الگوهاي مصرف چند مليتي

قرن 18 در اروپا كه با عنوان عصر «روشنگري» از ديگر قرون متمايز ميشود ويژگي عمده ديگري كه داشت، عصر رويكرد به تجارت نيز بود. شعار lesse faire(بگذار مرزها آزاد باشند) در همين زمان باب شد. دليل آن روشن بود. تاجران بعد از اشباع بازارهاي داخلي، براي دستيابي به مواد اوليه و به تبع آن بازارهاي خارجي، براي فروش كالاهاي ساخته شده به سوي كشورهاي خارجي رو آوردند و درخواست تاجران از دولت كاهش ماليات براي صدور كالاها بود. اين كالاها در كشورهايي،
چهارشنبه، 10 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الگوهاي مصرف چند مليتي
الگوهاي مصرف چند مليتي
الگوهاي مصرف چند مليتي

نويسنده: كاوه بختياري



(بررسي روند تشكيل الگوهاي مصرف در جهان سوم)

مقدمه

قرن 18 در اروپا كه با عنوان عصر «روشنگري» از ديگر قرون متمايز ميشود ويژگي عمده ديگري كه داشت، عصر رويكرد به تجارت نيز بود. شعار lesse faire(بگذار مرزها آزاد باشند) در همين زمان باب شد. دليل آن روشن بود. تاجران بعد از اشباع بازارهاي داخلي، براي دستيابي به مواد اوليه و به تبع آن بازارهاي خارجي، براي فروش كالاهاي ساخته شده به سوي كشورهاي خارجي رو آوردند و درخواست تاجران از دولت كاهش ماليات براي صدور كالاها بود. اين كالاها در كشورهايي، كه امروزه به عنوان جهان سوم ناميده ميشوند، بايستي ارزيابي ميشدند. استعمار و حمله نظامي مستقيم به چنين كشورهايي اين مهم را به عهده گرفت.
اما آنچه مشكل را بعد از شكست تجربه اين كشورها در مورد استعمار، نئوكليناليسم (استعمار نوين از طريق فرهنگ)، به وجود آورد، بافت سنتي و عرفي اين جوامع بود كه همانند پوسته اي وخيم در مقابل فرآوردههاي نوين مقاومت نشان مي داد. شناختن سنتها و رسوم براي رخنه در آنها اولين گام به شمار رفت و تبليغات نيز به كمك اين روش توانست سد نفوذ اين كشورها را از هم بپاشد. افراد اين جوامع ابتدا بايستي باور ميكردند كه آنچه خود دارند در مقابل كالاهاي وارداتي از ارزش خوبي برخوردار است و اين كار با ظرافت تمام در تبليغاتي كه از شناسي شخصيت كمك ميگرفت، انجام مي شد.
در اينجا كه يكي از مسائلي كه باعث «بحران هويت» ميشد به ميان آمد و فرد اين جامعه ابتدا هويت خود را، كه ريشه ها، عرفها، تربيت و اعتقادهاي او داشت، زير سوال ميبرد و در مقابل به دنبال كسب هويت تازه، خود را به شكل كالاهاي مصرفي در مي آورد كه با تبليغات به وي القاء شده بود. كاربه همين جا ختم نميشد. كار هنگاهي مصيبت بارتر ميشد كه دقت كنيم در اين راستا فرهنگ چنين جوامعي به عوامل ديگر، دستخوش تغيير و تحول و در نهايت بحران كه نمود خود را در تمامي اركان جامعه از خانواده گرفته مادبومي نشان مي دهد.

ضرورت مسئله

الگوهاي مصرف را نميتوان از نظام هاي ارزشي و هنجاري خواه اجتماعي يا فردي و يا تواماً كه معرف شخصيت مصرف كننده است، جدا ساخت. اگر چه گزينشهاي مصرفي مردم كشورهاي جهان سوم تحت تاثير منابع گوناگون و به خصوص منابع بيگانه هدايت ميشود، اما قطعاً نمايانگر ذهنيت آنان نيز هست. بدون ناديده انگاشتن بعد سودگرايي (ارضاي نيازهاي رواني) فرآيندهاي مصرف اجتماعي، بايد به ابعاد نمادي، يعني معناي اجتماعي آنها نيز توجه داشت. كالاها و خدمات، سواي كيفيات طبيعيشان، داراي علايم رمزي نيز هستند و شاخصها و عاملان يك قشربندي اجتماعي محسوب ميشوند؛ به همين دليل بررسي دقيق پديده تشكيل الگوهاي مصرف توسط شركتهاي فرامليتي اهميت دارد.
