معنایِ لوح محفوظ و لوح محو و اثبات

«اجل» مدت، سر آمد، وقت معین؛ 2. «کتاب» در اینجا پرونده و جایی که سر آمد مدت‌ها در آن ثبت شده است؛ 3. «یثبت» اثبات می‌کند، می‌نویسد. این فعل عطف بر فعل «یمحو» است و چون
شنبه، 22 ارديبهشت 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
معنایِ لوح محفوظ و لوح محو و اثبات
 معنایِ لوح محفوظ و لوح محو و اثبات

نویسنده: یعقوب جعفری‌نیا
 
(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ مَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ‌ * یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ)؛ (رعد، آیه 38 و 39) «و پیش از تو پیامبرانی را فرستادیم و برای آنان همسران و فرزندانی قرار دادیم و هیچ پیامبری را نشاید که معجزه‌ای بیاورد مگر با اجازه خدا. برای هر مدتی پرونده‌ای است. خدا آنچه را که بخواهد محو یا اثبات می‌کند و کتاب مادر نزد اوست».

لغت و اعراب

1. «اجل» مدت، سر آمد، وقت معین؛ 2. «کتاب» در اینجا پرونده و جایی که سر آمد مدت‌ها در آن ثبت شده است؛ 3. «یثبت» اثبات می‌کند، می‌نویسد. این فعل عطف بر فعل «یمحو» است و چون فعل اول متعدی شده فعل دوم از متعدی شدن بی‌نیاز شده است مانند: «والحافظین فروجهم و الحافظات»؛ 4. «امّ الکتاب» کتاب اصلی، کتاب مادر و منظور از آن لوح محفوظ است.

تفسیر

1. کتاب‌های تکوینی خدا

یکی از بهانه‌های مشرکان مکه در انکار نبوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که او هم انسانی همانند آنهاست و مانند آنها غذا می‌خورد، در کوچه‌ها راه می‌رود، ازدواج می‌کند و فرزند می‌آورد. آنها گمان می‌کردند که پیامبری که از جانب خدا می‌آید باید با بقیّه انسان‌ها فرق داشته باشد و یا از جنس فرشتگان باشد.
خداوند در این آیه، در پاسخ کافران، خطاب به پیامبر می‌فرماید: «همانا پیش از تو هم پیامبرانی فرستادیم و برای آنها همسران و فرزندانی قرار دادیم.» یعنی همه پیامبران چنین بودند و زندگی آنان نیز مانند زندگی سایر انسان‌ها بود. مانند:
(‌وَ مَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ....)؛ (فرقان، آیه 20) «و پیش از تو کسی از پیامبران را نفرستادیم مگر این که آنان غذا می‌خوردند و در بازارها راه می‌رفتند».
مطلب دیگری که در آیه مورد بحث آمده این است که هیچ پیامبری نمی‌تواند از پیش خود معجزه‌ای بیاورد و آوردن معجزه تنها با اجازه خداوند امکان‌پذیر است و برای هر کاری برنامه‌ای است که با قلم تقدیر نوشته شده است. بنابراین، پیامبر نمی‌تواند معجزه درخواستی کافران را بیاورد و آوردن معجزه تنها در محدوده قدرت خداوند است. گاهی پیامبر به کافران وعده عذاب می‌داد و آن وعده در کوتاه مدت تحقق نمی‌یافت و کافران طعنه می‌زدند و آن وعده را دروغ می‌پنداشتند. جمله پایانی این آیه پاسخ به این مطلب است که هر چیزی در وقت تعیین شده خود اتفاق می‌افتد و زمان انجام آن در کتابی نوشته شده است.
شاید کسی از این سخن چنین برداشت کند که قدرت خدا با نوشته شدن این کتاب محدود شده است و خدا نمی‌تواند برخلاف کتابی که خود نوشته کاری انجام دهد. آیه بعدی روشن می‌کند که چنین نیست و قدرت خدا محدود نشده است. هر چه را که بخواهد از آن کتاب محو می‌کند و هر چه را که بخواهد باقی می‌گذارد و می‌نویسد و در عین حال کتاب مادر و اصلی نزد اوست.
از این آیه و آیات دیگر به دست می‌آید که خدا در تدبیر جهان دو کتاب دارد. یکی کتاب محو و اثبات که قابل تغییر است و دیگری لوح محفوظ یا امّ‌الکتاب که در آن تغییر راه ندارد. گاهی مقدّر می‌شود که عمر کسی در وقت معینی تمام شود به شرط آن که صله رحم نکند ولی اگر صله رحم کرد زندگی او ادامه خواهد یافت. این تقدیر مربوط به لوح یا کتاب محو و اثبات است و اگر صله رحم کرد وقت معین از آن کتاب محو می‌شود و ادامه زندگی در آن نوشته می‌شود. مسئله «بدا» نیز مربوط به همین مرحله است، ولی در امّ‌الکتاب و لوح محفوظ که جایگاه علم خداوند است معین شده که آن شخص چنین خواهد کرد یا نه و در آن کتاب تغییر راه ندارد و این حقیقت مانند اجل مسمی و اجل معلق است که در آیه دوم از سوره انعام آمده است.
البته برخی از مفسران، محو و اثبات را مربوط به نسخ احکام و بعضی دیگر آن را درباره بخشش گناهان و زودودن آن از نامه عمل انسان در اثر توبه می‌دانند ولی آنچه از لحن آیه و روایات بسیاری که در این باره وارد شده به دست می‌آید، همان است که در بالا گفتیم.
اکنون درباره این دو کتاب مطالبی را مطرح می‌کنیم:

