چکیده
زبانشناسان باز تحلیل را در مقام یکی از ساز و کارهای مهم تغییر زبانی طبقهبندی کردهاند. باز تحلیل میتواند موجب تغییرات صرفی و نحوی شود. در بعضی از تغییرات صرفی، سخنگویان ساختار تاریخی و اولیهی کلمه یا کلماتی را نادیده میگیرند و برای آنها ساختار ثانویه و کاملاً متفاوتی قائل میشوند و از این راه، کلمات یا تکواژهای جدیدی پا به عرصه وجود میگذارد. این بازتحلیل و تلقّی ثانویه، بیشتر حاصل ناآگاهی، کم سوادی و یا بیدقتی است. به طور معمول، در دستور سنتی، ساختهای حاصل از بازتحلیل را «غلط مشهور»، «اشتقاق عامیانه» و «صورت جعلی» مینامند، ولی شواهد مربوط به زبان فارسی و زبانهای دیگر بیانگر آن است که بسیاری از ساختهای بازتحلیل شده، استعمال عام مییابند و به اصطلاح در زبان جا میافتند. ما در این تحقیق به بررسی نقش بازتحلیل در تغییرات صرفی زبان فارسی نو خواهیم پرداخت و با شواهد عینی که بیشتر از کتابها و مقالات دارای ماهیت تجویزی و ریشه شناختی استخراج کردهایم، نشان خواهیم داد که در این زبان بسیاری از تغییرات صرفی در نتیجه عملکرد باز تحلیل به وجود آمده است.مقدمه
زبان چون موجودی زنده همیشه در حال تغییر و دگرگونی است. دگرگونیهای زبانی میتواند آوایی/واجی، صرفی، نحوی یا معنایی باشد. گاهی نیز بعضی از این دگرگونیها هم زمان با هم به وقوع میپیوندد. یکی از دغدغههای زبانشناسان تاریخی، شناخت علل این دگرگونیها و ماهیت آنها و شناسایی سازوکارهای مهم آن است. در زبانشناسی تاریخی از بازتحلیل در مقام سازوکاری ساده در تغییر صرفی و نحوی زبان یاد میشود (تراسک، 1996: 102). در بازتحلیل صرفی، گویشوران جزئی از کلمه (که احتمالاً تکواژ نیست) را بر اساس شباهت صوری برابر تکواژها یا اجزاء صوری مشابه موجود در زبان مورد نظر تلقی میکنند. به عنوان نمونه، در زبان انگلیسی بازتحلیل منشأ به وجود آمدنِ پیشوند mini بوده است. در زمانهای بسیار دور، دو کلمهی miniature و minimum از زبان لاتین وارد زبان انگلیسی شده است. این دو کلمه از نظر تاریخی هیچ ربطی به هم ندارند و شباهت صوری آنها کاملاً تصادفی است، ولی در هر دو، لایههای معنایی با مفهوم 'بسیار کوچک' وجود دارد. بعدها این دو در زبان انگلیسی به گونهای بازتحلیل شدند که گویا به هم ربط دارند. به این ترتیب پیشوند mini به معنای 'بسیار کوچک' از آنها اراده شد (تراسک، 1996: 35). بعدها در زبان انگلیسی از این تکواژ (به اصطلاح جعلی) برای ساخت کلمات بسیاری استفاده شده است، و از این رهگذر، کلمات جدیدی مثل minibike 'دوچرخه کوچک'، minibus 'مینیبوس' و جز آن، پا به عرصه وجود گذاشتند. در حقیقت، در بازتحلیل، ریشهشناسی عامیانه باعث به دست دادن امکانی جدید برای واژهسازی میشود. در فارسی نیز موارد باز تحلیل کم نیست. مثلاً:«دوقلو... کلمهی ترکی است (مرکب از دق، ماده فعل دقماق= «زاییدن»، به اضافه لو، پسوند نسبت) به معنای دو کودک که هم زمان از یک شکم به دنیا آیند. در تداول فارسی زبانان، بخش اول این کلمه را عدد دو فارسی گرفته و ترکیبهای سه قلو و چهارقلو و... را از آن ساختهاند» (نجفی، 1371: 196). بهترین شیوه برای پیدا کردن موارد بازتحلیل صرفی در یک زبان، مراجعه به فرهنگهای ریشهشناختی، یا مقالات و کتابهایی است که توضیحاتی در مورد ریشه و ساختار اولیهی کلمات به دست دادهاند. منبع مهم دیگر میتواند کتابها و دستورهای تجویزی سنتی باشد. در کتابهای یاد شده، بیشتر به خوانندگان توصیه میشود که از کاربرد بعضی ساختهای به اصطلاح جعلی بپرهیزند. در اینجا قیاس نقش مهمی را بازی کرده است. در واقع باز تحلیل به همراه قیاس موجب به وجود آمدن نوواژه میشود. ولی نکتهی مهم این است که تا سخنگویان کلمهی جدیدی نسازند، نمیتوانیم وقوع بازتحلیل را دریابیم. مثلاً کلمهی پای سیب را در نظر بگیرید. آیا فارسی زبانان، جزء «پا» در «پای سیب» (نوعی شیرینی) را به اشتباه در مقام عضوی از بدن باز تحلیل میکنند؟ یا اینکه معنای اولیهی آن را در زبان مبدأ میدانند؟ آیا امکان این هست که در آینده بنا بر احتیاج ترکیب «دست سیب» هم ساخته شود؟ پس تا ترکیب جدیدی ساخته نشود، پاسخ پرسشهایمان را نمییابیم، مگر اینکه به طور مستقیم از خود سخنگویان بپرسیم.