در واقع مصرف كالاها و خدمات مصرفي، علايمي است كه كدهاي اصلي جامعه اي كه فرد در آن زندگي ميكند صرف نظر از درجه توسعه اقتصادي و اجتماعي اش به آنها معنا ميبخشد. لذا حوزه مصرف، حوزه اي مهم در تشكيل ذهنيتها و ارزشهاي منبعث از فعاليتهاي شركتهاي فرامليتي است، زيرا نماد مصرف يا كد اشياي مصرف شده ترجمان وضع فرهنگي يا هويت فرهنگي اند. افراد با دسترسي يافتن به كالاهاي خاص برطبق موازين و مقياسهاي جامعه نه تنها از منزلت و مقام خود، بلكه از جايگاه ديگران نيز آگاهي مييابند اشيا با ايفاي يك كاركرد اجتماعي تمايزي و تبعيضي، در واقع معرف افراد،يا به معناي صحيح تر تمايز بين افراد ميشود. در حقيقت تمايز قايل شدن بر حسب اشيا مبين يا موجد تفكيك و تفاوت اجتماعي است، كه افراد را طبقهبندي كرده و سلسله مراتب اجتماعي را به دنبال دارد. اين بعد نمادي در كليه سطوح جامعه بر طبق كدهاي متفاوت، مشاهده، و به يك طبقه اجتماعي خاص نيز محدود نمي شود. علاوه براين بايد به مصرف بعد تخيلي نيز افزود، زيرا اشياء وسيله فرار و طلسمي است كه فرد با توسل به آن ميتواند جهاني سحرآميز را تصور كند. آرزها به سوي نيازها هدايت شده و در وجود كالا، برآورده ميشوند. علت اينكه تبليغ كنندگان همواره در تلاش يافتن تصويري هستند كه مصرفكنندگان از خود، و از من آرماني همواره صرفاً همان الگوي رفتاري است كه در يك متن اجتماعي تحقق مييابد و به عبارت ديگر در ارتباط با ساير افرادي كه از اتحاد آنها با يكديگر هستي اجتماعي فرهنگي خاص، و اكثراً يك ملت، تشكيل ميشود. جدل ميان خود و تصوير شخصي يعني بين انگيزهها و ارزشها در مصرف در كشورهاي در حال توسعه، غالباً در ناكامي از مصرف بسنده تجلي مييابد، چه در واقع آنچه فرد ميكوشد در مصرف بيابد راهي براي غلبه بر احساس نابسندگي و ميل ورود به اجتماع و نيل به ارتقاي اجتماعي است .
الگوهاي مصرف در همه موارد بايد با هويت فرهنگي جامعه كاملاً پيوستگي داشته باشد، البته بايد به الگوهاي مصرف متفاوتي كه به دليل عدم تجانس نظام اجتماعي فرهنگي و دامنه قشربندي اجتماعي اقتصادي كم و بيش با يكديگر تفاوت دارند توجه داشت. در كشورهاي جهان سوم ،منطبق تفكيك اجتماعي بر مبناي مصرف تنها در ايجاد يك سلسله مراتب اجتماعي فرهنگي و پويايي و تحرك اجتماعي بازتاب نمي يابد بلكه به شكل يك برخورد متقاطع فرهنگي و ستيز بين «سنت و تجدد» نيز پديدار ميگردد. معرفي و گسترش تجدد از طريق فرآيند قالب شكني، آمال و نيازها و قالب ريزي مجدد آنها پويايي اجتماعي مصرف را در پي دارد. در اين چهارچوب الگوي ارتباطات با الگوي مصرف رابطه مستقيم دارد، از يك سو الگوي مصرف حاصل مجموعه پيام ها و علايمي است كه نگرش مردم را شكل مي دهد، و در رفتار هاي مصرفي آنها تبلور مي يابد. واز سوي ديگر مصرف خود يك الگوي ارتباطي بين انسان و جامعه و بين انسان و خود اوست.