2. لوح محفوظ

گاهی از آن به «امّ الکتاب»، «کتاب مسطور»، «رقّ منشور» و «کتاب حفیظ» تعبیر شده است و آنچه در این کتاب ثبت شده قابل تغییر نیست و دگرگونی در آن راه ندارد.
لوح در لغت به معنای صفحه‌ای است که در آن نوشته می‌شود؛ مانند کاغذ، پوست، سنگ یا هر چیز دیگری که قابل نوشته شدن باشد. لوح محفوظ کتابی است که تمام پدیده‌های عالم با قلم تقدیر در آن ثبت شده و از هر گونه تغییری محفوظ است و ویژگی‌هایی دارد.
بدون شک تعبیر لوح و قلم برای تقریب ذهن ماست و از باب تشبیه و یا تنزیل است و نباید آن را با قلم، کاغذ و کتاب معمولی مقایسه کرد اگرچه به بزرگی عالم باشد، بلکه آن یک حقیقت والایی مانند عرش و کرسی است که آدمی از کیفیت آن آگاهی ندارد و فقط می‌دانیم که وجود دارد و علم به وجود آن تنها از طریق شرع و نقل به دست می‌آید و عقل را در آن راهی نیست.
چنین می‌نماید که لوح محفوظ گنجینه علم خدا و آیینه صفت عالمیّت اوست و چون علم خدا عین ذات اوست، چنین نیست که در این لوح تغییری حاصل شود؛ ازاین رو، هیچ وقت در آن تغییر و تبدیلی رخ نمی‌دهد و محتوای آن همواره ثابت و استوار است. می‌توانیم بگوییم که لوح محفوظ ظرف و وعاء علم الهی است؛ البته علم خدا نامحدود است و این که این لوح را ظرف آن یا گنجینه آن قلمداد می‌کنیم به نسبت معلومات است که مجموع پدیده‌های جهان هستی را در بر می‌گیرد و محدود است.
طبق آیات و روایاتی که درباره لوح محفوظ آمده، این کتاب ویژگی‌هایی دارد که برخی از آنها عبارتند از:
1. این کتاب جایگاه علم کلی خداوند است که شامل علم به تمامی موجودات از کوچک و بزرگ می‌شود و دربردارنده پدیده‌هایی است که فعلیت یافته و یا هنوز به فعلیت نرسیده و وجود عینی و خارجی پیدا نکرده است:
(... وَ مَا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فِی السَّمَاءِ وَ لاَ أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لاَ أَکْبَرَ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ‌)؛ (یونس، آیه 61) «و به سنگینی ذره‌ای نه در زمین و نه در آسمان از پروردگارت پنهان نیست و نه کوچک‌تر از آن و نه بزرگتر وجود ندارد مگر این که در کتاب مبین ثبت است».
(وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ)؛ (هود، آیه 6) «و هیچ جنبنده‌ای نیست مگر این که روزی آن بر خداست و او «مستقر» و «مستودع» آن را می‌داند، همه در کتاب مبین ثبت است».
بر اساس قول راجح منظور از «مستقر» موجود زنده‌ای است که وجود خارجی پیدا کرده و به فعلیت رسیده است و منظور از «مستودع» موجود زنده‌ای است که هنوز فعلیت نیافته و در مرحله قوه است.
2. همچنین این کتاب محل علم جزئی پروردگار است و علم او به احوال، اشخاص، جوامع و بروز و ظهور حوادث و اتفاقات جزئی و شخصی در این کتاب ثبت شده و شمارش تمام موجودات در آن قرار دارد و گاهی از آن به عنوان کتاب حفیظ یاد شده است:
(وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِیداً کَانَ ذلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً)؛ (اسراء، آیه 58) «و هیچ آبادی نیست مگر این که ما پیش از فرا رسیدن روز قیامت نابود کننده آن و یا عذاب کننده آن با عذابی شدید هستیم. این امر در کتاب (لوح محفوظ) نوشته شده است».
(قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنَا کِتَابٌ حَفِیظٌ)؛ (ق، آیه 4) «همانا می‌دانیم که زمین از آنان چه می‌کاهد و کتاب محفوظ نزد ماست».
(...وَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ)؛ (یس، آیه 12) «و همه چیز را در کتاب اصلی آشکار شمارش کردیم».
(... وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ)؛ (انعام، آیه 59) «و نه خسکی و نه تری است مگر این که در کتاب مبین قرار دارد».
(...وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ مَا یُعْلِنُونَ‌ * وَ مَا مِنْ غَائِبَةٍ فِی السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ)؛ (نمل، آیه 74- 75) «همانا پروردگارت آنچه را که در دل‌هایشان است و آنچه را که آشکار می‌کنند می‌دانند و هیچ نهفته‌ای در آسمان و زمین نیست مگر این که در کتاب مبین قرار دارد».
3. لوح محفوظ جایگاه حقیقت قرآنی است و قرآن پیش از نزول به قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آنجا قرار داشته است. البته می‌دانیم که قرآن یک حقیقت تنزیلی دارد که همان الفاظ است که با تلقین جبرئیل به زبان پیامبر جاری شده و در مناسبت‌های خاصی در طول 23 سال نازل شده است و یک حقیقت بسیط دارد که ورای الفاظ است و همان است که در شب قدر یکجا بر قلب پیامبر نازل شد. این حقیقت بسیط در لوح محفوظ قرار دارد و در این مرحله از آن به «کتاب مکنون» و «رق منشور» هم تعبیر شده است:
(بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ....)؛ (بروج، آیه 21 و 22) «بلکه آن قرآن با ارزشی است که در لوح محفوظ قرار دارد».
(إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ‌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ)؛ (واقعه، آیه 77 و 78) «همانا آن قرآنی گرامی است که در کتابی پنهان قرار دارد.»
(وَ الطُّورِ * وَ کِتَابٍ مَسْطُورٍ * فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ)؛ (طور، آیه 1 و 3) «سوگند به کوه طور و سوگند به کتابی نوشته شده در برگی سرگشاده». (البته «رقّ» به معنای پوست گاو است که در قدیم روی آن می‌نوشتند و منظور در اینجا صفحه‌ای است که قابل نوشتن است).
4. در بعضی از روایات آمده که لوح محفوظ دو طرف دارد: یک طرف آن عرش خدا و طرف دیگر آن پیشانی اسرافیل است (1) و این شاید اشاره به این حقیقت دارد که لوح محفوظ نسبتی با خدا دارد که از این نظر نامحدود است و نسبتی با خلق دارد که از این نظر محدود و متناهی است و می‌توان آن را به یک منشور یا هرم وارونه تشبیه کرد که طرف بالای آن باز و نامحدود است و طرف پایین آن محدود و بسته است، از این رو، در بعضی از روایات طول آن ذکر شده است. (2)

