ریشه‌های تکبر

یکی از مطالب بسیار مهم در بحث کبر، ریشه‌شناسی این رذیله‌ی اخلاقی است. در نگاهی کلی می‌توان ریشه‌های این رذیله را به دو بخش عوامل درونی و عوامل بیرونی تقسیم کرد.
يکشنبه، 23 ارديبهشت 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ریشه‌های تکبر
 ریشه‌های تکبر

نویسنده: علی صادقی سرشت
 
1. عوامل درونی تکبر کدامند؟
2. ویژگی‌های اشخاص خودشیفته چیست؟
3. زمینه‌های بیرونی رذیله تکبر چه می‌باشد؟
یکی از مطالب بسیار مهم در بحث کبر، ریشه‌شناسی این رذیله‌ی اخلاقی است. در نگاهی کلی می‌توان ریشه‌های این رذیله را به دو بخش عوامل درونی و عوامل بیرونی تقسیم کرد.
هوای نفس و دنیاپرستی، یکی از ریشه‌های تکبر است و در واقع آدمی را به جایی می‌رساند که حتی در برابر سخنِ فرستادگان حق تکبر می‌ورزد

عوامل درونی

عوامل درونی به ویژگی‌هایی روحی و روانی گفته می‌شود که وجودشان در فرد سبب ایجاد حس خودبرتربینی و تکبر می‌شود. از مهم‌ترین این عوامل می‌توان به ویژگی‌هایی از این دست اشاره کرد:

1. پیروی از هوای نفس

«و اما هر که از ایستادن در پیشگاه [عظمت و جلال و عدل] پروردگارش ترسید و خویشتن را از هوای نفس بازداشت، بهشت جای اوست». (1)
اخلاص این است که بگویی پروردگار من «الله» است و آن‌گاه چنان که فرمانت داده‌اند استوار بمانی؛ برای خدا عمل کنی، و دوست نداشته باشی که تو را برای آن بستایند؛ یعنی هوای نفس خود را نپرستی، و جز پروردگارت را عبادت نکنی، و در عبادت خود چنان که دستورت داده‌اند استقامت ورزی. (2)
بنابراین فرمایش، هوای نفس چیزی است که برخی افراد آن را می‌پرستند و نقطه‌ی مقابل اخلاص است. مرحوم ملامحمد مهدی نراقی در کتاب جامع السعادات درباره‌ی هوای نفس می‌فرماید: «دنیای نکوهیده، همان هوای نفس است». (3) دنیای نکوهیده همان دنیای منهای خداست؛ دنیایی که با غیرخدا جمع می‌شود.
هوای نفس و دنیاپرستی، یکی از ریشه‌های تکبر است و در واقع آدمی را به جایی می‌رساند که حتی در برابر سخن فرستادگان حق تکبر می‌ورزد. قرآن کریم می‌فرماید: «آیا چنین نیست که هر زمان، پیامبری چیزی برخلاف هوای نفس شما آورد، در برابر او تکبر کردید [و از ایمان آوردن به او سر باز زدید]؛ پس عده‌ای را تکذیب کرده، جمعی را به قتل رساندید». (4)
هوای نفس و دنیاپرستی، یکی از ریشه‌های تکبر است و در واقع آدمی را به جایی می‌رساند که حتی در برابر سخنِ فرستادگان حق تکبر می‌ورزد