تاثير شركتهاي فرامليتي در ايجاد الگوهاي مصرف در دو سطح صورت ميگيرد. در وهله اول اين شركتها به توسعه الگوهاي مصرفي رايج در كشورهاي جهان سوم كمك ميكنند. در وهله دوم شركتها ميكوشند كالاها و فرآوردهايجديد راكه كم و بيش پيچيدهتر از فرآوردههاي قبلي است جايگزين فرآورده هاي سنتي كنند. بنابراين موفقيت تجارتي اين شركتها در تمامي ساختار مصرف كشورهاي در حال توسعه تاثير ميگذارد. شركتهاي فرامليتي انتقال دهنده و اشاعه دهنده نظام هاي بازنمايي و هنجاري و نظامهاي بياني (نيازها و الگوهاي رفتاري ) اند. تفكري كه اساس اين نظامها را تشكيل مي دهد آن است كه براي مثال پاداش تلاش فرد در كارش دسترسي يافتن به كالاهاي مصرفي است، و افزايش مصرف شاخص عمده توسعه اقتصادي محسوب ميشود. بنابراين، ترويج چنين منطقي و تلاش براي مصرف بيشتر درنيروي محركه تغيير اجتماعي نقش مهمي دارد. به اين معنا كه شركتهاي فرامليتي به دليل ماهيت عقلانيت خود ،در پيوستگي و يگانگي روزافزون كشورهاي جهان سوم با نظام اقتصاد تجارتي دخالت دارند. اعتبار و ارزش فرد در اين نظام اقتصادي تا حد زيادي به كالاها و خدماتي كه در دسترس دارد و همچنين به پايگاه اجتماعي وابسته به اين خدمات منوط است. اين عقلانيت به طرق گوناگون مطرح ميگردد، در زمينه ارتباطات، پيام هاي پخش شده توسط رسانه ها (تلويزيون، سينماو تبليغات) با نمايش امتيازات جامعه مصرفي و ايجاد اشكال بازنمايي و نظام هاي هنجاري، نقش مهمي بازي مي كنند.
به موازات اين جريان، گرايش روزافزوني به تقليد از سبك زندگي غربي و توليدات غربي به وجود مي آيد، انگيزههاي افراد به نحو فزاينده اي به سمت دسترسي به مصارف تجارتي سوق داده ميشود. ارزش هاي سنتي تا حد زيادي بي اعتبار ميگردد، و تصور ذهني فرد از جامعه و نقشي كه در آن دارد، تغيير ميكند .
كاركنان شركتهاي فرامليتي نيز، صرفنظر از مقامي كه در شركت دارند، با اشاعه اخلاق شركتها در اين فرآيند تخريب نقش مهمي دارند. همان طوري كه قبلاً اشاره شد، اشتغال به كار در اين نوع شركتها مستلزم پذيرش مقررات و هنجارهاي مربوط به آنهاست. مصرف كالاهاي ساخت شركت هاي فرامليتي و اثرات نمايشي منبعث از آنها در ايجاد اخلاق مصرف مادي موثر است.
نكته آخر اينكه اين شركت ها گرايش دارند عادات مصرفي را به گونه اي كه به سود آنها باشد شكل دهند و بنابراين درصددند تا فرآوردههاي خود را جايگزين كالاهاي سنتي كنند، و براي برخي كالاها و خدمات خود تقاضاي تجارتي منظمي كه قبلاً وجود نداشته به وجودآورند. همچنين برخي نيازها و خواستها را به سوي ماركهاي خارجيسوق دهند. سياستهاي تبليغاتي و تشويق فروش كالا بدون شك يكي از موثرترين طرق نفوذ شركتهاي فرامليتي است، و در تغيير نيازهاي اساسي افراد و هدايت آنها به سوي ماركها و فرآورده هاي خاص دخالت دارد. قطعاً اين انتقال سليقه ها برآيند سياستهاي گسترده بازاريابي و تاثير آنها برمعرف ها و هنجارهاست .
هدف اصلي اين تبليغات ايجاد نيازها و بنابراين فرآوردههايي است كه ميتوانند اين نيازها را برآورده سازند. فرآورده هايي كه عملاً تنها شركتهاي فرامليتي قادر به توليد آنها هستند. براي مثال شركت يونيليور براي فروش خود برنامه هاي تبليغاتي جهاني بسيار مهمي اجرا ميكند. اين برنامه ها غالباً باعث ميشود تا مردم تمامي علاقه خود را به فرآوردههاي داخلي از دست بدهند. مثلاً همين شركت تلاش ميكند تا در هند مارگارين واناپستي را جايگزين كره محلي كند و به نظر مي رسد كه اين محصول داخلي كلاً از بين برود. اين شركت در ايجاد نياز به پودرهاي پاك كننده شيميايي و مواد ضدعفوني كننده و نتيجتاً در نتيجه ايجاد بازاري براي اين محصولات خود در اندونزي موفق بوده است.