بیشتر بخوانید: لوح محفوظ و لوح محو و اثبات


5. این لوح مشتمل بر تمام مخلوقات است و مجموع پدیده‌های عالم را در بر می‌گیرد. در این باره به دو روایت زیر توجه کنید:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «کَانَ اللهُ قَبلَ کُل شَیءٍ وَ کانَ عَرشُهُ عَلَی الماءِ وَ کَتَبَ فِی اللَّوحِ المَحفُوظِ ذِکرَ کُلّ ِ شَیءٍ». (3) «خدا پیش از هر چیزی وجود داشت و عرش او بر آب بود و در لوح محفوظ ذکر همه چیز وجود دارد.»
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ للقَلَمِ اکتَب فسَطَرَ القَلَمُ فِی اللَّوحِ المحفُوظِ مَا کَانَ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ إلَی یَومِ القِیَامَةِ فَالمِدَادُ مِدَادُ مِن نُورٍ وَ القَلَمٌ مِن نُورٍ وَ اللَّوحُ لَوحٌ مِن نُور»؛ (4) «خداوند به قلم گفت: هر چه را که شده و یا تا روز قیامت خواهد شد در لوح محفوظ بنویس، پس مرکب، قلم ولوح از نور بود».
6. در شماری از روایت‌ها از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «لوح و قلم دو فرشته هستند». (5) اطلاق فرشته به لوح و قلم شاید از آن جهت باشد که تمام نیروهای فعّال در جهان خلقت که خدا به آنها نقشی در تدبیر عالم داده و از آنها به «مدبّرات امر» یاد کرده، نوعی فرشته هستند و در متون مذهبی به تمام نیروهای اثرگذار در جهان، ملک و فرشته اطلاق شده است و شاید هم منظور از ملک بودن لوح و قلم این باشد که آنها دو حقیقت والایی هستند که هر کدام را ملکی حمل می‌کند همان گونه که عرش را هشت ملک حمل می‌کند.
به دلیل همین روایت است که شیخ صدوق گفته است: اعتقاد ما در لوح و قلم این است که آنها دو فرشته‌اند. (6) و شیخ مفید به او ایراد می‌گیرد که این سخن نادرست است و به ملائکه لوح و قلم گفته نمی‌شود و از نظر لغت چنین اطلاقی شناخته نشده است. (7) ولی با توجه به توجیهی که ما کردیم، اشکال شیخ مفید برطرف می‌شود به اضافه این که، این تعبیر در چندین روایت از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است.