به طور کلی میتوان گفت که با استفاده از فرایند بازتحلیل، نه تنها ساختار درونی کلمه تغییر میکند، بلکه افزون بر آن، ممکن است با استفاده از قیاس، کلمات جدیدی ساخته شود؛ به عبارت دیگر، باز تحلیل را میتوان از فرایندهای فرعی در واژهسازی دانست. بازتحلیل، معمولاً به صورت ناآگاهانه صورت میگیرد (نیز رک. آرلاتو، 1373: 277-284).
1- پیشینهی تحقیق
زبانشناسان در مورد بازتحلیل و ریشهشناسی عامیانه و نقش آنها در ایجاد دگرگونی زبانی در زبانهای مختلف تحقیقات زیادی انجام دادهاند (به عنوان نمونه، برای بازتحلیل و موارد عینی آن رک. برینتون و تراگوت 2005؛ اکاردت 2006؛ هاینه و ره 1984، استرنزی 2005: 46؛ و در مورد ریشهشناسی عامیانه رک. هوتزگر 1935)، ولی تا آنجا که نگارنده این سطور اطلاع دارد، تاکنون سازوکار بازتحلیل در چارچوب زبانشناسی امروزی در زبان فارسی تحقیق و بررسی نشده است و محققان تنها به محصول نهایی بازتحلیل، یعنی صورتهای تولید شده به وسیلهی این فرایند توجه کردهاند. به طور سنتی صورتهای مزبور، «غلط»، «غلط مشهور»، «اشتقاق عامیانه» و «صورت جعلی» نامیده شدهاند و علیرغم رواج این صورتها در گفتار روزمره، همواره افراد از استفادهی آنها در نوشتار نهی شدهاند. یکی از آثاری که نمونهی بارز چنین رویکردی است، کتاب مهم غلط ننویسم ابوالحسن نجفی است. بسیاری از مدخلهای این کتاب که با عنوان «غلط» از آنها نام برده شده است، حاصل بازتحلیل است.2. شیوهی جمعآوری دادهها
نوع تحقیق ما در اینجا توصیفی و روش اصلی جمعآوری دادهها، مستندسازی بوده است. بهترین شیوه برای پیدا کردن موارد بازتحلیل صرفی در یک زبان، مراجعه به فرهنگهای ریشهشناختی، یا مقالات و کتابهایی است که توضیحاتی در مورد ریشه و ساختار اولیهی کلمات به دست دادهاند. منبع مهم دیگر میتواند کتابها و دستورهای تجویزی سنتی باشد. در کتابهای یاد شده، بیشتر به خوانندگان توصیه میشود که از کاربرد بعضی ساختهای به اصطلاح جعلی بپرهیزند. در حقیقت بسیاری از این صورتهای جعلی با استفاده از سازوکار بازتحلیل به وجود آمدهاند.3. مواردی از بازتحلیل صرفی در زبان فارسی
با مطالعهی دقیق متون فارسی میتوان موارد فراوان بازتحلیل را استخراج نمود. در این قسمت مواردی از بازتحلیل صرفی را به دست میدهیم. شواهد مربوط به بازتحلیل صرفی را به دو دستهی بازتحلیل در تصریف و بازتحلیل در واژهسازی تقسیم کردهایم.3- 1. بازتحلیل در تصریف
تصریف ناظر بر رابطهی یک واژه با صورتهای متفاوت آن در بافتهای مختلف نحوی است. در تصریف، کلمهی جدید به وجود نمیآید. تصریف میتواند در بیشتر مقولات دستوری رخ دهد. مطابقه به لحاظ شخص، شمار، حالت و جنس نیز در حوزهی تصریف قرار میگیرد. همانگونه که شواهد زیر نشان میدهد، تاریخ زبان فارسی شاهد موارد فراوانی از بازتحلیل در تصریف بوده است.3 -1-1. بازتحلیل در تصریف اسم
در تصریف اسم فارسی بُعد شمار مطرح میشود که دارای دو مقولهی مفرد و جمع است (البته مقوله مثنی نیز در تعداد اندکی از اسامی دخیل عربی دیده میشود که قابل چشمپوشی است). در فارسی، اسامی مفرد بینشان هستند و صورت جمع اسامی با استفاده از فرآیندهای پسوندگذاری و جرح و تعدیل پایه ساخته میشود. در پسوندگذاری از تکواژگونههای تکمیلی بومی فارسی چونها/ ا، ان، و پسوندهای قرضی عربی مثل ات، ین، و ون استفاده میشود. جرح و تعدیل پایه با کاربرد جمع مکسر مأخوذ از زبان عربی صورت میگیرد. در اینجا به بررسی صورتهای بازتحلیل در بُعد شمار میپردازیم. بازتحلیل هم در کلمات بومی و هم کلمات دخیل قابل مشاهده است.3- 1-1-1. بازتحلیل کلمات دخیل