2. تعصب بی‌پایه

تعصب بی‌پایه، به تعصب در غیر مسیر حق و حقیقت گفته می‌شود؛ تعصبی بر روی امور نادرست، تعصب بی‌پایه مبنای تکبری شد که شیطان در مقابل فرمان الهی داشت. همین تعصب بیجا، مبنای تکبری بود که ثروتمندان دور از خدا در طول تاریخ بدان آلوده شده‌اند.
علی (علیه السلام) در خطبه‌ی 192 درباره‌ی همین مطلب این‌گونه می‌فرماید:
من در حالت جهانیان نظر افکندم، ولی جز شما کسی را نیافتم که حتی بدون سبب و علتی که بتوان به وسیله‌ی آن امر را بر ناآگاهان مشتبه نمود یا برهانی که نابخردان را فریفت، بر چیزی پافشاری بیجا و لجاجت نماید. شما نسبت به اموری که اصل و اساسی ندارد، با تعصب برخورد می‌نمایید [در حالی که دیگر سرکشان برای عمل زشت خود حداقل دستاویزی دارند]. اما شیطان در مقایسه‌ی خود با حضرت آدم خمیرمایه‌ی پیدایش خویش را مطرح نموده، [برآن اساس] آن حضرت را مورد سرزنش قرار داد و گفت: من از آتشم و تو از گل؛ و توانگران مست ناز و نعمت از امت‌های مختلف، بهره‌مندی خود از نعمت‌های متنوع خدادادی و پیامدها [ی خوشایندی] را که برخورداری از آن نعمت‌ها در پی دارد، عنوان نموده، گفتند: ما چون از مال و فرزندان بیشتری برخوردار هستیم به عذاب الهی دچار نخواهیم شد.
البته اگر حمایت قاطع و تعصب در مسیر حق و دفاع از حقیقت باشد، نه تنها نکوهیده نیست، بلکه وظیفه‌ای دینی و انسانی است. (5)

3. کینه، عُجب، حسد و ریا

اگر شخص در مسئله‌ای مخالفی داشته باشد که نتواند در آن زمان بر او پیروز شود، زمینه‌ی شکل‌گیری حالت کینه در او پدید می‌آید. کینه، در دل فرد حسی تدافعی ایجاد می‌کند که شخص برای جبران ضربه‌ی ناشی از کینه، به راه‌هایی از جمله تکبر روی می‌آورد.
اگر انسان به آنچه می‌پندارد به نحو استقلالی دارد - از علم و عبادت گرفته تا موقعیت‌های مالی، اجتماعی، سیاسی و ...- ببالد، زمینه‌ی خودپسندی‌اش فراهم می‌شود بعضی بزرگان مانند مرحوم فیض کاشانی در محجه البیضاء چهار ریشه برای تکبر برشمرده‌اند: عجب، کینه، حسد و ریا. وی معتقد است ریشه‌ی تکبر درونی، «عجب» است. عجب در نهایت سبب می‌شود که فرد خود را برتر از دیگران بداند و بر آنها فخرفروشی کند. یکی از نتایج «کینه» آن است که فرد، دیگری را در درون خود تحقیر می‌کند و بر آن می‌شود تا به هر نحو ممکن، بزرگی خود و کوچکی طرف مقابل را در شرایط گوناگون به نمایش درآورد. «ریاکاری» سبب می‌شود که شخص ریاکار، موفقیت‌ها و امتیازات خود را به رخ دیگران بکشد. (6) شخص «حسود» نیز احساس می‌کند که نسبت به دیگران امتیازی دارد، ولی با این حال به حق خود نرسیده است. این حس کمبود در او موجب می‌شود تا برای جبرانش دست به هر رفتاری بزند؛ از جمله رفتارهای متکبرانه برای مطرح ساختن خود و تحقیر دیگران.
در یک جمله شاید بتوان نقطه‌ی مشترک صفات پیش گفته را در حس کمبودی دانست که در فرد ایجاد می‌کنند. بررسی‌های انجام شده توسط روان‌شناسان آشکار می‌سازد که خودنمایی‌های افراطی، براساس احساس کمبودهاست و شخصی که به خودنمایی روی می‌آورد، می‌خواهد با این عمل کمبودهای خود را جبران کند.