3. لوح محو و اثبات

در مقابل لوح محفوظ، لوح محو و اثبات قرار دارد که مظهر قدرت مطلق خداوند است و محتوای این لوح قابل تغییر و پاک کردن و نوشتن دوباره است. آنچه در این لوح نوشته شده صورت تعلیقی و شرطی دارد؛ یعنی به این شکل است که اگر چنین شود چنان خواهد شد و اگر چنین نشود چنان نخواهد شد. علامه مجلسی چنین مثال می‌زند که برای زید پنجاه سال عمر نوشته شده ولی به این صورت که اگر صله رحم کند، شصت سال خواهد بود و اگر قطع رحم کند، چهل سال خواهد بود پس اگر اوصله رحم کرد، در آن کتاب، پنجاه سال محو و شصت ثبت خواهد شد. (8)
باید دانست که خداوند دو نوع قضا و یا تقدیر دارد: یکی قضای حتمی و دیگر قضای تعلیقی. در مثال بالا مرگ زید قضای حتمی و تغییر ناپذیر است ولی زمان مرگ او قضای تعلیقی و قابل تغییر است و گاهی از آن به اجل مسمی و اجل معلّق تعبیر می‌شود.
در آیه‌ای که مربوط به لوح محو و اثبات است و در آغاز این گفتار آوردیم، عبارت (یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ...) به روشنی دلالت دارد که قضای الهی قابل تغییر است و چنین نیست که قضای الهی، قدرت او را محدود کند و او نتواند کاری برخلاف قضای خود انجام دهد. این مطلب، عقیده یهود را رد می‌کند که می‌گفتند خداوند جهان را بر اساس یک سلسله قانون‌های کلّی آفرید و دیگر نمی‌تواند تغییر بدهد و همین قوانین دست خدا را بسته است!
در قرآن کریم از این عقیده باطل یهود که برگرفته از سخن برخی از فیلسوفان یونان است، پاسخ داده شده و در چندین آیه به گستردگی و نامحدود بودن قدرت خدا تأکید شده است. طبق این آیات، دستان خدا باز است و هر چه را که بخواهد انجام می‌دهد و هر روز کار جدیدی از او سر می‌زند:
(وَ قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ ...)؛ (مائده، آیه 64) «و یهود گفتند: دستان خدا بسته است! دستان خودشان بسته باد و به سبب سخنی که گفته‌اند لعنت شدند، بلکه دستان او باز است و هرگونه که بخواهد انفاق می‌کند».
(...إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ)؛ (حج، آیه 14) «همانا خداوند آنچه را که بخواهد می‌کند».
(یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ)؛ (رحمان، آیه 29) «هر آن کس که در آسمان‌ها و زمین است از او درخواست کمک می‌کند؛ او هر روزی در کاری است».
با توجه به این آیات و آیات مشابه دیگر، خداوند همواره در حال انجام کار جدیدی است و برخلاف عقیده یهود و برخی از فیلسوفان که خدا را مانند یک حاکم معزول می‌دانند که اسیر قانون‌های خود ساخته است، خدا هر لحظه‌ای می‌تواند قضا و تقدیر نوشته شده را تغییر بدهد و لوح محو و اثبات جایگاه این تغییرهاست.
این حقیقت در قرآن کریم به صورت‌های دیگری هم آمده و در آیاتی از قرآن از تغییر سرنوشت برخی از اشخاص و جامعه‌ها خبر داده و خاطرنشان کرده است که گاهی قضای الهی بر چیزی تعلق گرفته ولی در اثر عامل‌های خاصی آن قضا تغییر داده شده است؛ از جمله این موارد، جریان یونس (علیه السلام) است که هم درباره شخص او و هم درباره قوم او از چنین تغییری خبر داده شده است:
(فَلَوْ لاَ أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ‌ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ)؛ (صافات، آیه 143 و 144) «و اگر او (یونس) از تسبیح گویان نبود، در شکم آن ماهی تا روزی که مردم برانگیخته شوند می‌ماند.»
(فَلَوْ لاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ‌)؛ (یونس، آیه 98) «پس چرا مردم آبادی ایمان نیاوردند تا ایمانشان به آنان سودی بدهد (آنها به موقع ایمان نیاوردند) مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، عذاب خواری در زندگی دنیا را از آنان برداشتیم و آنها را تا زمانی معین برخوردار کردیم».
آیه نخست بیان می‌کند که قرار بود یونس (علیه السلام) تا روز قیامت در شکم ماهی بماند ولی او در شکم ماهی به تسبیح خدا پرداخت پس خدا این قضا را تغییر داد و او را از آن جا بیرون آورد. از آیه بعدی فهمیده می‌شود که قرار بود بر قوم یونس (علیه السلام) بلا نازل شود ولی این قوم وقتی آثار بلا را دیدند ایمان آوردند و آن بلا از آنان برداشته شد و تا مدت‌ها در رفاه و آسایش بودند.