علاوه براين توانسته است فروش بستني، سوسيس و اغذيه منجمد شده خود را در مناطق درون مرزي سيرالئون و ليبريا گسترش دهد، يعني در مناطقي كه كمتر ميتوان از آنها به عنوان مناطق داراي «درآمدهاي احتياطي» سخن گفت و آذوقه رساني به آنها معمولاُ توسط هواپيما صورت مي گيرد.
در آمريكاي لاتين قدرت تبليغات به حدي است كه حتي روستاييان بسيار فقير نيز عملاً خود را ملزم به نوشيدن نوشابه هايي چون كوكاكولا و پپسي مي دانند، و لو آنكه به قيمت فروش محصولات طبيعيشان تمام شود.
ر. لدوگار با مطالعه دو كشور برزيل و مكزيك، موفقيت شركتهاي فرامليتي را در ايجاد نياز به نوشابه هاي غير الكلينشان مي دهد. براي مثال ؛ مصرف سالانه اين نوع نوشابه ها در مكزيك رقم قابل ملاحظه 14 ميليارد بطري يعني براي هر نفر 5 بطري طي يك هفته بوده است (در مكزيك 40% نوشابه هاي مصرفي پپسي كولاست ). شستشوي مغزي تجارتي آنچنان قوي است كه ساكنين برخي روستاهاي مكزيك به رغم درآمد اندك خود متقاعد شده اند كه بدون اين نوشابه ها نمي توانند زندگي كنند و بايد هر روز آنها را مصرف كنند. در سال 1979 يك كشيش مكزيكي با اشاره به اين مطلب مينويسد: «شنيده ام بعضي از روستاييان مي گويند بدون مصرف روزانه نوشابه هاي غير الكلي نمي توانند زندگي كنند برخي ديگر به خاطر نمايش پايگاه اجتماعي خود هر روز با غذايشان بايد نوشابه بنوشند، به خصوص مواقعي كه ميهمان دارند. اكثراً فكر ميكنند كه بايد روزانه اين نوشابه ها را مصرف كنند. اين اساساً ناشي از تبليغات گسترده به خصوص در راديو است كه در اين مناطق كوهستاني شنوندگان فراوان دارد. به موازات اين امر، در اين روستاها فرآورده هاي طبيعي مثل ميوه كمتر مصرف مي شود، برخي خانواده ها فقط هفته اي يك بار ميوه ميخورند».
اساس اين سياستهاي تبليغاتي متقاعد ساختن مردم است به اينكه روشهاي سنتي تغذيه (ارزن، برنج، لوبيا، ذرت، آب) در قياس با محصولات غربي غالباً پيچيده تر (بسته بندي هاي لوكس، تفاوتگذاري هاي تصنعي با استفاده از ماركهاي گوناگون) اهميت كمتري دارد. موضوع مهم در اينجا نمادگذاري اجتماعي كالاهاست. از آنجا كه مردم به خاطر كم سوادي خود آسيبپذيرترند، تاًثير تبليغات بسيار زيادتر ميشود. براي مثال، به كشور كنيا كه قبلاً نيز مورد بحث بوده اشاره ميشود. هزينه تبليغات بازاريابي براي صابونهاي توليدي شركتهاي وابسته به شركتهاي فرامليتي در اين كشور 6 درصد و براي صابونهاي توليد داخلي 1درصد قيمت آنها بوده است. اين خود نشان دهنده سياست هدايت تقاضاهاي داخلي به سوي فرآورده هاي پيچيدهتر (صنعتي)، (صابون توالت، موادضد عفوني كننده ...) است كه بيشتر بر شكل ظاهري صابونها و جذابيت بسته بندي آن تاكيد دارد.
براي ارائه طرحي كليتراز موضوع به هزينه هاي تبليغاتي شركتهاي تابع شركتهاي فرامليتي در كنيا اشاره ميشود اين هزينه ها در حدود 12 ميليون شلينگ كنياست، در حالي كه بودجه تخصيص يافته در آخرين برنامه پنج ساله كنيا براي ساختن مركز بهداشت روستايي كه دولت از آنها به عنوان عوامل كليدي در بهداشت مناطق روستايي (حدود 90 درصد جمعيت كشور در اين مناطق سكونت دارند) ياد ميكند، 7/5 ميليون شلينگ است.