تعداد معتنابهی از کلمات قرضی متحمل بازتحلیل شدهاند. در زیر موارد مهم این موارد را ارائه کردهایم:3- 1-1-1-1. جمع مکسر
در زبان فارسی، از فرایند پسوندگذاری به لحاظ بسامد کاربرد، بیشتر استفاده میشود. به همین دلیل است که در مواردی فارسیزبانان صورت جمع مکسر را به صورت مفرد به شمار آوردهاند (یا به تعبیر فنیتر بازتحلیل کردهاند) و آن را دوباره با استفاده از پسوندها جمع بستهاند. در دستور سنتی، این موارد را «جمع مضاعف» یا «جمعِ جمع» نیز نامیدهاند. علت این طرز جمع بستن، بیشتر بیدقتی یا کمسوادی است. در زیر مواردی از این نوع بازتحلیل را به دست دادهایم:1) جمع مضاعف با «ات»:
احوالات، بیوتات، امورات، شوونات، کسورات، فیوضات، قیودات، نذورات، وجوهات.
2)جمع مضاعف «ها»:
مراتبها، اشکالها، منازلها، ابیاتها، حواسها، عجایبها، امثالها، معانیها، دقایقها، امورها، آثارها، آمالها، اجزاها، اخبارها، الحانها، ارکانها، اعضاها، اعمالها، اطرافها، الوانها، اشعارها، افعالها، بلادها، حروفها، قصایدها، قبایلها، کُتُبها، مراتبها، معانیها، منازلها، نوادرها، حدودها، حوادثها، حواسها، خیراتها، اعیانها و جز آن.
3)جمع مضاعف با «ها» و یا «ات»:
جواهرها/ جواهرات، رسومها/ رسومات، عجایبها/ عجایبات، غرایبها/ غرایبات، فتوحها/ فتوحات، مواجبها/ مواجبات، احوالها/ احوالات، حقوقات/ حقوقها، عوارضها/ عوارضات، لوازمها/ لوازمات.
4)جمع مضاعف با «ان»:
ملوکان.
5)جمع مضاعف با «ان» و «ها»:
اولادان/ اولادها، اوباشان/ اوباشها (اوباش به معنای «مردم فرومایه و بیسروپا» است و در عربی صورت جمع کلمه وَبَش است. کلمه مفرد اخیر در فارسی به کار نمیرود. (رک. نجفی، 1371: 48-49).
در موارد فوق صورت جمع معنای اولیهی خود را حفظ نموده و تنها دوباره به طور حشو جمع بسته شده است، ولی ما مواردی را در فارسی داریم که صورت جمع مکسر، مفرد تلقی شده و معنای اصلی خود را از دست داده است و در معنای جدید است که با امکانات جمع فارسی جمع بسته شده است:
6)«ارباب» در عربی جمع ربّ به معنای «خدا» و «صاحب» و «مخدوم» و نیز «دارنده» است... اما امروزه در فارسی ارباب را به صورت مفرد و به معنای «مالک ده» (در مقابل رعیت) و نیز به معنای «رئیس» و «کارفرما» (در مقابل خدمت کار) به کار میبرند و آن را به اربابان و اربابها جمع میبندند.» (نجفی، 1371: 19).
7) عیال این کلمه در عربی جمع عَیل و عائله و به معنای «اشخاص واجب النفقه» خاصه «زن و فرزندان» است و در متون کهن فارسی نیز گاهی به همین معنی و به منزله جمع به کار رفته است... اما این کلمه غالباً به صورت مفرد استعمال شده و حتی آن رابه عیالان جمع بستهاند... امروزه در فارسی این کلمه... به صورت مفرد و به معنای «زوجه» به کار میرود و اشکالی ندارد.» (نجفی، 1371: 276).
8) «عملیاتها عملیات جمع عملیه است و عملیاتها که جمع جمع است، در سالهای اخیر ساخته شده و اعتراض بسیاری از اهل فضل را برانگیخته است.» (نجفی، 1371: 274).
مواردی از این دست در زبان فارسی فراوان است (برای موارد دیگری از این نوع بازتحلیل رک. نجفی، 1371: مدخلهای: غلمان، خرابات، حور/ حوری، اسباب، اسلحه، شَمایل، مشام، مَصاف، مالیات، رجاله، حقوقها، عمله، مواجب).
