانیم:
شواهد |
ترکیبات اجزاء فعلی و ترتیب آن ها |
می نخواهند (نسفی، تفسیر، 692)، مینشناسند (یاحقی، قرآن ری، 337)، مینیاید (میهنی، دستوری دبیریف 6)، مینبرند (ابن اسفندیار، طبرستان، 51) |
«می-» + «نـ» |
نمیپرداختند (نسفی، تفسیر، 1062)، نمیبودیم (ارجانی، سمک، 1، 381) |
«نـ» + «می-» |
بنگردد (جرجانی، ذخیره، 29)، بنگرویم (ابوالفتوح، تفسیر، 1، 295)، بنشناخت (رشید الدین، کشف، 74)، بنماند (عطار، تذکره، 2، 207)، بنگذاشت (نجم رازی، مرصاد، 95)، بنگردد (نصرالدین طوسی، معیار، 182)، بنمردیم (سعدی، گلستان، 86) |
«بـ» + «نـ» |
این ترتیب وجود دارد، ولی نفی با فعل فاصله دارد، شواهد زیر از خانلری (1374: 2، 218) برگرفته شده است: نه بر خاطر او بگذشت که من زنیام (عطار، تذکره، 70)، مر خداوند گفتار را زندگانی داد و مال نه بستد (وجه، 70)، نه مرده است و نه بماندست از پس اجل (طبری، 839) |
«نـ» + «بـ» |
میبگرود (نسفی، تفسیر، 74)، میبپوساند (جرجانی، ذخیره، 2)، میبگشانید (نظامی، چهار مقاله، 133)، میبفریوند (یا حقی، قرآن ری، 92)، میبرود (میهنی، اسرار، 225) |
«می-» + «بـ» |
بمیخواست (راوندی، راحه، 381)، بمیباید (نجم رازی، مرصاد، 119)، بمی باید گذشتن (بهار، مجمل، 499)، بمیگردانی (میهنی، اسرار، 87) |
«بـ» + «می-» |
میبنگذارند (رشیدالدین، کشف، 244) |
«می-» + «بـ» + «نـ» |
بر نتابد (نیشابوری، بصائر، 66)، بر نیامد (نجم رازی، مرصاد، 220)، در نیافتی (بهار، مجمل، 246) |
پیشوند قاموسی (1)+ «نـ» |
میدرافتند (ابوالفتوح، تفسیر، 1، 127)، میبازخواهی (رشیدالدین، کشف، 624) |
«می-» + پیشوند قاموسی |
در میشورانیدند (رشیدالدین، کشف، 72)، بر میآمد (میهنی، اسرار، 119) |
پیشوند قاموسی + «می- » |
نمیبرافتند (نسفی، تفسیر، 1062) |
«نـ» + «می-» + پیشوند قاموسی |
3-1-5. بـ و نـ در مقام وند تصریفی
در حال حاضر، دو جزء «بـ» و «نـ» به عنوان وند تصریفی با فعل مورد استفاده قرار میگیرند. این دو در کاربرد تصریفی خود کلمهی جدید نمیسازند.4-1-5. نمودار مرحلهای تغییر بـ و نـ با توجه به شواهد فارسی نو
با توجه به شواهدی که تاکنون ارائه کردیم، میتوانیم سیر تحول بـ و نـ را به صورت نمودار مرحلهای زیر نشان دهیم:کلمهی نقشی > واژه بست > وند تصریفی
طبق این نمودار این دو جزء ابتدا به صورت واژه بست در آمدهاند و سپس تبدیل به وند تصریفی شدهاند.البته به احتمال قریب به یقین این دو جزء قبل از اینکه به صورت کلمهی نقشی درآیند، کلمهی قاموسی / واژگانی بودهاند.برای ثابت کردن مطلب اخیر باید به شواهد دورههای متقدمتر چون فارسی میانه مراجعه نمود.
2-5. کاربرد بـ و نـ درمقام پیشوند اشتقاقی در فارسی نو
در گذر زمان، بـ و نـ در بعضی کاربردهای خود، هنگام متصل شدن به ستاک حال فعل معناهای غیر قابل پیشبینی به پایههای خود بخشیدهاند و کلمهی جدید با معنای جدید و غیر قابل پیشبینی ساختهاند.در این کاربردها، بر خلاف سایر کاربردهای تصریفی، طبقه پایهای که بدان متصل میشدهاند تغییر کرده است. همزمان با این امر، الگوی تکیه کلمه نیز تغییر کرده است. همانطور که میدانیم، پیشونهای تصریفی فارسی تکیه بر هستند (رک. اسلامی 1384: 86)، ولی در شواهدی که در اینجا ارائه میکنیم، بـ و نـ دیگر تکیه بر نیستند. این شواهد نشان میدهد که نه تنها بـ و نـ دیگر خصوصیات تصریفی ندارند، بلکه کم کم در این کاربرها تبدیل به وند اشتقاقی شدهاند؛ به عبارت دیگر، کلمهی جدید ساختهاند، به طوری که فرهنگنویسانی چون نجفی (1378) آنها به عنوان مدخل جداگانه ذکر نمودهاند.1-2-5. شواهد مربوط به کاربرد بـ در مقام پیشوند اشتقاقی
الف- اضافه شدن بـ و ساخت صفت (نجفی 1378):7) بپّا: (صفت.) محافظ، کسی که مراقب دیگری یا مأمور حفظ جان او باشد.
