نویسنده: حسین بکایی
خواجه نظامالملک مردی ثروتمند بود. در آمد او گذشته از یک دهم از درآمد سلطان سلجوقی که سر به میلیونها سکهی طلا (دینار) میزد، یک میلیون دینار در هر سال و تمام سهم اربابی روستاهای فراوانی بود که سلجوقیان به او واگذار کرده بودند. با این درآمد، خواجه میتوانست در کشور پهناور سلجوقیان، مدرسهها و مسجدها و خانقاههای زیادی بسازد و موقوفات فراوانی برای آنها تدارک ببیند.
هر چند که خواجه نظامالملک به ایمان و پاک دینی معروف شده بود، اما اقدامات او به عنوان سیاستمداری که کشور پهناور سلجوقی را اداره میکرد، نمیتوانست جنبهی سیاسی نداشته باشد. در مدرسه استادان لباس مخصوص استادی و کرسی درس داشتند و زمان و نحوهی تدریس، طبق تشریفات خاصی بود. وقتی استاد شروع به تدریس میکرد، دو نفر کمک در کنار کرسی او میایستادند و گفتههای او را با صدای بلند تکرار میکردند تا همهی دانشجویان آنها را بشنوند. یکی از هدفهای تأسیس مدرسههای نظامیه، رقابت با مرکز علمی بزرگ الازهرِ مصر بود. الازهر با هدف ترویج مذهب اسماعیلی و گسترش نفوذ خلیفههای فاطمی تأسیس شده بود و میتوانست از نظر علمی برای دستگاه خلافت عباسی خطرساز باشد.
خواجه نظامالملک هفتاد مدرسه (برای تحصیلات ابتدایی) و یازده نظامیه (برای تحصیلات عالی) ساخت. سپس یک سازمان منظم اداری برای نظامیهها تدارک دید و یک اساسنامهی اجرایی دقیق برای آنها تدوین کرد. ساختن مدرسه و برقراری قوانین خاص و اختصاص دادن موقوفات برای مدرسهها در ایران سابقهی طولانی داشت، اما کار تازهای که خواجه کرد، شبکه کردن نظامیهها و اتصال آنها به هم بود. خواجه این کار را با وضع قوانین یکسان برای تمام نظامیّهها و ایجاد یک مدیریت مرکزی انجام داد.
در نظامیهها اتاقهایی برای سکونت دانشجویان و استادان – خوابگاه دانشجویی و مهمانخانهی استادان – ساخته شده بود. هر مدرسه کارمندان بخش اداری و آموزشی داشت.
طبق قانون نظامیهها استادان از میان بزرگترین دانشمندان شافعی مذهب و به دست خود خواجه نظامالملک انتخاب میشدند و حکم آنان را خود خواجه صادر میکرد.
طبق قانون، شاگردان هم میبایست شافعی مذهب میبودند و با تشریفات خاصّی گزینش میشدند.
کادر اداری مدرسه هم که گردانندگان بخش مالی، کتابخانه و خدمات و دربانان بودند، بایستی از میان شافعی مذهبان انتخاب میشدند.
در مدرسه استادان لباس مخصوص استادی و کرسی درس داشتند و زمان و نحوهی تدریس، طبق تشریفات خاصی بود. وقتی استاد شروع به تدریس میکرد، دو نفر کمک در کنار کرسی او میایستادند و گفتههای او را با صدای بلند تکرار میکردند تا همهی دانشجویان آنها را بشنوند. این دو نفر، خود از دانشآموختگان و علم دوستان بودند.
در نظامیهها مواد درسی به فقه شافعی، ادبیات عربی – به اندازهی نیاز فقه شافعی – و حدیث براساس مذهب شافعی و علوم قرآنی محدود میشد و زبان تدریس عربی بود.
در کنار کار تدریس، مجالس وعظ نیز در نظامیهها برپا میشد و واعظان صاحب نام مذهب شافعی برای مردم سخنرانی میکردند. شرکت در مراسم وعظ برای عموم آزاد بود.
ترتیب دادن مجالس وعظ که با سخنرانی واعظان برقرار میشد، ارشاد و راهنمایی مردم را به شکل یک کار دولتی درآورده بود و سخنرانیها منطبق بر سیاست دولت سلجوقی بود.
از آن طرف، در مجالس وعظ و خطابهی مدرسههای نظامیهها مردم فقط شنونده بودند و دخالتی در گفتهها نداشتند. یعنی این گونه فعالیتهای مدرسههای نظامیه از حالت یک فعالیت علمی خارج شده و فقط یک کار تبلیغی بود.