يكي از مشهورترين نمونه هاي نفوذ خارجي در الگوهاي مصرف، فعاليت شركت نستله و سياست توسعه فروش شير خشك براي اطفال است. اين شركت براي ترويج فرآوردهاي غذايي خود و جايگزين كردن آنها به جاي شير مادر سياست فعالي را به مرحله اجرا درآورد. براي اين منظور روش هاي متفاوتي به كار گرفته شده است :
1. توزيع مجاني و غالباً خانه به خانه بطري هاي شير و محصولات لبني (لاكتوژن)
2. اجراي برنامه هاي تبليغاتي در بيمارستانها و زايشگاه ها. اين برنامه ها توسط ماموران خاصي موسوم به «پرستاران شير» صورت ميگرفت، اين پرستاران اونيفورم سفيد ميپوشيدند و نتيجتاً به راحتي ميشد آنها را با كاركنان بيمارستان اشتباه گرفت.
3. توزيع مجاني كارتهاي مربوط به وزن نوزادان با تبليغ لاكتوژن. جمله اي هم در اين كارتها نوشته شده بود با اين مضمون كه مادران تاحد امكان بايد كودكان را با شير خود تغذيه كنند. اما عملاً چند درصد مادران قادر به خواندن اين نوشته بودند؟
تبليغات تلفيقي در بيمارستان ها و راديو. در اينجا گفته ميشد كه مصرف اين فرآورده ها، نيرو و قدرت به كودكان ميبخشد (براي مثال اين دو موضوع در نيجريه اهميت زيادي دارند). در جامائيكا تبليغ به اين شكل بود: «لاكتوژن باعث نيرومندي و سلامتي است» يا «انرژي و قدرت ميبخشد».
مصرف شير خشك همراه با برخي نمادها، يعني «نو»، «بهتر» و نظاير آن بود. در حال حاضر شير خشك در بسياري از كشورهاي جهان سوم مصرف بسيار وسيعي دارد.
بنابراين فعاليت شركتهاي فرامليتي ميتواند به انتقال حقيقي الگوهاي مصرف منجر شود. اين روند انتقال الگوها، نيازها برحسب ماركها تغيير پيدا ميكنند و فرآوردههاي پيچيدهتر و گرانتر جانشين محصولات ساده و ارزان ميگردد. به موازات اين فرآيند، تبليغات شركتهاي فرامليتي با ايجاد تمايزات تصنعي بين فرآورده ها، موجب از رونق افتادن سريع و جايگزين نمودن آنها با محصولات جديدتر است. نمونه هاي برونگرايي بسيار فراوان بوده و عواقب تاسف باري دارد. اين تنها چيزي است كه مي توان گفت.
روستائيان مكزيك بيش از پيش به مصرف نان سفيد به جاي نان سنتي خودشان كه هم ارزانتر است و هم پروتئين بيشتري دارد، روي آورده اند. در جامائيكا مردم عادت داشتند به عنوان صبحانه ماهي و موز كه هر دو ارزان و بسيار مقوي هستند، مصرف كنند. اما در نتيجه تبليغات اين عادت از بين رفته و اين فكر در مغز مردم رسوخ كرده كه براي صبحانه بهتر است سه رال مصرف كنند. اكنون مردم از محصولات كلوگ استفاده ميكنند، در حالي كه موز در بازار به خاطر نبودن خريدار و مشتري فاسد شده و از بين مي رود. ورود شركتهاي دانونسا و شامبورسي، شركتهاي تابعه گروه شركتهاي ب.اس.ان ژروهدانون و گروه نستله، در سال 1973 به مكزيك و برنامه هاي تبليغاتي مهم آنها تقاضاي كلي براي ماست را تا ميزان 350% افزايش داده است.
