نفس زکيه (3)
از اين ميان، دو روايت نشانه ي ششمي را اضافه کرده که عبارت از آشکار شدن دستي از آسمان است. گويا اين دست همراه با نداي آسماني به مهدي اشاره مي کند تا مردم او را بشناسند. روايت ديگري هست که در آن ندا، سفياني، قائم، نفس زکيه، اختلاف بني عباس و طلوع خورشيد از مغرب، از مسائل حتمي دانسته شده است، ولي به جهت اختلاف در نقل اين روايت در منابع مختلف، بررسي آن را به بحث «طلوع خورشيد از مغرب» موکول مي کنيم. البته به جهت اشتمال اين روايت بر نفس زکيه لازم است اکنون به اجمال اشاره شود که آن از لحاظ سند و متن پذيرفتني نيست.
در اين جا به بررسي اين هشت روايت که ضمن پنج نشانه به نفس زکيه اشاره مي کند مي پردازيم. از آن جا که خروج سفياني هم در کنار عنوان نفس زکيه در اين هشت روايت ذکر شده است اين بررسي در مورد سفياني هم به کار مي آيد، ولي در آن جا تکرار نخواهد شد. شش روايت از اين مجموعه فقط در غيبت نعماني و يک روايت فقط در کمال الدين وجود دارد. هشتمين آنها که از عمر بن حنظله است علاوه بر کتاب نعماني در روضه کافي، کمال الدين و الغيبه شيخ نيز ذکر شده است. تفصيل اين روايات و بررسي هر يک از آنها در پي مي آيد.
(30) علي بن احمد بندنيجي از عبيدالله بن موسي علوي از يعقوب بن يزيد از زياد بن مروان قندي از عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السلام نقل مي کند: ندا از حتمي هاست و سفياني از امور حتمي است. يماني حتمي است. کشته شدن نفس زکيه حتمي است و دستي که از آسمان آشکار مي شود از حتمي هاست. فرمود: و صدايي در ماه رمضان که خوابيده را بيدار کند و بيدار را بترساند و دختران را از پرده بيرون کشاند (نيز حتمي است). (1)
به علت شباهت متن و سند اين روايت با روايت بعدي، هر دو يک جا بررسي مي شود.
(31) ابن عقده از علي بن حسن بن فضال از يعقوب بن يزيد از زياد قندي از چند نفر يارانش نقل مي کند که به امام صادق عليه السلام گفتيم: سفياني از امور حتمي است؟ فرمود: بله، کشته شدن نفس زکيه هم حتمي است، قائم حتمي است، فرو رفتن زمين بيداء حتمي است، دستي که از آسمان آشکار شود و نداي آسماني (هم حتمي است).گفتيم: ندا چيست؟ فرمود: آوازدهنده اي که نام قائم و نام پدرش را مي گويد. (2)
در سند اين دو روايت زياد بن مروان قندي وجود دارد که واقفي است. (3) کشي در گزارشي او را يکي از ارکان واقفه دانسته (4) و علامه روايت وي را مردود مي داند. (5) حتي اگر روايت يعقوب از زياد را پيش از واقف او بدانيم در روايت 30 عبيدالله بن موسي (علوي عباسي) مجهول است و علي بن احمد بندنيجي از سوي ابن غضائري تضعيف شده (6) و ديگر رجاليون درباره او جرح يا تعديلي بيان نکرده اند. هم چنين در طريق روايت 31 ارسال وجود دارد.
از نظر متن در اين دو روايت تصريحي به علامت بودن اين موارد نشده و فقط تکيه بر حتمي بودن آنهاست. چه بسا اين موارد به خصوص کشته شدن نفس زکيه که محل بحث ماست، اشاره به حوادثي باشد که نزد خداوند از امور حتمي مقرر شده و ائمه عليهم السلام از آن خبر داشته اند. اين که در روايت دوم به حتمي بودن قائم در کنار چهار کلمه ديگر اشاره شده مؤيد اين مطلب است که الزاما اين موارد به بعضي نشانه ي ظهور نيستند، بلکه رويدادهايي اند که در آينده حتما رخ خواهند داد و از جمله آن ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و آله است.
به نظر مي رسد قسيم قرار گرفتن «قائم» در کنار آن چند مورد، نمايان گر آن باشد که آنها نمي توانند نشانه اي براي اين قسيم قرار گيرند. حداکثر چيزي که مي توان گفت اين که امور غير عادي مانند ندا مربوط به ظهورند و نفس زکيه و سفياني و يماني هم مانند نداي آسماني هنگام ظهور، حتمي اند نه اين که مربوط به آن زمان باشند و علامت به شمار آيند.