گاهی جمع مکسر عربی در فارسی در همان معنای جمع مورد استفاده قرار گرفته، ولی به علت شباهت آوایی، خلاف زبان مبدأ، جمع اسم دیگری تلقی شده است:
9)«اعرابی این کلمه در عربی اسم جنس و به معنای «عربهای بادیهنشین» است (مفرد آن اَعرابی است) و در متون قدیم فارسی نیز به همین معنی به کار رفته است. اما در نوشتههای متأخر فارسی این کلمه را به عنوان جمع عرب به کار میبرند». (نجفی،1371: 29).
10) «شرایط این کلمه در عربی جمع شَریطه به معنای «پیمان و قرارداد» است، اما در فارسی از قدیم تا امروز آن را جمع شرط گرفتهاند و اشکالی ندارد (جمع شرط در عربی شروط است که در فارسی نیز به کار میرود» (نجفی، 1371: 341).
11) «مَخارج این کلمه در عربی جمع مَخرج یعنی «محل خارج شدن» است، ولی در دوره متأخر در فارسی آن را به عنوان جمع خَرج به کار میبرند... (جمع خرج در عربی اَخراج است که در فارسی امروز مستعمل نیست)» (نجفی، 1371: 341).
12) «مداخل این کلمه در عربی جمع مدخل یعنی «محل داخل شدن» است، ولی در دوره متأخر در فارسی آن را به عنوان جمع دخل و به معنای «درآمدها» به کار میبرند» (نجفی، 1371: 342).
برای موارد دیگری از این نوع بازتحلیل رک. نجفی (1371) ذیل مدخلهای: مدارج، مَرَده، مشاغل، مَضار، معاذیر، مَعایب/ عیوب، نظرات، حواس و جز آن.
3- 1-1-1- 2. پسوندهای جمع
همانگونه که گفتیم پسوندگذاری یکی از شیوههای رایج برای جمع بستن اسامی در فارسی است. در طول تاریخ، بنا به ضرورت، کلمات بسیاری از زبانهای گوناگون وارد زبان فارسی شده است. گاهی هجای آخر کلمات دخیل با امکانات جمع فارسی شباهت آوایی داشتهاند، بنابراین، فارسی زبانان در بعضی موارد این کلمات را جمع بازتحلیل کرده و با حذف قسمتی که با امکانات جمع فارسی مشابه بوده صورت جدید مفردی را ساختهاند. صادقی (1382: 148) در نقد فرهنگ اصطلاحات دورهی قاجار به صورتهای دخیلی از زبانهای روسی، فرانسوی، عربی و عبری اشاره میکند که به همین صورت بازتحلیل شدهاند (نیز رک: صادقی،1384: 17):«اصولاً بیشتر کلمات روسی که به a ختم میشوند وقتی به فارسی وارد شدهاند این مصوت از آنها حذف شده است. مانند کالباسا- کالباس، مشینا- ماشین، واکسا- واکس، لنتا- لنت، واناً- وان، دیوژینا-دوجین، مانتا-منات (پول روسیه). علت این امر این است که â در فارسی گفتاری علامت جمع است و اگر این کلمات با a وارد فارسی میشدند جمع تلقی میشدند. از این نظر a از این کلمات حذف شده و دوباره در فارسی گفتاری با â جمع بسته شدهاند. این فرایند در زبانشنای به «backformation» یعنی «ساخته شدن شکل پایه از روی شکل به اصطلاح مشتق» موسوم است. کلمهی فرانسوی کاندیدا که در فارسی به کاندید بدل شده نیز به همین دلیل تغییر شکل یافته است. این تبدیل در کلمه «رتیلا»ی عربی نیز دیده میشود که در فارسی به رتیل بدل شده است. کلمهی لوترا که از کلمه عبری lotora به معنی غیر توراتی گرفته شده است نیز به لوتر بدل شده است. چنانکه قبلاً گفته شد کلمهی بریگاد نیز با همین فرایند از «بریگاد»ی روسی گرفته شده است.» 32) گاهی در طول زمان جزئی از کلمهی معنای اصلی خود را از دست میدهد و به علت شباهت لفظی/ همآوایی با جزئی دیگر در همان زبان معنایی ثانوی پیدا میکند. مثل کلمهی باردار: «...bu:rda:r) [=زاینده] به جای مادر آمده است و امروز در اصطلاح «باردار» یعنی آبستن مانده است» (شاپور شهبازی، 1379-80: 16). همانطور که گفتیم در موارد فوق صورت مفرد، به صورت جمع تلقی شده است. دیدیم که صادقی این فرایند را موردی از اشتقاق معکوس نامیده است؛ به نظر نگارندهی این سطور، کاربرد معادل اشتقاق معکوس برای صورت انگلیسی (یعنی backformation)، اصطلاح دقیقی نمیتواند باشد، زیرا ما در اینجا با تصریف سروکار داریم و نه اشتقاق. بنابراین بهتر است مانند زبان انگلیسی اشارهای به تصریفی و اشتقاقی بودن فرایند نکنیم و آن را تنها ساخت معکوس بنامیم.