4. اختلال شخصیت خودشیفته

اختلال شخصیت، الگوی پایداری از رفتار و تجربه‌ی درونی است که با انتظارات فرهنگی به میزان چشمگیری مغایرت دارد؛ فراگیر و انعطاف‌ناپذیر است؛ در دوران نوجوانی یا اوایل بزرگسالی آغاز می‌شود؛ در گذر زمان پایدار است؛ و به پریشانی یا اختلال می‌انجامد. (7)
یکی از اختلال‌های شخصیت، اختلال خودشیفته (8) است. حالت روانی فرد خودشیفته دچار الگویی از بزرگ‌منشی، نیاز به تحسین و فقدان همدلی (9) است.(10) یکی از حالات روانی‌ای که توسط این اختلال زمینه‌سازی می‌شود، رذیله‌ی تکبر است.

بیشتر بخوانید: چرا انسان ها همدیگر را تحقیر می کنند


اگر انسان به آنچه می‌پندارد به نحو استقلالی دارد - از علم و عبادت گرفته تا موقعیت‌های مالی، اجتماعی، سیاسی و ...- ببالد، زمینه‌ی خودپسندی‌اش فراهم می‌شود

ملاک‌های تشخیصی اختلال شخصیت خودشیفته

در الگوی فراگیر بزرگ‌منشی (در خیال یا رفتار) فرد به تحسین نیاز دارد و فاقد همدلی است. این حالت از اوایل بزرگ‌سالی آغاز می‌شود و در زمینه‌های گوناگون، با دست کم پنج مورد از این موارد مشخص می‌شود:
1. انسان خودشیفته احساس بزرگ‌منشی مبتنی بر مهم بودن دارد؛ برای مثال در پیشرفت‌ها و استعدادهای خود اغراق می‌کند و انتظار دارد که بی‌تناسب با پیشرفت‌هایش برتر شناخته شود؛
2. با خیال‌پردازی‌های مربوط به موفقیت نامحدود، قدرت، زیرکی، زیبایی یا عشق آرمانی اشتغال ذهنی دارد؛
3. معتقد است که «استثنایی» و بی‌همتاست و تنها افراد طبقه‌ی بالا می‌توانند او را درک کنند و باید با افراد (یا نهادهای) استثنایی بالا ارتباط داشته باشد؛
4. نیازمند تحسین افراطی است؛
5. احساس محق بودن دارد؛ یعنی انتظارات غیرمنطقی برای رفتار مطلوب از سوی دیگران یا موافقت حتمی با خواسته‌های خود دارد؛
6. در روابط بین فردی استثمارگر است؛ یعنی از دیگران برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کند؛
7. فاقد حس همدلی است: اشتیاقی برای شناختن احساس‌ها یا نیازهای دیگران یا همانندسازی با آنها ندارد؛
8. اغلب به دیگران غبطه می‌خورد و معتقد است دیگران به وی رشک می‌ورزند؛
9. رفتارها یا نگرش‌های تکبرآمیز و خودخواهانه نشان می‌دهد؛ (11)
10. به حساسیت‌های دیگران اهانت می‌کند، و فقدان نسبی ابراز هیجانی و افتخار افراطی به پیشرفت‌ها در او دیده می‌شود. (12)