فرآيند جانشين سازي كالاهاي شركتهاي فرامليتي به جاي محصولات داخلي در مصرف سيگار بسيار مشخص و آشكار است. در اين بخش كاملاً متمركز 8 شركت فرامليتي بر بازار جهاني تسلط دارند : مثل شركت بت انگليسي الاصل كه بزرگترين سازنده سيگار دنياست و از هر پنچ سيگاري كه در جهان سرمايه داري به فروش مي رسد يكي از آن اين شركت است. شركتهاي ديگر عبارتند از گروه امپريال (انگليسي)، امريكن براندز (ايالات متحده)، موسسه فيليپ موريس (انگليسي) و گروه آفريقاي جنوبي (روتمن، رامبراند روپرت). اين شركتهاي فرامليتي در گرايش مردم به مصرف سيگارهاي خارجي (روند برونگرايي)، جايگزين نمودن سيگار داخلي ساخت توليد كنندگان كوچك با سيگارهاي صنعتي دخالت موثر دارند. اين تغيير ذائقه مصرف كنندگان سيگار باعث نابودي تنباكو سياه در بسياري از كشورها نظير هند، پاكستان، جمهوري كره، فيليپين، ارژانتين و يا برزيل شده است. سيگار كرتك در اندونزي، دلتي در سري لانكا و بيديز در هند به سود سيگارهاي ملايم نوع ويرجينيايي كنار گذارده مي شوندبرنامه هاي وسيع تبليغاتي عامل موثري در چنين فرآيندي است. علاوه بر اين، برنامه هاي وسيع تبليغاتي شركتهاي فرامليتي توتون، معرف آهنگ عمومي جريان بازاريابي شركتهاست. تاكيد اصلي در اين برنامه ها بركليشه هاي آمريكايي است و «تجملگرايي، پايگاه اجتماعي، سطح زندگي عالي و تصوير كابوي عاشق آزادي» مضاميني هستند كه لاينقطع تكرار ميشوند.
گاهي ايجاد بازارهاي جديد به خاطر يافتن مفرهايي است براي فروش فرآوردههاي واسطه اي برخي شركتهاي فرامليتي به عنوان مثال شركت رالستون پورينا عامل گسترش صنعت پرورش مرغ در كلمبياست، نه از آن رو كه مرغ و جوجه را به ماده كليدي رژيم غذايي مردم اين كشور مبدل سازد، بل به خاطر آنكه براي محصول اصليكارخانه، يعني كنسانترههاي غذايي براي حيوانات، بازار ايجاد كند. به پيروي از همين سياست تسهيلات و امكانات خاصي در اختيار مرغداران گذارده شد. در نتيجه بين سالهاي 1971 تا 1967 توليد مرغ در كلمبيا دو برابر گرديد، يعني از 11 ميليون به 22 ميليون رسيد.
كودكان به دليل آنكه به عنوان خريداران بالقوه به راحتي تاثير پذيرند، هدف مطلوبي براي شركتهاي فرامليتي محسوب ميشوند. براي مثال، برخي موسسات توليد كننده نوشابه هاي غير الكلي در آمريكاي لاتين و مركزي در مقابل فروش مستقيم محصولات خود در مدارس به هنگام برگزاري جشنها، نوشابه و يخچال را به طور رايگان در اختيار اين مدارس قرار مي دهند. شركتهاي ديگر نظير جنرال فودز در مكزيك با گذاردن مجسمه هايي كوچك نظير شخصيتهاي كارتوني والت ديسني در بسته بنديها، در واقع براي محصولات خود بازاريابي ميكنند.
بسياري از كالاها (كوكاياپپسي) نماد تعلق به دنياي مدرن تلقي ميشوند، و اين همان چيزي است كه تبليغ كنندگان بر آن بسيار تاكيد مي ورزند. ه.والتر در مقاله نشريه بسيار معتبر تجارت جهاني كلمبيا كه به بررسي سياستهايبازاريابي در كشورهاي در حال توسعه اختصاص يافته بود، اين پرسش را مطرح ميكند كه آيا «مردم به اندكي تجمل نظير نوشيدن نوشابههاي غير الكلي يا كشيدن سيگارهاي معطر نياز ندارند؟»
بحثها و توضيحات مسئول بودجه هاي تبليغاتي پپسي كولا و كوكاكولا در برزيل به خوبي بيانگر تاثير اجتماعيشركتهاي فرامليتي در ايجاد الگوهاي مصرفي است. او ميگويد: «در اين كشور هيچ راهي براي هدايت و كاناليزه كردن طغيان جوانان وجود ندارد، نسل كنوني از هيچ آموزش سياسي يا اجتماعي بهره مند نيست. ما يك مكانيزم اعتراضي به وجود آورده ايم كه در مصرف كاناليزه ميشود. پپسي، تصويري جديد و جوان است، آنها نيز خوشحال اند چون جوان هستند و چون جوان هستند، پپسي مينوشند».