3 -1-1- 2. بازتحلیل کلمات بومی
بازتحلیل در امکانات تصریفی، تنها منحصر به عناصر دخیل نیست. بازتحلیل در کلمات بومی یک زبان نیز رخ میدهد. بازتحلیل کلمات بومی معمولاً زمانی رخ میدهد که ساختار اولیهی یک کلمه پس از مدتی فراموش شود. در این راستا میتوانیم کلمهی «یزدان» را مثال بزنیم. این کلمه در اصل به معنی «خدایان» و صورت جمع «ایزد» یا «یَزَد» بوده است. صورت «یَزَد» امروزه دیگر در فارسی کاربردی ندارد. «یَزد» با سکون دوم نیز نام شهری در ایران است و فارسی زبانان هیچ رابطهای برای یزدان و شهر یزد قائل نیستند. بنابراین ساختار درونی کلمهی یزدان تیره شده است و دیگر در مقام کلمهای بسیط به کار میرود و در آن پسوند «ان» نشانهی جمع دیگر نیست. در نتیجه یزدان در مقام اسم مفرد بازتحلیل شده است (شاپور شهبازی، 1379-80: 24).گاهی نیز بازتحلیل صورت جمع در مقام مفرد به این دلیل صورت میگیرد که کلمهی مورد نظر تنها به لحاظ معنایی جمع است ولی از نظر صرفی نشانهی جمع را ندارد، مثل جمع بستن ضمایر جمع (این امر در گفتار عادی زیاد اتفاق میافتد):
13)شما: شماها/ شمایان
14)ما:ماها
3- 1- 2. بازتحلیل و ساخت معکوس در فعل
در ساخت بعضی از افعال نیز بازتحلیل رخ داده است. نگارنده به موارد زیر در زبان فارسی برخورد نموده است:15) بریدن: مادهی ماضی این فعل در فارسی میانه bri:d و مادهی مضارع آن bri:n بوده است. چون صورت برید دارای جزء «ید» است، چنین تصور شده که نشانهی ماضی جعلی است و با حذف آن مادهی مضارع جدیدی به صورت بر ساخته شده که هنوز هم کاربرد دارد (ابوالقاسمی، 1378: 37)
16) خریدن: در فارسی میانه، مادهی ماضی این فعل xri:d و ماده مضارع آن xri:n بوده است. بعدها صورت خرید بازتحلیل شده و به علت وجود «ید» تصور شده «خرید» مادهی ماضی جعلی است و با حذف i:d/ ید ماده مضارع جدید «خر» ساخته شده است (همان: 50).
3-1-3 . بازتحلیل در تصریف صفت
گاهی با توجه به تیره شدن معنایی و یا ساختاری در ساخت صفات تفضیلی و عالی بازتحلیل اتفاق می افتد:17) به/بهتر/بهتر تر: «بِه» صفت تفضیلی کلمهی «خوب» است که به صورت صفت ساده بازتحلیل شده و صفت تفضیلی «بهتر» از آن ساخته شده است. گاهی در گفتار عامیانه و گفتار کودکان صورت تفضیلی مکرر «بهترتر» نیز به کار میرود. دلیل این امر شاید این باشد که در قاموس ذهنی کودکان کلمه «به» وجود ندارد و «بهتر» در مقام کلمهای بسیط بازتحلیل میشود. به همین دلیل است که ما با واژه «بهترتر» برخورد کردهایم، ولی «بدترتر» را مشاهده نکردهایم.
18) مه meh/ مهتر mehtar: صورت دوم این جفت نیز ظاهراً مانند به/ بهتر براساس بازتحلیل به وجود آمده است. در متون قدیمی فارسی، «مه» به معنای «بزرگتر» بوده است (رک. فرهنگ فارسی معین: ذیل لغت)، بعدها «مه» به صورت صفت ساده باز تحلیل شده و صورت تفضیلی «مهتر»باز در معنای «بزرگتر» از آن ساخته شده است.
19) بیش/بیشتر: کلمهی بیش نیز به معنای صفت تفضیلی را دارد، ولی در فارسی امروز به صورت صفت ساده بازتحلیل شده و پسوند «تر» به آن اضافه شده است.
20)کم/ کمتر: کم در اصل صفت تفضیلی است و معمولاً بیپسوندتر به کار میرود... اما میتواند پسوندتر بگیرد و در این صورت معنای آن فرقی با معنای کم ندارد». (نجفی، 1371: 315).