5. عبادت بی‌بصیرت

افراد پرشماری بوده‌اند که عبادات بسیارشان آنها را دچار آفت خود بزرگ‌بینی و تکبر کرده است. اصولاً اگر انسان به آنچه می‌پندارد به نحو استقلالی دارد- از علم و عبادت گرفته تا موقعیت‌های مالی، اجتماعی، سیاسی و ... ببالد، زمینه‌ی خودپسندی‌اش فراهم می‌شود. امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: عالمی نزد عابدی آمد و از عبادت او پرسید. عابد گفت: از مثل من درباره‌ی نماز می‌پرسی، در حالی که من ساعت‌ها عبادت می‌کنم؟ عالم پرسید: گریه کردنت چگونه است؟ او گفت: آن ‌قدر گریه می‌کنم تا اشک‌هایم جاری شود. بعد آن عالم به او فرمود: اگر بخندی و از خدا بترسی، بهتر است از اینکه گریه کنی و به خود ببالی و اگر کسی به خود ببالد چیزی از عملش بالا نمی‌رود. (13)
بنابراین می‌توان گفت اعمال نیک و عبادات، موجب کبر و غرور بسیاری از نیکوکاران و عبادت کنندگان می‌شوند؛ چرا که ایشان از این رهگذر، خود را برتر از دیگران می‌پندارند و انتظار دارند که مردم برای حل مشکلاتشان به دیدار آنها بشتابند و در مجالس احترام خاصی برای آنها قایل شوند و از نیکوکاری و حسنات آنها سخن بگویند؛ گویی عبادت خود را منتی بر دیگران می‌پندارند. (14)
به مرور این حالت خودبرتربینی در عبادت، شخص را دچار تکبر می‌کند؛ به گونه‌ای که خود را برتر از دیگران می‌بیند و این حالت ناپسند همان است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره‌اش می‌فرماید: «برای انسان این بدی و بدبختی کافی است که برادر مسلمانش را خوار و خفیف بشمرد». (15)
مرحوم فیض کاشانی در محجه البیضاء پس از ذکر این سخن می‌افزاید: «چقدر فرق است بین کسی که عالم یا عابدی را به خاطر علم و عبادتش بزرگ می‌شمارد، به او احترام می‌گذارد و خود را در برابر او ناچیز می‌بیند و آن عالم و عابدی که شخص مزبور را کوچک می‌داند [و] دوست دارد از او دور شود». (16)
[پیروزی‌های اجتماعی همچون رسیدن به مشاغل خوب و موردنظر، مدیریت‌های پرسروصدا یا عضویت در مجامع علمی موفق نیز اگر با تزکیه همراه نباشند، شخص را در معرض حالت خودبزرگ‌بینی قرار می‌دهند اینجاست که باید به این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) توجه کرد: «کار خیر خود را بزرگ نبینید، گرچه در نظر شما بزرگ باشد». (17)

6. احساس ذلت در خود

بنابر روایات معصومان (علیهم السلام)، یکی از عوامل مهم تکبر، ذلتی است که شخص متکبر در خود احساس می‌کند. چنین فردی برای جبران کردن عقده‌ی حقارت خود با نشان دادن رفتارهای متکبرانه و جای‌گزین کردن احساس خودبرتربینی، به دنبال آن است که این حس ذلت را در خود جبران کند. امام صادق (علیه السلام) در این‌باره می‌فرماید: مَا مِن رَجُلِ تَکبَّرَ أو تَجبَّرَ إلاّ لِذلَه وَجَدَها فِی نَفسِه. (18) در برخی افراد که احساس حقارت وجود دارد انگیزه‌هایی برای خودنمایی و جلب اعتماد دیگران و نفوذ در آن‌ها شکل می‌گیرد. فرد برای خودنمایی از شیوه‌های گوناگونی استفاده می‌کند. یکی از این شیوه‌ها، اعتماد کردن به کمالات و امتیازهای واقعی و خیالی خویشتن است. زمانی که فرد می‌خواهد به این امتیازات در مقابل دیگران بنازد، معمولاً دچار حالت تکبر می‌شود. این حالت چه در افراد معمولی و چه در سلاطین در طول تاریخ مصداق دارد. کم نیستند ستمگرانی که در طول تاریخ از این اهرم خودنمایی و تکبر برای جلب اعتماد زیردستان خود بهره می‌برده‌اند. برای مثال مستکبران بسیاری بوده‌اند که با ساختن مسجد و بیمارستان یا رفتن به زیارت‌های تشریفاتی و کارهایی از این دست خواسته‌اند خود را فردی مؤمن و متعهد جا بزنند تا از این طریق خود را فردی اعتمادپذیر برای زیردستان جلوه دهند. از این رهگذر بسیار پیش آمده که خودشان هم این رفتارها را باور کرده‌اند و چون عملشان ریشه‌دار و عمیق نبوده است، دچار تکبر و خودبرتربینی نسبت به دیگران شده‌اند.