به غیر از چنین آیاتی که درباره شخص یا قوم خاصی نازل شد، در چندین آیه از قرآن به طور کلی تغییر قضای الهی و سرنوشت مردم به وسیله کارهای خوب یا بد آنها مورد تأکید واقع شده است:
(...إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ....)؛ (رعد، آیه11) «همانا خداوند حالت قومی را تغییر نمی‌دهد مگر این که آنها خود حالشان را تغییر بدهند».
(وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ‌)؛ (اعراف، آیه 96) «و اگر مردم آبادی‌ها ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌کردند، برکت‌هایی از آسمان و زمین برای آنان می‌گشودیم ولی تکذیب کردند، پس آنان را به سبب آنچه انجام دادند مواخذه نمودیم».
همچنین در روایات بسیاری، از اثر اعمال خوب یا بد مانند حسن خلق، صله رحم و صدقه دادن و یا گناهان ویژه در سرنوشت انسان و فراخی و تنگی روزی و بلندی و کوتاهی عمر مطالب روشن کننده‌ای آمده است. جایگاه این تغییرها که در قضای الهی صورت می‌گیرد، همان لوح محو و اثبات است و آن کتابی است که رخدادهای روزمره و آنچه بر بشر رخ می‌دهد در آن ثبت شده و شاید در آیاتی که در ذیل می‌خوانیم منظور از کتاب همان لوح محو و اثبات باشد:
(... وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فی کِتابٍ)؛ (فاطر، آیه 11) «و به هیچ کهنسالی عمر داده و یا از عمر او کاسته نمی‌شود مگر این که در کتابی است».
(مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فِی کِتَابٍ....)؛ (حدید، آیه 22) «شما را مصیبتی در زمین و نه در جان‌هایتان نمی‌رسد مگر این که در کتابی است».
همان‌گونه که درباره لوح محفوظ سخن رفت، ما از کیفیت لوح محو و اثبات بی‌خبریم ولی می‌دانیم که آن از جنس قلم و کاغذ معمولی نیست، بلکه حقیقتی مانند عرش و کرسی است و در ملکوت عالم جای دارد.
آنچه قطعی است این است که لوح محفوظ جایگاه و مظهر علم خدا و لوح محو و اثبات مظهر قدرت خدا است و وجود لوح محو و اثبات، این حقیقت را ثابت می‌کند که هیچ چیزی حتی قضا و قدر و قانون‌های حاکم بر طبیعت نمی‌تواند قدرت خدا را محو کند و او همواره و هر لحظه توانایی انجام هر کاری را دارد و این درست مقابل نقطه نظر برخی از فیلسوفان و یهود است، همان‌گونه که پیش از این توضیح دادیم.
در برخی از روایت‌ها در تفسیر آیه شریفه (یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ...) که در آغاز آوردیم. بیان شده است که طبق این آیه قضای الهی قابل تغییر و دگرگونی است و برخی از کارهای خوب یا بد، سرنوشت آدمی را تغییر می‌دهد و خداوند هر چه را که بخواهد مقدم و آنچه را که بخواهد به تأخیر می‌اندازد و او هر گونه تغییری را که بخواهد انجام می‌دهد:
عن علی (علیه السلام) انه سأل رسول‌الله (علیه السلام) عن هذه الایة: (یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ...)، فَقالَ: لَآَقرَنَ عَینَیکَ بِتَفسیرِها وَ لا قرّنَ عَینَ اُمَتی بَعدی بِتَفسیرِها: اَلصَدَقَةُ عَلی وَجهِها وَ بَرُّالوالدینِ وَ اصطِناعُ المَعروفِ یُحَوّلُ الشِقاء سَعادَةَ وَ یَزیدُ فِی العُمرِ وَ یَقی مَصارِعَ السُوءِ (9)
از امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل شده که او از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره این آیه (یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ...) پرسید، آن حضرت فرمود: «چشمان تو را با تفسیر آن روشن خواهم کرد و چشمان امت خود را نیز با تفسیر آن روشن خواهم کرد. صدقه دادن درست، نیکی به پدر و مادر و انجام کار خوب، بدبختی را تبدیل به سعادت می‌کند، بر عمر می‌افزاید و از حوادث بد حفظ می‌کند».
عَن أبِی عَبدِالله علیه السلام، قَالَ فی هذِهِ الآیَةِ (یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ)
قَالَ: فَقَالَ: وَ هَل یُمحی إِلَّا مَا کَانَ ثَابِتاً؟ وَ هَل یُثَبتُ إِلَّا مَا لَم یَکُن؟ (10)
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه: (یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ...) فرمود: آیا جز این است که آنچه را که ثابت بوده محو می‌کند و آنچه را که نبوده ثابت می‌کند؟».