3-2. بازتحلیل در واژهسازی
مواردی که در فوق به آن اشاره کردیم بیشتر مربوط به تکواژهای تصریفی بود. در زیر به بازتحلیلهایی میپردازیم که در آنها عموماً جزئی از کلمه به دلیل شباهت لفظی و احتمالاً معنایی در مقام کلمهی مستقل یا امکانی اشتقاقی که در زبان فارسی وجود دارد، باز تحلیل شده است. البته مواردی نیز در فارسی وجود دارد که کل کلمه به علت شباهت با کلمه بومی یا دخیل دیگر، بازتحلیل شده است.3- 2- 1. اشتقاق پسوندی
سه پسوندi, dâr و an از جمله پسوندهایی هستند که در شواهد ما وقوع بازتحلیل در آنها مشاهده شده است.3- 2 -1-1. پسوند i / «-ی»
پسوند i/«-ی» از جمله پربسامدترین پسوندهای فارسی است. این پسوند نقشهای گوناگونی به عهده دارد. مثلاً کشانی (1371: 13) سی نقش برای آن قائل است. گاهی این نقشها با هم آن قدر تفاوت دارند که بهتر است به جای یک پسوند واحد،، قائل بر وجود چند پسوند متمایز شویم که تنها شباهتشان صورت آوایی آنها است. دو مورد مهم کاربرد پسوند i- به قرار زیر است:- i-/ «-ی» به اسم و صفت متصل میشود و اسم معنی میسازد. به عبارت دیگر پسوند اسم ساز است:
21) مرد: مردی.
22) بزرگ: بزرگی.
- i-/«-ی» به اسم متصل میشود و صفت میسازد، یعنی پسوند صفت ساز است:
23) چوب: چوبی.
24) خون:خونی.
آنگونه که پیداست، دو کاربرد متفاوت و پربسامد بالا باعث سردرگمی بسیاری برای فارسی زبانان شده است. این امر هم در رویارویی با کلمات دخیل و هم شیوهی تحلیل کلمات بومی قابل مشاهده است. یعنی گاهی کلمهای اسم بوده ولی فارسی زبانان آن را صفت تلقی (بازتحلیل) کردهاند و زمانی کلمهی دیگر صفت بوده، ولی به اشتباه در مقام اسم بازتحلیل شده است. در هر دوی این موارد، به کلمات، به صورت حشو i- اضافه شده است و کلمهای به اصطلاح غلط یا جعلی ساخته شده است. گاهی نیز کلمهی دخیل مختوم به «ی» بوده است، فارسی زبانان این «ی» را به اشتباه پسوند اسم یا صفت ساز تلقی کردهاند و با توجه به متن، با حذف آن به زعم خود، اسم یا صفت اولیه را اراده نمودهاند. فرایند اخیر را ساخت معکوس مینامند. در زیر موارد مختلف بازتحلیل i- را آوردهایم:
بازتحلیل i- پایانی کلمات در مقام i- نکره یا i- اسم معنیساز و حذف آن
صادقی چند مورد از چنین تغییری را بر میشمارد:«از کلمهی «قلعی» عربی... در زبان فارسی ی حذف شده و کلمه به قلع بدل شده و دوبارهی به عنوان علامت نسبت به آن اضافه شده است. کلمه فخّاری نیز در عربی به معنی کوره پز است، اما در فارسی ی آن یاء مصدری تلقی شده و صورت فخّار از آن ساخته شده است. البته فخاری در عربی از کلمهی فخار به معنی خزف گرفته شده که در فارسی به کار نرفته است.» (صادقی، 1382: پانویس ص148).
صادقی (1372، پانویس ص21) در سلسله مقالات «شیوهها و امکانات واژهسازی در زبان فارسی»، ضمن برشمردن «قلعی، فضولی و فخّاری»، به موردی مشابه در فارسی نیز اشاره کرده است و «به» (میوهی معروف)در فارسی معاصر را مشتق از «بهی» میداند که با فرایندی مشابه ساخته شده است. دو مورد دیگری که نگارنده به آن برخورد نموده به قرار زیر است:
25)«انگشتر/ انگشتری در متون قدیم فارسی همیشه انگشتری به کار رفته است و نه «انگشتر». (نجفی، 1371: 48).
صورت متأخر انگشتر با بازتحلیل به وجود آمده است.
26) «خودکفایی/ خودکفا، خودکفایی که در سال های اخیر به ازای self-sufficiency انگلیسی و autosuffisance فرانسوی ساخته و متداول شده است، البته غلط نیست، زیرا کفایت عربی بر طبق قاعدهی تشکیل صفت میتواند کفایی شود، اماکفا معلوم نیست که بر طبق چه قاعدهای ساخته شده است. خودکفا مسلماً غلط است و از استعمال آن باید پرهیز کرد». (نجفی، 1371: 181).
دلیل این کاربرد به اصطلاح غلط، همان بازتحلیل است.
کاربرد حشو i- در مقام پسوند اسم ساز (اضافه کردن i-):
27) بهبود/ بهبودی واژه بهبود اسم است و نه صفت و بنابراین نیاز به ی [i] اسمساز ندارد. بهبودی در متون معتبر فارسی به کار نرفته است.» (نجفی، 1371: 78).
28) کساد/کسادی به معنای «بیرونقی، نارواجی». در متون قدیم برای بیان این معنی معمولاً لفظ کساد آمده است و نه کسادی... امروزه در فارسی کساد به عنوان صفت و به معنای «بیرونق، بیرواج» به کار میرود.» (نجفی، 1371، 313-314).