(32) ابن عقده از علي بن حسن بن فضال از علي بن مهزيار از حماد بن عيسي از حسين بن مختار از عبدالله بن ابي يعفور نقل کرده است که امام صادق عليه السلام فرمود: نابودي فلاني از بني عباس و خروج سفياني و قتل نفس و جيش خسف و صدا را به دست خود بگير. گفتم: صدا چيست؟ آيا همان ندادهنده است؟ فرمود: آري، به واسطه آن صاحب اين امر شناخته مي شود. سپس فرمود: تمام گشايش در نابودي فلاني از بني عباس است. (7)
گرچه در اين حديث کلمه نفس زکيه نيامده است، به نظر مي رسد مراد از «قتل النفس» همان کشته شدن نفس زکيه باشد؛ به خصوص که در کنار سفياني و لشکري که در زمين فرو مي رود (جيش الخسف) و صدا (نداي آسماني) آمده است. (8) اين روايت همراه روايت بعدي بررسي مي شود.
(33) ابن عقده از قاسم بن محمد از عبيس بن هشام از عبدالله بن جبله از پدرش (جبله بن حيان) از محمد بن صامت نقل کرده است که به امام صادق عليه السلام عرض کردم: چه نشانه اي پيش از اين موضوع وجود دارد؟ فرمود: هلاکت عباسي و خروج سفياني و کشته شدن نفس زکيه و فرو رفتن در بيداء و صدايي از آسمان. گفتم: فدايت شوم، مي ترسم اين امر به طول انجامد. فرمود: خير، اينها دانه دانه پشت سر يک ديگر مي آيند. (9)
اين دو روايت نيز از جهاتي به يک ديگر شباهت دارند، چون در هر دو سخن از هلاکت فردي از بني عباس به ميان آمده و در هر دو، کلمه ي «الامر» به کار رفته است. از نظر سند روايت اولي صحيحه نيست؛ چون حسين بن مختار قلانسي که شيخ طوسي در يک مورد او را واقفي مي داند، (10) توثيق صريحي ندارد. (11) در سند روايت دوم، قاسم بن محمد و محمد بن صامت و جبله بن حيان مجهول اند و عبدالله بن جبله که از سوي نجاشي توثيق شده واقفي است. (12) اما اين که واقفي ها در سند روايتي از امام ششم واقع شده اند و اين پيش از فساد مذهبشان بوده است مشکلي را حل نمي کند و چه بسا آنان به نفع عقيده ي خويش از امامان پيشين مطالبي را جعل کنند.
از نظر متن، در اين دو روايت همانند روايات قبلي بر موضوع مهدي و ظهور او تصريح نشده است. در روايت 32 کلمات «هذا الأمر» و «فرج» آمده و در روايت 33 هم «هذا الامر» دو بار تکرار شده است. کلمه «امر» در ادبيات سياسي تاريخ اسلام مکرر به معناي حکومت و خلافت و امثال آن آمده است، ولي اين جا مي تواند علاوه بر حکومت جهاني مهدي، معناي فرج و گشايش براي شيعه را داشته باشد؛ چون در روايت اولي تصريح شده که گشايش در هلاکت فلاني است و به قرينه دومي، فلاني از بني عباس است. حتي اگر بخواهيم «هذا الامر» را به معناي قائم بگيريم، نام بردن از عباسيان مانع از آن تفسير خواهد شد، مگر آن که بگوييم آن چهار نشانه، متصل است و اين پنجمي (هلاکت فلاني عباسي) علامت دور. يا اين که بگوييم دولتي ديگر به نام بني عباس خواهد آمد و مرگ يکي از آنان نشانه ظهور خواهد بود. با وجود اين، هيچ کدام از اين دو توجيه قابل پذيرش نيست و پيش تر درباره آن سخن گفته شد.