4. لوح محو و اثبات و مسئله بدا

این حقیقت قرآنی که خداوند آنچه را که بخواهد تغییر می‌دهد، همان مسئله «بدا» است که شیعه به آن اعتقاد دارد و اهل سنت آن را نفی می‌کنند. از نظر شیعه، بدا همان کاری است که خداوند در لوح محو و اثبات می‌کند و چیزی فراتر از آن نیست؛ ولی شماری از نویسندگان اهل سنت به شیعه نسبت می‌دهند که شیعه معتقد است: «گاهی خدا چیزی را نمی‌داند و سپس علم بر او عارض می‌شود و این همان بدا است». این نسبت ناروا و خلاف واقع است و هرگز شیعه بدا را به این معنا برای خدا بیان نمی‌کند و از آن بیزار است.
آنچه شیعه از زمان امامان معصوم (علیهم السلام) تا به حال به آن عقیده دارد این است که گاهی خداوند چیزی را که مقدر کرده تغییر می‌دهد و این نه بدان جهت است که خداوند از ابتدا مصلحت واقعی را نمی‌دانست و بعد آن را دانست؛ بلکه برای آن است که خداوند صلاح دانست که چیزی در ابتدا به گونه‌ای مقدر شود و سپس به گونه‌ای دیگر انجام می‌شود. این به خاطر مصلحت‌هایی است که برخی از آنها را می‌دانیم و برخی دیگر را نمی‌دانیم. یکی از آنها: نشان دادن قدرت مطلق خداوند است. دیگر این که مردم به انجام کارهای خوب تشویق شوند و بدانند که اگر آن کارها را انجام دهند خداوند سرنوشت آنها را تغییر می‌دهد و گمان نکنند ایمان و کارهای خوب در سرنوشت محتوم انسان اثر ندارد.
وقتی می‌گوییم: «بدا الله» به معنای آن نیست که برای خدا چیزی که معلوم نبود آشکار شد، بلکه به این معناست که خداوند چیزی را که بر بندگان پنهان بود آشکار کرد و «بدا الله» به معنای «ابدی و اظهر» می‌باشد. البته «بدا الله» در لغت به معنای آشکار شدن چیزی پس از جهل به آن است ولی معلوم است که هیچ یکتاپرستی آن را به خدا نسبت نمی‌دهد و خداوند منزه از آن است و نسبت آن به خدا از باب مجاز است؛ مانند نسبت دادن مکر، خدعه و نسیان به خداوند که در آیات قرآن آمده و منظور از آن، معنای لغوی این کلمه‌ها نیست بلکه از باب مجاز معنای درست دیگری دارند که می‌توان آنها را به خدا نسبت داد.
اعتقاد به بدا به مفهوم درست آن که شیعه می‌گوید، یکی از افتخارهای شیعه و نشانی از توحید خالص و پاک و منزه دانستن پروردگار از هر عیب و نقصی است. طبق این عقیده خداوند قدرت مطلق دارد و مقدرات، قدرت او را محدود نمی‌کند و بدا در تکوین مانند نسخ در احکام است و این عقیده در برابر عقیده باطل یهود است که قدرت خدا را محدود می‌کردند. آنان بودند که بدا - به معنای نادرست آن را - به خدا نسبت می‌دادند و می‌گفتند خدا از آفرینش انسان پشیمان شد، همان‌گونه که در تورات تحریف شده، آمده است. (11)
از این رو می‌بینیم امامان معصوم (علیهم السلام) اعتقاد به بدا را بالاترین نشان اعتقاد به توحید و پاک و منزه دانستن پروردگار می‌دانند و آن را از آموزه‌های مشترک دین‌ها معرفی می‌کنند:
زراره از امام باقر یا امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند که فرمود: «مَا عُبِدَاللهُ بِشَیءٍ مِثلِ البَدَاءِ»؛ (12) «خداوند با چیزی مانند بدا عبادت نشده است».
امام رضا (علیه السلام) فرمود: «مَا بَعَثَ اللهُ قَطُّ إلاَّ بِتَحرِیمِ الخَمرِ وَ أن یُقِرَّاللهِ بِالبَدَاءِ»؛ (13)
«هیچ پیامبری بر انگیخته نشد مگر به حرام بودن شراب و اقرار به بدا برای خداوند».
اعتقاد به بدا که امامان معصوم (علیهم السلام) به آن اهمیت ویژه‌ای می‌دادند برای رسیدن به کمال توحید و پاک و منزه دانستن خداوند است و امامان ما بدا را چنین معنا کرده‌اند که آن ناشی از جهل نیست بلکه تغییر اراده و مشیّت خدا از روی علم است:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إنَّ اللهَ یُقَدَّمُ مَا یَشَاءُ وَ یَؤخّرُ مَا یَشَاءُ وَ یَمحُو مَا یَشَاءُ وَ یُثبِتُ مَا یَشَاءُ وَ عِندَهُ اُمُّ الکتابِ» وَ قَالَ «فَکُلُّ أمرٍ یُرِیدُهُ اللهُ فَهُو فِی عِلمِهِ قَبل أن یَصنَعَهُ لَیس شَیءٌ یَبدُو لَهُ إلاَّ وَ قَد کَان فِی عِلمِهِ إنَّ اللهَ لَا یَبدُو لَهُ مِن جَهلٍ»؛ (14) «خدا هرچه را بخواهد پیش می‌اندازد و هرچه را بخواهد مؤخر می‌کند و هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد باقی می‌گذارد. کتاب مادر نزد اوست» و فرمود: «هر چیزی را که خدا اراده می‌کند پیش از آن که آن را پدید آورد، در علم او وجود دارد، چیزی بر او آشکار نمی‌شود مگر این که در علم او بوده است، همانا برای خدا از روی جهل آشکار نمی‌شود».