اضافه کردن «ی» صفت ساز به صفت.
در این موارد، صفت در مقام اسم بازتحلیل میشود و به اشتباه پسوند صفتساز به آن اضافه میگردد:
29) صمیم/ صمیمی کلمهی صمیم در عربی صفت است. از این رو بسیاری از ادبا کلمهی صمیمی را که در دوران اخیر رایج شده است غلط میدانند و معتقدند که مثلاً به جای «دوست صمیمی» باید گفت: «دوست صمیم». (نجفی، 1371: 254).
30) موقت/ موقتی، موقت در عربی به معنای «زماندار» است...اما در فارسی آن را به معنای «غیرثابت، ناپایدار» به کار میبرند... امروزه در فارسی غالباً ی [i] صفتساز به این کلمه میافزایند و موقتی میگویند [یعنی آن را در مقام اسم بازتحلیل میکنند و ی به آن اضافه کنند تا صفت شود] ولی نیازی به این کار نیست، زیرا موقت خود صفت است و در فارسی فصیح بهتر است که از استعمال موقتی پرهیز شود.» (نجفی،1371: 374).
3- 2-1-2- پسوند «-دار»
کلمهی «ارتش» حاصل بازتحلیل کلمهی «ارتشدار» و ساخت معکوس ارتش از آن است:31) «ارتش»... در زبانهای ایرانی میانه و ایرانی باستان سابقه ندارد و در دوره معاصر از روی لغت ارتشدار ساخته شده است (اشتقاق معکوس = back-formation)؛ بدین ترتیب که تصور شده کلمهی ارتشدار مرکب است از ارتش+ دار به معنی «دارندهی ارتش، سپاهبد»؛ بر مبنای همین اشتقاق نادرست است که کلمهی ارتش به معنی «سپاه، لشکر» به کار رفته است (رک. پورداود، ابراهیم، هرمزدنامه 275 و بعد؛ نیز رک: ارتشتار)» (حسن دوست، 1383: 75).
32) گاهی در طول زمان جزئی از کلمهی معنای اصلی خود را از دست میدهد و به علت شباهت لفظی/ همآوایی با جزئی دیگر در همان زبان معنایی ثانوی پیدا میکند. مثل کلمهی باردار: «...bu:rda:r) [=زاینده] به جای مادر آمده است و امروز در اصطلاح «باردار» یعنی آبستن مانده است» (شاپور شهبازی، 1379-80: 16).
33) کلمهی اَسکُدار به معنی قاصد احتمالاً مشتق از ایرانی باستان: azda:-kara (با فرایند قلب) به معنی «آگاهی دهنده» است، این کلمه مرکب است از:azda معنی «آگاهی» و kara «کننده، انجامدهنده». دو نوع اشتقاق عامیانه برای این کلمه به دست داده شده است: از کو (=کجا) و دار (=داری) و یا: اسبگذار. هر دو این موارد بازتحلیل به شمار میروند (حسندوست، 1383: 97).
3- 2- 1- 3. تنوین an-
34) کلمه «عن قریباً» از بازتحلیل کلمهی «عن قریب» به وجود آمده است. «عن قریب خود قید است و نیاز به تنوین قیدساز ندارد» (نجفی، 1371: 275).3- 2-2. بازتحلیل کلمهی بسیط در مقام کلمهی مرکب
35) کلمهی «دوبله» با بازتحلیل به وجود آمده است. «دوبله» در اصل در فرانسه و انگلیسی امروز کلمهی بسیط است، ولی وقتی این کلمه وارد فارسی شده، آن را به علت شباهت لفظی متشکل از «دو» و «بله» بازتحلیل کردهاند و کلمهی «سوبله» را از آن ساختهاند.3-2-3. بازتحلیل یک کلمه به جای کلمهی دیگر به علت شباهت لفظی
36) بخشودن/ بخشیدن این دو فعل به لحاظ تاریخی با هم تفاوت دارند، ولی «به سبب شباهت لفظی که میان «بخشودن» به معنی «عفو کردن» و «بخشیدن» به معنی «تقسیم کردن» هست، «بخشیدن» در معنی «بخشودن» به کار رفته است.» (ابوالقاسمی، 1378: 36).37) کاربرد کلمهی چالش نیز در معنای جدید حاصل بازتحلیل است. نجفی بر این باور است که کاربرد این کلمه به جای challenge انگلیسی ناشی از مشابهت معنایی و صوری است. وی میگوید: «واژه انگلیسی challenge به معنای «مبارزطلبی»و مجازاً «ستیزهجویی» است. در سالهای اخیر، بعضی پنداشتهاند که معادل فارسی این واژه چالش است (بیشک مشابهت صوتی میان دو واژه در پیدایش این پندار بیتأثیر نبوده است) و اکنون اکثر مترجمان challenge را به چالش ترجمه میکنند. این اشتباه است، زیرا چالش، واژهی ترکی، به معنای «مبارزطلبی» یعنی «دعوت به جنگ» نیست، بلکه به معنای خود «جنگ» است...» (نجفی، 1371: 145). به نظر نگارنده، در حال حاضر معنای جدید چالش به دلیل استعمال زیاد، و به زعم نجفی، در معنای غلط آن، دیگر جا افتاده است و در زمرهی تغییر معنایی آن جای میگیرد.