درآمد نظامیهها از موقوفاتی تأمین میشد که برای هر مدرسه تعیین شده بود، از این درآمد، حقوق استادان، دستمزد کارکنان و کمک هزینههای دانشجویان تنگدست پرداخت میشد.
در نظامیهها تشریفات و برنامههای ویژهای هم اجرا میشد.
وقتی غزالی با حکم خواجه نظامالملک به استادی نظامیهی بغداد گماشته شد و به بغداد رفت، استادان نظامیه دور او را گرفتند و به او گفتند: «در اینجا رسم است که استادان تازهوارد برای آشنایی با استادان دیگر مهمانی بدهند.»
او پاسخ داد: «من حاضرم این رسم شما را به جا بیاورم، اما یک شرط دارد. یا تاریخ مهمانی را شما تعیین کنید و سورساتش را من؛ یا برعکس، سورساتش را شما تعیین کنید و تاریخش را من...»
استادان گفتند: «تاریخش را ما تعیین میکنیم... امشب...»
غزالی پاسخ داد: اگر امشب باشد، فقط میتوانم با سرکه و نان و کمی سبزی از شما پذیرایی کنم...»
استادان که از شنیدن اسم سرکه و سبزی خوشحال نشده بودند، گفتند: «نه... ما میگوییم حلوا و خوراکهای گوشتی و نوشیدنیهای مختلف باشد. تاریخش را تو تعیین کن.»
غزالی خندید و گفت: «باشد؛ دو سال دیگر بیایید و همهی این چیزها را که خواستید میل کنید...»
استادان نظامیه گفتند: «با تو نمیشود کنار آمد. هم تاریخش را خودت تعیین کن، هم سورساتش را خودت آماده کن.»
تدریس در نظامیهها افتخار و مقامی بود که دل بسیاری از دانشمندان زمان را میبرد حقوقی هم که به استادان و مدیران مدرسههای نظامیه میپرداختند، مبلغ قابل توجهی بود و باعث میشد دانشمندان برای به دست آوردن کرسی درس و مدیریت نظامیهها با هم رقابت کنند. در این مسابقهها برنده کسی بود که میتوانست در دل خواجهی مقتدر خویش بنشیند.
غزالی، فقیه و متکلّم شافعی که سالها در کلاس امامالحرمین علمآموزی و در نظامیهی نیشابور تدریس کرده بود و صاحب فتوا بود، پس از مرگ امامالحرمین، رئیس نظامیهی نیشابور به یکی از همین دسیسه چینیها و رقابتها گرفتار آمد و مجبور شد سالها در لشکرگاه در کنار خواجهنظامالملک پناه بگیرد و سرگردان دشت و صحرا شود.
شرایط رواج تعصب دینی، نامه نوشتن و سعایت کردن، کاری معمولی بود. به ویژه اگر فقیه یا فقیهانی هم زیر نامه را امضا میکردند، کار برای فردی که متهم به بددینی و بیدینی شده بود، سختتر میشد. در این شرایط، دانشمندان بایستی سعی میکردند خود را به وزیر مقتدر نزدیکتر کنند و شایستگیهای خود را به او نشان دهند. البته بودند افراد ناشایستی که میتوانستند از آب گلآلود ماهی بگیرند.
کتابدار نظامیهی بغداد، در کتابخانهی مدرسهی دینی خواجه، شبها را به خوشگذرانی میگذراند. خبر را به خواجه رساندند. خواجه در سفری که به بغداد کرد، دستور داد حقوق کتابدار را اضافه کنند و برایش نامهای فرستاد که: «شنیدهایم هزینهی زندگیت زیاد شده است...»
نامه نوشتن به دربار و بدگویی کردن از اهل علم، از زمان غزنویان شروع شده بود. در کتاب اسرارالتوحید میخوانیم:
...چون شیخ ابوسعید – قدسالله روحهالعزیز – در ابتدای حالت به نیشابور آمد و مجلس میگفت و به یکبار مردمان روی به وی آوردند و مریدان بسیار پدید آمدند، در آن وقت در نشابور مقام کرامیان استاد ابوبکر اسحق کرامی بود و رئیس اصحاب رأی و روافض قاضی صاعد و هر یک را ازیشان تبع بسیار، و شیخ را عظیم منکر، و جملگی صوفیان را دشمن داشتندی...