بیشتر بخوانید: زیان ها و آثار تکبر و انواع آن

 

عوامل بیرونی

عوامل بیرونی در بحث ریشه‌یابی تکبر، شامل شرایطی خارجی می‌شود که ممکن است شخص را در معرض شکل‌گیری روحیه‌ی تکبر و خودبرتربینی قرار دهند. می‌توان مهم‌ترین این ویژگی‌ها را در مواردی بدین شرح بیان کرد:

1. امتیازات طبیعی

امتیازات طبیعی، گستره‌ای پهناور دارند؛ یعنی از قدرت و نیروی جسمانی و زیبایی ظاهری را در برمی‌گیرند تا موقعیت‌های سیاسی و اجتماعی‌ای که برای یک نفر در خور تصور است. تکبر ناشی از امتیازات طبیعی معمولاً در زورمندان و امرا دیده می‌شود. آنان خود را موجودی برتر و گاه ظل الله فی الارضین (سایه‌ی خدا در سراسر زمین) می‌پندارند و انتظار دارند دیگران همچون غلامان و بردگان در برابر آنها تعظیم کنند. هرگاه کمترین سخن و حرکتی که لایق شأن و مقام کبریایی آنها نباشد از کسی صادر شود، بخشودنی نخواهد بود.
عوامل طبیعی همچون قدرت، زیبایی و تناسب اندام نیز از زمینه‌های خود بزرگ‌بینی و تکبرند؛ در حالی که اینها نعمت‌های الهی‌اند که به صورت موقت در اختیار انسان قرار گرفته‌اند و روزی گرفته خواهند شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این‌باره فرموده است: «آفت زیبایی، خودبزرگ‌بینی است». (19) این عامل ممکن است در همه‌ی کسانی که بهره‌ای از جمال دارند ظاهر شود؛ ولی بیشتر در میان زنان رایج است که زیبایی خود را به رخ دیگران، به ویژه کسانی که عیب و نقصی دارند، می‌کشند. در حدیثی می‌خوانیم که زن [کوتاه قامتی] خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید [و مسائل خود را پرسید]. یکی از زنان حضرت می‌گوید: هنگامی که آن زن بیرون رفت، من با دست اشاره‌ای به قد و قامت او کردم (یعنی چقدر کوتاه است). پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «غیبتش کردی!» مرحوم فیض پس از ذکر این حدیث می‌گوید: «منشأ این کار تکبر بود؛ زیرا اگر خود او هم کوتاه قد بود، چنین چیزی را درباره‌ی آن زن نمی‌گفت و این غیبت از غرور و تکبر سرچشمه می‌گرفت». (20)

2. موقعیت خانوادگی

موقعیت خانوادگی که از آن به حسب و نسب یاد می‌شود، یکی از ریشه‌های مهم تکبر در برخی افراد است. این مسئله به قدری مهم است که پیشوایان اسلام کمترین تعبیراتی را که در آن نشانی از برتری‌جویی از نظر حسب و نسب بود، تحمل نمی‌کردند. (21)
[پیروزی‌های اجتماعی همچون رسیدن به مشاغل خوب و موردنظر، مدیریت‌های پرسروصدا یا عضویت در مجامع علمی موفق نیز اگر با تزکیه همراه نباشند، شخص را در معرض حالت خودبزرگ‌بینی قرار می‌دهند
هستند افرادی که چون در خانواده‌ای شهری و مثلاً فلان شهر متولد شده‌اند، برای خود برتری و امتیازی نسبت به مثلاً همکار، هم‌محله‌ای یا دوستی قایل باشند که چنین شرایطی را ندارند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایتی آفت حسب و نسب را نیز فخرفروشی و خودبزرگ‌بینی می‌داند. (22)

3. موفقیت‌های علمی و اجتماعی

موفقیت‌های علمی و تحصیلی‌ای که همراه تزکیه، ارتباط با خدا و معنویت نباشند، یکی از زمینه‌های خودبزرگ‌بینی و تکبرند. انسان خودپسند به وسیله‌ی عزت و ارزش علم، طلب عزت و سربلندی می‌کند و خود را بزرگ می‌شمارد و دیگران را تحقیر می‌کند:

مغرور مشو به خود که خواندی ورقی * * * زان روز حذر کن که ورق برگردد

همان‌گونه که تاکنون متوجه شده‌ایم، تکبر اسباب بسیار دارد و همه‌ی آنها به این بازمی‌گردند که انسان در خود کمالی تصور کند و بر اثر حب ذات، بیش از حد آن را بزرگ نماید و دیگران را در برابر خود کوچک بشمرد؛ و از سوی دیگر خود را دلیل داشتن آن کمال بداند و از لطف خداوند در دادن آن کمال به خود غافل باشد. مرحوم فیض کاشانی در مبحث تکبر کتاب محجه البیضاء یکی از اسباب کبر را علم می‌داند.
عالم واقعی هر قدر بر علمش افزوده شود، خود را نادان‌تر می‌بیند؛ چرا که خود را در برابر اقیانوس عظیمی مشاهده می‌کند که تنها قطراتی از آن را در اختیار دارد. وی به خاطر همین علمی که به دست آورده، مسئولیت خود را سنگین‌تر می‌بیند و خوف او بیشتر می‌شود و از این‌روست که گفته‌اند: «هر کس بر علمش افزوده شود، بر خوف او افزوده می‌شود». (23)
پیروزی‌های اجتماعی همچون رسیدن به مشاغل خوب و موردنظر، مدیریت‌های پرسروصدا یا عضویت در مجامع علمی موفق نیز اگر با تزکیه همراه نباشند، شخص را در معرض حالت خودبزرگ‌بینی قرار می‌دهند. توجه به این نکته نیز شایسته است که یکی از عوامل خودپسندی، آگاهی از موفقیت‌های دیگران است که به نوعی با او نسبت و وابستگی دارند. مثلاً شخصی چون پدرش عالم و متخصص در یکی از علوم است یا فرزندش دارای علم و مدرک در سطوح عالیه است و یا بستگانش دارای مقام و موقعیت اجتماعی‌اند، مبتلا به بیماری خودپسندی می‌شود؛ در حالی که اگر کمالی باشد برای آنهاست نه برای او. (24) انسان باید به کمالات خود تکیه کند، نه کمالات دیگران؛ هرچند گفته شد که در همین موارد نیز باید به مبدأ این کمالات، یعنی خدای تعالی توجه کند تا دچار تکبر نشود.

4. ثروت

از اسباب تکبر، داشتن مال و ثروت فراوان است که اغلب در پادشاهان و سرمایه‌داران بزرگ و صاحبان اراضی پهناور کشاورزی و کارخانه‌ها دیده می‌شود. (25) قرآن در این‌باره می‌فرماید: «انسان طغیان می‌کند اگر خود را بی‌نیاز ببیند». (26) قرآن مجید نمونه‌هایی از این نوع تکبر و عاقبت آن را نیز بیان کرده است؛ از جمله در داستان قارون می‌خوانیم: «او برای برتری‌جویی بر بنی‌اسرائیل، به نمایش ثروت خود پرداخت و در یکی از روزها با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد؛ تا آنجا که صبر و طاقت را از بینندگان ربود و بسیاری از دنیاپرستان آرزو کردند که ای کاش همانند ثروت قارون را داشتند». (27)
البته این تکبر و برتری‌جویی چندان نپایید. چیزی نگذشت که زمین به فرمان خداوند، او و تمام قصرها و ثروت‌هایش را در کام خود فرو برد و زندگی این ثروتمند خودخواه مستکبر و مغرور، درس عبرتی برای همه‌ی انسان‌ها در طول تاریخ شد.
آری، اگر انسان خود را بی‌نیاز دید، نه خدا را بنده است و نه احکام او را به رسمیت می‌شناسد، نه به ندای وجدان گوش می‌دهد و نه حق و عدالت را رعایت می‌کند؛ در حالی که این تنها یک تخیل است که فکر می‌کند بی‌نیاز شده است، ولی هرگز هیچ مخلوقی از خدا بی‌نیاز نیست. اگر لحظه‌ای فیض خداوند قطع شود، درست در همان لحظه هم موجودات نابود می‌شوند. قرآن در آیات 6 و 7 سوره‌ی علق، تعبیر لطیفی در این‌باره دارد و می‌گوید: «اگر انسان خود را بی‌نیاز ببیند»، و نمی‌گوید بی‌نیاز شود. بنابراین موجودی که تمام وجودش فقر و نیاز است چگونه خود را بزرگ می‌بیند و به خود مغرور می‌شود؟