3- 2- 4. تغییر در تلفظ کلمات به دلیل مشابهت معنایی و صوری
در موارد زیر نیز به دلیل شباهت صوری و معنایی یک کلمه یا جزئی از آن با کلمهی دیگر، کلمهی مورد نظر باز تحلیل شده و این بازتحلیل موجب تغییر در تلفظ گردیده است:38) «کعبالاحبار» با «ح» حطی. نام یکی از علمای صدر اسلام است که حافظهی قوی داشت و اخبار امتهای گذشته را به مسلمانان میآموخت. این نام اصطلاحاً به «کسی که از همه جا و همه چیز خبر دارد» اطلاق میشود. عوام آن را کعبالاحبار تلفظ میکنند و غلط است». (همان: 313)
احتمالاً دلیل این اشتباه شباهت لفظی و معنایی است که موجب بازتحلیل احبار به اخبار شده است.
39) جزء/جزو: اصل این کلمه عربی و با همزه است، ولی چون در فارسی ما میانجی w/v و همزه داریم که با هم قابل تعویض هستند، فارسی زبانان همزه را که جزئی از کلمه است در مقام صامت میانجی گرفتهاند و جزویات و جزوی و جز آن را ساختهاند و سپس اشتقاق معکوس رخ داده و جزو نیز ساخته شده است (نیز رک: نجفی، 1371: 134).
40) فرغون/ فرغان اصل این کلمه ظاهراً روسی است. میدانیم در گونه گفتاری فارسی در بسیاری از موارد «ان» تبدیل به «ون» میشود: مثل «نان»/ «نون»؛ «ران»/ «رون» و غیره. به همین علت بعضی از فارسی زبانان پنداشتهاند که صورت فرغون صورت گفتاری و تغییر یافته فرغان است و به همین علت صورت اخیر را در گفتار و نوشتار رسمی به کار بردهاند.
41)«ملانقطی «نقط... جمع نقطه است... این اصطلاح را در تداول معمولاً ملالغتی تلفظ میکنند و گاهی نیز به همین صورت مینویسند و البته غلط است» (نجفی، 1371: 365).
42)«نردبان/ نوردبان در تداول عامه گاهی کلمهی نردبان به صورت نوردبان تلفظ میشود. شاید دلیل تلفظ اخیر شباهت لفظی و احتمالاً معنایی نردبان با فعل نوردیدن باشد.» (نجفی، 1371: 385).
43) «وادی/ بادیه کلمه وادی در اصل عربی است و در معنای «دره» است، ولی در فارسی ظاهراً به دلیل شباهت لفظی با بادیه در معنای «بیابان» به کار رفته است.» (نجفی، 1371: 403).
44) «فلات کلمهی فلات در عربی به معنای «بیابان بیآب و علف» است. در فارسی این کلمه را، ظاهراً به سبب مشابهت صوتی، معادل» (plateau) فرانسوی گرفته و نخست در کتابهای جغرافیا و سپس در نوشتههای دیگر رواج دادهاند.» (نجفی، 1371: 298).
45) «خمود/ خموده/ خمودگی در عربی خُمود... به معنای «فروکش کردن شعله و تب و خشم و هوس» و نیز «بیهوش شدن بیمار» است و در متون قدیم فارسی نیز به همین معانی به کار رفته است. بعضی به گمان اینکه این کلمه فارسی است صفت خَموده به معنای «افسرده» و اسم خَمودگی به معنای «افسردگی را از آن ساختهاند و غلط است. به جای خموده و خمودگی میتوان گفت: افسرده و افسردگی، یا سست و سستی». (نجفی، 1371: 179).
نتیجهگیری
با توجه به شواهدی که در بالا ذکر کردیم، متوجه می شویم که در صرف فارسی (چه در تصریف و چه در واژهسازی) بازتحلیل موجب تغییر شده است. بنابراین، نقش بازتحلیل را در مقام سازوکاری مؤثر در ایجاد تغییر نمیتوان نادیده گرفت. اکثر بازتحلیلها ریشه در ناآگاهی از ساختار اولیه و بنیادین کلمات دارد. بیشتر افراد بیسواد و کمسواد موجب به وجود آمدن این تغییرات میشوند. البته گاهی مرور زمان و تیره شدن ساختار اولیهی کلمات، افراد تحصیل کرده و به اصطلاح با سواد را نیز میتواند دچار اشتباه کند، به طوری که آنها هم ممکن است ساختی جدید را با استفاده از بازتحلیل وارد زبان کنند.منبع مقاله :
نغزگوی کهن، مهرداد؛ (1395)، زبان فارسی در گذر زمان (مجموعه مقالات)، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.