(34) ابن عقده از علي بن حسن بن فضال از برادرانش محمد و احمد از علي بن يعقوب هاشمي از هارون (مروان) (13) بن مسلم از خالد قماط از حمران بن اعين از امام صادق عليه السلام نقل مي کند: از امور حتمي که پيش از قيام قائم رخ مي دهد خروج سفياني و فرو رفتن بيداء و قتل نفس زکيه و منادي از آسمان است. (14)
اين روايت که درباره ي پنجمين نشانه ي اختلافي ساکت است، از نظر متن مشکلي ندارد و در آن به قيام قائم تصريح شده است. از نظر سند هم مي توان به آن اعتماد کرد؛ زيرا ابن عقده و بنوفضال توثيق شده اند (15) و علي بن يعقوب گرچه مهمل است و در کتب رجال نامي از او نيست؛ ليکن کثرت روايت بنوفضال از وي نوعي اطمينان ايجاد مي کند. با اين همه روايت صحيحه نيست.
(35) علي بن حسين از محمد بن يحيي العطار از محمد بن حسان رازي از محمد بن علي کوفي از عبدالله بن جبله از علي بن ابي حمزه از ابوبصير روايت مي کند که به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم قائم کي خروج مي کند؟ فرمود: اي ابا محمد! ما اهل بيت وقت تعيين نمي کنيم و محمد [پيامبر؟] گفته است که هر که وقت تعيين کند دروغ گوست. اي ابا محمد! پيش از اين امر پنج علامت هست؛ ندا در ماه رمضان است، خروج سفياني، خروج خراساني، کشته شدن نفس زکيه و فرو رفتن بيداء. سپس فرمود: اي ابامحمد! علاوه بر اينها پيش از ظهور دو طاعون هم خواهد آمد: طاعون سفيد و سرخ... . (16)
اين روايت که در باب «منع التوقيت و التسميه» از کتاب نعماني آمده از اخبار پيشين طولاني تر است و اضافاتي دارد، مانند اين که نداي آسماني در ماه رمضان خواهد بود و دو طاعون رخ خواهد داد. ادامه آن هم درباره ي اين دو طاعون (که عبارت از مرگ دسته جمعي و شمشير است) و هم چنين نداي آسماني توضيح مي دهد. اما در سند اين روايت اشکال هايي وجود دارد: 1. محمد بن حسان رازي تضعيف شده است. (17) 2. نجاشي درباره محمد بن علي کوفي - که همان ابوسمينه است و در موارد متعددي در طرق اسناد غيبت نعماني واقع شده - مي گويد: «ضعيف جدا، فاسد الا عتقاد، لا يعتمد في شيء». آن گاه مي گويد در کوفه به کذب مشهور بود و وقتي به قم آمد به غلو شهرت يافت. (18) 3 و 4. عبدالله بن جبله و علي بن ابي حمزه واقفي اند. (19)
از نظر متن، وجود خراساني در روايت قابل تأمل است، چون اين نام تنها در دو روايت آمده و روايت ديگر هم از لحاظ سند صحيحه نيست. (20) اين احتمال قوي به نظر مي رسد که مراد از خراساني، ابومسلم، داعي عباسيان باشد يا به سبب وجود روات واقفي مذهب در آن بگوييم مقصود شورش هايي است که در مناطق شرقي و خراسان روي داد و سال ها پس از شهادت امام کاظم عليه السلام خلفا را به خود مشغول کرده بود. از اين رو، واقفه براي اميد دادن به منتظران هم عقيده ي خود جريان خراساني را به عنوان نشانه برگشت امام هفتم که وي را مهدي قائم مي دانستند بيان کرده اند. چنان که اخبار سفياني را نيز به دلخواه خود تأويل نمودند. (21)
رواياتي که تا اين جا ذکر شد منحصر به کتاب نعماني است و ديگر منابع روايي کهن آنها را نياورده اند. اما روايتي که در آن به علائم پنج گانه اشاره شده و علاوه بر الغيبه نعماني در روضه کافي، کمال الدين و الغيبه شيخ طوسي وارد شده، منسوب به امام صادق عليه السلام (22) است. طبق اين روايت:
(36) پنج علامت پيش از قيام قائم وجود دارد: سفياني، يماني، صيحه (يا ندا)، کشته شدن نفس زکيه و خسف بيداء. (23)
در روضه ي کافي اين اضافه وجود دارد که راوي پرسيد: اگر پيش از اين نشانه ها کسي از اهل بيت قيام کرد آيا با او همراه شويم؟ امام فرمود: خير. سند اين روايت در اين چهار کتاب به عمر بن حنظله مي رسد، ولي شيخ صدوق يک بار ديگر همان را از شخصي به نام ميمون البان از امام ششم نقل کرده است. بنابراين، براي آن دو سند وجود دارد. البته طريق هر يک از اين چهار منبع به عمر بن حنظله متفاوت است ولي به هر حال راوي اصلي يک نفر است. با آن که متن اين خبر تناقض دروني ندارد، اما در هر دو سند آن اشکال هايي وجود دارد که مهم ترين آنها به راويان اصلي يعني عمر بن حنظله و ميمون البان مربوط است، چون آن دو توثيق نشده اند. در عين حال، اين خبر داراي بهترين منابع و اسناد در اين مجموعه است و رد آن ممکن نيست. چون طريق کليني به عمر بن حنظله صحيح است (24) و عمر بن حنظله در ميان علماي شيعه جايگاه خاصي دارد.