پس ایشان بنشستند و محضری کردند و ائمهی کرامیان نبشتند: «کسی اینجا آمده است از میهنه و دعوی صوفیی میکند و مجلس میگوید و بر سر منبر شعر میگوید. تفسیر و اخبار نمیگوید و سماع میفرماید و جوانان را رقص میفرماید و لوزینه و مرغ بریان میخورد و میخوراند و میگوید من زاهدم و این نه شعار زاهدان است و نه صوفیان. و خلق به یکبار روی به وی نهادند و گمراه میگردند و بیشتر عوام در فتنه افتادهاند. اگر تدارک نکند، زود بُوَدکی فتنه ظاهر گردد.»
و این محضر به غزنین فرستادند به خدمت سلطان غزنین.
جواب نبشتند بر پشت محضر کی ائمهی فریقین شافعی و حنفیه بنشینند و تفحّص حال او بکنند و آنچ مقتضای شریعت بر وی برانند...
چنین نامهای در اواخر عمر برای غزالی هم نوشته شد. در آن زمان، غزالی از تدریس در نظامیه سرباز زده بود.
خواجه نظامالملک با تأسیس نظامیهها و وضع قوانین غیرعلمی توانست جریان علمی ایران را در جهت منافع سیاسی خود هدایت کند و میزان دخالت دولتی را در امور علمی جامعه افزایش دهد. نتیجهی فعالیتهای خواجه نظامالملک و مدرسههای نظامیه، کنترل جریان فکر و علم به دست دولت و هدایت دانش دوستان به یک سمت خاص و وابسته کردن استاد و دانشجو به دولت بود.
نتیجهی مهم تأسیس مدرسههای نظامیه و ادارهی آنها با روش خواجه نظامالملک، ایجاد محدودیت برای دانشمندان فلسفه و علم و فقیهان دیگر مذاهب اسلامی بود. با سیاستهای خواجه نظامالملک، عملاً اندیشهی اعتزالی در میدان رقابتهای علمی به گوشهای رانده شد و دیگر پس از آن نتوانست آن طور که باید و شاید خودنمایی کند. فلسفه دچار رکود اساسی شد و فیلسوفان به عزلت و انزوا رانده شدند. فقیهان دیگر مذاهب اسلامی دچار محدودیت شدند و ... در مجموع آن طراوت و شادابی علمی و آزاداندیشی که تا پیش از روی کارآمدن سلجوقیان در ایران شایع بود، آسیب جدّی دید.
منبع مقاله :
بکایی، حسین؛ (1390)، فرار از عقل (از تشکیل امپراتوری سلجوقی تا حمله مغول) از مجموعهی داستان فکر ایرانی (5)، تهران: چاپ شفق، چاپ سوم.
هر چند که خواجه نظامالملک به ایمان و پاک دینی معروف شده بود، اما اقدامات او به عنوان سیاستمداری که کشور پهناور سلجوقی را اداره میکرد، نمیتوانست جنبهی سیاسی نداشته باشد. در مدرسه استادان لباس مخصوص استادی و کرسی درس داشتند و زمان و نحوهی تدریس، طبق تشریفات خاصی بود. وقتی استاد شروع به تدریس میکرد، دو نفر کمک در کنار کرسی او میایستادند و گفتههای او را با صدای بلند تکرار میکردند تا همهی دانشجویان آنها را بشنوند. یکی از هدفهای تأسیس مدرسههای نظامیه، رقابت با مرکز علمی بزرگ الازهرِ مصر بود. الازهر با هدف ترویج مذهب اسماعیلی و گسترش نفوذ خلیفههای فاطمی تأسیس شده بود و میتوانست از نظر علمی برای دستگاه خلافت عباسی خطرساز باشد.
خواجه نظامالملک هفتاد مدرسه (برای تحصیلات ابتدایی) و یازده نظامیه (برای تحصیلات عالی) ساخت. سپس یک سازمان منظم اداری برای نظامیهها تدارک دید و یک اساسنامهی اجرایی دقیق برای آنها تدوین کرد. ساختن مدرسه و برقراری قوانین خاص و اختصاص دادن موقوفات برای مدرسهها در ایران سابقهی طولانی داشت، اما کار تازهای که خواجه کرد، شبکه کردن نظامیهها و اتصال آنها به هم بود. خواجه این کار را با وضع قوانین یکسان برای تمام نظامیّهها و ایجاد یک مدیریت مرکزی انجام داد.
در نظامیهها اتاقهایی برای سکونت دانشجویان و استادان – خوابگاه دانشجویی و مهمانخانهی استادان – ساخته شده بود. هر مدرسه کارمندان بخش اداری و آموزشی داشت.