بنابراين ورود شركتهاي فرامليتي دقيقاً با واژگوني الگوهاي مصرف كه برخي از آنها طي چندين قرن بدون تغيير باقي مانده اند همزمان است. اما ايجاد الگوهاي مصرف جديد ميتواند نتيجه مكانيزم هاي كمتر تعمدي ديگر نيز باشد. فرآوردههاي شركتهاي فرامليتي هم به خاطر كيفيات طبيعي (لوكس ونوبودن) و هم به خاطر نمادهاي اجتماعي وابسته به آنها به سهولت از سوي برگزيدگان داخلي كه شديداً مجذوب اسلوب زندگي غربي و محصولات غربي هستند پذيرفته ميشود. پيامد اثرات نمايشي قوي اين جريان، گسترش نيازها و اشيا در كل جامعه است. در اينجا بايد از تاثيرتقليدي سخن گفت. شركتهاي فرامليتي كالاهايي راعرضه ميكنند كه برگزيدگان داخلي سريعاً آنها را ميپذيرند و سپس درمدت زمان كوتاهي پس از عرضه اين كالاها، سايرين نيز به تقليد از برگزيدگان، مصرف كنندگان اين كالاها خواهند شد.
طرح كلي در اين جريان چنين است : شركتهاي فرامليتي محصولات جديد را در كشورهاي درحال توسعه عرضه كرده و نيازهاي مصرفي آنان را به جانب اين كالاها هدايت ميكنند.
روش هاي نفوذ متنوع و گوناگون است (عمدي با استفاده از تبليغات، نسبتاً غير عمدي از طريق نمايش)، اما همگي در جهت هدايت الگوهاي مصرف به سوي كالاها و خدمات توليدي شركتهاي فرامليتي مشاركت دارند. ايجاد عرضه خود موجد تقاضاست. درست است كه اين محصولات بدون در نظر گرفتن نيازهاي اساسي مردم به بازار عرضه ميشوند و اين چيزي نيست كه شركتهاي فرامليتي نسبت به آن بي اطلاع باشند، بلكه بالعكس «اين روش عادي و متداول انجام دادن امور از سوي آنهاست» اين سياست و عواقب ناشي از آن، نمايش جديدي از تضاد و برخورد دو نوع منطق است، زيرا براي يك شركت فرامليتي انتخاب يك برنامه تبليغاتي قبلاً آزموده شده به زباني ديگر به مراتب راحتتر است تا عرضه و يا توليد فرآورده هايي نو متناسب با نيازهاي خاص محلي.

جمع بندي

بنابراين ميتوان چنين نتيجهگيري كرد كه شركتهاي فرامليتي با معرفي عادات مصرفي غربي در كشورهاي درحال توسعه در ايجاد فرآيند جهاني برونگرايي فرهنگي دخالت موثر دارند. زيرا آداب تغذيه بازتاب روشي است كه ملتها طرز فكر و رفتار خود رابه وجود مي آورند، آنها را هدايت ميكنند، سنت هايشان را تلفيق واحياء ميسازند و رسوم خود را با رسوم انتقال بافته از سوي ديگر فرهنگها در هم مي آميزند.
از اين ديدگاه بسط و ازدياد موفقيت جهاني غذاهاي آماده اي نظير مك دونالد را نه به واسطه فروش (زياد) اين محصولات، بلكه بيشتر به خاطر شيوه زندگي و نمادهاي وابسته به آن بايد توجيه كرد.
نكته ديگر اين است كه سواي اهميت اجتماعي فرهنگي تاثير شركتهاي فرامليتي در ايجاد الگوهاي مصرف، نفوذ آنها باعث بروز انحرافاتي در ساير حوزهها نيز ميگردد. تغيير گرايش مصرف كشورهاي جهان سوم به جانب كشت برخي محصولات كشاورزي كه عمدتاً ناشي از استفاده از سموم دفع آفات است (كه شركتهاي فرامليتي در توليد آنها نقش عمده دارند) وابستگي اقتصادي و تكنولوژيكي اين كشورها را افزونتر ميكند. اما عمده ترين فرآيند اين جريان تخصيص نادرست منابع كمياب است. با تغيير محصولات كشاورزي، بهاي آنها همگام با كاهش ارزش غذايي در نتيجه افزودن چربيها و مواد شيميايي، افزايش مييابد. از سوي ديگر تاكيد برتوليد و مصرف فرآورده هاي حيواني، موجب اتلاف عمده منابع گياهي است. براي مثال در كلمبيا با گرايش به كشت علوفه به جاي كشت حبوبات و سبزيجات نه تنها منبع پروتئينيگراني جايگزين يك منبع پروتئيني ارزان شده، بلكه عملاً كاهش ذخاير پروتئيني را به دنبال داشته است، چون پروتئين منابع حيواني به مراتب كمتر از صنايع گياهي است. در اينجا به مثالي كه قبلاً آورده شده است، بر مي گرديم. طبق بررسيهاي انجام شده، حاصل كشت علوفه در يك جريب زمين اختصاص يافته به پرورش مرغ و ماكيان در منطقه واله ،برابر است با پروتئيني كه از كشت ذرت يا لوبيا درهمين زمين به دست مي آيد.