آخرين روايت از هشت روايتي که نشانه هاي پنج گانه را ذکر کرده خبري طولاني از شيخ صدوق است:
(37) محمد بن محمد بن عصام از محمد بن يعقوب کليني از قاسم بن علاء از اسماعيل بن علي قزويني از علي بن اسماعيل از عاصم بن حميد از محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام نقل کرده است که قائم ما به وسيله ي رعب ياري مي شود... گفتم: چه زماني قائم شما خروج مي کند؟ فرمود: آن گاه که مردان شبيه زنان شوند... و خروج سفياني از شام و يماني از يمن و فرو رفتن در بيداء و کشته شدن جواني از آل محمد صلي الله عليه و آله بين رکن و مقام که نامش محمد بن حسن نفس زکيه است و صيحه اي از آسمان بيايد که حق با او و شيعه ي اوست. در اين هنگام قائم ما خروج خواهد کرد. (25)
بخشي از اين خبر را شيخ طوسي اين گونه آورده است:
(38) قرقاره (يعقوب بن نعيم) از محمد بن خلف حدادي از اسماعيل بن ابان ازدي از سفيان بن ابراهيم جريري نقل مي کند که او از پدرش شنيد: نفس زکيه پسري از آل محمد صلي الله عليه و آله است، نامش محمد بن حسن که بي گناه کشته مي شود و وقتي او را کشتند عذرپذير و ياوري بر ايشان نمي ماند و آن زمان خداوند قائم آل محمد صلي الله عليه و آله را مي فرستد... . (26)
در سند هر دو روايت افراد مجهول وجود دارند، ضمن اين که سند دومي به معصوم نمي رسد. (27) از نظر متن نيز تصريح به نام محمد بن حسن بسيار مشکوک است، چون از طرفي اين نام مهدي موعود است و از سوي ديگر، نفس زکيه تاريخي، محمد بن عبدالله بن حسن بوده و در ذکر نام هاي عربي، انداختن نام پدر يا جد از سلسله نسب بسيار معمول است (28) لذا ممکن است همان محمد بن (عبدالله بن) حسن، يعني نفس زکيه تاريخي باشد. وجود اين نقل در ميان راويان اهل سنت (29) اين ترديد را بيشتر مي کند که ممکن است در تصريح به اين نام انگيزه اي وجود داشته باشد.
پي نوشت ها:
1. «عن ابي عبدالله عليه السلام انه قال: النداء من المحتوم و السفياني من المحتوم و اليماني من المحتوم و قتل النفس الزکيه من المحتوم و کف يطلع من السماء من المحتوم. قال: و فزعه في شهر رمضان توقظ النائم و تفزع اليقظان و تخرج الفتاه من خدرها» (نعماني، الغيبه، ص 262، باب 14، ح 11).
2. «... زياد القندي عن غير واحد من اصحابه عن ابي عبدالله انه قال قلنا له: السفياني من المحتوم؟ فقال: نعم و قتل النفس الزکيه من المحتوم و القائم من المحتوم و خسف البيداء من المحتوم و کف تطلع من السماء من المحتوم و النداء من السماء. قلت: و اي شي تکون النداء؟ فقال: مناد ينادي باسم القائم و اسم ابيه» (همان، ص 265، باب 14، ح 15).
3. رجال نجاشي، ج 1ص 389.
4. اختيار معرفه الرجال، ص 466.
5. حلي، خلاصه الاقوال، ص 349.
6. رجال ابن غضائري، ص 82.