همچنین امامان معصوم (علیهم السلام) از کسانی که بدا در خدا را به معنای آشکار شدن پس از جهل می‌دانند، اعلام بیزاری کرده‌اند:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «مَن زَعَمَ أنَ اللهَ یَبدُو لَهُ فِی شَیءٍ الیَومَ لَم یَعلَمهُ أمسِ فَابرَءُوا مِنه»؛ (15) «هر کس گمان کند که برای خدا چیزی که دیروز نمی‌دانست آشکار می‌شود، از او بیزاری جویید».
عالمان و دانشمندان شیعه نیز به پیروی از امامان خود با قاطعیت بیان کرده‌اند که منظور از بدا همان تغییر قضای الهی است که در لوح محو و اثبات صورت می‌گیرد و بدا به معنای آشکار شدن پس از جهل هرگز به خدا نسبت داده نمی‌شود.
شیخ صدوق در تفسیر اعتقاد به بدا می‌گوید:
«یهود گفتند که خداوند از کار فارغ شده، ما می‌گوییم: بلکه خدا هر روز در کاری است (کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ‌) و هیچ کاری او را از کار دیگر باز نمی‌دارد، او زنده می‌کند و می‌میراند. می‌آفریند و روزی می‌دهد و آنچه را که بخواهد می‌کند و معتقدیم که (یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ). (16)
دیگر دانشمندان شیعه نیز مطالبی شبیه آن را بیان کرده‌اند. با این وجود ما نمی‌دانیم که چرا برخی از نویسندگان اهل سنت اعتقاد به بدا را درباره خدا به معنای آشکار شدن پس از جهل، به شیعه نسبت می‌دهند و بر اساس این تهمت ناروا و نادرست به شیعه حمله می‌کنند؟ در حالی که شیعه از این عقیده فاسد بیزار است و اگر آنها کمترین مطالعه‌ای در آثار شیعه داشتند و سوء نیّتی در کار نبود، چنین تهمتی نمی‌زدند.
آنها بیشتر به جریان بدا در داستان مرگ اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام) استناد می‌کنند که گویا امام صادق گفته بود: «ما بدا الله فی شییء کما بدا له فی اسماعیل ابنی»؛ «خدا را هیچ بدایی حاصل نشد بدایی که درباره فرزندم اسماعیل حاصل شد». گفته‌اند که گویا امام صادق (علیه السلام) نخست اسماعیل را به امامت پس از خود تعیین کرده بود و چون او در زمان حیات پدرش مرد، امام صادق (علیه السلام) این سخن را گفت.
ما این روایت را به صورت مسند در کتاب‌های حدیثی شیعه نیافتیم. شیخ صدوق آن را به صورت مرسل نقل می‌کند و سپس روایت دیگری می‌آورد که در آن به جای «اسماعیل ابنی» «اسماعیل ابی» آمده که روایت را مربوط به جریان ذبح اسماعیل (علیه السلام) توسط ابراهیم (علیه السلام) بیان می‌کند. صدوق سپس در هر دو روایت شک می‌کند. (17) بعضی از محققان دیگر نیز این روایت را ساختگی می‌دانند. (18) اگر هم صحیح باشد باز مشکلی ندارد و بدان معنا نیست که خدا از پیش نمی‌دانست که اسماعیل خواهد مرد و امامت به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) خواهد رسید، بلکه معنای آن این است که اسماعیل از چنان قدر و منزلتی برخوردار بود که شایستگی امامت را داشت و اسماعیل و موسی هر دو لایق امامت و رهبری بودند؛ ولی خداوند با مرگ اسماعیل آشکار کرد که امامت به موسی خواهد رسید و این از پیش در علم خدا بود؛ همچنین روایاتی داریم که طبق آنها نام‌های دوازده امام (علیه السلام) از پیش مشخص بوده و در حدیث جابر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امامان (علیهم السلام) به اسم معرفی شده‌اند. (19)
بنابراین، با توجه به مضمون روایت‌های بسیاری که برخی از آنها را نقل کردیم و با توجه به تصریحات دانشمندان شیعه، بدا چیزی جز تغییر فضای الهی بدان‌سان که در آیه مربوط به لوح محو و اثبات آمده، نیست و این چیزی است که همه مسلمانان به آن اعتقاد دارند.