8) بِچاپ: استثمارگر.
9) بُخور: بسیارخورنده، پرخور، پراشتها.
10) بده: (صفت.) دهنده، بازدهنده.
11) بُرو: (صفت.) پر مشتری، پر رونق.
12) بساز: صبور، متحمل، که با سختیها میسازد.
13) بِشو: شدنی.
14) بِکُش: بسیار کشنده.
15) بِکَن: (صفت.) که با حیلههای مختلف از مردم اخّاذی کند (مترادف کلاش، جیب کَن).
ب- اضافه شدن بـ و ساخت قید (رک. انوری و گیوی 1385: 63):
16) «بکوب رفتم»
2-2-5. شواهد مربوط به کاربرد نـ درمقام پیشوند اشتقاقی
در موارد زیر جزء نـ با متصل شدن به ستاک حال و یا صفت مفعولی، موجب ساخت صفت شده است (تمام مثالها از نجفی 1378 استخراج شده است).17) نبریده: 1) ختنه ناکرده، 2) حیله گر، بدجنس.
18) نپز: که بسیار دیر پخته شود یا اصلاً پخته نشود، ناپز.
19) نتراشیده: کنایه از درشت هیکل و بدقواره و زمخت (مترادف: بد هیبت).
20)نترس: متهور، بیباک.
21) نجوش: (صفت.) که کمتر با مردم معاشرت کند یا اگر هم معاشرت کند دمخور و صمیمی نشود، مردم گریز.
22) نچسب: 1) که مطبوع طبع نباشد، که به دل نچسبد، نادلپسند. 2) (صفت برای شخص.) که فاقد جاذبه باشد، که محبت و علاقه کسی را به خود جلب نکند.
23) نخراشیده: 1) درشت هیکل و بد منظر و بد قواره (مترادف: نتراشیده) 2) ناهنجار، زننده (صدا).
24) نخور: بسیار خسیس و بخیل (که حتی از مال خود نتواند چیزی نصیب خود کند).
25) ندار: (اسم.) آنچه خدا به بنده نداده باشد.
26) نَرو: که نتوان به آسانی با او معامله کرد، نفع طلب و تیشهی رو به خود و بد لعاب، ناسازگار.
27) نَزا: نازا، عقیم.
28) نَساز: ناسازگار، سرکش، بدسلوک (مترادف: بدقلق، بد لعاب).
29) نسوز: مقاوم در برابر آتش، که آتش در آن اثر مخرب نکند.
30) نَکِش: (صفت.) که عددی فروخته شود، که نکشیده فروشنده (متضاد: کِش و منی).
نتیجهگیری
سیر تکوین و تحول پیشوندهای بـ و نـ نکتهی بسیار مهمی را در زمینه دستوریزدایی آشکار میسازد. این دو جزء در مسیر دستوریشدگی خود از واژهی تمام معیار تبدیل به واژهبست و سپس وند تصریفی شدهاند.اگر دستوریزدایی دقیقاً حرکت خلاف دستوریشدگی باشد، میبایست این دو جزء دوباره به صورت واژهبست یا کلمهی نقشی در آیند، ولی شواهد موجود نشان میدهد که بـ و نـ در دستوریزداییشان راه دیگری را برگزیدهاند؛ یعنی در دستوریزدایی مسیر دیگری از طی کردهاند و تبدیل به وند اشتقاقی شدهاند. این بدان معناست که دستوریزدایی تنها از یک مسیر که تنها خلاف جهت دستوریشدگی اولیه است، صورت نمیگیرد. مسیرهای دستوریزدایی میتواند متفاوت باشد؛ به عبارت دیگر، نباید دستوریزدایی را همیشه بر اساس دستوریشدگی اولیه توصیف کرد.پینوشتها:
1) منظور ازپیشوندهای قاموسی، پیشوندهای فعلی اشتقاقی است، که به پایه متصل میشوند و کلمهی جدید با معنای قاموسی جدید میسازند.
منبع مقاله :نغزگوی کهن، مهرداد؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان (مجموعه مقالات)، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.