گر به دولت برسی مست نگردی مردی * * * ور به مکنت برسی سست نگردی مردی

ثروتمندی خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و سپس مرد بی‌بضاعتی به حضور حضرت شرفیاب شد و پهلوی آن ثروتمند نشست. مرد ثروتمند لباس خود را جمع کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که جریان را می‌دید، از او پرسید: چرا لباست را جمع کردی؟ ترسیدی که فقر او به تو سرایت کند؟ او پاسخ داد: نه. فرمود: ترسیدی قسمتی از ثروت تو به او برسد؟ پاسخ داد: نه. فرمود: ترسیدی که لباست آلوده شود؟ باز پاسخ وی منفی بود. فرمود: پس چرا لباست را جمع کردی؟ گفت: یا رسول الله ثروتی که قرین من و رفیق شب و روز من است، مرا از واقع‌بینی بازداشته است؛ زشتی‌ها را در نظر من زیبا جلوه می‌دهد و خوبی‌ها را بد می‌نمایاند. حال به خاطر جبران این عمل ناروا، نصف ثروت خود را به او می‌دهم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به مرد فقیر فرمود: آیا قبول می‌کنی؟ عرض کرد: نه. مرد ثروتمند از او پرسید: چرا؟ پاسخ داد: می‌ترسم بر اثر ثروت، به آن حالت بد نفسانی‌ای که تو گرفتارش شده‌ای، گرفتار شوم. (28)

نمایش پی نوشت ها:
1- نازعات (79)، 40-41.
2- سید جلال الدین مجتبوی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه‌ی جامع السعادات)، ج2، ص531.
3- همان، ص7.
4- بقره(2)، 87.
5- ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، زینهار از تکبر، ص150-160.
6- ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج2، ص55.
7- انجمن روان‌پزشکی امریکا، راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی، TR-4-DSM، ترجمه‌ی محمدرضا نیکخو و هامایاک آوادیس یانس، ص1000.
8- Narcissistic
9- Empathy
10- انجمن روان‌پزشکی امریکا، راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی، TR-4-DSM، ترجمه‌ی محمدرضا نیکخو و هامایاک آوادیس یانس، ص1000.
11- همان، ص1049.
12- همان، ص1048.
13- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج72، ص307.
14- امرالله سلیمانی، سیمای مخبتین، ص413.
15- ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، ص612.
16- ملامحسن فیض کاشانی، محجه البیضاء، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ج3، ص269.
17- محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص28.
18- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج70، ص179.
19- همان، ج69، ص389.
20- امرالله سلیمانی، سیمای مخبتین، ص414-415.
21- ملامحسن فیض کاشانی، محجه البیضاء، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ج3، ص269.
22- ر.ک: محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص20.
23- امرالله سلیمانی، سیمای مخبتین، ص413.
24- ر.ک: محمود اکبری، خود و ناخود، ص119.
25- ر.ک: ملامحسن فیض کاشانی، محجة البیضاء، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ج2، ص52-54.
26- علق (96)، 6-7.
27- قصص (28)، 79.
28- ر.ک: محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص262.

منبع مقاله :
صادقی‌سرشت، علی؛ (1393)، حتی به اندازه یک بند کفش!: راهکارهای روان‌شناختی درمان تکبر، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول.
 
166152. 1157408. 156533


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.