حال اگر در اين زمين سويا كشت شود، ميزان پروتئين حاصله 16 برابر بيشتر از كشت علوفه مرغداري خواهد بود. قبلاً گفته شد كه توليد جوجه در وهله اول به خاطر منافع شركتهاي فرامليتي در توليد خوراك و علوفه حيواني بود. مثال ديگر كه جمع اضداد است، كشور مكزيك يعني مهمترين صادر كننده پرتقال است. تا سال 1979 در نوشابه فانتا يا اورانج كراش از آب پرتقال استفاده نميشد. از اين تاريخ به بعد دولت تصويب كرد كه حداقل، 1 درصد آب پرتقال بايد به اين نوشابه ها افزوده شود. آخرين مثال در اين مورد كاپرال شعبه شركت نستله در ساحل عاج است. اين شركت عامل توسعه و رواج مصرف قرصهاي مگي در كشور فوق است. در حال حاضرخانوادههاي ساحل عاجي به طور متوسط سالانه 700 قرص مگي روزانه 2قرص براي هر خانواده مصرف ميكنند. اين قرص جزء مهمي از رژيمهاي غذايي مردم ساحل عاج و به خصوص فقيرترين اقشار جمعيت شده است. قرص مگي كه در كشورهاي غني حكم چاشني و مكمل غذا را دارد به عنوان يك غذاي اصلي براي تغذيه كافي نيست. اين محصول از پروتئين گياهي درست شده و مصرفش دريك رژيم غذايي كه خود دچار كمبود پروتئين حيواني است، باعث تشديد كمبود غذايي به خصوص از نظر كمبود اسيد آمينه ميگردد، امري كه در كشور فوق مشهود است.
بنابراين ترديدي نيست كه شركتهاي فرامليتي قدرت هدايت خواست ها و نيازهاي مردم را به سوي محصولات و يا خدمات خود دارند. اگر الگوهاي مصرف بازتاب ذهنيتها و تا حد بسيارزيادي آمال مردم باشند، ايجاد الگوهاي مصرف شكلي خاص از برونگرايي اجتماعي فرهنگي ملل جهان سوم و جدا ساختن آنها از ريشه ها يا حافظه هايشان است. از اين ديد شركت هاي فرامليتي را ميتوان به عنوان عاملان فعال دگرگوني اجتماعي تلقي كرد. كه فرهنگ زدايي افراد را به دنبال دارد و كمترين اعتنا و توجهي به ضرورتهاي دگرگوني مستقل و ملي كشورهاي فقير ندارد.
منابع:
1. همايونفر، علي «از استقلال كشورها تا ماجراجويي هاي شركتهاي چند مليتي» رسالت، (11مهر 1383): ص .7
2. آيزاك، رابرت اي «استراتژي شركتهاي چند مليتي و سرمايه گذاري خارجي «ترجمه مهدي تقوي، اطلاعات، (19 خرداد 1380): ص .12
3. نژند، مژگان «توليد كنندگان غربي عاملان بحران غذايي در جهان» كيهان، 9 خرداد :1387 ص .12
4. عراقي، مهدي «جهان به تسخير چند مليتي ها در نيامده است» ابرار، (7 آبان 1380): ص .6
5. كاليش، ديويد «زد و بند شركتهاي چند مليتي توليد سيگار و سينماي هاليوود» ترجمه كيكاووس زياري، سينما، سال 5، ش 242، (19 دي 1375): ص .22
6. سويزي، پل «شركتهاي چند مليتي» ترجمه سهراب بهداد، تهران: مؤسسه انتشارات علمي دانشگاه صنعتي شريف، 1358، ص .75
7. رهنما، سعيد «شركتهاي چند مليتي و كشورهاي توسعه نيافته»، تهران: بهاران، 1357، ص .42
منبع: پگاه حوزه





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.