طبق قانون نظامیهها استادان از میان بزرگترین دانشمندان شافعی مذهب و به دست خود خواجه نظامالملک انتخاب میشدند و حکم آنان را خود خواجه صادر میکرد.
طبق قانون، شاگردان هم میبایست شافعی مذهب میبودند و با تشریفات خاصّی گزینش میشدند.
کادر اداری مدرسه هم که گردانندگان بخش مالی، کتابخانه و خدمات و دربانان بودند، بایستی از میان شافعی مذهبان انتخاب میشدند.
در مدرسه استادان لباس مخصوص استادی و کرسی درس داشتند و زمان و نحوهی تدریس، طبق تشریفات خاصی بود. وقتی استاد شروع به تدریس میکرد، دو نفر کمک در کنار کرسی او میایستادند و گفتههای او را با صدای بلند تکرار میکردند تا همهی دانشجویان آنها را بشنوند. این دو نفر، خود از دانشآموختگان و علم دوستان بودند.
در نظامیهها مواد درسی به فقه شافعی، ادبیات عربی – به اندازهی نیاز فقه شافعی – و حدیث براساس مذهب شافعی و علوم قرآنی محدود میشد و زبان تدریس عربی بود.
در کنار کار تدریس، مجالس وعظ نیز در نظامیهها برپا میشد و واعظان صاحب نام مذهب شافعی برای مردم سخنرانی میکردند. شرکت در مراسم وعظ برای عموم آزاد بود.
ترتیب دادن مجالس وعظ که با سخنرانی واعظان برقرار میشد، ارشاد و راهنمایی مردم را به شکل یک کار دولتی درآورده بود و سخنرانیها منطبق بر سیاست دولت سلجوقی بود.
از آن طرف، در مجالس وعظ و خطابهی مدرسههای نظامیهها مردم فقط شنونده بودند و دخالتی در گفتهها نداشتند. یعنی این گونه فعالیتهای مدرسههای نظامیه از حالت یک فعالیت علمی خارج شده و فقط یک کار تبلیغی بود.
درآمد نظامیهها از موقوفاتی تأمین میشد که برای هر مدرسه تعیین شده بود، از این درآمد، حقوق استادان، دستمزد کارکنان و کمک هزینههای دانشجویان تنگدست پرداخت میشد.
در نظامیهها تشریفات و برنامههای ویژهای هم اجرا میشد.
وقتی غزالی با حکم خواجه نظامالملک به استادی نظامیهی بغداد گماشته شد و به بغداد رفت، استادان نظامیه دور او را گرفتند و به او گفتند: «در اینجا رسم است که استادان تازهوارد برای آشنایی با استادان دیگر مهمانی بدهند.»
او پاسخ داد: «من حاضرم این رسم شما را به جا بیاورم، اما یک شرط دارد. یا تاریخ مهمانی را شما تعیین کنید و سورساتش را من؛ یا برعکس، سورساتش را شما تعیین کنید و تاریخش را من...»
استادان گفتند: «تاریخش را ما تعیین میکنیم... امشب...»
غزالی پاسخ داد: اگر امشب باشد، فقط میتوانم با سرکه و نان و کمی سبزی از شما پذیرایی کنم...»
استادان که از شنیدن اسم سرکه و سبزی خوشحال نشده بودند، گفتند: «نه... ما میگوییم حلوا و خوراکهای گوشتی و نوشیدنیهای مختلف باشد. تاریخش را تو تعیین کن.»
غزالی خندید و گفت: «باشد؛ دو سال دیگر بیایید و همهی این چیزها را که خواستید میل کنید...»
استادان نظامیه گفتند: «با تو نمیشود کنار آمد. هم تاریخش را خودت تعیین کن، هم سورساتش را خودت آماده کن.»
تدریس در نظامیهها افتخار و مقامی بود که دل بسیاری از دانشمندان زمان را میبرد حقوقی هم که به استادان و مدیران مدرسههای نظامیه میپرداختند، مبلغ قابل توجهی بود و باعث میشد دانشمندان برای به دست آوردن کرسی درس و مدیریت نظامیهها با هم رقابت کنند. در این مسابقهها برنده کسی بود که میتوانست در دل خواجهی مقتدر خویش بنشیند.
غزالی، فقیه و متکلّم شافعی که سالها در کلاس امامالحرمین علمآموزی و در نظامیهی نیشابور تدریس کرده بود و صاحب فتوا بود، پس از مرگ امامالحرمین، رئیس نظامیهی نیشابور به یکی از همین دسیسه چینیها و رقابتها گرفتار آمد و مجبور شد سالها در لشکرگاه در کنار خواجهنظامالملک پناه بگیرد و سرگردان دشت و صحرا شود.