7. «قال لي ابوعبدالله عليه السلام: امسک بيدک هلاک الفلاني... اسم رجل من بني العباس و خروج السفياني و قتل النفس و جيش الخسف و الصوت. قلت: و ما الصوت، هو المنادي؟ فقال: نعم، و به يعرف صاحب هذا الامر ثم قال: الفرج کله هلاک الفلاني من بني العباس» (نعماني، الغيبه، ص 266، باب 14، ح 16) در چاپ ديگر (تحقيق آقاي غفاري) و در نقل بحارالأنوار از الغيبه نعماني (ج 56، ص 234) دو مورد که از بني عباس نام برده شده، داخل کروشه است. مورد اول هم در بحارالأنوار وجود ندارد. به فرض آن که اين قيد در اصل روايت هم نباشد، روايت بعدي که در متن مي آيد به هلاکت عباسي تصريح کرده است.
8. جمله «امسک بيدک» به معني آن است که اين موارد را به عنوان نشانه اي نگه دار و در نظر بگير.
9. «عن ابي عبدالله عليه السلام قلت له: ما من علامه بين يدي هذا الامر؟ فقال: بلي، قلت: و ما هي؟ قال: هلاک العباسي و خروج السفياني و قتل النفس الزکيه و الخسف بالبيداء و الصوت من السماء. فقلت: جعلت فداک اخاف ان يطول هذا الامر. فقال: لا، هو کنظام الخرز يتبع بعضه بعضا» (نعماني، الغيبه، ص 270، باب 14، ح 21).
10. رجال شيخ طوسي، ص 334. البته انتساب وقف به برخي اصحاب امام کاظم عليه السلام در رجال شيخ محل تأمل است.
11. شيخ مفيد نام وي را در رديف کساني آورده است که نص بر امام رضا عليه السلام را گزارش کرده اند و از ايشان با عنوان خواص و ثقات امام کاظم عليه السلام ياد مي کند (الارشاد، ج 2، ص 248). اما نام بردن از زياد بن مروان - چهره شاخص واقفه - در کنار او اين توثيق را با ترديد روبه رو مي کند. از طرفي اگر اتهام وقف از سوي شيخ طوسي صحيح باشد نقل روايت نص بر امام هشتم و در عين حال توقف بر امام هفتم، دليلي بر شدت انحراف وي خواهد بود، زيرا با اين که خود مطلبي را از امام معصوم نقل مي کند بر خلاف آن عمل مي کند.
12. رجال نجاشي، ج 2، ص 13.
13. نعماني در کتاب خود پيوسته از اين شخص با عنوان هارون بن مسلم ياد مي کند. در بسياري از کتب روايي نيز به تصحيف و اشتباه چنين شده که درست نيست (ر. ک: ترجمه ي اين راوي و روايت کردن علي بن يعقوب از او در رجال نجاشي، ج 2، ص 369).
14. «عن ابي عبدالله عليه السلام: من المحتوم الذي لابد ان يکون قبل قيام القائم خروج السفياني و خسف بالبيداء و قتل النفس الزکيه و المنادي من السماء» (نعماني، الغيبه، ص 272، باب 14، ح 26؛ محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 294 و لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 563 به نقل: از نعماني).
15. رجال نجاشي، ج 1 ص 240 (ابن عقده)، ج 2، ص 82 (علي بن حسن) و ج 1، ص 212 (احمد بن حسن). محمد بن حسن توثيق صريح ندارد و در اين روايت با برادرش احمد در يک طبقه است.
16. «عن ابي بصير عن ابي عبدالله عليه السلام قال قلت له: جعلت فداک متي خروج القائم؟ فقال: يا ابا محمد انا اهل بيت لانوقت و قد قال محمد کذب الوقاتون يا ابا محمد ان قدام هذا الامر خمس علامات اولا هن النداء في شهر رمضان و خروج السفياني و خروج الخراساني و قتل النفس الزکيه و خسف بالبيداء ثم يا ابا محمد انه لا بد ان يکون قدام ذلک الطاعونان، الطاعون الابيض و الطاعون الاحمر... » (نعماني، الغيبه، ص 301، باب 16، ح 6).
17. رجال نجاشي، ج 2، ص 226.
18. همان، ج 2، ص 216.
19. همان، ص 13و 69.
20. ر. ک: به روايت شماره 84.
21. ر. ک: قرب الاسناد، ص 351 و 352 که در آن به نقل از امام رضا عليه السلام مي خوانيم: ابن ابي حمزه رواياتي مثل سفياني را به گونه اي نادرست تأويل کرد.