نمایش پی نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج57، ص 366.
2. همان، ص 375.
3. همان، ص 207.
4. همان، ص 368.
5. همان، ص 369.
6. اعتقادات صدوق، ص 44، چاپ کنگره شیخ مفید.
7. تصحیح الاعتقاد، ص 74، چاپ کنگره شیخ مفید.
8. بحارالانوار، ج4، ص 131.
9. الدر المنثور، ج4، ص 66.
10. کافی، ج1، ص 146.
11. ر. ک: تورات، سفر پیدایش، باب 6، جمله 6.
12. کافی، ج1، ص 146.
13. محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، التوحید، ص 334.
14. تفسیر عیاشی، ج2، ص 218.
15. بحارالانوار، ج4، ص 111.
16. الاعتقادات، ص 40، چاپ کنگره شیخ مفید.
17. شیخ صدوق، التوحید، ص 336.
18. مامقانی، تنقیح المقال، ج1، ص 133. پیش از مامقانی هم خواجه نصیر طوسی در پاسخ به تهمت ناروای فخر رازی به ائمه شیعه، این روایت را ضعیف دانسته است. رجوع شود به: محصل افکار المتقدمین و المتاخرین، ص 365 پاورقی.
19. این روایت علاوه بر کتب شیعه در برخی از منابع اهل سنت هم آمده است، مانند: فرائد السمطین از حموینی، ج2، ص 134.

منبع مقاله :
جعفری‌نیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بین‌المللی المصطفی، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.