شرایط رواج تعصب دینی، نامه نوشتن و سعایت کردن، کاری معمولی بود. به ویژه اگر فقیه یا فقیهانی هم زیر نامه را امضا میکردند، کار برای فردی که متهم به بددینی و بیدینی شده بود، سختتر میشد. در این شرایط، دانشمندان بایستی سعی میکردند خود را به وزیر مقتدر نزدیکتر کنند و شایستگیهای خود را به او نشان دهند. البته بودند افراد ناشایستی که میتوانستند از آب گلآلود ماهی بگیرند.
کتابدار نظامیهی بغداد، در کتابخانهی مدرسهی دینی خواجه، شبها را به خوشگذرانی میگذراند. خبر را به خواجه رساندند. خواجه در سفری که به بغداد کرد، دستور داد حقوق کتابدار را اضافه کنند و برایش نامهای فرستاد که: «شنیدهایم هزینهی زندگیت زیاد شده است...»
نامه نوشتن به دربار و بدگویی کردن از اهل علم، از زمان غزنویان شروع شده بود. در کتاب اسرارالتوحید میخوانیم:
...چون شیخ ابوسعید – قدسالله روحهالعزیز – در ابتدای حالت به نیشابور آمد و مجلس میگفت و به یکبار مردمان روی به وی آوردند و مریدان بسیار پدید آمدند، در آن وقت در نشابور مقام کرامیان استاد ابوبکر اسحق کرامی بود و رئیس اصحاب رأی و روافض قاضی صاعد و هر یک را ازیشان تبع بسیار، و شیخ را عظیم منکر، و جملگی صوفیان را دشمن داشتندی...
پس ایشان بنشستند و محضری کردند و ائمهی کرامیان نبشتند: «کسی اینجا آمده است از میهنه و دعوی صوفیی میکند و مجلس میگوید و بر سر منبر شعر میگوید. تفسیر و اخبار نمیگوید و سماع میفرماید و جوانان را رقص میفرماید و لوزینه و مرغ بریان میخورد و میخوراند و میگوید من زاهدم و این نه شعار زاهدان است و نه صوفیان. و خلق به یکبار روی به وی نهادند و گمراه میگردند و بیشتر عوام در فتنه افتادهاند. اگر تدارک نکند، زود بُوَدکی فتنه ظاهر گردد.»
و این محضر به غزنین فرستادند به خدمت سلطان غزنین.
جواب نبشتند بر پشت محضر کی ائمهی فریقین شافعی و حنفیه بنشینند و تفحّص حال او بکنند و آنچ مقتضای شریعت بر وی برانند...
چنین نامهای در اواخر عمر برای غزالی هم نوشته شد. در آن زمان، غزالی از تدریس در نظامیه سرباز زده بود.
خواجه نظامالملک با تأسیس نظامیهها و وضع قوانین غیرعلمی توانست جریان علمی ایران را در جهت منافع سیاسی خود هدایت کند و میزان دخالت دولتی را در امور علمی جامعه افزایش دهد. نتیجهی فعالیتهای خواجه نظامالملک و مدرسههای نظامیه، کنترل جریان فکر و علم به دست دولت و هدایت دانش دوستان به یک سمت خاص و وابسته کردن استاد و دانشجو به دولت بود.
نتیجهی مهم تأسیس مدرسههای نظامیه و ادارهی آنها با روش خواجه نظامالملک، ایجاد محدودیت برای دانشمندان فلسفه و علم و فقیهان دیگر مذاهب اسلامی بود. با سیاستهای خواجه نظامالملک، عملاً اندیشهی اعتزالی در میدان رقابتهای علمی به گوشهای رانده شد و دیگر پس از آن نتوانست آن طور که باید و شاید خودنمایی کند. فلسفه دچار رکود اساسی شد و فیلسوفان به عزلت و انزوا رانده شدند. فقیهان دیگر مذاهب اسلامی دچار محدودیت شدند و ... در مجموع آن طراوت و شادابی علمی و آزاداندیشی که تا پیش از روی کارآمدن سلجوقیان در ایران شایع بود، آسیب جدّی دید.
منبع مقاله :
بکایی، حسین؛ (1390)، فرار از عقل (از تشکیل امپراتوری سلجوقی تا حمله مغول) از مجموعهی داستان فکر ایرانی (5)، تهران: چاپ شفق، چاپ سوم.