22. اين روايت با همين متن در عقدالدرر (ص 111) به امام حسين عليه السلام نسبت داده شده است. اما به نظر مي رسد مؤلف کتاب، کنيه ابوعبدالله در منابع شيعه را بر امام سوم تطبيق کرده است. اين کار در موارد ديگري از اين نويسنده و به تبع او از سوي متقي هندي در البرهان تکرار و رواياتي از امام ششم به امام حسين عليه السلام نسبت داده شده است (براي نمونه ر. ک: عقدالدرر، ص 226، 228، 239 و آنها را به ترتيب مقايسه کنيد با نعماني، الغيبه، ص 237، 239 و 253).جالب اين که در ص 226 عقدالدرر از حضور معلي بن خنيس (صحابي امام ششم) در کنار امام حسين عليه السلام نام برده شده است.
23. کليني، روضه کافي، ص 310؛ نعماني، الغيبه، ص 261، باب 14، ح 9؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ص 677 و 678، باب علائم، ح 1و 7؛ شيخ طوسي، الغيبه،ص 436؛ يوسف مقدسي، عقدالدرر، ص 111 و فضل بن حسين طبرسي، اعلام الوري، ج 2، ص 279.
24. سند کليني چنين است: محمد بن يحيي عن احمد بن عيسي عن علي بن حکم عن ابي ايوب الخزاز [الخزاز] عن عمر بن حنظله. طرق ديگر حديث چنين است: (نعماني عن) محمد بن همام عن جعفر بن مالک الفزاري قال حدثني عبدالله بن خالد التميمي قال حدثني بعض اصحابنا عن محمد بن ابي عمير عن ابي ايوب الخزاز عن عمر بن حنظله. (شيخ طوسي): و بهذا الاسناد عن ابن فضال عن حماد عن ابراهيم بن عمر عن عمر بن حنظله. (شيخ صدوق عن) ابن الوليد - حسين بن ابان - حسين بن سعيد - ابن ابي عمير - عمر بن حنظله. (و شيخ صدوق قال) حدثنا ابي قال حدثنا عبدالله بن جعفر الحميري عن ابراهيم بن مهزيار عن اخيه علي عن الحسين بن سعيد عن صفوان عن محمد بن حکيم عن ميمون البان.
25. «القائم منا منصور بالرعب... قلت: متي يخرج قائمکم؟ قال: اذا تشبه الرجال بالنساء... و خروج السفياني من الشام و اليماني من اليمن و خسف بالبيداء و قتل غلام من آل محمد صلي الله عليه و آله بين الرکن و المقام اسمه محمد بن الحسن النفس الزکيه و جاءت صيحه من السماء بان الحق فيه و في شيعته فعند ذلک خروج قائمنا...» (شيخ صدوق، کمال الدين، ص 363 و ر. ک: محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 192).
26. «عنه عن محمد بن خلف الحدادي عن اسماعيل بن ابان الازدي عن سفيان بن ابراهيم الجريري انه سمع اباه يقول: النفس الزکيه غلام من آل محمد صلي الله عليه و آله اسمه محمد بن الحسن يقتل بلاجرم و لاذنب فاذا قتلوه لم يبق لهم في السماء عاذر و لا في الارض ناصر فعند ذلک يبعث الله قائم آل محمد صلي الله عليه و آله في عصبه... » (طوسي، الغيبه، ص 464 و ر. ک: محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 217).
27. در پاورقي الغيبه طوسي آمده است که بخشي از روايت دوم منسوب به امام حسين عليه السلام است و به کتاب الخرائج و الجرائح آدرس داده شده است. اما مراجعه به اين کتاب نشان داد که روايت قبل از آن از امام حسين عليه السلام بوده و مؤلف در ادامه گفته است «روي جعفر» و روايت شيخ را ذکر کرده است. پيداست مقصود راوندي «ابو جعفر» يعني شيخ طوسي است که اين خبر را از او نقل مي کند. بنابراين، در آن تصحيف رخ داده و ربطي به حديث قبلش ندارد و نبايد آن را از امام سوم تلقي کرد.
28. مثلا محمد بن مسلم بن عبيدالله بن شهاب زهري، محمد بن شهاب يا محمد بن مسلم بن شهاب گفته مي شود (تاريخ طبري، ج 2، ص 350 و ج 8، ص 72). عبدالرحمن بن محمد بن اشعث در منابع غالبا ابن اشعث و گاه عبدالرحمن بن اشعث ذکر شده است (بلاذري، انساب الاشراف، ج 6، ص 439 و ج 7، ص 310 و ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 6، ص 297) و نمونه هاي فراوان ديگر مانند ابن الغسيل، ابن فرات، ابن مدبر و... .
29. نقل شيخ طوسي از راويان عامي است.
/خ